معنی و مصادیق «أنداد»

معنای «أنداد»

از معنای لغوی و حقیقت محبّت و تعلّق آن به خداوند متعال صحبت به میان آمد، اکنون جهت روشن‌شدن معنای آیه کریمه باید به بررسی معنای «أنداد» بپردازیم و ببینیم که مقصود از این لفظ چیست؟ تا إن‌شاءالله به مراد خداوند متعال از این آیه دست پیدا کنیم. جناب راغب اصفهانی در کتاب مفردات می‌گوید:

نَدیدُ الشَّی‌ءِ: مُشارِکُهُ فی جَوْهَرِهِ، و ذلِکَ ضَرْبٌ مِنَ المُماثَلَةِ، فإنّ المِثلَ یُقالُ فی أیِّ مُشارَکَةٍ کانَتْ، فکُلُّ نِدٍّ مِثلٌ، و لَیسَ کُلُّ مِثلٍ نِدًّا. و یُقالُ: نِدُّهُ و نَدیدُهُ و نَدیدَتُهُ. قال تعالی: فَلاَتَجْعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا. [۱]

«نَدید یک امر، چیزی است که با آن امر از حیث جوهر و ذات مشارکت دارد و این لفظ در واقع نوعی از مماثلت را می‌رساند، زیرا «مِثل» در هر اشتراکی اعمّ از اخلاق و کردار و در شکل ظاهری به کار می‌رود، أمّا «نِدّ» چنین نیست. پس هر «نِدّی» «مِثل» هست، أمّا هر «مِثلی» «نِدّ» نیست. لفظ: نِدّ به صورت: نِدّ و نَدید و نَدیدَة به کار می‌رود و تمام این الفاظ بیانگر یک معنا هستند. خداوند فرموده است: برای الله تعالی ندّ و شریکی قرار ندهید.»

مرحوم علاّمه طباطبائی نیز در مورد معنای «نِدّ» معتقدند که: «نِدّ» از حیث وزن و معنا مانند «مِثل» است. نکته‌ای که در بیان علاّمه به آن اشاره شده و از ظرافتهای این آیه در مقام تعبیر به شمار می‌آید، این‌است‌که: خداوند در این آیه می‌فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَهِ أَندَادًا، با اینکه در آیات دیگری تعبیر فرموده است: فَلاَتَجْعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا. [۲] و وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا. [۳] یعنی در این آیه به‌جای «للّه» از «من دون الله» استفاده شده است.

برای کشف علّت این اختلاف تعبیر نیز باید به سیاق آیات سابق بر آیه محلّ بحث رجوع نماییم؛ خداوند در آیات قبل از این آیه، در مقام حصر بوده و در دو آیه قبل فرموده است: وَ إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ. [۴] بواسطه این بیان، ألوهیّت در خداوند متعال حصر شده و می‌توان گفت: کأنّ هرکس که دون خداوند شریکی قائل شود، حصر الوهیّت را بدون هیچ دلیل عقلی و شرعی شکسته و آنچه را می‌دانسته که إله و معبود نیست، به جهت پیروی از هوی و خواهشهای نفسانی خود، إله و معبود در نظر گرفته است؛ روی همین جهت خداوند این أنداد را جهت تحقیر، به صورت نکره و با تعبیر «دون» آورده و از این طریق بطلان أنداد را با وضوح بیشتری بیان فرموده است. [۵]

در معنای «دون» نیز گفته‌اند: «دون» غیریّتی را می‌رساند که با پستی همراه باشد. [۶] در عالم وجود یک موجود بیشتر نیست و آن خداوند متعال است؛ اصلاً غیر ذات مقدّس او هستی ندارند تا بخواهند در مقابل او حساب شوند.

خداوند تبارک‌وتعالی نیز که در دو آیه قبل، انحصار حقیقت و الوهیّت در خداوند را تثبیت نمود و بیان فرمود که تنها خود او دارای اولوهیّت و ربوبیّت است، اکنون در این آیه می‌فرماید: علیرغم اینکه نه در تصوّر و نه در عالم واقع برای او غیری و شریکی نیست، عدّه‌ای برای خدا غیر و شریک و نِدّ قائل شده و به آنها دل بسته‌اند؛ بنابراین باید درباره غیرخداوند تعبیر «دون» را به کار برد.

مصادیق أنداد

مرحوم علاّمه طباطبائی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در ادامه می‌فرمایند:

و فی التَّعبیرِ بِلَفظِ «یُحِبُّونَهُمْ» دِلالَةٌ عَلَی أنّ المُرادَ بِالأنْدادِ لَیسَ هُوَ الأصْنامَ فَقَط بَل یَشمُلُ المَلَئِکَةَ و أفرادًا مِنَ الإنسانِ الَّذینَ اتَّخَذوهُم أربابًا مِن دونِ اللهِ تَعالَی بَل یَعُمُّ کُلَّ مُطاعٍ مِن دونِ اللهِ مِن غَیرِ أن‌یَأْذَنَ اللهُ فی إطاعَتِه. [۵]

«تعبیر خداوند به لفظ: یُحِبُّونَهُمْ، دلالت می‌کند بر اینکه مراد از أنداد تنها بُتها و أصنام سنگی و چوبی نیستند، (زیرا اگر مراد فقط بُتها و اصنام مورد پرستش عرب باشد، باید از ضمیر «ها» که برای غیر ذوی‌العقول هم به کار می‌رود استفاده می‌شد، با اینکه خداوند از ضمیر «هم» استفاده فرموده که استفاده آن برای ذوی‌العقول است.) پس این أنداد شامل ملائکه و بعضی از انسانهائی که ارباب سایر خلق شده و در ظاهر مانند خداوند مسلّط بر دیگران گشته‌اند هم خواهد شد، بلکه این تعبیر تمام موجوداتی که اطاعت می‌شوند أمّا خداوند إذن به اطاعت آنها نداده است را دربرخواهد گرفت.»

رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم نیز مُطاع‌اند، أمّا خود خداوند است که ما را امر به اطاعت از ایشان کرده است؛ مَآ ءَاتَیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَیکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا. [۸] پس اطاعت حضرت رسول اکرم صلوات‌الله‌علیه‌وآله نه تنها مذموم نیست بلکه بر همه واجب است!

در مقابل، خداوند هیچ اذنی به پرستش أنداد و خدایان خیالی نداده است. این أنداد در واقع مصادیق متعدّدی دارند؛ بتها و اصنام یکی از آن مصادیق‌اند، ملائکه هم یکی از آن مصادیق‌اند؛ جماعتی ملائکه را در عالم شریک خدا می‌دانسته و به این معنا معتقد بودند که: خداوند آسمانها و زمین را خلق نموده ولیکن تدبیر این مخلوقات را به دست ملائکه سپرده است؛ کسانی که به چنین افکار غلطی اعتقاد دارند، فی الواقع ملائکه را نِدّ خداوند قرار داده‌اند.

ملائکه دراین عالم تنها واسطه فیض هستند و از خود هیچ وجودی ندارند؛ طائفه ملائکه و حتّی حاملان عرش، تماماً مُفاض و مُرتَزَق از نور محمّد و آل محمّد صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین‌اند؛ یعنی جبرائیل که مصدر پخش علم إلهی به تمام موجودات است، علم خود را از باطن پیغمبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله أخذ می‌کند. حیات تمام موجودات که آناً فآناً می‌میرند و مجدّد حیات می‌گیرند، و حتّی خود ما که دائماً متلبّس به موت و حیات می‌شویم و تمام سلّولهای ما مستمرّاً زنده می‌شوند و می‌میرند، همه از ناحیه باطن پیغمبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم است؛ حیات و علم از پیغمبر اکرم صادر می‌شود و همینطور به صورت سلسله‌وار از ملائکه مقرّب عبور می‌کند تا به ملائکه جزئیّه می‌رسد؛ امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: حتّی قطرات باران توسّط ملائکه نازل می‌شوند. [۹] در روایات هم داریم که: بیشترین موجوداتی که خداوند خلق نموده ملائکه هستند و تعداد آنها از تمام انسانها نیز خیلی بیشتر است! [۱۰]

تمام این ملائکه سایه ولایت آن خورشید صمدی‌اند؛ سایه‌اند، یعنی از خودشان هیچ ندارند و تنها واسطه فیض میان مقام باطن پیامبر اکرم و سایر مخلوقاتند و برای خود استقلالی ندارند؛ همانگونه که خود پیغمبران و رسول اکرم و ائمّه أطهار علیهم‌الصّلوه‌والسّلام و تمام اولیاء إلهی واسطه فیض پروردگارند و در برابر خداوند از خود هیچ نحوه استقلالی ندارند.

اگر کسی مانند حضرت عیسی علیه‌السّلام از گِل، پرنده‌ای جاندار خلق می‌کند و بَرَص و کور مادرزاد را شفا می‌دهد، در تمام این افعال واسطه فیض إلهی بوده و همه را به إذن الله انجام داده است، نه اینکه از خود در مقابل خداوند استقلال و اثری جداگانه داشته باشد؛ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْٔةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرَا بِإِذْنِ اللَهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللَهِ. [۱۱]

مرحوم علاّمه طباطبائی می‌فرمایند: ذیل این آیه شریفه نیز بر این مطلب شهادت می‌دهد که مراد از أنداد فقط بتها و أصنام چوبی و سنگی نیستند، زیرا خداوند متعال در ادامه آیات نیز از لفظ «الَّذِینَ» استفاده فرموده و این لفظ برای ذوی‌العقول بکار می‌رود و همچنین أنداد را مُطاع و مورد تبعیّت معرّفی کرده و فرموده است: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا. [۱۲] یعنی در روز قیامت آن کسانی که مُطاع بودند، از کسانی که از ایشان تبعیّت کرده و اطاعت نمودند، برائت می‌جویند و می‌گویند: ما ازاینها بیزار هستیم!

همانطور که در جای دیگری آمده است: وَ لاَیَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِن دُونِ اللَهِ. [۱۳] «بعضی از ما بعضی دیگر را «أرباب مِن دونِ اللهِ» قرار ندهیم.» یا خداوند در آیه دیگری فرموده است: اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَنَهُمْ أَرْبَابًا مِن دُونِ اللَهِ. [۱۴]

«أَحْبارَ» جمع حِبْر یا حَبْر به معنای عالِم است و استعمال این لفظ در علماء یهود غلبه پیدا کرده است. «رُهبان» جمع راهب است؛ یعنی کسانی که لباس خوف از خدا دربرنموده‌اند و استعمال آن در عابدان مسیحی که در صومعه معتکف شده و عبادت می‌کردند غلبه یافته است. [۱۵]

طُرَیحی نیز در مجمع‌البحرین ذیل مادّه «رهب» آورده است: الرُّهْبانُ جَمعُ راهِبٍ، و هُوَ الَّذی یَظْهَرُ عَلَیهِ لِباسُ الخَشْیَةِ، و قَد کَثُر اسْتِعمالُ الرّاهِبِ فی مُتَنَسِّکی النَّصارَی.

تا می‌رسد بدینجا که گوید: و فی حَدیثِ وَصفِ المُؤمِنینَ: رُهْبانُ اللَیْلِ أُسْدُ النَّهارِ؛ أیْ مُتَعَبِّدونَ بِاللَیلِ مِن خَوفِ اللهِ تَعالَی، شُجْعانٌ فی النَّهارِ بمُجاهَدَةِ النَّفسِ و الشَّیطان. [۱۶]

در حدیث، در وصف مؤمنین آمده است که: ایشان راهبان شب و شیران روزند. مرحوم طریحی در شرح آن، دفعِ دخلِ مقدّر نموده می‌فرماید: اگر گفته شده مؤمنین شیران روزند به این معنا نیست که مؤمنین در روز مشغول جنگ با مردم می‌باشند! اینها شیرند و شجاع و مشغول به جهاد، أمّا نه جهاد با مردم و دیگران، بلکه جهاد با خود؛ یعنی به جان خودشان می‌افتند و با نفس أمّاره و شیطان مبارزه می‌کنند؛ همانگونه که فرمود: أَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ. [۱۷] «شجاع‌ترین مردم کسی است که بر هوای نفس خودش غلبه کند.»

بزرگترین جهاد این‌است‌که: انسان در مقابل نفس خودش بایستد و هنگامی که نفس، امر به عصیان خداوند متعال می‌کند، از امر نفس سر باز بزند و به مخالفت با نفس خود بپردازد. انسان شجاع هرچه نفس، او را امر به معصیت کند، باز کنترل خود را در دست دارد و بالنّسبه به چشم و گوش و زبان خطا نمی‌کند. این افراد اعضاء و جوارح خود را در خدمت خدا به کار می‌گیرند و البتّه قلبشان هم در خدمت پروردگار است و غیر او را به دل راه نمی‌دهند. چنین افرادی خیلی منزلت دارند و بالا هستند؛ این افرادند که می‌توانند در مراحل بعد، محبّت خدا را به قلب خود وارد کنند.

باید توجّه داشت که: آیه محلّ بحث ما، هرچند در سیاق آیاتی است که ناظر به یهود و نصاری می‌باشد أمّا اطلاق این آیه علاوه بر اهل کتاب، شامل تمام کفّار، مشرکین قریش و حتّی اتباع آن دو نفر که مسیر خلافت را از أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام بازگرداندند نیز می‌شود؛ کسانی که الآن به غاصبین خلافت متمسّکند و و با علم به حق، آنها را در مقابل خداوند و امام بر حقّی که او نصب فرموده قرار می‌دهند، از مصادیق این آیه شریفه هستند؛ چنانکه مرحوم کلینی در تفسیر این آیه، روایتی را از جابر نقل می‌کند که: حضرت امام باقر علیه‌السّلام می‌فرمایند: هُمْ وَاللَهِ أَوْلِیآءُ فُلانٍ وَ فُلانٍ، اتَّخَذوهُمْ أَئِمَّةً دونَ الإمامِ الَّذی جَعَلَهُ اللَهُ لِلنّاسِ إمامًا. [۱۸]

«به خدا قسم که مراد آیه شریفه دوستداران فلانی و فلانی است، همان کسانی‌که آنها را امام خود قرار دادند و امامی را که خداوند برای مردم برگزیده بود کنار گذاشتند.»

در سطحی عمیقتر و افقی بالاتر، هر چیزی را که انسان برایش در مقابل خداوند موجودیّتی قائل شده و به او متّکی گردد، در حقیقت آن چیز را به عنوان نِدّ خداوند اتّخاذ کرده است؛ برای بعضی علمشان حُکم بت و نِدّ را دارد، برای بعضی خوابها و مکاشفات است که حکم نِدّ را پیدا می‌کند؛ اگر کسی خوابها و مکاشفاتش، اگرچه مکاشفه‌های خوبی هم باشد، سبب دلبستگی‌اش شده و او را از مسیر حق منحرف کند، بت و نِدّ او همین مکاشفات و خوابهای او خواهد بود.

هرکس به هرچیزی تعلّق دارد، باید بداند که همان تعلّق او، بتی است که در برابر خداوند تراشیده و نِدّی است که در برابر خداوند اتّخاذ کرده است، فلذا برای تشرّف به لقاء إلهی باید این تعلّقات را قطع کند و از آن وضعیّت بیرون بیاید. البتّه که اینکار، کاری است بس مشکل و ما چاره‌ای نداریم جز اینکه خود را به خدا بسپاریم و از او طلب کنیم تا ما را از مهلکات نجات دهد.

یکی از شاگردان مرحوم علاّمه والد دائماً خدمت ایشان عرض می‌کرد که: من امام زمان را می‌بینیم و حضرت به من انجام اعمالی را، حتّی در جزئیّات زندگی، دستور می‌دهند. مرحوم علاّمه به ایشان می‌فرمودند: «این امام زمانی که شما می‌بینید امام زمان واقعی نیست! امام زمان تخیّلی شماست!»

همین مکاشفات غلط بت این شخص شد و او را از مسیر حق و ارتباط با مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه منحرف کرد و این سالک بواسطه عدم اطاعت و اشتغال به همین مکاشفات از کسی مانند مرحوم علاّمه بریده شد؛ چون انسان مادامی‌که اسیر نفس است و از نفس عبور نکرده، آنچه را می‌بیند، اعمّ از خواب یا مکاشفه، احتمال صحّت و سُقم دارد، فلذا نمی‌شود به این مشهودات خود دل داده و مطابق آنها عمل کند.

یک بنده خدائی ادّعا می‌کرد که دائماً به زیارت امام زمان علیه‌السّلام مشرّف می‌شود، أمّا نمازهای واجب خود را هم نمی‌خواند! آخر این چه امام زمانی است که شما حتّی نماز واجب خود را ترک می‌کنید؟! مشاهدات این شخص به‌هیچ‌وجه بر اعمال او منطبق نبود و از همین‌جا می‌توان پی برد که مکاشفات چنین شخصی، حاصل نفس او است؛ مکاشفه نفسانی است نه روحانی.

کسی که در خواب به او دستور انجام کاری را می‌دهند، اجازه ندارد از سرِ خود آن کار را انجام دهد، بلکه اوّل باید ببیند آن کار با مذاق شرع منطبق است یا خیر؛ اگر مخالف شرع بود حتماً باید آن دستور را رها کند و اگر هم مخالف نبود، باید ببیند که آیا آن دستور با توجّه به ظرفیت و سعه او، قابل اجراء است یا خیر؛ برای مثال اگر به کسی گفته شد: شما باید روزی هزار مرتبه سوره مبارکه توحید را بخوانی، باز هم انجام این دستور به شکل مطلق صحیح نیست، چون انجام این اذکار با این حجم زیاد، نیاز به دستور دارد.

بله، انجام اذکاری که در روایات دستور داده شده و مثلاً فرموده‌اند: مستحبّ است انسان در عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند، [۱۹] یا مستحبّ است در شب و روز جمعه زیاد صلوات فرستاده شود، [۲۰] اگر انجام این اعمال و دستورات با رفق و مدارا مطابق باشد بلامانع است، زیرا این دستورات از لسان مبارک ائمّه دین علیهم‌السّلام وارد شده است.

أمّا تا انسان در اسارت نفس خود است، نباید آنچه را در خواب دیده، به شکل مطلق و کلّی انجام دهد؛ برای مؤمن جایز نیست که به خوابها و مکاشفاتی که در بردارنده دستوراتی نظیر طلاق عیال و قطع ارتباط با پدر و مادر و برادر و... بوده یا حاوی دستورات سنگین است و خلاف مذاق شریعتند عمل نماید، ولو اینکه عمده خوابهای او رؤیای صادقه و اکثر مکاشفاتش مطابق با واقع باشد.

علی أیّ حالٍ، بعضی چنین‌اند که این قبیل خوابها برایشان مُعجب است؛ اگر خواب یا مکاشفه‌ای چنین بود، نفسِ صاحب خود را دائماً بزرگ و بزرگتر می‌کند. روی همین جهت، انسان نباید این قبیل امور را بت خود قرار داده و به آنها دل ببندد، بلکه برای لقاء خداوند متعال راهی جز قطع علاقه و تعلّق به این امور، وجود ندارد.

هستی تک تک ما باید در توحید ذوب شده و نیست شود تا جائی که تماماً خدائی گردد؛ اگراین من و این وجود مجازی برای ما بُت شد، مبغوض‌ترین أنداد در نزد خداوند خواهد بود، چراکه روایت شده است: النَّفْسُ هِیَ الصَّنَمُ الأَکْبَرُ. [۲۱] نفسی که می‌گوید: من فلان کار را کردم! من عالم شهر هستم! من این مسجد را ساختم! من چنین خوابی دیدم! این نفس و این «من»گفتن‌های او مبغوض‌ترین امور در نزد خداوند است.

یک وقت این «من»گفتن‌ها از باب اشاره به فقر خود است، مانند آن جائی که حضرت خطاب به خداوند متعال عرض می‌کنند: إلَهی کَیْفَ أَدْعوکَ وَ أَنَا أَنَا؟! [۲۲] «خدایا! چگونه تو را صدا بزنم، در حالی که من، منم!» مفلوکم، بیچاره‌ام، ضعیفم!

این «من»گفتن خوب است، چون فقط جهت اشاره گفته می‌شود، أمّا بعضیها «من» را مشدّد اداء می‌کنند! این «منّ» همان منی است که نزد پروردگار مبغوض است! باید از این «منّ» عبور کرد! راه عبور از این «من» هم کسب محبّت است؛ اگر محبّت پروردگار در دلی آمد و در آن دل راسخ و محکم شد، کم‌کم بال و پر این نفس ریخته می‌شود و از میان می‌رود تا اینکه دیگر هیچ چیز در میان نمی‌ماند!

این کثرات از مقام نورانیّت پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و ملائکه مقرّبین گرفته تا نفوس جزئیّه ما واین عالم طبع، همه سایه است و فقط وجود ظلّی دارد؛ مرحوم مغربی می‌فرماید:

سایه هستی می‌نماید لیک اندر اصل نیست

نیست را از هست اگر بشناختی یابی نجات

(دیوان‌کامل‌شمس‌مغربی، ص۷۶.)

ما سایه را می‌بینیم و خیال می‌کنیم هستی و وجودی دارد، أمّا وقتی غروب می‌شود، هیچ خبری از سایه نیست! آن وقت مشخّص می‌شود که سایه از اوّل هم هستی مستقلّی نداشته است، بلکه هرچه داشته از تشعشع آفتاب بوده و نه از ناحیه خودش! اگر این نیست‌ها را از اصل هستی که خداوند متعال است بازشناختیم، آن وقت نجات پیدا می‌کنیم؛ آن وقت است که می‌فهمیم اصل در عالم وجود تنها خداوند است و هیچ استقلال و الوهیّتی برای غیر او وجود ندارد؛ هُوَ اللَهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَدَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ. [۲۳]

این آیات انتهائی سوره مبارکه حشر که مستحبّ است مؤمن قرائت این آیات را جزء اذکار قبل از خواب خود قرار دهد، [۲۴] حاوی مضامین بلند توحیدی و ذکر وحدت و اسماء و صفات خداوند متعال است، این آیات می‌خواهد به ما بگوید: این خداوندِ شما دوّمی ندارد، فقط او هست و بس! به این حقیقت توجّه کن و با توجّه به حقیقت توحید به خواب فرو برو!

مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَهِ أَوْلِیَآءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ. [۲۵]

کسانی که غیر از خداوند برای خود ولیّ اختیار کرده‌اند، حکم عنکبوت را دارند؛ عنکبوتی که با لعاب دهان تار تنیده و برای خود خانه‌ای ساخته است. این عنکبوت در نزد خود خیال می‌کند خانه‌ای که برای خود ساخته، قصری است که هیچ آسیبی به آن وارد نمی‌شود، أمّا حقّاً چنین است که سست‌ترین خانه‌ها، خانه عنکبوت است، اگر آنها بدانند و به این معنا علم پیدا کنند!

فرق موحّد با غیرموحّد در همین است؛ موحّد آنچه می‌بیند از ناحیه پروردگار می‌بیند که حقیقت امر هم همین است و غیر از این نیست، أمّا غیرموحّد برای تمام اینها وجود استقلالی قائل است.

چقدر این آیه، عجیب و تکان‌دهنده است که خداوند می‌فرماید: وَ مَا یُؤمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَهِ إِلاَّ وَ هُم مُشْرِکُونَ. [۲۶]

یعنی: «أکثریّت مؤمنین ایمان حقیقی ندارند و مشرک هستند!» چون دیگران را شریک خدا می‌دانند و برای پروردگار شریک قائلند؛ می‌گویند: فلان طبیب ما را شفا داد، چه طبیب خوبی! این دارو ما را خوب کرد! فلان شخص به ما روزی رساند و قِس علی هذا؛ چقدر در زندگی برای خود إله تراشیده‌ایم! اینها همه شرک خفیّ است ولی خودمان نسبت به این معنا جاهلیم.

راه توحید عجب راهی است! هدایتگر است، انسان را بیدار می‌کند و حرکت می‌دهد و به آن سرچشمه توحید می‌رساند و در نتیجه حقایق برای انسان منکشف می‌شود. البتّه این راه احتیاج به مراقبه دارد، چرا که بدون مراقبه و جهاد و سعی و کوشش محال است که انسان موفّق شود و برسد به آنجا که باید برسد.

پانویس

۱. مفردات‌ألفاظ‌القرءان، ص۷۹۶.

۲. قسمتی از آیه ۲۲، از سوره ۲: البقرة.

۳. صدر آیه ۳۰، از سوره ۱۴: إبراهیم.

۴. آیه ۱۶۳، از سوره ۲: البقرة.

۵. المیزان، ج۱، ص۴۰۵.

۶. مرحوم مصطفوی می‌گویند: و التّحقیقُ أنّ الأصلَ الواحدَ فی هذِه المآدّةِ: هو الغَیریّةُ مع التَسَفُّلِ، أی مغایرةُ شی‌ءٍ مع تَسَفُّلِه. و بمناسبةِ هذا المعنَی یُفهَم منها القُربُ و الحقارةُ و الخِسّةُ و الضَّعفُ و الهَوانُ و الظّرفیّةُ فی مقابلِ فوقٍ. (التّحقیق فی‌کلمات‌القرءَان‌الکریم، ج۳، ص۲۸۵)

۷. المیزان، ج۱، ص۴۰۵.

۸. قسمتی از آیه ۷، از سوره ۵۹: الحشر.

۹. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۱، ص۵۲۵.

۱۰. رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: ما مِن شَی‌ءٍ مِمّا خَلَقَ اللهُ أکثَرَ مِنَ المَلَئِکَةِ. (تفسیرقمّی، ج۲، ص۲۰۶) و نیز آن حضرت فرمودند: عِشْرونَ مَلَکًا عَلَی کُلِّ ءَادَمِیٍّ. (بحارالأنوار، ج۵، ص۳۲۴)

۱۱. قسمتی از آیه ۴۹، از سوره ۳: ءَال‌عمران.

۱۲. قسمتی از آیه ۱۶۶، از سوره ۲: البقرة.

۱۳. قسمتی از آیه ۶۴، از سوره ۳: ءَال‌عمران.

۱۴. صدر آیه ۳۱، از سوره ۹: التّوبة.

۱۵. المیزان، ج۹، ص۲۴۵.

۱۶. مجمع‌البحرین، ج۲، ص۷۶.

۱۷. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۳۹۵.

۱۸. الکافی، ج۱، ص۳۷۴.

۱۹. امام کاظم علیه‌السّلام می‌فرمایند: إنّ لِلَّهِ یَومَ الجُمُعَةِ ألْفَ نَفْحَةٍ مِن رَحمَتِهِ یُعْطی کُلَّ عَبدٍ مِنها ما شآءَ فمَن قَرَأ إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ بَعدَ العَصرِ یَومَ الجُمُعَةِ مِائَةَ مَرَّةٍ وَهَبَ اللَهُ لَهُ تِلکَ الألْفَ و مِثلَهَا. (بحارالأنوار، ج۸۹، ص۳۲۷)

۲۰. امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند: ما مِن عَمَلٍ أفْضَلَ یَومَ الجُمُعَةِ مِنَ الصَّلَوةِ عَلَی مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ. همان‌مصدر، ج۵۶، ص۲۷ همچنین آن حضرت فرموده‌اند: إذا کانَتْ عَشِیَّةُ الخَمیسِ و لَیلَةُ الجُمُعَةِ نَزَلَتْ مَلَئِکَةٌ مِنَ السَّمآءِ مَعَهُم أقْلامُ الذَّهَبِ و صُحُفُ الفِضَّةِ لایَکْتُبونَ عَشِیَّةَ الخَمیسِ و لَیلَةَ الجُمُعَةِ و یَومَ الجُمُعَةِ إلی أن‌تَغیبَ الشَّمسُ إلاّ الصَّلَوةَ عَلَی النَّبِیِّ و ءَالِهِ. (همان‌مصدر، ج۸۶، ص۳۰۹)

و نیز به عمربن‌یزید فرمودند: یا عُمَرُ! إنّهُ إذا کانَ لَیلَةُ الجُمُعَةِ نَزَلَ مِنَ السَّمآءِ مَلَئِکَةٌ بِعَدَدِ الذَّرِّ فی أیْدیهِم أقْلامُ الذَّهَبِ و قَراطیسُ الفِضَّةِ لاتَکْتُبونَ إلی لَیلَةِ السَّبْتِ إلاّ الصَّلَوةَ عَلَی مُحَمَّدٍ و ءَالِ مُحَمَّدٍ، فأَکْثِرْ مِنها. و قالَ: یا عُمَرُ! إنّ مِنَ السُّنَّةِ أن‌تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ و عَلَی أهْلِ بَیتِهِ فی کُلِّ یَومِ جُمُعَةٍ ألْفَ مَرَّةٍ و فی سآئِرِ الأیّامِ مِائَةَ مَرَّةٍ. (الکافی، ج۳، ص۴۱۶)

۲۱. عرآئس‌البیان فی‌حقآئق‌القرءان، ج۲، ص۲۶۹؛ و رساله‌سیروسلوک منسوب‌به بحرالعلوم، ص۱۰۳.

۲۲. الصّحیفه‌العلویّة، ۱۴۰.

۲۳. آیه ۲۲، از سوره ۵۹: الحشر.

۲۴. در تفسیر نورالثّقلین به نقل از مجمع‌البیان آمده است که: عَن أنَسٍ عَنِ النَّبیِّ صلَّی‌اللَهُ‌علیهِ‌وءَالِه قالَ: مَن قَرَأ لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ، إلی ءَاخِرِها، فماتَ مِن لَیلَتِهِ، ماتَ شَهیدًا. (تفسیر نورالثّقلین، ج۵، ص۲۹۳)

مرحوم مجلسی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه نیز در جلد۸۹، از کتاب بحارالأنوار خود بابی تحت عنوان: فَضآئلُ سورةِ الحشرِ و ثوابُ ءَایاتِ أواخِرِها أیضًا، باز نموده و احادیثی در استحباب قرائت آیات انتهائی سوره مبارکه حشر در قبل از خواب ذکر کرده‌اند.

۲۵. آیه ۴۱، از سوره ۲۹: العنکبوت.

۲۶. آیه ۱۰۶، از سوره ۱۲: یوسف.

مطالب جدید