اهمّیت دعا و إلحاح در آن

أعوذُ بِاللَهِ السَّميعِ العَليمِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم

بِسـمِ اللَهِ الـرَّحمَنِ الـرَّحيم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ بارِئِ الخَلآئِقِ أجمَعينَ و باعِثِ الأنبيآءِ و المُرسَلينَ و الصّلَوةُ و السّلامُ علَى حَبيبِ إلَهِ العالَمينَ أبى‌القاسِمِ المُصطَفى مُحمّدٍ و علَى أخيهِ و ابنِ‌عَمِّهِ و وَصيِّهِ و وَزيرِهِ و خَليفَتِهِ فى أُمّتِهِ مِن بَعدِهِ و وارِثِ عِلمِهِ عَلىِ‌بنِ‌أبى‌طالِبٍ أميرِالمُؤمِنينَ و سَيّدِ الوَصيّينَ و قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلينَ و إمامِ المُتَّقينَ و يَعسوبِ المُؤمِنينَ و علَى الصِّدّيقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمةَ الزَّهرآءِ سَيّدَةِ نِسآءِ العالَمينَ مِنَ الأوّلينَ و الأَخِرينَ و علَى الأحَدَعَشَرَ مِن وُلْدِها حُماةِ الدّينِ و أئِمّةِ المُؤِنينَ و لَعنَةُ اللَهِ علَى أعدآئِهِم أجمَعينَ مِنَ الأَنَ إلَى قيامِ يَومِ الدّين[۱]

قالَ اللهُ الحكيمُ فى كتابِه الكريم: ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ.[۲]

اهمّيت دعا در شبهاى قدر

شبهاى قدر كه عبارت است از: شب نوزدهم و بيست‌ويكم و بيست‌وسوّم، أعمالى دارد كه از مهمترين آنها دعاست.[۳] دعا يعنى:

خواندن پروردگار و خواستن و طلب‌كردن از او.

آنچه در اين ليالى مدّ نظر أئمّه عليهم‌السّلام بوده، إحياء اين ليالى به عبادت پروردگار است و حقيقت و اصل عبادت، عبارت است از: «دعا»، زيرا در روايت داريم كه: الدُّعآءُ مُخُّ العِبادَةِ.[۴] «دعا، جان و مغز عبادت است.»

بنابراين در اين ليالى آنچه بسيار مطلوب مى‌باشد خواندن خداوند و خواستن از اوست، اگرچه در غير اين ليالى نيز بايد اين حال دعا و تقاضا در وجود انسان باشد و روايات بسيارى در اين‌باره وجود دارد.[۵]

إفاضه دائمى پروردگار به موجودات

انسان در هر آن، نيازمند به پروردگار است و در تمام نعمت‌هائى كه به او عنايت كرده لحظه به لحظه محتاج اوست؛ چشم و گوش و اعضاء و جوارحى كه به انسان داده است و ديگر نعمت‌ها، در هر آن از ناحيه پروردگار إفاضه مى‌شود و اگر يك آن اين بينائى از ناحيه پروردگار به باصره إفاضه نشود، انسان نمى‌بيند و اگر شنوائى إفاضه نشود انسان نمى‌شنود و اين قدرتى كه انسان دارد و دستش را حركت مى‌دهد و با پايش راه مى‌رود، اگر يك آن از ناحيه پروردگار إفاضه نشود، از بين مى‌رود.

و اين‌طور نيست كه خداوند تبارك‌وتعالى انسان را خلق كرده و بعد خودش در كنارى باشد و هر دو مستقل بوده و هيچ ربطى بين آنها نباشد.

اين امر اختصاص به انسان ندارد و تمام موجودات عالم هستى اين‌گونه‌اند كه دائماً علم و قدرت و حيات به آنها إفاضه مى‌شود.

به محض التفاتى زنده دارد آفرينش را

اگر نازى كند از هم فرو ريزند قالبها

(ديوان‌بيدل‌شيرازى، ص۵.)

قُلْ أَغَيْرَ اللَهِ أَبْغِى رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْ‌ءٍ.[۶] «بگو: آيا غير از خدا براى خود پروردگارى اتّخاذ كنم درحالى‌كه او پرورنده تمام موجودات است.» يعنى همه را مى‌پروراند و اين پرورش دائماً إفاضه مى‌شود.

او راست نعوت بى‌نهايت

او راست صفات بى‌كرانه

بحريست كه هر زمان ز موجش

صد بحر دگر شود روانه

(ديوان‌كامل‌شمس‌مغربى، ص۱۹۶.)

يَـأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَهِ وَ اللَهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ.[۷] «اى مردم! شما همه نيازمند خدائيد و هيچ در بساط نداريد.» گرچه در ظاهر ادّعاى داشتن مى‌كنيد كه ما چشم و گوش و دست داريم، قدرت و

علم داريم، أمّا شما فقيريد. فقير يعنى: «ندار» و اين فقر، فقط فقر مالى نيست، چون آيه مطلق است؛ يعنى هيچ چيزى نداريد و شما دست نيازتان به پروردگار است.

وَ اللَهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ. «و خداست كه بى‌نياز و ستايش‌شده است.» پس بنابراين در عالم تكوين آنچه از ناحيه ما و تمام موجودات زنده و غيرزنده نسبت به پروردگار هست، عبارت است از: نيستى و فقر و نياز و احتياج؛ چه ما بخواهيم و چه نخواهيم.

همان‌طور كه ماهى در دريا طالب آب بوده و حيات او وابسته به آب است، چه بخواهد و چه نخواهد، حيات تمام موجودات عالم هستى نيز وابسته به خداست، چه بخواهند و چه نخواهند، و لو اينكه به حسب ظاهر كافر يا مشرك باشند؛ وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِى السَّمَـوَ تِ وَ الْأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ ظِلَـلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْأَصَالِ.[۸]

وَ إِن مِن شَىْ‌ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَـكِن لاَتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُو كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا.[۹] «هيچ چيزى در اين عالم هستى نيست مگر اينكه پروردگار را به همراه حمد تسبيح مى‌كند وليكن شما تسبيح آنها را درك نمى‌كنيد؛ همانا او حليم و غفور است.»

پس مربوب‌بودن تمام موجودات عالم هستى اقتضا دارد كه در هر آن، از ناحيه پروردگار به آنها إفاضه شود. حال ببينيد كه اين انسان چقدر سركش است و چقدر براى خود آقائى و شخصيّت قائل مى‌شود كه خود را مستقل شمرده و پروردگار مى‌داند! اگرچه مانند فرعون به لفظ نگويد كه: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى.[۱۰] «من پروردگار برتر شما هستم.»

هركسى فرعونى دارد كه همان نفس اوست و چنانچه در مقام تذلّل در برابر پروردگار برآمد و در مقام عبوديّت پروردگار سر به سجده گذاشت و با جان و دل، عبوديّت پروردگار را پذيرا شد، به سعادت مى‌رسد و إلاّ مثل همان فرعونى مى‌شود كه در مصر بود؛ چه فرقى دارد؟!

تسلیم‌ خدا شدن

وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَهِ يَوْمَنءِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ.[۱۱] «در روز قيامت افراد مجرم تسليم خدا مى‌شوند و هستى خود را مى‌اندازند، و آنچه را به دروغ شريك خدا قرار داده بودند از دست مى‌دهند و گم مى‌شود.»

چرا در اين دنيا تسليم خدا نشدى؟! چرا در اين دنيا كوچكى نكردى؟! چرا اظهار خضوع و خشوع ننمودى و عبوديّت به خرج ندادى؟!

در اين نشئه بر چشم انسان پرده افتاده و نمى‌بيند لذا اقرار نمى‌كند، أمّا در آخرت پرده‌ها كنار مى‌رود؛ فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ.[۱۲] وقتى پرده‌ها كنار رفت انسان بينائى تيزى پيدا كرده و حقيقت را مى‌بينيد و به قول مرحوم علاّمه والد معظّم: انسان در آنجا لنگ مى‌اندازد. خب آقا در همين‌جا لنگ بياندازيد!

دو پهلوان تا وقتى با هم جنگ و نزاع دارند هركدام مى‌خواهد ديگرى را مقهور خود سازد، أمّا اگر يكى از اينها بگويد: من تسليم هستم، ديگرى دست از سرش برمى‌دارد. اين آيه هم همين را مى‌گويد كه: وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَهِ يَوْمَنءِذٍ السَّلَمَ در روز قيامت مردم مى‌گويند: ما تسليم هستيم. خب همين را در دنيا بگوئيد تا خدا دست از سرتان بردارد.

مرحوم حدّاد رضوان‌الله‌تعالى‌عليه مى‌فرمود: خدا دست از سر انسان برنمى‌دارد تا اينكه تسليم شود؛ اگر تسليم نشد با سكرات موت تسليمش مى‌كنند و اگر سكرات موت از عهده او برنيامد با عذاب شب اوّل قبر و اگر اين هم كارساز نشد با عذاب در عالم برزخ، اگر اين هم كارساز نشد با عذاب در قيامت.

بالأخره از انسان اعتراف به عبوديّت مى‌گيرند و انسان اظهار عجز مى‌كند و تسليم مى‌شود؛ پس چه بهتر كه در ابتدا با خوشى و راحتى، در همين‌دنيا اعتراف به عبوديّت كند، در اين‌صورت بهتر راه را طى كرده و اين‌همه عذاب را متحمّل نمى‌شود.

رسول خدا صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم فرمودند: قولوا لا إلَهَ إلاّ اللَهُ تُفلِحوا.[۱۳] «بگوئيد لا إلهَ إلاّ الله، تا رستگار شويد.»

و همچنين فرمودند: أَنَا أَدْعوكُم إلَى كَلِمَتَينِ خَفيفَتَينِ عَلَى اللِسانِ ثَقيلَتَينِ فى الميزانِ... شَهادَةِ أَن لا إلَهَ إلاّ اللَهُ و أَنّى رَسولُ اللَهِ.[۱۴]

«شما را به گفتن دو كلمه كه بر زبان آسان بوده و ميزان عمل را سنگين مى‌كند امر مى‌كنم: يكى شهادت بر وحدانيّت پروردگار؛ يعنى: أَشهَدُ أَن لا إلَهَ إلاّ اللَهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، و ديگرى شهادت بر رسالت پيغمبر أكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم؛ يعنى: و أَشهَدُ أَنّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ و رَسولُهُ.»

اينها بر زبان خيلى راحت جارى مى‌شود ولى در ترازوى عمل سنگين است. چقدر فضيلت و ثواب دارد صبح كه انسان از خواب برمى‌خيزد در تعقيبات نماز صبح ده مرتبه شهادت بر وحدانيّت پروردگار دهد و بگويد: أَشهَدُ أَن لا إلَهَ إلاّ اللَهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ إلَهًا واحِدًا أَحَدًا فَرْدًا صَمَدًا لَم‌يَتَّخِذْ صاحِبَةً و لا وَلَدًا.[۱۵] يا به تعابير ديگرى كه در روايات وارد شده است.[۱۶]

بايد اين شهادت بر وحدانيّت و يگانگى خداوند را در همين دنيا بگويد و اين اُلوهيّت را در همين نشئه از غيرخدا نفى كرده و براى خدا اثبات كند، در همين نشئه به نيستى خود اعتراف نمايد و لساناً اعتراف كند تا حقيقةً به نيستى و فناء مطلق برسد.

فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَـلِحًا وَ لاَيُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا.[۱۷] «پس هركس اميد ملاقات پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد و هيچ‌گاه براى پروردگارش شريك قائل نشود.» انسان بايد مجاهده كند و با اين مجاهده هستى خود را از سر راه بردارد.

مقتضاى مربوبيّت ما و رَب‌بودن پروردگار اين‌است‌كه: آنـاً فَـآناً از ناحيه پروردگار به ما إفاضه مى‌شود و اين إفاضه تكويناً نسبت به تمام موجودات هست، چه بخواهند چه نخواهند.

لزوم دعاكردن و پافشارى در آن

خداوند هر آن در حال تجلّى است و نعمت‌هاى زيادى به همه ما ارزانى مى‌كند، أمّا انسان بايد دعا كند و لساناً هم از خدا درخواست داشته باشد و اين دعاكردن مطلوب پروردگار است؛ در روايات داريم كه: إنّ اللَهَ يُحِبُّ السّآئِلَ اللَحوحَ.[۱۸] «خداوند بنده‌اى كه از او درخواست مى‌نمايد و در خواسته خود مُصر بوده و پافشارى مى‌كند را دوست دارد.»

در روايت داريم كه: خدا دوست ندارد انسان در درخواست خوداز ديگران، بر خواسته‌اش پافشارى كند، ولى در درخواست از خودش دوست دارد كه بندگان پافشارى كنند[۱۹] و خودش فرموده است: ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ. و همچنين فرمود: قُلْ مَا يَعْبَؤا بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَآؤكُمْ.[۲۰] «بگو خدا چه ارج و قرب و منزلتى براى شما قائل بود اگر دعاى شما نبود.»

برخى مى‌گويند: خدا عليم است و به همه أشيا علم دارد و همچنين خدا حكيم است و به مقتضاى حكيم‌بودن، نظام هستى را بر طبق حكمت اداره مى‌كند؛ با اين وجود ديگر نبايد دعا كنيم و خواست و دعاى ما معنائى ندارد.

اين حرف درست نيست؛ چون همان خدائى كه عليم و حكيم است، يكى از اسباب را دعا قرار داده و دوست دارد بنده‌اش دعا كند. أئمّه طاهرين ما عليهم‌السّلام «دَعّآء» بودند؛ يعنى خيلى دعا مى‌كردند. شما صحيفه‌علويـّه و صحيفه‌سجّاديه را نگاه كنيد، دعاهاى مفاتيح را نگاه كنيد، دعاى أبوحمزه، دعاى افتتاح و... اينها همه دعاهاى ائمّه عليهم‌السّلام است.

حكمت پروردگار اقتضا مى‌كند كه دعاى مؤن را إجابت كند، البتّه اگر صلاح باشد. در روايت داريم كه: اگر إجابت دعاى مؤن صلاح باشد خدا آن را إجابت مى‌كند و إلاّ دعا را براى آخرت انسان ذخيره مى‌نمايد.[۲۱]

بله، اگر براى انسان حالى ايجاد شود كه واقعاً نتواند دعا كند، نه اينكه تصنّعاً خود را به آن حال زده باشد، در آن صورت حكمش فرق مى‌كند. مرحوم والد مدّتى كراراً مى‌فرمودند: من نمى‌توانم دعا كنم و الآن حالم طورى است كه از من دعا متمشّى نمى‌شود.

قوم ديگر مى‌شناسم ز أوليا            كه دهانْشان بسته باشد از دعا

(مثنوى‌معنوى، دفتر سوّم، ص۲۴۹، س۱۷.)

مى‌دانيد انسان در چه حالى نمى‌تواند دعا كند؟ در حال فنا؛ هنگامى‌كه سالك براى خود حقيقةً خودى و وجودى نمى‌بيند و آنچه مى‌بيند خدا هست و بس! اگر فقط خدا و اراده خدا هست ديگر دعا معنا ندارد و انسان نمى‌تواند دعا كند، چون وجودى نيست كه دعا كند و خواست فرع بر وجود است، لذا خيلى اوقات وقتى از ايشان درخواست مى‌شد كه دعا كنيد مى‌فرمودند: از من دعا متمشّى نمى‌شود.

زندگى شيرين و گوارا

اگر انسان در اين عالم به ذلّت و نيستى خود اقرار كرد، عيش هنى‌ء و زندگى گوارا پيدا مى‌كند. مى‌فرمودند: كسى‌كه خدا دارد كيف دنيا را دارد، حتّى اگر غذاى او فقط نان و پنير يا نان و سبزى باشد، چون محبّت خدا را داشته و با او سرو كار دارد. و چنانچه محبّت پروردگار در دلش نبوده و با خدا كارى نداشته باشد، حتّى اگر لذيذترين غذا و بهترين پوشاك و مسكن و خلاصه برترين زندگى را داشته باشد، باز عيش او عيش سوء و ناگوارى خواهد بود.

اين مطلب به تجربه ثابت شده است؛ مى‌فرمودند: استاد ما آيه‌الله‌العظمى آقا سيّد جمال‌الدّين گلپايگانى رضوان‌الله‌تعالى‌عليه كه به أمراض زيادى مبتلا و در بستر بيمارى افتاده بودند، در همان حال وقتى به ملاقاتشان رفتم فرمودند: آقا سيّد محمّدحسين! من خوشم، خوش! خوشى‌اى كه من دارم هيچ‌كس در عالم ندارد، چون به ياد او هستم، به عشق او هستم. كسى‌كه عرفان ندارد نه دنيا دارد نه آخرت!

روى تخت افتاده و با چه حالى و چه دردهائى مى‌گويد: خوشى‌اى كه من دارم كسى ندارد. اين خوشى مال كسانى است كه با خدا خوشند، عشق و محبّتشان با خداست، آمد و شدشان با پروردگارست؛ آقاى حدّاد مى‌فرمودند: شما كه به بازار مى‌رويد زيد و عمرو را نبينيد، از خدا بگيريد و به خدا بدهيد و با خدا معامله كنيد. اگر معامله با خدا شد اين زندگى شيرين مى‌شود.

در روايت معراجيّه كه مُصدّر به «يا أحمَد» است، خداوند به حضرت رسول صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم خطاب مى‌كند كه: يا أَحمَدُ! هَل تَدْرى أَىُّ عَيْشٍ أَهنَأُ و أَىُّ حَيَوةٍ أَبقَى؟ قالَ: اللَهُمَّ لا. قالَ: أَمّا العَيْشُ الهَنىءُ فَهُوَ الَّذى لايَفتُرُ صاحِبُهُ عَن ذِكْرى و لايَنسَى نِعْمَتى و لايَجهَلُ حَقّى يَطلُبُ رِضاىَ فى لَيْلِهِ و نَهارِهِ.[۲۲] «اى احمد! آيا مى‌دانى كدام زندگى شيرين‌تر و كدام حيات باقى‌تر است؟ حضرت عرض كردند: نه نمى‌دانم. خداوند فرمود: زندگى شيرين آن‌است‌كه صاحب او از ياد من خسته نمى‌شود و نعمت مرا فراموش نمى‌كند و نسبت به حقّ من جاهل نيست و شب و روز به دنبال رضايت من مى‌باشد.» يعنى دقّت مى‌كند كه آيا كارى كه انجام مى‌دهد مورد خوشنودى و رضاى پروردگار است يا خير؟ و اگر مورد رضاى پروردگار بود انجام مى‌دهد.

اللهمّ صَلّ على محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. مطالب بيان‌شده در شب نوزدهم رمضان‌المبارك ۱۴۱۹ هجرى قمرى.

۲. قسمتى از آيه ۶۰، از سوره ۴۰: غافر المؤن؛ «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.»

۳. شيخ طوسى روايت كرده است كه: صَلِّ فى لَيلَةِ إحدَى‌وعِشرينَ و لَيلَةِ ثَلاثٍ‌وعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ فى كُلِّ واحِدَةٍ مِنهُما، إن قَويتَ علَى ذلِكَ، مِائَةَ رَكعَةٍ سِوَى الثَّلاثَ‌عَشْرَةَ، و اسْهَرْ فيهِما حَتّى تُصبِحَ، فإنّ ذلِكَ يُستَحَبُّ أن‌يَكونَ فى صَلَوةٍ و دُعآءٍ و تَضَرُّعٍ، فإنّهُ يُرجَى أن‌تَكونَ لَيلَةُ القَدرِ فى إحداهُما، و لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. (الأمالى شيخ طوسى، ص۶۸۹)

۴. عدّه‌الدّاعى، ص۲۹.

۵. رجوع شود به: الكافى، ج۲، كتابُ الدّعآء، بابُ فَضلِ الدّعآءِ و الحَثِّ عليه، ص۴۶۶.

۶. صدر آيه ۱۶۴، از سوره ۶: الأنعام.

۷. آيه ۱۵، از سوره ۳۵ : فاطر.

۸. آيه ۱۵، از سوره ۱۳: الرّعد؛ «و هركه در آسمانها و زمين است، با ميل و رغبت و يا از روى كراهت، براى خدا سجده مى‌كنند؛ و همچنين سايه‌هايشان، بامدادان و شامگاهان.»

۹. قسمتى از آيه ۴۴، از سوره ۱۷: الإسرآء بنى‌إسرآئيل.

۱۰. قسمتى از آيه ۲۴، از سوره ۷۹ : النّازعات.

۱۱. آيه ۸۷ ، از سوره ۱۶: النّحل.

۱۲. قسمتى از آيه ۲۲، از سوره ۵۰: ق؛ «و ما پرده را از روى ديدگانت برداشتيم و بنابراين چشم تو امروز تيزبين است.»

۱۳. مناقب‌ءَال‌أبى‌طالب عليهم‌السّلام، ج۱، ص۵۶.

۱۴. الإرشاد، ج۱، ص۴۹ و ۵۰.

۱۵. مفتاح‌الفلاح، ص۷۱.

۱۶. شيخ كلينى ره روايت كرده است كه: حضرت امام باقر عليه‌السّلام فرمودند: مَن قالَ حينَ يَطلُعُ الفَجرُ: لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ المُلكُ و لَهُ الحَمدُ يُحيى و يُميتُ و هُوَ حَىٌّ لايَموتُ بِيَدِهِ الخَيرُ و هُوَ علَى كُلِّ شَى‌ءٍ قَديرٌ عَشْرَ مَرّاتٍ، و صَلَّى علَى مُحَمّدٍ و ءَالِهِ عَشْرَ مَرّاتٍ و سَبَّحَ خَمْسًاوثَلاثينَ مَرَّةً و هَلَّلَ خَمْسًاوثَلاثينَ مَرَّةً و حَمَّدَ اللهَ خَمْسًاوثَلاثينَ مَرَّةً، لَم‌يُكتَبْ فى ذلِكَ الصَّباحِ مِنَ الغافِلينَ. ( الكافى، ج۲، ص۵۳۴)

و نيز در توحيد صدوق آورده است كه: حضرت امام صادق عليه‌السّلام فرمودند: مَن قالَ فى يَومٍ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ إلهًا واحِدًا أحَدًا صَمَدًا لَم‌يَتَّخِذْ صاحِبَةً و لا وَلَدًا، كَتَبَ اللهُ عَزَّوجَلَّ لَهُ خَمْسَهً‌وأربَعينَ ألْفَ ألْفِ حَسَنَةٍ و مَحا عَنهُ خَمْسَهً‌وأربَعينَ ألْفَ ألْفِ سَيِّئَةٍ و رَفَعَ لَهُ فى الجَنَّةِ خَمْسَهً‌وأربَعينَ ألْفَ ألْفِ دَرَجَةٍ و كانَ كَمَن قَرَأَ القُرءَانَ اثْنَتَى‌عَشْرَةَ مَرَّةً و بَنَى اللهُ لَهُ بَيتًا فى الجَنَّةِ. التّوحيد شيخ صدوق، ص۳۰

۱۷. قسمتى از آيه ۱۱۰، از سوره ۱۸: الكهف.

۱۸. عدّه‌الدّاعى، ص۱۵۵.

۱۹. أبوالصّبـّاح از امام صادق عليه‌السّلام روايت كرده است كه: قالَ: إنّ اللهَ عَزَّوجَلَّ كَرِهَ إلْحاحَ النّاسِ بَعضِهِم علَى بَعضٍ فى المَسأَلَةِ و أحَبَّ ذلِكَ لِنَفسِهِ؛ إنّ اللهَ عَزَّوجَلَّ يُحِبُّ أن‌يُسأَلَ و يُطلَبَ ما عِندَهُ. الكافى، ج۲، ص۴۷۵

۲۰. صدر آيه ۷۷، از سوره ۲۵: الفرقان.

۲۱. عدّه‌الدّاعى، ص۴۰ و ۴۱؛ و تحف‌العقول، ص۲۸۰.

۲۲. بحارالأنوار، ج۷۴، ص۲۸.

مطالب جدید