محبّت و عشق متقابل خداوند و موجودات به یکدیگر

کتاب جذبه عشق - ضرورت سوختن در آتش عشق إلهی - محبّت و عشق متقابل خداوند و موجودات به یکدیگر.

گرچه بحث ما در محبّت و عشق اکتسابی به پروردگار است، ولی قبل از ورود به این بحث، لازم است اشاره‌ای به محبّت و عشق ذاتی و تکوینی بین خداوند و مخلوقات بنمائیم. همانطور که در حدیث قدسی وارد است که: کُنْتُ کَنْزًا مَخْفِیًّا فَأَحْبَبْتُ أَنْ‌أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَیْ‌أُعْرَفَ، [۱] حکمای إلهی علّت ایجاد مخلوقات را عشق و محبّت خداوند به شناخت خود دانسته‌اند، براین اساس خلقت مخلوقات بواسطه نیروی عشق بوده و تمام حرکات مخلوقات نیز بر اثر همین کیمیای عشق صورت می‌گیرد و انسان موظّف است که در این دنیا بواسطه عشق، استعداد خود را به فعلیّت برساند و در سیر إلهی خود، به مقام لقاء خداوند مشرّف گردد.

مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌علیه در کتاب شریف الله‌شناسی درباره محبّت و عشق خداوند به مخلوقات خود و نیز عشق موجودات به حضرت باری تعالی، در ذیل تفسیر آیه شریفه: یَأَیُّهَا الاْءِنسَنُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَقِیهِ. [۲] «ای انسان! تحقیقاً تو با سختی و تعب، خودت را بسوی پروردگارت می‌کشانی و سپس وی را ملاقات خواهی نمود.» می‌فرمایند:

اعاظم از حکمای اسلام به ثبوت رسانیده‌اند که میان حضرت ربّ‌العزّه و میان آفریدگانش یک نوع جذب و انجذابی وجود دارد که از آن تعبیر به «عشق» می‌کنند.

عشق خدا به مخلوقاتش آنها را به وجود آورده است و به هر یک از آنها طبق استعدادهای مختلف و ماهیّات متفاوت لباس هستی و بقا پوشانیده، و به صفات خود، به هر کدام متناسب با خودشان، متّصف نموده است. این عشق است که عالم را بر سر پا نموده است، و این حرکت را از افلاک گرفته تا زمین‌نشینان و از ذَرّه تا دُرّه، موجود و بسوی او در تکاپو انداخته است.

زندگی و حیات و عیش و حرکت ما سوی الله هم بواسطه عشقی است که خدا در فطرت و نهادشان گذاشته است. و بنابراین هر موجودی از موجودات إمکانیّه بر اساس و اصل عشق به معشوق خود، حیات و روزگارشان را ادامه می‌دهند، و داستان تجاذب (جذب و انجذاب) در بین تمام موجودات سُفلی و عوالم عُلوی برقرار می‌باشد.

این تجاذب که در هر موجودی به نحوه‌ای خاصّ وجود دارد، موجب حرکت بسوی مبدأ أعلی در مدارج و معارجِ متفاوت شده است که مِن دونِ حِجاب و مِن وَراء حجاب، همگی عاشق او و به سمت او به جنبش آمده و به سیر و راه افتاده‌اند. غایه‌الأمر موجودات ضعیفه و ماهیّات سُفلیّه بواسطه محدودیّت وجودشان، در میان راه گرفتار قوای شدیدتر از خود شده، در همان‌جا فانی می‌شوند. و بطور الأقرب فالأقرب هر موجود عالی غایت سیر موجود و معلول دانی است، تا برسد به ذات حقّ و صادر مطلق که اوّلین موجود لایتناهی و عظیم در عوالم است و در او فانی می‌شود، و تعاشق میان حق سبحانَه‌وتعالی و میان او تحقّق می‌پذیرد.

در این کریمه شریفه، از حرکت انسان به سمت این محبوب ذو الجمال و معشوق صاحب جلال که مقصود نهائی و مقصد اصلی است به عنوان «کَدْح» تعبیر گردیده شده است؛ یعنی انسان که اشرف مخلوقات است استعداداً، باید خود را به فنای تام برساند فعلیّةً. آنانکه رسانیدند که رسانیدند، و آنانکه استعداد خود را ضایع کرده و نتوانسته‌اند در حرم امن و امان وی استقرار یابند و از موانع و خطرات قرقگاه حریم وی عبور کنند نیز بالأخره در تجلّیات جلالیّه او در مواقف حساب، وی را دیدار و ملاقات خواهند نمود، و به معشوق و محبوب حقیقی خود، از پس پرده هزار حجاب خواهند رسید و خواهند فهمید که اوست محبوب و معشوقشان؛ غایه‌الأمر ایشان در عالم دنیّه دنیویّه شهوات با چشمان رمدآلوده خود او را نگریسته‌اند و اینک هم از پس پرده و حجاب به ملاقات خدا می‌رسند. [۳]

پانویس

۱. بحارالأنوار، ج۸۴، ص۱۹۹؛ «من در نهان‌خانه ذات خود گنجی پنهان بودم و دوست داشتم که شناخته شوم و به همین جهت مخلوقات را آفریدم.»

۲. آیه ۶، از سوره ۸۴: الانشقاق.

۳. الله‌شناسی، ج۱، ص۱۳۴ تا ۱۳۶.

مطالب جدید