قبض و بسط سلوکی (۲)

گلشن احباب (جلد اول) - مجلس سوّم: قبض و بسط سلوکی (۲)

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

در جلسه گذشته درباره قبض و بسط صحبت شد که قبض چیست؟ بسط چیست؟ و اینها چه عواملی دارند؟ اجمالاً در این دو موضوع مطالبی عرض شد؛ عرض کردیم که قبض به معنای «گرفتگی و ناراحتی» و بسط به معنای «گشایش و راحتی» است.

گاهی برای انسان قبض حاصل می‌شود و هرچه جستجو و تفحّص می‌کند که علّت این قبض و گرفتگی روحی چیست؟ آیا خلافی از او سر زده یا معصیتی انجام داده است؟ آن را پیدا نمی‌کند! همین‌طور گاهی انسان در خانه یا جای دیگری نشسته که حالت بسطی برایش پیش می‌آید و نمی‌داند که این بسط از چه ناحیه‌ای بوده و علّت آن چیست!

ولی گاهی این قبض و بسط ناشی از عمل خود انسان است؛ مثلاً ظلمی کرده است، چرا که ظلم از موارد بیّنی است که موجب قبض می‌شود و هرچه درجه ظلم بالاتر باشد قبضی که برای انسان حاصل می‌شود شدیدتر بوده و هرچه ظلم کمتر باشد آن قبض هم کمتر است.

أقلّ آثاری که بر ظلم مترتّب می‌شود همین حالت گرفتگی و قبض است؛ مثلاً اگر انسان بی‌جهت با عیالش دعوا کند و حق هم با عیال باشد، برای او قبض و گرفتگی حاصل شده و تا عیالش را راضی نکند این قبض مرتفع نخواهد شد و لو اینکه چند روز بگذرد!

نسبت به پدر و مادر هم همین‌طور است؛ اگر پدر و مادر از دست فرزندشان راضی نباشند و لو اینکه حق با فرزند بوده و پدر و مادر به ناحق از او ناراضی باشند، خواه ناخواه برای فرزند قبض پیش‌آمده و هرچه به خود فشار بیاورد و این طرف و آن طرف برود که این گرفتگی و قبض مرتفع شود، مرتفع نخواهد شد! مگر اینکه دل پدر و مادر را به‌دست آورده رضایت ایشان را تحصیل کند.

عوامل برطرف‌شدن قبض

بعضی از رفقا خدمت آقا آمده می‌گفتند: برای ما قبض شدیدی حاصل شده و علّت آن را هم نمی‌دانیم! آقا به نحو عموم سه مطلب را توصیه می‌فرمودند:

صله رحم

اوّل: صله ارحام کنید؛ دل پدر و مادرتان را به‌دست آورید و آنها را خوشحال کنید. همچنین به برادرها، خواهرها، عمو، عمّه، دائی، خاله و... سر بزنید که صله ارحام موجب بسط می‌شود؛ خصوصاً محبّت به مخدّرات از ارحام خیلی نافع است؛ چون مخدّرات لطیف‌تر بوده و بیشتر نیاز به محبّت دارند و با محبّت دلهایشان بیشتر شاد می‌شود. نیکی به پدر و مادر و ارحام کفّاره گناهان است.

در کافی از حضرت امام صادق علیه‌السّلام روایت می‌کند که: جآءَ رَجُلٌ إلَی النَّبیِّ صَلَّی‌اللَهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ قالَ: إنّی وَلَدْتُ بِنْتًا و رَبَّیْتُها حَتَّی إذا بَلَغَتْ فَأَلْبَسْتُها و حَلَّیْتُها ثُمَّ جِئْتُ بِها إلَی قَلیبٍ فَدَفَعْتُها فی جَوْفِهِ و کانَ ءَاخِرُ ما سَمِعْتُ مِنها و هیَ تَقولُ: یا أَبَتاهْ! فَما کَفّارَةُ ذَلِکَ؟ قالَ: أَلَکَ أُمٌّ حَیَّةٌ؟ قالَ: لا. قالَ: فَلَکَ خالَةٌ حَیَّةٌ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ: فَابْرَرْها، فَإنّها بِمَنْزِلَةِ الأُمِّ؛ یُکَفِّرُ عَنکَ ما صَنَعْتَ.[۱]

«مردی به محضر حضرت رسول أکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم آمد و عرض کرد: دختری برای من متولّد شد و من او را بزرگ کردم تا وقتی که به سنّ بلوغ رسید، لباسی بر تنش کردم و او را آرایش نمودم و او را بر سر چاهی بردم و در چاه انداختم و آخرین چیزی که از او شنیدم صدای او بود که می‌گفت: «بابا، بابا!» کفّاره این گناه من چیست؟

حضرت پرسیدند: آیا مادری (یا مادربزرگی) که زنده باشد داری؟ عرض کرد: نه! فرمودند: خاله‌ای داری؟ عرض کرد: بله! فرمودند: به او نیکی کن که در حکم مادر است؛ با نیکی به او گناه تو پاک می‌شود.»

راوی می‌گوید: از خدمت امام صادق علیه‌السّلام پرسیدم: این واقعه مربوط به چه زمانی است؟ فرمودند: مربوط به دوران جاهلیّت است که دختران را از ترس اینکه اسیر شده و در قبیله دیگری فرزند بیاورند می‌کشتند.

و نیز از امام سجّاد علیه‌السّلام روایت شده است که: جآءَ رَجُلٌ إلَی النَّبیِّ صَلَّی‌اللَهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ فَقالَ: یا رَسولَ اللَهِ! ما مِن عَمَلٍ قَبیحٍ إلاّ قَدعَمِلْتُهُ، فَهَل لی مِن تَوْبَةٍ؟ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللَهِ صَلَّی‌اللَهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ: فَهَل مِن والِدَیْکَ أَحَدٌ حَیٌّ؟ قالَ: أَبی. قالَ: فَاذْهَبْ فَبَرَّهُ. قالَ: فَلَمّا وَلَّی قالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌اللَهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ: لَوْ کانَتْ أُمُّهُ.[۲]

«مردی خدمت حضرت رسول أکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم آمد و عرض کرد: هیچ کار زشتی نیست مگر آنکه من آن را انجام داده‌ام. آیا توبه‌ای برای من هست؟ حضرت فرمودند: آیا از پدر یا مادرت کسی زنده است؟ عرض کرد: پدرم زنده است. فرمودند: برو و به او نیکی کن! وقتی آن مرد رفت، حضرت فرمودند: ای کاش مادرش زنده بود!»

قرائت قرآن

دوّم: قرائت قرآن نیز موجب بسط می‌شود؛ اگر کسی دلش گرفته و نمی‌داند علّت آن چیست و هرچه در زوایای نفسش تفحّص می‌کند علّت آن را پیدا نمی‌نماید، قرآن را باز کند و قرآن بخواند!

قرآن خودش می‌فرماید: «موجب شفاء دردهای باطنی است» کما اینکه موجب شفای دردهای ظاهری هم هست.

یَأَیُّهَا النَّاسُ قَدْجَآءَتْکُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّکُمْ وَ شِفَآءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤمِنِینَ.[۳] «ای مردم! حقّاً به‌سوی شما موعظه و اندرزی از جانب پروردگارتان آمده است، و شفائی برای دردهای سینه‌ها و صفات رذیله و ظلماتی که در درون انسانهاست، و هدایت و رحمتی برای مؤنین.»

روایات فراوانی در باب شفابخش‌بودن قرآن کریم وارد شده است؛ در روایتی از امام علیه‌السّلام نقل شده است که فرمودند: فی القُرْءَانِ شِفآءٌ مِن کُلِّ دآءٍ.[۴] «در قرآن شفای هر مرضی وجود دارد.»

نور قرآن تاریکی را از بین می‌برد و قلب و دل را شفا می‌بخشد. لذا حضرت فرمودند: تَعَلَّموا القُرْءَانَ فَإنّهُ أَحْسَنُ الحَدیثِ و تَفَقَّهوا فیهِ فَإنّهُ رَبیعُ القُلوبِ و اسْتَشْفوا بِنورِهِ فَإنّهُ شِفآءُ الصُّدورِ.[۵] «قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است و در آن تفکّر و اندیشه کنید و آن را با تدبّر و درایت بفهمید که بهار دلهاست و با نور آن شفا طلبید و مریضی‌ها را درمان کنید که شفای دردهای سینه‌هاست.»

زیارت اهل قبور

سوّم: زیارت أهل قبور که این هم موجب بسط می‌شود! زیارت قبور هم موجب عبرت برای انسان است و هم موجب شادی دل مؤنینی که از دنیا رفته‌اند؛ به‌خصوص اگر انسان آداب آن را مراعات کرده و برای آنها از سوَر قرآن قرائت کند. وقتی انسان به زیارت مؤنین می‌رود آنها با انسان انس می‌گیرند و خوشحال می‌شوند و وقتی برمی‌گردد ایشان احساس دلتنگی می‌کنند.

محمّدبن‌مسلم می‌گوید: از حضرت امام صادق علیه‌السّلام پرسیدم: به زیارت مردگان برویم؟ فرمودند: بله! عرض کردم: وقتی به نزدشان می‌رویم متوجّه می‌شوند؟ فرمودند: إی وَاللَهِ! لَیَعْلَمونَ بِکُمْ و یَفْرَحونَ بِکُمْ و یَسْتَأْنِسونَ إلَیکُمْ. «آری! قسم به خدا، متوجّه می‌شوند و به سبب آمدن شما شاد می‌گردند و با شما انس می‌گیرند!»

عرض کردم: وقتی به زیارت قبور رفتیم چه بگوئیم؟ فرمودند: بگو: اللَهُمَّ جافِ الأَرْضَ عَن جُنوبِهِمْ و صاعِدْ إلَیکَ أَرواحَهُمْ و لَقِّهِم مِنکَ رِضْوانًا و أَسکِنْ إلَیهِمْ مِن رَحمَتِکَ ما تَصِلُ بِهِ وَحدَتَهُمْ و تُؤنِسُ بِهِ وَحشَتَهُمْ إنّکَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدیرٌ.[۶] «خدایا! زمین را از پهلویشان گشاده نما و روحشان را به‌سوی خود بالا ببر و از جانب خود رضوان و خوشنودیت را به ایشان برسان و از رحمتت، رحمتی در میان ایشان قرار بده که به‌وسیله آن ایشان را از تنهائی بیرون بیاوری و غربت و بی‌کسی آنها را به انس تبدیل کنی که تو بر هر کاری قدرت داری.»

عوامل دیگر رفع قبض

علاّمه والد رحمه‌الله‌علیه این سه مورد را به نحو عموم همیشه سفارش می‌فرمودند. و عرض شد که: فرستادن صلوات و زیارت مشاهد مشرّفه و بکاء در مصائب اهل بیت علیهم‌السّلام و دل برادر مؤن را شادکردن نیز موجب بسط می‌شود! و در روایات به اثر شدید هریک از اینها در آمرزش گناهان و قضاء حوائج و رفع مشکلات اشاره شده است.

برکات ذکر شریف صلوات در روایات فراوان ذکر شده است و ذکر صلوات در حلّ مشکلات خیلی آثار عجیبی دارد. در روایتی از پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم خطاب به أمیرالمؤنین علیه‌السّلام وارد است که: أَنّ الرَّجُلَ مِن أُمَّتی إذا صَلَّی عَلَیَّ و أَتْبَعَ بِالصَّلَوةِ عَلَیَّ أَهْلَ بَیْتی فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمآءِ و صَلَّتْ عَلَیهِ الْمَلَئِکَةُ سَبْعینَ صَلَوةً و إن کانَ مُذْنِبًا خَطّآءً: ثُمَّ تَتَحآتُّ عَنهُ الذُّنوبُ کَما یَتَحآتُّ الوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ و یَقولُ اللَهُ تَبارَکَ‌وتَعالَی: لَبَّیْکَ یا عَبْدی و سَعْدَیْکَ! و یَقولُ اللَهُ لِمَلَئِکَتِهِ: یا مَلَئِکَتی! أَنْتُمْ تُصَلّونَ عَلَیهِ سَبْعینَ صَلَوةً و أَنَا أُصَلّی عَلَیهِ سَبْعَ‌مِائَةِ صَلَوةٍ.[۷]

«وقتی کسی از امّتم بر من صلوات بفرستد و صلوات بر اهل بیتم را در پی آن بیاورد، درهای آسمان بر او گشوده می‌شود و ملائکه هفتاد بار بر او صلوات می‌فرستند، گرچه گنهکار و پر از خطا باشد. و گناهانش مانند ریختن برگ از درخت فرو می‌ریزد و خداوند تبارک‌وتعالی به او می‌گوید: ای بنده‌ام من دعوت تو را اجابت می‌کنم و حاجتت را روا می‌دارم! و خداوند به ملائکه می‌گوید: اگر شما هفتاد بار بر او صلوات فرستادید من هفتصد بار بر او صلوات و رحمت می‌فرستم!»

در باب زیارت اهل بیت علیهم‌السّلام هم که روایات بسیار زیاد است و ثوابهائی بیان شده که از حدّ و حصر خارج است و مغفرت ذنوب و قضاء حوائج از آثار مهمّ آن‌است‌که فرمودند: ما مِن رَجُلٍ یَزورُنا أَوْ یَزورُ قُبورَنا إلاّ غَشیَتْهُ الرَّحْمَةُ و غُفِرَتْ لَهُ ذُنوبُهُ.[۸] «هیچ کسی نیست که ما یا قبور ما را زیارت کند مگر اینکه رحمت، او را در بر گرفته و گناهانش بخشیده می‌شود.»

برآوردن حاجت مؤن

برآوردن حاجت مؤن نیز موجب بسط می‌شود، به‌خصوص مؤنی که در مضیقه و فشار باشد؛ مثلاً وقتی سخت در فشار واقع شده و شما به او پولی قرض دهید برای شما بسط حاصل می‌شود. از آثار بشّاشیّتی که برای آن مؤن پیدا می‌شود بسطی است که برای شما به‌وجود می‌آید و این اثر بر شادکردن مؤن مترتّب می‌شود بدون اینکه انسان متوجّه این معنی باشد! همین‌طور است کمک به کسی‌که مضطرّ است بأیّ نحوٍ مِنَ الاضطرار، چون اضطرار که فقط اضطرار مالی نیست؛ مثلاً مریض بوده و کسی نیست او را به طبیب معرّفی کند، رفع اضطرار او موجب بسط می‌شود. و قِس علی ذلک.

رفع مشکل از مؤنین عجیب است و گرفتگی‌های دنیوی و اخروی را برطرف می‌کند. ذَریح مُحاربی که از اصحاب بزرگوار امام صادق علیه‌السّلام است می‌گوید: از آن حضرت شنیدم که می‌فرمود: أَیُّما مُؤمِنٍ نَفَّسَ عَن مُؤمِنٍ کُرْبَةً و هُوَ مُعْسِرٌ یَسَّرَ اللَهُ لَهُ حَوآئِجَهُ فی الدُّنْیا و الأَخِرَةِ.[۹] «هرکس از مؤنی که در سختی به سر می‌برد، مصیبت و غصّه‌ای را برطرف کند، خداوند مشکلات او را در دنیا و آخرت آسان کرده و حوائجش را برآورده می‌فرماید.»

رفع حوائج اخروی به معنای رفع موانع طریق و بازشدن دربهای آسمان است که اثر آن برای عامّه مردم در آخرت ظهور و بروز پیدا می‌کند، ولی سالک إلی الله در همین دنیا اثر را می‌یابد و إحساس می‌کند.

قضاء حوائج مؤنین کفّاره گناهان بزرگ است و لذا بار سنگین نفس را سبک می‌نماید. حضرت أمیرالمؤنین علیه‌السّلام در نهج‌البلاغة فرمودند: مِن کَفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ إغَاثَةُ المَلهوفِ و التَّنْفیسُ عَنِ المَکروبِ.[۱۰] «از کفّاره‌های گناهان بزرگ، کمک به شخص محتاجی است که طلب کمک می‌کند و ایجاد گشایش و دفع بلا از شخص مصیبت‌زده است.»

رضایت والدین

موارد بسط زیاد است، به‌خصوص رضایت پدر و مادر که عجیب است! در مقابل رضایت والدین، عاقّ والدین است که ألعیاذ بالله اگر حاصل شود تمام چرخ زندگی از کار می‌ایستد! نه تنها راه آسمان که راه معاش دنیوی هم بسته می‌شود! نه فقط راه از بالا که از پائین هم بسته می‌شود؛ چرا که: «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.»[۱۱]

رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: إنّ الجَنَّةَ لَیوجَدُ ریحُها مِن مَسیرَةِ خَمْسِ‌مِائَةِ عامٍ و لایَجِدُها عاقٌّ.[۱۲] «بوی بهشت از مسافت پانصد سال راه استشمام می‌شود ولی کسی‌که عاقّ والدین بوده و پدر و مادر از او راضی نیستند آن‌قدر از بهشت دور است که این بو را استشمام نمی‌کند!» حالا هرچه نماز بخواند هرچه عشقش زیاد باشد، هرچه توجّهش زیاد باشد، مراقبه‌اش خوب باشد، أمّا تا دل پدر و مادر شاد نباشد کار درست نخواهد شد! باید دل پدر و مادر را شاد کرد!

هر چیزی یک أثری دارد؛ آقا می‌فرمودند: ازدواج یکی از مراحلی است که برای سالک ضروری است؛ یعنی اگر سالکی ازدواج نکند این پلّه و این مرحله را طی نخواهد کرد و هرچقدر مقامش بالا برود به آن کمال مطلق نخواهد رسید، حتّی اگر در ترک ازدواج معذور باشد!

مرحوم حکیم هیدجی خیلی مقام داشت و عالمی عارف و روشن‌ضمیر و اهل مراقبه بود، أمّا ازدواج نکرد! یا مرحوم آقا شیخ مرتضی طالقانی که عالمی بزرگوار و دور از هوی و صاحب مراقبه و قلبی پاک و روشن و نورانی بود تا آخر عمر مجرّد زیست و ازدواج نکرد! پس هر طاعتی أثری مخصوص به خود دارد، معاصی نیز همین‌طور است و هرکدام برای خود أثری مخصوص دارد.

عاقّ والدین أثرش قبض است! هرچه سالک راه خدا کارهایش منظّم باشد؛ نماز شبش منظّم، بیداری شبش منظّم، همه کارهای او منظّم باشد، ولی پدر یا مادر از او ناراضی باشند برای او قبض حاصل می‌شود و لو اینکه به ناحق ناراضی بوده و از جهت منطقی و عقلائی حق با فرزند باشد. گرفتگی دل مادر یا پدر چه حق باشد و چه ناحق، أثری که روی فرزند منعکس می‌کند قبض و گرفتگی است!

شخصی خدمت رسول الله عرض کرد: پدرم به من ظلم کرده است! حضرت فرمودند: أَنْتَ و مالُکَ لِأَبیکَ.[۱۳] «تو خودت و مالت همه مال پدرت است!» اصلاً هستی و وجودت مال پدرت است! با اینکه پدر حق ندارد مال فرزند را بگیرد و اگر بگیرد شرعاً ضامن است، أمّا اگر چنین کاری کرد آیا فرزند می‌تواند با پدرش دعوا کند؟! نمی‌تواند!

اگر پدر و مادر ناراضی باشند هرچه انسان در امور دنیوی یا اخروی تلاش کند و هر کاری انجام دهد، به نتیجه نمی‌رسد! این طرف بزند به بن‌بست می‌رسد! آن طرف بزند به بن‌بست می‌رسد! او از جهت معنی و باطن راهش بسته شده که در ظاهر این‌طور متجلّی می‌گردد.

سابقاً در زمانهای خیلی دور دو نفر را می‌شناختم که هر دو در راه خدا بودند و هر دو هم در کارهای استاد «إن قلت» داشتند! با اینکه شاگرد باید در برابر استاد تسلیم بوده و هرچه می‌گوید گوش کند! شاگردی که «إن قلت» داشته و بگوید: این حرف استاد را گوش می‌کنم ولی آن حرف را گوش نمی‌کنم، به مقصود نخواهدرسید! مصداق آیه: نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ[۱۴] قرار می‌گیرد!

بعضی نسبت به قرآن این‌طور هستند؛ مقداری از احکامش را قبول کرده ایمان می‌آورند و مقداری را رها کرده ایمان نمی‌آورند! به آنچه مطابق میلشان است ایمان می‌آورند و به آنچه مطابق میلشان نیست ایمان نمی‌آورند، پس کأنّ به همه آن کافر شده‌اند؛ این‌طور فائده ندارد! انسان وقتی ایمان می‌آورد یا به همه آن باید ایمان بیاورد و یا نسبت به همه آن کافر می‌شود!

این دو نفر از جهت تمرّد با هم مشترک بودند و نفس سلیمی نداشتند که هرچه آقا می‌گویند: انجام دهید! بگویند: سمعاً و طاعةً! نه، در بعضی جاها تمرّد می‌کردند. یکی از این دو در امتحان اوّل و در پلّه اوّل رد شد و رفت! أمّا دوّمی کراراً مورد امتحان قرار می‌گرفت و در تمام آنها رفوزه می‌شد و تمرّد می‌کرد، ولی همین‌طور معلّق و پا در هوا مانده بود! یعنی نودونه درصد رد می‌شد ولی یک درصد مانده بود. همین‌طور به یک نخ آویزان بود!

من کراراً از مادر نفر اوّل شنیده‌بودم که می‌گفت: من از این فرزند راضی نبوده و او را عاق کردم! من با او صحبت کردم و به او گفتم: چرا دل او را به‌دست نمی‌آوری؟ در این عالم یک مادر که بیشتر نداری! برو دل او را به‌دست بیاور!

در جواب می‌گفت: حق با من است و ماجرا را تعریف کرد! دیدم منطقی صحبت می‌کند و اگر نگوئیم صددرصد ولی هفتاد درصد حق با او بود! ولی نارضایتی مادر این أثر را دارد؛ کار ظاهری او منعطل می‌شود، معاش ظاهری او به بن‌بست می‌رسد، چون باطن او را خراب می‌کند و اصل باطن است! یعنی ولیّ خدا وقتی می‌بیند که او تمرّد کرد می‌گوید: او ردّ است! چه‌بسا بدون اینکه این جهتِ نارضایتی مادر، در خاطر ولیّ خدا باشد می‌گوید: او ردّ است؛ چرا؟ چونکه از بالا در بسته شده است. وقتی درِ باطن بسته شد او رد می‌شود!

ولی نسبت به آن شخص دیگر به خود بنده فرمودند: او معلّق است، رفیق ما نیست. ولی طردش نمی‌کردند و می‌فرمودند: او معلّق است؛ چرا؟ چون نهایت محبّت را نسبت به پدر و مادرش داشت و وقتی درِ آسمان بسته نشود در این پائین یک امیدی هست، ولی اگر آن بالا درِ آسمان بسته شد این پائین هم امید قطع می‌شود!

رفقائی که پدر و مادر دارند چه جوان باشند و چه پیر فرقی نمی‌کند، باید قدر این نعمت عظمای إلهی را بدانند! خیلی قدر بدانند، چون راه دنیوی و أخروی ایشان از این طریق است!

باید از پدر و مادر اطاعت نمود ولو اینکه خلاف بگویند! بلی، اگر امر کنند سینما برو! ساز و آواز گوش بده! معصیت کن! انسان نباید اطاعت کند. أمّا اگر امر به معصیت نمی‌کنند ولی به انسان زور می‌گویند، باید دندان روی جگر گذاشت! اگر حرفشان غیرمنطقی است باید پذیرفت، خیلی مشکل است! ولی انسان برای خدا و برای دنیا و آخرت خودش باید دندان روی جگر گذاشته کاری که می‌گویند انجام دهد.

پدر و مادر ولو اینکه کافر باشند اگر از فرزند خود دلگیر باشند برای او قبض حاصل خواهد شد. این روایت خیلی عجیب است که بوی بهشت از مسافت پانصد سال راه استشمام می‌شود، ولی کسی‌که عاقّ والدین بوده و پدر و مادر از او راضی نیستند آن‌قدر از بهشت دور است که این بو را استشمام نمی‌کند! تمام راهها برای او بسته شده، راه خدا برای او مسدود است، چون راه بهشت راه خداست.

برادران عزیز و رفقائی که پدر یا مادرشان یا هر دو در قید حیات هستند خیلی قدر بدانند! خیلی قدر بدانند! تا می‌توانند به پدر و مادرشان خدمت کنند، تا می‌توانند حرف آنها را گوش کنند، تا می‌توانند دل آنها را به‌دست بیاورند که موجب بسط می‌شود. یکی از ثمرات آن بسط است، راه انسان به‌سوی خدا باز می‌شود؛ اگر چنانچه در راه خدا خلل یا لغزشی داشته باشد، اگر چنانچه بخواهد به زمین هم بخورد، خدا دست او را می‌گیرد و صددرصد زمین نمی‌خورد، ولو شده به یک نخ بین زمین و آسمان آویزان می‌ماند و زمین نمی‌خورد؛ خیلی مهمّ است! خیلی مهمّ است! چون انسان معصوم نیست و گاهی پای او به سنگ گیر کرده به زمین می‌خورد.

اهمّیت و ارزش رفیق

إن‌شاءالله خدا به همه ما توفیق دهد نسبت به پدر و مادر و بعد از ایشان به برادران و خواهران و سایر أرحام خدمت کنیم و همچنین نسبت به رفیق که رفیق کمتر از أرحام نیست و واقعاً یک نسبت باطنی بین رفقا برقرار است.

رفیقی که در مسیر است، در راه خداست، متّفق‌القول است، قلبش با قلب انسان یکی است، هدف او با هدف انسان یکی است، این واقعاً و حقیقتةً رَحِم انسان محسوب می‌شود! گرچه آثار شرعی رحمیّت از قبیل إرث و غیره بر آن مترتّب نمی‌گردد، ولی حقیقتةً رحم است و چه‌بسا آن رحمی که در مسیر خلاف بوده و حق به گوشش برسد و استنکار کند اصلاً رحم نباشد.

یک‌مرتبه که بنده می‌خواستم به تهران بروم آقا فرمودند: تهران که می‌روید به أرحام سر بزنید. عرض کردم: به فلان کس هم سر بزنیم؟ فرمودند: نه آقا! آنجا اصلاً نروید!

بارها شنیدم که این آیه شریفه را می‌خواندند: فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَنءِذٍ وَ لاَیَتَسَآءَلُونَ.[۱۵] «هنگام نفخ صور ـ که زمان ظهور و بروز بواطن و حقائق است ـ دیگر نسبت و خویشی در میانشان نمانَد و کسی از کس دیگر حال نپرسد!» یعنی در عالم واقع و حقیقت، کسی‌که حق به گوشش برسد و استنکار و استنکاف کند و حق را نپذیرفته، به دنبال باطل باشد، حقیقتةً رحم نیست!

پس سعی کنید دل رفقا را به‌دست بیاورید! الحمدللّه رفقا با هم گرم و خوب هستند، یک‌دل و یک‌صدا هستند! آقا می‌فرمودند: اگر کسی رفقای ما را قبول ندارد ما را هم نباید قبول داشته باشد. ما با رفقا هستیم؛ یعنی اگر کسی بگوید: من آقا را قبول دارم أمّا رفقا را قبول ندارم؛ یعنی به ایشان میل و محبّت ندارم و با ایشان یک‌دل نیستم، نمی‌شود! ما با رفقا هستیم، با همین رفقا می‌نشینیم، با همین رفقا صحبت می‌کنیم و انس می‌گیریم!

چون هدف یکی بوده و هدف همه خداست؛ اگر رفیقی اشتباهی کرد انسان به او تذکّر می‌دهد که این کار اشتباه است ولی نمی‌تواند او را طرد کند؛ وَ لاَتَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ.[۱۶] «ای پیغمبر! افرادی که قصدشان خدا بوده و هر روز در صبح و در پایان روز پروردگارشان را می‌خوانند طرد نکن!» رفقای ما هدفشان خداست، همّشان، فکرشان خداست، به فکر دنیا نیستند؛ اگر به فکر دنیا بودند مثل خیلی‌ها به دنبال دنیا می‌رفتند.

کراراً از آقا شنیدم که: هرکس ما را قبول دارد باید رفقای ما را هم قبول داشته باشد؛ اگر بگوید من شما را قبول دارم ولی رفقایتان را قبول ندارم (یعنی با آنها یک دل نباشد)، ما چنین رفیقی نمی‌خواهیم.

کراراً می‌فرمودند: انسان باید با این رفقائی که یک‌دل و یک‌صدا هستند گرم باشد، اگر مریض می‌شوند به عیادتشان برود، دلشان را شاد کند که همین شادی آنها برای انسان بسط آورده، غم و غصّه را از دل انسان می‌برد. البتّه آن غم و غصّه اصلی باید همچنان در دل سالک باقی باشد؛ آن غم و غصّه چیست؟ غم و غصّه خدا!

إن‌شاءالله خدا به ما توفیق دهد که در دلمان فقط غم و غصّه او باشد و دل ما و همه رفقای ما را از این گنج خالی نکند. الحمدللّه رفقا با هم گرم هستند؛ نسبت به پدر و مادرشان که در قید حیاتند گرم هستند، ولی إن‌شاءالله هرچه بیشتر با هم گرم شوند، هرچه بیشتر رضایت پدر و مادر را جلب کنند.

دل پدر و مادر به همین خوش است که مثلاً پسرش برای او تحفه‌ای بیاورد، یک ظرف میوه بیاورد، پیراهنی برای او بیاورد، جورابی برای او بخرد. اگر دل پدر و مادر به این خوش می‌شود حتماً این کار را انجام دهد، یا اگر دلش به این خوش می‌شود که روزی نیم ساعت فرزندش پهلوی او نشسته، بگوید و بخندد، حتماً این کار را انجام دهد. ببینید دل پدر و مادر به چه چیزی خوش می‌شود همان کار را انجام دهید.

یکی از نعمت‌های بزرگ خداوند این‌است‌که فرزندی بتواند هر روز پدر و مادرش را زیارت کند و به ایشان خدمت نماید و دلشان را شاد نماید.

همان‌طور که در این عالم اگر برای رفیقتان یا پدر و مادرتان تحفه‌ای ببرید شاد می‌شوند، اگر چنانچه پدر و مادر از دنیا رفته باشند نیز می‌توان با نماز، قرآن و صدقه آنها را شاد نمود؛ تمام اینها برای پدر و مادر حکم تحفه را داشته به آنها می‌رسد و مسرور می‌گردند.[۱۷]

از آن طرف هم ممکن است پدر و مادر در زمان حیات از پسرشان راضی باشند أمّا وقتی از دنیا رفتند این پسر عاقّ والدین شود! چرا؟ چون آنها را ترک کرده‌است یا بالاتر، مسیری را طی می‌کند که خلاف مسیر آنها و خلاف رضایت آنها بوده و عاقّ والدین می‌گردد.

إن‌شاءالله خدا همه ما را موفّق کند تا عواملی که دست خودمان بوده و موجب قبض و گرفتگی است از ما سر نزند؛ ظلم نکنیم، گناه نکنیم، عصیان پروردگار نکنیم، خلاف نکنیم، دل مؤنی را بی‌جهت نرنجانیم، به‌خصوص دل پدر و مادر را نرنجانیم و رضایت آنها را تحصیل نمائیم! اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. الکافی، ج۲، ص۱۶۲ و ۱۶۳.

۲. بحارالأنوار، ج۷۱، ص۸۲ .

۳. آیه۵۷، از سوره ۱۰: یونس.

۴. مکارم‌الأخلاق، ص۳۶۳.

۵. نهج‌البلاغة، خطبه ۱۱۰، ص۱۶۴.

۶. فلاح‌السّآئل، ص۸۵ .

۷. الأمالی شیخ صدوق، مجلس۸۵، ص۵۸۰.

۸. بحارالأنوار، ج۹۹، ص۳۰۲.

۹. الکافی، ج۲، ص۲۰۰.

۱۰. نهج‌البلاغة، حکمت ۲۴، ص۴۷۲.

۱۱. تحفه‌المراد، شرح قصیده میرفندرسکی، ص۳۷.

۱۲. الخصال، ج۱، ص۳۷.

۱۳. الکافی، ج۵، ص۱۳۶، ح۶.

۱۴. قسمتی از آیه ۱۵۰، از سوره ۴: النّسآء.

۱۵. آیه ۱۰۱، از سوره ۲۳: المؤنون.

۱۶. صدر آیه ۵۲، از سوره ۶: الأنعام.

۱۷. رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم می‌فرمایند: أهْدوا لِمَوْتاکُم. فقُلْنا: یا رَسولَ اللهِ! و ما هَدیَّةُ الأمواتِ؟ قالَ: الصَّدَقَةُ و الدُّعآءُ. (جامع‌الأخبار، ص۱۶۹)

مطالب جدید