افتراء به اهل توحید و عرفان

گلشن احباب (جلد اول) - مجلس دهم: افتراء به اهل توحید و عرفان.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

از زمان صدر اسلام مخالفین و معاندین، در مقابل حقّ و منطق حقّ، منطقی نداشته و برای زدودن و ابطال حق و به کرسی نشاندن باطلشان به هر دروغ و افتراء و تهمتی متوسّل می‌شدند.

اتّهام و افتراء به أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام و شیعیان

شما وقتی تاریخ را نگاه می‌کنید می‌بینید در زمان رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم منافقین مدینه نسبت به مؤمنین و مؤمنات از هیچ تهمتی إباء نداشتند و نسبت به أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام بد و ناسزا گفته و فحش می‌دادند.

بعد از رحلت رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم وقتی ماجرای سقیفه بنی‌ساعده را ورق می‌زنیم می‌بینیم به خلافت‌رسیدن أبوبکر روی حقّه‌بازی و مکر و فریب و اتّهام به أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام بود و برای گرفتن فدک نیز بر رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم افتراء زده که ایشان فرموده‌اند: إنّا مَعاشِرَ الأَنْبیآءِ لانورَثُ، ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ.[۱] «از ما گروه انبیاء اصلاً کسی ارث نمی‌برد و چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ هرچه از ما می‌ماند صدقه است.» که در احتجاجات حضرت فاطمه زهراء سلام‌الله‌علیها درباره فدک، أبوبکر رسوا شد و حقّانیّت آن حضرت بر ملا شد. همچنین در احتجاجاتی که أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام درباره خلافت داشته حقّانیّت خود و بطلان حکومت أبوبکر را ثابت کردند.

وقتی صفحات تاریخ را تورّق می‌کنیم می‌بینیم پر از افتراء و دروغ است! به کرسی‌نشستن خلفای جور همه روی حقّه‌بازی و کلک است، روی دروغ و افتراء به پیغمبر أکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم است که مثلاً ایشان چنین و چنان گفتند.

در زمان خلافت أمیرالمؤمنین علیّ‌بن‌أبی‌طالب علیه‌السّلام هم این معنی بود و معاویه برای دوام و بقاء سلطنت خود، حدیث جعل می‌کرد؛ چه پولهائی خرج می‌کرد که از قول رسول خدا صلّی‌الله‌علیه وآله‌وسلّم در منقبت معاویه و آل‌أبوسفیان و مذمّت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام حدیث جعل کنند، إلی‌ماشاءالله!

حالا بگذریم از سبّ و لعنی که در خطبه‌های نماز جمعه می‌کردند و معاویه دستور داده بود در خطبه نماز جمعه حتماً باید علیّ‌بن‌أبی‌طالب سبّ و لعن شود و این کار را انجام می‌دادند. همچنین شیطنت‌هائی که می‌کردند تا بچّه‌ها با بغض أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام رشد و نموّ کنند.[۲]

معروف است که: مثلاً به عنوان هدیه برّه‌ای به این فرزندان می‌دادند، وقتی این برّه بزرگ می‌شد و با اهل منزل و بچّه‌ها انس می‌گرفت، آن را شبانه می‌دزدیدند؛ چه کسی دزدید؟! می‌گفتند: علی دزدیده است! اصلاً شما تصوّر این معانی را بکنید!

آن‌قدر نسبت به أمیرالمؤمنین و خاندان پیغمبر و شیعیان و پیروان أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام افتراء و تهمت زدند که بعضی از أهل سنّت در ردّ آنها کتاب نوشتند؛ در ردّ افراد کذّابی که جعل حدیث می‌کردند، کتاب نوشتند که اینها از درجه اعتبار ساقط هستند.

این صحیح‌بخاری را ببینید، چقدر روایات مجعوله دارد! کتابی که نزد أهل سنّت محترم بوده و آن را از مسلّمات می‌شمارند پر از احادیث مجعوله است.

الآن هم همین‌طور است؛ أهل سنّت در مقابل حقانیّت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام و خلافت بلافصل حضرت و حقانیّت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها اصلاً نمی‌توانند قد علم کرده دلیلی إقامه کنند و حربه ایشان تهمت و افتراء است، دروغ است، تهمت می‌زنند و نسبت‌های ناروا می‌دهند؛ حربه آنها این است.

مخافت با اهل عرفان

این حربه الآن هم ادامه دارد، نه فقط نسبت به شیعه که أهل تسنّن در مقابل حق عناد داشته و حق را تکذیب می‌کنند، بلکه نسبت به أهل توحید و أهل عرفان که دشمنان اهل عرفان نیز به این حربه متمسّک شده افتراء می‌بندند.

به مرحوم قاضی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه نسبت‌های ناروا می‌دادند، فحش می‌دادند، و غیر از خواصّ که در محضرشان درس می‌خواندند کسی به ایشان اعتنائی نداشت و نزد به‌ظاهر عالمان آن زمان، مطرود بوده، کسی برای ایشان وقعی قائل نمی‌شد.

مرحوم آقای انصاری در همدان مطرود اهل علم بودند. بله! مرحوم آخوند ملاّ علی همدانی رحمه‌الله‌علیه که مجتهد مسلّم بود و از مراجع و استوانه‌های علمی همدان به شمار می‌رفت، به مرحوم آقای انصاری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه احترام می‌گذاشت و بعد از رحلت آقای انصاری در آن جوّ ضد عرفانی همدان، برای ایشان سه روز تمام ختم گرفتند و خودشان از ابتداء مجلس شرکت کرده و دم در ایستاده بودند.

شنیده شده که وقتی مرحوم آقای انصاری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه حرکت می‌کردند بعضی از این آقایان روی ایشان آب دهان می‌انداختند! کسی‌که جرقّه عشق إلهی بر جانش خورده و نسائم رحمت إلهیّه بر قلب منوّرش وزیده، آیا باید آن‌قدر مطرود باشد که آب دهان به صورت او انداخته شود؟! کسی‌که از دنیا إعراض کرده و طالب خداست باید این‌چنین باشد؟!

آقا همیشه می‌فرمودند: مُحِبُّ اللهِ فی الدُّنْیا غَریبٌ. «کسی‌که خدا را دوست دارد در دنیا غریب است.»

اصلاً طبیعت و لازمه محبّت پروردگار این‌است‌که انسان در غربت باشد، حالا در متن واقع چه ارتباطی بین محبّت و غربت وجود دارد که: مُحِبُّ اللهِ فی الدُّنْیا غَریبٌ؟ شاید به‌واسطه إعراض از اهل دنیا باشد؛ اهل دنیا فرقی نمی‌کند که عمامه به سر باشد یا نباشد؛ کسی‌که هوای او هوای دنیائیست ولو عمامه بر سر داشته باشد اهل دنیا محسوب می‌شود. کسی‌که همّ و غمّ او غیرخداست اهل دنیا محسوب می‌شود حتّی اگر عمامه بر سر داشته و عالم مشهوری باشد!

مگر مرحوم آقای حاج شیخ حسنعلی نخودکی رحمه‌الله‌علیه نفرمود که: در نجف در حرم أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام یکی از مراجع را به صورت خوک دیدم، مرجع تقلید است، شهرت دارد ولی صورت برزخی او شکل خوک است!

آقای حاج شیخ حسنعلی آدم زحمت‌کشیده و رنج‌دیده‌ای بود. آقا می‌فرمودند: گرچه به درجات عالیه از فناء دست پیدا نکرده بود ولی رنج و زحمت بسیار کشیده و اهل زهد و ریاضتهای سخت بود، شبها تا به صبح عبادت می‌نمود و خدا مقداری از پرده را از جلوی چشم او برداشته بود و می‌دید.

بله به کمال نرسیده بود و می‌گویند: در أواخر عمر خود به این معنی تفوّه کرده بودند که بعد از مرحوم استادشان حاج محمّدصادق تخته‌فولادی، دنبال کسی هستند که از ایشان دستگیری کند! ایشان به کمال نرسیده‌بودند ولی إِنَّ اللَهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.[۳] «خدا أجر نیکوکاران را تضییع نمی‌کند.» هرکسی هر قدمی بردارد به همان مقدار به او أجر می‌دهند. آقا می‌فرمودند: هرچه کاسه بیاوری آش می‌خوری؛ اگر کاسه کوچک یا بزرگ باشد به همان مقدار آش می‌خوری.

این کارهائی که آشیخ حسنعلی نخودکی انجام می‌داد دلالت بر کمال ایشان ندارد؛ کسی‌که در راه خدا باشد و هنوز از نفس نگذشته کارهای مهمتر از این انجام می‌دهد و اصلاً اینها دلالت بر کمال ندارد. ایشان ریاضت کشیده‌بود، زحمت کشیده‌بود، صورت برزخی افراد را می‌دید.

این ماجرای مکاشفه آقای حاج شیخ حسنعلی را مرحوم آیه‌الله حاج سیّد احمد خوانساری نقل کردند و وقتی از ایشان سؤال شده بود که نام آن مرجع چیست؟ گفتند: مرحوم شیخ حسنعلی نام او را به من گفت ولی من نمی‌گویم. آقای خوانساری خیلی محتاط بودند، خدا رحمتشان کند!

اهل عرفان از دنیا إعراض کرده و به آخرت روی آوردند و کسی‌که به صورت خوک است نمی‌تواند ایشان را ببیند، نمی‌تواند آدم واقعی را ببیند، اصلاً نفسش مرحوم قاضی را قبول نمی‌کند، مرحوم آقای انصاری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه را، آقا را نمی‌تواند قبول کند، نمی‌تواند قبول کند! اگر در جائی هم با ایشان مواجه شود صورتش را آن طرف می‌کند و سریع حرکت می‌نماید؛ کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ.[۴]

کسی‌که از ولیّ خدا إعراض کند از حق اعراض کرده و به همان مقدار از أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام دور شده است و بدبخت دنیا و آخرت است! چون از این نشئه دنیا که خارج شویم در تمام مواقف بعدی سر و کارمان با أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام است؛ مگر نفرمود:

یا حارُ هَمْدَانَ مَن یَمُتْ یَرَنی

مِن مُوءمِنٍ أَو مُنافِقٍ قُبُلاً[۵]

«ای حارث هَمْدانی! هرکس بمیرد، مرا خواهد دید؛ چه از مردمان مؤمن باشد و چه از مردمان منافق دوبین و خودپسند.»

مگر آیه‌الله حاج سیّد احمد کربلایی نفرمود: «فردای قیامت در محضر جدّم رسول خدا، که حکومت در دست ماست، از شما شکایت خواهم کرد و از شما راضی نخواهم شد.»[۶]

در آن عالم، سلطنت برای أولیاء خداست؛ با أولیاء خدا که نمی‌شود در افتاد.

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد

(دیوان‌حافظ، ص۸۲، غزل۱۸۲)

این کلام حافظ قول صدق و قول حقّ است؛ آقا به بنده فرمودند: مرحوم آقای انصاری و مرحوم آقای حدّاد به من فرمودند: آقا سیّد محمّدحسین! از کسی ناراحت نشو، تو از هرکسی ناراحت شوی دنیا و آخرتش بر باد می‌رود! دنیا و آخرتش بر باد می‌رود! آقای حدّاد می‌فرمودند: آقا سیّد محمّدحسین! از کسی ناراحت نشو که دنیایش آتش می‌گیرد!

این معنا را ما در مواردی دیدیم. از جمله در طهران دو نفر در امر تجارتی اختلاف کردند که یکی از رفقای خصوصی مرحوم علاّمه بودند و دیگری از رفقای مسجدی. دعوا را خدمت آقا آوردند و ایشان فرمودند: من حکم می‌کنم به مثل حکم أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام، ولی اگر کسی خلافش را انجام دهد زندگیش آتش می‌گیرد. طرفین این مطلب را پذیرفتند و آقا حکم کردند بر لَه یکی و علیه دیگری و آن شخص که علیه او حکم کرده بودند قبول نکرد و یک هفته طول نکشید که تمام سرمایه‌اش آتش گرفت.

ایشان درباره امور دنیوی از کسی ناراحت نمی‌شدند؛ با آن سعه صدری که داشتند امکان نداشت از کسی رنجیده شوند؟! فقط در أمر آخرت ناراحت می‌شدند آن هم بعد از اینکه اتمام حجّت می‌کردند، نه تنها اتمام حجّت می‌کردند بلکه بالاتر از اتمام حجّت برای نجات اشخاص تلاش می‌کردند و از خودشان مایه می‌گذاشتند.

علی أیّ حال، بحثمان در این بود که از صدر اسلام حربه منافقین و دشمنان و معاندین إفتراء و تهمت‌زدن بوده است و این اتّهام‌زدن نسبت به أولیاء خدا نیز سریان داشته و جاری بوده است؛ به آقای انصاری تهمت می‌زدند و همین‌طور به مرحوم قاضی و سائر أولیاء خدا تهمت می‌زدند. باب افتراء باز است، جلوی زبان مردم را که نمی‌شود گرفت، زحمت و مؤونه‌ای هم که ندارد، همین‌طور تهمت می‌زنند.

واقعاً این معنا روشن و مبرهن می‌شود که: مُحِبُّ اللهِ فی الدُّنْیا غَریبٌ. «کسی‌که خدا را دوست دارد در دنیا غریب است.» وحید است، تنهاست، کسی را ندارد!

ملاّصدرا و حکمت متعالیه

در زمان حیات آقا شخصی به نام «پویان» در ضمن نامه‌ای از آقا سؤال کرده بود که شخص معمّمی از فرقه شیخیّه به ملاّصدرا نسبت داده که ایشان طرفدار لواط با بچّه‌ها بوده است، آیا این نسبت درست است؟

در اینجا متن جواب آقا را قرائت می‌کنیم که خیلی جواب پرمحتوائی است:

«بسم الله الرّحمن الرّحیم

جناب محترم آقای پویان زیدتوفیقه!

بعد از سلام و إکرام، نامه‌ای به نشانی و نام سرکار رسید که در آن مرقوم داشته‌اید که شخص معمّمی که از فرقه شیخیّه بوده است، گفته است که ملاّصدرا در جلد هفتم از چاپ جدید أسفار در فصلی به نام عشق مجازی به طرفداری از لواط با بچّگان، مطالبی نگاشته و در آنجا از این امر دفاع کرده است و از حقیر واقعیّت این اخبار را خواسته بودید.

عرض می‌شود: این خبر دروغ محض است و افتراء و اتّهامی است که قابل آمرزش نیست و در موقف عرصات باید جواب دهند.

فخر فلاسفه اسلام مرحوم صدرالمتألّهین که اصولاً مبنای فلسفه خود را با مشاهدات عرفانی و وجدانی و تطبیق کامل با شرع و شریعت حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم پایه‌ریزی کرده است و خود در سیر و سلوک، همین راه را طیّ کرده و هفت بار پیاده به مکّه معظّمه مشرّف شده و در سفر آخر، در راه رحلت کرده است و در اقامتگاه خود در قهستان قم هر وقت به مطلب دشواری دچار می‌شده است برای حلّ علمی آن به قم می‌آمده و در کنار قبر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها متوسّل می‌شده است تا در همان‌جا برای او آن مشکله علمی حل می‌گردیده است، را به جهت فرار از فلسفه عمیق و حکمت متعالیه او که زنده‌کننده جانها و رشددهنده افکار به مبانی حقیقت و آبشخوار شریعت است، به چنین افتراءهائی متّهم‌نمودن گناهی غیر قابل غفران است.

ملاّصدرا رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در فصل پانزدهم به اثبات رسانیده است که جمیع موجودات عاشق خداوند متعال هستند و همگی مشتاق لقاء او بوده و در وصول به دار کرامت او رهسپارند و در فصل شانزدهم با بیانی دیگر معنای سریان عشق را در تمام اشیاء مدلّل ساخته است و در فصل هفدهم به اثبات رسانده است که گرچه معشوق حقیقی برای جمیع موجودات همان خیر مطلق و جمال أکمل یعنی ذات حضرت واجب‌الوجود است إلاّ اینکه هریک از اصناف موجودات معشوق خاصّی دارد که به‌واسطه تعشّق با او راه به‌سوی عشق ذات ذوالجلال پیدا کند و جمیع معشوقان عالم، حجاب و پرده برای لقاء و وصول خدا هستند.

و در فصل هجدهم مدلّل ساخته است که در عالم وجود، هر مرتبه مادون نسبت به مرتبه مافوق عشق می‌ورزد و برای وصول به آن مرتبه به‌واسطه قوّه شوقی که دارد در حرکت آمده و سیر تکاملی خود را انجام می‌دهد و در فصل نوزدهم بحثی در عشق کسانی که دارای روح لطیف و نفس آرام و ظرافت طبع و دقّت در امور لطیفه و دقیقه دارند می‌نماید و به اثبات می‌رساند که جمال در عالم وجود یک اسم از اسماء خداوند است و بر اساس: إنّ اللَهَ جَمیلٌ یُحِبُّ الجَمالَ، گرایش به جمال و حسان‌الوجوه جزء غریزه فطری برای پیمودن سیر تکامل و وصول به منبع جمال و کمال است و بر همین اساس از رسول أکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم وارد شده است: اطْلُبوا الخَیْرَ عِندَ حِسانِ الوُجوهِ، و نیز از رسول أکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم وارد شده که: مقرّر داشته بودند کسانی که از قِبَل طوائف و أقوام به عنوان نمایندگی و پیغام به حضورش مشرّف می‌شدند دارای دو خاصّه باشند؛ یکی نامشان خوب باشد و دیگر آنکه زیباچهره و نیکوروی باشند.

ملاّصدرا پس از بحث طویل اثبات می‌کند که عشق که همان تجاذب ارواح و نفوس باشد یک أمر معنوی و روحانی است و عشقی که مبدأ آن قوای بهیمیّه و شهوت باشد عشق نیست. آن عشق معنوی است که سالک را از مراحل مجاز عبور می‌دهد، و حتّی مثال می‌زند که مجنون چنان غرق در واقعیّت و حقیقت و خالق و مدبّر لیلی شده بود که چون لیلی به سراغ او آمد و گفت: من لیلی هستم، مجنون گفت: مرا با تو کاری نیست! دَعی نَفْسَکِ عَنّی فإنّ عِشْقَکِ شَغَلَنی عَنکِ. «دست از من بدار! من اینک چنان مستغرق در حقیقت شده‌ام که دیگر نیازی به تو ندارم.»

این محصّل مطلب و خلاصه‌ای بود که عرض شد، آنگاه دشمنان حکمت اسلام، تحریف و تصحیف نموده و با آن عبارتی که نمونه آن را آورده‌اید، ذکر می‌کنند. این است کتاب أسفار صدرالمتألّهین که در همه مکاتب و مدارس موجود و علماء و فضلاء پیوسته با آن سر و کار دارند.

حقیر وقت برای پاسخگویی به سؤالات را ندارم چون فعلاً تمام أوقات روز من صرف نوشتن دوره علوم ومعارف اسلام می‌شود و إن‌شاءالله‌تعالی با انتشار آن دوره، به تمامه و کماله تمام این‌گونه اشکالات رفع می‌گردد و چون این اتّهام به حکیم عظیم‌القدر اسلام بود لذا به جواب آن مبادرت شد.

و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته

سیّد محمّدحسین الحسینیّ الطهرانیّ

مشهد مقدّس، ۱۰ شوّال ۱۴۰۵»

رضوان الله تعالی علیه! إن‌شاءالله خدا روح ایشان را از همه دوستان و رفقا و از همه محبّین، شاد بگرداند! نثار روح مطهَّر و طاهر و بزرگشان رَحِمَ اللهُ من یقرأُ الفاتحةَ مع الصَّلوات.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. بحارالأنوار، ج۲۹، ص۱۱۱ و ۱۳۴ و ۲۰۱ تا ۲۰۳.

۲. الغدیر، ج۱۰، ص۳۶۱ تا ۳۷۳.

۳. ذیل آیه ۱۲۰، از سوره ۹: التّوبة.

۴. آیه ۵۰ و ۵۱، از سوره ۷۴: المدّثّر.

۵. الأمالی شیخ طوسی، ص۶۲۷.

۶. توحیدعلمی‌وعینی، ص۲۵.

مطالب جدید