قبض و بسط سلوکی (۴)

گلشن احباب (جلد اول) - مجلس پنجم: قبض و بسط سلوکی (۴)

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

در چند جلسه گذشته درباره قبض و بسط صحبت شد. عرض‌کردیم: گاهی برای سالک راه خدا حالت گرفتگی پیش می‌آید به‌طوری‌که هیچ چیز موجب آرامش و راحتی او نمی‌شود و برای او گشایشی حاصل نمی‌کند، و از آن طرف در بعضی حالات برای سالک راه خدا حال انبساط و حال فرح و سرور زائدالوصفی حاصل می‌شود.

قبض و بسط اختیاری

مفصّلاً عرض شد که بعضی از قبض‌ها به‌دست خود انسان بوده و خود انسان موجبات آن را فراهم می‌کند که در شریعت مقدّسه مورد نهی واقع شده است؛ مثلاً به پدر یا مادر إسائه ادب می‌کند و خدای ناکرده اگر این إسائه ادب بالا بگیرد به‌نحوی که عاقّ والدین شده و پدر و مادر او را نفرین کنند و علقه محبّت خود را از او قطع کرده و او را از فرزندبودن برای خود خارج سازند، دراین‌صورت چنان قبضی حاصل می‌شود که این فرزند دیگر روی خوشبختی و سعادت را به خود نمی‌بیند.

یا اگر به کسی ظلم و ستمی روا دارد، همین حالت قبض برای او پیش می‌آید و این حالت برطرف نمی‌شود تا آن ظلم را جبران نماید و اعتذار بجوید.

همچنین ارتکاب گناه موجب قبض و گرفتگی می‌شود؛ نگاه به نامحرم، شنیدن صدای نامحرم و ارتکاب هر آنچه شارع مقدّس حرام کرده است موجب قبض می‌شود. شنیدن صدای ساز و آواز و موسیقی موجب قبض می‌شود. التذاذ از اصوات محرّمه موجب تنگی و ضیق می‌گردد. و چه‌بسا خود شخصی که در ورطه گناه فرورفته این معنی را احساس نکند.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُو مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُو یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَعْمَی.[۱] «کسی‌که از ذکر من إعراض کند برای او حیاتی سخت توأم با ضیق و رنج و ظلمات و تاریکی است.»

سالک راه خدا باید از این اموری که موجب قبض بوده و به‌دست خود اوست و مورد نهی شارع قرار گرفته جدّاً پرهیز کند و إلاّ همین‌طور در قبض و ظلمات قرار گرفته تا از دنیا برود؛ وَ نَحْشُرُهُو یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَعْمَی. «کسی‌که از ذکر من إعراض کند او را نابینا محشور می‌کنیم.» بعد صدای این بیچاره بلند می‌شود که: قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَ قَدْکُنتُ بَصِیرًا.[۲] «خدایا! من در عالم دنیا بینا بودم چرا چشم مرا در اینجا گرفتی؟» من نمی‌توانم نعمت‌های عالم برزخ و محشر را ببینم!

خداوند در پاسخ می‌فرماید: قَالَ کَذَ لِکَ أَتَتْکَ ءَایَتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذَ لِکَ الْیَوْمَ تُنسَی.[۳] «همین‌طور آیات ما به تو می‌رسید ولی تو این آیات را به باد نسیان گرفته فراموش نمودی.» تو در دنیا آیات ما را فراموش‌کردی امروز هم خودت مورد فراموشی قرار گرفته و توجّهی به تو نمی‌شود. تو در عالم دنیا از ذکر ما غافل بوده یاد ما را فراموش کردی، امروز خودت مورد نسیان و فراموشی قرار می‌گیری!

پس قبض اختیاری علل مختلفی دارد؛ قطع رحم موجب قبض می‌شود، عاقّ والدین موجب قبض شدید می‌شود، ظلم و ستم‌کردن، دل مؤنی را شکستن موجب قبض می‌گردد، گناه‌کردن موجب قبض می‌شود.

البتّه قبض و بسط مسأله‌ای نسبی است و هرچه انسان بیشتر سعه پیدا کند و به عالم تجرّد و اطلاق نزدیکتر شود و با آن انس بگیرد، در اثر تخطّی و تنزّل و لغزش، زودتر احساس قبض به او دست می‌دهد؛ مثل کسی‌که به هوای بسیار لطیف و روح‌بخش عادت کرده که به مجرّد آلودگی هوا احساس قبض می‌کند، بر خلاف شخصی که به دود و آلودگی عادت دارد و با دود سیگار هم نفس‌تنگی پیدا نمی‌کند و در حقیقت به قبض و سنگینی خود عادت کرده و متوجّه نیست در چه قبض دائمی به سر می‌برد.

لذا نفس غفلت از پروردگار برای سالک ولو اینکه گناه نکند چه‌بسا موجب قبض و تاریکی شود؛ به‌خصوص برای سالکینی که راه‌رفته بوده و از عالم مثال عبور کرده و در تجرّد محض به سر می‌برند که غفلت برای ایشان موجب قبض شدید می‌گردد ولو اینکه توأم با معصیت نباشد. البتّه نفس همین غفلت برای سالکی که راه‌رفته است خروج از زیّ عبودیّت بوده و در حکم معاصی کبیره برای انسان عادی است و حسرت عمیقی را برای سالک به دنبال خواهد داشت.

قبض و بسط غیراختیاری

أمّا گاهی قبض و بسط در اثر اعمال بندگان نیست و خودبه‌خود حاصل می‌شود. آن قبض و بسطی مطلوب است که ما عامل آن را ایجاد نکرده باشیم. در مرحله ثبوت و واقع این قبض و بسط مکمّل یکدیگر بوده و موجب کمال انسان می‌شوند؛ یعنی سالک راه خدا برای رسیدن به کمال، هم به حال بسط و هم به حال قبض نیاز دارد. اگر سالکی همیشه حال بسط داشته باشد و هیچ قبضی برای او حاصل نشود، آن سعه وجودی که باید مؤن پیدا کند تا خدا در او جای بگیرد برایش حاصل نمی‌شود. و اگر چنانچه همیشه در حال قبض و فشار باشد، نمی‌تواند به آن مقامات عالیه برسد و این سالک زیر تازیانه قبض آن‌قدر ضربه می‌خورد که از بین رفته هلاک می‌گردد.

پس در مرحله ثبوت و واقع هر دو لازم بوده و خدا گاهی در دل مؤن حال قبض و گاهی حال بسط ایجاد می‌کند. مؤن باید بر حال قبض صبر نموده و تحمّل کند و تسلیم باشد تا خداوند طبق اراده و مشیّت خود هر وقت صلاح دید، قبض را برداشته و تبدیل به بسط نماید تا نسیم جان‌افزائی از عالم غیب بوزد و سالک دوباره جانی بگیرد و شوقش افزون گردد.

مواعظ خداوند به حضرت عیسی علیه‌السّلام

خداوند متعال در ضمن مواعظی به عیسی‌بن‌مریم علی‌نبیّناوآله وعلیه‌السّلام می‌فرماید: یا عیسَی! اصْبِرْ عَلَی البَلآءِ و ارْضَ بِالقَضآءِ و کُنْ کَمَسَرَّتی فیکَ فَإنّ مَسَرَّتی أَن‌أُطاعَ فَلاأُعْصَی. یا عیسَی! أَحْیِ ذِکْری بِلِسانِکَ و لْیَکُنْ وُدّی فی قَلْبِکَ. یا عیسَی! تَیَقَّظْ فی ساعاتِ الغَفْلَةِ... یا عیسَی! کُنْ راغِبًا راهِبًا و أَمِتْ قَلْبَکَ بِالخَشْیَةِ...

یا عیسَی ابْنَ البِکْرِ البَتولِ! ابْکِ عَلی نَفْسِکَ بُکآءَ مَن وَدَّعَ الأَهْلَ، و قَلَی الدُّنْیا، و تَرَکَها لِأَهْلِها، و صارَتْ رَغْبَتُهُ فیما عِندَ إلَهِهِ. یا عیسَی! کُنْ مَعَ ذَلِکَ تُلینُ الکَلامَ و تُفْشی السَّلامَ، یَقْظانَ إذا نامَتْ عُیونُ الأَبْرارِ حَذَرًا لِلْمَعادِ و الزَّلازِلِ الشِّدادِ و أَهْوالِ یَوْمِ القِیَمَةِ حَیْثُ لایَنْفَعُ أَهْلٌ و لا وَلَدٌ و لا مالٌ.

یا عیسَی! اکْحُلْ عَیْنَکَ بِمیلِ الحُزْنِ إذا ضَحِکَ البَطّالونَ. یَا عیسَی! کُنْ خاشِعًا صابِرًا فَطوبَی لَکَ إن نالَکَ ما وُعِدَ الصّابِرونَ.[۴]

«ای عیسی! بر بلا صبور باش و به قضاء إلهی راضی باش و آنگونه باش که مرا خوشنود می‌سازد، و خوشنودی من این‌است‌که فرمان برده شوم و نافرمانی نشوم.»

خدا هم مسرور می‌شود! مسرورشدن خداوند هم به یک معنی قابل تصوّر است. سرور خداوند به این‌است‌که بنده او را اطاعت کرده و نافرمانی او را انجام ندهد.

یا عیسَی! أَحْیِ ذِکْری بِلِسانِکَ؛ «ای عیسی! یاد من را با زبانت زنده بدار!» یعنی زبانت ذاکر بوده به یاد خدا باشد. سالکی که ذکر نگوید یا در ذکرگفتن إهمال کند در واقع در آبیاری درخت نفس خود کوتاهی نموده و همان‌طور که اگر انسان به درخت آب ندهد خشک شده و ضایع می‌گردد، انسان مؤن هم اگر ذکر خدا نگوید نفسش از بین رفته ضایع می‌شود. پس احیاء و زنده داشتن جان و دل سالک به ذکر و یاد خداوند است.

حال احیاء ذکر به چیست؟ چگونه می‌توان یاد خدا را همیشه در دل داشت و از آن غافل نشد؟ راهش این‌است‌که لسان ذاکر باشد تا قلب هم متوجّه شود. لذا فرمود: به‌واسطه ذکرگفتن با زبانت، یاد مرا در قلبت زنده بدار.

و لْیَکُنْ وُدّی فی قَلْبِکَ. «و باید وُدّ و محبّت من در قلب تو باشد!» سالک راه خدا باید دلش مملوّ از محبّت پروردگار باشد.

یا عیسَی! تَیَقَّظْ فی ساعاتِ الغَفْلَةِ. «ای عیسی! در ساعاتی که همه در غفلتند تو بیدار باش!» یاد خدا باش! نصف شب که همه در خواب شیرین بوده و از خدا غافل هستند یا بین‌الطّلوعین که مردم در خواب بوده و از یاد خدا غافل هستند، یا در ساعات روز که مردم دنبال طلب معاش هستند تو به یاد خدا باش! در ساعاتی که مردم برای تحصیل دنیا از این طرف به آن طرف سعی و تلاش دارند، دنیائی که خالی از خداست! شما در روز به بازار بروید ببینید چگونه برای تحصیل دنیا از این طرف به آن طرف می‌روند، از صبح تا شب در بازار می‌دوند و چه‌بسا بعضی نمازشان هم قضا می‌شود.

طلب معاش امری مطلوب و مستحسن است؛ الکَآدُّ عَلَی عِیالِهِ کَالمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللَهِ.[۵] «کسی‌که زحمت بکشد و با کدّ یمین خود و با مشقّت برای عیال و فرزندان خود غذائی تهیّه نماید مثل کسی است که در راه خدا جهاد کرده، شمشیر زده و کشته شده یا کشته است!» ولی این در صورتی است که کسب و کار او طبق موازین شرع بوده و به دنبال کسب روزی حلال باشد، در صورتی است که هواهای نفسانی او را إحاطه نکرده باشد و کارش موجب غفلت از یاد خدا و وقوع در معاصی نشود. این چنین شخصی کَالمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللَه است. این شخص وقتی که اذان گفتند سعی می‌کند به دنبال نماز رود، غشّ در معامله نمی‌کند، دروغ نمی‌گوید و معاملات ربوی انجام نمی‌دهد و قس علی ذلک فَعلَلَ و تَفَعلَلَ!

بهتر از آن و بالاتر از آن برای طالب روزی این‌است‌که خدا جلوی چشمش بوده و به یاد خدا حرکت کند و در همه حالات با یاد خدا باشد؛ وقتی بازار می‌رود به نام خدا برود و محبّت به مال دنیا پیدا نکند و صرفاً به جهت انجام تکلیف به دنبال معیشت برود.

أمّا اگر این امور نباشد و کسی بخواهد مالی را مِن أیِّ طریقٍ کان به‌دست بیاورد؛ بخواهد از هر راهی که شد ولو از راه حرام این مال را به‌دست بیاورد، این شخص دیگر کَالمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللَه نیست! او را به آتش جهنّم می‌اندازند و آتشگیرانه جهنّم خواهد شد؛ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ.[۶] «آتشی که آتشگیرانه آن مردم و سنگ است.»

بیداری دل در شبانه‌روز متوقّف بر بیداری چشم در نیمه‌های شب است. بیداری شب خیلی مهمّ است! انسان باید روی بیداری شب سرمایه‌گذاری کند. مقدّمات بیداری شب را فراهم کند و إلاّ شاهد وصل را در آغوش نمی‌کشد.

مقدّمه بیداری شب این‌است‌که شبها زود بخوابید. می‌بینید پنج ساعت از شب گذشته و هنوز نخوابیده است! در این شبهای کوتاه چطور می‌توانید بیدار شوید؟! امشب میهمان آمد، فردا یک محذور دیگر داشتی و پس‌فردا همین‌طور.

امشب که گذشت، دیگر گذشت! تحصیل آن محال است! تحصیل شبی که گذشت و بیدار نشدی محال است! فردا شب همین‌طور، پس‌فردا شب همین‌طور.

اگر کسی خدا را می‌خواهد، اگر کسی لقاء پروردگار را می‌خواهد، باید کار کند، باید بیدار باشد؛ یا عیسَی! تَیَقَّظْ فی ساعاتِ الغَفلَةِ. خدا به عیسی‌بن‌مریم می‌فرماید: «در ساعات غفلت بیدار باش!» مراد بیداری دل است نه بیداری چشم!

کسی‌که دلش در این دنیا خواب است وقتی از این عالم رخت بربست دیگر دلش بیدار نمی‌شود. مؤن باید همیشه دلش بیدار باشد، ولی بیداری دل متفرّع بر بیداری جسم است. انسان باید در نیمه شب بیدار شود تا توجّه به مبدأ پیداکرده و قلب بیدارشود.

یا عیسَی! کُنْ راغِبًا راهِبًا. «ای عیسی! هم به من میل و رغبت داشته و هم از من خوف و هراس داشته باش و از قهر و سطوت من بپرهیز!» و أَمِتْ قَلْبَکَ بِالخَشْیَةِ. «و با خشیت از من، قلب خود را إماته کرده و بمیران!» منظور از میراندن قلب، میراندن حبّ شهوات و دنیاست که با خشیت إلهی از دل بیرون می‌رود.

یا عیسَی ابْنَ البِکْرِ البَتولِ! «ای عیسی که فرزند مریم هستی!» مریمی که عفیف و پاکدامن و شوهرنکرده و باکره بود و با دمیدن روح‌القدس تو متولّد شدی! ابْکِ عَلی نَفْسِکَ. «به حال خودت گریه کن!»

بُکآءَ مَن وَدَّعَ الأَهْلَ و قَلَی الدُّنْیا، و تَرَکَهَا لِأَهْلِها، و صارَتْ رَغْبَتُهُ فیما عِندَ إِلَهِهِ. «مثل کسی گریه کن که از اهل و عیال و نزدیکان خود دل کنده و دیگر تعلّقی بدانها ندارد و از دنیا اعراض کرده و از آن بدش می‌آید و دنیا را به اهل آن واگذار نموده و تمام میل و رغبتش متوجّه پروردگار و نعمتهای اخروی می‌باشد.» این‌چنین بر خودت گریه کن و رشته تعلّقت را از دنیا ببر و آن را رها کن و توجّه به آخرت بنما!

این مخاطبه پروردگار با عیسی‌بن‌مریم است؛ با آن مولودی که یک ذرّه قذارت در او نیست، یک ذرّه کدورت در قلب او نیست، مگر خودش در گهواره نفرمود: وَ السَّلَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا.[۷] «سلام و درود پروردگار بر من! روزی که به دنیا آمدم، و روزی که از دنیا می‌روم، و روزی که در عالم قیامت زنده شده مبعوث می‌شوم!»

خداوند به چنین موجودی امر می‌کند که: ای عیسی! به حال خود گریه کن! حالا وای به‌حال آنهائی که در عصمت نیستند! اینها باید خیلی مراقبه شدیدی داشته باشند، باید خیلی مواظب باشند که یک ذرّه انحراف کوچک، نه انحراف بزرگ، یک ذرّه انحراف کوچک از مسیرشان پیدا نکنند.

ای عیسی! با اینکه در حال بکاء هستی و باید بر حال زار خود گریه کنی، کُنْ مَعَ ذَلِکَ تُلینُ الکَلامَ. «با مردم با نرمی صحبت کن!» و تُفْشی السَّلامَ. «سلام که می‌کنی به همه کسانی‌که صلاحیّت دارند، نه به افرادی که از سلام به آنها نهی شده مثل کفّار، سلام کن.» و در سلام‌کردن به کسی بخل نورز، فقیر باشد یا غنی، وضیع باشد یا شریف، به همه سلام کن و سلامت را هم اظهار کن و آهسته سلام نکن که طرف مقابل متوجّه نشود. مؤن سلام را میان همگان نشر می‌دهد و به همه سلام می‌کند و إفشاء سلام از علائم مؤن است.

یَقْظانَ إذا نامَتْ عُیونُ الأَبْرارِ. «در زمانی که چشم‌های خوبان در خواب است تو بیدار باش!» نمی‌فرماید چشم‌های آنهائی که فاجر هستند یا آنهائی که فاسق هستند، نه! آن زمانی که چشم‌های خوبان در خواب است تو بیدار باش؛ یعنی اوّل شب بخواب و زود از خواب برخیز و قبل از نصف شب هم بیدار باش، چون ابرار از نیمه‌های شب به بعد برای عبادت بیدار می‌شوند.

در زمانی که چشم‌های خوبان در خواب است تو بیدار باش! چرا؟ حَذَرًا لِلْمَعادِ و الزَّلازِلِ الشِّدادِ وَ أَهْوالِ یَوْمِ القِیَمَةِ. «به جهت اینکه از اهوال آخرت بر حذر باشی و برای معاد و بازگشتت به‌سوی من توشه‌ای تهیّه کنی! و برای اینکه از زلزله‌های شدیدی که در عالم برزخ و قیامت در پیش داری و هول و ترسهای روز قیامت که اگر به کوه بخورد کوه را از جا می‌کَند، جلوگیری نمائی!» حَیْثُ لایَنْفَعُ أَهْلٌ و لا وَلَدٌ و لا مالٌ. «در آن هنگامی که نه اهل و همسر و نه فرزند به‌درد می‌خورد و نه مال نفعی به انسان می‌رساند.» هنگامی که هیچ چیزی دردی از انسان دوا نمی‌کند.

یا عیسَی! اکْحُلْ عَیْنَکَ بِمیلِ الحُزْنِ إذا ضَحِکَ البَطّالونَ. «ای عیسی! هنگامی که اهل بطالت اوقات و مجالس خود را به خنده می‌گذرانند، در آن هنگام تو متوجّه پروردگار باش وچشم خود را با میل حزن سرمه بکش!» یعنی باید این چشم همیشه اشک ببارد، چون سرمه و میلش از حزن و غم و اندوه است.

یا عیسَی! کُنْ خاشِعًا صابِراً. «ای عیسی! برای من خشوع داشته باش و در راه رسیدن به من صابر بوده مشقّات و مشکلات را تحمل کن!» فَطوبَی لَکَ إن نالَکَ ما وُعِدَ الصّابِرونَ. «پس خوشا به حال تو اگر آنچه به صابرین وعده داده شده به تو برسد.»

سختی‌های سلوک

مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌علیه وقتی کسی می‌خواست وارد سلوک شود اوّلین مطلبی که به او می‌گفتند این بود که: در راه سلوک نان و حلوا پخش نمی‌کنند! راه سلوک راهی است که توأم با مشکلات و سختی‌هاست؛ اگر مَردش هستید بسم‌الله! ولی اگر مَردش نیستید از اوّل، قدم در راه سلوک نگذارید.

ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل

که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز

(دیوان‌حافظ، ص۱۱۹، غزل۲۶۷)

این‌طور نیست که همه راه نشیب و سرازیری باشد، نه! فراز و سربالایی دارد؛ سربالائی‌های کمرشکن! همان‌طور که أمیرالمؤنین علیه‌السّلام فرمودند: و اعْلَمْ أَنّ أَمامَکَ عَقَبَةً کَٔودًا.[۸] «بدان که عقبه‌های سخت و گردنه‌های دشواری در پی داری!»

این عقبه عقبه نفس است؛ هرکسی مسیری به‌سوی خدا دارد و این مسیر همیشه نشیب نبوده و فراز دارد، لذا مؤن باید کمر خود را محکم ببندد و در این راه از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نهراسیده به‌سوی خدا حرکت کند، برود به‌سوی خدا! أولیاء خدا دعوت به‌سوی خدا کردند، نه دعوت به‌سوی خودشان. پیغمبر أکرم صلّی‌الله علیه‌وآله‌وسلّم دعوت به خود نمی‌کرد؛ نمی‌فرمود: بیائید به‌سوی من؛ منی که منحاز از پروردگار و در مقابل پروردگار باشد. بلکه می‌فرمود: قولوا لا إلَهَ إلاّ اللَهُ تُفْلِحوا.[۹] «کلمه توحید را بر زبان بیاورید تا رستگار شوید.» نمی‌فرمود: بیائید پیش من! چرا؟ چون مبنای پیغمبر بر تهذیب نفس است. خود ایشان مهذّب است، پاک است و کسی‌که پاک است به خودش دعوت نمی‌کند.

أمیرالمؤنین علیه‌السّلام هیچ وقت به خودش دعوت نمی‌کرد که به پیش من بیایید، چون أمیرالمؤنین منیّتی نداشت که به خود دعوت کند. أولیاء خدا بعد از أئمّه طاهرین صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین همه به خدا دعوت می‌کردند، نه به خودشان.

بر خلاف فِرَق دیگر، مانند برخی از دراویش که به خودشان دعوت کرده می‌گویند: به پیش ما بیایید! چرا؟ چون مسیر آنها با مسیر أولیاء خدا متفاوت است؛ مسیر أولیاء خداوند مسیر تهذیب نفس است ولی مسیر آنها مسیر تقویت نفس است و اینها در دو قطب متضاد قرار دارد.

آقا می‌فرمودند: کسی‌که در مقام تهذیب نفس است باید نفس خود را خورد کند، لِه کند، ولی کسی‌که در مقام تقویت نفس است یکسره نفس خود را باد می‌کند، منیّت خود را اضافه می‌کند، دائم اعتباریّات خود را اضافه می‌کند.

«سلوک» یعنی ترک حظوظ و قیود، نه جمع قیود. آن کسی‌که تقویت نفس می‌کند دائم بار خود را سنگین و سنگین‌تر می‌کند. أمّا کسی‌که تهذیب نفس می‌کند همیشه بار خود را زمین گذاشته خود را پاک می‌کند. اینکه خداوند به حضرت عیسی نصیحت می‌کند که به حال زار خودت گریه کن! برای چیست؟ یعنی خودت را خورد کن، خودت را درمقابل من نیست کن، برای خودت إنّیتی قائل نشو، برای خودت هستی قائل نشو.

هیچ چیز مثل تهذیب نفس و پاک‌کردن نفس نیست؛ خداوند تبارک‌وتعالی در سوره شمس یازده قسم یاد می‌کند؛ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَیهَا. «سوگند به خورشید و گسترش نور آن!» وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَیهَا. «سوگند به ماه وقتی که دنبال خورشید می‌رود!» وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّیهَا. «و سوگند به روز وقتی که زمین را روشن می‌سازد!» وَ الَّیْلِ إِذَا یَغْشَیهَا. «و به شب سوگند وقتی که روی زمین را می‌پوشاند!» وَ السَّمَآءِ وَ مَا بَنَیهَا. «و سوگند به آسمان و کسی‌که آن را بنا کرده است!» وَ الْأَرْضِ وَ مَا طَحَیهَا. «و سوگند به زمین و آنکه آن را بگسترد!» وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّیهَا.[۱۰] «و سوگند به جان آدمی و آن کس که آن را با چنان نظام کامل بیافرید!»

بعد از این یازده قسم می‌فرماید: قَدْأَفْلَحَ مَن زَکَّیهَا.[۱۱] «به‌تحقیق رستگار شد کسی‌که نفس خود را تزکیه نمود!» خداوند نفرمود: قد أفلح من قوّاها. رستگار شد کسی‌که نفس خود را تقویت کرد، کسی‌که اعتبارات خود را زیاد نمود، کسی‌که برای خود شخصیت و منیّت قائل شد، نه! این راه راهی است که باید شخصیّت را زیر پا ریخته و آن را له نمود.

به سرّ جام جم آنگه نظر توانی کرد

که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر

بدین ترانه غم از دل بدر توانی کرد

گدائی در میخانه طرفه اکسیریست

گر این عمل بکنی خاک، زر توانی کرد

(دیوان‌حافظ، ص۵۱، غزل۱۱۰)

* * *

ولیکن این صفت رهروان چالاکست

تو نازنین جهانی کجا توانی کرد

(کلّیات‌شمس‌تبریزی، ص۳۸۵، غزل۹۵۹)

خلاصه، این راه، راهِ ریختن منیّت است. آقا رضوان‌الله تعالی‌علیه مطلبی فرمودند که واقعاً بکر است! به نظر کسی نمی‌رسد و واقعاً در این زمانه کسی نمی‌تواند این مطالب و این فرمایشات را درک کند. می‌فرمودند: خیلی از نمازهائی که أفراد می‌خوانند به‌خاطر حظوظ نفسانی است، یعنی چون نفس ایشان میل به نمازخواندن دارد نماز می‌خوانند و اگر حقیقةً این نماز را شکافته و تحلیل کنید می‌بینید برای خدا نبوده و برای التذاذ نفسانی است.

خیلی از عبادات این‌چنین است. یکی از رفقای ایشان به بنده گفت: می‌خواهم در یکی از مساجد متروکه در فلان جا چلّه بگیرم؛ یعنی چهل روز از زن و فرزندم جدا شوم و در آنجا مشغول عبادت شده نفس خودم را تهذیب کنم، آیا شما اجازه می‌دهید؟

من به ایشان گفتم: مرام آقا چلّه‌گرفتن به این شکل نبود و این کار درست نیست. شما باید وظیفه خود را انجام دهید؛ الآن شما جوان هستید و باید پیش أهل خود بوده و روزها کار کنید. منتهی در این خلال چه شب و چه روز باید مراقبه خود را حفظ نمائید و چلّه‌گرفتن به این نحو مفاسدی در پی داشته، لازم نیست چلّه بگیرید!

اینها التذاذ نفس است. در راه خدا هرچه می‌گویند انسان باید همان را عمل کند. آقا به بعضی می‌فرمودند: باید به مستحبّات عمل کنی و هرچه که می‌بینی مستحبّ است انجام دهی، ولی به برخی دستور به بعضی از مستحبّات را نمی‌دادند. بچّه‌ای که تازه راه افتاده و هر قدمی که می‌گذارد می‌افتد، اگر دستش را بکشید از مفاصلش جدا می‌شود؛ به هرکسی باید مطابق ظرفیّت او دستور داد.

آقا به بعضی فرموده بودند: سه روز از هر ماهی غیر از ماه رمضان را روزه بگیرند. می‌آمدند پیش آقا إصرار می‌کردند که: آقا إجازه بفرمائید ما تمام ماه را روزه بگیریم. اینها التذاذ نفس است؛ یعنی نفس میل دارد کاری را انجام دهد، فرقی نمی‌کند آن کار طاعت باشد یا معصیت، طاعت هم باشد نفس لذّت می‌برد. اینکه می‌گوید: اجازه دهید من همه ماه را روزه بگیرم، این لذّت‌بردن نفس است.

ولیّ‌خدا می‌خواهد شما را تهذیب کند، می‌خواهد متن واقع را به شما إرائه داده شما را هدایت نماید. خیلی‌ها خواست خود را به آقا تحمیل می‌کردند که آقا! اجازه دهید ما این کار را انجام دهیم. تحمیل‌کردن به أولیاء خدا جز ضرر برای طالب چیز دیگری به همراه نخواهد داشت.

راه خدا راه ترک حظوظ است. منظور از حظوظ اموری است که نفس می‌خواهد به‌خاطر حظّ و بهره خود آن را انجام دهد.

تسلیم و اطاعت

آن اموری را که می‌گویند انجام ندهید به صلاح شما نیست، باید ترک نمود، نه اینکه چون نفس به آن فعل تمایل دارد آن را انجام دهد. اگر چنانچه امام زمان علیه‌السّلام امر کند: آقا! خودت را از این بالا به پائین بیانداز! باید انسان اطاعت کرده این کار را انجام دهد. اگر امام گفت: زندگی خود را کبریت بزن و بسوزان! بگو: سمعًا و طاعةً!

چنانکه هارون مکّی وارد بر امام صادق علیه‌السّلام شد و عرضه داشت: السَّلامُ عَلیکَ یا ابْنَ رَسولِ‌اللَهِ! حضرت به او فرمودند: أَلْقِ النَّعْلَ مِن یَدِکَ و اجْلِسْ فی التَّنّورِ! «نعلین را از دست بیانداز و داخل تنور بنشین!» نعلین را انداخت و داخل تنور نشست؛ تنوری که یکپارچه آتش بود و قسمت بالای آن از شدّت حرارت سفید شده بود! قبل از هارون مکّی امام به خراسانی فرمودند: یا خُراسانیُّ! قُمْ فَاجْلِسْ فی التَّنّورِ! «برو و داخل تنور بنشین!» عرض کرد: یا سَیِّدی یا ابْنَ رَسولِ اللَهِ! لاتُعَذِّبْنی بِالنّارِ أَقِلْنی أَقالَکَ اللَهُ. «یا ابن رسول الله! مرا با آتش مسوزان! از من درگذر، خدا از تو بگذرد!»[۱۲]

انسان باید در راه خدا تسلیم باشد. باید قصدش خدا باشد وبس. باید قصدش پاک‌کردن دل باشد. باید تمام این دستورات را کما هو حقّه اجرا کند.

بیداری شب

سالک راه خدا باید بیداری شب داشته باشد. اینکه این‌قدر أولیاء خدا به بیداری شب تأکید می‌کردند به‌خاطر ثمره آن است.

وقتی مرحوم قاضی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمایند: کسی‌که بیداری شب نداشته باشد امیدی هم نداشته باشد؛ یعنی کسی‌که شب بیدار نمی‌شود سلوک او از درجه اعتبار ساقط بوده و هیچ چیزی ندارد، هیچ چیزی ندارد! منظور این نیست که محبّت ندارد، محبّت دارد، ولی اینکه بخواهد در این عالم به خدا برسد، نه! نمی‌رسد. امید نداشته باشد، به خدا نمی‌رسد. آدم خوبی است، آدم خوش‌نفسی است، محبّت دارد، تمام اینها مطلوب است. ولی به خدا نمی‌رسد.

فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا وَ لاَیُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا.[۱۳] «کسی‌که به لقاء و ملاقات پروردگارش امید دارد باید دو کار انجام دهد؛ یکی اینکه کسی را در عبادت شریک پروردگارش قرارندهد و خدا را بپرستد و بس! توحید پروردگار را با جان و دل بپذیرد. در همه چیز اخلاص داشته باشد و دیگر اینکه عمل صالح انجام دهد.» بیداری شب و عبادت در شب عمل صالح است که اگر انجام ندهد همان‌طور که گفتیم، شاهد وصل را در آغوش نمی‌کشد.

برای بیداری شب باید مراقبه خود را قوی‌تر کند، با اهل دنیا ننشیند، توجّهش در روز به پروردگار باشد، توجّهش در شب به پروردگار باشد، اطاعت پروردگار را در جمیع مراحل، ظاهر و باطن حفظ نماید و إلاّ موفّق به بیداری شب نمی‌شود.

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

(دیوان‌حافظ، ص۸۹، غزل۲۰۱)

خداوند إن‌شاءالله همه ما را موفّق بدارد بیش از پیش در مقام عبودیّت درآمده و مراقبه شدیدتری داشته باشیم!

دو نکته

امروز که همه رفقا جمع هستند، دو نکته به‌خاطرم رسید خدمت سروران عرض کنم:

اوّل اینکه: رفقائی که سر قبر و مزار مرحوم علاّمه آیه‌الله والد معظّم رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌روند، این جهت را مدّ نظر داشته باشند که اگر مخدّره‌ای، زائری آنجا نشسته یا خوابیده است مجبورش نکنند بلند شود، همین‌طور از دور فاتحه بخوانید. حقّ زائران حضرت امام رضا علیه‌السّلام مقدّم است.

دوّم اینکه: بعضی دوستان و رفقا سر مزار آقا رضوان‌الله تعالی‌علیه إقامه نماز می‌کنند، اوقاتی که شلوغ است، آنجا نماز نخوانند. اگر کسی می‌خواهد نمازی بخواند و نثار روح پر فتوح ایشان کند، در خود حرم نماز بخواند یا خیلی عقب‌تر در جائی که خلوت است و مزاحمتی برای دیگران ندارد اقامه نماز نماید.

این کارهای رفقا همه از روی محبّت بوده و اصل آن مطلوب است ولی نباید به نحوی باشد که سبب زحمت برای زوّار شود.

این دو نکته را سروران مکرّم در نظر داشته باشند. إن‌شاءالله امیدوارم خداوند همه ما را مؤّد بدارد و هرچه بیشتر محبّت خودش را و محبّت أولیائش را در دلهایمان قرار دهد.

یکی از فرمایشات خداوند به حضرت عیسی که امروز خواندیم این بود که: و لْیَکُنْ وُدّی فی قَلْبِکَ. «باید محبّت من در قلب تو جا بگیرد!»

انسان باید سعی کند ساعات غفلتش را به ساعات حضور تبدیل کرده و محبّت خدا را بیش از پیش در دلش جای دهد. اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.

برای شادی روح طاهر مرحوم‌علاّمه آیه‌الله والد معظّم رضوان‌الله‌تعالی علیه رَحِمَ اللهُ من یقرأُ الفاتحةَ مع الصَّلوات!

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. آیه ۱۲۴، از سوره ۲۰: طه.

۲. آیه ۱۲۵، از سوره ۲۰: طه.

۳. آیه ۱۲۶، از سوره ۲۰: طه.

۴. الکافی، ج۸، ص۱۳۲.

۵. همان‌مصدر، ج۵، ص۸۸ .

۶. قسمتی از آیه ۲۴، از سوره ۲: البقرة؛ و قسمتی از آیه ۶، از سوره ۶۶: التّحریم.

۷. آیه ۳۳، از سوره ۱۹: مریم.

۸. نهج‌البلاغة، نامه ۳۱، ص۳۹۸.

۹. مناقب‌ءَال‌أبی‌طالب علیهم‌السّلام، ج۱، ص۵۶.

۱۰. آیات ۱ تا ۷، از سوره ۹۱: الشّمس.

۱۱. آیه ۹، از سوره ۹۱: الشّمس.

۱۲. بحارالأنوار، ج۴۷، ص۱۲۳.

۱۳. قسمتی از آیه ۱۱۰، از سوره ۱۸: الکهف.

مطالب جدید