أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
عرض شد که: مرحوم ملاّ محسن فیض کاشانی أعلیالله مقامهالشّریف در کتاب الحقآئق میفرماید:
اعْلَمْ أنّ أجَلَّ اللَذّاتِ و أعْلاها مَعرِفَهُاللهِ تَعالی و النَّظَرُ إلی وَجهِهِ الکَریم. [۱] «بدانکه بزرگترین و بالاترین لذّات معرفت خداوند تبارکوتعالی و نظر به وجه کریم او میباشد.» و هیچ لذّتی را نمیتوان تصوّر نمود که لذّتش از لقاء پروردگار بیشتر باشد.
ایشان در استدلال بر این معنی میفرماید: لذّات انسان تابع إدراکات اوست و انسان هم جامع انواعی از قوا و غرائز میباشد و برای هر قوّه و غریزهای که پروردگار در نهاد او قرار داده است إدراکی و لذّتی وجود دارد؛ مثلاً چشم وقتی به زیبائیها نگاه میکند لذّت میبرد (البتّه به دقّت، چشم آلتی است برای رؤت، و إدراکِ آن مرئی کار قلب است و قلب است که لذّت میبرد.) همینطور گوش صداهای جمیل و زیبا را که میشنود لذّت میبرد.
و فهم و درک انسان از مسائل علمی موجب لذّت و ابتهاج انسان میشود. آنچه لذّتش از همه بیشتر است لذّت علم است و هیچ لذّتی مثل این لذّت نیست! لذّت حاصل از علم هم مراتبی دارد. یکوقت علم، علم صرف و نحو است و یکوقت علم به حقائق هستی است. و شرف علم به شرف معلوم است و چون هیچ موجودی أعلی و أشرف و أجلّ از پروردگار نیست، پس علمپیداکردن به پروردگار و لقاء و شهود او از همه لذّتها بالاتر است و هیچ لذّتی به گرد لذّت لقاء پروردگار نخواهد رسید!
فیض کاشانی بعد از این مبحث، وارد مبحث رؤت پروردگار در ظاهر شده و میفرمایند:
اعْلَمْ أنّهُ لا فَرقَ فی الرُّؤَةِ بَینَ الدُّنیا و الأَخِرَةِ؛ فکَما أنّهُ لایَجوزُ رُؤَةُ اللهِ سُبحانَهُ فی الدُّنیا بِالعَینِ و البَصَرِ، فکَذلِکَ لایَجوزُ رُؤَتُهُ فی الأَخِرَةِ بِالعَینِ و البَصَرِ، و کَما أنّهُ یَجوزُ رُؤَتُهُ بِالقَلبِ و البَصیرَةِ لِأهلِ البَصآئِرِ أعنی غایَةَ الاِنکِشافِ و الوُضوحِ بِحَیثُ یَتَأَدَّی إلی المُشاهَدَةِ و اللِقآءِ، و کَذلِکَ یَجوزُ رُؤَتُهُ فی الدُّنیا بِهذا المَعنَی.
«بدان در امکان رؤت پروردگار بین دنیا و آخرت تفاوتی نیست؛ همانطوری که دیدار پروردگار در دنیا با این چشم ظاهر امکان ندارد و متصوّر نیست که خداوند اینچنین دیده شود، در آخرت هم پروردگار با چشم ظاهر دیده نخواهد شد.
و همانطور که رؤت پروردگار با قلب و بصیرت برای آنهائی که اهل بصیرتند امکان دارد، (یعنی رؤت به معنای نهایت کشف و وضوح به گونهای که انسان را به مشاهده و لقاء پروردگار بکشاند) در دنیا هم انسان میتواند با چشم بصیرت به لقاء پروردگار مشرّف شده و خدا را زیارت کند.»
و الحِجابُ بَینَهُ و بَینَ خَلقِهِ لَیسَ إلاّ الجَهلَ و قِلَّةَ المَعرِفَةِ دونَ الجَسَدِ، فإنّ أولیآءَ اللهِ یُشاهِدونَهُ فی الدُّنیا فی جَمیعِ أحوالِهِم و مُتَصَرَّفاتِهِم و لَیلِهِم و نَهارِهِم.
«و حجاب میان خداوند و خلائق فقط جهل و کمی معرفت به پروردگار است و بدن و جسد انسان حجاب نیست؛ چون اگر این بدن حجابی بین ما و پروردگار بود أولیاء خدا نمیتوانستند خدا را در این دنیا زیارت کنند، درحالیکه ایشان خداوند را در دنیا در همه حالات و کارها و در شب و روزشان میبینند.»
کَما قالَ اللهُ تَعالی: وَ الشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمْ. و قالَ: شَهِدَ اللَهُ أَنَّهُو لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلَنءِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَآنءِمَا بِالْقِسْطِ. و قالَ: إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.
م
«چنانکه خداوند درباره آنان میفرماید: وَ الشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمْ. [۲] شاهدان همیشه نزد پروردگار حاضرند. (یعنی در عین اینکه در دنیا هستند ولی نزد پروردگار حضور دارند.)
م
و همچنین میفرماید: شَهِدَ اللَهُ أَنَّهُو لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلَنءِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَآنءِمَا بِالْقِسْطِ. [۳] خداوند درحالیکه برپادارنده قسط و عدل است، شهادت میدهد که جز خودش هیچ إله و موجود مستقلّی نیست و همچنین ملائکه و صاحبان علم از مخلوقات پروردگار نیز بر این معنا شهادت میدهند.
و در آیه دیگر میفرماید: إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ. [۴] (هیچکس در روز قیامت حقّ شفاعت ندارد) مگر آن کسانیکه به حقیقت توحید اعتراف نمایند و نسبت به حقائق امور علم داشته باشند.»
اصل معنای شهود حضور همراه با مشاهده است. [۵] و شاهد کسی است که حاضر است یا قبلاً حاضر بوده و اکنون شهادت میدهد. فقط افرادی میتوانند شهادت بدهند که مثلاً فلان شخص فلانی را زد که حاضر بوده و دیده باشند، ولی اگر صرفاً ماجرا را شنیده باشند نمیتوانند به محکمه قضا بیایند و شهادت بدهند.
در این آیه میفرماید: شَهِدَ اللَهُ أَنَّهُو لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ. «خدا شاهد بر این معناست که: جز او خدائی نیست و به این معنا شهادت میدهد.» وَ الْمَلَنءِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ. «ملائکه و آنهائی که اهل علمند نیز میبینند که جز او خدائی نیست و شهادت میدهند.»
فسَمّاهُم شُهَدآءَ لِمُشاهَدَتِهِم لَهُ فی جَمیعِ أحوالِهِم، کَما ذَکَرَ بِقَولِهِ عَزَّوجَلَّ: فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَهِ.
«خداوند ایشان را شهداء نامید، چون در جمیع أحوالشان خدا را مشاهده و زیارت میکنند؛ چنانکه خداوند میفرماید: فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَهِ. [۶] هرکجا رو کنید و هرکجا روید آنجا وجه پروردگار است!» به طرف راست یا چپ یا شمال یا جنوب بروی، بالا یا پائین بروی، به هرکجا بروی جز خدا نخواهی یافت!
و قالَ: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الأَخِرُ وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ. فوَصَفَهُ بِالظّاهِر و قالَ: مَایَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلَثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَی مِن ذَ لِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ. فلَمّا تَحَقَّقَ أولیآءُ اللهِ بِمَعانی هذِهِ الأَیاتِ شاهَدوهُ بِأَعیُنِ قُلوبِهِم.
«و فرمود: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْأَخِرُ وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ. [۷] اوّل اوست، آخر اوست، ظاهر اوست، باطن اوست. و خداوند را به ظهور و آشکاری وصف نمود (یعنی میتوان او را إدراک کرده و مشاهده نمود.)
و فرمود: مَایَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلَثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَی مِن ذَ لِکَ وَ لآ أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ. [۸] هیچ سهنفری با هم گفتگو نمیکنند إلاّ اینکه خدا چهارمین ایشان است و هیچ پنچنفری با هم گفتگو نمیکنند إلاّ اینکه خداوند ششمین ایشان است، و هیچ کمتر و بیشتری (دونفر یا هفتنفر یا هرچقدر باشد) نیستند مگر اینکه او با ایشان است. (چون خدا همهجا هست! و همهجا حاضر و شاهد است!)
و چون أولیاء خدا در همین دنیا به معانی این آیات متحقّق شدهاند، پروردگار را با چشم قلبشان زیارت کردهاند» و از اینجا معلوم میشود که: بدن، حجاب مشاهده نیست و مشاهده در همین نشئه ممکن است.
عشق تو مرا أ لَسْتُ مِنکُم بِبَعیدْ
هجر تو مرا إنّ عَذابی لَشَدیدْ
بر کنج لبت نوشته یُحْیی و یُمیتْ
مَن ماتَ مِنَ العِشقِ فقَدماتَ شَهیدْ
چرا کسیکه با عشق و محبّت پروردگار بمیرد شهید از دنیا رفته است؟ چون کسیکه عشق خدا دارد تمام حجابهای ظلمانی و نورانی میان او و خداوند برداشته میشود و به شهود و لقاء پروردگار میرسد.
سُئِلَ أَمیرُالمُومِنینَ عَلَیهالسّلامُ: هَل رَأیْتَ رَبَّکَ حینَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ: وَیْلَکَ! ماکُنْتُ أَعبُدُ رَبًّا لَمأَرَهُ! قیلَ: و کَیفَ رَأَیْتَهُ؟ قالَ: وَیْلَکَ! لاتُدرِکُهُ العُیونُ فی مُشاهَدَةِ الأَبْصارِ ولَکِنْ رَأَتْهُ القُلوبُ بِحَقآئِقِ الإیمانِ.
«از أمیرالمؤنین علیهالسّلام سؤل شد: آیا پروردگار خود را در حین عبادت دیدهای؟ حضرت فرمودند: وَیلَکَ! ماکُنْتُ أعبُدُ رَبًّا لَمأَرَهُ! وای بر تو! من هرگز چنین نبودم که پروردگاری را که ندیده باشم عبادت کنم!
سائل پرسید: چگونه او را دیدهای؟ حضرت فرمودند: وَیْلَکَ! لاتُدْرِکُهُ العُیونُ فی مُشاهَدَةِ الأبْصارِ ولَکِنْ رَأَتْهُ القُلوبُ بِحَقآئِقِ الإیمانِ. [۹] وای بر تو! چشمها او را با مشاهده ظاهری إدراک نمیکنند ولیکن قلوب با حقائق ایمان او را دیدهاند.»
در ادامه مرحوم فیض میفرمایند:
نَعَم، یُمکِنُ أنیَزیدَ الاِنکِشافُ فی الأَخِرةِ بِقَدرِ زِیادَةِ صَفآءِ القُلوبِ و زکَآئِها و تَجَرُّدِها عَنِ العَلآئِقِ الدُّنیَویَّة.
بعد از اینکه فرمودند: در امکان رؤت پروردگار بین دنیا و آخرت تفاوتی نیست، میفرمایند: «بله، ممکن است زیارت پروردگار در آخرت همراه با انکشاف بیشتری باشد و به مقدار زیادیِ صفاء و پاکی و اصلاح قلوب و تجرّد آن از علائق دنیویّه، انسان مشاهده بهتری داشته باشد.»
هرچقدر برای قلب انسان نسبت به علائق دنیویّه تجرّد حاصل گردد و هرچه صفای قلب بیشتر شود، انکشاف و وضوح رؤت در آخرت برای این قلب بیشتر میگردد و دیدهاش قویتر شده و بهتر خدا را زیارت میکند.
مانند چشم ظاهر که گاهی شخص نابیناست و اصلاً نمیبیند و گاهی چشمش ضعیف است و وقتی وارد مجلسی میشود نمیتواند افراد حاضر و آنچه در مجلس است را خوب ببیند ولی إجمالاً میبیند. بر خلاف کسیکه چشمش قوی است و حتّی در اتاق تاریک هم میتواند اشیاء را خوب تشخیص دهد. یا مثل بعضی که حتّی صبح هم ستارهها را میبینند و نور خورشید مانع دید آنها نمیشود.
انکشاف قلبی نیز همینطور است و مراتبی دارد. مرحوم فیض میفرمایند: ممکن است مؤنین و کسانیکه اهل سلوک و اهل محبّت و عشق پروردگار هستند در آخرت انکشاف بیشتری برایشان حاصل شود و بهتر ببینند، چون تجرّد بیشتری از علائق دنیویّه برایشان حاصل شده است.
شیخ صدوق از أبیبصیر نقل میکند که: روزی خدمت امام صادق علیهالسّلام عرض کردم: أخبِرْنی عَنِ اللَهِ عَزَّوجَلَّ هَل یَراهُ المُؤمِنونَ یَوْمَ القِیَمَةِ؟ «به من ازپروردگار عزّوجلّ خبر بده که آیا مؤنین او را در روز قیامت میبینند؟» حضرت فرمودند: نَعَمْ! و قَد رَأَوْهُ قَبلَ یَوْمِ القِیَمَةِ. «بله! مؤنین قبل از روز قیامت هم خدا را دیدهاند.» حضرت بهصورت ماضی بیان نمودند و نفرمودند: بعداً در آینده و قبل از قیامت او را میبینند، بلکه فرمودند: قبل از روز قیامت خدا را دیدهاند.
أبوبصیر عرضه داشت: مَتَی؟ «چه زمانی؟» حضرت فرمودند: حینَ قالَ لَهُم: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قَالُوا: بَلَی. [۱۰] «آن هنگامیکه خداوند در عالم ذرّ به مؤنین گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه پاسخ دادند: چرا! تو پروردگار مائی!»
بعد حضرت مدّتی سکوت اختیار کردند و فرمودند: و إنّ المُؤِنینَ لَیَرَونَهُ فی الدُّنیا قَبلَ یَومِ القِیَمَةِ. «همانا مؤنین خدا را در دنیا قبل از روز قیامت میبینند.»
بعد حضرت عنایتی به أبوبصیر کردند و پرده را کنار زده به او نشان دادند و مشرّف به لقاء پروردگار شد. (أبوبصیر نزد امام صادق علیهالسّلام خیلی مقام دارد! بسیار بزرگوار است!)
سپس به أبوبصیر فرمودند: أ لَسْتَ تَراهُ فی وَقْتِکَ هَذا؟! «آیا الآن تو پروردگارت را نمیبینی؟»
أبوبصیر نتوانست تحمّل کند عرضه داشت: جُعِلتُ فِداکَ! فَأُحَدِّثُ بِهَذا عَنکَ؟ «فدایت گردم! آیا این ماجرا را بازگو کرده و از شما نقل نمایم؟» حضرت فرمودند: لا! فَإنّکَ إذا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنکَرَهُ مُنْکِرٌ جاهِلٌ بِمَعنَی ما تَقولُهُ ثُمَّ قَدَّرَ أنّ ذَلِکَ تَشبیهٌ کَفَرَ، و لَیْسَتِ الرُّؤیَةُ بِالقَلْبِ کَالرُّؤیَةِ بِالعَیْنِ، تَعالَی اللَهُ عَمّا یَصِفُهُ المُشَبِّهونَ و المُلْحِدونَ. [۱۱]
«نه! زیرا اگر این معنی را بیان کنی و کسانیکه جاهل به این معنی هستند آن را انکار نموده و گمان کنند که این همان تشبیه خداوند به اجسام است کافر میشوند و حال آنکه رؤت به قلب مثل رؤت به چشم نیست! خدا بالاتر است از آنچه مشبّهه و ملحدین او را توصیف میکنند.»
مرحوم فیض میفرمایند: مراد امام از مشبّهه و ملحدین، پیروان خلفای غاصبند که ایشان گمان میکنند در آخرت خداوند متعال را میتوان با همین چشم ظاهر دید، همانطوری که ماه شب چهارده را میتوان دید، اگرچه در این دنیا امکان آن نیست!
در روایت دیگری، از امام صادق علیهالسّلام درباره مطالبی که راجع به امکان رؤت پروردگار روایت میگردید سؤل شد، حضرت فرمودند: الشَّمْسُ جُزْءٌ مِن سَبْعینَ جُزءًا مِن نورِ الکُرْسیِّ. «خورشید یک جزء از هفتاد جزء نور کرسی است.» و الکُرْسیُّ جُزْءٌ مِن سَبْعینَ جُزءًا مِن نورِ العَرْشِ. «و کرسی هم یک جزء از هفتاد جزء نور عرش پروردگار است.»
و العَرْشُ جُزْءٌ مِن سَبْعینَ جُزْءًا مِن نورِ الحِجابِ، و الحِجابُ جُزْءٌ مِن سَبْعینَ جُزءًا مِن نورِ السِّتْرِ. «و عرش پروردگار هم یک جزء از هفتاد جزء نور حجاب است و همچنین حجاب هم یک جزء از هفتاد جزء نور ستر است.»
فَإن کانوا صادِقینَ فَلْیَملَٔوا أعْیُنَهُم مِنَ الشَّمْسِ لَیْسَ دونَها سَحابٌ. «اگر این کسانیکه قائل به امکان و جواز رؤت خداوند هستند راست میگویند، وقتی در آسمان ابری نیست و خورشید پنهاننشده چشمهایشان را باز کنند و خیره به آفتاب نگاه کنند!» آیا میتوانند این کار را انجام دهند؟
آفتاب یک نور جزئیِ جزئیِ جزئی است نسبت به نور ستر پروردگار که بالاترین حجاب است. آیا میتوانند نسبت به خورشید خیره شوند؟ نور خورشید نور حسّی است و نور عرش و حجاب و ستر غیرحسّی است که به مراتب قویتر از این أنوار حسّی میباشد و اگر بخواهیم این نور حسّی را با آن نورها مقایسه کنیم حکم سایه و خورشید را دارند.
اگر کسی نتواند به سایه خورشید نظاره کند، چطور میتواند به خود خورشید نگاه کند! امام صادق علیهالسّلام میفرمایند: وقتی شما نمیتوانید به این خورشید ظاهری نگاه کنید و به آن خیره شوید، چگونه میتوانید با این چشمها به خدا نگاه کنید؟! این چشمها ضعیف است! بینائی ندارد تا بتواند خدا را ببیند. آن چشمِ دل است که میتواند خدا را ببیند.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. الحقآئق، ص۱۸۱.
۲. قسمتی از آیه ۱۹، از سوره ۵۷: الحدید.
۳. قسمتی از آیه ۱۸، از سوره ۳: ءَالعمران.
۴. ذیل آیه ۸۶، از سوره ۴۳: الزُّخرف.
۵. راغب اصفهانی در مفردات چنین میگوید: الشّهودُ و الشّهادةُ: الحضورُ معَ المشاهَدةِ، إمّا بِالبصرِ أو بِالبصیرةِ، و قدیُقالُ لِلحضورِ مفردًا. (مفرداتألفاظالقرءَان، ص۴۶۵)
۶. قسمتی از آیه ۱۱۵، از سوره ۲: البقرة.
۷. قسمتی از آیه ۳، از سوره ۵۷: الحدید.
۸. قسمتی از آیه ۷، از سوره ۵۸: المجادلة.
۹. الکافی، ج۱، ص۹۸.
۱۰. قسمتی از آیه ۱۷۲، ازسوره۷۰: الأعراف.
۱۱. التّوحید شیخ صدوق، ص۱۱۷.