توصیه‌هائی به سالکین راه خدا

گلشن احباب (جلد اول) - مجلس اوّل: توصیه هائی به سالکین راه خدا.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

چند مطلب خدمت سروران عرض می‌شود:

مطلب اوّل: مسأله ذکر

سالک در همه أحوال و شرائط باید ذکرش را بگوید، در همه احوال؛ مثلاً مسافرتها و رفت‌وآمد میهمانها نباید مانع از گفتن ذکر شود.

بعضی از اذکار زمان خاصّی دارد که باید در همان زمانی که تعیین شده گفته شود، ولی نسبت به اذکار عمومی، مرحوم علاّمه والد قدّس‌سرّه می‌فرمودند: وقت اصلی آن بعد از اذان صبح در بین‌الطّلوعین است که در آیات قرآن امر شده که انسان در این ساعت به ذکر و تسبیح مشغول باشد.

وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً.[۱] یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَهَ ذِکْرًا کَثِیرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیِلاً.[۲] وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الاْءِبْکَرِ.[۳]

«بکره» آغاز روز و زمان بعد از اذان صبح است و باید در این ساعت مقداری از وقت برای ذکر و توجّه صرف شود. لذا می‌فرمودند: ذکر تهلیل و یونسیّه در بین‌الطّلوعین گفته شود، مگر آنکه به کسی غیر از آن دستور داده شود.

سنّت هم همین بوده است و اهل بیت علیهم‌السّلام بعد از نماز صبح همیشه مشغول به ذکر و تعقیب می‌شدند. و در روایات هم اشاره شده است؛ مانند این روایت: مَن قَعَدَ فی مُصَلاّهُ الَّذی صَلَّی فیهِ الفَجْرَ یَذْکُرُ اللَهَ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ کانَ لَهُ حَجُّ بَیْتِ اللَهِ.[۴] «هرکس در آن مکانی که نماز صبح خود را اقامه کرده است بنشیند و تا طلوع آفتاب مشغول ذکر خدا باشد، برایش پاداش حجّ خانه خدا خواهد بود.»

و از حضرت امام صادق در بیان حالات حضرت امام باقر علیهما السّلام روایت است که: کانَ یَجْمَعُنا فَیَأْمُرُنا بِالذِّکْرِ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ و یَأْمُرُ بِالقِرآءَةِ مَن کانَ یَقْرَأُ مِنّا و مَن کانَ لایَقْرَأُ مِنّا أَمَرَهُ بِالذِّکْرِ.[۵] «پدرم امام باقر ما را جمع می‌فرمود و امر می‌کرد که تا طلوع شمس به ذکرگفتن مشغول شویم و هرکس می‌توانست قرآن قرائت کند را به قرائت قرآن امر می‌نمود و هرکس نمی‌توانست قرآن بخواند را به ذکرگفتن دستور می‌فرمود.»

حال اگر کسی مانعی دارد و نمی‌تواند همه اذکار را بین الطّلوعین بگوید، باید سعی کند حتّی‌المقدور قسمتی از ذکر را در بین‌الطّلوعین بگوید و هرقدر از ذکر را که در بین‌الطّلوعین نمی‌تواند بگوید، قبل از طلوع فجر یا در طول روز، الأقرب فالأقرب، هر چه زودتر و نزدیکتر به صبح بگوید. و أنسب این‌است‌که ذکر تهلیل را بین‌الطّلوعین بگوید و ذکر یونسیّه را قبل یا بعد از بین‌الطّلوعین بجاآورد.

و اگر مطلقاً در بین‌الطّلوعین نمی‌تواند ذکر بگوید؛ مثل اینکه عازم سفر است یا برای یک کار ضروری باید از منزل خارج شود، می‌تواند همه را قبل از اذان یا در طول روز بگوید یا میان سحر و روز تقسیم نماید و اگر مانعش مدّتی ادامه دارد باید حتماً سعی شود که وقت ذکر را در روز تثبیت نماید و ساعتی خاص را برای آن معیّن کند و از آن تخطّی ننماید.

و در هر حال، در کنار ذکر از قرائت قرآن نیز در بین‌الطّلوعین و یا اگر نشد در طول روز غفلت نکند. قرائت قرآن را در بین‌الطّلوعین می‌توان قبل از ذکر انجام داد و می‌توان بعد از فراغت از ذکر به قرائت قرآن مشغول شد و به هر دو نحو در روایات وارد شده است.[۶] مرحوم حضرت آقای حدّاد قدّس‌سرّه نیز می‌فرمودند: به هر نحو حالتان اقتضاء می‌کند عمل نمائید.

اهتمام أکید به گفتن ذکر

بالأخره باید ذکر را گفت؛ ذکر حکم غذائی را دارد که باید به روح برسد. همان‌طور که اگر غذا به بدن انسان نرسد احساس خستگی و گرسنگی کرده قوای او تحلیل می‌رود، روح هم همین حکم را دارد.

گاهی برخی از سلاّک گفتن ذکر را ترک می‌کنند؛ این کار خیلی خطاست و باعث می‌شود توقّف کرده جلو نروند و بعدها آن‌قدر حسرت می‌خورند! حالا می‌گویند: ما جوانیم؛ در سنّ بیست سالگی، بیست‌ودو سالگی هستیم و خیلی عمر داریم، إن‌شاءالله از بیست‌وپنج سالگی شروع می‌کنیم یا از سی سالگی شروع می‌کنیم!

آقا می‌فرمودند: این چنین شخصی سی سالش هم بشود باز همین‌طور است، سی و پنج سالش هم بشود همین‌طور است. این موانع همیشه برای انسان وجود دارد و چه‌بسا موانع در سنّ بالا بیشتر باشد؛ انسان نوه‌دار می‌شود، نتیجه‌دار می‌شود، پیری سراغ او می‌آید، مرضهای گوناگون به سراغ او می‌آید، حالا که جوان است، حال دارد، اگر نتواند ذکر بگوید، به طریق أولی بعداً نخواهد گفت.

ذکر را باید گفت! در سفر أخیری که به سوریه برای زیارت قبر حضرت زینب سلام‌الله‌علیها مشرّف شده بودیم و خدمت حضرت حدّاد رسیدیم، به ایشان عرض کردم: آقا حال من طوری است که نمی‌توانم ذکر لسانی بگویم. آقا فرمودند: به هر نحوی شده باید ذکر را گفت، به هر نحوی شده!

یعنی علاوه بر توجّه قلبی، ذکر لسانی برای خود حائز اهمّیتی است که نمی‌توان از آن صرف نظر نمود. هر عمل برای خود نوری دارد و نباید فقط به منوّرساختن قلب و جان اکتفاء کرد. باید این عالم ظاهر را هم منوّر کرد و همه مراتب را با هم حائز شد. چه برسد به اینکه انسان قلباً و لساناً توجّه نداشته باشد و از یاد خدا غافل شود.

انسان نمی‌تواند بگوید: الآن مریض هستم پس ذکر نمی‌گویم. نه! باید ذکر را گفت، حتّی اگر با بیحالی هم شده باید ذکر را بگوید؛ مثل انسان مریضی که اشتها به غذا نداشته و سیری کاذب دارد، او باید غذا بخورد. اگر غذا نخورد بدنش تحلیل می‌رود. ذکر هم همین‌طور است، نباید به‌واسطه حال‌نداشتن ذکر را ترک نمود، حتّی اگر واقعاً کشش نداشته باشد. تا چه رسد به اینکه انسان در تخیّل خود موانعی برای خود ترتیب دهد که واقعاً هم مانعیّت ندارند یا به‌واسطه کسالت جزئی، دیرخوابیدن شب یا سائر امور ذکر را ترک کند.

پس ذکر را بگوئید و خودتان را مقیّد کنید که ترک نشود، چرا که ترک ذکر باعث حسرت می‌شود؛ وقتی انسان قوای بدنی خود را از دست داد، عمرش از دست رفت، بیست سال، سی سال آمده و جزء اهل سیر و سلوک بوده و آن استفاده‌ای که باید ببرد را نبرده حسرت می‌خورد.

خیلی‌ها بعد از فوت مرحوم علاّمه والد در حسرت فرو رفته می‌گفتند: ای کاش ما خدمت آقا رسیده و در خدمتشان بودیم! ای کاش ما بیشتر از محضرشان استفاده می‌کردیم! خیلی‌ها به بنده این را گفتند، چه از رفقای سلوکی ایشان و چه از غیر رفقا. خیلی از غیررفقا آمدند و گفتند: آقا ای کاش از ایشان استفاده بیشتری می‌بردیم! واقعاً حسرت می‌خوردند. همیشه مقتضی برای انسان موجود نیست. همیشه موانع مفقود نیست. روزی می‌رسد که نه مقتضی موجود و نه مانع مفقود است.

مطلب دوّم: حکم غنا و موسیقی

صدای خوب، اگر صدای انسان باشد، ذاتاً حلال بوده و هیچ اشکالی در حلّیت آن نیست. صدای خوش یکی از مواهب إلهیّه است و مثل گل زیبائی می‌ماند که انسان بدان نگاه می‌کند وحلال است.

مرد می‌تواند صدای خوش مردی دیگر را گوش دهد. أمّا آیا انسان می‌تواند صدای خوش زن نامحرم را گوش کند؟ مثلاً زنی شعر حافظ را خوانده آیا انسان می‌تواند گوش کند؟ جایز نیست گوش کند؛ حرام است.

به همین منوال اگر صدای خوش همراه با لهو باشد غنای حرام می‌گردد و اگر محتوای آن باطل و فاسد باشد نیز حرام می‌شود.

موسیقی هم حرام است و هیچ اشکالی در حرمت آن نیست. منظور از موسیقی صوتی است که با آلات موسیقی تولید شود. پیغمبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: أَنْهاکُمْ عَنِ الزَّفْنِ و المِزْمارِ و عَنِ الکوباتِ و الکَبَراتِ.[۷] «من شما را از رقص، نی و طبلهای کوچک و بزرگ نهی می‌کنم.»

مکاسب شیخ انصاری را نگاه کنید؛ بحثها و روایاتی را که راجع به حرمت استعمال آلات موسیقی آورده‌است ببینید. استعمال آلات موسیقی را فقها همیشه مطلقاً حرام می‌دانستند و تمام این آلات موسیقی را جزء چیزهائی می‌شمردند که با این هیئت خاص هیچ منفعت حلالی نداشته و مالیّت ندارد و خرید و فروش آن جائز نیست. می‌گفتند: اگر بنا به فروش آن باشد یا باید آن را بشکنند و چوبش را معامله کنند یا به کسی بفروشند که یقین دارند برای موسیقی استفاده نمی‌کند، بلکه از چوب خالص آن استفاده می‌برد.

انواع مختلف موسیقی نیز در زمان أئمّه علیهم‌السّلام موجود بوده ولی همه را تحریم فرموده‌اند و استعمال این آلات را مطلقاً حرام شمرده‌اند.[۸] وسآئل‌الشّیعة و مستدرک‌الوسآئل را نگاه کنید، چقدر روایت درباره حرمت موسیقی آورده‌است.[۹]

از امام باقر علیه‌السّلام درباره غنا سؤل کردند، حضرت فرمودند: إذا فَرَّقَ اللَهُ بَیْنَ الحَقِّ و الباطِلِ أَیْنَ تَرَی الغِنآءَ یَکونُ؟ «اگر خداوند بین حقّ و باطل را جدا کند غنا کدام طرف قرار می‌گیرد؟» سائل گفت: مَعَ الباطِلِ. «طرف باطل قرار می‌گیرد.» حضرت فرمودند: فَفی هَذا ما یَکْفیکَ.[۱۰] «همین برای تو کفایت می‌کند!» یعنی حضرت حکم غنا را به ارتکاز خود سائل محوّل کردند. ارتکاز سائل هم این بود که غنا باطل است. موسیقی هم از نظر شرع همین‌طور است و جزء باطل محسوب می‌شود.

البتّه در خصوص عروسیها می‌فرمودند: اشکالی ندارد مخدّرات پشت قابلمه بزنند. قابلمه از آلات لهو و موسیقی نیست، البتّه باید دقّت شود که همان نیز به شکل لهوی زده نشود و طوری نباشد که صدای آن مناسب رقصیدن باشد.

در برخی از روایات هم فی‌الجمله تجویز شده که در خصوص عروسی از دف استفاده شود؛ از حضرت رسول صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم روایت شده است که فرمودند: لایَکونُ نِکاحٌ فی السِّرِّ حَتَّی یُرَی دُخانٌ أَوْ یُسْمَعَ حِسُّ دَفٍّ. وَ قالَ: الفَرْقُ ما بَیْنَ النِّکاحِ و السِّفاحِ ضَرْبُ الدَّفِّ.[۱۱] «فرق میان نکاح و زنا این‌است‌که زنا مخفیانه انجام می‌شود ولی نکاح باید علنی باشد؛ مانند آنکه دود غذا و سر و صدای دف‌زدن از آن بلند بشود و فرق بین نکاح و زنا زدن دف است!»

البتّه از نظر سندی اعتماد به این روایات مشکل است و در کتب معتبر شیعه از این روایات اثری نیست، ولی برخی از فقها از قدیم به جواز خصوص دف در عروسی فتوا داده‌اند[۱۲] و برخی مطلقاً حکم به تحریم موسیقی نموده‌اند.[۱۳]

و به هر حال، مسلّم و مورد اجماع است که در غیر از دف‌زدن در عروسی و ولیمه ختنه أطفال، استعمال آلات موسیقی مطلقاً حرام می‌باشد.

متأسّفانه بعضی از آقایان این حکم را به دیگر اقسام موسیقی و به غیر از عروسی تسرّی داده و می‌گویند: در عروسی هر نوع موسیقی را می‌شود نواخت! درحالی‌که فقط درباره خصوص عروسی روایت داریم و در این مورد هم که برخی از فقها فتوا به جواز داده‌اند، فقط به جواز دف فتوا داده‌اند. در روایات ما لفظی نیست که اطلاق داشته باشد و موسیقی را در غیرعروسی تجویز کرده‌باشد، ولی بعضی از آقایان حکم را به غیر از عروسی تسرّی داده می‌گویند: این روایات اطلاق دارد.

شما کتاب دعآئم‌الإسلام را نگاه کنید؛ ایشان بعد از ذکر روایاتی که راجع به عروسی است، روایات ناهیه از استعمال آلات موسیقی را ذکر کرده و می‌گوید: این روایات را ذکر کردم تا کسی توهّم نکند این حکم شامل تمام آلات موسیقی در مطلق موارد می‌شود، بلکه حکم مخصوص باب نکاح است که اعلام آن مطلوب می‌باشد.[۱۴]

آن‌وقت برخی در مقام تبیین حکم اسلام، در روزنامه گفته‌اند که: اگر دلیلی بر حرمت نداشته باشیم اصل اوّلی حلّیت موسیقی است. بعد روایات دعائم در خصوص عروسی را آورده و در دو مورد هم روایات را تحریف کرده و سپس حکم را به مطلق موارد موسیقی تسرّی داده‌اند.

صدای خوش خوب است! صدای خوش از مواهب إلهی است؛ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ.[۱۵] «ای پیغمبر! بگو: چه کسی زینت إلهی را که برای بندگان خود بیرون آورده حرام کرده‌است؟!»

خیلی چیزها زینت إلهی است، خیلی چیزها جمال است، ولی خداوند حدّ اعتدال آن را حلال فرموده است که مقتضای کمال و سعادت بشر است و بیشتر از آن را تحریم فرموده و انسان از دیدن آن محروم است؛ خداوند اصل صدای خوش را حلال فرموده که اصل آن در سعادت بشر لازم است، ولی آن را به صدائی که با آلت تولید نشده باشد محدود نموده و فقط صدای انسان و صداهای طبیعی مانند ألحان خوش پرندگان یا آبشارها را حلال فرموده است و بیش از این را برای بشر لازم ندانسته است.

روزی خدمت آقا عرض کردم ـ این مطلب دقیقی است ـ: کسانی‌که عاشق پروردگار بوده و محبّت إلهی در دلشان موج می‌زند برخی از اقسام موسیقی باعث ازدیاد عشقشان می‌شود، آیا این نوع موسیقی هم حرام است؟ اگر حرام است چگونه می‌شود شارع مقدّس آن را حرام کرده باشد؟

فرمودند: بله! همین‌طور است؛ آنهائی که عاشق پروردگار هستند بعضی از موارد موسیقی را که بشنوند حزنشان و عشقشان بیشتر می‌شود ولی شارع مقدّس از اینکه انسان راه خدا را از این طریق ادامه دهد نهی فرموده‌است، چون مفاسدش بیش از منافعش بوده است، لذا باید از طرق دیگر راه خدا را پیمود. آن‌قدر آیات إلهی و راههای تقرّب به پروردگار زیاد است، إلی‌ماشاءالله! تنها موسیقی و غنا که نیست![۱۶]

سَنُرِیهِمْ ءَایَتِنَا فِی الْأَفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ.[۱۷] «به زودی آیات خود را هم در آفاق و خارج از وجود آنان و هم در داخل وجودشان به ایشان نشان خواهیم داد تا روشن گردد که او حقّ است!»

باید از طرق دیگر که حلال است راه خدا را پیمود. خداوند این طریق را به‌خاطر مفاسدی که دارد نهی فرموده است، حتّی برای کسی هم که به خدا متوجّه گشته و چه‌بسا عشقش بیشتر شود، جایز نیست صدای موسیقی گوش داده و از این طریق حرکت کند.

پس بنابراین به‌خاطر روایات عدیده‌ای که وجود دارد و اجماع فقهای شیعه بر حرمت استعمال آلات لهو، شکّی در حرمت موسیقی و نیز تغنّی لهوی نیست. البتّه غنا غیر از موسیقی است و معمولاً به صوتی می‌گویند که با دهان تولید شود و گاهی با هم جمع می‌شوند؛ الغِنآءُ: هو الصَّوتُ المُطرِبُ. «غنا صوتی است که انسان را به طَرَب بیاورد.» البتّه بحثش طولانی است. غنا گاهی همراه استعمال آلات موسیقی است و گاهی بدون موسیقی است.

بله تغنّی اگر لهوی نباشد منعی ندارد؛ مانند اینکه تغنّی در قرآن اشکال ندارد؛ بلکه در روایات دستور داده شده است که: تَغَنَّوْا بِهِ.[۱۸] «قرآن را با صدای خوب بخوانید.» آقا می‌فرمودند: خیلی خوب است که انسان قرآن را با صدای خوب بخواند. مناجات خمسه‌عشر را با صدای خوب بخواند؛ چقدر انسان حال پیدا می‌کند!

چه طریقی بهتر از اینکه انسان قرآن را به نحوی بخواند که حال پیدا کند، با صوت حسن بخواند، با صوت حزین بخواند که حال پیدا کند یا أدعیه را به همین نحو بخواند.[۱۹]

پس حرمت موسیقی مسلّم است و سالکی که بخواهد به موسیقی گوش داده و راه خدا را برود نمی‌شود، چون شارع مقدّس از آن نهی فرموده‌است و مضافاً به اینکه گناه کرده است، چه‌بسا برخی از مفاسد آن هم گریبان‌گیر او شود. البتّه مفسده لهو برای سالک مفهومی ندارد؛ کسی‌که عاشق خداست برای او لهو مفهومی ندارد.

مطلب سوّم: خلط بین ظاهر و باطن

شکّی نیست که ما ظاهری داریم و باطنی؛ یعنی سلوک راه خدا ظاهری دارد و باطنی، احکام إلهیّه ظاهری دارد و باطنی، قول ولیّ خدا یک ظاهری دارد و یک باطنی، بروید بالاتر، قرآن یک ظاهری دارد و یک باطنی؛ هیچ شکّی در این نیست.

أمّا کلام در این‌است‌که آیا وجود باطن می‌تواند مانع از حجّیت و اعتبار ظاهر شود یا نه؟ مثلاً آیه‌ای در قرآن مطلبی را بیان بفرماید و شما ادّعا کنید که این ظاهر آیه است و من بدان عمل نمی‌کنم و باطنش چیز دیگری است و من بدان عمل می‌کنم؟

یا مثلاً آقای حدّاد یا مرحوم آقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیهما مطلبی فرموده‌اند و همه ما هم گوش کرده‌ایم، آیا می‌شود بعضی بگویند: مراد آقا این ظاهر نبود، چون کلام آقا یک ظاهری دارد و یک باطنی؛ ما به باطن آن پی بردیم ولی دوستان دیگر متوجّه آن نشدند؟ این صحیح نیست، چون ظاهر کلام حجّت بوده و مرآت باطن است.

الآن که بنده با شما صحبت کردم و عرض کردم موسیقی حرام است و برایتان شرح دادم، شما نمی‌توانید بگوئید: این کلام باطنی دارد و من از آن استفاده حلّیت می‌کنم، چون مثلاً شما این مطلب را برای سالکین گفتید و این کلام ذوجهتین است: یک وجهه ظاهری دارد و یک وجهه باطنی؛ دیگران وجهه ظاهری آن را می‌فهمند، ولی ما وجهه باطنی آن را فهمیدیم که مخالف ظاهر آن‌است.

این صحیح نیست؛ حجیّت ظواهر از مسلّمات بوده و جای هیچ شکّی در آن نیست. اگر من إقرار کنم که به شما صد هزار تومان بدهکارم، شهود هم آنجا بوده و إقرار من را بشنوند، شما می‌توانید مرا به محکمه قاضی برده بگوئید: ایشان در حال صحّت و سلامت، درحالی‌که عاقل بود اقرار کرد که این مقدار به من بدهکار است و إقْرارُ العُقَلآءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ جآئِزٌ.[۲۰] و قاضی هم مال را از من گرفته به شما می‌دهد! حجّیت إقرار هم از باب حجّیت ظواهر است. ظواهر در همه جا حجّت است.

ظاهر کلام انسان حجّیت دارد. نمی‌شود بگوئید: آقا این کلام یک باطنی دارد و من به باطن آن عمل می‌کنم نه به ظاهرش! این صحیح نیست.

متأسّفانه برخی از اهل سلوک گاهی ظواهر را بی‌دلیل تأویل می‌کنند یا آن را رها نموده ادّعا می‌کنند که این ظواهر مراد شرع نیست و باطن آن چیز دیگری است و بر خلاف ظاهر شرع کارهائی انجام می‌دهند و آنها را توجیه می‌کنند و می‌گویند: ملاک طهارت قلب است و این ظواهر مقصود اصلی نیست!

اینها انحراف است و مؤن باید متعبّد باشد و هرچه به او رسید دقیقاً به همان عمل کند و از نزد خود کم و زیاد ننماید. مراعات دقیق همین ظواهر انسان را به آن باطن می‌رساند و کسانی‌که درست به این ظواهر عمل نمی‌کنند از آن باطن هم بهره وافی نمی‌برند.

یا فرض بفرمائید گاهی برخی از اهل سلوک مطلبی را در شریعت می‌بینند و با دستوری مواجه می‌شوند، بعد طبق ذوق و سلیقه خود آن را توسعه داده و به موارد دیگر سرایت می‌دهند و به دیگران هم می‌گویند و ایشان را هم دعوت به همان می‌کنند. اینها همه خطاست؛ نمی‌توان به مجرّد مسائل ذوقی، حکمی و دستوری را از موردی به مورد دیگر سرایت داد؛ این همان قیاس است که این‌قدر ائمّه علیهم‌السّلام از آن نهی نموده‌اند.

ظواهر کلام حجّیت دارد. وقتی فرمودند شما باید این کار را انجام دهید، نمی‌توانید بگوئید: ظاهراً می‌گویند این کار را انجام بده، ولی کلامشان باطنی داشته و مرادشان چیز دیگری است و من مرادشان را فهمیدم و بعد به ظاهر عمل نکنید! این درست نیست! ظواهر حجّت بوده و هرچه ولیّ‌خدا بگوید عمل کنید، باید عمل کرد.

در زمان حیات مرحوم علاّمه والد ایشان فرموده بودند که رفقای طلبه باید تمام اوقات خود را صرف علم کنند و نباید به امور غیردرسی بپردازند و اگر می‌دیدند که کسی از طلاّب در غیرضرورت دنبال مسائل غیرعلمی رفته یا کسی برای کاری از طلبه‌ای کمک گرفته مؤخذه می‌نمودند و می‌فرمودند: شما در نزد خدا نسبت به وقتتان مسؤل هستید و باید تمام وقت درس بخوانید و برای فهم معارف کتاب و سنّت و نشر آن تلاش کنید، مگر آنکه ضرورتی باشد؛ مانند آنکه برادر مؤنی اسباب‌کشی دارد و کسی را هم ندارد و به جهاتی نمی‌تواند کارگر بگیرد، آن‌وقت دوستان طلبه او برای کمکش بروند ولی باز هم باید سعی کنند از درس عقب نمانند و درس را جبران نمایند.

با این همه تأکید باز برخی از طلاّب به مناسبتهای مختلف درس را رها می‌کردند و روی محبّت یا جهات دیگر به کارهای دیگر مشغول می‌شدند؛ مثلاً منزل یکی از رفقا یا منسوبین مرحوم والد بنّائی بود مدّت زیادی برای کمک به او درس را رها نموده و توجیه می‌کردند که الآن نظر خود آقا هم همین است و اینکه فرموده‌اند: طلبه باید درس بخواند و کار دیگری نکند، منظور واقعی ایشان نیست! و باطن قضیّه چیز دیگری است و ما خودمان باید باطن را بفهمیم و...

ولی نظر شریف مرحوم والد این‌طور نبود و در مجلسی به شدّت نسبت به این کار مؤخذه کرده و از ترک درس نهی فرمودند. بله اگر ولیّ‌خدا بگوید: شما بروید! باید بروید. وگرنه باید به همان ظاهر که فرموده‌اند نروید، عمل کرد و در مقام عمل به دستورات استاد تسلیم باشد و تعبّد داشته باشد.

کلام أولیاء خدا ممکن است باطنی داشته باشد؛ أمّا اوّلاً باطن را چه کسی تشخیص می‌دهد؟ تشخیص آن مشکل است. ثانیاً مادامی که ظاهر هست باید به ظاهر عمل کنیم و ظواهر برای ما حجّت است. هرچه گفتند باید انجام دهیم و به دنبال پیداکردن باطن نباشیم، چون وقتی ظاهر بیشتر از این ما را رهبری نمی‌کند و رهنمون ما نیست و نمی‌توانیم بیشتر از این از ظاهر کلام استفاده کنیم، معنا ندارد به دنبال باطنی برویم که دلیلی بر آن نیست.

این نوع به دنبال باطن بودن محصول هوای نفس انسان است و اعتباری ندارد. ما باید به همان ظاهر عمل کنیم؛ وقتی می‌گویند: این کار را نکنید، ما نمی‌توانیم بعضی موارد را از آن استثنا کنیم! جایز نیست!

خلاصه آنکه: این معنی که در ذهن بعضی از اهل سلوک هست که در سلوک یک ظاهری داریم و یک باطنی داریم و ما به باطن مطالب رسیدیم؛ یعنی موسیقی هم گوش بدهیم اشکال ندارد! خدای ناکرده صدای نامحرم هم گوش کنیم اشکال ندارد! نه، اینها همه اشکال دارد.

مطلب چهارم: امتیازنداشتن رفقا بر یکدیگر

دربین رفقای سلوکی کوچک و بزرگ و خوب و بد نداریم، چون سالکین راه خدا همه مثل دانه‌های تسبیح هستند. شما اگر بگوئید: این رفیق بد است، آن رفیق خوب است، درست نیست. اصلاً پشت سر رفقا صحبت‌کردن درست نیست.

آقا می‌فرمودند: همه رفقای ما خوب هستند. مَیزی بین ایشان نیست. رفقا مثل دانه‌های تسبیح‌اند، مثل دنده‌های شانه می‌مانند، یکی هستند، ولی معصوم نیستند. رفیق و سالک اشتباه می‌کند، چون معصوم که نیست! حجّت که نیست! امام که نیست!

ولی همه سالکین راه خدا احترام دارند، چون در راه خدا هستند، همه متّحدالقول هستند، متّحدالإراده و متّحدالسّلوک بوده همه یک راه را می‌روند؛ همه به‌سوی خدا می‌روند و طالب خداوندند. همه ایشان احترام دارند و جایز نیست پشت سر أحدی از ایشان حرفی زده شود. پشت سر هیچ مؤنی جایز نیست حرفی بزنید، چه رسد به اینکه سالک راه خدا باشد. حالا فلان خطا از او سر زد، إصلاحش می‌کند؛ آیا گفتن دارد؟! این غیبت محسوب شده و جایز نیست.

مطلب پنجم: رعایت شؤون طلبگی

یکی از چیزهائی که آقا بسیار مقیّد بودند مسأله شؤن طلبگی است. طلبگی یک شؤنی دارد که طلاّب عزیز به‌خصوص رفقای ما باید آن را ملحوظ دارند. آقا همیشه می‌فرمودند: نباید موی سر طلبه بلند باشد، حالا نه اینکه همیشه از ته بزند یا تیغ بزند، نه! ولی موی طلبه باید کوتاه باشد.

بین طلبه با غیرطلبه فرق است؛ غیرطلبه اگر زلف هم بگذارد عیبی ندارد، بلکه بعضی از غیرطلاّب گفته بودند: آقا! اجازه می‌دهید ما هم موی سرمان را بزنیم؟ آقا فرموده بودند: نخیر! شما نباید بتراشید! هرکسی وظیفه‌ای دارد.

از نظر عرف، فلان دکتر جرّاح که مشهور است اگر تابه‌حال مو داشته و الآن موی خود را از ته بزند، چه‌بسا در عرف مورد پسند قرار نگرفته و عزّتش مورد مخاطره قرار گیرد.

یا مثلاً صحیح نیست کسی‌که مُعَنوَن است و برای او پوشیدن لباس بلند متعارف نیست و مورد استهزاء قرار می‌گیرد در ملأ عام کت بلند بپوشد، چون مورد پسند عرف نیست و چه‌بسا ضررش بیش از نفعش است. یکی از اطبّاء معروف که از ارادتمندان مرحوم علاّمه بود به ایشان گفت: شما اجازه می‌فرمائید من کت بلند بپوشم؟ آقا فرمودند: نخیر! شما نپوشید.

افراد فرق می‌کنند؛ ممکن است یک نفر کت بلند بپوشد و مورد استهزاء قرار بگیرد. او نباید بپوشد. ولی کس دیگری بپوشد و ضرری هم نداشته باشد.

در زمان ما طلاّب ساعت مچی دستشان نمی‌کردند و در شأن طلبه هم نبود که ساعت مچی دست کند. آقا همیشه برای ما که ساعت می‌گرفتند ساعت جیبی می‌گرفتند، حتّی آن زمانی که معمّم نبوده و تازه طلبه شده بودیم.

لباسی که طلبه می‌پوشد باید تمیز باشد. لازم نیست لباسش نو باشد، أمّا باید تمیز باشد. محاسنش شانه‌کرده باشد. وقتی بیرون می‌رود دکمه لباسش بسته باشد. گاهی بعضی از طلاّب غیر از شاگردان مرحوم علاّمه والد را که می‌بینم خیلی ناراحت می‌شوم؛ دکمه‌اش بازِ باز است و تا پائین سینه‌اش معلوم می‌شود، دکمه قبایش باز است و راه می‌رود، شلوارش تا بالا معلوم است!

آقا می‌فرمودند: طلبه باید عزّت داشته باشد و باید علاوه بر مراعات جهات شرعی در لباس، طوری لباس بپوشد که عرف‌پسند باشد. این معنا را انسان باید در بیرون مراعات کند. پیغمبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم هروقت بیرون می‌رفتند خودشان را در آئینه نگاه می‌کردند، محاسنشان را شانه می‌فرمودند.[۲۱] و این برای ما دستور است و باید زیّ طلبگی را حفظ کنیم.

سابقاً که در قم بودیم، طلبه‌هائی پیدا می‌شدند که درس نمی‌خواندند و در صحن و این طرف و آن طرف می‌گشتند و به گعده و چه‌بسا به امور خلاف شؤون طلبگی مشغول بودند؛ یقه‌هایشان باز بود، کفشهای پاشنه‌بلند می‌پوشیدند، دکمه قبایشان باز بود و شلوارهای اطوکرده ایشان از قبا بیرون می‌زد و گاهی وقتها سیگار هم دستشان بود! و چیزی که به اینها نمی‌آمد طلبه‌بودن بود، مثل یک چاروادار میدانی، واقعاً این‌طور بودند؛ اینها موجب آبروریزی برای حوزه و طلاّب و اهل علم هستند.

إن‌شاءالله زیّ طلبگی را رعایت کنید. کسی‌که طلبه می‌شود باید به‌خاطر خدا و به‌خاطر امام زمان علیه‌السّلام خیلی از محرومیّت‌ها را تحمّل کند؛ مثلاً غیرطلبه می‌تواند در کوچه بدود، ولی این برای طلبه مستنکر بوده نمی‌تواند بدود. باید حرمت لباس را داشته باشد. غیرطلبه می‌تواند خیلی از حرفها را بزند و کسی اشکال نمی‌گیرد، أمّا طلبه نمی‌تواند هر حرفی بزند، نمی‌تواند میان کوچه داد بزند، نمی‌تواند خنده بلند کند؛ طلاّب مقیّد باشند این معانی را رعایت کنند.

مطلب ششم: اهتمام به تحصیل علم

الحمدللّه طلبه‌ها موفّق هستند و خوب درس می‌خوانند. مرحوم آقای قاضی، مرحوم آقای حدّاد، مرحوم علاّمه والد همه روی درس عنایت و تأکید داشتند، چون شرع مقدّس روی تحصیل علم و دانش تأکید فرموده و به آن امر نموده است.

بعد از عمامه‌گذاری حقیر به دست مبارک مرحوم حدّاد قدّس‌سرّه‌الشّریف، ایشان درباره درس و تحقیق و دقّت در امر تحصیل علوم دینیّه، سفارشات ارزشمندی نمودند و تأکید کردند که دروس را محقّقانه بخوانید. مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌علیه در کتاب شریف روح‌مجرّد، در بیان این قضیه چنین می‌فرمایند:

و آنچه از شرائط و لوازم ارشاد و هدایت بود، نه آنکه دریغ ننمود، بلکه به‌طور أتمّ و أکمل درباره ایشان انجام داد، و توصیه فراوان نمود تا دروسشان را خوب بخوانند و بادقّت و مطالعه و تحقیق بخوانند و اشکالاتشان را بپرسند و نفهمیده از درسی نگذرند، و عالم عامل جامع بارآیند.

و می‌فرمود: ارزش عالم عامل از دنیا و آخرت بیشتر است؛ از هرچه به تصوّر آید بیشتر است. می‌فرمود: مرحوم آقا (قاضی) یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی‌نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی‌نظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآن بی‌نظیر بود. از جهت ادبیّات عرب و لغت و فصاحت بی‌نظیر بود، حتّی از جهت تجوید و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه‌ای که أحیاناً حضور پیدا می‌نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکالهای تجویدی و نحوه قرائتشان را می‌گفت.[۲۲]

لذا تا می‌توانید درس بخوانید و از این جوانیتان حدّأکثر استفاده را ببرید! رفقا همه خوش‌استعداد و خوب هستند؛ بنده به شما قول می‌دهم که یک طلبه خوش‌استعداد و کوشا و مجدّ اگر ده سال بی‌وقفه در همه ایّام هفته درس بخواند مجتهد می‌شود.

آقا در زمان خودشان می‌فرمودند؛ اسلام‌شناس نداریم؛ کسی‌که اسلام را بشناسد، سنّت پیغمبر را بشناسد، سنّت أمیرالمؤنین و أئمّه را بشناسد نداریم! الآن در جامعه ما نیست! و به چنین افرادی در جامعه نیاز است؛ طلاّبی که با عرفان و توحید آشنا هستند و مسیر صحیح را در فهم قرآن و روایات دریافته‌اند و فقط به ظواهر و به فقه اکتفاء نکرده‌اند؛ هم به دنبال فقهند و هم به دنبال معارف و هم با روایات انس می‌گیرند و هم با قرآن کریم، مانند شما که با مرام و أفکار مرحوم علاّمه آشنائی کامل دارید.

اگر چنانچه شما به نحو أحسن درس بخوانید و مجتهد شوید، هر کدامتان یک عالَمی را تکان می‌دهید. می‌توانید جلوی خلافها و اشتباهات بایستید و بار زیادی را در مسیر احیاء دین بردارید.

مگر علاّمه طباطبائی چند نفر بودند؟ خود آقا مگر چند نفر بودند؟ یک نفر که بیشتر نبودند! چه تحوّلی به‌واسطه انتشار و تألیف این معارف در جامعه ایجاد کردند؛ امام‌شناسی، معادشناسی، الله‌شناسی، روح‌مجرّد و کتابهای دیگر، اینها موجب تحوّل شد و چه بسیار افرادی که این معارف را نمی‌دانستند ولی با علوم و معارف اسلام آشنا شده و به جان و دل پذیرفته و متحوّل شدند.

آقا یک نفر بودند! شما چند نفرید؟ اگر شما درس بخوانید و خوب بخوانید که بحمدالله درس می‌خوانید ولی بهتر از اینها می‌توانید درس بخوانید، اگر شما خوب درس بخوانید و مجتهد شوید، چقدر می‌توانید اثر بگذارید!

اگر در ایّام تبلیغی هر کدام که محرّم و صفر منبر می‌روید این معارف را إشاعه دهید تحوّلی ایجاد می‌شود. معادشناسی بگوئید، امام‌شناسی بگوئید؛ اینها إشاعه دین است.

یکی از دوستان به بنده فرمود: در محرّم و صفر منابری را که در سطح شهر تهران می‌روم و همین معارف إلهی را می‌گویم، مردم با یک اشتیاق خاصّی تلقّی به قبول می‌کنند، چون این مطالب حقّ است و حق را همه می‌پذیرند. هرکس تشنه حق باشد حق را می‌پذیرد. هرکس تشنه آب باشد بدنش آب می‌طلبد، أمّا سراب چی؟ سراب را نمی‌خواهند!

پس سعی کنید در درس کوشاتر بوده و درسها را به نحو أحسن و أکمل بخوانید. بحمدالله آقایان کوشا هستند، درسهایشان را خوب می‌خوانند، ولی این معنی در وجودشان باشد که حدّأکثر استفاده را از أوقاتشان برده و زودتر خود را به مرتبه رفیعه اجتهاد برسانند. از آن طرف هم بال عمل را همراه با بال علم نموده به نهایت ذروه از ایمان و تسلیم و یقین إن‌شاءالله برسید؛ وفّقکم الله جمیعًا لمرضاته إن‌شاءالله.

امیدواریم رفقا به این عرائض نهایت اهتمام را داشته باشند، چه در گفتن ذکر و چه در زیّ طلبگی و درس و چه در امور دیگر؛ وَفَّقَکُمُ اللهُ لِما یُحِبُّ و یَرضَی.

إن‌شاءالله خدا به ما توفیق دهد که هم در علم و هم در عمل، هم در ذکر و هم در نماز شب موفّق شویم. در بیداری سحر و بین‌الطّلوعین موفّق باشیم، بین‌الطّلوعین نخوابیم. در مسیر عبادت و اطاعت قدم برداریم تا إن‌شاءالله به ایمان و یقین برسیم.

إن‌شاءالله خدا روح و ریحان به قبر والد معظّم رضوان‌الله تعالی‌علیه سرازیر گرداند و آن‌قدر نور و بهجت و سرور به روح مطهّر ایشان عائد و واصل کند که از همه ما خرسند و شاد باشند و ببینند که این زحماتی که کشیده‌اند الحمدللّه به ثمر نشسته است.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. آیه ۲۵، از سوره ۷۶: الإنسان.

۲. آیه ۴۱ و ۴۲، از سوره ۳۳: الأحزاب.

۳. ذیل آیه ۵۵، از سوره ۴۰: غافر.

۴. بحارالأنوار، ج۸۳، ص۱۳۳.

۵. الکافی، ج۲، ص۴۹۹.

۶. حسن‌بن‌فضل طبرسی در مکارم‌الأخلاق از حضرت أمیرالمؤنین علیه‌السّلام نقل می‌کند که: أنّهُ کانَ یَقولُ: وَاللهِ إنّ ذِکرَ اللهِ بَعْدَ صَلَوةِ الغَداةِ إلَی طُلوعِ الشَّمسِ أسْرَعُ فی طَلَبِ الرِّزقِ مِنَ الضَّربِ فی الأرْضِ. مکارم‌الأخلاق، ص۳۰۵

همچنین از مَعَمَّربن‌خَلاّد روایت می‌کند که: قال: کانَ أبوالحَسَنِ الرِّضا عَلَیهِ‌السَّلامُ و هُوَ بِخُراسانَ إذا صَلَّی الفَجْرَ جَلَسَ فی مُصَلاّهُ إلی أن‌تَطلُعَ الشَّمسُ، ثُمَّ یُؤَی بِخَریطَةٍ فیها مَساویکُ فیَستاکُ بِها واحِدًا بَعدَ واحِدٍ ثُمَّ یُؤَی بِکُنْدُرٍ فیَمضَغُهُ ثُمَّ یَدَعُ ذلِکَ وَ یُؤَی بِالمُصْحَفِ فیَقرَأُ فیه. (همان‌مصدر) از این روایت استفاده می‌شود که حضرت امام رضا علیه‌السّلام بعد از نماز صبح در سجّاده خود به یاد خدا مشغول بوده و بعد از طلوع خورشید، بعد از مسواک‌نمودن و جویدن کندر، به قرائت قرآن مشغول می‌شدند.

شیخ طوسی نیز در تهذیب‌الأحکام روایت می‌کند: عن مُعَمَّرِبنِ‌خَلاّدٍ عنِ الرِّضا علیهِ‌السّلامُ قال: سَمِعتُه یقولُ: یَنبَغی لِلرَّجُلِ إذا أصْبَحَ أن‌یَقرَأَ بَعدَ التَّعقیبِ خَمْسینَ ءَایَةً. (تهذیب‌الأحکام، ج۲، ص۱۳۸)

همچنین مرحوم علاّمه مجلسی (ره) از امام صادق علیه‌السّلام روایت می‌کند که: مَن صَلَّی الفَجْرَ و تَمَکَّثَ حَتّی تَطلُعَ الشَّمسُ کانَ أنجَحَ فی طَلَبِ الرِّزقِ مِنَ الضَّربِ فی الأرْضِ شَهْرًا. و اجتهِدْ أن لاتَتکلَّمَ قبلَ طلوعِ الشّمسِ و أن‌تکونَ مُشتغِلاً بالدّعآءِ و بقِرآءَةِ القرءَانِ؛ فقدرُویَ عنِ النّبیِّ صَلّی‌اللهُ‌علیه‌وءَالهِ‌وسلّمَ أنّهُ قال: مَن جَلَسَ فی مُصَلاّهُ مِن صَلَوةِ الفَجْرِ إلی طُلوعِ الشَّمسِ سَتَرَهُ اللهُ مِنَ النّارِ. (بحارالأنوار، ج۸۳، ص۱۲۹)

۷. الکافی، ج۶، ص۴۳۲. در مصباح‌المنیر آورده است: الکوبةُ: الطَّبلُ الصّغیرُ المُخَصَّرُ، مُعرَّبٌ. و قال أبوعُبَیدٍ: الکوبةُ النَّردُ فی کلامِ أهلِ الیمنِ. مصباح‌المنیر، ج۲، ص۵۴۳ و گوید: الکبرُ بِفتحتَینِ الطّبلُ له وجهٌ واحدٌ و جمعُه کِبارٌ؛ مِثلُ جَبَلٍ و جِبال. (همان‌مصدر، ج۲، ص۵۲۴)

و علاّمه مجلسی رضوان‌الله‌علیه در ذیل حدیث می‌فرماید: و قال فی الصّحاح: الزّفنُ الرّقصُ. و قال فی القاموسِ: الکوبةُ بالضّمِّ النَّردُ و الشِّطرنجُ، و الطّبلُ الصّغیرُ المُخَصَّرُ و الفِهرُ و البَربَطُ و قال: الکبرُ بالتّحریکِ: الطّبلُ. (مرءاه‌العقول، ج۲۲، ص۳۰۲)

۸. المکاسب، ج۱، ص۱۱۱ تا ۱۱۸.

۹. وسآئل‌الشّیعة، ج۱۷، ص۳۱۲ تا ۳۱۶؛ و مستدرک‌الوسآئل، ج۱۳، ص۲۱۵ تا ۲۲۰، بابُ تحریمِ استعمالِ الملاهی بجمیعِ أصنافِها و بَیعِها و شِرآئِها.

۱۰. دعآئم‌الإسلام، ج۲، ص۲۰۷؛ و الکافی، ج۶، ص۴۳۵.

۱۱. دعآئم‌الإسلام، ج۲، ص۲۰۵؛ و همچنین رجوع شود به: الأمالی شیخ طوسی، ص۵۱۹؛ و النّوادر راوندی، ص۴۰؛ و مناقب‌ءال‌أبی‌طالب علیهم‌السّلام، ج۳، ص۳۵۱.

در عوالی‌اللئالی نیز نقل کرده است که: و فی الحدیثِ: أنّ رَسولَ اللهِ صَلَّی‌اللَهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ نَهَی عَنِ الضَّرْبِ بِالدَّفِّ و الرَّقْصِ و عَنِ اللَعِبِ کُلِّهِ و عَن حُضُورِهِ و عَنِ الاِسْتِماعِ إلَیهِ و لَم‌یُجِزْ ضَرْبَ الدَّفِّ إلاّ فی الإمْلاکِ و الدُّخولِ بِشَرْطِ أن‌تَکونَ فی البِکْرِ و لاتَدْخُلَ الرِّجالُ عَلَیهِنَّ.)عوالی‌اللئالی، ج۱، ص۲۶۰ (

۱۲. شرآئع‌الإسلام، ج۴، ص۱۱۷؛ و تحریرالأحکام، ج۵، ص۲۵۱؛ و مسالک الأفهام، ج۱۴، ص۱۸۳.

۱۳. المبسوط، ج۴، ص۲۰؛ و السّرآئر، ج۳، ص۲۰۵؛ و تذکره‌الفقهآء، ص۵۸۱.

برخی از فقهای متأخّر و معاصر نیز قائل به حرمت مطلق موسیقی هستند؛ من‌جمله: آیه‌الله حاج سیّد عبدالحسین لاری در کتاب التّعلیقه‌علی‌المکاسب، ج۱، ص۱۵۸؛ و آیه‌الله حاج سیّد أحمد خوانساری در جامع‌المدارک، ج۶، ص۱۱۱ تا ۱۱۳؛ و آیه‌الله حاج سیّد محمّدرضا گلپایگانی در کتاب‌الشّهادات، ص۱۱۷ تا ۱۲۱.

۱۴. و إنّما ذکَرنا هذه الأَثارَ لئلاّیظُنَّ ظانٌّ أنّ فیما ذکرناه مِن الرّخصةِ فی العَزْفِ فی الولیمةِ رخصةٌ فی الغناءِ، و لیُعلمْ أنّ ذلک إنّما جاء لاستحبابِ إشعارِ النّکاحِ خاصّةً. (دعآئم‌الإسلام، ج۲، ص۲۱۰)

و هذا و ما هو فی معناه إنّما جاءت الرّخصةُ فیه کما ذکَرناه فی النّکاح لاستحبابِ إشهادِه و إبانتِه عن السِّفاح. (همان‌مصدر)

۱۵. صدر آیه ۳۲، از سوره ۷: الأعراف.

۱۶. مرحوم علاّمه ره در کتاب ولایت‌فقیه درحکومت‌اسلام، بالمناسبه می‌فرمایند: موسیقی، علمی است که دارای موضوع صحیحی است و بر اساس آن تعلیم خاص با آهنگهای مختلف، اثرهای خاص بر روح انسان ایجاد می‌کند؛ انسان را به گریه می‌اندازد، به خنده می‌آورد، دیوانه می‌کند؛ اثرهای واقعی بر او مُترتّب است، ولی شرع، این را برداشته و نفی کرده و حرام نموده است. حال ما نمی‌توانیم بگوئیم: چون واقعیّت دارد، پس حلال است. بین حلال و واقعیّت فرق بسیار است. خیلی چیزها در خارج واقعیّت دارد ولیکن در شرع ممنوع است. (ولایت‌فقیه درحکومت‌اسلام، ج۱، ص۱۲۲)

۱۷. قسمتی از آیه ۵۳، از سوره ۴۱: فُصّلت.

۱۸. بحارالأنوار، ج۸۹، ص۱۹۱.

۱۹. شیخ کلینی ره از أبوبصیر از امام محمّدباقر علیه‌السّلام نقل می‌کند که: آن حضرت فرمودند: ... رَجِّعْ بِالقُرءَانِ صَوتَکَ فإنّ اللهَ عَزَّوجَلَّ یُحِبُّ الصَّوتَ الحَسَنَ یُرَجَّعُ فیهِ تَرْجیعًا. (الکافی، ج۲، ص۶۱۶)

همچنین از امام صادق علیه‌السّلام روایت می‌کند که: قالَ: إنّ القُرءَانَ نَزَلَ بِالحُزنِ فاقْرَءُوهُ بِالحُزنِ. (همان‌مصدر، ص۶۱۴) مرحوم علاّمه (ره) در تعلیقه کتاب شریف معادشناسی، در توضیح روایتی که شنیدن صداهای لطیف بهشتی را در عوض ترک سماع غنای حرام در دنیا، قرار داده است، می‌فرمایند: مراد از غنای حرام هر صوتی است که انسان را به لهو در آورد؛ مانند مجالس تغنّی و سماع زنان آوازخوان و یا سماع موسیقی با آلات آن.

و أمّا مجرّد صدای خوش و لحن خوش، گرچه با ترجیع باشد و یا فرح‌انگیز و غم‌آور باشد، نه آنکه حرام نیست بلکه بسیار خوب است و موجب صفا و لطافت روح است؛ به‌خصوص در قرائت قرآن و دعا و اشعار سوق‌دهنده به خدا و عالم تجرّد و إطلاق، فوق‌العاده مؤّر است، و حقّاً غنای بهشتی است. (معادشناسی، ج۱۰، ص۱۵۷)

۲۰. عوالی‌اللئالی، ج۱، ص۲۲۳.

۲۱. حسن‌بن‌فضل طبرسی ره در سیره آن حضرت نقل می‌کند که: و کانَ صَلّی‌اللهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ یَنظُرُ فی المِرْءَاةِ و یُرَجِّلُ جُمَّتَهُ و یَتَمَشَّطُ و رُبَّما نَظَرَ فی المآءِ و سَوَّی جُمَّتَهُ فیهِ و لَقَدکانَ یَتَجَمَّلُ لِأَصحابِهِ فَضلاً عَن تَجَمُّلِهِ لِأَهلِهِ.

و قالَ ذلِکَ لِعآئِشَةَ حینَ رَأَتْهُ یَنظُرُ فی رَکْوَةٍ فیها مآءٌ فی حُجْرَتِها و یُسَوّی فیها جُمَّتَهُ و هُوَ یَخرُجُ إلی أصحابِهِ، فقالَتْ: بِأَبی أنتَ و أُمّی! تَتَمَرَّأُ فی الرَّکْوَةِ و تُسَوّی جُمَّتَکَ و أنتَ النَّبیُّ و خَیرُ خَلقِهِ؟ فقالَ: إنّ اللهَ یُحِبُّ مِن عَبدِهِ إذا خَرَجَ إلی إخوانِهِ أن‌یَتَهَیَّأَ لَهُم و یَتَجَمَّلَ. (مکارم‌الأخلاق، ص۳۴ و ۳۵)

۲۲. روح‌مجرّد، ص۵۰۱.

مطالب جدید