أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
در هفته گذشته عرض شد که حضرت آیهالله علاّمه والد معظّم رضواناللهتعالیعلیه وأعلیاللهتعالیدرجته در کتاب شریف امامشناسی فرمودند:
فعل ولیّ خدا حقّ است و حق جز آن چیز دگری نیست؛ نه آنکه حق چیزی است و ولیّ خدا فعلش را بر حق منطبق مینماید. مصلحت و حکمت غیر از فعل خدا و فعل امام چیز دگری نیست، تا خداوند کارش را طبق مصلحت قرار دهد و امر کند تا امام کارش را بر آن منطبق سازد.
نفس کار خدا مصلحت است. نفس فعل ولیّ خدا مصلحت و مصلحتساز است. باید مصلحت و حق را از فعل امام و ولیّ خدا جستجو کرد، نه آنکه مصلحتی و حقّی را در اندیشه پنداشت، آنگاه نظر نمود که کار امام چنین است یا چنان؟! این مطلب از دقایق و رموز عالم توحید است.
حضرت رسول الله درباره حضرت أمیرالمؤمنین علیهماالسّلام عرضه میدارد به خداوند: اللَهُمَّ أَدِرِ الحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ! «بارخداوندا حق را به پیروی و تبعیّت علی به گردش آور هر آنجا که علی میگردد.» و عرضه نمیدارد: اللَهُمَّ أَدِرْ عَلِیًّا مَعَ الحَقِّ حَیْثُ دارَ! «بارخداوندا علی را به پیروی و تبعیّت حق درآور هر کجا که حق آنجاست.»[۱]
یک وقت گفته میشود: فعلی در خارج و در مقام ثبوت دارای مصلحت است سپس امام آن را انجام داده و یا أمر میکند شما آن را انجام دهید، ولی یک وقت مطلب بالاتر از این بوده گفته میشود: نفس قول و فعل امام علیهالسّلام مصلحتساز است.
بنده در جائی ندیدم که یکی از بزرگان متعرّض این معنی بشوند، البتّه «عدمُ الوِجدانِ لایَدلُّ علَی عدمِ الوجود» شاید بوده و بنده ندیدم، ولی در مباحثی که درباره ولایت و آیه: النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[۲] مطرح شده کسی را ندیدم که متعرّض این مطلب شده باشد که قول و فعل معصوم مصلحتساز است.
در زمان طلبگی ما یکی از مراجع، در درس خارج خود درباره آیه: النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤمِنینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ بحث میکرد و این بحث را پیش کشید که پیغمبری که ولایتش بر انسان از خود انسان بیشتر است آیا میتواند به فعلی که در خارج مصلحت ندارد امر کند و آیا میتواند از فعلی که در خارج مصلحت دارد نهی کند؟ بعد ایشان میگفتند: نه نمیتواند! دائره اولویّت محدود است؛ یعنی همانطور که انسان بر خودش ولایت دارد ولی نمیتواند کار خلاف مصلحت انجام بدهد، پیغمبر اکرم هم نمیتواند کار خلاف مصلحت انجام دهد و اولی نیست!
ما به بیان ایشان اعتراض کردیم که: نه! مطلب از این بالاتر است! مطلب آیه: النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤمِنینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ خیلی عمیقتر و دقیقتر و راقیتر از این بیانی است که شما دارید، و این معنای عالیتر را آقا در جلد پانزدهم کتاب امامشناسی متذکّر شده و فرمودند که: فعل ولیّ خدا حقّ است و هر کاری که اولیاء خدا، أئمه طاهرین و پیغمبر أکرم صلّیالله علیهوآلهوسلّم انجام میدهند همه بر طبق مصلحت بوده و مصلحتساز است.
ما نباید به دنبال مصلحت خارجی بگردیم و بعد از پیداکردن مصلحت خارجی، فعل ولیّ خدا را با آن منطبق کنیم، نه! فعل ولیّ خدا و کاری که امام زمان علیهالسّلام انجام میدهد، نفس همین فعل، حقّ است و لو اینکه ما مصلحت آن را پیدا نکنیم و اصلاً خود این فعل مصلحتساز است؛ وقتی ولیّخدا به کسی گفت: آقا شما اینکار را انجام دهید! بعد از این فرمایش، فعل دارای مصلحت میشود، نه اینکه ما یک مصلحت خارجی داشته باشیم و بگوئیم: آیا این کلام امام، منطبق بر آن مصلحت هست یا نیست!
بعینه مانند خورشید است؛ همانطور که خورشید کارش نورافشانیکردن است و عالم را روشن میکند، نفس و روح ولیّ خدا نیز روشنیبخش عالم وجود است و فعل و قول چنین کسی، خواهینخواهی مصلحت ایجاد میکند؛ مثل خورشیدی که با طلوع خود نور ایجاد میکند. پس ما نباید ابتدا به دنبال مصلحت خارجیّه رفته و بعد فعل ولیّ خدا را بر آن منطبق کنیم؛ ولیّ خدا خورشید است!
بعضیها میآمدند و از آقای حدّاد معجزه خواسته میگفتند: شما یک کاری انجام دهید ما ببینیم چند مَرده حلاّج هستید و تا کجا سیر میکنید، آیا میتوانید در این عالم طبع تصرّف کرده و تغییر و تبدیلی ایجاد کنید؟
آقا رضواناللهتعالیعلیه به بنده میفرمودند: خود وجود آقای حدّاد هزار معجزه است. کسیکه دارای قلب سلیم باشد و لو اینکه در سیر و سلوک هم وارد نشده باشد نورانیّت ایشان را تشخیص میدهد.
بعد از یک سال که از ارتحال حضرت علاّمه آیهالله والد معظّم گذشته بود، یکی از همین آقایان روشنضمیر که أهل عبادت بود ولی در سیر و سلوک وارد نشده بود، در حین تشرّف به حرم از بنده احوال ایشان را سؤال کرد، عرض کردم: ایشان به رحمت خدا رفتند! خیلی متأثّر شد و حسرت خورد. بعد گفت: آقا شما نمیدانید پدر شما چه بود! یک پارچه نور بود! یک پارچه نور بود!
با اینکه از جهت ظاهر مجالستی با ایشان نداشت و فقط گاهی ایشان را در حرم زیارت میکرد، ولی میگفت: یک پارچه نور بود! کسیکه در سیر و سلوک نیست بهواسطه قلب سلیمی که دارد این نورانیّت را تشخیص میدهد.
همچنین یکی از اطبّاء که با اهل دنیا مراوده و معاشرت داشت و اصلاً أهل سلوک نبود، البتّه نمازخوان بود ولی اصلاً آداب شرعیّه را آنطور که باید و شاید مراعات نمیکرد، به من گفت: من یک بار بیشتر پدر شما را ندیدم ولی تا به حال در عمر خود چنین شخصیّتی با این نورانیّت مشاهده نکردم.
اینها برای چیست؟ بهخاطر قلب سلیم است! نعمانی در کتاب غیبت خود آورده است که: عدّهای از یمن خدمت رسول خدا رسیده و سراغ خلیفه بعد از ایشان را گرفتند، حضرت فرمودند: به این جمع نگاه کنید، هر کدام از این افراد که قلب شما به آن منعطف شده و محبّت پیدا کرده و آرام میگیرد خلیفه بعد از من است. آنها به یکایک چهرهها در جمعیّت نگاه کردند، سپس یکی، یکی به سراغ أمیرالمؤمنین علیهالسّلام آمدند.[۳]
اینها نه أمیرالمؤمنین علیهالسّلام را دیده بودند و نه میشناختند، أمّا قلب سلیم، حق را میگیرد! قلب سلیم، ولو اینکه اهل سلوک هم نباشد، نورانیّت را تشخیص میدهد.
حالا شما ببینید این أهلعلمهائی که بنای بر مخالفت با أولیاء خدا گذاشته و اینطور دل ایشان را خون کردند، با مرحوم آیهالله انصاری رضواناللهتعالیعلیه، با مرحوم آیهالله قاضی، با مرحوم آیهالله حاج سیّد أحمد کربلایی و با سایر بزرگان از علم و معرفت چنین برخوردهائی داشتند، شما ببینید که اینها در چه درجهای از انحطاط قرار داشتند!
وقتی یک انسان عامی که از معارف اسلامی اصلاً خبر ندارد میگوید: من تا به حال فردی به نورانیّت آقا ندیدم. و واقعاً در مقابل این نورانیّت خاضع و خاشع میشود، شما ببینید آنهائی که درس خواندهاند و اینطور با أولیاء خدا برخورد میکنند، چگونه این درس، آنها را به ظلمات کشیده است؟! حال هر چقدر هم تقریرات درس ایشان زیاد باشد، تقریرات درس فقه و اصول ایشان تا طاق هم چیده شده باشد. تقریرات که آدمیّت نمیآورد، تقریرات که قلب سلیم نمیآورد. یَوْمَ لاَیَنفَعُ مَالٌ وَ لاَبَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ.[۴] قلب سلیم چیز دیگری است! شما ببینید اینها چقدر در انحطاط بوده و پائین هستند که با ولیّ خدا مقابله میکنند.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسی بر خلقت خود میتند
(مثنویمعنوی، دفتر ششم، ص۵۳۱، س۸)
آقا میفرمودند: تمام این مکرهائی که نسبت به أهل عرفان میکنند همه به خودشان بر میگردد؛ وَ قَدْمَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِندَ اللَهِ مَکْرُهُمْ وَ إِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ.[۵]
و در جای دیگر میفرماید: وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ * قَالُوا أَ وَ لَمْتَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّنَتِ قَالُوا بَلَی قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَؤُا الْکَفِرینَ إِلاَّ فِی ضَلَلٍ.[۶] «أهل جهنّم به خزنه جهنّم میگویند: از خدا درخواست کنید تا برای یک روز هم که شده عذاب ما را تخفیف دهد. در پاسخ میگویند: آیا آیات پروردگار به شما نرسید؟ میگویند: چرا رسید! در جواب میگویند: پس خودتان دعا کنید! و دعاء کافرین در گمراهی بوده و بالا نمیرود.»
دعاء کافرین، دعاء شخصی که تاریک و سیاهدل است، بالا نمیرود. این افراد هرچه عبادت کنند، هرچه نماز بخوانند، یک ذرّه تکان نمیخورند! مگر معاندین از أهل تسنّن نماز نمیخوانند؟! آنقدر مقیّد هستند که وقت اذان مساجدشان پر میشود، یک ساعت قبل از نماز صبح برای نماز شب بیدار میشوند، أمّا آیا این نماز شب آنها را بهسوی خدا سوق میدهد؟ اصلاً و أبداً!
آقا درباره یکی از آقایانی که به آقای حدّاد رضواناللهتعالیعلیه دست تولّی نداده بود، به بنده فرمودند: در آخر عمرش به بالین او رفتم و گفتم: عمر شما دیگر به لب بام رسیده، ولایت را قبول کنید!
ولایت که شوخی نیست؛ ولایت آقای حدّاد همان ولایت أئمّه طاهرین بوده و هیچ فرقی نمیکند؛ یعنی همان جائی که أئمّه طاهرین رفتند ایشان هم رفته است؛ سَلمانُ مِنّا أَهْلَ البَیْتِ؛[۷] یعنی ولایتش عین ولایت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام است و هیچ فرقی نمیکند؛ ولایت که دو تا نیست![۸]
بله، نسبت به مقام عرضی، مقام أمیرالمؤمنین علیهالسّلام خیلی بالاست و سلمان خیلی پائین است. أمّا در مقام طولی که همان فناء در ذات أحدیّت باشد، أمیرالمؤمنین هست، سلمان نیز هست. البتّه ما در مقام مقایسه نیستیم که فناء أمیرالمؤمنین علیهالسّلام را با فناء سلمان فارسی مقایسه کنیم؛ نَحْنُ أَهْلَ البَیْتِ لایُقاسُ بِنا أَحَدٌ.[۹] «کسی با ما اهل بیت قیاس نمیشود و نباید مورد قیاس قرار بگیرد!»
ولی امام صادق علیهالسّلام فرمودند: إنَّ الإیمانَ عَشْرُ دَرَجاتٍ... وَ سَلْمانُ فی العاشِرَةِ.[۱۰] «ایمان ده درجه دارد و سلمان همه مراتب ایمان را دارا بوده و در دهمین درجه قرار دارد.» یعنی ولایتش همان ولایت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام بوده و از هم جدا نیست! آیا سلمان آن سعه و ظرفیّت أمیرالمؤمنین را داراست؟ أبداً، أبداً! قطرهای از دریاست، ولی قطرهایست که او را وارد دریا کردند.
بیا در بحر و دریا شو، رها کن این من و ما را
که تا دریا نگردی تو ندانی عین دریا را
من مثال قطره و دریا را زدم تا بحث روشن شود و إلاّ اگر بخواهیم مقام سلمان را بشناسیم و بدانیم مقام طولی چیست؟ مقام عرضی چیست؟ فناء چگونه است؟ بحث زیاد است، ولی به نحو اجمال روشن شد که ولایت سلمان همان ولایت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام بوده و ما دوتا ولایت نداریم!
لذا آقا به آن شخص فرمودند: عمر شما دیگر به لب بام رسیده، ولایت را قبول کنید! بعد خصوصی به بنده فرمودند: میخواستم ایشان آخر عمر مؤمن از دنیا برود.
این کلام خیلی نکته دارد! البتّه مؤمن مراتب زیادی دارد و منظورشان مرتبه کامل ایمان و تسلیم و خروج از نفسانیّت بود؛ چنانکه در بسیاری از روایاتی که در باب فضائل مؤمن آمده است، مراد مؤمن کامل است نه هر شیعه و موالی عادی.
بهشت هم درجات دارد، منازل دارد، مراتب دارد؛ یک جا، جای أمیرالمؤمنین علیهالسّلام است که با رسول خدا هستند، یک جا جائی است که افراد بُله را وارد بهشت میکنند که: أَکْثَرُ أَهْلِ الجَنَّةِ البُلْهُ.[۱۱] «بیشتر اهل بهشت، سادهدلان هستند» همهاش بهشت است أمّا درجات بهشت فرق میکند.
خلاصه مطلب اینکه: نباید به دنبال مصلحت خارجیّه باشیم و فعل أئمّه طاهرین صلواتاللهعلیهم را بر آن منطبق کنیم، بلکه باید آنچه ولیّ خدا و پیغمبر أکرم و أئمّه طاهرین میفرمایند را با جان و دل قبول کنیم، چرا؟ چون نفس فعل ایشان مصلحتساز است؛ اگر امرکرده و فرمودند: فلان فعل را انجام بده! نباید در این فکر باشیم که آیا این حرف درست است یا خیر؟ آیا مطابق مصلحت است یا نه؟
وقتی أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرماید که: بزنید و این قرآنهای بالای نیزه را بریزید! اینها در این فکرند که قرآن احترام دارد و این یکی از اصول مسلّمه در ذهن ایشان است و با این اصل میخواهند فعل أمیرالمؤمنین را منطبق کنند، میبینند منطبق نمیشود! چگونه با شمشیر بزنیم تا این قرآنها بر زمین افتاده زیر سمّ ستور پایمال شود؟! این اصلاً با عقل سازگار نیست؛ پس علی کافر شده است! یا علی، اگر دست از جنگ برنداری خودت را میکشیم! تا الآن زیر بیرق أمیرالمؤمنین علیهالسّلام بودند، از حالا میگویند: خودت را میکشیم!
پناه به خدا! حالا جای دوری نروید؛ در زمان مرحوم قاضی هم همینطور بود، در زمان مرحوم حدّاد هم همینطور بود؛ آنهائی که نهایت محبّت و مودّت را نسبت به مرحوم حدّاد داشتند، وقتی در امتحان قبول نمیشدند، آنقدر تاریک میشدند که نه تنها محبّتشان از بین میرفت بلکه عداوت جای آن نشسته و با ایشان دشمنی میکردند، به حدّی که اگر یک چاقو به دستش میدادی حاضر بود سر آقای حدّاد را ببرد، سر آقای انصاری را ببرد! عجیب است!
آقا خودشان به بنده فرمودند: یکی از افرادی که خیلی به حضرت آقای حدّاد رضواناللهتعالیعلیه ارادت داشت در یک امتحان قبول نشد و از حضرت آقای حدّاد برگشته و آن محبّتی که داشت تبدیل به دشمنی شد. او تا الآن مرا قبول داشت حالا از من هم برگشته است.
اینطور است! لازم نیست ما جای دوری برویم، لازم نیست به سراغ اصحاب صفّین برویم و اصحاب صفّین را پیدا کنیم، نه آقا! نفس، همان نفس است، در بوته امتحان قرار میگیرد؛ اگر خوب از آب درآمد یک نفس طیّب و طاهری مثل نفس سلمان فارسی میشود و اگرنه، یکی از اصول را به عنوان اصل مسلّم در ذهن خود جای داده میبیند فعل ولیّ خدا با آن منطبق نیست لذا با ولیّ خدا دشمنی میکند. فعل ولیّ خدا در خارج عین حقّ است و این بیچاره متوجّه نمیشود.
البتّه عصمت و طهارت در ائمّه علیهمالسّلام با اولیاء و شیعیان خاصّ ایشان متفاوت است؛ امام مطلقاً معصوم است ولی شیعیان مخلَص ممکن است آنچه میگویند عین متن واقع نباشد و چهبسا در مسائلی بر اساس ظاهر مشی کنند و لذا تبدّل رأی و نظر پیدا کنند، ولی در هر حال آنچه میگویند، از نفسانیّت و کدورت خالی است و طاهر است و وقتی در مقام تربیت افراد قرار میگیرند و امری میکنند و بر اساس باطن حکم میکنند سخنشان دیگر عین حق است و جای ردّ و اعتراض ندارد.
آقا میفرمودند: ولیّ خدا حکم فرمانده را دارد، آنچه را به شاگرد در مقام تربیت بیان میکند عین حقّ است، منتهی مصلحت نیست و نمیتواند به این سرباز زیر دست حِکَم و مصالح آن را بیان کند. بعد این بیچاره وقتی از خواب بیدار میشود که عمرش را از دست داده، سرمایه وجودیش را از دست داده، آنوقت میگوید: یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَهِ.[۱۲] وا حسرتا! ما تفریط کردیم، کوتاهی کردیم و به مطلب نرسیدیم، لبّ مطلب را نگرفتیم!
البتّه در ماجرای جنگ صفّین أمیرالمؤمنین علیهالسّلام برای اصحاب خود حقیقت معنا را روشن کرده و اتمام حجّت نمودند و فرمودند: منم قرآن ناطق! و اینها خدعه و مکر است. ولی ایشان زیر بار حرف حق نرفتند.[۱۳]
در هفته قبل عرض کردیم باز مجدّداً عرض میکنم: این کتابهای مرحوم آیهالله علاّمه والد معظّم رضواناللهتعالیعلیه در نهایت متانت و دقّت و عمق نسبت به مطالب حقّه و معارف إلهیّه است. انسان باید این کتابها را با دقّت بخواند. گاهی یک جمله آن نیاز به تبیین دارد و انسان میتواند ده جلسه درباره آن یک جمله صحبت کند.
این مطلب که فعل امام علیهالسّلام مصلحتساز است، مطلبی است که بیان نشده، همه میگویند: مصلحت در خارج است و باید فعل ولیّ خدا را بر آن منطبق کرد، چون ولیّ خدا که خلاف مصلحت انجام نمیدهد.
بله درست است، ولیّ خدا خلاف مصلحت انجام نمیدهد، أمّا مطلب از اینها بالاتر است! خود فعل مصلحت میسازد، این زمین طلا بیرون میدهد، این زمین طلا بیرون میدهد، این نفس، نفسی است که حق بوده و غیر از حق از آن تراوش نمیکند، غیر از حق از آن تراوش نمیکند! از کوزه همان برون تراود که در اوست!
اللَهُمَّ أَدِرِ الحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ.[۱۴] «بار خداوندا! حق را با علی بچرخان.» نه اینکه علی را به دنبال حق بچرخان، به این صورت که یک مصلحتی باشد و علی به دنبال آن مصلحت برود، نه! حق را به دنبال علی بچرخان و علی محور حق باشد!
خیلی دقّت لازم است برای اینکه انسان عمر خود را به بطالت نگذراند. انسان یک عمر که بیشتر ندارد، این هم روز به روز میرود. امام صادق علیهالسّلام میفرمایند: فَإنّی امْرُؤ ضَنینٌ بِنَفْسی.[۱۵] «من نسبت به عمر خود بخیل هستم.» و نمیخواهم به بطالت بگذرد.
آقا میفرمودند: بعضی سی سال، چهل سال میآیند ولی تکان نمیخورند، أمّا بعضی در دو سال عالم مثالشان را نیز طیّ میکنند. اینها بهخاطر عمل است! یک وقت انسان با خواستههایش میآید، با یک چمدان خواسته میآید، أمّا یک وقت همه چمدانها را ریخته و تنها میآید، لخت میآید. اگر با این چمدانها بیاید بارش سنگین است، أمّا اگر تنها بیاید میتواند سریع از کوه بالا برود.
آقا میفرمودند: کسیکه کوه میرود با خود اسباب و وسائل نمیآورد، اگر موادّ غذائی هم میآورد موادّی کمحجم و پرقوّت مثل چند خرما یا چند قند میآورد. أمّا اگر قرار باشد یک دیگ همراه خود بیاورد، باید چند نفر را استخدام کند که وسائل او را بکشند.
آقا میفرمودند: کسیکه در راه خدا میآید باید مجرّد باشد، باید اراده خود و خواستههای نفسانی خود را کنار بگذارد و مجرّد بیاید. هرچه در وجودش هست کنار بگذارد و فقط آنچه پیغمبر أکرم صلّیالله علیهوآلهوسلّم و امام معصوم فرمودند، سمعاً و طاعةً انجام دهد. دراینصورت زود میرسد، سریع به جلو میرود!
اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.
جهت شادی روح مرحوم آیهالله علاّمه والد معظّم رَحم اللهُ من یقرأُ الفاتحةَ مع الصَّلوات!
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. امامشناسی، ج۱۵، ص۲۸۹ و ۲۹۰.
۲. صدر آیه ۶، از سوره ۳۳: الأحزاب.
۳. نعمانی از جابربنعبدالله أنصاری روایت میکند که: وَفَدَ عَلَی رَسولِ اللهِ صَلّیاللهُعَلَیهِوَءَالِهِوسَلَّمَ أهلُ الیَمَنِ. فقالَ النَّبیُّ صَلّیاللهُعَلَیهِوءَالِهِوسَلَّمَ: جآءَکُم أهلُ الیَمَنِ یَبُسّونَ بَسیسًا. فلَمّا دَخَلوا عَلَی رَسولِ اللهِ صَلّیاللهُعَلَیهِوءَالِهِوسَلَّم قالَ: قَومٌ رَقیقَةٌ قُلوبُهُم راسِخٌ إیمانُهُم و مِنهُمُ المَنصورُ یَخرُجُ فی سَبْعینَ ألفًا یَنصُرُ خَلَفی و خَلَفَ وَصیّی حَمآئِلُ سُیوفِهِمُ المَسْکُ.
فقالُوا: یا رَسولَ اللهِ! و مَن وَصیُّکَ؟ فقالَ: هُوَ الَّذی أمَرَکُمُ اللهُ بِالاِعْتِصامِ بِهِ فقالَ جَلَوعَزَّ: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَهِ جَمِیعًا وَ لاَتَفَرَّقُوا... فقالُوا: یا رَسولَ اللهِ! بِالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ نَبیًّا، أرِناهُ فقَدِاشْتَقْنا إلَیهِ! فقالَ: هُوَ الَّذی جَعَلَهُ اللهُ ءَایَةً لِلمُؤِنینَ المُتَوَسِّمینَ، فإن نَظَرْتُم إلَیه نَظَرَ مَن کانَ لَهُ قَلبٌ أو ألْقَی السَّمعَ و هُوَ شَهیدٌ عَرَفْتُم أَنّهُ وَصیّی کَما عَرَفْتُم أنّی نَبیُّکُم، فتَخَلَّلوا الصُّفوفَ و تَصَفَّحوا الوُجوهَ، فمَن أهْوَتْ إلَیهِ قُلوبُکُم فإنّهُ هُوَ، لِأنّ اللهَ عَزَّوجَلَّ یَقولُ فی کِتابِهِ: فَاجْعَلْ أَفْٔدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ؛ أیْ إلَیهِ و إلی ذُرّیَّتِهِ عَلَیهِمُالسَّلامُ. ثُمَّ قالَ: ... فتَخَلَّلوا الصُّفوفَ و تَصَفَّحوا الوُجوهَ و أخَذوا بِیَدِ الأنْزَعِ الأصلَعِ البَطینِ و قالوا: إلی هذا أهْوَتْ أفْئِدَتُنا! یا رَسولَ اللهِ! فقالَ النَّبیُّ صَلِیاللهُعَلَیهِ وءَالِهِوسَلَّم: أَنْتُم نَجَبَةُ اللهِ حینَ عَرَفْتُم وَصیَّ رَسولِ اللهِ قَبلَ أنتُعَرَّفُوهُ. فبِمَ عَرَفْتُم أَنّهُ هُوَ؟ فرَفَعوا أصواتَهُم یَبکونَ و یَقولونَ: یا رَسولَ اللهِ! نَظَرْنا إلی القَومِ فلَمتَحِنَّ لَهُم قُلوبُنا و لَمّا رَأَیْناهُ رَجَفَتْ قُلوبُنا ثُمَّ اطْمَأَنَّتْ نُفوسُنا و انْجاشَتْ أکْبادُنا و هَمَلَتْ أعْیُنُنا و انْثَلَجَتْ صُدورُنا حَتّی کَأنّهُ لَنا أبٌ و نَحْنُ لَهُ بَنونَ. (الغیبة نعمانی، ص۳۹ تا ۴۱)
۴. آیه ۸۸ و ۸۹، از سوره ۲۶: الشّعرآء.
۵. آیه ۴۶، از سوره ۱۴: إبراهیم.
۶. آیه ۴۹ و ۵۰، از سوره ۴۰: غافر.
۷. عیونأخبارالرّضاعلیهالسّلام، ج۲، ص۶۴.
۸. توضیح این مطلب بهصورت تفصیلی، در کتاب نورمجرّد، ج۱، ص۲۵۹ تا ۲۶۷ آمده است.
۹. عیونأخبارالرّضا علیهالسّلام، ص۶۶.
۱۰. الخصال، ج۲، ص۴۴۷ و ۴۴۸.
۱۱. عوالیاللئالی، ج۱، ص۷۱.
۱۲. قسمتی از آیه ۵۶، از سوره ۳۹: الزّمر.
۱۳. نصربنمزاحم در کتاب وقعهصفّین، آورده است: فنادَوْهُ بِاسْمِهِ لا بِإمْرَهِالمُؤِنینَ: یا عَلیُّ! أَجِبِ القَومَ إلی کِتابِ اللهِ إذْ دُعیتَ إلَیهِ و إلاّ قَتَلْناکَ کَما قَتَلْنا ابْنَعَفّانَ! فوَاللهِ لَنَفعَلَنَّها إن لَمتُجِبْهُم!
فقالَ لَهُم: وَیْحَکُمْ! أنَا أوَّلُ مَن دَعا إلی کِتابِاللهِ و أوَّلُ مَن أجابَ إلَیهِ و لَیْسَ یَحِلُّ لی و لایَسَعُنی فی دینی أن أُدْعَی إلی کِتابِاللهِ فلاأقبَلَهُ. إنّی إنّما أُقاتِلُهُم لِیَدینوا بِحُکمِ القُرءَانِ فإنّهُم قَدعَصَوُا اللهَ فیما أمَرَهُم وَ نَقَضوا عَهدَهُ و نَبَذوا کِتابَهُ و لَکِنّی قَدأعْلَمْتُکُم أنَّهُم قَدکادوکُم و أنّهُم لَیْسوا العَمَلَ بِالقُرءَانِ یُریدونَ! قالوا: فابْعَثْ إلی الأشْتَرِ لِیَأتِیَک. (وقعهصفّین، ص۴۸۹ و ۴۹۰)
۱۴. کشفالغمّة، ج۱، ص۱۴۷.
۱۵. بحارالأنوار ج۱، ص۲۲۶.