فقر ممدوح و مذموم

جلسه روز هشتم: فقر ممدوح و مذموم.

أعوذُ بِاللَهِ السَّميعِ العَليمِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم

بِسـمِ اللَهِ الـرَّحمَنِ الـرَّحيم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ بارِئِ الخَلآئِقِ أجمَعينَ و باعِثِ الأنبيآءِ و المُرسَلينَ و السُّفَرآءِ المُقَرَّبينَ لاسيَّما حَبيبِ إلَهِ العالَمينَ أبى‌القاسِمِ المُصطَفى مُحمّدٍ و الصّلَوةُ و السّلامُ علَيهِ و علَى أخيهِ و وَصيِّهِ و وَزيرِهِ و خَليفَتِهِ فى أُمَّتِهِ مِن بَعدِهِ و وارِثِ عِلمِهِ عَلىِ‌بنِ‌أبى‌طالِبٍ أميرِالمُؤمِنينَ و سَيّدِ الوَصيّينَ و إمامِ المُوَحِّدينَ و قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلينَ و علَى الصِّدّيقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمةَ الزَّهرآءِ سَيّدَةِ نِسآءِ العالَمينَ مِنَ الأوّلينَ و الأَخِرينَ و علَى الأحَدَعَشَرَ مِن وُلْدِها حُماةِ الدّينِ و أئِمَّةِ المُؤمِنينَ و لَعنَةُ اللَهِ علَى أعدآئِهِم أجمَعينَ مِنَ الأَنَ إلَى قيامِ يَومِ الدّين[۱]

قالَ رسولُ اللهِ صلّى‌اللهُ‌علَيه‌وءَالِه‌وسلّم: أَشَدُّ النّاسِ بَلآءً الأَنْبيآءُ ثُمَّ الأَوْصيآءُ ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ.

نثار روح مطهّر حضرت أباعبدالله الحسين عليه‌السّلام إجماعاً صلواتى ختم كنيد.

عرض شد آنهائى كه منظور نظر پروردگار بوده و مؤمنينى باتقوا هستند، ايشان در اين عالم و اين نشئه مبتلا به ابتلائات مى‌شوند و خداوند آنها را براى تطهير و تهذيب، به مشكلات مادّى و انواع سختى‌هائى كه در اين عالم امكان‌پذير است، چون مريضى و حوادث ناگوار و فشار و ضيق در امور مالى، دچار مى‌كند.

فقر ممدوح

از رسول اكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم روايت است كه فرمودند: ما أَحَدٌ مِنَ الأَوَّلينَ و الأَخِرينَ إلاّ و هُوَ يَتَمَنَّى يَوْمَ القِيَمَةِ أَنّهُ لَم‌يُعْطَ مِنَ الدُّنْيا إلاّ قوتًا.[۲] «هيچ‌يك از اوّلين و آخرين از أبناء حضرت آدم نيست إلاّ اينكه در روز قيامت آرزو مى‌كند اى كاش نصيب و بهره‌اش در دنيا فقط به اندازه قوت (به اندازه سدّ رمق يا كفاف) بود.» آرزو مى‌كند كه اى كاش خدا به ما فقط به اندازه‌اى كه سدّ رمق كرده و بتوانيم در دنيا إعاشه كنيم مى‌داد!

علىّ‌بن‌إبراهيم از علىّ‌بن‌محمّد قاسانى از قاسم‌بن‌محمّد از سليمان‌بن‌داوود مِنقَرى از حفص‌بن‌غياث نقل مى‌كند كه: امام صادق عليه‌السّلام فرمودند: خداوند در مناجات با حضرت موسى عليه‌السّلام چنين خطاب نمود: يا موسَى! إذا رَأَيْتَ الفَقْرَ مُقْبِلاً فَقُلْ: مَرْحَبًا بِشِعارِ الصّالِحينَ! و إذا رَأَيْتَ الغِنَى مُقْبِلاً فَقُلْ: ذَنْبٌ عُجِّلَتْ عُقوبَتُهُ![۳] «اى موسى! هنگامى‌كه ديدى فقر به‌سوى تو رو مى‌آورد بگو: خوش آمدى اى لباس صالحين!» همان‌طور كه عرض كرديم، «شِعار» لباس زيرين را مى‌گويند كه به بدن متّصل است و هميشه همراه انسان است؛ يعنى فقر لباس نيكوكاران است؛ آن هم لباسى كه در خلوت و جلوت هميشه با

ايشان است. وقتى فقر آمد بگو: اى بارك الله! اى مرحبا به اين لباسى كه خدا به من پوشانده است! اين لباس، لباس نيكوكاران است.

و إذا رَأَيْتَ الغِنَى مُقْبِلاً فَقُلْ ذَنْبٌ عُجِّلَت عُقوبَتُهُ. «و هنگامى‌كه ديدى غناء و ثروت و بى‌نيازى به‌سوى تو رو مى‌آورد، پس بگو: در عقوبت گناهى تعجيل شده است.» يعنى عقوبتى كه در روز قيامت بايد به آن مبتلا شويم، خدا در همين دنيا اين عقوبت را به ما داده است.

معنى روايت اين نيست كه نفس ثروت و غنى‌شدن انسان گناه محسوب مى‌شود، بلكه مى‌فرمايد: بگو خدايا من چه گناهى مرتكب شدم كه تو مرا به اين لباس درآوردى؟ چه كردم كه مرا از شعار صالحين و لباس نيكوكاران درآوردى و اين لباس را به تن من نمودى؟!

علاّمه مجلسى رحمه‌الله‌عليه در اينجا مى‌فرمايند: ما قيلَ: مِن أنّ الذَّنْبَ هُوَ الغَناءُ فهُوَ بَعيدٌ جِدًّا.[۴] «اينكه گفته شده است كه: ذنب همان غناء و ثروت است، خيلى بعيد است.» خيلى بعيد است كه بگوئيم: كسى‌كه ثروت دارد به جهت ثروتش گناهكار محسوب مى‌شود، بلكه مراد اين‌است‌كه با خود بگويد: من چه گناهى كردم كه سبب شده خدا مرا از اولياء خود خارج كند و لباس أعدائش را به تن من كرده و به نشانه‌هاى ايشان متّصف گردم؟ يا به سختى و مشقّتى كه صاحبان مال در دنيا دارند مبتلا گردم؟

روايت ديگرى از علىّ‌بن‌إبراهيم از پدرش إبراهيم‌بن‌هاشم از نوفلى از سَكونى از امام صادق عليه‌السّلام نقل شده است كه حضرت فرمودند: قالَ النَّبىُّ صَلَّى‌اللَهُ‌عَلَيهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ: طوبَى لِلمَساكينِ بِالصَّبْرِ! و هُمُ الَّذينَ يَرَوْنَ مَلَكوتَ السَّمَواتِ و الأَرْضِ.[۵] «اى خوشا به حال آن مساكينى كه صبر پيشه كرده و تحمّل مى‌كنند! خوشا به حال ايشان به‌واسطه اين صبرشان! ايشانند افرادى كه ملكوت آسمان و زمين را مى‌بينند.»

«صبر» عبارت است از: تحمّل سختى و عدم تجاوز از حد. كسى‌كه مال ندارد ولى از حدّ خود تجاوز نمى‌كند و به همان مقدارى كه خداوند تبارك‌وتعالى به او عنايت كرده قانع است و از گليم خودش پا بيرون نمى‌گذارد، حتّى به دنبال قرضى كه مكروه است هم نمى‌رود، اين شخص صبور است.

روايت درباره هر مسكينى نيست؛ مراد مسكينى است كه صبور است و «بِالصَّبر» در معنى، قيد مساكين است؛ يعنى كسانى‌كه مسكنتشان توأم با صبر و تحمّل است.

در روايت داريم كه: قَدعَزَّ مَن قَنَعَ.[۶] «به تحقيق، عزيز است كسى‌كه قناعت مى‌ورزد.» قانع كسى‌است‌كه در حال فقر و مسكنت زندگى مى‌كند و حمد و شكر پروردگار را به‌جاى مى‌آورد و از اين فقرى كه دارد شكوه نمى‌كند و استقراض مكروه هم نمى‌نمايد كه زندگى‌اش را توسعه دهد.

كراهت قرض‌نمودن

مرحوم علاّمه حلّى رضوان‌الله‌عليه در كتاب تذكره مى‌فرمايند: تُكرَهُ الاِسْتِدانَةُ كَراهَةً شَديدَةً مَعَ عَدَمِ الحاجَة. «درصورتى‌كه انسان احتياج نداشته باشد، قرض‌كردن كراهت شديده دارد.» بعد اين روايت را ذكر مى‌كند كه: قالَ أميرُالمُؤمِنينَ علَيهِ‌السّلامُ: إيّاكُم و الدَّيْنَ! فَإنّهُ مَذَلَّةٌ بِالنَّهارِ و مَهَمَّةٌ بِاللَيْلِ. «أميرالمؤمنين عليه‌السّلام فرمودند: بپرهيزيد از قرض‌كردن! زيرا قرض‌كردن موجب ذلّت و پستى در روز و و حزن و اندوه در شب است.» شخص قرض‌گيرنده هميشه در جامعه در ذلّت زندگى مى‌كند و در خلوت خود محزون و اندوهگين است.

در ادامه حضرت مى‌فرمايند: و قَضآءٌ فى الدُّنْيا و قَضآءٌ فى الأَخِرَةِ.[۷] «قرض را بايد در دنيا ادا نمود و اگر كوتاهى كرده و تأخير كند يا اصلاً پرداخت ننمايد بايد در آخرت اين دين را ادا كند» و از حسنات او به طلبكار مى‌دهند يا از سيّئات طلبكار به او مى‌دهند تا حقّش ادا شود.[۸]

امام صادق عليه‌السّلام مى‌فرمايند: نَعوذُ بِاللَهِ مِن غَلَبَةِ الدَّيْنِ و غَلَبَةِ الرِّجالِ و بَوارِ الأَيِّمِ.[۹] «پناه مى‌بريم به خدا از غلبه دين و قرض و از ظلم و ستم مردمان و از اينكه شخصى مجرّد در منزل داشته باشيم و شرائط ازدواجش فراهم نشود و همين‌طور مجرّد بماند.»

حضرت مى‌فرمايند: به خدا پناه مى‌برم از اينكه قرض بر انسان غلبه داشته باشد و فكر و ذكر انسان را به خودش مشغول كند و چه بسا به تبع آن، گناهى بر انسان عارض شود.

معاويه‌بن‌وهب مى‌گويد: خدمت حضرت امام صادق عليه‌السّلام عرض كردم: براى ما چنين نقل شده است كه مردى از انصار از دار دنيا رفت و دو دينار بدهكار بود، آمدند خدمت پيغمبر اكرم صلّى‌الله‌عليه وآله‌وسلّم و از حضرت تقاضا كردند كه بر اين انصارى نماز بخوانند، پيغمبر اكرم نماز نخواندند و فرمودند: صَلّوا عَلَى صاحِبِكُم. «شما خودتان به اين انصارى نماز بخوانيد.» تا اينكه بعضى از اقوامش ضامن شدند كه بدهى او را پرداخت كنند و حضرت بعد از ضمانت آنها، بر او نماز خواندند؛ آيا اين ماجرا راست است؟

حضرت امام صادق عليه‌السّلام فرمودند: اين عين حقّ است؛ إنّ رَسولَ اللَهِ صَلَّى‌اللَهُ‌عَلَيهِ‌وءَالِهِ إنّما فَعَلَ ذَلِكَ لِيَتَّعِظوا، و لِيَرُدَّ بَعضُهُم عَلَى بَعضٍ، و لِئَلاّيَسْتَخِفّوا بِالدَّيْنِ. «حضرت رسول الله صلّى‌الله‌عليه وآله‌وسلّم به اين جهت بر آن انصارى نماز نخواندند كه اهمّيت قرض و دين را به مؤمنين تذكّر بدهند و مؤمنين متّعظ شده پند بگيرند و وقتى قرض گرفتند قرض خود را بپردازند و دين و بدهى را سبك نشمارند.»

سپس حضرت فرمودند: خود رسول خدا از دنيا رفتند درحالى‌كه بدهكار بودند و أميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم‌السّلام نيز در هنگام وفات بدهكار بودند؛[۱۰] يعنى اينكه شخص در هنگام رحلت بدهكار باشد مذموم نيست؛ مهم اين‌است‌كه در اداء ديونش كوتاهى و تقصير ننمايد و نسبت به دين وقرضش استخفاف نكند.

امام باقر عليه‌السّلام مى‌فرمايند: كُلُّ ذَنْبٍ يُكَفِّرُهُ القَتْلُ فى سَبيلِ اللَهِ عَزَّوجَلَّ إلاّ الدَّيْنَ، لا كَفّارَةَ لَهُ إلاّ أَداؤهُ أَو يَقضِىَ صاحِبُهُ أَو يَعفُوَ الَّذى لَهُ الحَقُّ.[۱۱] «هر گناهى كه انسان انجام مى‌دهد با كشته‌شدن در راه خدا پوشيده شده و نابود مى‌گردد (جهاد در راه خدا و كشته‌شدن، كفّاره همه گناهان است) مگر دين و قرضى كه به عهده انسان است. اين قرض را هيچ چيز محو و نابود نمى‌كند، مگر اينكه خودش قبل از مرگ قرض را ادا كند يا پس از مرگش وصى يا وارث يا كسى از آشنايانش از جانب او قرض را پرداخت نمايد يا كسى‌كه طلبكار است إغماض كند و ببخشد.»

مرحوم علاّمه حلّى در ادامه در مسأله ديگرى مى‌فرمايند: و تَخِفُّ الكَراهَةُ مَعَ الحاجَةِ، فإنِ اشْتَدَّتْ زالَتْ.[۱۲] «درصورتى‌كه انسان به قرض‌كردن احتياج داشته باشد باز هم كراهت هست، أمّا كراهت به آن شدّت نيست و سبك مى‌شود و اگر احتياج خيلى شديد شود گاهى كراهت برداشته مى‌شود.»

اين‌گونه شنيده مى‌شود كه: بعضى براى توسعه‌دادن در زندگى‌شان قرض مى‌كنند، درحالى‌كه زندگى آنها بدون قرض هم مى‌گذرد و به مقدار حاجت و نياز دارند. اين كار كراهت شديد دارد و مؤمن و سالك راه خدا اين كار را انجام نمى‌دهد. مؤمن به آنچه خدا به او داده بايد قناعت كند و شكر پروردگار را به‌جا بياورد؛ چون قرض‌كردن مكروه است.

اين كراهت در فرضى است كه تصميم دارد قرض را ادا نمايد، أمّا اگر كسى قرض بگيرد و تصميم بر اداء آن نداشته باشد، در روايت داريم كه: اين شخص حكم سارق را دارد.[۱۳] و روايات در اين مضمون بسيار است.[۱۴]

فضيلت فقير اهل صبر و رضا

در روايت ديگرى راجع به فضيلت فقراء اهل صبر و رضا، از پيغمبر اكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم نقل شده است كه: يا مَعْشَرَ المَساكينِ! طيبوا نَفْسًا و أَعْطوا اللَهَ الرِّضا مِن قُلوبِكُم، يُثِبْكُمُ اللَهُ عَزَّوجَلَّ عَلَى فَقْرِكُم، فَإن لَم‌تَفعَلوا فَلا ثَوابَ لَكُم.[۳] «اى گروه مساكين! نسبت به تقدير خداوند راضى و خشنود باشيد و رضايت و خوشنودى خود را از دلهايتان به خدا اهدا كنيد؛ (يعنى: با قلب، نه با زبان، بگوئيد: خدايا اين مقدارى كه تو براى ما از اين عالم تقدير كردى و به ما دادى، ما راضى هستيم و قلباً رضايت خود را به پروردگارتان نسبت به اين تقديرى كه فرموده اعلام كنيد.) در اين صورت خداوند به شما بر اين سختى و فشارى كه از ناحيه فقر مى‌كشيد ثواب و پاداش مى‌دهد. أمّا اگر از تقدير پروردگار رضايت قلبى نداشته و راضى به اين فقرتان نباشيد ثواب و بهره‌اى نداريد.»

مرحوم فيض كاشانى در المحجّه‌البيضآء اين روايت را كه راجع به فضيلت فقراء و مساكين حقيقى است، از پيغمبر اكرم صلّى‌الله‌عليه وآله‌وسلّم نقل مى‌كند كه فرمودند: إنّ لِكُلِّ شَىْ‌ءٍ مِفْتاحًا و مِفْتاحُ الجَنَّةِ حُبُّ المَساكينِ و الفُقَرآءِ لِصَبْرِهِم، هُم جُلَسآءُ اللَهِ يَوْمَ القِيَمَةِ.[۱۶] «براى هر چيزى كليدى است و كليد بهشت دوست‌داشتن مساكين و فقرا به جهت صبرشان است. اين فقراء و مساكين اهل صبر و بردبارى، همنشينان خداوند در روز قيامتند.»

يكى از صفات حميده و بارز أميرالمؤمنين عليه‌السّلام همين دوست‌داشتن مساكين است كه پيغمبر اكرم فرمودند: يا عَلىُّ! إنّ اللَهَ جَعَلَكَ تُحِبُّ المَساكينَ و تَرْضَى بِهِم أَتْباعًا و يَرضَوْنَ بِكَ إمامًا؛ فَطوبَى لِمَن تَبِعَكَ و صَدَقَ فيكَ! و وَيْلٌ لِمَن أَبغَضَكَ و كَذَبَ فيكَ![۱۷] «اى على! خداوند تو را چنين قرار داده است كه مساكين را دوست دارى و راضى هستى كه ايشان پيروان تو باشند و ايشان نيز تو را به عنوان امام خود پسنديده و به آن راضى هستند. خوشا به سعادت آنان‌كه از تو پيروى كنند و در امر تو با صداقت رفتار نمايند و راست بگويند! و ويل و واى بر آن‌كس كه تو را دشمن بدارد و درباره تو دروغ بگويد!»[۱۸]

پيغمبر اكرم مى‌فرمايند: هُم جُلَسآءُ اللَهِ يَوْمَ القِيَمَةِ. «فقرا به‌خاطر صبر و تحمّلى كه دارند در روز قيامت همنشين پروردگارند.» رسيدن به اين درجات و مقامات در صورتى است كه شخص فقير و مسكين، اين صبر و تحمّل را در راه خداوند داشته باشد.

روايت بعد نيز در المحجّه‌البيضآء است. از أميرالمؤمنين عليه‌السّلام از پيغمبر اكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم روايت شده است كه آن حضرت فرمودند: أَحَبُّ العِبادِ إلَى اللَهِ الفَقيرُ القانِعُ بِرِزقِهِ الرّاضى عَن اللَهِ تَعالَى.[۱۶] «بهترين و محبوب‌ترين بندگان نزد پروردگار آن فقيرى است كه به رزق خود قانع و از خداوند تبارك‌وتعالى راضى است.»

همچنين روايت شده است كه: خداوند تبارك‌وتعالى به حضرت إسمعيل عليه‌السّلام وحى فرمود كه: اطْلُبْنى عِندَ المُنْكَسِرَةِ قُلوبُهُم مِن أَجْلى، قالَ: و مَن هُم؟ قالَ: الفُقَرآءُ الصّادِقونَ.[۱۱] «اى إسمعيل! مرا در نزد كسانى‌كه به‌خاطر من دلهايشان شكسته است، جستجو كن و بياب! حضرت إسمعيل عرضه مى‌دارد كه: اين افراد چه كسانى هستند؟ خطاب مى‌رسد: آن فقرائى كه صادقند.» راستگو و درست‌كردارند؛ صبورند و از حدّ خود تجاوز نمى‌كنند.

در روايت ديگر مى‌فرمايد: لا أَحَدَ أَفضَلَ مِنَ الفَقيرِ إذا كانَ راضيًا.[۱۱] (در آن روايت «أحبّ» داشت و در اينجا «أفضل» دارد.) «هيچ أحدى أفضل از فقير نيست، درصورتى‌كه فقير راضى به رضاى پروردگار باشد.»

و نيز از پيغمبر اكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم روايت شده است كه: در روز قيامت خداوند تبارك‌وتعالى به اهل محشر خطاب مى‌كند: أَيْنَ صَفْوَتى مِن خَلْقى؟ «كجايند برگزيدگان من از ميان خلق من؟» فَتَقولُ المَلَـئِكَةُ: و مَن هُم، يا رَبَّنا؟ «ملائكه مى‌گويند: اى پروردگار ما! ايشان چه كسانى هستند؟»

فَيقولُ: فُقَرآءُ المُسْلِمينَ، القانِعونَ بِعَطآئى، الرّاضونَ بِقَدَرى؛ أَدخِلوهُمُ الجَنَّةَ! فَيَدخُلونَها و يَأكُلونَ و يَشرَبونَ و النّاسُ فى الحِسابِ يَتَرَدَّدونَ.[۲۲] «خداوند مى‌فرمايد: ايشان فقراء مسلمين هستند؛ آن فقرائى كه به عطاى من قانع و به تقدير من راضيند. اى ملائكه! ايشان را وارد بهشت كنيد! پس ايشان وارد بهشت گشته و مشغول تنعّم از نِعَم بهشتى چون أكل و شُرب مى‌شوند، درحالى‌كه مردم هنوز در گير و دار حساب و بازرسى هستند.»

فقر مذموم

در اينجا يك سؤال پيش مى‌آيد و آن اينكه: در بعضى از روايات از فقر مذمّت شده است، آن روايات به چه معناست؟ و در جمع ميان اين دو دسته از روايات چه جوابى بدهيم؟

در بعضى از روايات به نحو مطلق فقر مذمّت شده است، ولى در برخى تفسير و توضيحى آمده كه به قرينه آن معلوم مى‌شود: فقر در رواياتِ مذمّت، مطلق نيست بلكه يا منظور فقر براى انسان غيرمؤمن است كه خالى از صبر و رضاء و تسليم مى‌باشد و با فقر توجّهش به خداوند كم شده و به معصيت دچار مى‌شود و يا منظور فقر دينى و معنوى است.

در روايت است كه امام صادق عليه‌السّلام فرمودند: الفَقْرُ المَوْتُ الأَحمَرُ.[۲۳] «فقر موت أحمر است.» «موت أحمر» يعنى مرگ شديد. يك وقت انسان در رختخواب از دنيا مى‌رود، اين موتِ خفيف است، يك وقت در ميدان جنگ كشته مى‌شود و شمشير و تير مى‌خورد، اين را مى‌گويند: موت أحمر؛ يا از اين باب كه مرگى خونين است و يا از اين باب كه خودِ سرخى و حمره مجازاً به معناى شدّت به كار مى‌رود.

حضرت در اينجا مى‌فرمايند: فقر، موت أحمر است؛ يعنى موتى شديد است؛ مانند مرگ در ميدان جنگ. كسى‌كه فقير است الآن هم كه زنده است گويا در معركه جنگ بوده و آن موت شديد به سراغش آمده است.

راوى مى‌گويد: به امام صادق عليه‌السّلام عرض كردم: الفَقْرُ مِنَ الدّينارِ و الدِّرْهَمِ؟ «آيا منظور شما فقر از دينار و درهم است؟» آيا منظور اين‌است‌كه كسى‌كه پول نداشته و در مضيقه مالى باشد موت شديد به سراغش آمده است؟ حضرت فرمودند: لا، و لَكِنْ مِنَ الدّينِ.[۲۴] «نه، منظور فقر دنيوى نيست، بلكه فقر دينى است.» آن كسى‌كه از جهت دينى فقير است و معارف را نمى‌شناسد، يا مى‌شناسد ولى معارف إلهيّه به دلش ننشسته است و لذا عمل نمى‌كند، او فقير است.

در روايت ديگرى آمده است كه: رسول گرامى اسلام حضرت محمّدبن‌عبدالله صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم از اصحاب خودشان مى‌پرسند: هَل تَدْرونَ مَنِ المُفْلِسُ؟ «آيا مى‌دانيد مُفلس كيست؟»

«فَلس» به سكّه‌هائى مى‌گفتند كه از مس يا برنج ساخته مى‌شد و پول خرد و بى‌ارزش محسوب مى‌شد و «پشيز» و «پول سياه» هم بدان مى‌گويند. (مثل ده شاهى و يك تومانى و دو تومانى كه در زمان ما خرد و كم‌ارزش است) در مقابل درهم و دينار (سكّه نقره و طلا) كه باارزش است. مفلس در اصل يعنى آن كسى‌كه پولهاى درشتش را خرج كرده و فقط پولهاى خرد دارد و اصطلاح شده براى كسى‌كه زندگيش از حال راحتى و آسايش به سختى و فشار درآمده است.[۲۵]

گفتند: يا رسول الله! مفلس در نزد ما آن كسى است كه: لا دِرْهَمَ لَهُ و لا مَتاعَ. «نه پول نقره دارد و نه كالا و متاعى.» حضرت فرمودند: نه مفلس آن كسى‌است‌كه نماز مى‌خواند، زكات مى‌دهد، روزه مى‌گيرد و روز قيامت اين أعمال را با خود مى‌آورد، ولى نسبت به محرّمات إلهى بى‌مبالات بوده و در حالى به قيامت مى‌آيد كه به برخى فحش و ناسزا گفته و برخى را قذف نموده و مال حرام خورده و خون به ناحق ريخته و ديگران را بى‌جهت كتك زده است. اين شخص در روز قيامت مفلس است، چون از حسناتش به اين و آن مى‌دهند و اگر قبل از اينكه حقوق مردم ادا شود حسناتش تمام شد، از سيّئات و گناهان آنها برمى‌دارند و بر دوش اين شخص مى‌اندازند و سپس خود او را در آتش مى‌افكنند.[۲۶]

اينكه حضرت مى‌فرمايند: اينها در روز قيامت فقيرند، بدين معنا نيست كه در اينجا فقير نيستند، بلكه در همين‌جا هم فقير و بى‌چيزند. اگر كسى اينجا داشته باشد در روز قيامت هم دارد. اگر اينجا چشمش بينا باشد روز قيامت هم بيناست. آنكه در آخرت نابيناست در همين‌جا هم كور است و عماى قلب دارد.

پس اينكه مى‌فرمايند: در روز قيامت اينها فقيرند، به‌خاطر اين‌است‌كه: روز قيامت روز بروز و ظهور است؛ در آنجا فقر خودش را نشان مى‌دهد و بيچارگى ايشان در آنجا مشهود است، أمّا اينجا كسى نمى‌فهمد، خودشان هم نمى‌دانند كه فقير و بى‌چيزند، ولى آنجا خودش را نشان مى‌دهد، چرا كه روز بروز و ظهور است. اينها كسانى هستند كه در دنيا از ياد خدا إعراض كردند و از آخرت غفلت ورزيدند.

فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ‌يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * ذَ لِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ.[۲۷] «اى پيغمبر! إعراض كن از كسى‌كه به ياد ما پشت كرده و ما را ياد نمى‌كند و چيزى جز همين زندگانى پست دنيا را نمى‌خواهد.» چرا چنين است؟ خداوند علّتش را بيان مى‌كند و مى‌فرمايد: ذَ لِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ. «بهره اينها از علم همين است.» مايه علمى اينها فقط دنياست و غير از دنيا چيزى نمى‌دانند و آخرت را و خدا را نمى‌شناسند.

بنابراين، ماحَصَل كلام در اين ايّام اين شد كه: ابتلائاتى كه خداوند براى مؤمنين منظور كرده است، مكارم مؤمن حساب مى‌شود. در روايت آمده بود كه: وقتى ابتلائات نازل مى‌شود و مى‌خواهد به منازل ديگران برود خداوند آنها را مى‌كِشد و به منزل مؤمن مى‌آورد و طرفه‌ها و نفائس دنيوى كه از آسمان مى‌خواهد به مؤمن برسد را نيز به منازل اهل فسق و فجور برده و در آنجا قرار مى‌دهد.[۲۸] تمام اينها فقط از اين باب است كه خدا به مؤمن نظر دارد و مى‌خواهد مؤمن را تهذيب كند و پاك نمايد؛ لذا اولياء خود را در اين دنيا به انواع و اقسام مصائب و بليّات مبتلا كرده است.

روايتى را ديشب مى‌خواندم كه مى‌فرمايد: مؤمن اگر درجه ايمانش قوى باشد و خدا او را دوست داشته باشد او را در تنگنا و فشار قرار مى‌دهد و بلا بر او نازل مى‌كند، أمّا اگر او را خيلى زياد دوست داشته باشد و در ايمانش خيلى خالص باشد، خداوند اموال و اولادش را هم مى‌گيرد.[۲۹]

خداوند نسبت به امام حسين عليه‌السّلام اين‌چنين عمل فرمود. بعد از اينكه در روز عاشورا همه اصحاب حضرت كشته شدند، آن اصحاب باوفائى كه حضرت در شب عاشورا فرمود كه: من اصحاب و يارانى بهتر و باوفاتر از ايشان نمى‌شناسم،[۳۰] بعد از ايشان نوبت به اهل بيتشان رسيد و جوانان اهل بيت يك به يك راهى ميدان شدند.

اوّلين شهيد از نسل پيامبر صلّی ‌الله ‌عليه ‌وآله

شاهزاده نوجوان نازنين

شاه خوبان شبه خيرالمرسلين

سرو بودى قامت رعناى او

ماه بودى منظر زيباى او

وه چه خوش گفت آن امير تاجدار

كس نديده مثلش اندر روزگار

او به عزم يارى باب گرام

رو به ميدان رفت با صد احتشام

بود بابايش ز پى ديده به راه

سوى او مى‌كرد از حسرت نگاه

پس نظر كرد او به بالا كاى خدا

شاهدى بر اين گروه از ماجرا

سوى ايشان نوجوانى رفت كو

بود چون پيغمبر اندر خُلق و خو

آرزوى ما به ديدار رسول

از نگاه روى او مى‌شد وصول

رزم شايان كرد و آمد سوى باب

كى پدر كُشتم عطش از التهاب

گر رسانى بر لبم يك جرعه آب

آيدم زان آب بر تن صبر و تاب[۳۱]

اوّلين جوان از اهل بيت حضرت كه به ميدان رفت و شهيد شد، حضرت علىّ‌أكبر عليه‌السّلام بودند[۳۲] كه در زيارت هم مى‌خوانيم: السّلامُ عَلَيكَ يا أَوَّلَ قَتيلٍ مِن نَسْلِ خَيْرِ سَليلٍ مِن سُلالَةِ إبْراهيمَ الخَليلِ.[۳۳] «سلام بر اوّلين كشته از نسل بهترين فرزند إبراهيم خليل، يعنى حضرت پيغمبر صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم.»

درباره آقا علىّ‌أكبر عليه‌السّلام داريم: كانَ مِن أَصبَحِ النّاسِ وَجْهًا و أَحسَنِهِم خُلُقًا.[۳۴] «از زيباترين و خوش‌خُلق‌ترين مردم بود.» در تاريخ نداريم كه وقتى كسى از اهل بيت يا از اصحاب حضرت به طرف ميدان مى‌روند امام حسين عليه‌السّلام گريه نمايند و عمربن‌سعد را نفرين كنند، به جز حضرت أباالفضل و حضرت قاسم كه قبل از اينكه حركت كنند حضرت گريه كردند، حتّى درباره مثل حبيب‌بن‌مظاهر كه آن‌قدر مقام داشت چنين چيزى نيامده است.

نحوه به‌ميدان‌رفتن و شهادت حضرت علىّ‌أكبر عليه‌السّلام

ولى وقتى كه آقا علىّ‌أكبر از حضرت امام حسين عليه‌السّلام إذن گرفته و به طرف ميدان حركت كردند، داريم كه: نَظَرَ إلَيهِ نَظَرَ ءَايِسٍ مِنهُ و أَرْخَى عَيْنَهُ و بَكَى.[۳۵] «حضرت نظر مأيوسانه‌اى به علىّ‌أكبر انداخته و چشمهايشان را پائين انداختند و شروع كردند به گريه‌كردن.»

در برخى از زيارتنامه‌ها آمده است كه: حضرت امام حسين با قلبى كه آتش گرفته بود، در رفتن علىّ‌أكبر اشك ريختند؛ بِأَبى أَنتَ و أُمّى مِن مُقَدَّمٍ بَينَ يَدَىْ أَبيكَ يَحتَسِبُكَ و يَبْكى عَلَيكَ مُحْتَرِقًا عَلَيكَ قَلْبُهُ.[۳۶] «پدر و مادرم به فداى شما اى آقائى كه در برابر ديدگان پدر حاضر شدى درحالى‌كه ايشان به‌خاطر خداوند در مصيبت ازدست‌دادن شما صبر مى‌كرد و با قلبى سوزان بر شما مى‌گريست.»

و در بعضى از مقاتل داريم كه: حضرت دست بردند زير محاسن مباركشان و آن را به طرف آسمان بالا برده و فرمودند: اللَهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلآءِ القَوْمِ فَقَدبَرَزَ إلَيهِم غُلامٌ أَشبَهُ النّاسِ خَلْقًا و خُلُقًا و مَنطِقًا بِرَسولِكَ و إنّا كُنّا إذا اشْتَقْنا إلَى نَبيِّكَ نَظَرْنا إلَى وَجْهِهِ.[۳۷] «خدايا تو شاهد باشد بر اين گروه! جوانى به مبارزه آنها رفته است كه هم از جهت صورت و ظاهر و هم از جهت سيرت و معنا و هم از جهت منطق و كلام، از همه كس به پيغمبر تو شبيه‌تر بود و ما هرگاه اشتياق به رسول تو پيدا مى‌كرديم به اين جوان نظر مى‌نموديم.»

ثُمَّ صاحَ بِعُمَرَبْنِ‌سَعْدٍ: ما لَكَ! قَطَعَ اللَهُ رَحِمَكَ و لا بارَكَ اللَهُ لَكَ فى أَمْرِكَ و سَلَّطَ عَلَيكَ مَن يَذبَحُكَ بَعدى عَلَى فِراشِكَ كَما قَطَعْتَ رَحِمى و لَم‌تَحفَظْ قَرابَتى مِن رَسولِ اللَهِ.[۳۸] «حضرت با صداى بلند فرمودند: اى پسرسعد! تو را چه شده است كه فرزندان و جوانان مرا مى‌كشى! خدا رحِم و قرابت تو را قطع كند و در كارت خير و بركت قرار ندهد و بعد از من شخصى را بر تو مسلّط كند كه تو را در بستر ذبح نمايد، همان‌طورى كه با من قطع رحم كردى و حرمت قرابت من با رسول خدا را نگاه نداشتى.»[۳۹]

فَتَقَدَّمَ نَحْوَ القَوْمِ، فَقاتَلَ قِتالاً شَديدًا و قَتَلَ جَمْعًا كَثيرًا ثُمَّ رَجَعَ إلَى أَبيهِ و قالَ: يا أَبَتِ! العَطَشُ قَدقَتَلَنى و ثِقْلُ الحَديدِ قَدأَجهَدَنى! فَهَل إلَى شَرْبَةٍ مِنَ المآءِ سَبيلٌ؟ «اين آقازاده به‌سوى دشمن شتافت و جنگ نمايانى كرد، و عدّه زيادى را به خاك هلاكت افكند و به‌سوى پدر برگشت و عرضه داشت: اى پدرجان! تشنگى مرا از پاى در آورده و سنگينى زره خسته‌ام نموده است! آيا جرعه‌اى از آب يافت مى‌شود؟» فَبَكَى الحُسَينُ عَلَيهِ‌السّلامُ و قالَ: وا غَوْثاهْ! يا بُنَىَّ! قاتِلْ قَليلاً. «آقا گريه كرده و فرمودند: اى امان! اى فريادرس! فرزندم، كمى ديگر جنگ كن!» فَما أَسرَعَ ما تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّدًا صَلَّى‌اللَهُ‌عَلَيهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ فَيَسقيَكَ بِكَأْسِهِ الأَوفَى شَرْبَةً لاتَظمَأُ بَعدَها أَبَدًا. «به‌زودى جدّت را ملاقات مى‌كنى و ايشان از جام لبريز خود به تو شربت آبى مى‌نوشاند كه ديگر بعد از نوشيدن آن تشنه نخواهى شد.»

فَرَجَعَ إلَى مَوقِفِ النِّزالِ و قاتَلَ أَعظَمَ القِتالِ. «آقا علىّ‌أكبر به ميدان برگشتند و باز جنگ نمايانى كردند.» وقتى كه به روى زمين افتادند صدا زدند: يا أَبَتاهْ! عَلَيكَ السّلامُ! هَذا جَدّى يُقرِئُكَ السّلامَ و يَقولُ لَكَ: عَجِّلِ القُدومَ عَلَينا! «اى پدرجان! بر تو از جانب من سلام باد! اين جدّم رسول خداست كه به شما سلام مى‌رساند و مى‌گويد: اى حسين! زود به‌سوى ما بشتاب!»

فَجآءَ الحُسَينُ عَلَيهِ‌السّلامُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيهِ و وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ و قالَ: قَتَلَ اللَهُ قَوْمًا قَتَلوكَ! ما أَجرَأَهُم عَلَى اللَهِ و عَلَى انْتِهاكِ حُرْمَةِ الرَّسولِ! عَلَى الدُّنْيا بَعدَكَ العَفآءُ![۴۰] «آقا آمدند بالاى نعش علىّ‌أكبر و صورت به صورت علىّ‌أكبر گذاشتند و فرمودند: خدا بكشد آن گروهى كه تو را كشتند! چه‌قدر در نافرمانى خدا و هتك حرمت و بى‌احترامى به رسولش جسور و گستاخ شده‌اند! بعد از تو خاك بر سر دنيا باد!»

لاأضحَكَ اللهُ سِنَّ الدَّهْرِ إن ضَحِكَتْ

و ءَالُ أحمَدَ مَظلومونَ قَدقُهِروا

مُشَرَّدون نُفوا عَن عُقْرِ دارِهِمُ

كَأنّهُم قَدجَنَوْا ما لَيسَ يُغتَفَرُ

اللهمَّ إنّا نَسأَلُكَ و نَدعوكَ و نُقسِمُكَ و نَرجوكَ بِمُحمّدٍ و عَلىٍّ و فاطِمَةَ و الحَسَنِ و الحُسَينِ و التِّسعَةِ الطّاهِرَةِ مِن ذُرّيَّةِ الحُسَينِ، يا اللهُ! يا اللهُ! يا الله!...

خدايا! در امتحانات و بلايا ما را پيروز بگردان. بارپروردگارا! آنچه خير به محمّد و آل محمّد عنايت فرمودى به اين جمع عنايت بفرما و آنچه شرّ از ايشان دور فرمودى از اين جمع و همه شيعيان أميرالمؤمنين دور بفرما. بارپروردگارا! علماء ربّانى، رهبر معظّم انقلاب در حفظ مبانى اسلام مؤیّد بدار. در فرج آقا امام زمان تعجيل بگردان. ثوابى از اين مجلس به روح رهبر فقيد انقلاب عائد و واصل بفرما. بارپروردگارا! چشمان ما به جمال امام زمان روشن و منوّر بدار. ما را از مخلصين ايشان قرار بده. بارپروردگارا! مرضاى اسلام، مرضاى شيعه، مجروحين شفاى عاجل كرامت بفرما. موتاى ايشان، شهدا، ذوى الحقوقى كه از دار دنيا رفته‌اند، بارپروردگارا! همه را مورد مرحمت و مغفرت خويش قرار بده.

و عَجِّلِ اللهمَّ فى فرجِ مولانا صاحبِ الزّمان

پانویس

۱. مطالب بيان‌شده در روز هشتم محرّم‌الحرام ۱۴۱۵ هجرى قمرى.

۲. من‌لايحضره‌الفقيه، ج۴، ص۳۶۳.

۳. الكافى، ج۲، ص۲۶۳.

۴. مرءَاه‌العقول، ج۹، ص۳۶۵.

۵. الكافى، ج۲، ص۲۶۳.

۶. تصنيف‌غررالحكم ودررالكلم، ص۳۹۲.

۷. الكافى، ج۵، ص۹۵.

۸. شيخ صدوق ره روايت كرده است كه: يُؤتَى يَومَ القِيَمَةِ بِصاحِبِ الدَّينِ يَشْكو الوَحشَةَ فإن كانَتْ لَهُ حَسَناتٌ أُخِذَتْ مِنهُ لِصاحِبِ الدَّينِ. قالَ: و إن لَم‌يَكُنْ لَهُ حَسَناتٌ أُلْقِىَ علَيهِ مِن سَيِّئاتِ صاحِبِ الدَّينِ. ( علل‌الشّرآئع، ج۲، ص۵۲۸)

۹. تهذيب‌الأحكام، ج۶، ص۱۸۳.

۱۰. همان‌مصدر، ص۱۸۳ و ۱۸۴.

۱۱. همان‌مصدر.

۱۲. تذكره‌الفقهآء، ج۱۳، ص۵ و ۶.

۱۳. شيخ صدوق ره از امام صادق عليه‌السّلام روايت مى‌كند كه: السُّرّاقُ ثَلاثَةٌ: مانِعُ الزَّكَوةِ و مُسْتَحِلُّ مُهورِ النِّسآءِ و كَذلِكَ مَنِ اسْتَدانَ دَيْنًا و لَم‌يَنْوِ قَضآءَهُ. (الخصال، ج۱، ص۱۵۳)

۱۴. وسآئل‌الشّيعة، ج۱۸، ص۳۲۸، و ج۲۱، ص۲۶۶.

۱۵. الكافى، ج۲، ص۲۶۳.

۱۶. المحجّه‌البيضآء، ج۷، ص۳۲۵.

۱۷. كشف‌اليقين فى‌فضآئل‌أميرالمؤنين عليه‌السّلام، ص۲۹۵.

۱۸. كما اينكه امام صادق عليه‌السّلام دوست‌داشتن فقرا را از صفات بارز سلمان كه يار صادق و حقيقى أميرالمؤنين عليه‌السّلام بود بر شمرده‌اند. شيخ طوسى با سلسله سند خود از منصور بُزُرج روايت مى‌كند كه: قُلْتُ لِأَبى‌عَبدِاللهِ الصّادِقِ علَيهِ‌السّلامُ: ما أكثَرَ ما أسمَعُ مِنكَ يا سَيِّدى ذِكرَ سَلمانَ الفارِسىِّ! فقالَ: لاتَقُلِ: الفارِسىَّ، و لَكِن قُلْ: سَلمانَ المُحَمّدىَّ، أ تَدْرى ما كَثرَةُ ذِكرى لَهُ؟ قُلْتُ: لا.

قالَ: لِثَلاثِ خِلالٍ: أحَدُها: إيثارُهُ هَوَى أميرِالمُؤِنينَ علَيهِ‌السّلامُ علَى هَوَى نَفْسِهِ، و الثّانيَةُ: حُبُّهُ لِلفُقَرآءِ و اخْتيارُهُ إيّاهُم علَى أهلِ الثَّروَةِ و العَدَدِ، و الثّالِثَةُ: حُبُّهُ لِلعِلمِ و العُلَمآءِ. إنّ سَلمانَ كانَ عَبدًا صالِحًا حَنيفًا مُسلِمًا و ما كانَ مِنَ المُشرِكينَ. ( الأمالى شيخ طوسى، ص۱۳۳)

۱۹. المحجّه‌البيضآء، ج۷، ص۳۲۵.

۲۰. همان‌مصدر.

۲۱. همان‌مصدر.

۲۲. همان‌مصدر، ص۳۲۵ و ۳۲۶.

۲۳. طريحى گويد: الفَقرُ هُوَ المَوتُ الأحمَرُ؛ يعنى القتلَ، لِما فيه مِن حُمْرةِ الدّمِ، أو لشدّتِه يقال: موتٌ أحمرُ أى شديدٌ. و مِنه: سَتَلْقَى أُمَّتى مَوتًا أحمَرَ. أى شديدًا. و كثيرًاما يُطلِقون الشدّةَ على الحُمْرةِ، و مِنه: سَنةٌ حَمْرآءُ، أى شديدة. ( مجمع‌البحرين، ج۳، ص۲۷۶)

۲۴. الكافى، ج۲، ص۲۶۶.

۲۵. رجوع شود به: تاج‌العروس، ج۸ ، ص۴۰۲؛ و مجمع‌البحرين، ج۴، ص۹۳.

۲۶. و عنِ النّبىِّ صلَّى‌اللهُ‌عليه‌وءَالِه‌وسَلّم: هَل تَدْرونَ مَنِ المُفْلِسُ؟ قالوا: المُفْلِسُ فينا يا رَسولَ اللهِ مَن لا دِرهَمَ لَهُ و لا مَتاعَ. فقالَ: المُفْلِسُ مِن أُمَّتى مَن يَأْتى يَومَ القِيَمَةِ بِصَلَوةٍ و زَكَوةٍ و صِيامٍ و يَأْتى قَدشَتَمَ هذا و قَذَفَ هذا و أكَلَ مالَ هذا و سَفَكَ دَمَ هذا و ضَرَبَ هذا؛ فيُعْطَى هذا مِن حَسَناتِهِ و هذا مِن حَسَناتِهِ، و إن فَنِيَتْ حَسَناتُهُ قَبلَ أن‌يُقْضَى ما علَيهِ أُخِذَ مِن خَطاياهُم فطُرِحَتْ علَيهِ ثُمَّ يُطرَحُ فى النّارِ. (المحجّه‌البيضآء، ج۱، ص۲۵۲ و ۲۵۳)

۲۷. آيه ۲۹ و صدر آيه ۳۰، از سوره ۵۳: النّجم.

۲۸. رجوع شود به همين كتاب، ص۱۱۴.

۲۹. قالَ النّبىُّ صلَّى‌اللهُ‌عليه‌وءَالِه‌وسَلّم: إذا أحَبَّ اللهُ عَبدًا ابْتَلاهُ. فإذا أحَبَّهُ اللهُ الحُبَّ البالِغَ اقْتَناهُ. قالوا: و ما اقْتِنآؤهُ؟ قالَ: أَلاّيَترُكَ لَهُ مالاً و لا وَلَدًا. (الدّعوات راوندى، ص۱۶۶ و ۱۶۷)

۳۰. أمّا بَعدُ فإنّى لاأعلَمُ أصحابًا أوفَى و لا خَيرًا مِن أصحابى و لا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ و لا أوصَلَ مِن أهلِ بَيتى فجَزاكُمُ اللهُ عَنّى خَيرًا. (الإرشاد، ج۲، ص۹۱)

۳۱. جُنگ‌خطّى مرحوم علاّمه ره، ج۱۰، ص۱۰۶، به نقل از جُنگ آيه‌الله انصارى همدانى قدّس‌سرّه.

۳۲. الإرشاد، ج۲، ص۱۰۶؛ و اللهوف، ص۱۱۲.

۳۳. إقبال‌الأعمال، ج۳، ص۷۳.

۳۴. اللهوف، ص۱۱۲.

۳۵. همان‌مصدر، ص۱۱۳.

۳۶. كامل‌الزّيارات، ص۲۳۹.

۳۷. اللهوف، ص۱۱۳؛ و نفس‌المهموم، ص۲۷۹.

۳۸. نفس‌المهموم، ص۲۷۹.

۳۹. مرحوم آيه‌الله شعرانى رضوان‌الله‌عليه در تعليقه كتاب دمع‌السّجوم مى‌فرمايند: عمربن‌سعدبن‌أبى‌وقّاص، از قريش بود از بنى‌زهره‌بن‌كلاب، و امام عليه‌السّلام از اولاد عبدمناف‌بن‌قصىّ‌بن‌كلاب؛ پس عمرسعد خويش بود با امام عليه‌السّلام، أمّا پاس قرابت نداشت و قطع رحم كرد. امام عليه‌السّلام نيز او را نفرين كرد به قطع رحم؛ يعنى قصاص و تلافى آن كه خدا او را به مجازات آن برساند، نظير: مَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ، وگرنه خداوند قطع رحم نمى‌كند، چون با كسى خويشى ندارد.

و گاهى در عربى نام چيزى را بر ثمره و نتيجه آن إطلاق مى‌كنند؛ چنان‌كه باران را بر گياه. در اينجا نيز خدا رحِمت را قطع كند؛ يعنى: به جزاى قطع رحم، تو را عذاب كند. ( دمع‌السّجوم، ص۲۶۲)

۴۰. اللهوف، ص۱۱۳ و ۱۱۴.

مطالب جدید