گلشن احباب (جلد اول) - مجلس هفتم: احتیاط در غذای جسم و روح.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
قال اللهُ الحکیمُ: فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعَامِهِ.[۱] «انسان باید در غذای خود تأمّل کند.»
از این آیه شریفه میتوان استفادهکرد که خوب است انسان در امر غذای خود احتیاط نماید و دقّت و تأمّل کند که حلال است یا حرام؟ حال آیا این احتیاط واجب است یا مستحب؟ آیا اگر فقط معلومالحرمه را ترک کند کفایت میکند؟
مرحوم علاّمه والد میفرمودند: در عناوین کلّیه مثل سیگار و نوشابه از مسائل مستحدثه، مکلّفین نمیتوانند اصل برائت جاری کنند و این شأن حاکم است که فحص نماید و سپس حکم به برائت کند. در این موارد چه معلومالحرمه و چه مشکوکالحرمه فرقی ندارد هر دو را باید ترک نمود. اگر انسان در حلّیت و حرمت غذائی از این عناوین شک کرد باید به مقتضای آیه آن را ترک کند و برائت جاری نمیشود.
بعضی میگویند: ما درباره هر حلّیت و حرمتی که نمیدانیم اصل برائت جاری میکنیم؛ آخر حدیث: رُفِعَ عَن أُمَّتی... ما لایَعْلَمونَ[۲] کجا رفته است؟! یعنی آنچه را انسان نمیداند برداشته شده است؛ برائت شرعی و برائت عقلی در اینجا زنده بوده و هرچه را که انسان نمیداند باید برائت جاری کند.
پاسخ ایناستکه: محلّ جریان اصل برای عموم مردم، شبهات موضوعیّه جزئیّه است و جریان آن در شبهات حکمیّه یا موضوعات عامّه شأن مجتهد و حاکم است. جریان برائت در این موارد متوقّف بر فحص است که این فحص بر عهده حاکم میباشد.
آیه: فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعامِهِ و أدلّه دیگر دلیل است و دلیل موضوع اصل را برمیدارد؛ موضوع اصل «عدم علم» است و حکم آنچه را نمیدانیم برمیدارد، ولی فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعَامِهِ علم است و میگوید: باید در غذائی که مشکوکالحرمة و الحلّیه است تأمّل و فحص نمود. پس بنابراین، این آیه جائی برای اجراء اصل در این موارد قبل از فحص و تحقیق باقی نمیگذارد.
اگر نگوئیم علم به وجود الکل در این نوشابهها داریم و بر فرض تنزّل کنیم و بگوئیم ظن هم نداریم، لاأقل شک داریم؛ شک یعنی تساویالطّرفین و اگر از شک هم پائینتر بیائیم و فقط احتمال حرمت بدهیم البتّه احتمال عقلائی، اگر احتمال حرمت هم بدهیم، به مقتضای آیه کریمه: فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعَامِهِ، باید این نوشابهها را ترک کنیم. و این اختصاص به نوشابه ندارد بلکه هر غذائی از این نوع همین حکم را دارد.
علاوه بر اینکه ما ظنّ متآخم به علم داریم و اگر از جهت فقهی قائل به جریان برائت در این موارد هم بشویم باز هم احتیاط مطلوب است، بهخصوص برای سالکین راه خدا.
آیه کریمه: فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعَامِهِ، برای مطلق مؤمنین است و اختصاص به سالکین راه خدا ندارد؛ هر مؤمنی باید در غذای خود تأمّل کند. باید در همین غذای ظاهری تأمّل کند که آیا حرام است یا حلال؟ هر مؤمنی چنین وظیفهای دارد، بله برای سالکین راه خدا کار از این هم بالاتر است؛ نه تنها مشکوکالحلّیة و الحرمه را باید اجتناب کند بلکه سالک راه خدا نباید هرکجا دعوت میشود این دعوت را بپذیرد. مثلاً فلان شخص فاسق شما را دعوت کرده است نباید دعوتش را بپذیرید! بله اگر کسیکه دعوت میکند شخص متّقی و مؤمنی باشد دعوتش را بپذیرید، ولی اگر شخصی فاسق بود نباید دعوتش را بپذیرید.
همینطور شما هم که میخواهید کسی را دعوت کنید باید شخص متّقی و مؤمن را دعوت کنید، غذای شما را باید شخص مؤمن و متّقی بخورد، نه شخص فاسق و فاجر! این عین وصیّت حضرت رسول أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به أباذر است که میفرمایند: یا أَباذَرٍّ! لاتُصاحِبْ إلاّ مُؤمِنًا، و لایَأْکُلْ طَعامَکَ إلاّ تَقیٌّ، و لاتَأْکُلْ طَعامَ الفاسِقینَ.[۳] «ای أباذر! مصاحبت نکن، همنشینی و مجالست نداشته باش مگر با شخص مؤمن، و غذای تو را نخورد مگر انسان پرهزکار و متّقی.» یعنی کسیکه به منزل دعوت میکنی یا از غذای تو میخورد باید شخصی متّقی باشد. «و خودت هم غذای انسان فاسق را نخور.»
اینکه میفرماید: و لاتَأْکُلْ طَعامَ الفاسِقینَ، به نحو مطلق بوده، أعمّ از اینکه غذای این شخص فاسق حلال باشد و یا حرام باشد. ظاهر روایت ایناستکه چون فاسق است غذای او را نخور، نه اینکه چون مبالات به حرمت و حلّیت ندارد غذای فاسق را نخور!
ممکن است گفته شود: اینکه پیغمبر أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به أباذر فرمودند: غذای شخص فاسق را نخور! از جهت ایناستکه شخص فاسق نسبت به حلّیت و حرمت بیمبالات است، باکی ندارد که پولی که بهدست آورده از راه حلال باشد و یا از راه دزدی و از راه حرام باشد، لذا اگر یقین داشتیم غذای او از راه حلال است میتوانیم غذای او را بخوریم.
در جواب میگوئیم: در روایت، فسق بهطور مطلق موضوع حکم قرار گرفته و ظهور در این دارد که خود فسق ملاک است و همچنین به قرینه صدر روایت که میفرماید: لایَأْکُلْ طَعَامکَ إلاّ تَقیٌّ، «غذای تو را غیر از شخص متّقی نخورد» و علّت و ملاک این حکم را نفس تقوا قرارداده، میتوان گفت که: علّت و ملاک پرهیز از أکل غذای فاسق نیز خود فسق فاسق است، چه مبالات داشته باشد و یا نداشته باشد، فرقی نمیکند.
پس اینکه میفرماید: غذای شخص فاسق را نخور و اگر میخواهی به کسی غذا بدهی حتماً به شخص متّقی غذا بده، این حکم به این علّت است که روح فسق در غذا تأثیر می گذارد؛ اگر انسان غذای خوبان و غذای أخیار و أبرار را بخورد هَنیء و گواراست، بر خلاف اینکه غذای شخص فاسق و فاجر را بخورد.
یادم هست کوچک بودم و در خدمت مرحوم علاّمه والد قدّسسرّه به منزل یکی از آقایان رفتیم. ایشان میوه و بستنی گرفته و آوردند، آقا فرمودند: بخورید! انسان غذای خوبان را بخورد موجب برکت است.
و لاتَأْکُلْ طَعامَ الفاسِقینَ، معنایش همین است؛ غذای فاسق را نخور! اینکه آشپز مؤمن باشد یا فاسق در غذا تأثیر میگذارد؛ اگر مؤمن باشد یک أثری جانبخش دارد و روحپرور است و اگر فاسق باشد أثر سوء میگذارد.
سالک راه خدا یله و رها نیست که از هر جائی هر غذائی تناول کند؛ از دست هرکسی غذا بگیرد و بخورد، اینها اثرات وضعی دارد! آن شخصی که گوشت را میشوید و آن شخصی که غذا را درست میکند نفْسش در غذا تأثیر میگذارد.
در زمان سابق وقتی که ما از مقابل سینما عبور میکردیم یک حال کدورت و تاریکی به حقیر دست میداد، ولی از کنار مسجد که میگذشتیم حال نورانیّت دست میداد؛ چرا؟ برای اینکه مؤمنین در مسجد هستند، نماز میخوانند و نَفَس اینها، الله أکبر اینها، ذکر اینها، بر در و دیوار مسجد اثر میگذارد و إلاّ در و دیوار که همان در و دیوار است؛ مسجد از جهت در و دیوار که با کلیسا تفاوتی ندارد، همان آهنی که در مسجد بکار رفته در کلیسا نیز بکار رفته است، پس چه فرقی میکند؟ چرا آنجا نورانیّت دارد ولی اینجا ندارد؟ این به خاطر مؤمنین است.
شنیده شده است که: بعضی از بزرگان یک شب میهمانی دعوت کرده بودند و اهل بیت ایشان با بیمیلی و کراهت غذا را پختهبود، وقتی غذا را کشیدند و به آقا دادند که ببرد، آقا تمام غذا را در باغچه ریخت. گفتند: چرا غذا را در باغچه ریختی؟ گفت: غذا را که نگاه کردم دیدم تمام غذا زهر است! چون مخدّره این غذا را از روی کراهت و ناراحتی پخته و ناراحتی او بر غذا تأثیر گذاشتهاست.
منتهی ما نمیفهمیم و این غذا را با آن غذا تشخیص نمیدهیم؛ این خورش است و آن هم خورش است، چه فرقی میکند که از منزل شخص متّقی باشد یا از منزل شخص فاسق؛ خورش، خورش است! به بندهخدائی گفتم: آقاجان! این پولی که این شخص برای شما میآورد شبههناک است و معلوم نیست که از راه حلال آورده باشد. گفت: من کاری به این کارها ندارم، این فرزندم است، برای من پول میآورد و من هم دعایش میکنم.
این درست نیست! کراهت و ناراحتی روی غذا تأثیر دارد، تا چه رسد به اینکه غذا حرام باشد. اینکه حضرت رسول اکرم صلّیالله علیهوآلهوسلّم میفرماید: لایَأْکُلْ طَعامَکَ إلاّ تَقیٌّ، و لاتَأْکُلْ طَعامَ الفاسِقینَ، امر را بالاتر برده و نفس تقوی و فسق را ملاک قرار میدهند. فسق و تقوی بر گوارابودن یا ناگواربودن، بر صفای باطن و برکت و استشفاءداشتن و یا کدورت و تاریکیداشتن تأثیر دارد.
پس انسان نمیتواند از هر جائی غذا بخورد، نمیتواند از هر مغازهای غذای آماده بخرد؛ کار برای مؤمن مشکلتر است، باید سعی کند حتّی همین حبوبات و موادّ غذائی را از افراد متّقی بگیرد، بگردد و یک شخص متّقی پیدا کند و از او خرید کند؛ اینها آثار وضعی دارد.
از هر مغازهای خرید کنید حلال است، ولی کلام ما در آثار وضعی آن و تأثیراتی که بر روح میگذارد است؛ اگر انسان از هرجائی غذا تهیّه کند دیگر آن أثر مطلوب را بهدست نمیآورد! باید بگردد و از اشخاص مؤمن و متّقی خرید کند.
پس انسان نمیتواند هرجا که او را دعوت کردند درمجالس ترحیم یا در مجالس عروسی شرکت کند و غذا بخورد. مگر اینکه رفتن رجحان شرعی داشته باشد که دراینصورت در فرض شبههناک بودن غذا، خوب است وجه غذا را به عنوان ردّ مظالم یا خمس کنار گذاشته تا در مصارف خاصّه خود صرف گردد.
علی أیّ حال، این مباحث درباره غذای جسم بود، غذای روح هم همین حکم را دارد، بنده کراراً شنیدم که آقا همانطور که به این آیه برای غذاهای جسمانیِ شبههناک استشهاد میکردند، برای غذاهای روحانی نیز استشهاد کرده و میفرمودند: فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعَامِهِ؛ یعنی انسان باید در غذای خود تأمّل کند که چه غذائی در قلب و روح خود میریزد؛ آیا قرآن، معارف إلهیّه و توحید را در قلب خود متمکّن ساخته است؟ آیا محبّت پروردگار را در قلب خود جای داده و همینطور آن را زیاد میکند و یا اینکه نه! سرمایه وجودی خود را با صحبتهای ما لایعنی و خواندن مجلاّت بیفائده و امثال این أمور از بین میبرد؟!
لذا در روایت در تفسیر آیه شریفه: فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعَامِهِ آمده است: عِلْمُهُ الَّذی یَأْخُذُهُ عَمَّن یَأْخُذُهُ.[۴] یعنی باید انسان در علمش که غذای روح است تأمّل کند و دقّت نماید که از چه کسی آن را گرفته است.
مرحوم ورشوچی که از دوستان مرحوم علاّمه والد بود، مردی بسیار متّقی، پاک، وارسته و أهل مکاشفه بود. مکاشفات بسیار خوبی میدید و پیرمردی أهل محبّت به پرودگار بود. ایشان میگفت: در مغازه که نشسته بودم، میدیدم هر روز امام جماعت مسجد به روزنامهفروشی میآید، یک روزنامه میخرد و زیر بغل خود گذاشته و میرود؛ امروز، فردا، پسفردا! یک روز به او گفتم: اینها چیست که شما میخوانید؟ چرا قلب خود را با این أمور مشغول میکنید؟ صرف این همه وقت برای مطالعه این مطالب بیفائده، وجه شرعی ندارد و حرام است. گفت: من که کار حرامی انجام ندادهام، شما دلیل فقهی بیاورید و مرا قانع کنید که این کار اشکال دارد!
من شب به خانه رفتم و گفتم: خدایا! من بیسوادم ولی قلبم گواهی میدهد که این کار او اشتباه است و نمیدانم چه دلیلی بیاورم که او را قانع کنم! خدایا خودت دلیل آن را به من برسان! قرآن را باز کردم این آیه آمد: وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَنءِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ.[۵] «و برخی از مردم سخنان بیهوده، که نه بدرد دنیا و نه آخرتشان میخورد، خریده تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه کنند و آیات إلهی را به سُخریه گیرند، آنان عذابی خفّتآور دارند.» فردا این آیه را به او نشان دادم، تا آیه را دید مجاب شد و گفت: عجب، چشم! دیگر روزنامه نمیخرم.
خواندن روزنامه غذای روح است؛ یعنی انسان روح خود را با آن غذا میدهد، ولی این غذائی است که ضرر دارد؛ مثل اینکه بدن انسان نیاز به غذا دارد ولی غذا باید ویتامین و پروتئین داشته باشد و اگر شما شکم خود را از غذای حجیم بیخاصّیت پر کنید به بدن خود غذا دادهاید، أمّا این غذا کافی نبوده و چهبسا ضرر هم داشته باشد.
فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعَامِهِ؛ انسان باید در غذای روح خود تأمّل کند که به روح خود چه غذائی میدهد، آیا محبّت پرودگار را در قلب خود زنده میکند یا هواهای نفسانی و تبعیّت از هوا را در قلب خود زنده مینماید؟ هواهای نفسانی هم آنقدر گسترده و دامنهدار است که نهایت ندارد؛ اینکه در فکر انسان همیشه نقشه باشد؛ اینجا اینکار را بکند، آنجا آن کار را بکند! آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: راه سلوک راه نقشهکشی نیست، راه سلوک راه خدائی است! انسان باید أمر خود را به خدا سپرده و بر او توکّل کند تا خدا خودش برای انسان نقشه بکشد.
میفرمودند: ما که نقشهکش نیستیم، اگر ما نقشه بکشیم همهاش هوای نفس است؛ نقشههای هوائی بوده و خدائی نیست!
سالک باید کار را به خدا بسپارد و بگوید: خدایا! هر نقشهای که میخواهی خودت ترسیم کن! اگر من بخواهم نقشه بکشم نقشه هوائی شده خراب میشود. لایُدَبِّرُ العَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبیرًا و جُمْلَةُ اشْتِغالِهِ فیما أَمَرَهُ تَعَالَی بِهِ و نَهاهُ عَنهُ.[۶] «عبد برای خود تدبیری نمیکند و همه اشتغالش به اوامر و نواهی إلهی است.»
پس سالک باید قلب خود را به خدا بسپارد و تا میتواند مراقبه داشته باشد، انسان یک عمر که بیشتر ندارد و یک قلب هم که بیشتر ندارد؛ مَا جَعَلَ اللَهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ.[۷] «خدا در نهاد هیچ انسانی دو قلب قرار نداده است.»
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان باید یکی برداشتن
(دیوانحکیمقاآنی، ص۲۵۰)
راه خیلی دقیق است! أمیرالمؤمنین علیهالسّلام مردمی که از هوای نفس متابعت میکنند را به «حمار طاحونه» تشبیه میفرماید؛[۸] یعنی مثل درازگوشی میماند که چشمان او را بسته و او را با طنابی به آسیاب میبندند؛ این حیوان صبح تا شب دور آسیاب میگردد و به خیال خود چقدر مسافت طی کرده و چه راههائی را پیموده است! ولی عصر که چشمان او را باز میکنند میبیند که در همان جائی قراردارد که اوّل بود و هیچ تکان نخورده است!
افرادی که از هوای نفس تبعیّت میکنند نیز همینطور هستند؛ انسان در این عالم میتواند بسیاری از عوالم را سیر کند و ببیند، ولی به دنبال هواست و هیچ نمیبیند؛ مثل عنکبوتی که برای خود خانه درست میکند و عاقبت قبرش همین خانه میشود، این انسان هم همینطور در هواهای خود سیر میکند؛ امروز این کار را انجام میدهد، فردا آن کار، پسفردا کار دیگری و... همیشه در هوای نفسانی سیر میکند، هوا هم که پوچ و توخالی است، مثل خانه عنکبوت.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَهِ أَوْلِیَآءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ.[۹] «مَثَل افرادی که به خدای خود کافر شدهاند و غیرخدا را ولیّ خود قرار دادند مَثَل عنکبوت است که خانهای برای خود درست میکند، درحالیکه حقّاً سستترین خانهها همانا خانه عنکبوت است، اگر بدانند!» اینها خانههایشان این چنین سست است. خانهای که روی هوا بنا شده سست است، هوا که چیزی ندارد!
آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: سابقاً فیل هوا میکردند و همه فیلی را بر روی آسمان مشاهده مینمودند، أمّا این فیل واقعی نبود، فیلی بود که بادش کرده بودند. فیل واقعی سنگینی دارد أمّا این هواست و با یک سوزن هوای او خارج شده و میخوابد، در عالم توهّم فیل است و فیل واقعی نیست!
هوا هم همینطور است اگر در وجود انسان بیاید انسان را باد میکند، مثل همان فیلی که بادش کردهاند أمّا انسانِ بادی است و انسان بادی با انسانی که خدا درست کرده از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
خداوند بعداً سوزن زده و این باد را میخواباند. انسان با دست خودش خود را باد کرد و این همه آیات و روایات را کنار گذاشت و در عالم خیال و توهّمات غوطه خورد و باد شد، ولی به وقت خودش این باد میخوابد و کار به جائی میرسد که میگوید: یَلَیْتَنِی کُنتُ تُرَ بًا.[۱۰] ایکاش من انسان نبودم! ایکاش خاک بودم و انسان نمیشدم که به این روز بیفتم! و خطاب به شیطانش میگوید: یَلَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ.[۱۱] و آرزو میکند که فاصله زیادی میان او و عملش میبود؛ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُو أَمَدَا بَعِیدًا.[۱۲]
این نفسی که اینقدر به انسان نزدیک است خرابکاری میکند و انسان در این عالم چشمش کور است و نمیبیند، ولی در آن روز فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ، [۱۳] پردهها کنار میرود و چشم تیزبین شده همه چیز را میبیند و میگوید: ای کاش ما از رسول خدا اطاعت میکردیم! یَلَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً.[۱۴] ایکاش محبّت پیغمبر در دل ما بود! کاش اطاعت میکردیم! الآن دیگر وقت گذشته، دیگر وقت گذشته است!
خلاصه عرائض این شد که به مقتضای آیه: فَلْیَنظُرِ الاْءِنسَنُ إِلَی طَعَامِهِ، انسان باید در غذای جسم و غذای روح خود تأمّل کند و تمام تأویلات و توجیهات را کنار گذاشته غذاهای مشکوک را نخورد. اینها در نفس أثر میگذارد. برای افرادی که سالک هستند از این هم بالاتر است، باید غذای خوبان را تناول کنند و از غذای فسّاق پرهیز نمایند؛ همانطور که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به أباذر فرمودند: لاتُصاحِبْ إلاّ مُؤمِنًا، و لایَأْکُلْ طَعامَکَ إلاّ تَقیٌّ، و لاتَأْکُلْ طَعامَ الفاسِقینَ. «همنشین خوبان باش و فقط خوبان را دعوت کن و هرجائی نرو و هر غذائی نخور.»
اینها در روح اثر میگذارد و چهبسا انسان موفّق به نماز شب نمیشود، و چون گناهی مرتکب نشده، نمیداند از کجاست؟
یک مجالست با فاسق، روح عبادت و اطاعت را از انسان میگیرد و این بنده خدا و این بیچاره با اینکه زحمت کشیده و مراقبه داشته، ولی موفّق به نماز شب نمیشود.
ما از مرحوم آیهالله سیّد جمالالدّین گلپایگانی که بالاتر نیستیم! علاّمه والد رضواناللهعلیه از برخی از اهل علم نقل میکردند که: روزی مرحوم حضرت آیهالله آقا سیّد جمالالدّین گلپایگانی رحمهاللهعلیه را دیده است که برای قرائت فاتحه و زیارت أهل قبور به وادیالسّلام میروند، آرام آرام به دنبال ایشان حرکت میکند بهطوریکه ایشان متوجّه نشوند، هنگامیکه به وادیالسّلام میرسند میبیند نفحهای خوش از ایشان فضای وادیالسّلام را عطرآگین میکند. مدّتی در بین قبور حرکت کرده و فاتحه میخوانند و همینطور آن بوی عطر در فضا منتشر بوده تا اینکه از قبرستان خارج میشوند.
در راهِ برگشت با یکی از علمای نجف روبهرو میشوند، او به آقا سیّد جمالالدّین سلام میکند و ایشان ردّ سلام کرده چند کلمهای صحبت میکنند. ایشان میگوید: به مجرّد پاسخدادن به سلام آن عالم و صحبت با او، آن بوی خوش از ایشان رفت. پس از جداشدن از آن شخص آقا سیّد جمالالدّین روکردند به من و فرمودند: «دیدید آقا! با یک صحبت چگونه آن بوی خوش رفت!».[۱۵]
وقتی شخصی مثل مرحوم آقا سیّد جمالالدّین گلپاگانی اینچنین بفرماید، دیگر ما باید حساب کار خودمان را بکنیم و در غذای جسمی و روحی خود بیشتر مراقبه داشته باشیم.
إنشاءالله خداوند آنی ما را به خودمان وا مگذارد و اگر یک سر سوزن هوا در وجود ما باشد خودش به کرم خودش این هوا را بگیرد، تا همهاش حقیقت شود.
اگر محبّت خدا باشد و انسان هم سعی کند أعمالش را خالصتر انجام دهد و شائبهای از ریا و هوا در آن نباشد، إنشاءالله زودتر به مقصد خواهد رسید؛ اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. آیه ۲۴، از سوره ۸۰: عبس.
۲. الخصال، ج۲، ص۴۱۷.
۳. الأمالی شیخ طوسی، ص۵۳۵.
۴. الکافی، ج۱، ص۵۰.
۵. آیه ۶، از سوره ۳۱: لقمان.
۶. بحارالأنوار، ج۱، ص۲۲۵.
۷. صدر آیه ۴، از سوره ۳۳: الأحزاب.
۸. مرحوم شیخ مفید ره در کتاب اختصاص روایت میکند که: قال أمیرُالمؤنِینَ علیهالسّلامُ: المُتَعَبِّدُ عَلَی غَیرِ فِقْهٍ کَحِمارِ الطّاحونَةِ یَدورُ و لایَبرَحُ. (الاختصاص، ص۲۴۵)
۹. آیه ۴۱، از سوره ۲۹: العنکبوت.
۱۰. ذیل آیه ۴۰، از سوره ۷۸: النّبأ.
۱۱. قسمتی از آیه ۳۸، از سوره ۴۳: الزُّخرف.
۱۲. قسمتی از آیه ۳۰، از سوره ۳: ءَالعمران.
۱۳. قسمتی از آیه ۲۲، از سوره ۵۰: ق.
۱۴. ذیل آیه ۲۷، از سوره ۲۵: الفرقان.
۱۵. نورمجرّد، ج۱، ص۶۴۷ و ۶۴۸.