قبض و بسط سلوکی (۳)

گلشن احباب (جلد اول) - مجلس چهارم: قبض و بسط سلوکی (۳)

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

در جلسات گذشته درباره قبض و بسط صحبت شد و عرض کردیم: معنای قبض این‌است‌که گاهی اوقات سالک راه خدا احساس گرفتگی کرده و برایش خستگی مفرط روحی پیش می‌آید، خستگی‌ای که ناشی از روح است نه جسم! ممکن است تمام نِعَم دنیویّه برای او فراهم بوده و هیچ ناراحتی نداشته باشد، ولی روحش خسته و کسل باشد به‌طوری‌که خود را در ضیق ببیند.

در شهر تهران روزهائی که هوا خیلی آلوده است إعلام می‌کنند أفرادی که بیماری قلبی یا ریوی دارند از منزل بیرون نیایند! بنده در سفر پیش که به تهران رفتم سوار ماشین بودیم و راهبندان شده بود که یک دفعه همین حالت گرفتگیِ شش و قلب به من دست داد و آلودگی هوا کاملاً برایم محسوس بود. بعد شنیدم که إعلام شده بود أفرادی که بیماری قلبی یا ریوی دارند از منزل بیرون نیایند. یا مثلاً چه‌بسا انسان در اطاق دربسته‌ای هست یا مثلاً در مجلس ترحیمی شرکت کرده که فردی سیگار می‌کشد، نفَس انسان می‌گیرد به‌طوری‌که دیگر قادر نیست بماند و دوست دارد هرچه زودتر خودش را نجات دهد؛ اینها گرفتگی جسمی و بدنی است.

أمّا گاهی برای انسان گرفتگی روحی پیدا می‌شود، این گرفتگی روحی غیر از گرفتگی جسم است، چه‌بسا در مکانی که هوای آزاد و لطیفی دارد مثل یک باغ نشسته باشد أمّا آن‌قدر در تنگی و ضیق قرار می‌گیرد که نمی‌داند به کجا برود که از این گرفتگی نجات پیدا کند! هیچ راه مفرّی ندارد! اگر او را به بهترین جاها دعوت کنند، به جائی دعوت کنند که سابقاً به رفتن به آنجا اشتیاق داشته و بهترین تنقّلات و بهترین فواکه و مواهب إلهیّه هم در آنجا باشد أصلاً حاضر نیست برود و به‌خاطر این گرفتگی که برای او پیش‌آمده نمی‌تواند برود.

در مقابل، معنای بسط این‌است‌که گاهی برای سالک حالت وَجد و گشایش و نشاط پیش می‌آید.

در جلسات قبل عرض کردیم که این قبض و بسط یک وقت به دست خود انسان بوده و خود انسان علّت آن را ایجاد می‌کند که باید به دنبال علّت قبض بگردد و آن را برطرف کند. و یک وقت به دست انسان نبوده و هرچه می‌گردد علّت آن را پیدا نمی‌کند!

عقوق والدین

یکی از عوامل قبض عاقّ والدین است. اصل معنای «عُقوق» یعنی عدم رضایت کامل به‌طوری‌که علقه میان فرزند و پدر یا مادر قطع شود؛ یعنی فرزند کاری کند که پدر او را از فرزندی سلب کرده بگوید: این اصلاً فرزند من نیست! و علاقه خود را قطع کند و او را نفرین کند یا مادر چنین کاری انجام دهد که دراین‌صورت برای فرزند قبضی حاصل می‌شود که هیچ مفرّی از این قبض نداشته و نمی‌تواند از این قبض بیرون بیاید و تنها راهش تحصیل رضایت پدر و مادر است.

لذا در روایت داریم که: إنّ الجَنَّةَ لَیوجَدُ ریحُها مِن مَسیرَةِ خَمْسِ‌مِائَةِ عامٍ و لایَجِدُها عاقٌّ.[۱] «بوی بهشت از مسافت پانصد سال راه استشمام می‌شود ولی کسی‌که عاقّ والدین بوده و پدر و مادر از او راضی نیستند آن‌قدر از بهشت دور است که این بو را استشمام نمی‌کند! این مرتبه عالی عقوق والدین است.

و بالاترین درجه عقوق که أعلی العقوق باشد این‌است‌که خدای ناکرده پدر یا مادرش را به قتل برساند که حضرت فرمودند: إنّ فَوْقَ کُلِّ عُقوقٍ عُقوقًا، حَتَّی یَقْتُلَ الرَّجُلُ أَحَدَ والِدَیْهِ فَإذا فَعَلَ ذَلِکَ فَلَیْسَ فَوْقَهُ عُقوقٌ.[۲] «بالای هر عقوقی عقوقی است تا اینکه مردی یکی از والدین خود را بکشد که اگر چنین کند دیگر بالاتر از آن عقوقی نیست.»

ولی اگر کسی پدر و مادرش را برنجاند و ناراحت کند، بدون اینکه کار به نفرین و جدائی کامل برسد، آن هم مرتبه‌ای از عقوق است و به همان‌مقدار قبض می‌آورد.

در روایت است که: حضرت رسول أکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: مَن أَحْزَنَ والِدَیْهِ فَقَدعَقَّهُما.[۳] «هرکس پدر و مادرش را ناراحت کند موجب عقوق والدین شده است.»

در روایت دیگری از حضرت امام صادق علیه‌السّلام آمده است که: أَدْنَی العُقوقِ «أُفٍّ» و لَوْ عَلِمَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ شَیْئًا أَهْوَنَ مِنهُ لَنَهَی عَنهُ.[۲] «کمترین درجه عاقّ والدین این‌است‌که فرزند به پدر یا مادرش «اف» بگوید و اگر خداوند چیزی کمتر و پائین‌تر از «اف» می‌شناخت از آن نهی می‌فرمود.»

عقوق والدین حرام و از معاصی کبیره است؛ حضرت صادق علیه‌السّلام فرمودند: عُقوقُ الوالِدَیْنِ مِنَ الکَبآئِرِ.[۵] و همان‌طور که حرام است فرزند کاری کند که عاقّ والدین شود، از آن طرف هم حرمت یا کراهت شدیده دارد که پدری یا مادری فرزند خویش را نفرین نموده و عاق کند، چون رگ حیاتی فرزند به‌واسطه این عاق زده می‌شود! زیرا در روایت است که این فرزند هرچه عبادت کند، نماز بخواند، روزه بگیرد، حج رود، هر کاری انجام دهد فائده‌ای ندارد و راهش به‌سوی خدا بسته بوده و کارش تمام است، مگر اینکه پدر و مادرش را راضی کند.

از زیدبن‌علیّ‌بن‌الحسین از پدران گرامیش علیهم‌السّلام از رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم روایت است که: یَلْزَمُ الوالِدَیْنِ مِنَ العُقوقِ لِوَلَدِهِما ما یَلْزَمُ الوَلَدَ لَهُما مِن عُقوقِهِما.[۶] «همان اثری که در قطع ارتباط و عقوق فرزند نسبت به پدر و مادر برای فرزند هست، همان اثر در قطع ارتباط والدین با فرزند برای والدین هست.» این روایت مطلق است، چه فرزند صالح باشد و چه طالح.

در هر حال پدر و مادر نباید او را عاق کرده و قطع ارتباط نمایند و اثرش به خود ایشان هم برمی‌گردد. البتّه حقّ پدر و مادر بر فرزند خیلی بیشتر از حقّ فرزند بر والدین است و اثر عقوق برای والدین کمتر از اثر آن برای فرزند است، ولی در اصل تأثیر مشترک می‌باشد.

و چون حقّ والدین بیشتر است نمی‌توان با قاطعیّت حکم به حرمت همه موارد عاق‌کردن فرزند داد و از این تشبیهی که در کلام حضرت آمده استفاده حرمت کرد و به نظر می‌رسد به‌حسب موارد، حکمش میان حرمت و کراهت شدیده مردّد باشد؛ و اللهُ العالم.

ولی به هر حال اگر والدین قطع ارتباط کنند برای خودشان هم ضرر دارد و البتّه اگر فرزند صالح باشد و با او قطع ارتباط کنند اثرش خیلی شدید می‌شود و لذا برخی از روایات در نهی از عقوق والدین نسبت به فرزند، مقیّد شده به حالتی که فرزندشان فرزندی صالح باشد و در این مورد احتمال حرمت أقوی است.[۷]

حیات و ممات والدین هم فرقی نمی‌کند و در هر دو حال برّ و نیکوکاری به والدین یا عقوق و أذیت به ایشان می‌رسد. برخی افراد خدمت ائمّه علیهم‌السّلام عرض می‌کردند: پدر و مادرم مرا عاق کردند آیا راهی هست؟ می‌فرمودند: بله! برای ایشان خیرات کن! شاید به‌واسطه خیرات و صدقاتی که برای پدر و مادر می‌دهی رضایت آنها را تحصیل نمائی!

امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: گاهی شخصی در زمان حیات پدر و مادر، عاقّ والدین بوده است ولی پس از مرگ والدین برای ایشان روزه می‌گیرد و نماز می‌خواند و دین ایشان را اداء می‌کند و به همین روش آن‌قدر ادامه می‌دهد که از عقوق والدین خارج شده و قلب ایشان را راضی می‌کند و در صحیفه عمل، او را بارّ و نیکوکار به والدین ثبت می‌کنند.

و گاهی بالعکس است و شخصی در زمان حیات والدین اهل برّ و نیکی بوده ولی پس از مرگ ایشان خیراتی برای ایشان نمی‌فرستد و دینشان را أداء نمی‌کند و همیشه به همین منوال است تا وقتی که او را جزء عاقّ والدین می‌نویسند.[۸]

کسی‌که عاقّ والدین است تنها کار اخروی او بسته نمی‌شود، بلکه کار دنیویش نیز بسته خواهد شد؛ به هر دری بزند مثل کلاف سردرگم بوده و راه به جائی پیدا نمی‌کند!

عوامل دیگر قبض

عامل دیگر قبض، دل شکستن است؛ اگر انسان دل کسی را بی‌جهت بشکند موجب قبض شده و تا وقتی دل طرف را به دست نیاورد بسطی حاصل نخواهد شد! حال اگر این کسی‌که دلش شکسته است رَحِم انسان یا رفیق سلوکی او باشد قبض شدیدتری حاصل می‌شود، و انسان باید رضایتش را تحصیل کند حتّی اگر حق با انسان باشد. وقتی انسان می‌تواند بدون اینکه دل او بشکند حقّ خود را بگیرد اگر حرفی بزند و دل رفیق خود را بشکند باید دل او را به‌دست آورد.

عامل دیگرِ قبض، معاصی است؛ معصیت پروردگار موجب قبض می‌شود. اگر کسی گناه کند برای او قبض حاصل می‌شود، چه بخواهد، چه نخواهد! نگاه به نامحرم موجب قبض می‌شود. شنیدن صدای نامحرم به قصد لذّت موجب قبض می‌شود. شنیدن صدای موسیقی موجب قبض می‌شود. دروغ‌گفتن موجب قبض می‌شود؛ عجیب است! أمیرالمؤنین علیه‌السّلام می‌فرمایند: لایَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الإیمانِ حَتَّی یَتْرُکَ الکِذْبَ هَزْلَهُ و جِدَّهُ.[۹] «هیچ بنده‌ای طعم ایمان را نمی‌چشد مگر آنکه دروغ را چه از روی جد و چه از روی مزاح ترک کند!»

یا اینکه رسول خدا به أمیرالمؤنین علیهماالصّلوه‌والسّلام می‌فرمایند: و لاتَخْرُجَنَّ مِن فِیکَ کِذْبَةٌ أَبَدًا.[۱۰] «ای علی! حتّی یک دروغ از زبانت بیرون نیاید!» أمیرالمؤنین علیه‌السّلام که دروغ نمی‌گویند! این دستورات برای ماست! عجیب است ولو اینکه انسان به شوخی دروغ بگوید این دروغ موجب قبض می‌شود!

ظلم نیز موجب قبض می‌شود. ظلم فقط به این نیست که انسان چوبی به‌دست بگیرد و طرف را بزند، نه! همین‌که انسان کلامی به طرف بگوید که نباید بگوید ولو اینکه دلش نشکند این موجب قبض می‌شود. البتّه ظلم مراتبی دارد که هرچه مرتبه آن قوی‌تر باشد این قبض شدیدتر می‌شود.

قبض حاصل از وسواس

همچنین وسواس موجب قبض می‌شود؛ اگر کسی وسواس داشته باشد همیشه در حال قبض است و حال قبض او از بین نمی‌رود مگر اینکه وسواس خود را کنار بگذارد.

آقا از مرحوم آیه‌الله انصاری نقل می‌فرمودند که: افرادی که وسواس دارند تمام أعمالی که با وسواس انجام می‌دهند باطل است؛ نمازی که وسواسی می‌خواند، غسلی که وسواسی می‌کند همه باطل است، چون وسواس از شیطان بوده و این افعال را به أمر شیطان انجام می‌دهد و اطاعت شیطان است نه اطاعت خداوند؛ وضو می‌گیرد أمّا به امر شیطان وضو می‌گیرد، واجب است یک بار دستش را بشوید و اگر دو مرتبه بشوید مستحبّ است ولی او سه بار می‌شوید و باز می‌گوید نشد! این شستن دست را به امر شیطان انجام می‌دهد. حضرت فرمودند: هُوَ یُطیعُ الشَّیْطانَ.[۱۱] وسواس برای انسان قبض می‌آورد.

ما وقتی در مدرسه بودیم، مدرسه حوض بزرگی داشت که در زمستان یخ می‌زد، یک بنده خدائی اوّل اذان صبح برای وضو کنار حوض می‌آمد و آستین خود را بالا زده یخهای حوض را می‌شکست و قبل از وضو دستش را می‌شست، دائماً دستش را می‌شست و انگشتانش را در آب با فشار مالش می‌داد تا پاک شود! به او می‌گفتیم: آقاجان! چرا این‌قدر دستت را می‌شوئی؟ می‌گفت: دست من چرب است می‌خواهم چربی دستم پاک شود تا بتوانم وضو بگیرم! شاید یک ساعت فقط دستش را در آب می‌شست، اغراق نمی‌کنم!

یک ساعت دستش را در آب می‌شست، بعد که این دست شسته شد حالا می‌خواهد وضو بگیرد، این‌قدر این آب به صورتش می‌زد، یک‌مرتبه، دومرتبه، سه‌مرتبه، آن‌قدر می‌شست که این صورت و دست‌ها قرمزِ قرمز می‌شد مثل اینکه آن را در ماهی‌تابه گذاشته سرخش کرده‌اند، این‌طور سرخِ سرخ می‌شد! تا نزدیکی طلوع آفتاب دستش در حوض بود، نزدیک طلوع آفتاب برای اینکه نمازش قضا نشود یک وضوئی می‌گرفت و نماز می‌خواند؛ نمازهایی که می‌خواند هم همین‌طور بود!

اینکه دین نیست! دین پیغمبر اکرم که این‌چنین نیست؛ پیغمبر اکرم فرمودند: الوُضوءُ مُدٌّ و الغُسْلُ صاعٌ و سَیَأْتی أَقْوامٌ بَعْدی یَسْتَقِلّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَی خِلافِ سُنَّتی و الثّابِتُ عَلَی سُنَّتی مَعی فی حَظیرَةِ القُدْسِ.[۱۲] «وضوی خوب و کامل که مستحبّاتش رعایت شود با یک چارک آب است. و با یک صاع آب می‌توان غسل نمود.»

آقا می‌فرمودند: انسان با یک مد آب می‌تواند یک وضوی کامل بگیرد! و اگر می‌خواهید وضوئی بگیرید که فقط صحیح بوده و بتوانید با آن نماز بخوانید، نه وضوی کامل، نصف لیوان که حاوی سه مشت آب باشد، کافی است؛ یک سوّم آن را برای صورت و یک سوّم برای دست راست و یک سوّم برای دست چپ!

همچنین می‌فرمودند: با یک آفتابه انسان می‌تواند غسل کند!

حضرت رسول صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: «و بعد از من گروهی خواهند آمد که این مقدار را کم می‌شمارند.» شیر آب را همین‌طور نیم ساعت، یک ساعت باز می‌گذارند و غسل می‌کنند، سر و گردن خود را می‌شویند؛ آخر شستن سر و گردن که این‌قدر کار ندارد! «این افراد بر خلاف سنّت من عمل می‌کنند. و هرکس بر سنّت من پایدار باشد با من در عالم قدس همنشین خواهد بود.»

مرحوم علاّمه طباطبائی می‌فرمودند: وقتی که وسواس بیاید دائم زاد و ولد می‌کند! وقتی شبهه‌ای ایجاد می‌شود پشت سر آن شبهه‌ای دیگر ایجاد می‌شود، تا انسان می‌خواهد آن شبهه را رفع کند شبهه‌ای دیگر به دنبال او می‌آید و هکذا یتسلسل و همین‌طور ادامه دارد. وسواس مریضی است و وقتی بیاید به همه جا تدریجاً سرایت می‌کند.

خیلی‌ها گرفتار وسواس هستند؛ یک مخدّره‌ای سجّاده‌اش را هیچ‌وقت جمع نمی‌کرد، به او گفتیم: چرا شما سجّاده را جمع نمی‌کنی؟! نماز خوانده‌اید سجّاده را جمع کنید! گفت: چون وقتی سجّاده را جمع می‌کنم ذرّاتی از غبار فرش متصاعد شده و روی سجّاده می‌نشیند و بعضی از این ذرّات نجس است و سجّاده نجس می‌شود.

ببینید شیطان تا کجاها لانه می‌کند! چطور در قلب و مغز و فکر انسان می‌رود!

امام صادق علیه‌السّلام می‌فرماید: دستشوئی که می‌روم کمی آب در اطراف دستشویی می‌ریزم تا اگر ترشّحی شد قطع به نجاست پیدا نکنم![۱۳] البتّه دستشوئی‌های سابق مثل دستشوئی‌های الآن این‌قدر تمیز نبود.

وقتی امام صادق علیه‌السّلام چنین است ما که نباید کاسه داغ‌تر از آش شویم! ما هم باید مثل ایشان عمل کنیم.

أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام نیز می‌فرمایند: ما أُبالی أَ بَولٌ أصابَنی أَو مآءٌ إذا لَم‌أَعْلَمْ.[۱۴] «هرگاه ندانم، باکی ندارم که بول به من ریخته باشد یا آب.»

آقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: اگر وسواس به سراغ کسی آمد باید سریع جلوی آن را بگیرد. یک بنده‌خدائی که وسواس داشت خدمت آقا عرض کرد: آقاجان! اعمال من درست نیست، لباسهای من نجس است! آقا فرمودند: با همان لباس نجس نماز بخوان! عرض کرد: یقین دارم که لباسم نجس است! فرمودند: حتّی اگر قطع داشته باشی لباست نجس است باز با همان لباس نماز بخوان! نمازت درست است!

شخصی به یکی از مراجع گفت: آقا وقتی می‌خواهم غسل واجب انجام دهم نیّتم نمی‌آید! نمی‌توانم نیّت کنم؛ هی زیر آب می‌روم ولی نمی‌توانم نیّت کنم. آن مرجع گفت: شما مقلّد چه کسی هستید؟ گفت: مقلّد شما! آقا گفت: من می‌گویم شما بدون نیّت غسل کن! از آن روز دیگر آن شخص هنگام غسل به راحتی می‌توانست نیّت کند دوباره آمد و گفت: هر وقت می‌خواهم غسل کنم نیتّم می‌آید درحالی‌که شما گفته‌اید بدون نیّت غسل کنم. آن مرجع گفت: عیبی ندارد، به همین شکل صحیح است.

شیطان هرکسی را به مقتضای حالش فریب می‌دهد؛ به کسی‌که اهل تقوا است، مؤن و اهل تدیّن است نمی‌گوید: به زن نامحرم نگاه کن! چون این شخص هیچ‌وقت نگاه نمی‌کند. نمی‌گوید: دروغ بگو! چون هیچ‌وقت دروغ نمی‌گوید. چه می‌گوید؟ می‌گوید: نکند نمازی که خوانده‌ای اشتباه باشد! نکند این آب دهانی که قورت دادی نُخامه بوده و روزه‌ات باطل شده باشد! نکند این تکبیره‌الإحرام که گفته‌ای از مخرج ادا نشده باشد!

استاد ما مرحوم آقای مجتهدی می‌فرمود: شخصی بود که در تکبیره‌الإحرام نماز وسواس داشت و آن‌قدر تکبیره‌الإحرام می‌گفت تا نزدیک طلوع آفتاب می‌شد و هر بار که تکبیر می‌گفت، بعد از آن می‌گفت: نشد! تا تکبیر آخر که «الله أکبر» را می‌گفت، بعد می‌گفت: «شد، بسم الله الرّحمن الرّحیم» و بعد نماز را شروع می‌کرد.

اینها وسواس بوده و حرام است! مرحوم آقای انصاری وسواس را حرام می‌دانستند. آقا هم می‌فرمودند: وسواس حرام است و علامت وسواس قبضی است که برای انسان حاصل می‌شود.

پیغمبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: بُعِثْتُ بِالحَنیفیَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ.[۱۵] «من به شریعتی مبعوث شدم که آسان و راحت است.» در زمان رسول خدا وقتی گوسفند، گاو یا شتری می‌کشتند دستهای خود را با چه آبی می‌شستند؟! آب چاه را با دلو می‌کشیدند و آب آن دلو هم آب قلیل بوده و با همان آب قلیل بعد از ذبح، سر گوسفند را و دستهای خود را می‌شستند و با همان آب غسل می‌کردند و وضو می‌گرفتند.

لذا انسان باید از خدا بخواهد که به او توفیق دهد تا امر طهارت و نجاست و همچنین سائر امور را طبق دستور شرع مقدّس انجام دهد، طبق دستور حضرت رسول أکرم و أمیرالمؤنین و سنّت آن بزرگواران انجام دهد. اگر چنانچه زیر دوش غسل می‌کند باید دو دقیقه زمان ببرد، اگر نشد نهایتش پنج دقیقه! أمّا اینکه نیم ساعت شیر آب را باز بگذارد این اسراف در آب است، مضافاً به اینکه این عمل از ناحیه وسواس بوده و یقیناً موجب تقرّب به خدا نمی‌شود.

قبض حاصل از گناه

بحث به اینجا کشیده شد، نمی‌خواستیم این بحث را عرض کنیم. کلام در این‌است‌که گاهی برای انسان قبضی حاصل می‌شود که خود انسان علّت آن را ایجاد کرده است؛ مثلاً گناهی انجام داده که موجب قبض شده است.

شخصی خدمت أمیرالمؤنین علیه‌السّلام عرض کرد: من موفّق به نماز شب نمی‌شوم، چرا از نماز شب محرومم؟ حضرت فرمودند: أَنْتَ رَجُلٌ قَدقَیَّدَتْکَ ذُنوبُکَ.[۱۶] «تو کسی هستی که در روز گناه می‌کنی و گناهت چون غل و زنجیری تو را بسته است!» یعنی یکی از آثار گناه این‌است‌که توفیق نماز شب را از انسان می‌گیرد. انسان خدای ناکرده خطائی انجام می‌دهد و چه‌بسا خودش هم متوجّه آن نیست ولی باعث می‌شود موفّق به نماز شب نشود؛ چنانکه از حضرت امام صادق علیه‌السّلام روایت است که: إنّ الرَّجُلَ یُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ صَلَوةَ اللَیْلِ.[۱۷] «انسان گناهی انجام می‌دهد و به سبب آن گناه از نماز شب محروم می‌گردد.»

سالک راه خدا باید همیشه در مراقبه شدیده بوده و به آنچه موجب بُعد از خداست أصلاً نزدیک نشود؛ المَعاصی حِمَی اللَهِ عَزَّوجَلَّ فَمَن یَرْتَعْ حَوْلَها یوشِکْ أَن‌یَدْخُلَها.[۱۸] «معاصی غُرُق‌گاه خداست! (حضرت نمی‌فرمایند: داخل غرق‌گاه نشوید! بلکه می‌فرمایند:) کسی‌که به طرف این غرق‌گاه برود و در اطراف آن حرکت کند، نزدیک است که داخل آن شود.» مؤن لب مرز حرکت نمی‌کند؛ اصلاً طرف گناه نمی‌رود.

إن‌شاءالله خدا توفیق دهد و سعی کنیم آنچه را موجب قبض بوده و به‌دست خود ماست ترک کنیم و آنچه موجب بسط است انجام دهیم. اموری که موجب بسط است عبارتند از: تحصیل رضایت پدر و مادر، احترام به پدر و مادر، احترام به رفیق، دل رفیق را به‌دست‌آوردن، صله رحم انجام‌دادن، قرآن‌خواندن، قرآن را با صدای بلند قرائت نمودن، حقّ هر ذی‌حقّی را أدانمودن، ترک معاصی، اطاعت پروردگار، رفتن به قبرستان که رفتن به قبرستان و یاد معاد و آخرت‌کردن و استغفار برای خود و مؤنین نمودن موجب بسط است و همچنین امور دیگری که قبلاً بعضی از آن را بیان کردیم؛ إن‌شاءالله سعی کنید این امور را انجام دهید.

بله! ممکن است برای انسان قبضی حاصل شود که هرچه می‌گردد علّت آن را پیدا نمی‌کند، می‌گوید: خدایا! من معصیتی انجام ندادم، کاری که موجب قبض شود انجام ندادم، پس این قبض چیست؟ إن‌شاءالله در جلسات بعدی درباره آن صحبت بنمائیم. اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.

امیدواریم که خدا همه ما را موفّق بدارد آنچه مرضیّ رضای اوست انجام دهیم! به ما توفیق دهد، قوّه و بنیه بدهد تا با شیطان خودمان که: أعدَی عَدُوِّ ماست[۱۹] خوب بجنگیم!

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. الخصال، ج۱، ص۳۷.

۲. الکافی، ج۲، ص۳۴۸.

۳. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۳۷۲.

۴. الکافی، ج۲، ص۳۴۸.

۵. علل‌الشّرآئع، ج۲، ص۴۷۹.

۶. الکافی، ج۶، ص۴۸.

۷. شیخ صدوق ره از سکونی از امام صادق علیه‌السّلام از حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام روایت می‌کند که: قالَ رَسولُ اللهِ صَلّی‌اللهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ: یَلْزَمُ الوالِدَینِ مِنَ العُقوقِ لِوَلَدِهِما إِذا کانَ الوَلَدُ صالِحًا ما یَلْزَمُ الوَلَدَ لَهُما. (الخصال، ج۱، ص۵۵)

۸. مرحوم مجلسی ره از امام صادق علیه‌السّلام نقل می‌کند که آن حضرت فرمودند: یَکونُ الرَّجُلُ عاقًّا لِوالِدَیهِ فی حَیاتِهِما فیَصومُ عَنهُما بَعدَ مَوتِهِما و یُصَلّی و یَقضی عَنهُما الدَّیْنَ فلایَزالُ کَذلِکَ حَتّی یُکتَبَ بارًّا بِهِما، و إنّهُ لَیَکونُ بارًّا بِهِما فی حَیاتِهِما فإذا ماتَ لایَقضی دَیْنَهُما و لایَبَرُّهُما بِوَجهٍ مِن وُجوهِ البِرِّ فلایَزالُ کَذلِکَ حَتّی یُکتَبَ عاقًّا. (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۸۴)

۹. الکافی، ج۲، ص۳۴۰.

۱۰. همان‌مصدر، ج۸، ص۷۹.

۱۱. شیخ کلینی ره از عبدالله‌بن‌سنان روایت می‌کند که: قال: ذَکَرْتُ لِأَبی‌عَبدِاللهِ عَلَیهِ‌السَّلامُ رَجُلاً مُبْتَلًی بِالوُضوءِ و الصَّلَوةِ و قُلْتُ: هُوَ رَجُلٌ عاقِلٌ. فقالَ أبوعَبدِاللهِ: و أیُّ عَقلٍ لَهُ و هُوَ یُطیعُ الشَّیطانَ؟! فقُلْتُ لَهُ: و کَیْفَ یُطیعُ الشَّیطانَ؟ فقالَ: سَلْهُ هذا الَّذی یَأتیهِ مِن أَیِّ شَی‌ءٍ هُوَ؟ فَإنّهُ یَقولُ لَکَ: مِن عَمَلِ الشَّیطانِ. (الکافی، ج۱، ص۱۲)

مرحوم علاّمه مجلسی (ره) در شرح این حدیث شریف می‌فرماید: قولُه: مُبْتَلًی بِالوُضوءِ و الصَّلَوةِ، أی بالوسواسِ فی نیّتِهما أو فی فعلِهما بالإبطالِ و التَّکریرِ علی غیرِ جهةِ الشّرعِ، أو بالمخاطَراتِ الّتی تَشتغلُ القلبَ عنهما، و توجِبُ الشّکَّ فیهما، و الأوسطُ أظهرُ نظرًا إلی عادةِ ذلک الزّمان.

قولُه: و هُوَ یُطیعُ الشَّیطانَ، أی یفعلُ ما یأمرُه به مِن الوسواسِ، أو یطیعُه فیما یصیرُ سببًا لذلک، فسَأله السّآئلُ عن إبانةِ أنّه یطیعُ بفعلِه الشّیطانَ، فَنبّهَ علیه‌السّلامُ بأنّه لو سُئل عن مستندِه لم‌یکن له بُدٌّ من أن‌یُسنِدَه إلی الشّیطانِ حیثُ لا شبهةَ أنّه لا مستنَد له فی الشّرعِ و لا فی العقلِ، و علی الأخیرِ المرادُ أنّه یَعلمُ أنّ ما یعرِضُ له من الخَواطرِ و الوَساوسِ إنّما هو بما أطاعَ الشّیطانَ فی سآئرِ أفعالِه. (مرءَاه‌العقول، ج۱، ص۳۶)

۱۲. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۱، ص۳۴ و ۳۵.

۱۳. در قضیّه‌ای دیگر، شیخ طوسی ره از حَنان‌بن‌سَدیر روایت می‌کند که: قال: سَمِعتُ رَجُلاً سَأَلَ أباعَبدِاللهِ عَلَیهِ‌السَّلامُ فقالَ: إنّی رُبَّما بُلْتُ فلاأقدِرُ عَلَی المآءِ و یَشتَدُّ ذلِکَ عَلَیَّ. فقالَ: إذا بُلْتَ و تَمَسَّحتَ فامْسَحْ ذَکَرَکَ بِریقِکَ فإن وَجَدْتَ شَیئًا فقُلْ هذا مِن ذاکَ. (تهذیب‌الأحکام، ج۱، ص۳۴۸)

مرحوم مجلسی اوّل (ره) در شرح این حدیث شریف می‌گوید: و الظّاهرُ أنّه لِرفعِ الوسواسِ لأنّه إذا بالَ و لَم‌یغسِل مَخرجَ البولِ فکُلّما یصِلُ الذّکَرُ إلی أطرافِ الفَخِذینِ یَتوهّمُ أنّه رطوبةُ البولِ فرفَع توهُّمَه بأن‌یمسَحَ ذکَرَه یعنی غیرَ مَخرجِ البولِ ممّا کان ظاهرًا بالرّیقِ و مثلِه حتّی إذا وصَل إلیها و یقول الشّیطانُ الوسواسُ: إنّک صِرتَ نجسًا! یقولُ فی جوابِه: إنّ الرّطوبةَ الّتی وصَلتْ إلیَّ من الرّیقِ لا من البولِ؛ إمّا من توهُّمِ النّجاسةِ و إمّا من توهُّم خروجِ البولِ خصوصًا فی أثنآءِ الصّلوةِ؛ فإنّ الأغلبَ فی الوسواسِ أنّه یکونُ فی حالِ الصّلوةِ کما مَرّ فی حدیثِ الشّیطانِ و النّفْخِ فی الدُّبُر. (روضه‌المتّقین، ج۱، ص۲۰۷)

۱۴. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۱، ص۷۲؛ و تهذیب‌الأحکام، ج۱، ص۲۵۴.

۱۵. الکافی، ج۵، ص۴۹۴؛ و بحارالأنوار، ج۳۰، ص۵۴۸.

۱۶. الکافی، ج۳، ص۴۵۰.

۱۷. همان‌مصدر، ج۲، ص۲۷۲.

۱۸. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۷۵.

۱۹. رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: أعدَی عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْکَ. (عدّه‌الدّاعی، ص۳۱۴)

مطالب جدید