مراقبه و محاسبه نفس

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

مرحوم ملاّ محمّد بیدآبادی از افرادی بود که در مراقبه و محاسبه نفس، در رتبه اوّل به شمار می‌رفت و از جهت تهذیب و تزکیه نفس به مقامات عالیه عرفان نائل شده بود.

کتابی شریف و ارزشمند به نام حسن‌دل در سیر و سلوک إلی الله دارد که مطالبی را تحت عنوان «ای عزیز!» متذکّر می‌شود.

حساب و کتاب بعد از مرگ

در این کتاب می‌فرماید:

و لَوْ أَنّا إذا مِتْنا تُرِکْنا

لَکانَ المَوْتُ راحَةَ کُلِّ حَیٍّ

و لَکِنّا إذا مِتْنا بُعِثْنا

نُسْأَلُ بَعْدَ ذا مِن کُلِّ شَیْ‌ءٍ

(حسن‌دل، ص۹۷.)

«اگر هنگامی‌که از دنیا می‌رفتیم رها می‌شدیم و ملائکه از ما حساب نمی‌کشیدند و نکیر و منکر به سراغ ما نمی‌آمدند، هر شخص زنده‌ای با مردن راحت می‌شد؛ ولیکن این‌طور نیست! ما وقتی از دنیا می‌رویم، مبعوث شده و حیات دیگری پیدا می‌کنیم و بعد از آن، از همه امور از ما سؤل می‌شود.»

حسابِ ازبین‌رفتن نیست. این مطلب که در مخیّله عوامّ است که «ما می‌میریم و از بین می‌رویم و فانی می‌شویم» درست نیست، نه! بلکه این بدن که پوسته ما بوده را انداخته، پوست جدیدی پیدا می‌کنیم.

لذاست که در روز قیامت ظالمین می‌گویند: رَبَّنَآ أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِن سَبِیلٍ؟ [۱] «خدایا! دوبار ما را میراندی و دوبار هم زنده کردی و ما به گناهان خود اعتراف کردیم، پس در این حال آیا راه فراری از آتش جهنّم وجود دارد؟!» یعنی راه فراری نیست!

پس مردن، حیات‌یافتن و روح را از لباس تن بیرون‌کشیدن است و ازبین‌رفتن نیست، بلکه انسان قوی‌تر می‌شود و حیات برزخی پیدا می‌کند و سپس این حیات جدید و این لباس جدید را نیز کنده، حیات قیامتی پیدا می‌کند که آن قوی‌ترین و عزیزترین حیات است.

زندگانی انسان به مردن ختم نمی‌شود و این‌طور نیست که انسان مورد سؤل و بازخواست قرار نگیرد که اگر چنین بود مردن برای همه راحت بود؛ و لَکِنّا إذا مِتْنا بُعِثْنا. «بلکه مسأله از این قرار است که وقتی ما از دنیا می‌رویم مبعوث شده و تازه حیات جدیدی می‌گیریم.» و نُسْأَلُ بَعْدَ ذا مِن کُلِّ شَیْ‌ءٍ. «و سپس از هر عملی که انسان انجام داده سؤل می‌کنند.»

این اشعار منسوب به أمیرالمؤنین علیه‌السّلام است. [۲] دیوان شعری به حضرت منسوب است که مشحون از حکمت می‌باشد.

أمیرالمؤنین علیه‌السّلام این آیه را زیاد می‌خواندند که: أَیَحْسَبُ الاْءِنسَنُ أَن‌یُتْرَکَ سُدًی. [۳] «آیا انسان گمان می‌کند که مُهمَل و بدون تکلیف رها شده است.» و کسی به او کاری نداشته، می‌تواند هرکجا برود و هرکجا بیاید؟! هر کاری بکند و هر حرفی بزند؟! آیا یله و رهاست؟! نه! این‌طور نیست؛ حساب می‌کشند و به قول معروف: مو را از ماست می‌کشند!

کراراً بنده از آقا در أواخر عمرشان شنیدم که می‌فرمودند: آقاجان! ما الآن داریم حساب حسناتی که سابقاً انجام دادیم را پس می‌دهیم. این را با ناراحتی می‌فرمودند؛ یعنی درحالی‌که صورتشان سرخ بود، با حالت تفکّر می‌فرمودند: الآن حساب حسنات و کارهای نیکی که انجام دادیم را پس می‌دهیم.

در عالم قیامت وقتی کتاب تکوین نفس انسان را جلوی او قرار می‌دهند ناله‌اش بلند شده می‌گوید: یَوَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَبِ لاَیُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَیهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا. [۴] «ای وای بر ما! این چه کتابی است! که هیچ شی‌ء کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده و همه را شمارش و ثبت نموده است!» نمی‌فرماید: هیچ عمل کوچک و بزرگی نیست، بلکه می‌فرماید: هیچ کوچک و بزرگی نیست؛ یعنی حتّی نیّت‌ها، خاطره‌ها و هر چیزی در نامه و کتاب انسان که کتاب نفس است بعینه ثبت و ضبط شده است؛ مثل یک فیلم زنده که تمام صحنه را نشان می‌دهد و این از باب مثال است و إلاّ مطلب از این خیلی بالاتر است.

آیا فیلمی وجود دارد که بتواند هم صورت را نشان دهد، هم صحبت را بیان کند، هم نیّات را بیان نماید و هم خواطری که بر قلب انسان خطور کرده و بر فکر و مخیّله انسان گذشته، از بد و خوب، همه اینها را نشان دهد؟! دنیا با این اکتشافات و با این سرعت علوم هنوز نتوانسته نیّت‌ها را به تصویر بکشد یا به مرحله تبیین برساند و نیّات انسان را بیان کند.

أمّا کتاب عالم تکوین در روز قیامت این‌طور است که شما در فلان دقیقه چنین نیّتی کرده و بعد هم فراموش نمودید! این کتاب نفس است و در روز قیامت که روز ظهور و بروز است، به مرحله فعلیّت می‌رسد و تمام را انسان می‌بیند؛ وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا. «آنچه را انجام داده‌اند، خیر و بد، زشت و زیبا، تمام را حاضر می‌بینند.»

اینکه اولیاء خدا درباره مراقبه این‌قدر تأکید داشتند که: مواظب باشید، دقّت کنید، از عمرتان استفاده کنید، و اصرار می‌کردند و پافشاری داشتند، برای این بوده که حساب و کتابی هست و چه حساب وکتاب دقیق و ظریفی! آقا می‌فرمودند: «نَفَسهائی که انسان در این دنیا می‌کشد را می‌بیند و ضبط می‌شود!» این چه نواری است که تمام اینها را ضبط می‌کند؟! این چه وسعتی است؟! کجا ساخته شده و کجا طرّاحی شده است؟! این عظمت پروردگار است! وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا.

مواظبت از فریب دنیا

عجوز دو روزه نشئه دنیای بی‌وفا پرجفاست و هوای نوای آن، غل گردن و دام پاست. ساحره‌ای است ماهره، نقد زندگی به خیال گیرد و به هرکس که فریب او را خورد خنده‌ها زند؛ پس فریب او را مخور که فریفته‌شدن زیان دارد!

خلق پندارند عشرت می‌کنند

با خیال خام خود سر می‌کنند

(حسن‌دل، ص۹۷.)

این عجوزه دنیا زن مکّاره‌ای است که بسیار مهارت دارد نقد زندگی به خیال گیرد؛ خیلی عالی فرموده است! یعنی عمر انسان، هستی و سرمایه انسان است و چیزی از آن بالاتر نیست، چون با همین عمر است که می‌توانیم به خدا برسیم، می‌توانیم استفاده کنیم و به کمال برسیم. عجوزه دنیا این عمر را به خیال می‌گیرد؛ یعنی همین‌طور انسان را در عالم خیال و عالم آمال و آرزوها و شهوات و عالم پست دنیا فرو می‌برد. بعد هم که سرش به سنگ لحد خورد، آنجا یک‌دفعه بیدار شده متوجّه می‌شود که همه‌اش در خواب و در خیال بوده و عمر خود را در این امور گذرانده است.

تو در خوابی و این دیدن خیال است

هر آنچه دیده‌ای از وی مثال است

به صبح حشر چون گردی تو بیدار

بدانی کان همه وهم است و پندار

(گلشن‌راز، جواب از سؤال سوّم، ص۲۶.)

ما الآن در عالم خیال هستیم. عالم را که مستقلّ از پروردگار می‌بینیم این خیال است و در همین عالم خیالی هم با خیال زندگی می‌کنیم؛ این بافتنی‌های ذهنمان، این آرزوهائی که در سر می‌پرورانیم که مثلاً چه می‌کنیم، کجا می‌رویم، فلان کار را می‌کنیم، اگر طلبه‌ایم بزرگترین عالم شهر می‌شویم، اگر کاسبیم بزرگترین تاجر شهر می‌شویم؛ همه‌اش خیال است! اینها خیال در خیال و باطل در باطل است.

خلق پندارند عشرت می‌کنند

با خیال خام خود سر می‌کنند

مخلوقات خیال می‌کنند که زندگی و عشرت می‌کنند، درحالی‌که دائماً با خیال خود روزگار را سپری کرده به سر می‌برند. معلوم است که گوینده این سخن خیلی عالی‌قدر و عالی‌شأن است!

بی‌ارزشی دنیا و لزوم استفاده از عمر

برای هیچ، همه را ازدست‌دادن، کار دیوانگان بُوَد. هیچ بامدادی وعده شام به خود مده و هیچ شامی امید حیات بامداد مدار و عمل حال را به استقبال مینداز و در حال به اصلاح بپرداز و توشه سفر آخرت بساز که عاقبت، ندامت سودی ندارد.

کار امروز به فردا نگذاری زنهار

روز چون یافته‌ای کار کن و عذر میار

دنیا هیچ است، اصلاً قدر و منزلتی ندارد! مگر در ذیل دعای عرفه نیامده است: ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ و ما الَّذی فَقَدَ مَن وَجَدَکَ؟ [۵] «خدایا آن‌کس که تو را ندارد چه دارد؟! (اگر تمام عالم را داشته باشد ولی تو را نداشته باشد چه دارد؟ هیچ!) و آن‌کس که تو را دارد چه ندارد؟!»

همه چیز انسان خداست. اگر انسان برای هیچ یعنی برای دنیا، همه چیز یعنی خدا را از دست بدهد این دیوانگی است.

صبح که از خواب بلند می‌شوی وعده شام به خود مده؛ نگو که ما تا شب زنده هستیم! از کجا؟ و هیچ شامی امید حیات بامداد مدار؛ هیچ شبی وعده صبح به خود مده که ما تا صبح زنده هستیم!

و عمل حال را به استقبال مینداز؛ عمل الآن را که نقد است بگیر و نگو که تا صبح زنده هستیم فردا صبح انجام می‌دهیم، نه! و در حال به اصلاح بپرداز؛ همین الآن نقد را بگیر و نفس خود را اصلاح کن، تهذیب نفس کن که عاقبت، ندامت سودی ندارد؛ اگر الآن پشیمان نشدی و با مجاهده و مراقبه و بندگی، اصلاح و تهذیب نفس نکردی، آخر سر که عمر انسان به سر رسید و جناب عزرائیل آمد و گفت: بفرمائید! دیگر پشیمانی سودی ندارد!

کار امروز به فردا نگذاری زنهار

روز چون یافته‌ای کار کن و عذر میار

نگوئید: فردائی هست و امید به آن داریم. نه!

صوفی ابنُ‌الوقت باشد ای رفیق

نیست فرداگفتن از شرط طریق

(مثنوی‌معنوی، دفتر اوّل، بخش ششم.)

صوفی «ابن‌الوقت» باشد؛ یعنی فرزند وقت است، وقت‌شناس است و إلاّ عمر انسان الآن که از دست رفت دیگر رفته است! چه کسی تضمین کرده که فردا زنده هستی؟! و بر فرض که زنده باشی، فردا برای فرداست، امروز از دست رفت؛ کمالی که امروز باید تحصیل می‌کردیم نکردیم.

این گُلی که باید هر روز آب بخورد تا پرورش یابد، نمی‌شود بگوئیم: فردا آبش می‌دهیم؛ آب فردا برای فرداست و این گل به کمال خود نمی‌رسد. اگر این گل را یک روز در میان آب دهیم، به کمال خود نرسیده پژمرده می‌شود.

امروز که قدرت و توان داری تلاش کن و عذر و بهانه‌ای نیاور. بلکه ایشان در ادامه می‌فرماید: باید روی هر ساعت و هر دقیقه حساب کنید.

زودگذربودن دنیا

بلکه هر نَفَسِ فرورونده و بیرون‌آینده را دم آخرین شمار و پاس آن بدار که عمر تو همان است. الدُّنْیا ساعَةٌ بشنو و از پی آخرت برو و از محنت و مصیبت مگریز و در راحت و عافیت میاویز که گفته‌اند:

اندرین عمری که بیش از برق نیست

گر بگریی ور بخندی فرق نیست

و آخر گریه خنده است و انجام خنده گریه. یاد کن از آن روزی که نگذارند قدم از قدم برداری، تا حساب دم‌به‌دم از عمر تو بگیرند و از مصرف قوّت جوانی که ایّام کامرانی‌است بپرسند و از نادانی برهان استخلاص از آن ندانی و از بی‌درمانی، درمانی.

هر نفسی که می‌آید، از کجا که وقتی رفت دیگر بالا بیاید؟! بگو: این دم آخر است. چرا؟ برای اینکه آن را پاس بداری که عمر انسان همان است! الدُّنْیا ساعَةٌ بشنو. از رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم روایت است که: الدُّنْیا ساعَةٌ فَاجْعَلْها طاعَةً. [۶] «دنیا یک ساعت است؛ آن یک ساعت را در راه طاعت پروردگار صرف کن.»

الآن در میان شما مثلاً یکی بیست سالش است و دیگری بیست‌وپنج سال، یکی سی سال و یکی چهل، دیگری پنجاه و دیگری شصت سال؛ هرکدام از شما در نظر بگیرید ببینید عمرتان چطور گذشته است؟ غیر از این‌است‌که همه می‌گوئید: «مثل اینکه یک روز گذشته است»؟ الدُّنْیا ساعَةٌ! نه عمر، بلکه کلّ دنیا ساعتی است! یک ساعت است!

از پی آخرت برو و از محنت و مصیبت مگریز و در راحت و عافیت میاویز؛ از مصیبت و رنج فرار نکن و خود را مشغول راحت و عافیت مکن! چرا؟ چون یک ساعت بیشتر نیست. این عمری که یک ساعت است، گر بگریی ور بخندی فرق نیست.

یاد کن از آن روزی که نگذارند قدم از قدم برداری، تا حساب دم‌به‌دم از عمر تو بگیرند؛ روزی که از انسان حساب می‌گیرند، نه فقط از گناهان، بلکه از مباحات و بلکه از حسنات هم حساب می‌کشند. آقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: «من الآن دارم حساب حسناتم را پس می‌دهم!» این حرف برای ما معجب بود که آقا چه می‌فرمایند؟! معنای این کلام که «من الآن دارم حساب حسناتم را پس می‌دهم!» چیست؟ نه یک‌بار، نه دوبار، بارها فرمودند.

حَسَناتُ الأَبْرارِ سَیِّئاتُ المُقَرَّبینَ. [۷] «حسنات أبرار برای مقرّبین سیّئات است.» اگر انسان در آن درجه حسنه انجام دهد الآن باید حساب پس دهد! به چه نحو و به چه کیفیّتی است؟ باید انسان به آن مقام برسد تا بتواند درک کند. ایشان بیان نکردند و نفرمودند که چگونه حساب پس می‌دهیم.

و از مصرف قوّت جوانی که ایّام کامرانی‌است بپرسند؛ می‌پرسند: آقا! این قدرت جوانی خود را در چه راهی مصرف کردی؟ در حق یا باطل؟ در راه حق قدم گذاشتی؟ در مجالس ذکر آمدی و به خدا توجّه پیدا نمودی؟ از خواب بلند شدی و نماز شب خواندی؟ در نیمه شب اشک ریختی؟ آه و توسّلی پیداکردی؟ یا نه! مثل بهائم که می‌خوابند تو هم خوابیدی و صبح بلند شدی؟ تمام اینها را حساب می‌کشند.

حساب عمر

گویند: مردِ فردِ صاحب‌دردی فرزند خود را نصیحت سودمند می‌داد و می‌گفت: ای فرزند بیا و با من عهد کن که هرچه امروز به جای آری شب تمام بر من بشماری. بعد از تقبّل، آن شبِ دیگر که از آن استفسار نمود، بعضی را از شرم بر زبان نتوانست آوردن و بعضی را از نسیان بیان نتوانست نمود.

مرد بزرگواری که صاحب‌درد و خداجو بود، فرزند خود را نصیحتی سودمند کرد و گفت: ای فرزند بیا و با من عهد کن که هرچه امروز انجام می‌دهی، همه آنها را شب برای من شمارش و بیان کنی.

فرزند پذیرفت و شب پدر به فرزند خود گفت: بسم‌الله هر آنچه انجام دادی بگو! این فرزند کارهای خلاف انجام داده بود، کارهای خوب خود را گفت و از بیان کارهای خلاف خجالت کشید و از شرم و حیا نتوانست آنها را بگوید و برخی را نیز فراموش کرده بود.

پدر گفت: ای فرزند دلبند! تو که حساب یک روزه کردار بر پدر مهربان نتوانی داد، حساب چندین ساله عمر را به سلطان دیّان چسان توانی داد؟ پس به نوعی به سر بر که در قیامت خجالت نکشی!

تو که نتوانی حساب صبح و شام

پس حساب عمر چون گوئی تمام

زین عملهای نه بر وجه صواب

نیست جز شرمندگی یوم الحساب

پس ای نفْس! وقت را دریاب و در آن به تکمیل و تصقیل بشتاب!

وقت را دریابید و به تکمیل و تصقیل، یعنی صیقل‌زدن نفس، بشتابید. دائماً این نفس را پاک کنید و آن را جرم‌گیری نمائید.

علی أیّ حال، باید حدّأکثر استفاده را از عمر نمود. باید انسان از روز خود حدّأکثر استفاده را بنماید، بلکه از دم‌به‌دم یعنی از آنات باید استفاده نماید!

لذا در روایت است که: حتّی سکوت که آن‌قدر فوائد دارد، اگر مقرون و محفوف به تفکّر نباشد آن فائده‌ای که باید داشته باشد را ندارد و خوب است که همراه تفکّر باشد؛ تفکّر در پروردگار، در آلاء پروردگار، در آیات إلهی، تفکّر در مرگ، در بی‌اعتباری دنیا؛ کُلُّ صَمْتٍ لَیْسَ فیهِ فِکْرٌ فَسَهْوٌ. [۸] کُلُّ سُکوتٍ لَیْسَ فیهِ فِکْرٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ. [۹] «هر سکوتی که همراه با تفکّر نباشد در حقیقت غفلت از خداوند است.»

تمام عمر انسان، آناً فآناً حساب دارد و از او حساب می‌کشند. خدا نکند انسان عمر خود را به بطالت گذرانده در اموری که برای او فائده‌ای نداشته صرف کند که مانند کرم ابریشم که خود را در پیله مستتر کرده و در آن گم می‌شود، همین‌طور انسان در خیالات خود گم می‌شود و نمی‌تواند بیرون بیاید و در همان خیالات هم مدفون می‌گردد.

لزوم تشدید مراقبه

پس باید مراقبه را تشدید نموده و حواس خود را جمع کند و به نفس خود نهیب زند که ای نفس آدم شو! این نفس آدم‌شدنی نیست؛ شما هرچه بر سر او بزنی از آن طرف سر در می‌آورد. از هر طرف جلوی او را بگیری از جای دیگر سربرمی‌آورد و آدمی را رها نمی‌کند، تا آنکه بر اثر مراقبه و مجاهده، یعنی ضربات مداوم پی‌درپی، او را ذلیل و خوار و رام نمائی! حتّی رسول الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم را هم رها نکرد، لذا حضرت فرمودند: شَیْطانی أَسْلَمَ بِیَدی. [۱۰] «شیطان من به‌دست من تسلیم شد.» یعنی رسول خدا با مجاهده، شیطان خود را تسلیم کردند و إلاّ تسلیم بشو نیست.

قاعده و قانون نفس، ماهیّت و طبیعت نفس همین است! اگر توی سرش زدی حساب خود را جمع می‌کند، پس آن‌قدر باید بر سرش بزنی، بزنی و بزنی و او را لِه کنی که تو را رها کند و تا آن را لِه نکنی تو را رها نمی‌کند!

رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و أمیرالمؤنین علیه‌السّلام این‌طور بودند، أئمّه طاهرین این کار را کردند؛ نفس خود را کشتند، نه اینکه از بین برود، نه! نفس ازبین‌رفتنی نیست، تسلیمش کردند؛ مثل اسبی چموش که با زدن دو تیر تسلیم نمی‌شود بلکه باید مثل آنانی که در رام‌کردن اسب خبره‌اند آن‌قدر با او گلاویز شد تا تسلیم صاحبش شود.

آن‌وقت هم نفس هست، ولی دیگر امر به سوء نمی‌کند. «نفس أمّاره به سوء» همان نفس است، از این جهت که امر به سوء می‌کند. وقتی تسلیم شد دیگر أمّاره به سوء نیست.

نفس رسول خدا ازبین نمی‌رود، نفس أمیرالمؤنین علیه‌السّلام ازبین نمی‌رود، نفوس خلائق ازبین نمی‌روند، هست! ولی باید تسلیم شود.

فرق ما با آن بزرگواران این‌است‌که آنها با مجاهده، نفس خود را تسلیم نمودند ولی نفس ما تسلیم نشده و هر روز سرکشی می‌کند؛ اگر چنانچه سرکشی کرد و شما به حرفش گوش دادی پای خود را جلوتر می‌گذارد و سرکشی‌اش بیشتر می‌شود، چون به حرفش گوش دادی. باید وقتی سرکشی کرد و خواست جلو برود شما محکم دهنه‌اش را بکشید؛ دوبار که دهنه‌اش را کشیدی حواس خود را جمع می‌کند.

أمیرالمؤنین علیه‌السّلام و ریاضت نفس

أمیرالمؤنین علیه‌السّلام می‌فرماید: و إنّما هیَ نَفْسی أَروضُها بِالتَّقْوَی. [۱۱] «من دهنه نفس را کشیده، با تقوی به نفس خود ریاضت می‌دهم!» حضرت به چه نحو ریاضت می‌دهد؟ آن‌قدر ریاضت می‌دهد که آرزو کند یک نان جو گیرش بیاید و بخورد. نان جوئی که هیچ‌کس رغبت خوردن آن را ندارد، أمیرالمؤنین علیه‌السّلام آن‌قدر به نفس خود ریاضت و گرسنگی می‌دهد که اگر این نفس یک نان جو گیر بیاورد آن را عین عسل میل می‌کند؛ نان جوئی که شکسته نمی‌شود و حضرت روی کُنده زانوی خود می‌گذاشتند و می‌شکستند.

حضرت فرمودند: شما نمی‌توانید مثل من شوید ولی لاأقل مرا کمک کنید؛ أَعینونی بِوَرَعٍ و اجْتِهادٍ و عِفَّةٍ و سَدادٍ. [۱۲] «مرا با ورع و پرهیزکاری و سخت‌کوشی و پاکدامنی و عمل صالح یاری رسانید.»

کمک‌رساندن به حضرت با ورع، حیثیّت‌های زیادی دارد؛ یکی از حیث غذا است که انسان می‌تواند کمتر و ساده‌تر غذا بخورد.

لزوم کنترل زبان در سلوک إلی الله

همچنین می‌توانیم از حیث سکوت به آن حضرت کمک کنیم، سکوتی که این‌قدر در روایات و در سیر و سلوک إلی الله به آن ترغیب و تأکید شده است؛ انسان می‌تواند نفس خود را در کنترل بگیرد و از حرفهای زائدی که نه به درد دین و نه دنیا می‌خورد اجتناب ورزد.

حضرت فرمودند: و هَلْ یَکُبُّ النّاسَ فی النّارِ إلاّ حَصآئِدُ أَلْسِنَتِهِمْ؟ [۱۳] «آیا چیزی غیر از آنچه با زبان درو می‌شود، مردم را داخل در آتش می‌افکند؟!» یعنی این زبان مانند داس، سخنان را درو می‌کند و آنچه درو شده نتیجه می‌دهد. نتائجش چیست؟ ظلمات است، آتش است. نتائج غیبت و گناه ظلمات و تاریکی است. گفتن کلامی که به درد دین و آخرت انسان نمی‌خورد، نتیجه‌اش سبک‌شدن وزن عمل انسان است؛ نفس مثل کوزه‌ای می‌ماند که پر از آب است ولی اگر چنانچه آن را کج کنی و ذرّه ذرّه آبش برود عاقبت هیچ آبی در آن باقی نمی‌ماند.

انسانی که اهل معصیت و گناه نیست ولی صمت را رعایت نمی‌کند، دائماً از کوزه او می‌رود؛ از این مایه می‌رود و می‌رود تا دیگر هیچ چیزی برای او باقی نمی‌ماند.

کسی‌که سالک راه خداست باید همیشه بنزین داشته باشد تا بتواند حرکت کند. ماشین بدون بنزین که نمی‌تواند حرکت کند! و بستن باک بنزین برای روح صمت است و باید این باک همیشه درش بسته باشد و إلاّ از دستش می‌رود؛ انسان از سرمایه می‌خورد و از سرمایه‌اش می‌رود، تا اینکه دیگر هیچ چیزی برای او باقی نمی‌ماند. بنزین روح چیست؟! عمل صالح! عمل صالح بنزین است.

آقا می‌فرمودند: بعضی دو سال می‌آیند و پرش کرده بالا می‌روند! از خدا بخواهیم که إن‌شاءالله از آنها باشیم. البتّه باید مجاهده کرد و بدون مجاهده نمی‌شود، بدون بیداری شب نمی‌شود، بدون مراعات دستورات نمی‌شود.

دستورالعمل‌هائی که داده‌اند عبارت است از: تعبّد و التزام کامل به شریعت، مراقبه، سکوت، گرسنگی؛ انسان شکمش پرنباشد، سَهَر که عبارت است از بیداری شب، عزلت و خلوت با خدا که أمیرالمؤنین علیه‌السّلام می‌فرمایند: «بهترین ساعات خود را برای خلوت با خداوند قرار بده!»[۱۴] بنشین در اطاق خلوت که کسی نباشد و با خدای خود مشغول باش! و ذکری به دوام که انسان ذکری علی نحو الدّوام داشته باشد؛ روح غذا می‌خواهد، بدون مراقبه انسان نمی‌رسد!

إن‌شاءالله خداوند ما را موفّق بدارد که به نحو أحسن و أکمل در مقام مراقبه برآئیم و إن‌شاءالله به نحو مطلوب کیفیّت عمرمان را بالا برده استفاده شایانی از آن ببریم.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. قسمتی از آیه ۱۱، از سوره ۴۰: غافر. (المؤمن)

۲. دیوان‌أمیرالمؤنین علیه‌السّلام، ص۴۸۸.

۳. آیه ۳۶، از سوره ۷۵: القیامة.

۴. قسمتی از آیه ۴۹، از سوره ۱۸: الکهف.

۵. بحارالأنوار، ج۹۵، ص۲۲۶.

۶. مصباح‌الشّریعة، ص۲۳.

۷. برخی از بزرگان این عبارت را حدیثی از رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله وسلّم دانسته‌اند. (رجوع شود به: کشف‌الغمّة فی‌معرفه‌الأئمّة، ج۲، ص۲۵۴؛ و شرح‌أصول‌الکافی ملاّصدرا، ج۴، ص۱۳۳) در برخی از کتب عرفانی نیز آن را به بعضی از عرفاء نسبت داده‌اند.

مرحوم علاّمه رضوان‌الله‌علیه نیز در تعلیقه رساله‌سیروسلوک منسوب‌به بحرالعلوم فرموده‌اند: عبارت: حسناتُ الأبرار، مضمون روایتی نیست گرچه حکمی است صحیح و مطلبی است واقعی و حقیقی. (رساله‌سیروسلوک منسوب‌به بحرالعلوم، تعلیقه ۹۲، ص۱۱۸)

۸. بحارالأنوار، ج۷۴، ص۴۱۹.

۹. همان‌مصدر، ج۶۸، ص۲۷۵.

۱۰. مجمع‌الزّوآئد، ج۸، ص۲۲۵.

۱۱. نهج‌البلاغة، نامه ۴۵، ص۴۱۷.

۱۲. همان‌مصدر.

۱۳. بحارالأنوار، ج۷۲، ص۲۶۰.

۱۴. حضرت در نامه‌ای که برای مالک‌أشتر مرقوم نموده‌اند، می‌فرمایند: و اجْعَلْ لِنَفْسِکَ فیما بَینَکَ و بَینَ اللهِ أفضَلَ تِلکَ المَواقیتِ و أجزَلَ تِلکَ الأقْسامِ. (نهج‌البلاغة، نامه ۵۳، ص۴۴۰)

مطالب جدید