گلشن احباب (جلد اول) - مجلس دوّم: قبض و بسط سلوکی (۱)
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
یکی از نکاتی که لازم است سالکین إلی الله به آن توجّه نمایند، قبض و بسطهائی است که در طیّ طریق إلی الله برای آنها بهوجود میآید. «قبض» به معنای گرفتگی، ضیق، تنگی و فشار است. و «بسط» به معنای گشایش و احساس راحتی کردن است. قبض و بسط لازمه سلوک إلی الله بوده و هر سالکی اجمالاً باید هم قبض و هم بسط داشته باشد تا بهواسطه این قبض و بسط آبدیده شود و قلب او وسعت پیدا کرده، گنجایش پیدا نماید که جای خدا قرارگیرد.
أمیرالمؤنین علیهالسّلام میفرمایند: إنّ هَذِهِ القُلوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُها أَوْعاها.[۱] «این قلوب حکم ظروف را دارند و بهترین ظرف، ظرفی است که گنجایش آن بیشتر باشد.»
قبض و بسط این ظرفیّت را ایجاد میکند. البتّه قبض باید به مقداری باشد که سالک زیر ضربات تازیانههای آن خُرد نشود؛ یعنی آنقدر شدید نباشد که خُرد شده نتواند سر خود را بلند نماید! همچنین بسط سالک نباید آنقدر زیاد باشد که نتواند ظرفیّتی که دارد را توسعه داده و قلبش جای بیشتری برای ادراک مقام قرب پروردگار پیدا کند. پس خداوند تبارکوتعالی به مقتضای حکمت متعالیه خود در نفس سالک إلی الله این قبض و بسط را قرار میدهد تا بتواند به مقصود برسد.
البتّه قبض و بسط عواملی دارد که بعضی از این عوامل تحت اختیار انسان است. انسان نباید آن چیزهائی که موجب قبض میشود و منهیٌّعنه است را مرتکب شود.
مثلاً عقوق والدین موجب قبض شدید میشود. کسیکه عاقّ پدر یا مادر شده قبض شدیدی برای او حاصل میگردد، بهطوریکه مثل کلاف سر در گم اصلاً به هیچجا راه پیدا نمیکند، از هرطرفی برود به بنبست میرسد.
رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: إنّ الجَنَّةَ لَیوجَدُ ریحُها مِن مَسیرَةِ خَمْسِمِائَةِ عامٍ و لایَجِدُها عآقٌّ.[۲] «بوی بهشت از مسافت پانصد سال راه استشمام میشود ولی کسیکه عاقّ والدین بوده و پدر و مادر از او راضی نیستند آنقدر از بهشت دور است که این بو را استشمام نمیکند!»
ما قبضی مثل قبضی که از ناحیه عاقّ والدین است نداریم. این قبض چهبسا از قبضی که برای کافر غیرمعاند مثل مسیحی جاهل حاصل میشود بالاتر است؛ کسیکه کافر قاصر است ولی عاقّ والدین نبوده وپدر و مادر خود را راضی نگه داشته است قبض برای او حاصل میشود و این قبض خیلی شدید است ولی قبض عاقّ والدین از آن هم بالاتر است!
علی أیّ حال، حقوق والدین خیلی مهمّ است! خیلی عجیب است! روزی با مرحوم علاّمه والد سوار تاکسی شده و به مسجد میرفتیم. راننده تاکسی ابتداءاً از آقا پرسید: چرا من به هر کاری دست میزنم به بنبست میرسم؟ با اینکه شرائط و معدّات این کار همه مهیّا بوده مانعی هم نیست ولی باز به بنبست میرسم؟ تعبیر خود راننده این بود که میگفت: من مثل کلاف سردرگم شدهام؛ تاکسی نو خریدم مشغول کار شدم باز ضرر میکنم.
آقا فرمودند: پدر و مادرت از تو راضی هستند؟ گفت: نه! راضی نیستند؛ من اصلاً نمیخواهم که آنها را ببینم. بیست سال است که ما با هم اختلاف داشته و رفتوآمدی نداریم. آقا فرمودند: تنها راه درستشدن کار شما ایناستکه پدر و مادر را از خود راضی کنی؛ راه منحصر در ایناست.
عاقّ والدین اطور است که نه تنها برای انسان ضیق و تنگی و قبض میآورد که کار دنیائی انسان نیز به هم میریزد.
لذا از حضرت امام هادی علیهالسّلام روایت است که فرمودند:
العُقوقُ یُعَقِّبُ القِلَّةَ و یُؤدّی إلَی الذِّلَّةِ.[۳] «عقوق والدین موجب تنگی دست و کمی مال دنیا یا کمی نسل و فرزندان شده و ذلّت و سرافکندگی را در دنیا به دنبال میآورد.»
در روایت دیگری از حضرت أمیرالمؤنین از حضرت رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت شده است که: ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنوبِ تُعَجَّلُ عُقوبَتُها و لاتُؤخَّرُ إلَی الأَخِرَةِ: عُقوقُ الوالِدَیْنِ و البَغْیُ عَلَی النّاسِ و کُفْرُ الإحْسانِ.[۴] «سه گناه است که عقوبت آن از همین دنیا دامن گنهکار را میگیرد و به آخرت موکول نمیشود: عقوق پدر و مادر، ظلم بر مردم و کفران نعمت و احسان.»
خدای ناکرده اگر پدر و مادر سالکِ راه خدا از او ناراحت باشند که دیگر واویلا! اصلاً سلوکش از بین رفته و ضایع شده است و راه او بسته شده و دیگر نمیتواند راه برود!
حتّی اگر چنانچه انسان حرفی بزند که رفیق برنجد و قلب او از انسان بگیرد، ولو اینکه غرضی هم نداشته و از روی عداوت نگفته باشد، فقط مزاح کرده ولی این مزاح سبک بوده و قلب رفیق گرفته است، این موجب قبض میگردد. انسان در منزل نشسته میبیند حالت قبض پیدا کرده، خسته و گرفته است؛ اگر چنانچه او را به باغ یا میهمانی یا حرم هم دعوت کنند دلش باز نشده و اصلاً حال ندارد.
این عوامل دست خود انسان است؛ سالک و مؤن نباید سخنی بگوید که کسی را برنجاند یا مزاحی کند که رفیقش برنجد یا در منزل با عیال خود نشسته او را برنجاند. مرد بر زن تفوّق دارد ولی آیا میتواند چون تفوّق دارد هر کاری را انجام دهد؟! هر حرف یا زخم زبانی به عیال خود بزند؟! بله، بعضی زنها نسبت به همسر خود استعلاء (طلب علوّ و برتری) دارند و زندگیشان زنسالاری بوده و زن بر مرد حکومت میکند و عملاً در زندگی «النّساء قوّامات علی الرّجال» است که البتّه این روش زندگی خلاف قرآن و سنّت است. أمّا در خانهای که طبق قرآن و سنّت، مرد زمامدار است و آیه: الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ[۵] آنجا حاکم و زن اسیر دست مرد است، آیا مرد حق دارد به این زن هر زخمزبانی بزند؟
مثلاً زن جمالی ندارد، مرد یک مرتبه به او بگوید: تو چقدر زشت هستی! کاش تو را نمیگرفتم! بههیچوجه جائز نیست. میتوانستی از اوّل این خانم را به عقد در نیاوری، ولی حالا که گرفتی و خدا تقدیر کرده شکل او به این صورت باشد، حق نداری زخم زبان بزنی!
یا مثلاً این بنده خدا صبح تا شب کار میکند؛ خیّاطی میکند، کهنهشوری میکند، بچّهداری میکند، غذا میپزد، هزار کار انجام میدهد و دوست دارد وقتی شوهر او به خانه میآید با خنده و حسن خلق بیاید، ولی وقتی مرد وارد میشود مثل برج زهر مار به جان این زن میافتد؛ آی چرا اینجا را اینطوری کردی؟! چرا آنجا را اینطوری کردی؟! چرا چنین غذایی پختی؟! چرا فلان کار را نکردی؟! جایز نیست! و از باب ایذاء حرام است؛ وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ.[۶] «با زنهای خود به نحو پسندیده معاشرت کنید.» و سعی کنید رفتارتان حسن و نیکو باشد.
همانطور که مرد به گردن زن حق دارد زن نیز به گردن مرد حق دارد و همانطور که زن باید رفتار پسندیده داشته باشد مرد هم باید معاشرت به معروف داشته و پسندیده رفتار کند.
اینها مسائل شرعی است؛ گاهی بهواسطه ندانستن یا مراعاتنکردن این مسائل، انسان حرفی میزند و خودش هم متوجّه نیست و دل این بیچاره میشکند و کسی را هم ندارد، پناهگاه و ملجأی ندارد، مقهور دست مرد و اسیر اوست و دلش میشکند، آنوقت برای انسان قبض حاصل میشود و هر کاری میکند تا از این گرفتگی نجات پیدا کند نمیشود؛ قرآن میخواند نمیشود! زیارت میرود نمیشود!
قرآنخواندن موجب بسط، و ساز و آواز موجب قبض است؛ جائی که ساز و آواز شنیده میشود یا زده میشود قبض و تاریکی است! انسان نمیتواند اصلاً نگاه کند!
خاطرم هست کوچک بودم وقتی از کنار مسجد قائم ردّ میشدم یک نشاطی به من دست میداد تا اینکه چند قدم جلوتر میرفتم، بعد از چهارراه یک سینما بود، همین که از کنار سینما عبور میکردم حالت قبض حاصل میشد. با اینکه این در و دیوار همان در و دیوار است. درِ مسجد با درِ سینما هر دو از آهن است، زمین هر دو سنگ است، أمّا چرا وقتی انسان به مسجد میرود نورانی شده دلش زنده و روحش تازه شده برای او حال بسط حاصل میشود، أمّا از کنار سینما که عبور میکند بدون اینکه داخل آن بشود، حال قبض برای او حاصل شده و سنگین میشود؟! اصلاً میخواهد فرار کند! چرا؟!
چون در سینما معصیت خدا میشود، ساز و موسیقی زده میشود، افرادی که اهل معصیت هستند در اینجا شرکت میکنند. در زمانهای سابق افرادی که اهل گناه بوده و پایبند به مسائل شرعی نبودند در اینجا شرکت میکردند، أمّا افرادی که به مسجد میروند اینطور نیستند!
مساجد هم فرق میکنند؛ یک مسجد نورانیّت بیشتری دارد و یک مسجد نورانیّت کمتری و بعضی از مساجد که اصلاً نوارنیّت ندارند؛ مسجدی که محرابش را با طلا تزیین کردهاند که حرام است و در آن أفراد فاسق و ریشتراش آمده و تماماً مشغول صحبت أمر دنیا هستند و برای مجلس ختم صندلی در مسجد میگذارند و با کفش داخل مسجد میشوند و روی صندلی مینشینند و مخدّراتی که وارد این مجلس میشوند، «کاسِیاتٌ عارِیات» هستند، لباسهای بدننما میپوشند، این مسجد بهواسطه این امور اگر روحی داشته باشد روحش گرفته میشود!
آقای حدّاد وقتی که به تهران تشریف آورده بودند و در خدمت ایشان به مسجد قائم میآمدیم، خیلی از نورانیّت مسجد قائم تعریف میکردند و میفرمودند: این مسجد نورانیّت دارد. چرا نورانیّت دارد؟ چون کسیکه این مسجد را بنا نموده اخلاص داشته است. امام جماعت این مسجد پدر مرحوم علاّمه والد بوده که عِرق دینی داشته و قصدش خدا بوده است، بعد هم خود آقا سالیان سال در این مسجد نماز خواندند. خود ایشان به بنده فرمودند: ما در این مسجد که نماز خواندیم جز برای خدا و به دستور أولیاء خدا نبوده و ما حتّی برای یک لحظه نظر به مال و منال أفراد متموّلی که به مسجد میآمدند نکردیم!
کدام امام جماعت اینطور است؟! أفراد مخلصی که ایشان در این مسجد تربیت کردند، نماز نورانیای که در این مسجد میخواندند، تمام اینها روی مسجد أثر میگذارد؛ روی سنگ مسجد، روی فرش مسجد، روی در و دیوار آن، روی هوائی که استنشاق میکنیم أثرگذار است.
علی أیّ حال، طاعت و اخلاص موجب بسط شده گشایش و نورانیّت میآورد و معاصی موجب قبض و گرفتگی میشود. معاصی آثار دیگری هم دارد؛ راوی میگوید: از امام سجّاد علیهالسّلام شنیدم که میفرمود: ما اخْتَلَجَ عِرْقٌ و لا صُدِعَ مُؤمِنٌ قَطُّ إلاّ بِذَنْبِهِ، و ما یَعْفو اللَهُ عَنهُ أَکْثَرُ و کانَ إذا رَأَی المَریضَ قَدبَرِئَ قالَ: لِیَهْنِئْکَ الطُّهْرُ مِنَ الذُّنوبِ فَاسْتَأْنِفِ العَمَلَ.[۷] «هیچ رگی ضربان پیدا نمیکند و هیچ مؤنی سردرد نمیگیرد مگر بهخاطر گناهی که انجام دادهاست.» خیلی عجیب است! حضرت میفرمایند: فقط گناه است که باعث این امور میشود.
و ما یَعْفو اللَهُ عَنهُ أَکْثَرُ. «و گناهانی را که خدا میآمرزد بیشتر است.» انسان بیست گناه میکند خداوند نوزده گناه را میبخشد و بهخاطر یکی به او سردرد میدهد و إلاّ اگر خدا بخواهد بهخاطر گناهان مؤخذه کند که هیچ دیّاری باقی نمیماند؛ وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ.[۸] «اگر خدا این مردم را بهخاطر ظلمشان مؤخذه میکرد روی زمین جنبندهای نمیگذاشت.» گناه ظلم است، منتهی خود انسان نمیفهمد، متوجّه نیست!
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنچه هست گیرند
و کانَ إذا رَأَی المَریضَ قَدبَرِئَ قالَ: لِیَهْنِئْکَ الطُّهْرُ مِنَ الذُّنوبِ فَاسْتَأْنِفِ العَمَلَ. «هر وقت حضرت مریضی را میدیدند که خوب شده است، به او میفرمودند: پاکشدن از گناه گوارایت باد! عمل خود را از سر بگیر که گناهان تو پاک شده است!»
انسان گناه میکند، غیبتی میکند، مزاحی کرده دل مؤنی را میشکند؛ مثلاً حرفی به عیال خود میزند که نباید بزند و دل او میشکند، این گناه محسوب میشود و برای انسان قبض میآورد و هیچ چارهای نیست جز اینکه عامل و منشأ این قبض و گرفتگی را رفع نماید.
أمّا اگر قبض بهواسطه ظلم یا ساز و آواز یا عقوق والدین و نارضایتی ایشان نبود و سالک در قبض فرو رفت و علّت آن را هم پیدا نکرد، باید چکار کند؟ بعضی خدمت آقا آمده میگفتند: یک ماه است که در قبض قرار گرفتیم، چکار کنیم؟ البتّه از نوادر است که اینطور بشود؛ معمولاً یک روز، دو روز، سه روز، چهار روز است. آقا سه کار را توصیه میفرمودند:
اوّل: قرائت قرآن، هرچقدر میتواند قرآن بخواند. دوّم: صله أرحام، تا میتواند به صله أرحام برود و به خویشاوندان سر بزند؛ و در رتبه اوّل به والدین، خواهرها و برادرها، عمّه و خاله سر بزند که موجب بسط میشود! سوّم: زیارت أهل قبور. میفرمودند: این سه چیز باعث بسط میشود.
البتّه امور دیگری هم هست که برای رفع قبض خیلی مفید است؛ مانند فرستادن صلوات و توسّل به معصومین علیهمالسّلام و زیارت قبور منوّره ایشان و رفع همّ و غم از مؤنین.
خلاصه کلام اینکه: قبض و بسط برای سالک لازم است و خدا افرادی را که دوست دارد قبض و بسط بیشتری برای ایشان قرار میدهد، ولی نه قبضی که نعوذ بالله از ناحیه معاصی برای فرد حاصل میشود.
خداوند مؤنینی را که دوست دارد رها نکرده و نمیگذارد یک آب خوش از گلوی آنها پائین برود، البتّه آن مؤنی که سالک راه خدا بوده وخدا او را دوست دارد، نه هرکسیکه بگوید: من سالک راه خدا هستم. نه! سالک باید در مراقبه شدیده باشد؛ توجّه تام داشته و سعی کند طبق دستور عمل نماید، صحبتهای خود را کنترل کند، هر صحبتی نکند، کلامی که بدرد آخرتش نمیخورد نگوید.
رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: مِن حُسْنِ إسْلامِ المَرْءِ تَرْکُهُ ما لایَعْنیهِ.[۹] «از خوبی اسلام مرد ایناستکه هر چیز بیفائده را ترک میکند.»
چنان بِزی که اگر خاک ره شوی کس را
غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
(دیوانحافظ، ص۸۰، غزل۱۷۸)
یعنی چنان زندگی کن که اگر بدن و استخوانهایت پوسید و خاک ره شدی، غبار این خاک رهگذرانی که از اینجا عبور میکنند را أذیّت نکند؛ یعنی خاطرش مکدّر نشود. هرکسی بشنود فلانی از دنیا رفت بگوید: خدا رحمتش کند! چه انسان خوب و خلیقی بود! ما که از او بدی ندیدیم! حقیقتاً اینطور باشد؛ یعنی حتّی در خاطره و مخیّله او بدی از این شخص نباشد.
امیدواریم إنشاءالله خدا ما را موفّق کند حقوق افراد، حقوق والدین را پرداخت کنیم!
شخصی خدمت آقا عرض کرد: من به هر کاری دست میزنم به بنبست میرسم و به هر دری میزنم بسته میشود! آقا فرمودند: آیا پدرت از شما راضی هست؟ گفت: نه آقا! راضی نیست، اصلاً مدّتهاست که از دنیا رفته و از من هم راضی نبود! آقا فرمودند: تا میتوانی برای او خیرات کن! صدقه بده! زیارت میروی عوض پدرت زیارت کن! عوض او نماز بخوان! این باعث میشود که از تو راضی شده و قلبش به تو منعطف شود.
در روایت است که: گاهی کسی پدرش از دنیا رفته و در زمان حیات عاقّ والدین بوده ولی الآن با خیرات از او راضی میشوند، کما اینکه پدر و مادر بعضی در زمان حیات از ایشان راضی هستند ولی وقتی از دنیا میروند در اثر کوتاهیهائی که در حقّ پدر و مادرش میکند عاقّ والدین میشوند![۳] وقتی پدر و مادر از دنیا رفتند معدوم که نشدند بلکه تجرّدشان قویتر شده و اگر از مؤنین باشند به مقدار درجه ایمانشان تجرّدشان قویتر میگردد.
در روایت داریم که: ارواح از مؤنین به فرزندان و اهل و عیالشان سر میزنند، منتهی بهحسب درجهای که دارند تفاوت میکند؛ بعضی هروقت بخواهند میتوانند سر بزنند، ولی بعضی اینطور نیست؛ روزی یک بار یا دو روزی یک بار یا هفتهای یک بار سر میزنند![۱۱]
فرض کنید این روح پدر و مادر که از دنیا رفته است به فرزندان خود سر میزند، میبیند سر ارث دعوا میکنند، بعد عاقّشان میکند! این خیلی اتّفاق میافتد که دو تا برادر یا خواهر سر ارث نزاع میکنند، بهخاطر مال دنیا چاقو میکشند! البتّه خداوند از برخی از مؤنین بعد از مرگ بدیهای خانواده را میپوشاند تا آزرده نشوند، ولی کلّیّت ندارد.[۱۲]
والدین در زمان حیات از ایشان راضی بودند بعد که از دنیا میروند فرزندانشان عاقّ والدین میشوند! انسان باید خیلی مراقبه داشته باشد، در همه جهات مراقبه داشته باشد.
آقا میفرمودند: بعضی از سالکین راه خدا در همه چیز جلو هستند، به پول که میرسند جا میزنند! یعنی مسأله پول که میشود جا میزنند! چهبسا میخواهد خمسش را حساب کند دستش میلرزد! درحالیکه آقا میفرمودند: سالک راه خدا اوّل باید از مال بگذرد بعد از جانش بگذرد. کسیکه از مال نگذرد به مقصود نخواهد رسید. کسیکه واجب مالیش را أدا نکند نخواهد رسید.
آقا میفرمودند: امر از این هم بالاتر است! خیلی بالاتر است! تنها تأدیه واجب نیست؛ انسان باید دلبسته هم نباشد. آقا به بنده میفرمودند: بعضی از این أفراد که میخواهند پولشان را حساب کنند شما پول ایشان را نگیرید. پول آنها به جوی آب ریخته شود بهتر است! معنای این حرف چیست؟ یعنی دلشان به مال دنیا بسته شده و أصلاً کنده نمیشود.
سالک راه خدا باید هستی خود را بدهد، جان خود را بدهد. وقتی از پول که یک أمر عرضی است نمیتوانی بگذری چگونه میتوانی از جانت بگذری؟
قضیّه سامری مفصّل است. او تمام زحمات حضرت موسی علیهالسّلام را به باد فنا داد و بنیاسرائیل که موحّد شده بودند را گوسالهپرست کرد. حضرت موسی برگشت برادرش هارون را مورد عتاب و مؤخذه قرار داد. هارون گفت: من کاری نکردم و تمام بلاها را سامری درآورده است! حالا حضرت موسی با سامری چکار کند؟ آمد تا او را بکُشد، حضرت موسی خیلی قوی بود وقتی میخواست سامری را بکُشد، خطاب آمد که او را نکُش! لاتَقْتُلْهُ یا موسَی! فَإنّهُ سَخیٌّ.[۱۳]
سامری انسان سخاوتمندی بود و خدا سخاوتمندان را دوست دارد! خداوند کسیکه از مالش بگذرد را دوست دارد.
امر سلوک امر دقیقی است. در هر کاری مراقبه دقیق لازم دارد؛ در صحبتکردن، در نشستن و برخاستن، غذاخوردن، خوابیدن و...
خداوند إنشاءالله به ما توفیق دهد تا تنها به ذکرگفتن اکتفا نکنیم! اگر سحر از خواب بیدار شدیم و ذکر گفتیم، آیا کفایت میکند و جزء أعلی علیّین هستیم؟! نه! سلوک ریزهکاریهائی دارد که باید مدّ نظر داشته باشیم. اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. نهجالبلاغة، حکمت۱۴۷، ص۴۹۵.
۲. الخصال، ج۱، ص۳۷.
۳. بحارالأنوار، ج۷۱، ص۸۴ .
۴. الأمالی شیخ مفید، ص۲۳۷.
۵. صدر آیه ۳۴، از سوره ۴: النّسآء.
۶. قسمتی از آیه ۱۹، از سوره ۴: النّسآء.
۷. بحارالأنوار، ج۷۸، ص۱۸۶.
۸. صدر آیه ۶۱، از سوره ۱۶: النّحل.
۹. کشفالغمّة، ج۲، ص۱۶۵.
۱۰. بحارالأنوار، ج۷۱، ص۸۴ .
۱۱. الکافی، ج۳، ص۲۳۰ و ۲۳۱، ح۳ و ۵.
۱۲. همانمصدر، ص۲۳۰، ح۱.
۱۳. بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۰۸.