أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: فَفِرُّوا إِلَی اللَهِ. [۱] «پس بهسوی خدا فرار کنید!»
تکیهگاه و پناه انسان در دنیا و در عقبی جز خدا هیچ موجود دیگری نیست. فقط خداوندست که انسان را بینیاز و مستغنی میکند؛ انسان در هیچ جای دیگری مستغنی نمیشود، هیچ میهمانداری مانند خدا میهمانی نمیکند.
اگر انسان را به ضیافتهای متعدّدی دعوت کنند انسان کدام را انتخاب میکند؟ میبیند کجا بیشتر خواستهاش برآورده میشود، کجا بیشتر پذیرائی میشود، فرقی نمیکند چه پذیرائی ظاهری و چه پذیرائی باطنی، کجا میهماندار بیشتر برای میهمان خدمت میکند، آن را انتخاب مینماید؛ یکی ضیافتش صددرصد است و یکی پنجاهدرصد و یکی چهلدرصد و... هر میهمانداری که بیشتر پذیرائی و محبّت کند انسان دعوت او را میپذیرد و این طبیعی است که اگر چند نفر انسان را در زمان واحد دعوت کنند انسان آن دعوتی را میپذیرد که بیشتر قلبش به او متمایل گردد و بهره بهتر و بیشتری ببرد.
در عالم وجود هیچ میهمانداری مانند خداوند تبارکوتعالی نیست که انسان را در هر آن به ضیافت خود دعوت میکند و این ضیافت اختصاص به ماه رمضان ندارد، خودش فرموده است: فَفِرُّوا إِلَی اللَهِ. فرار کنید بهسوی من! فرار کنید بهسوی خدا! خودتان را در دامن من بیاندازید! از غیرمن ببُرید!
اگر انسان شیرینی و حلاوت ضیافت پروردگار را درک کند خدا را به هیچ چیز نمیفروشد. اگر حضرت یوسف را میشناختند و میدانستند که چه گوهری است هیچوقت آن را به ثمن بخس نمیفروختند؛ وَ شَرَوْهُ بِثَمَنِ بَخْسٍ دَرَ هِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّ هِدِینَ. [۲]
آن یوسف اصلی، آن اصل که این یوسف عکس آناست، آن یوسف اصلی خداست! کسیکه ضیافت پروردگار را درک کرده و حلاوت محبّت پروردگار را چشیده و لمس کرده و شیرینی آن به ذائقهاش رسیده است خدا را با هیچ چیز عوض نمیکند!
آقا رضواناللهتعالیعلیه همیشه میفرمودند: شما صبر و تأمّل نکنید که زمان فراغتی برای شما پیشآید تا در آن زمان راه خدا را طی کنید. کرارا میفرمودند: نگویید حالا که وقت و مهلت داریم، حالا که عمر داریم و جوان هستیم و عمر طبیعی هر انسانی بین پنجاه و پنج تا هفتاد است و مثلاً ما بیست یا بیست و پنج سالمان است و هنوز سی چهل سال مهلت داریم، و سیر بهسوی خدا هم اگر انسان مشغول شود و تند برود و نهایت سعی خود را مبذول دارد پانزده بیست سالی ـ علی حسب اختلاف النفوس ـ بیشتر طول نمیکشد؛ پس حالا عجله نکنیم، فعلاً ذکرهایمان را نگوییم و بگذاریم برای وقتی که إنشاءالله فراغتی حاصل شود تا در آنوقت مشغول ذکر شویم.
میفرمودند: آن فراغت حاصل نخواهد شد! زندگی دنیا عسر و یسر آن با هم است، شدّت و فرج آن با هم است، سختی و غیرسختی همه با هم است؛ اینطور نیست که مشخّص باشد مثلاً از بیست سالگی تا سی سالگی در یسر و سلامت و در عافیت و فراغت کامل هستید و إنشاءالله در آنوقت مشغول عبادت خواهید شد.
میفرمودند: اگر شما صبر کنید که وقت فراغی برسد آن لحظه نخواهد شد؛ یک روز میهمان دارید، یک روز بچّه مریض است، یک روز مصیبت دیگری میرسد و آن لحظه نخواهد رسید! لذا باید وقت را غنیمت دانست و از همین الآن شروع کرد و انسان خدا را به هیچ قیمتی نباید از دست بدهد.
ذکری را که گفتند بگوئید آن را باید بگوئید! اگر امروز نگفتید امروز از بین رفت! اگر نماز شب خوانده نشد امشب از بین رفت! اگر امروز پنجاه آیه از قرآن خوانده نشد امروز از بین رفت! انسان ضعیف میشود نحیف میشود! در روایت داریم که اگر انسان شام نخورد و لو یک لقمه یا یک جرعه آب، قوّهای از بدن انسان میرود که دیگر به بدن برنخواهد گشت. [۳]
این درباره جسم است. روح انسان هم همینطور است؛ اگر انسان نماز شب نخواند بهرهای از انسان فوت میشود که دیگر آن بهره برنمیگردد. اگر انسان ذکرش را نگوید همینطور است. اگر انسان قرآنش را نخواند همینطور است. پس انسان نباید منتظر باشد و بگوید که صبر میکنیم إنشاءالله موعدی برسد که در فراغت کامل باشیم. این فراغت حاصل نخواهد شد؛ دارٌ بِالبَلآءِ مَحفوفَةٌ. [۴] «دنیا خانهای است که با بلا پیچیده شده است.» آن خانه آخرت است که فراغت کامل است ولی آنجا که انسان نمیتواند کاری کند و انسان هر کاری بخواهد انجام دهد باید در همین دنیا انجام دهد.
انسان باید دستوراتی که دادهاند؛ «صمت و جوع و سهر و خلوت و ذکری به دوام» را درهمین نشئه انجام دهد. مِن حُسْنِ إسْلامِ المَرْءِ تَرْکُهُ ما لایَعْنِیهِ. [۵] «از خوبی اسلام مرد ایناستکه آنچه به دردش نمیخورد را رها نماید.» سخنی که به دردش نمیخورد را رها نماید و از کلام زیاد اجتناب کند؛ چقدر روایات داریم که سخن انسان از أعمال انسان محسوب میشود و همانطور که أعمال خیر و شرّ انسان در ترازوی عمل گذاشته شده و حساب میشود، کلام انسان هم حساب میشود.
امام صادق علیهالسّلام از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل میکنند که: مَن لَمیَحسُبْ کَلامَهُ مِن عَمَلِهِ، کَثُرَتْ خَطایاهُ و حَضَرَ عَذابُهُ. [۶] «کسیکه کلام خود را از عملش حساب نکند خطاهای او زیاد میشود و عذابش هم حاضر میشود.» حَضَرَ عَذابُهُ خیلی عجیب است!
در روایت دیگر با سلسله سند متّصل از امام صادق علیهالسّلام نقل شده است که: کانَ المَسیحُ عَلَیهِالسّلامُ یَقولُ: لاتُکْثِروا الکَلامَ فی غَیرِ ذِکْرِ اللَهِ؛ فَإنّ الَّذینَ یُکثِرونَ الکَلامَ فی غَیرِ ذِکْرِ اللَهِ قاسیَةٌ قُلوبُهُم و لَکِنْ لایَعلَمونَ. [۷]
حضرت مسیح علیهالسّلام میفرمود: در غیر ذکر خدا زیاد صحبت نکنید، در ذکر خدا هرچه میخواهید بگویید؛ یادخدابودن اشکال ندارد أمّا در غیر ذکر خدا زیاد صحبت نکنید! فَإنّ الَّذینَ یُکثِرونَ الکَلامَ فی غَیرِ ذِکْرِ اللَهِ قاسیَةٌ قُلوبُهُم و لَکِنْ لایَعلَمونَ. آنهائی که بدون اینکه ذکر خدا بگویند زیاد صحبت میکنند و همینطور دهانشان باز است قلبشان قساوت دارد بدون اینکه خودشان بفهمند و بدانند.
امام صادق علیهالسّلام در ضمن نامهای که به یکی از أصحاب نوشتهاند میفرمایند: فَاتَّقوا اللَهَ و کُفّوا أَلْسِنَتَکُم إلاّ مِن خَیْرٍ. «تقوای خدا را پیش بگیرید و زبانهای خود را ببندید مگر در سخنان خیر و آنچه نافع است.»
تا اینکه میفرمایند: و عَلَیکُم بِالصَّمْتِ إلاّ فیما یَنفَعُکُمُ اللَهُ بِهِ مِن أَمْرِ ءَاخِرَتِکُم و یَأجُرُکُم عَلَیهِ. و أَکثِروا مِنَ التَّهلیلِ و التَّقدیسِ و التَّسبیحِ و الثَّنآءِ عَلَی اللَهِ و التَّضَرُّعِ إلَیهِ و الرَّغْبَةِ فیما عِندَهُ مِنَ الخَیْرِ الَّذی لایَقدِرُ قَدْرَهُ و لایَبلُغُ کُنْهَهُ أَحَدٌ، فَاشْغَلوا أَلْسِنَتَکُم بِذَلِکَ عَمّا نَهَی اللَهُ عَنهُ مِن أَقاویلِ الباطِلِ الَّتی تُعقِبُ أَهْلَها خُلودًا فی النّارِ مَن ماتَ عَلَیها و لَمیَتُبْ إلَی اللَهِ و لَمیَنزِعْ عَنها. [۸]
«بر شما باد که سکوت را رعایت کنید مگر در اموری که موجب نفع اخروی شما باشد و خداوند بر آن صحبت به شما اجر دهد، و زیاد لا إله إلاّ الله بگوئید! زیاد تقدیس پروردگار کنید! سبحان الله زیاد بگوئید! زیاد بر خدا درود بفرستید! زیاد بهسوی خدا تضرّع نمائید!
و به آن خیری که نزد پروردگار است بسیار میل و رغبت پیدا کنید، به آن خوبی و خیری که اصلاً کسی نمیتواند مقدار آن را اندازهگیری کند و کسی نمیتواند به کُنه آن برسد.»
این تعبیر خیلی عجیب است! کدام خیر است که أحدی به کنه آن نمیرسد؟! آن خیر توحید است که منشأ و مُنشئ همه خیرات و خوبیهاست. انسان وجداناً و بر اساس آیات و روایات میتواند به توحید و به لقاءالله برسد ولی به کنه آن کسی راه ندارد. پس میفرماید: در رسیدن به توحید و لقاء إلهی بسیار رغبت کنید.
فَاشْغَلوا أَلْسِنَتَکُم بِذَلِکَ عَمّا نَهَی اللَهُ عَنهُ. «زبانهای خود را بهواسطه اشتغال به ذکر و یاد و ثناء خدا و تسبیح و تقدیس پروردگار از اموری که خدا از آنها نهی کرده است، (از غیبت و حرفهای ناشایسته و سخنانی که به درد آخرت انسان نمیخورد) بازدارید.»
مِن أَقاویلِ الباطِلِ الَّتی تُعقِبُ أَهْلَها خُلودًا فی النّارِ مَن ماتَ عَلَیها و لَمیَتُبْ إلَی اللَهِ و لَمیَنزِعْ عَنها. «زبانهای خود را بهواسطه اشتغال به ذکر خدا از سخنان باطل بازدارید؛ سخنانی که اگر اهل آن بمیرد و بهسوی خدا توبه نکند و از این سخنان کنده نشود، سخنانش وی را مخلّد در آتش مینماید.»
روزی أمیرالمؤنین علیهالسّلام بر شخصی که زیاد صحبت میکرد و حرفهای زیادی و بیفائده میگفت گذشتند، در مقابل او ایستاده فرمودند: یا هَذا! إنَّکَ تُمْلی عَلَی حافِظَیْکَ کِتابًا إلَی رَبِّکَ فَتَکَلَّمْ بِما یَعْنیکَ و دَعْ ما لایَعْنیکَ. [۹] «ای مرد! تو برای دو ملکی که حافظ تو هستند کتابی را إملاء و انشاء میکنی که این کتاب به دست خدا میرسد؛ پس کلامی بگو که به آن نیاز داری و به درد تو میخورد و از آنچه به دردت نمیخورد اجتناب کن!»
أمیرالمؤنین علیهالسّلام در روایتی دیگر فرمودند: جُمِعَ الخَیْرُ کُلُّهُ فی ثَلاثِ خِصالٍ: النَّظَرِ و السُّکوتِ و الکَلامِ؛ فَکُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فیهِ اعْتِبارٌ فَهُوَ سَهْوٌ و کُلُّ کَلامٍ لَیْسَ فیهِ ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ و کُلُّ سُکوتٍ لَیْسَ فیهِ فِکْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ؛ فَطوبَی لِمَن کانَ نَظَرُهُ عَبَرًا و سُکوتُهُ فِکْرًا و کَلامُهُ ذِکْرًا و بَکَی عَلَی خَطیئَتِهِ و أَمِنَ النّاسُ شَرَّهُ. [۱۰]
«تمام خوبیها در سه خصلت جمع شده است: نگاهکردن، سکوتکردن، صحبتکردن.»
فَکُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فیهِ اعْتِبارٌ فَهُوَ سَهْو. «هر نگاهی که در آن عبرت نباشد سهو و خطا است.» سهو در لغت ایناستکه انسان بالنّسبه به کار خود غفلت کند، بهطوریکه موجب خطای در عمل شود. [۱۱]
هر نظری که در آن عبرت نباشد سهو است و از غفلت نشأت گرفته و نظر عن توجّهٍ نیست؛ یعنی باید مؤن به هرچیزی که نگاه میکند عبرت بگیرد، نه اینکه فقط اگر نظرش به جنازهای افتاد عبرت بگیرد که روزی او را هم مانند این جنازه به سمت قبر میبرند، نه! بلکه به هرچیزی که نگاه میکند باید عبرت بگیرد؛ به گذر زمان که نگاه میکند باید عبرت بگیرد، اگر افرادی را میبیند که کار نیک انجام میدهند باید عبرت بگیرد و به دنبال انجام آن کار برود و اگر کسی را میبیند که خطائی انجام میدهد عبرت بگیرد و آن کار را ترک کند، و اگر به مخلوقات إلهی نظر میکند عبرت بگیرد و عظمت حضرت حق را در آن مشاهده نماید.
تمام عالم برای مؤن عبرت است! انسان اگر غافل نباشد تمام آنچه را که میبیند عبرت است. أمیرالمؤنین علیهالسّلام فرمودند: ما أَکثَرَ العِبَرَ و أَقَلَّ الاِعْتِبارَ! [۱۲] «چقدر عبرتها زیاد ولی معتبِر و عبرتگرفتن کم است!»
و کُلُّ کَلامٍ لَیْسَ فیهِ ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ. «هر کلامی که در آن یاد پروردگار نباشد لغو و بیهوده است.» سخنی گفته، ولی چون با یاد خدا نبوده اثر و نفعی بر آن مترتّب نمیشود و لذا لغو است.
و کُلُّ سُکوتٍ لَیْسَ فیهِ فِکْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ. «هر سکوتی که در آن تفکّر نباشد غفلت محسوب میشود.» یعنی سالک راه خدا سکوت هم که میکند باید همراه تفکّر در آیات إلهی باشد، چه در آیات آفاقیّه و چه در آیات أنفسیّه. کسانیکه در راه خدا هستند وقتی در عالم سکوت باشند همیشه در خودشان هستند و در آیات أنفسیّه تفکّر میکنند، و چهبسا گاهی هم به آیات آفاقیّه نظر دارند.
آنقدر انسان درون خودش سرمایه دارد! اگر انسان به بحر وجودی خودش برود، وارد این دریا شود آنقدر در این دریا لؤلؤ و مرجان هست که دیگر از غیر فارغ میشود.
در ادعیه میخوانیم که: اللَهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فی نَفْسی. [۱۳] «خدایا! غنای من را در نفس خودم قرار بده!» انسان دریای عجیبی است ولی نمیداند و همیشه میخواهد از این طرف و آن طرف چیزی بهدست بیاورد، و از نفس خود غافل است؛ سَنُرِیهِمْ ءَایَتِنَا فِی الْأَفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ. [۱۴]
اگر کسی در خودش فرو رود و سیر أنفسی داشته باشد خدای خود را میشناسد؛ مَن عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدعَرَفَ رَبَّهُ. [۱۵] «کسیکه خود را شناخت خدای خود را شناخته است.»
اگر کسی در خودش سیر کرد و به خودش مشغول بود برای او سخت است که به خارج بیاید و خود را به خارج مشغول کند.
روزی مرحوم علاّمه والد به بنده خدائی دستور توجّه به نفس داده بودند، یک ماه گذشت نتوانست انجام دهد و نتوانست توجّه به نفس داشته باشد. توجّه به نفس برای همه نیست. انسان باید به یک مرحلهای برسد تا توجّه به نفس کند و بدون توجّه به نفس توجّه به رب حاصل نخواهد شد.
یک ماه گذشت. خدمت آقا آمد و گفت: من نمیتوانم توجّه به نفس کنم! چه کار کنم؟ به چه چیزی توجّه کنم؟ آقا مطالبی گفتند و رفت. دو ماه گذشت! گفت: آقا خیلی سخت است!
سه ماه گذشت و مدّتی این حال ادامه داشت تا اینکه بعد مدّتی آقا از او پرسیدند: چه شد؟ توجّه به نفس حاصل شد؟ عرض کرد: آقا! در کوچه و خیابان، در حال نشسته و ایستاده، در همه حال متوجّه میباشم و همیشه در خودم هستم، اصلاً از خودم خارج نمیشوم!
چه سعادتی! چه نعمتی! اللَهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فی نَفْسی. «خدایا! غنا و بینیازی من را در خودم قرار بده!» وقتی اینطور شد، انسان در خانه باشد یا بیرون خانه فرقی نمیکند، در هر جائی که باشد توجّه به نفس با اوست.
در روایت است که: و لْیَسَعْکَ بَیْتُکَ. [۱۶] «خانه تو باید گنجایش تو را داشته باشد.» همین خانه ظاهری همین خانه کوچک باید گنجایش تو را داشته باشد. اینطور نباشد که در خانه احساس خستگی و ضیق و تنگی کنی و طاقتت تمام شود و از خانه بزنی بیرون. نه!
و لْیَسَعْکَ بَیْتُکَ یعنی چه؟ یعنی باید آنقدر در قلب و نفس خودت فرو رفته و غرق شده باشی که به آن درّ و جواهر درون قلبت راه پیدا کرده و دیگر با بیرون از خود کاری نداشته باشی و آنوقت در یک اطاق کوچک هم که قرار بگیری خسته نمیشوی؛ چون وجود انسان دریاست. آنقدر خدا در وجود انسان لؤلؤ و مرجان قرار داده است! ولی ما آن را استکشاف نکردیم. این چاه عمیق را نکندیم؛ باید بکنیم! باید بکنیم تا به آن آب زلال برسیم، آبی که نهایت ندارد؛ مانند چاههائی که به آبهای زیرزمینی وصل است و هرچه از آن بکشی تمام نمیشود.
أنبیاء و أولیاء، انسان را به سیر در نفس و در آفاق دعوت میکنند. آقا میفرمودند: سیر أنفسی و سیر آفاقی هر دو خوب است و انسان هم باید سیر آفاقی داشته باشد و هم سیر أنفسی؛ یعنی هم نظر به آسمان و موجودات و ستارگان کند و خدا را ببیند. و هم نظر به خودش کند و خدا را ببیند.
أمّا اگر فقط سیر آفاقی داشته باشد و اصلاً سیر أنفسی نداشته باشد خیلی طول میکشد تا به معرفت برسد، عمر حضرت نوح هم کم است تا این شخص را به خدا برساند! سیر أنفسی لازم است و سیر آفاقی هم مطلوب است برای اینکه مقدّمه سیر أنفسی باشد.
و کُلُّ سُکوتٍ لَیْسَ فیهِ فِکْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ. سالک همیشه باید توجّه داشته باشد، همیشه باید تفکّر داشته باشد، در هر سکوتی تأمّل و تفکّری داشته باشد، تفکّر در امر پروردگار، در امر ولایت، در مرگ و آخرت یا تفکّر در امر نفس خودش که در خودش فرو برود. سالک همیشه باید در خودش بوده و از خود غافل نشود، چراکه غفلت از خود منجرّ به غفلت از خدا میگردد، چون خودش مظهر خداست!
اگر کسی بخواهد راه تقرّب به خداوند را طی کند، راهی بهتر از نفس خودش ندارد. هیچ چیزی در عالم نیست که بهتر از نفس انسان مقدّمه موصله قریبه برای لقاء إلهی باشد. باید این راه را از دریچه نفس خودش طی کند تا بتواند به سرعت و سهولت برسد؛ لذا غفلت از نفس غفلت از خداست.
فَطوبَی لِمَن کانَ نَظَرُهُ عَبَرًا. «خوشا به سعادت کسیکه نگاه که میکند عبرت میگیرد.» به درخت نگاه میکند، به خورشید نگاه میکند، مرور زمان را میبیند، به أعمال نیک مینگرد، أعمال غیرنیک را نگاه میکند، افراد متّقی یا فاسق را میبیند، فرقی نمیکند؛ هرچه را که نگاه کند عبرت میگیرد.
و سُکوتُهُ فِکْرًا. «خوشا به سعادت کسیکه سکوتش تفکّر است.» و کَلامُهُ ذِکْرًا. «خوشا به سعادت کسیکه صحبتکردن او یاد خداست.» همیشه زبانش ذکر خدا میگوید. دائماً پروردگار را تهلیل و تقدیس میکند.
و بَکَی عَلَی خَطیئَتِهِ. «خوشا به سعادت کسیکه بر گناهانش گریه میکند.» همین غفلت از یاد خدا گناه است. گناه که حتماً یک امر مشهود و ملموسی نیست. اگر انسان مراقبه شدید داشته باشد و دقّت کند، میبیند در تمام شبانهروز گناه میکند؛ همین غفلت از یاد خدا، اینکه انسان یک آن به یاد خدا نباشد، یک ساعتی به یاد او نباشد و به غیر او مشغول باشد اینها همه از جهت اخلاقی و سلوکی گناه حساب میشود، گرچه از نظر فقهی گناه نباشد.
و أَمِنَ النَّاسُ شَرَّهُ. «خوشا به سعادت کسیکه مردم از شرّ او در امان باشند.»
روایت بسیار شیرینی نقل شده است. أبیأراکة میگوید: از أمیرالمؤنین علیّبنأبیطالب علیهالسّلام شنیدم که میفرمود:
إنّ لِلَّهِ عِبادًا کَسَرَتْ قُلوبَهُم خَشْیَةُ اللَهِ فَاسْتَنکَفوا عَنِ المَنْطِقِ و إنّهُم لَفُصَحآءُ عُقَلآءُ أَلِبّآءُ نُبَلآءُ یَسبِقونَ إلَیهِ بِالأَعْمالِ الزّاکیَةِ لایَسْتَکْثِرونَ لَهُ الکَثیرَ و لایَرضَوْنَ لَهُ القَلیلَ یَرَوْنَ أَنْفُسَهُم أَنّهُم شِرارٌ و إنَّهُمُ الأَکْیاسُ الأَبْرارُ. [۱۷]
«خدا بندگانی دارد که دلهای ایشان را خشیت پروردگار شکسته است، لذا از صحبتکردن استنکاف و خودداری میکنند، درحالیکه این افراد فصیح هستند و اگر بخواهند صحبت کنند ید طولائی در صحبتکردن دارند. اینها عاقل و نجیب و دارای فضل هستند. با أعمال پاک و نیکشان بهسوی خدا سبقت میگیرند. عمل زیادی انجام میدهند و برای خدا به کم راضی نیستند، أمّا این أعمال را هیچوقت در نفس خود زیاد نمیشمرند.»
أمیرالمؤنین علیهالسّلام هر شب هزار رکعت نماز میخواندند أمّا آیا هیچ به قلب مبارکشان خطور کرد که من عمل زیادی انجام دادم؟ در اینجا حضرت خود را نمیفرمایند، حضرت بندگان دیگر پروردگار را میفرمایند که عمل زیاد انجام میدهند ولی آن را زیاد نمیشمرند.
یَرَوْنَ أَنْفُسَهُم أَنّهُم شِرارٌ. «خود را بدترین خلق خدا میبینند!» خیلی عجیب است! نمیفرماید: یَتَخَیَّلونَ، تخیّل میکنند و میپندارند، بلکه میگوید: یَرَوْنَ. میبینند که شرار خلق خدا هستند یعنی خدا بدتر از ایشان در عالم خلق نکرده است، و إنّهُمُ الأَکْیاسُ الأَبْرارُ، درحالیکه حقّاً ایشانند که زیرک و برّ و نیکو هستند.
محصّل عرائض اینکه: سالک راه خدا باید از عمرش استفاده کرده آن را هدر ندهد! صحبتکردن و کلامش روی حساب باشد، از غفلت اجتناب کند، بار سفر را ببندد و صبر نکند زمان فراغت و راحتی برسد که خداوند اصلاً این زمان را نیافریده است؛ چون اینجا دارٌ بِالبَلآءِ مَحفوفَةٌ. [۴] «دنیا خانهای است که با بلاء پیچیده شده است!» خانهای که بدون بلاء باشد خانه آخرت است. امروز میهمان میآید، بچّه مریض میشود، مشکل دیگری پیش میآید، فردا هم همینطور است؛ لذا نباید این امور موجب غفلت و مانع سیرش گردد.
مرحوم علاّمه والد میفرمودند: در همین شبی که میهمان آمده است بلند شو نماز شب بخوان! نگو چند روز دیگر که میهمان رفت قضایش را بهجا میآورم. در همان شبی که بچّه مریض شده بلند شو! شب بچّه بیدارت کرده بلند شو نماز شبت را بخوان! خود این نعمت است! انسان باید از این عمر استفاده کند. ایشان میفرمودند: در این مصائب و مشکلات انسان باید بار سفر خودش را ببندد و آن حظّ و بهرهای را که باید از پروردگارش بگیرد، بگیرد.
اللَهُمَّ اجْعَلْنا مِن أَوْفَرِهِمْ مِنکَ حَظًّا. «خدایا! ما را از آن افرادی قرار بده که بهره آنها از تمام کسانیکه از تو بهره میبرند بیشتر است.» و أَعْلاهُم عِندَکَ مَنْزِلاً. [۱۹] «خدایا! ما را از آن افرادی قرار بده که منزلتشان از تمام کسانیکه پیش تو منزلت و قدر و قیمتی دارند بیشتر است.» خدا که بخیل نیست، کسیکه در مقام عمل باشد، اگر از خدا هم بخواهد خداوند به او عنایت میکند؛ کُلاًّ نُمِدُّ هَؤلاَءِ وَ هَؤلآءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّکَ. [۲۰]
خداوندا! به برکت قلوب و ارواح دلسوختگان راهت، عاشقان و محبّینت، آنهائی که عمر خود را صرف تو کردهاند، آنهائی که عمر خود را وقف تو کرده و در راه تو قدم گذاشتند، به حقّ خوبان خودت، این باقیمانده عمر ما را دربست برای خودت قرار بده و آنی و کمتر از آنی ما را از خودت غافل نفرما!
بارپروردگارا! أرواح طیّبه همه اولیائت؛ مرحوم علاّمه والد رضواناللهتعالیعلیه، مرحوم آقای حدّاد، مرحوم قاضی، مرحوم آخوند ملاّ حسینقلی همدانی، مرحوم آقای أنصاری رضواناللهتعالیعلیهم، تمام اولیاء خودت را بارپروردگارا! از ما راضی و خشنود بفرما!
بارپروردگارا! مولا و سرور و آقای ما امام زمان علیهالسّلام را از أعمال ما، نیّات ما، رفتار ما، بارپروردگارا! راضی و خشنود بفرما! آنی و کمتر از آنی قلب مطهّر و مبارک آن بزرگوار را از ما مرنجان! بارپروردگارا! به محمّد و آل محمّد ما را به لقاء خودت در همین دنیا مشرّف بفرما!
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. صدر آیه ۵۰، از سوره ۵۱: الذّاریات.
۲. آیه ۲۰، از سوره ۱۲: یوسف.
۳. از امام رضا علیهالسّلام روایت است که: إنّ فی الجَسَدِ عِرْقًا یُقالُ لَهُ «العَشآءُ»؛ فإذا تَرَکَ الرَّجُلُ العَشآءَ لَمیَزَل یَدْعو عَلیهِ ذلِکَ العِرْقُ حَتّی یُصبِحَ، یَقولُ: أجاعَکَ اللهُ کَما أجَعْتَنی و أظمَأَکَ اللهُ کَما أظمَأْتَنی. فلایَدَعَنَّ أحَدُکُمُ العَشآءَ و لَو بِلُقمَةٍ مِن خُبزٍ أو بِشَربَةٍ مِن مآءٍ. بحارالأنوار، ج۶۳، ص۳۴۷
همچنین از حضرت امام صادق علیهالسّلام روایت شده است که: مَن تَرَکَ العَشآءَ نَقَصَت عَنهُ قُوَّةٌ و لاتَعودُ إلَیهِ. همانمصدر، ص۳۴۵
و نیز از آن حضرت روایت شده است که: لاتَدَعِ العَشآءَ و لَو بِثَلاثِ لُقَمٍ بِمِلْحٍ. قالَ: و مَن تَرَکَ العَشآءَ لَیلَةً ماتَ عِرْقٌ فی جَسَدِهِ لایَحْیَی أبَدًا. (همانمصدر)
۴. نهجالبلاغة، خطبه ۲۲۶، ص۳۴۸.
۵. قربالإسناد، ص۶۷.
۶. الکافی، ج۲، ص۱۱۵.
۷. همانمصدر، ص۱۱۴.
۸. همانمصدر، ج۸، ص۳ و ۴.
۹. منلایحضرهالفقیه، ج۴، ص۳۹۶.
۱۰. همانمصدر، ص۴۰۵.
۱۱. راغب اصفهانی در مفردات چنین میگوید: السَّهوُ: خَطأٌ عن غَفلة. مفرداتألفاظالقرءَان، ص۴۳۱ و مرحوم مصطفوی در التّحقیق اینگونه آورده است: التّحقیقُ أنّ الأصلَ الواحدَ فی هذهِ المآدّةِ: هو الغَفلةُ عن عملٍ یَقصُدُه و یُریدُ أنیَعمَلَ به، کلاًّ أو جزءًا، ظاهریٍّ أو معنویٍّ. (التّحقیق فیکلماتالقرءَانالکریم، ج۵، ص۲۴۹)
۱۲. نهجالبلاغة، حکمت ۲۹۷، ص۵۲۸.
۱۳. بحارالأنوار، ج۹۵، ص۲۱۹. دعای امام حسین علیهالسّلام در روز عرفه
۱۴. قسمتی از آیه ۵۳، از سوره ۴۱: فُصّلت.
۱۵. بحارالأنوار، ج۲، ص۳۲.
۱۶. همانمصدر، ج۶۷، ص۱۱۰.
۱۷. بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۸۶.
۱۸. نهجالبلاغة، خطبه ۲۲۶، ص۳۴۸.
۱۹. بحارالأنوار، ج۹۱، ص۱۴۸. مناجاة المریدین
۲۰. قسمتی از آیه ۲۰، از سوره ۱۷: الإسرآء؛ «هرکدام ازاین دو گروه طالب دنیا و طالب آخرت را از عطاء و فیض پروردگارت امداد رسانده و تقویت مینمائیم.»