کتاب جذبه عشق - ضرورت سوختن در آتش عشق إلهی - اهمّیت و حلاوت محبّت پروردگار.
امام سجّاد علیهالسّلام در مناجاهالمحبّین به خداوند عرضه میدارند: إلَهی مَنْ ذا الَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً. [۱] «پروردگارا! کیست که شیرینی محبّت تو را چشیده باشد و به دنبال بدل و جانشینی برای تو باشد؟!»
محبّت خداوند، محبّت موجودی است که در عالَم، مِثل و کُفو و نظیر ندارد، محبّت کسی است که سراسر علم و حیات و قدرت و نور است؛ اللَهُ نُورُ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ. [۲]
خورشید رُخت چو گشت پیدا
ذرّات دو کون شد هویدا
مهر رخ تو چو سایه انداخت
زان سایه پدید گشت اشیاء
(دیوانکاملشمسمغربی، ص۶۶.)
تمام موجودات عالم، ظِلّ و سایه خداوند متعال بوده و به عبارت قرآن کریم تمام موجودات، آیات و نشانههای او هستند و در واقع، هستیِ تمام مخلوقات بسته به هستی او است.
این خداوندی که خود مِثل و مانند ندارد، محبّتش نیز مثل نداشته و أبداً مانند محبّتهای ظاهری که به دوست و فرزند و خانواده تعلّق میگیرد نخواهدبود. محبّت به پروردگار بواسطه رتبه بلند و منزلت والایش، از ارزشی فوق تمام ارزشها و از قدر و منزلتی فوق تمام منزلتها برخوردار است و باعث میشود این دُرّ گرانبها با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نشود؛ ما نمیتوانیم از جهت معنا و حقیقت، محبّت خدا را با محبّتهای دیگر مقایسه کنیم، همانطور که خداوند نیز با هیچ موجودی قابل مقایسه نیست.
با این وصف، محال است ذائقهای محبّت پروردگار را چشیده باشد و در عین حال، بَدَلی برای این محبّت برگزیده و عشق و محبّتی را جایگزین آن نماید و اگر کسی محبّت غیرخدا را بر محبّت خدا ترجیح میدهد، تنها از این روست که این شخص هنوز طعم محبّت پروردگار را آنطور که باید نچشیده است.
از حضرت عیسی علیهالسّلام نقل شده که فرمودند: بِحَقٍّ أَقولُ لَکُمْ: کَما نَظَرَ [یَنْظُرُ] المَریضُ إلَی الطَّعامِ فَلایَتَلَذَّذُ بِهِ مِنْ شِدَّةِ الوَجَعِ، کَذَلِکَ صاحِبُ الدُّنْیا لایَتَلَذَّذُ بِالعِبادَةِ وَ لایَجِدُ حَلاوَتَها مَعَ ما یَجِدُهُ مِنْ حَلاوَةِ الدُّنْیا. [۳]
«از روی صدق و حق به شما میگویم: همانطور که انسان مریض به غذا نگاه میکند أمّا از شدّت دردی که دارد، به هیچ نحو از این غذا متلذّذ نمیشود، همانطور هم شخص اهل دنیا از عبادت لذّت نمیبرد و با وجود حلاوت دنیا که در ذائقه او اثر کرده، شیرینی عبادت را نمیچشد.»
دنیا حلاوت دارد، عبادت هم حلاوت دارد، همانطور که محبّت و عشق به پروردگار هم شیرینی و حلاوت دارد. اگر ذائقه کسی از محبّت دنیا پر شود دیگر نمیتواند طعم محبّت خدا را بچشد؛ در مقابل هم محال است کسی که حلاوت عبادت و محبّت را چشیده به دنبال شیرینیهای دنیا باشد، زیرا چنین شخصی دیگر ذائقهاش تغییر کرده و میل به دنیا پیدا نمیکند و فهمیده است که محبّت خداوند آنقدر شیرین است که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
لذا روایت شده است که: الدُّنْیا حَرامٌ عَلَی أَهْلِ الأَخِرَةِ وَ الأَخِرَةُ حَرامٌ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیا وَ هُما مَعًا حَرامانِ عَلَی أَهْلِ اللَهِ. [۴] «دنیا بر اهل آخرت حرام است و آخرت هم بر اهل دنیا، و دنیا و آخرت هر دو بر اهل الله حرام است!»
محبّت خداوند بقدری شیرین و لذّتبخش است که هیچ لذّتی از لذائذ دنیا با آن قابل مقایسه نیست و اگر کسی به این حقیقت دست نیابد، اصلاً طعم خوشی و سرور را نچشیده است.
فلا عَیشَ فی الدُّنیا لِمَن عاشَ صاحِیًا
و مَن لَمیَمُتْ سُکْرًا بِها فاتَهُ الحَزْمُ (۱)
عَلَی نَفْسِهِ فلْیَبْکِ مَن ضاعَ عُمرُهُ
و لَیسَ لَهُ فیها نَصیبٌ و لا سَهمُ (۲)
(دیوانابنالفارض، ص۱۸۵.)
۱. آنکه از باده محبّت پروردگار ننوشیده و در هوشیاری بسرمیبرد، هیچ خوشی و لذّتی در این دنیا ندارد. و هر آنکه بخاطر مستیِ از شراب ذات إلهی، جان نباخته و حجاب أنانیّت را کنار نزده است، عاقل و دوراندیش نبوده است.
۲. و لذا کسی که سرمایه عمر او تباه شد و از متاع گرانبهای محبّت خداوند هیچ حظّ و بهرهای کسب نکرده است، باید بر حال زار خود سخت بگرید!
لذا مرحوم علاّمه والد رضواناللهعلیه در مورد عاشق و محبّ پروردگار میفرمودند: زندگی هیچکس به شیرینی زندگی عاشق و محبّ خدا نیست. اگر انسان لباس و مسکن و خوراک نداشته باشد، و بالجمله بر کنار از زخارف دنیا باشد، ولی دل او از عشق و محبّت پروردگار گرم و روشن باشد، أحدی در عالم، در خوشی و سرور و شادمانی به پای او نمیرسد.
گرچه مردم عادی اصلاً حالات او را درک ننموده و نمیدانند او در چه بهجت و سروری قرار داشته و چه عوالمی بر او میگذرد و چهبسا عدم اعتناء او به ماسویالله و ارزشقائلنشدن برای اعتباریّات و امور پنداری را حمل بر کمعقلی یا سفاهت نمایند.
مرحوم شیخ کلینی رحمهاللهعلیه در کتاب شریف کافی نقل میکند که: قالَ: وَ سَمِعْتُ أَباعَبْدِاللَهِ عَلَیهِالسَّلامُ یَقولُ: إذا تَخَلَّی المُؤمِنُ مِنَ الدُّنْیا سَما وَ وَجَدَ حَلاوَةَ حُبِّ اللَهِ وَ کانَ عِندَ أَهْلِ الدُّنْیا کَأَنَّهُ قَدْ خولِطَ وَ إنَّما خالَطَ القَوْمَ حَلاوَةُ حُبِّ اللَهِ فَلَمْیَشْتَغِلوا بِغَیْرِهِ. [۵]
«راوی میگوید: و شنیدم که امام صادق علیهالسّلام میفرماید: هرگاه مؤمن از دنیا و ماسویالله فارغ گردد، بالا رفته و اوج میگیرد و شیرینی محبّت خدا را میچشد. و به خاطر بیاعتنائی او به دنیا مردم او را نادان و بیعقل میپندارند ولیکن بیتوجّهی اینگونه افراد به امور دنیوی از روی بیخردی نیست، بلکه تنها بدین خاطر است که شیرینی محبّت خدا وارد قلبهای آنان شده و با جانشان آمیخته است و لذا برای غیرخدا اهمّیتی قائل نشده و خود را مشغول آن نمیکنند.»
کسی که با خداوند انس گرفته و چشم جانش به لقاء إلهی روشن شده است، دیگر حتّی میل به لذائذ و نِعَم بهشتی نیز پیدا نخواهد کرد. روی همین جهت، درباره محبّین و گریهکنندگان بر حضرت سیدالشّهداء علیهالسّلام در روایت آمده است که: در قیامت حورالعین در انتظار مؤمنینی که در محضر سیدالشّهداء علیهالسّلام هستند به سر میبرند، أمّا مؤمنین به آنها توجّهی نمیکنند تا جائی که آنها از این حال مؤمنین شکایت میکنند! [۶]
این معنا بالنّسبه به مؤمنین در همین دنیا برقرار است؛ آنهائی که اهل مراقبه و توجّه به پروردگار هستند اگر جمیع لذائذ دنیا یا بهشت جسمانی را هم برایشان فراهم کنی، حاضر نیستند از یاد و ذکر و توجّه به خداوند تنزّل کنند! برای مؤمن واقعی بهشت و نعمتهای او، دنیا و آخرت با تمام لذائذش، خداوند است و بس؛ چنانچه امام سجّاد علیهالسّلام به خداوند عرضه میدارند: یا نَعیمی وَ جَنَّتی وَ یا دُنْیایَ وَ ءَاخِرَتی! [۷]
در ادامه به این معنا بیشتر خواهیم پرداخت که محبّت پروردگار با محبّت دنیا جمعشدنی نبوده و انسان مؤمن برای دستیابی به حلاوت و شیرینی عشق خداوند متعال، چارهای جز قطع محبّت دنیا و تعلّقات آن از قلب، نخواهد داشت.
البتّه عشق و محبّت پروردگار ممکن است مشقّات بسیاری را در زندگی دنیوی برای انسان در پی داشته باشد؛ چرا که حالت ضیق و فشار شدید برای انسان آورده و دل از فراق و هجران پروردگار تنگ میگردد، و طلوع سلطان عشق، آتش بر خرمن سالک زده و او را میسوزاند. ابنفارض مصری در أبیاتی از قصیده لامیّه خود بر این معنی تصریح نموده و میگوید:
هُوَ الحُبُّ فاسْلَمْ بِالحَشا ما الهَوَی سَهلُ
فما اخْتارَهُ مُضْنًی بِهِ و لَهُ عَقلُ (۱)
و عِشْ خالِیًا فالحُبُّ راحَتُهُ عَنًی
و أوَّلُهُ سُقْمٌ و ءَاخِرُهُ قَتلُ (۲)
(دیوانابنالفارض، ص۱۶۲.)
۱. وه! محبّت چه عظیم است، سراپرده دل را از آتش سوزان آن در امان آر؛ چرا که عشق و مهرورزی سهل و آسان نیست و هیچ عاقلی که به آن مبتلا شده و طعم ناگوارش را چشیده باشد، آن را اختیار نمینماید.
۲. بدون درد محبّت، روزگار خود را سپری ساز و زندگی کن؛ زیرا محبّت، راحتی و آسایش آن رنج و محنت است؛ با درد و بیماری آغاز میشود و با قتل و مردن در أثر مُقاسات و تحمّل شداید آن، پایان میپذیرد.
روی این جهت، حقیر در سفر سوریه، با اینکه اصل لزوم عشق و محبّت به
خداوند و ثمرات آن برای رسیدن به لقاء إلهی معلوم و محرَز بود، از خدمت حضرت آقای حدّاد سؤال کردم که: آیا شدّت محبّت به خدا موجب ابتلاء به بیماری و ناراحتیهای قلبی نمیشود؟ و در صورت احتمال ابتلاء چه باید کرد؟ آیا نباید برای حفظ سلامتی، دست از محبّت خدا شست و طریق دیگری را برای لقاء حضرت أحدیّت اختیار نمود؟
ایشان فرمودند: «خیر، زیرا محبّت پروردگار محیی انسان است و جان را زنده میکند.» یعنی گرچه شاید بدن در أثر ابتلاء به هجران و فراق حضرت پروردگار نحیف و لاغر شده و یا قلب در أثر تحمّل تألّمات وارده از جانب عشق مبتلا شود و خلاصه آنچه ابنفارض فرموده همه اتّفاق بیفتد، أمّا این عشق و محبّت، انسان را زنده میکند و به او حیات خالده و طیّبه میبخشد و حیات حقیقی و واقعی رهین عشق و محبّت و مهرورزی با حضرت پروردگار است. و بالجمله تحمّل این امور در جنب ثمره آن، ناچیز به حساب میآید. و ابنفارض مصری در ادامه این أبیات به این حقیقت اشاره کرده و میفرماید:
و لکِن لَدَیَّ المَوتُ فیهِ صَبابَةً
حَیاةٌ لِمَن أهْوی عَلَیَّ بِها الفَضلُ (۱)
نَصَحْتُکَ عِلمًا بِالهَوَی و الَّذی أرَی
مُخالَفَتی فاخْتَرْ لِنَفْسِکَ ما یَحْلو (۲)
فإن شِئْتَ أنتَحْیَی سَعیدًا فمُتْ بِهِ
شَهیدًا و إلاّ فالغَرامُ لَهُ أهْلُ (۳)
فمَن لَمیَمُتْ فی حُبِّهِ لَمیَعِشْ بِهِ
و دُونَ اجْتِنآءِ النَّحْلِ ما جَنَتِ النَّحْلُ (۴)
(دیوانابنالفارض، ص۱۶۲.)
۱. آنچه تا به حال از عشق گفتم، رأی و نظر عامّه مردم بود، ولی نزد من، مرگ در راه عشق حیاتی است عظیم و جاودان که محبوب من با آن بر من منّت نهاده و تفضّل نموده است.
۲. چون سختی و محنتهای راه عشق و محبّت را میدانستم ابتدا تو را نصیحت کرده و از آن برحذر داشتم، أمّا نظر من ایناستکه با خیرخواهی من مخالفت نمائی و راه عشق را برگزینی؛ پس اینک آنچه را میپسندی و در کام تو شیرین است اختیار نما.
۳. اگر میخواهی به حیات سعیده برسی، در راه عشق جان بده و شهید شو و إلاّ عشق را واگذار که برای آن أهلی است.
۴. کسی که در راه محبّت او، به حضرت محبوب جان نباخته، زندگانی و حیات نیافته است، و البتّه پیش از چشیدن و ذوق حلاوت عسل، گریزی از تحمّل نیش و آزار زنبوران نیست!
۱. بحارالأنوار، ج۹۱، ص۱۴۸.
۲. صدر آیه ۳۵، از سوره ۲۴: النّور.
۳. مجموعهورّام، ج۱، ص۱۴۸.
۴. عوالیاللئالی، ج۴، ص۱۱۹.
۵. الکافی، ج۲، ص۱۳۰.
۶. در کاملالزّیارات در باب بکاء جمیعِ ما خلَق اللهُ علی الحُسینبنِعلیٍّ علیهالسّلام، روایتی را از امام صادق علیهالسّلام درباره فضیلت گریهنمودن بر سیّدالشّهداء علیهالسّلام، نقل میکند که آن حضرت در ضمن بیان نحوه حشر گریهکنندگان بر امام حسین علیهالسّلام میفرمایند:
و الخَلقُ فی الفَزَعِ و هُم ءَامِنونَ و الخَلقُ یُعْرَضونَ و هُم حُدّاثُ الحُسَینِ عَلَیهِالسَّلامُ تَحتَ العَرْشِ و فی ظِلِّ العَرْشِ لایَخَافونَ سوءَ یَومِ الحِسابِ. یُقالُ لَهُمُ: ادْخُلوا الجَنَّةَ! فیَأْبَوْنَ و یَخْتَارونَ مَجلِسَهُ و حَدیثَهُ و إنّ الحورَ لَتُرْسِلُ إلَیهِم: أنّا قَدِ اشْتَقْناکُم مَعَ الوِلْدانِ المُخَلَّدینَ! فما یَرْفَعونَ رُءوسَهُم إلَیهِم، لِما یَرَوْنَ فی مَجلِسِهِم مِنَ السُّرورِ و الکَرامَةِ. (کاملالزّیارات، ص۸۱ و ۸۲)
۷. بحارالأنوار، ج۹۱، ص۱۴۸. (مناجات المریدین)