اهمیت عشق و محبت پروردگار

جلسه روز يازدهم: اهمّيت عشق و محبّت پروردگار.

أعوذُ بِاللَهِ السَّميعِ العَليمِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم

بِسـمِ اللَهِ الـرَّحمَنِ الـرَّحيم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ بارِئِ الخَلآئِقِ أجمَعينَ و باعِثِ الأنبيآءِ و المُرسَلينَ و السُّفَرآءِ المُقَرَّبينَ لاسيَّما حَبيبِ إلَهِ العالَمينَ أبى‌القاسِمِ المُصطَفى مُحمّدٍ و الصّلَوةُ و السّلامُ علَيهِ و علَى أخيهِ و وَصيِّهِ و وَزيرِهِ و خَليفَتِهِ فى أُمَّتِهِ مِن بَعدِهِ و وارِثِ عِلمِهِ عَلىِ‌بنِ‌أبى‌طالِبٍ أميرِالمُؤمِنينَ و سَيّدِ الوَصيّينَ و إمامِ المُوَحِّدينَ و قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلينَ و علَى الصِّدّيقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمةَ الزَّهرآءِ سَيّدَةِ نِسآءِ العالَمينَ مِنَ الأوّلينَ و الأَخِرينَ و علَى الأحَدَعَشَرَ مِن وُلْدِها حُماةِ الدّينِ و أئِمَّةِ المُؤمِنينَ و لَعنَةُ اللَهِ علَى أعدآئِهِم أجمَعينَ مِنَ الأَنَ إلَى قيامِ يَومِ الدّين[۱]

عَمِيَتْ عَيْنٌ لاتَراكَ عَلَيها رَقيبًا و خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَم‌تَجعَلْ لَهُ مِن حُبِّكَ نَصيبًا.[۲]

نثار روح مطهّر حضرت أباعبدالله الحسين إجماعاً صلواتى ختم كنيد.

توحيد و محبّت پروردگار

آنچه در اين نشئه و اين عالم براى ما باقى مى‌ماند و ابديّت دارد، توحيد و محبّت پرورگار عالم است. اگر محبّت خدا در دل مؤمن شعله‌ور شد به مقام ارجمندى نائل گرديده و اگر توحيد را دارا شد و به توحيد رسيد به فوز عظيم رسيده است و إلاّ دستش كوتاه است.

وقتى مى‌گوئيم: «مؤمن»، منظور شخصى است كه ايمان به خدا دارد، منتها ايمان به خدا داراى مراتب و درجاتى است. صرف اينكه انسان شهادتين را جارى كرد نشان اين نيست كه ايمان در دلش رسوخ كرده است. اين ايمان كم‌كم در دل رسوخ مى‌كند و به‌واسطه مجاهدتها و أعمال صالح و طىّ طريق و پيمودن راه مستقيم، دائم ايمان رو به ازدياد مى‌رود، تا اينكه به مقام كاملين مى‌رسد و كمال توحيد نصيبش مى‌شود؛ بنابراين گرچه هر مؤمنى داراى توحيد است، ولى ايمان و توحيد درجاتى دارد.

انسان هيچ چيزى از امور مادّى را با خودش از اين نشئه به نشئه آخرت نمى‌برد. هرچه در اين دنيا اكتساب كرده، از ثروت و مال و ديگر امور دنيوى، همه اينها را مى‌گذارد و آنچه را با أعمالش، در قلب و درون اكتساب كرده با خود مى‌برد؛ اگر خداى‌ناكرده، آنچه اكتساب كرده بد باشد، باز هم همراه او بوده و وبالش مى‌شود؛ مانند آنچه از ناحيه سوء خُلق و أعمال زشت و حركت بر خلاف مسير پروردگار تحصيل مى‌نمايد كه تمام اينها را با خودش مى‌برد و تمام اينها در روز قيامت، بلكه قبل از قيامت، در برزخ، وزر و وبال بر او بوده و دامنگيرش هستند و اين شخص را مورد اذيّت و آزار قرار مى‌دهند؛ مثلاً شخصى كه حسد دارد در عالم برزخ در عذاب زندگى مى‌كند.

در روايت داريم كه: إنّ الحَسَدَ يَأكُلُ الإيمانَ كَما تَأكُلُ النّارُ الحَطَبَ اليابِسَ.[۳] يعنى: «حسد ايمان را مى‌خورد همان‌طور كه آتش هيزم خشك را سوزانده و از بين مى‌برد.» وقتى هيزم را آتش مى‌زنيد چطور آتش به درون هيزم مى‌رود و تمامش را نابود مى‌كند؟ حسد هم همين حكم را دارد؛ ايمان را مى‌خورد تا اينكه تمامش كند.

حالا ما يك نمونه برايتان عرض كرديم؛ هر رذيله‌اى از رذائل اخلاقى يك اثر سوء و بد روى نفس مى‌گذارد و اينها به انسان ضميمه مى‌شود و تمام متّصل به انسان است و بعد از موت در عالم برزخ تا قيامت، اذيّت‌ها و ناراحتى‌هائى كه انسان با أعمال سوء خود حمل كرده و برده، ادامه دارد، تا وقتى كه حساب بكشند و بعد، خداى‌ناكرده، چه‌بسا شخصى را كه داراى اين أعمال بوده وارد جهنّم كنند، چون تا پاك و طيّب نشود وارد بهشت نخواهد شد؛ بهشت مختصّ به طيّبين و طاهرين است و هيچ‌وقت شخص آلوده را وارد بهشت نمى‌كنند.

على أىّ حال، آنچه در اين عالم به درد انسان مى‌خورد توحيد و محبّت پروردگار عالم است. در ذيل دعاى عرفه مى‌فرمايد: عَمِيَتْ عَيْنٌ لاتَراكَ عَلَيها رَقيبًا. يعنى: «كور است چشمى كه تو را نگهبان و مراقب خود نمى‌بيند.» يك احتمال در تفسير اين فقره اين‌است‌كه فعل ماضى: عَمِيَتْ، به معنى انشاء باشد؛ يعنى: كور باد. ولى در صورتى مى‌توانيم لفظ خبر (ماضى يا مضارع) را به إنشاء معنا كنيم كه قرينه داشته باشيم و در اينجا قرينه‌اى يافت نمى‌شود، لذا به همان معناى خبرى بايد معنا كرد؛ علاوه بر اينكه وجهى ندارد كه حضرت نفرين نمايند و بفرمايند كور باد كسى‌كه تو را نمى‌بيند.

عَمِيَتْ عَيْنٌ لاتَراكَ عَلَيها رَقيبًا؛ يعنى: كور است آن چشمى كه تو را اى خدا بر خود نگهبان نمى‌بيند. آن چشمى كه تو را نمى‌بيند بينائى ندارد.

و خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَم‌تَجعَلْ لَهُ مِن حُبِّكَ نَصيبًا. «صَفقَة» به معنى معامله و بيع و شراء است. مى‌فرمايد: «و زيانكار است معامله آن بنده‌اى كه تو از محبّت خود بهره‌اى براى او قرار ندادى.»

از إطلاق اين فرمايش: «هركسى‌كه محبّت خود را در دل او قرار ندادى آن شخص زيانكار است» استفاده مى‌شود كه: لازم نيست اين شخص كافر باشد، بلكه اگر مسلمان هم باشد، أمّا محبّت خدا در دلش نباشد، زيانكارست. اگر نماز هم بخواند و روزه هم بگيرد و أعمال صالحه هم انجام دهد، أمّا محبّت خدا در دلش نباشد، در معامله با پروردگار ضرر كرده است.

فلا عَيشَ فى الدُّنيا لِمَن عاشَ صاحِيًا

و مَن لَم‌يَمُتْ سُكْرًا بِها فاتَهُ الحَزْمُ (۱)

علَى نَفْسِهِ فلْيَبْكِ مَن ضاع عُمرُهُ

و لَيسَ لَهُ فيها نَصيبٌ و لا سَهمٌ (۲)

(ديوان‌ابن‌الفارض، قصيده خمريّه، ص۱۸۵.)

ابن‌فارض خيلى خوب بيان كرده است؛ مى‌فرمايد:

۱. آن كس كه بدون محبّت تو زندگى كرده است، در حقيقت هيچ عيشى‌در دنيا نداشته است و آن كس كه از مستى محبّت تو نمرده است، دورانديشى و رأى صواب را از دست داده است.

۲. پس بايد بر خودش گريه كند كسى‌كه عمرش ضايع شده و در قلبش نصيب و بهره‌اى از تو اى محبوب من و اى خداى من ندارد.

كسى‌كه محبّت تو را ندارد، اين شخص بايد شبانه‌روز بر مصيبت خودش گريه كند و چه مصيبتى از اين بالاتر كه عمر انسان بگذرد و محبّت پروردگار در دلش جاى نگيرد.

لذا أميرالمؤمنين عليه‌السّلام مى‌فرمايند: مِن كَرَمِ المَرْءِ بُكآؤهُ عَلَى ما مَضَى مِن زَمانِهِ.[۴] «از شرافت و بزرگى مرد اين‌است‌كه بر گذشته خود گريه كند.» اين عمرى كه خدا به ما داده و شب و روز همين‌طور مى‌گذرد، تمام به غفلت صرف مى‌شود؛ صبح بلند مى‌شويم و صبحانه مى‌خوريم و به دنبال امور دنيا حركت مى‌كنيم تا ظهر كه غذا مى‌خوريم و شب شام خورده مى‌خوابيم و ايّام به همين نحو مى‌گذرد. غرض از زندگى خوردن و خوابيدن و تمتّعات دنيوى نيست، حيوانات هم مى‌خورند و مى‌خوابند، خيلى بهتر و به نحو أحسن و أكمل از انسان.

همچنين حضرت مى‌فرمايند كه: اگر همّ و غمّ من و فكر و انديشه من همه در مأكل و مشرب باشد، على با بهائم چه فرقى دارد؟ ما كه صرفاً براى استفاده از لذّات مادّى و أكل و شرب خلق نشده‌ايم.[۵] اگر انسانيّت انسان به لذّات دنيوى باشد چه تفاوتى با حيوانات دارد؟ آنها كه بهتر مى‌چرند و مى‌خورند.

خداوند بابت اين عمرى كه به انسان داده، از او حساب مى‌كشد. اين عمر را داده است كه صَرف طاعتش بشود و انسان به ياد او باشد، نه اينكه اين عمر را به غفلت بگذراند. لذا فرمود: از كرم و بزرگوارى مرد اين‌است‌كه بر گذشته خود گريه كند. در اين عمرى كه بر ما گذشت، حالا سى، چهل يا پنجاه يا شصت سال، هر چقدر گذشته، چه سودى برديم و چه بهره‌اى براى آخرتمان كسب كرديم؟

نحوه تعامل مردم با دنيا و دين خود

لذا در وصيّت‌هاى پيغمبر اكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم به أباذر آمده است: يا أَباذَرٍّ! لايُصيبُ الرَّجُلُ حَقيقَةَ الإيمانِ حَتَّى يَرَى النّاسَ كُلَّهُم حَمْقَى فى دينِهِم عُقَلآءَ فى دُنْياهُم.[۶] «اى أباذر! هيچ شخصى به حقيقت ايمان نمى‌رسد تا اينكه مردم را اين‌طور مى‌بيند كه در دينشان احمق و نادان و در دنيايشان عاقلند.» نمى‌گذارند در دنيايشان ضررى ببينند؛ شخص كاسب در هنگام كسب، تمام راهها و احتمالات را محاسبه مى‌كند كه در دنيايش ضرر نكند، اگر يك درصد احتمال بدهد كه در معامله و بيع و شرائى كه مى‌خواهد انجام دهد ضرر مى‌كند انجام نمى‌دهد، بلكه اگر يك در هزار هم احتمال بدهد انجام نمى‌دهد، مگر اينكه از يك جهت احتمال ضرر داشته و از سوى ديگر احتمال نفع بيشترى داشته باشد؛ اين‌طور نيست؟!

پس اهل دنيا در دنيايشان خيلى عاقلند، لذا حضرت رسول مى‌فرمايند: عُقَلآءَ فى دُنْياهُم. أمّا در دينشان احمق و نادانند؛ دنبال دين و آخرتشان نيستند كه آن را حفظ كنند، دنبال كسب حلال نيستند. از هر راهى كسب مى‌كنند و پول به دست مى‌آورند، حالا ربا باشد، رشوه باشد يا...، از هر طريقى به دست بياورند مى‌خورند.

كسى نقل مى‌كرد كه: به مخدّره‌اى از أقربا گفتم: اين پولى كه فرزندت برايت مى‌آورد و ماهيانه به تو مى‌دهد تا ارتزاق كنى، از راه حرام به دست آمده و اشكال شرعى دارد. در جواب گفت: من كارى به اين ندارم كه از راه حلال به دست آمده يا از راه حرام، پسرم ماهيانه اين پول را به من مى‌دهد و من هم مصرف مى‌كنم.

اينها نمونه است! اينها افرادى هستند كه نماز مى‌خوانند و روزه مى‌گيرند و حجّ انجام مى‌دهند، ولى به حلّيت مالشان اهمّيت نمى‌دهند. متأسّفانه خيلى از كسبه هم همين‌طورند؛ كارى ندارند به اينكه اموالى كه به ايشان مى‌رسد حلال است يا حرام؛ در بانك پول مى‌گذارند، بعد ربحش را مى‌گيرند و استفاده مى‌كنند و مى‌خورند؛ سود بانك حرام است و پول ربوى است و اينها همه اشكال شرعى دارد.

حضرت رسول به أباذر مى‌فرمايند: اى أباذر! مرد به حقيقت ايمان نمى‌رسد مگر اينكه مردم را اين‌طور مى‌بيند؛ نه اينكه تصوّر كند مردم اين‌طورند، نه، حقيقةً اين‌طور مى‌بيند كه اين مردم در دينشان نادانند، أمّا در دنيايشان عاقلند.

در فقره قبلى اين روايت، در وصيّت ديگرى حضرت رسول اكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم به أباذر مى‌فرمايند: يا أَباذَرٍّ! لايَفقَهُ الرَّجُلُ كُلَّ الفِقْهِ حَتَّى يَرَى النّاسَ كُلَّهُم فى جَنْبِ اللَهِ أَمْثالَ الأَباعِرِ، ثُمَّ يَرجِعُ إلَى نَفْسِهِ فَيَكونُ هُوَ أَحقَرَ حاقِرٍ لَها.[۷] «اى‌أباذر! شخص، فقيه و بصير نمى‌شود و به نهايت فهم و بينائى نمى‌رسد، تا اينكه ببيند مردم در جنب پروردگار در حكم شترانند.»

عجب تعبيرى حضرت فرموده است! منظور از اينكه در جنب پروردگار در حكم شترند اين‌است‌كه: نبايد به آنها اعتنا كند و سخن و نظر ايشان سبب شود كه از رضاى إلهى دست بردارد و بايد فقط و فقط به امر خدا نظر داشته باشد و با وجود حكم خدا و امر خدا، بود و نبود ديگران بايد مساوى باشد؛ علاوه بر اينكه نوع مردم، اهل دنيا بوده و از جهت معارف تُهى و خاليند، صورتشان انسان است، أمّا سيرتشان انسان نيست و به حقيقت دين نرسيده و به دستورات دينى آن‌طور كه بايد و شايد عمل نمى‌كنند؛ اينها مثل حيوانند.

فقه و بصيرت مرد كامل نمى‌شود تا مردم را اين‌طور ببيند. ثُمَّ يَرجِعُ إلَى نَفْسِهِ فَيَكونُ هُوَ أَحقَرَ حاقِرٍ لَها. «بعد يك نظرى هم به خودش بيندازد و خود را از همه، حقيرتر و پست‌تر ببيند!» خُب آنها شتر هستند، خودت چه هستى؟ به خودش نظر بيندازد و بيش از هركس ديگرى نفس خودش را حقير شمرده و پست ببيند، نه اينكه آنها را شتر ببيند و خودش را انسان و أشرف مخلوقات ببيند. نه! خودش را از همه پست‌تر ببيند. اين كلام يك كلام عادى نيست؛ حضرت رسول صلّى‌الله عليه‌وآله‌وسلّم مى‌فرمايند كه چنين شخصى به حقيقت ايمان و حقيقت دين رسيده و بصيرت در دين پيدا كرده است.

على أىّ حال، امام صادق در ذيل روايتى از أميرالمؤمنين عليهماالسّلام نقل مى‌فرمايند كه: المَغبونُ مَن حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الأَخِرَةِ.[۸] «مغبون و زيان‌ديده كسى‌است‌كه از بهره‌اى كه بايد از آخرت نصيبش مى‌شد محروم باشد.»

تحصيل عشق خدا با قطع تعلّقات

به قرينه اين رواياتى كه براى شما عرض كرديم، چه كسى مغبون است؟ چه كسى از بهره آخرت بى‌نصيب است؟ آن كسى‌كه محبّت پروردگار در دلش جاى نگرفته و به مقام توحيد نرسيده است. حالا چه‌كار بايد كرد كه محبّت خدا در دل انسان جاى بگيرد؟ چه كار بايد كرد عشق خدا در دل بيايد؟ تنها راهش بريدن از علائق دنيوى است كه وقتى انسان تعلّقاتش را از اين عالم بريد، طبعاً كشش به آن عالم پيدا مى‌كند، طبعاً شوق به آخرت پيدا مى‌كند.

لذا در ابتداى همين روايت كه محمّدبن‌مسلم از امام صادق عليه‌السّلام از أميرالمؤمنين عليه‌السّلام نقل مى‌كند، مى‌فرمايد: إنّ عَلامَةَ الرّاغِبِ فى ثَوابِ الأَخِرَةِ زُهْدُهُ فى عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيا. «زَهرَة» به معنى بهجت و نضارت و طراوت است. زَهره دنيا يعنى آن چيزهائى كه موجب بهجت و سرور در دنيا مى‌شود. مى‌فرمايد: «علامت كسى‌كه رغبت و ميل به ثواب آخرت دارد اين‌است‌كه: در اين دنيائى كه مدّتش كم است، نسبت به نعمت‌هاى زودگذر آن زهد بورزد.» يعنى علاقه خودش را نسبت به دنيا قطع كند؛ زهد به استفاده‌نكردن از نعمت‌هاى خداوند نيست، به دل‌كندن و تعلّق‌نداشتن است.

أَما إنّ زُهْدَ الزّاهِدِ فى هَذِهِ الدُّنْيا لايَنقُصُهُ مِمّا قَسَمَ اللَهُ عَزَّوجَلَّ لَهُ فيها و إن زَهِدَ. أميرالمؤمنين مى‌فرمايند: «آگاه باشيد! زهد كسى‌كه در اين دنيا زهد بورزد و علاقه‌اش را از دنيا ببرد، سبب نمى‌شود كه از آن روزى و رزقى كه خدا برايش مقدّر كرده كاسته شود، گرچه زهد مى‌ورزد و از دنيا إعراض مى‌نمايد.» آن رزقى كه خدا براى انسان مقدّر كرده آن خواهد رسيد، چه زهد بورزد و چه زهد نورزد.

و إنّ حِرْصَ الحَريصِ عَلَى عاجِلِ زَهْرَةِ الحَيَوةِ الدُّنْيا لايَزيدُهُ فيها و إن حَرَصَ. «و حرص آن شخصى كه بر عاجل زَهره دنيا (خوشيهاى زودگذر دنيا) حريص است، باعث نمى‌شود كه روزى‌اش زياد شود، اگرچه حرص بورزد.» يعنى آنچه خدا مقدّر كرده همان خواهد رسيد، چه حرص بورزد و چه حرص نورزد، چه زهد بورزد و چه زهد نورزد.

انسان حريص دائم به دنبال دنيا مى‌رود و بيش از اندازه‌اى كه خدا مقدّر فرموده، براى طلب روزى تلاش مى‌كند. خداوند فرموده است كه: انسان بايد شبانه‌روز را به سه قسمت تقسيم كند: يك قسمت براى كسب است و يك قسمت براى عبادت و قسمت ديگر براى استراحت و لذّت و بهره حلال.[۹] آن شخصى كه حريص بر مال دنياست، علاوه بر هشت ساعتى كه براى تحصيل مال است، آن قسمت‌هاى ديگر را هم دنبال دنيا مى‌رود، هم روز كار مى‌كند و هم شب، نه براى بدست آوردن قوت و رفع نياز، بلكه براى ازدياد مال. أميرالمؤمنين عليه‌السّلام مى‌فرمايند: آگاه باشيد اين حرصى كه اين شخص بر دنيا مى‌زند و اين زياده‌طلبى، بهره‌اش را از دنيا زياد نمى‌كند.

در آخر اين روايت حضرت مى‌فرمايند: فَالمَغبونُ مَن حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الأَخِرَةِ. «آدم مغبون و زيان‌زده كسى‌است‌كه از بهره‌اى كه از آخرت بايد مى‌داشت محروم شده است.» و گرنه از اين روزى دنيا، آنچه خدا مقدّر فرموده به او خواهد رسيد.

مصيبت‌هاى بعد از شهادت امام حسين عليه السّلام

روز يازدهم محرّم است. همه مصيبت شهادت امام حسين و اصحاب و اولادشان يك طرف و مصيبت‌هائى كه بعد از شهادت آن حضرت به خاندان رسالت و زنان و فرزندان عزيزشان وارد شده از اسارت و ذلّت و غارت حرم و... يك طرف ديگر!

وقتى كه حضرت به شهادت رسيدند، لشكر عمربن‌سعد به خيام حمله كرد و شروع كردند به غارت و چپاول، حتّى مقنعه از سر دختران و مخدّرات برمى‌داشتند و گوشواره از گوش و انگشتر از دست و خلخال از پايشان بيرون مى‌كشيدند.[۱۰]

ثُمَّ أُخرِجَ النِّسآءُ مِنَ الخَيمَةِ و أشعَلوا فيها النّار. «سپس زنها را از خيمه خارج كردند و خيام را آتش زدند.» فخَرَجْنَ حَواسِرَ مُسَلَّباتٍ حافِياتٍ باكِياتٍ يَمْشينَ سَبايا فى أسْرِ الذِّلَّة. « زنان و كودكان امام حسين عليه‌السّلام سربرهنه و جامه به يغما رفته و پابرهنه، درحالى‌كه گريه و شيون مى‌كردند و به اسارت و ذلّت در آمده بودند، از خيمه خارج شدند.»

گفتند: بِحَقِّ اللَهِ إلاّ ما مَرَرْتُم بِنا عَلَى مَصرَعِ الحُسَينِ عَلَيه‌السّلامُ. «بحقّ خدا قسم! ما را بر قتلگاه امام حسين عليه‌السّلام عبور بدهيد.» ايشان را به قتلگاه آوردند؛ فلَمّا نَظَرَتِ النِّسْوَةُ إلى القَتْلَى صِحْنَ و ضَرَبْنَ وُجوهَهُنَّ. «هنگامى‌كه نظر مخدّرات به كشته‌ها افتاد صيحه زدند و گريه كردند و به صورتهاى خود زدند.»

كلمات سوزناك حضرت زينب با سيّدالشّهداء عليهماالسّلام

راوى مى‌گويد: فراموش نمى‌كنم زينب دختر على را كه براى حسين ندبه مى‌كرد و با صدائى محزون مى‌گفت: يا مُحَمَّداهْ! صَلَّى عَلَيكَ مَلَـئِكَةُ السَّمآءِ؛ هَذا الحُسَينُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمآءِ مُقَطَّعُ الأَعْضآءِ! «وامحمّداه! صلاة فرشتگان آسمان بر تو؛ اين حسين است كه در خون غلطيده و اعضاء بدنش قطعه‌قطعه گشته است!»

واحُزْناهْ! واكَرْباهْ!... يا مُحَمَّداهْ! بَناتُكَ سَبايا و ذُرِّيَّتُكَ مُقَتَّلَةٌ. «اى واى از اين غم و اندوه! وا محمّداه! دختران تو را به اسارت مى‌برند و بسيارى از ذرّيه تو كشته شده و روى زمين افتاده‌اند.» و هَذا حُسَينٌ مَجزوزُ الرَّأْسِ مِنَ القَفا، مَسلوبُ العِمامَةِ و الرِّدآءِ. «اين حسين است كه سرش از قفا بريده شده است! اين حسين است كه رداء و عمامه او به غارت برده شده است!»

بِأَبى مَن نَفْسى لَهُ الفِدآءُ! «پدرم فداى آن آقائى كه جان منِ زينب فداى او باد!» بِأَبى المَهمومُ حَتَّى قَضَى! بِأَبى العَطْشانُ حَتَّى مَضَى! «پدرم فداى آن آقائى كه با غم و غصّه بود تا رحلت كرد! پدرم فداى آن آقاى لب‌تشنه باد كه عطشان بود تا از دنيا رفت!» بِأَبى مَن شَيْبَتُهُ تَقطُرُ بِالدِّمآءِ! «پدرم فداى آن آقائى كه از محاسنش خون مى‌چكد!» بِأَبى مَن جَدُّهُ مُحَمَّدٌ المُصْطَفَى! «پدرم فداى آن آقائى كه جدّش محمّد مصطفى است!» و مادرش فاطمه زهرا سيّده نساء است.

راوى مى‌گويد: سخنان حضرت زينب چنان اثر كرد كه دوست و دشمن را به گريه درآورد![۱۱]

زينب چو ديد پيكر آن شه به روى خاك

از دل كشيد ناله به صد درد سوزناك

كاى خفته خوش به بستر خون ديده باز كن

احوال ما ببين و سپس خواب ناز كن

اى وارث سرير امامت به پاى خيز

بر كشتگان بى‌كفن خود نماز كن

(ديوان‌نيـّرتبريزى، ص۱۷۹.)

* * *

لاأضحَكَ اللهُ سِنَّ الدَّهْرِ إن ضَحِكَتْ

و ءَالُ أحمَدَ مَظلومونَ قَدقُهِروا

مُشَرَّدون نُفوا عَن عُقْرِ دارِهِمُ

كَأنّهُم قَدجَنَوْا ما لَيسَ يُغتَفَرُ

اللهمَّ إنّا نَسأَلُكَ و نَدعوكَ و نُقسِمُكَ و نَرجوكَ بِمُحمّدٍ و عَلىٍّ و فاطِمَةَ و الحَسَنِ و الحُسَينِ و التِّسعَةِ الطّاهِرَةِ مِن ذُرّيَّةِ الحُسَينِ، يا اللهُ! يا اللهُ! يا الله!...

خدايا! در امتحانات و بلايا ما را پيروز بگردان. بارپروردگارا! آنچه خير به محمّد و آل محمّد عنايت فرمودى به اين جمع عنايت بفرما و آنچه شرّ از ايشان دور فرمودى از اين جمع و همه شيعيان أميرالمؤمنين دور بفرما. بارپروردگارا! علماء ربّانى رهبر معظّم انقلاب در حفظ مبانى اسلام مؤیّد بدار. در فرج آقا امام زمان تعجيل بگردان. ثوابى از اين مجلس به روح رهبر فقيد انقلاب عائد و واصل بفرما. بارپروردگارا! چشمان ما به جمال امام زمان روشن و منوّر بدار. ما را از مخلصين ايشان قرار بده. بارپروردگارا! مرضاى اسلام، مرضاى شيعه، مجروحين شفاى عاجل كرامت بفرما. موتاى ايشان، شهدا، ذوى‌الحقوقى كه از دار دنيا رفته‌اند، بارپروردگارا! همه را مورد مرحمت و مغفرت خويش قرار بده.

و عَجِّلِ اللهمَّ فى فرجِ مولانا صاحبِ الزّمان

پانویس

۱. مطالب بيان‌شده در روز يازدهم محرّم‌الحرام ۱۴۱۵ هجرى قمرى.

۲. بحارالأنوار، ج۹۵، ص۲۲۶. ذيل دعاى عرفه

۳. قرب‌الإسناد، ص۲۹.

۴. بحارالأنوار، ج۷۱، ص۲۶۴.

۵. در نهج‌البلاغة، در نامه‌اى به عثمان‌بن‌حُنَيف مى‌فرمايند: فما خُلِقْتُ لِيَشغَلَنى أكْلُ الطَّيِّباتِ كَالبَهيمَةِ المَربوطَةِ هَمُّها عَلَفُها أوِ المُرْسَلَةِ شُغُلُها تَقَمُّمُها تَكتَرِشُ مِن أعْلافِها و تَلْهو عَمّا يُرادُ بِها. (نهج‌البلاغة، نامه ۴۵، ص۴۱۸)

۶. الأمالى شيخ طوسى، ص۵۳۳.

۷. همان‌مصدر.

۸. الكافى، ج۲، ص۱۲۹.

۹. حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام مى‌فرمايند: لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فساعَةٌ يُناجى فيها رَبَّهُ، و ساعَةٌ يَرُمُّ مَعاشَهُ، و ساعَةٌ يُخَلّى فيها بَينَ نَفْسِهِ و بَينَ لَذَّتِها فيما يَحِلُّ و يَجمُلُ. (نهج‌البلاغة، حكمت ۳۹۰، ص۵۴۵)

۱۰. الأمالى شيخ صدوق، ص۱۶۴؛ و الإرشاد، ج۲، ص۱۱۲. لَمّا قُتل أبوعبداللهِ الحسينُ عليه‌السّلامُ مالَ النّاسُ على ثَقَلِه و متاعِه، و انتَهبوا ما فى الخيامِ... و إنّ المرأةَ لتُسلبُ مِقنَعتُها مِن رأسِها و خاتمُها من إصبَعِها و قُرْطُها مِن أُذُنِها و الخَلخالُ مِن رِجلِها، و أخَذ رجلٌ قُرْطين لأُمِ‌كلثومٍ و خرَم أُذُنَها، و جآء ءَاخرُ إلى فاطمهَ‌ابنهِ‌الحسينِ فانتَزع خَلخالَها. (مقتل‌مقرّم، ص۳۰۰)

۱۱. اللهوف، ص۱۳۲ تا ۱۳۴.

مطالب جدید