صَلَّى اللهُ علَيكَ يا أميرَالمؤنينَ، و يا خَليفةَ رسولِ ربِّ العالَمينَ و يا قآئِدَ الغُرِّ المُحَجَّلينَ، و يا إمامَ البَرَرَةِ و المؤنين.
زمين از چيست خوانِ غُصّه و غم؟
ز مرگِ كيست پشت آسمان خم؟
بسيطِ خاك تا ايوانِ افلاك
محيطِ ناله و آه است و ماتم
خدنگِ كينه، زخمى زد به دلها
كه هرگز بِه نخواهد شد به مرهم
قلم زد منشى ديوان محنت
پس از اين بر حديث ما تَقَدَّم
ز قتلِ فاتحِ اقليمِ وحدت
دو تا شد قامتِ يكتاىِ خاتم
دو چشمِ فَرقَدان خونبار گردد
حسن را با حسين بيند چو با هم
مپرس از ناله جانسوزِ جبريل
مگو از سيلِ اشكِ چشمِ آدم
خليل الله، قرينِ شعله آه
بُوَد نوحِ نبى با نوحه همدم
به طورِ غم دل از كف داده موسى
به گردون صيحه زد عيسىبنمريم
ز خون، محراب و مسجد لالهگون است
أميرالمؤنين غرقابِ خون است
(ديوانكمپانى، ص۳۲.)
شب بيستويكم شب شهادت أميرالمؤنين علىّبنأبىطالب عليهصلواتالمصلّين است.
محمّدبنحنفيّه فرزند آن حضرت مىگويد: وقتى شب بيستم ماه رمضان شد، اثر زهر به قدمهاى مبارك پدرم رسيد. در آن شب حضرت نمازهاى خودشان را نشسته مىخواندند و ما در خدمت آن حضرت بوديم حضرت تا صبح اهل بيت و فرزندان خود را تسلّى مىدادند و ايشان را امر به صبر نموده و سفارشها و وصاياى خود را بيان مىكردند.
وقتى صبح شد اجازه دادند كه مردم به زيارت آن حضرت بيايند، درِ منزل را باز كردند و مردم به عيادت آن حضرت آمدند، حضرت فرمودند: سَلونى قَبْلَ أَنتَفقِدونى! «قبل از اينكه مرا در ميان خود نيابيد از من سؤل كنيد!» و خَفِّفوا سُؤلَكُم لِمُصيبَةِ إمامِكُم. «وليكن بهجهت مصيبت امام خود، سؤلات خود را سبك و كوتاه كنيد.»
صداى ناله و شيون مردم بلند شد، در اين هنگام حُجربنعَدى برخواست و أشعارى چند در مصيبت أميرالمؤنين إنشاد كرد. أميرالمؤنين عليهالسّلام فرمودند: اى حجر! حال تو چگونه است آنوقتىكه تو را طلب كرده و مجبور نمايند از من بيزارى بجوئى؟
حجر گفت: قسم بهخدا! اگر مرا با شمشير پارهپاره كنند و سپس جسد مرا بسوزانند از تو بيزارى نمىجويم. حضرت فرمودند: خدا از آل پيغمبر به تو جزاى خير دهد.
بعد كاسه شيرى طلب كردند، وقتى براى حضرت شير آوردند مقدارى نوشيده و فرمودند: أَلا و إنّه ءَاخِرُ رِزْقى مِنَ الدُّنْيا. «اين آخرين طعام من از دنيا است.» اهل بيت شروع كردند هاىهاى گريستن.
محمّدبنحنفيّه در ادامه مىگويد: شب بيستويكم كه شد اثر زهر بر بدن پدرم أميرالمؤنين عليهالسّلام بسيار ظاهر شد. آقا همه اهل بيت خود را جمع كرده و با آنها وداع نموده و فرمودند: من شما را بهخدا مىسپارم و خدا بس است از براى من كه خدا نيكو وكيلى است! و سپس آنها را سفارش به خيرات نمودند.
پيشانى حضرت عرق كرد و حضرت دست خود را به پيشانى مباركشان كشيده و فرمودند: از برادرم و حبيبم رسول خدا صلّىاللهعليه وآلهوسلّم شنيدم: هنگامىكه وفات مؤن نزديك مىشود جبينش مانند مرواريد تر عرق مىكند و ناله او ساكن مىشود.
امام حسن عليهالسّلام عرضه داشتند: پدرجان! چنان سخن مىگوئى كه گويا از حيات خود نااميد شدهاى؟ أميرالمؤنين عليهالسّلام فرمودند: فرزند عزيزم! يك شب قبل از وقوع اين حادثه جدّت رسول خدا را در خواب ديدم و از آزار امّت به آن حضرت شكايت كردم، رسول خدا صلّىاللهعليهوآلهوسلّم فرمودند: يا على! ايشان را نفرين كن. من دست به دعا برداشتم و گفتم: خدايا بهجاى من بَدان را بر ايشان مسلّط گردان و بهتر از آنها را نصيب من كن. رسول خدا فرمودند:
اى على! خدا دعايت را مستجاب كرد؛ سه شب ديگر مهمان من هستى. حسن جان! امشب شب سوّم من است.
صداى گريه و ناله از اهل بيت بلند شد، آقا وصيّت كردند و سفارش أكيد نسبت به امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام نمودند و به سائر فرزندان و اهل بيت فرمودند: هرچه آنها گفتند شما عمل كنيد و مبادا از ايشان پيشى بگيريد.[۱]
سپس به ايشان فرمودند: عن قريب است كينه ديرينه اين امّت شما را بگيرد و به شما ظلمها خواهند كرد و آنها را امر به صبر نمودند.
به حسنين عليهماالسّلام رو كرده[۲] و فرمودند: فرزندانم! بعد از من بر خصوص شما فتنهها واقع مىشود؛ بر شما باد به صبر و تحمّل در اين مشكلات! و خدا بين شما و دشمنانتان حكم مىكند.
سپس به امام حسين عليهالسّلام رو كرده و فرمودند: يا أباعبدالله! بعد از من اين امّت تو را به شمشير جفا شهيد خواهند كرد؛ بر تو باد به تقواى إلهى و صبر در بلا.
مدّتى بيهوش شدند، وقتى به هوش آمدند فرمودند: اكنون رسول خدا صلّىاللهعليهوآلهوسلّم، عمويم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب رسول خدا بهسوى من آمده و گفتند: يا على! زود بهسوى ما بشتاب كه ما مشتاق لقاء تو هستيم! سپس ديدگان خود را به يكايك از اهل بيت خود انداخته و فرمودند:
أَستَودِعُكُمُ اللَهَ جَميعًا، سَدَّدَكُمُ اللَهُ جَميعًا، حَفَظَكُمُ اللَهُ جَميعًا؛ خَليفَتى عَلَيكُمُ اللَهُ و كَفَى بِاللَهِ خَليفَةً. «همه شما را به خدا مىسپارم، خدا شما را پشتيبانى و حفظ نمايد؛ خدا خليفه و وكيل من بر شماست و شما را كفايت مىكند. (خدا بهترين خلف و وكيل است)»
سپس فرمودند: اى ملائكهاى كه به استقبال على آمدهايد! سلام خدا بر شما باد! و اين آيات را تلاوت نمودند: لِمِثْلِ هَـذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَـمِلُونَ.[۳] إِنَّ اللَهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا وَ الَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ.[۴]
پيشانى أميرالمؤنين عليهالسّلام در عرق نشست، چشمان مبارك خود را روى هم گذاشت، پاها و دستان مبارك را دراز كرد و رو به قبله كشيد و فرمود: أَشهَدُ أَن لا إلَهَ إلاّ اللَهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ و أَشهَدُ أَنّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ و رَسولُهُ. و مرغ روحش بهسوىپروردگار پرواز نمود.
صداى ناله و شيون از خانه أميرالمؤنين عليهالسّلام بلند شد و اهل كوفه با شنيدن صداى ناله اهل بيت أميرالمؤنين دانستند كه حضرت از دنيا رفتهاند و كوفه يكپارچه ضجّه و شيون و ناله شد. در تاريخ دارد مردم كوفه مثل همان روزى كه رسول خدا صلّىاللهعليهوآلهوسلّم از دنيا رحلت فرمودند گريه و زارى مىكردند.[۵]
صداى وا عَليّاه از بيوت كوفه بلند شد و صداى يا أبَتاه از خانه أميرالمؤنين عليهالسّلام بلند است. شما هم امام حسن و امام حسين را با نالههاى خود تسلّى بدهيد! و حضرت زينب و حضرت اُمّكلثوم را در مصيبت پدر همراهى كرده و تسلّى بدهيد! چراكه حضرت پدر اين امّتاند؛ مگر نفرمودند: أَنَا و عَلىٌّ أَبَوا هَذِهِ الأُمَّةِ.[۶] نالههايتان را در مصيبت أميرالمؤنين بلند كنيد: وا عَليّاه! وا عَليّاه! وا عَليّاه!... وا أبَتاه! وا أبَتاه! وا أبَتاه!... وا إماماه! وا إماماه! وا إماماه!...
۱. منتهىالأَمال، ج۱، ص۴۳۳ تا۴۳۵؛ و بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۹۰ و ۲۹۱.
۲. گرچه در منتهىالأَمال، ج۱، ص۴۳۹ آمده است كه: «پس رو به جانب حسين [ حسن] عليهالسّلام نمود» ولى ظاهراً صحيح همانگونه كه مرحوم مجلسى ره آوردهاند، حسنين عليهماالسّلام است؛ ثُمَّ قالَ: يا أبامُحَمّدٍ و يا أباعَبدِاللهِ! كَأَنّى بِكُما و قَدخَرَجَتْ علَيكُما مِن بَعدىَ الفِتَنُ مِن هَهُنا؛ فاصْبِرا حَتّى يَحكُمَ اللهُ و هُوَ خَيرُ الحاكِمينَ. ( بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۹۲)
۳. آيه ۶۱، از سوره ۳۷: الصّآفّات؛ «براى چنين چيزى عملكنندگان بايد عمل كنند.»
۴. آيه ۱۲۸، از سوره ۱۶: النّحل؛ «حقّاً خداوند همراه كسانىاستكه تقوا پيشه كنند و كسانىكه ايشان نيكوكارند.»
۵. منتهىالأَمال، ج۱، ص۴۳۹ و۴۴۰؛ و بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۹۲ و ۲۹۳.
۶. عللالشّرآئع، ج۱، ص۱۲۷.