مقدمه کتاب باده توحید

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم

بِسـمِ اللَهِ الـرَّحمَنِ الـرَّحيم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ و صَلَّى اللَهُ علَى سَيِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ

و لَعنَةُ اللَهِ علَى أعدآئِهِم أجمَعينَ مِنَ الأَنَ إلى قيامِ يَومِ الدّينِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلىِّ العَظيم

إدراك توحيد حضرت پروردگار و فناء و اندكاك در ذات أقدس او كه با طلوع عشق و محبّت حضرت حق محقّق مى‌گردد، مهمترين و باارزش‌ترين امرى است كه انسانها بايد وجهه همّت خود را براى رسيدن به آن مصروف نمايند؛ چرا كه به تصريح آيات و روايات، هدف از خلقت ماسوى‌الله، عبادت و معرفت حضرت حقّ است و اين مهم به معناى واقعى خود، با نديدن خويش و ادراك توحيد ميسور مى‌شود. مرحوم علاّمه طباطبائى رضوان‌الله‌تعالى‌عليه مى‌فرمودند: توحيد عالى‌ترين و راقى‌ترين مسأله است و مى‌ارزد كه انسان همه عمر خود را در اين راه خرج كند.

نيل به حقيقت توحيد، بر اساس دستورات دين مبين اسلام و اولياء إلهى، راه و روشهائى دارد كه بزرگان از اهل معرفت بيان نموده‌اند، ولى يكى از طرق مطمئن و نزديك رسيدن به آن، توسّل و عرض نياز به ساحت مقدّس حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام است. جذبه ملكوتى نفس قدسى آن حضرت، محبّين و مواليان ايشان را خيلى سريع از «طريق الحسين عليه‌السّلام» به وادى عشق و محبّت وارد نموده و در صورت توجّه و ثبات قدم، از باده وحدت سرمست مى‌كند.

علاّمه والد قدّس‌سرّه در رساله‌لبّ‌اللباب مى‌فرمايند: اكثر افرادى كه موفّق به نفى‌خواطر شده و توانسته‌اند ذهن خود را پاك و صاف نموده و از خواطر مصفّا كنند و بالأخره سلطان معرفت براى آنان طلوع نموده است، در يكى از اين دو حال بوده است:

اوّل: در حين تلاوت قرآن مجيد و التفات به خواننده آن، كه چه كسى در حقيقت قارى قرآن است و در آن‌وقت بر آنان منكشف مى‌شده است كه قارى قرآن خداست جلّ‌جلالُه.

دوّم: از راه توسّل به حضرت أباعبدالله الحسين عليه‌السّلام؛ زيرا آن حضرت را براى رفع حجاب و موانع طريق نسبت به سالكين راه خدا عنايتى عظيم است.[۱]

عشق و شور و محبّت در سراسر جريان عاشورا و كربلا موج مى‌زند و به‌واسطه همين عشق و هَيَمان إلهى است كه راه سَرور عشّاق، حضرت امام حسين عليه‌السّلام، آثارى اين‌چنين در طلوع اكسير محبّت در سينه دوست‌داران خويش دارد. أميرالمؤمنين عليه‌السّلام در وقت حركت براى جنگ صفّين، مرورى بر سرزمين كربلا نموده و در ضمن فرمايشات خود فرمودند: مُناخُ رِكابٍ و مَصارِعُ عُشّاقٍ شُهَدآءَ.[۲] «اينجا محلّ خوابيدن مركبها و به خاك‌افتادن و شهادت عاشقان پروردگار است.»

و حقيقةً اين عشق إلهى و ملكوتى حضرت أباعبدالله الحسين است كه به تمامى اهل بيت و اصحاب آن حضرت سرازير شده و همه را مندكّ در ذات إلهى نموده كه در جريان عاشورا، به حدّى عشق و شور دارند و واله و شيداى لقاء پروردگارند كه سر از پا نمى‌شناسند.

وقتى در شب عاشورا حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام اصحاب خود را جمع نموده و فرمودند: أَمّا بَعدُ فَإنّى لاأَعلَمُ أَصْحابًا أَوفَى و لا خَيْرًا مِن أَصْحابى و لا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ و لا أَوصَلَ مِن أَهْلِ بَيْتى فَجَزاكُمُ اللَهُ عَنّى خَيْرًا. «حقيقةً من يارانى باوفاتر و بهتر از ياران خود و خاندانى نيكوكارتر و متّحدتر و همراه‌تر از خاندان خويش نمى‌شناسم. خداوند به همه شما پاداش خير دهد.»

و سپس إذن در مراجعت از كربلا دادند و فرمودند: أَلا و إنّى قَدأَذِنْتُ لَكُم فَانْطَلِقوا جَميعًا فى حِلٍّ لَيْسَ عَلَيكُم مِنّى ذِمامٌ هَذا اللَيْلُ قَدغَشِيَكُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً.[۳] «من بيعت خود را از شما برداشتم و هيچ عهدى از جانب من بر عهده شما نمى‌باشد و همه شما اجازه بازگشت داريد. از تاريكى شب كه شما را فرا گرفته است بهره گرفته و آن را مركب خويش سازيد و از اينجا دور شويد.» در اين هنگام ابتدا حضرت أباالفضل العبّاس و اهل بيت عليهم‌السّلام و سپس اصحاب حضرت يك‌به‌يك برخاسته و وفادارى خود را إعلام نمودند كه جلوه‌هاى بسيار شگفتى از عشق و شور را براى جهانيان به نمايش گذاشته‌اند.

مسلم‌بن‌عوسجه در ضمن بيانات خود، اين‌چنين عرضه مى‌كند: وَاللَهِ لَو عَلِمْتُ أَنّى أُقتَلُ ثُمَّ أُحْيا ثُمَّ أُقتَلُ ثُمَّ أُحرَقُ ثُمَّ أُذْرَى يُفعَلُ ذَلِكَ بى سَبْعينَ مَرَّةً مافارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمامى دونَكَ و كَيفَ لاأَفعَلُ ذَلِكَ و إنّما هِىَ قَتْلَةٌ واحِدَةٌ ثُمَّ هِىَ الكَرامَةُ العُظْمَى الَّتى لا انْقِضآءَ لَها أَبَدًا.[۴] «به خدا قسم! اگر بدانم كشته مى‌شوم و سپس زنده شده و دوباره مرا مى‌كشند و جسدم را سوزانده و خاكسترم را بر باد مى‌دهند، و اين عمل هفتاد مرتبه تكرار شود، باز هم از شما جدا نمى‌شوم تا اينكه در ركاب شما جان دهم. و چگونه خود را فداى شما نكنم درحالى‌كه يك‌بار بيشتر كشته نمى‌شوم و پس از آن به برترين بزرگوارى و عزّت كه ابدى بوده و هيچ پايانى ندارد خواهم رسيد.»

و نيز زهيربن‌قين كه عثمانى‌مذهب بود و در مسير حركت و خروج كاروان حضرت از مكّه، اسير كمند عشق ايشان شد، برخاست و اين‌گونه حضرت را خطاب نمود: وَاللَهِ لَوَدِدْتُ أَنّى قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقتَلَ هَكَذا أَلْفَ مَرَّةٍ و أَنّ اللَهَ تَعالَى يَدفَعُ بِذَلِكَ القَتْلَ عَن نَفْسِكَ و عَن أَنْفُسِ هَؤلآءِ الفِتْيانِ مِن أَهْلِ بَيْتِكَ.[۵] «به خدا قسم! دوست داشتم در ركاب شما كشته شوم و سپس زنده شده و دوباره جان دهم و به همين صورت هزار بار خود را فداى شما گردانم و به اين واسطه خداوند جان شما و جوانان از اهل بيت شما را حفظ كند.»

آيا غير از كسى‌كه عشق، تمام وجود او را فراگرفته است و براى خود هيچ هستى و ارزشى در مقابل حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام قائل نيست، مى‌تواند اين كلمات را بيان كند؟ لذا حضرت علاّمه والد رضوان‌الله‌عليه مى‌فرمودند: «تمام اصحاب حضرت امام حسين عليه‌السّلام در روز عاشورا به فناء رسيدند و سپس به شهادت نائل شدند.»

همچنين در كتاب معادشناسى در بحث معيّت پيروان اولياء خدا با اولياء خدا، معتقدند كه همگى اصحاب حضرت با ايشان معيّت داشتند. مى‌فرمايند: اصحاب حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام هم ملحق شدند؛ در روز عاشورا با كمال تسليم و صفاى باطن بر يكديگر سبقت مى‌جستند و خود را فدا مى‌كردند، همه درجه معيّت خود را با آن حضرت فهميده بودند؛ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ.[۶] همه رفتند و آن منادى را لبّيك گفتند.

كدام منادى؟ آن منادى كه از جانب پروردگار ندا مى‌كند: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَهُ ثُمَّ اسْتَقَـمُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَـنءِكَةُ أَلاَّتَخَافُوا وَ لاَتَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ.[۷] ترس نداشتند، غصّه هم نداشتند، زن و فرزند و مِلك و تجارت و وطن، هرچه بود فراموش كردند. بُرَير گفت: كجا بروم؟ حبيب تكلّم كرد، اولاد عقيل صحبت كردند، برادران صحبت كردند؛ همه عاشق كشته‌شدن در راه فرزند رسول خدا بودند.[۸]

بِأبى مَن شَرَوْا لِقآءَ حُسينٍ

بِفِراقِ النُّفوسِ و الأرواحِ (۱)

وَقَفوا يَدرَءُونَ سُمْرَ العَوالى

عَنهُ و النَّبْلَ وَقْفَةَ الأشْباحِ (۲)

(ديوان‌سيّدرضاهندى، ص۷۸.)

۱. پدرم به فداى كسانى‌كه لقاء و ديدار امام حسين عليه‌السّلام را به قيمت مفارقت و جدائى نفوس و جانهاى خود خريدارى نمودند.

۲. و همچون سايه‌اى كه از شخص جدا نمى‌شود، در كنار حضرت ايستاده و از ايشان در برابر نيزه‌هاى بلند و تيرها محافظت كردند.

بررسى فرمايشات حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام در روز عاشورا نيز ما را به جلوه‌هاى توحيد حضرت حقّ و قطع تعلّق از ماسوى‌الله مى‌رساند. مرحوم علاّمه والد قَدّس‌اللهُ‌نفسَه در كتاب لمعات‌الحسين عليه‌السّلام اين‌گونه نقل فرموده‌اند كه: هِلال‌بن‌نافع مى‌گويد: من در نزديكى حسين ايستاده بودم كه او جان مى‌داد؛ سوگند به خدا كه من در تمام مدّت عمرم، هيچ كشته‌اى نديدم كه تمام پيكرش به خون خود آلوده باشد و چون حسين صورتش نيكو و چهره‌اش نورانى باشد. به خدا سوگند لَمَعات نور چهره او مرا از تفكّر در كشتن او باز مى‌داشت!

و در آن حالتهاى سخت و شدّت، چشمان خود را به آسمان بلند نموده، و در دعا به درگاه حضرت ربّ ذوالجلال عرض مى‌كرد: صَبْرًا عَلَى قَضآئِكَ يا رَبِّ! لا إلَهَ سِواكَ، يا غياثَ المُسْتَغيثينَ! «شكيبا هستم بر تقديرات و بر فرمان جارى تو اى پروردگار من! معبودى جز تو نيست، اى پناه پناه‌آورندگان!»[۹]

تَرَكْتُ الخَلقَ طُرًّا فى هَواكا

و أيتَمْتُ العِيالَ لِكَى‌أراكا (۱)

فلَو قَطَّعْتَنى فى الحُبِّ إربًا

لَما حَنَّ الفُوءادُ إلى سِواكا (۲)[۱۰]

۱. من در هواى وصل تو از تمام خلائق كناره گرفتم و به‌خاطر ديدار و لقاء تو خانواده و عيال خود را يتيم نمودم.

۲. پس اگر در راه محبّت خود مرا قطعه‌قطعه كنى، دل من به‌سوى غير تو متمايل نخواهد شد.

همچنين از حضرت سيّدالسّاجدين و زين‌العابدين عليه‌السّلام روايت است كه: لَمّا صَبَّحَتِ الخَيْلُ الحُسَينَ عَلَيهِ‌السَّلامُ رَفَعَ يَدَيْهِ و قالَ: اللَهُمَّ أَنتَ ثِقَتى فى كُلِّ كَرْبٍ و أَنتَ رَجآئى فى كُلِّ شِدَّة و أَنتَ لى فى كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بى ثِقَةٌ و عُدَّةٌ.

كَم مِن هَمٍّ يَضعُفُ فيهِ الفُؤادُ و تَقِلُّ فيهِ الحيلَةُ و يَخذُلُ فيهِ الصَّديقُ و يَشمَتُ فيهِ العَدُوُّ؛ أَنزَلْتُهُ بِكَ و شَكَوْتُهُ إلَيكَ، رَغْبَةً مِنّى إلَيكَ عَمَّن سِواكَ؛ فَفَرَّجْتَهُ عَنّى و كَشَفْتَهُ و كَفَيْتَهُ.

فَأَنتَ وَلىُّ كُلِّ نِعْمَةٍ و صاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ و مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ.[۱۱]

«و چون صبحگاهان لشكر به نزد حسين عليه‌السّلام آمدند، دستهاى خود را بلند نموده و عرضه داشت: بارپروردگارا! در تمام غصّه‌ها و اندوهها، تو محلّ اتّكاء و اعتماد من مى‌باشى! و در هر گرفتارى و شدّت، تو اميد من هستى! و در هر حادثه‌اى كه بر من فرود آيد و هر نازله‌اى كه بر من وارد شود، تو محلّ اطمينان من مى‌باشى!

چه بسيار از هموم و غموم خود را كه دل در آن ناتوان مى‌شد، و حيله و چاره براى رفع آن كوتاه مى‌آمد، و دوست، انسان را تنها مى‌گذاشت، و دشمن شاد مى‌گشت؛ من بارِ آن حوادث و هموم را به‌سوى تو آوردم و شِكوه آن را به تو نمودم؛ به جهت ميل و رغبتى كه به تو داشتم و به غير از تو نداشتم؛ پس خداوندا تو همه آنها را برطرف نمودى! و امر مرا كفايت كردى!

بنابراين، اى خداى من! تو ولىّ تمام نعمت‌ها هستى! و صاحب هر نيكوئى! و منتهاى تمام رغبت‌ها مى‌باشى!»

زنده جاويد كيست؟ كشته شمشير دوست

كآب حيات قلوب در دم شمشير اوست

گر بشكافى هنوز خاك شهيدان عشق

آيد از آن كشتگان زمزمه دوست‌دوست

بنده يزدان‌شناس، موت و حياتش يكى‌ست

زانكه به نور خداش پرورشِ طبع و خوست

گوش دل موءمن است سامع صوت خدا

گرچه ز آواز خلق، ملك پر از هاى و هوست

عاشق وارسته را با سر و سامان چه كار؟

قصّه ناموس و عشق صحبت سنگ و سبوست

عاشق ديدار دوست اوست كه همچون حسين

زردى رخسار او سرخ ز خون گلوست

دوست به شمشير اگر پاره كند پيكرش

منّت شمشير دوست بر بدنش مو به موست

گر به اسيرى برند عترت او دشمنان

هرچه ز دشمن بر او دوست پسندد، نكوست

تا بتوانى «فوءاد» در غم او گريه كن

بر تو از اين آبِ رو نزد خدا آبروست

(شمع‌جمع، ص۱۸۸.)

بارى، حضرت سيّدالشهداء عليه‌السّلام و توسّل و عرض ارادت به ساحت ايشان و عزادارى و سوگوارى در ايّام شهادت آن سَرور عالميان، نجات‌دهنده بشر از ورطه سقوط در درّه خودبينى و دوبينى و ديگر مفاسد ظاهرى و باطنى است و تمسّك به حبل ايشان، مايه نجات از غير خدا و رسيدن به عشق و محبّت حضرت حقّ و معرفت خداوند و إدراك توحيد حضرت حقّ است.

باب نجات از غم و بحر بلا

كشتى منجى حسين است و بس

دست شفاعت همه را روز حشر

از كرم و جود حسين است و بس [۱۲]

البتّه كسانى‌كه قصد ورود در وادى عشق و محبّت پروردگار را داشته و جوياى وصال حضرت حق هستند، بايد به مولا و سرور خود تأسّى نموده و در راه دوست، از تحمّل بلايا و مصيبات شانه خالى ننمايند؛ چرا كه راه خدا همراه با ابتلائات و امتحاناتى است كه به جان و دل خريدن آنها باعث محو أنانيّت‌ها شده و به خدا سپردن خود و تسليم امر او شدن موجب طلوع معرفت حضرت حق خواهد گرديد.

گر بلائى آيد از عشق شهيد كربلا

عاشقانه آن بلا را مرحبا بايد زدن

(ديوان‌شاه‌نعمت‌الله‌ولى، ص۸۷۹.)

لذا كربلاى سيّدالشهداء عليه‌السّلام نمونه‌اى عالى و عجيب در تحمّل ابتلائات، با ابزار عشق و محبّت، تا رسيدن به وصال محبوب است. و نبايد اين‌گونه فكر شود كه تحمّل مصائب براى حضرت أباعبدالله الحسين عليه‌السّلام سهل و آسان بوده و حضرت درد و بلا و جراحت را با روح ملكوتى خود و معجزه إلهى به راحتى پشت سر گذاشته و اين امور سختى خاصّى براى ايشان نداشته است.

مرحوم علاّمه والد رحمه‌الله‌عليه در مقام بيان حالات حضرت علىّ‌أصغر عليه‌السّلام مى‌فرمايند:

سيّدالشّهداء عليه‌السّلام بشر بوده است و داراى بدن و جسم طبيعى بوده است، عطش را خوب إدراك مى‌نموده است، زخم و جراحت را خوب مى‌فهميده است، ناله العَطَش أطفال و نوحه و زارى زنان حرم را خوب مى‌دانسته است؛ بلكه از أمثال ما صدها برابر بيشتر، زيرا او انسان كامل بوده است و به مقتضاى كمال در انسانيّت، ظهور و بروز محبّت و مودّت به مخلوقات إلهى و إدراك لوازم بدنى و طبيعى كه لازمه مقام جمع‌الجمعى مى‌باشد، در وى عميق‌تر و ريشه‌دارتر بوده است.

آرى عشق به خدا، و تفانى در قرآن و سنّت پيغمبر، و روش و منهاج ولايت علوى، و بصيرت و عمق درايت او به انحراف تاريخ و تفسير و حديث و غصب خلفاى بيگانه از متن دين و معارف دين كه نوبت را به يزيد تبهكار رسانيدند، چنان عرصه را بر او تنگ نموده بود كه جز شهادت و جراحت و اسارت را داروى مفيدى براى هشدار مردم نمى‌يافت، و لهذا عاشقانه اين برنامه را پى‌ريزى كرده و براى سرنگونى حكومت جبّاره بنى‌اميّه حركت كرد، حركتى لايَتَوَقَّف و بدون بازگشت، گرچه در ميان راه صحنه‌اى همچون زمين طفّ و واقعه كربلا پيش آيد؛ فسلامٌ علَيهِ ثُمَّ سلامٌ علَيهِ ثمَّ سلامٌ علَيه. و اللَعنُ علَى عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَعنُ علَى عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَعنُ علَى عَدُوِّه.[۱۳]

درباره شهادت حضرت علىّ‌أكبر عليه‌السّلام نيز اين‌چنين مرقوم فرموده‌اند: حضرت علىّ‌أكبر عليه‌السّلام روئين‌تن نبوده است كه شمشير و نيزه بر او اثرى نگذارد، و در حركت و شهادت هم اضطرار نداشته است كه خودبه‌خود دست به شمشير بزند و كفّار را قلع و قمع كند. خودش مى‌گويد: پدرجان! تشنگى مرا كشت و سنگينى زره مرا از طاقت برد. و پدر هم آبى ندارد به او بدهد، و نمى‌خواهد بر خلاف سنّت جهاد و قتل فى سبيل الله و فداى نفس در راه خدا، إعمال معجزه و كرامتى بفرمايد، وگرنه به آسانى مى‌توانست، ولى ديگر آن صحنه، صحنه كربلاى بدين صورت نبود.

جائى كه رسول خدا به حسين عليهماالصّلوه‌والسّلام مى‌فرمايد: و إنّ لَكَ فى الجِنانِ لَدَرَجاتٍ لَن‌تَنالَها إلاّ بِالشَّهادَةِ! «حقّاً در بهشت براى تو منزلت و درجتى است، كه بدون شهادت بدان دست نخواهى يافت!» به معنى آن مى‌باشد كه: وجب به وجب در تمام اين سفر بايد با اراده و اختيار و تحمّل مشاقّ و مصائب، و صبر در راه خدا و ايثار و فداى نفس و قربانى نمودن علىّ‌أكبر آن هم بدين كيفيّت، به مقصود برسى![۱۴]

و بدين جهت است كه جريان عاشورا مى‌تواند اسوه و الگو براى تمام سالكان كوى دوست باشد و تحمّل بلا و رنج و مصيبت براى لقاء خداوند، با تأسّى به حضرات معصومين بالأخص حضرت أباعبدالله الحسين عليه‌السّلام، آسان گردد. مرحوم علاّمه والد همچنين مى‌فرمايند: اگر حزن و غصّه در امام اثرى ندارد و امرى است صورى، در اين صورت محاسن بر روى‌دست‌گرفتن و به خدا پناه‌بردن و شكايت از قوم عنيد را به او نمودن چه معنى دارد؟! نه! نه! البتّه اين‌طور نيست، و امام را روئين‌تن دانستن، و بدون حواسّ بشرى فرشته‌اى پنداشتن، و جنگ و زخم و أسْر و نَهْب را درباره او فقط امور شبيه به بازيچه و خيمه‌شب‌بازى تصوّر نمودن، چقدر از واقعيّت به دور مى‌باشد.

سيّدالشّهداء عليه‌السّلام با جميع امكانات و تعيّنات بشرى، و با تمام قوا و جوارح قابل إدراك لذّتهاى مادّى و طبيعى، و با وجود نفس وسيع و مُحِبّ رياست غريزى صرف نظر از رضاى حق، از تمام اين منازل و مراحل عبور نمود، و همه را به خاك نسيان سپرد، و همه را فداى محبوب كرد، و با عشق‌بازى خداوندى پشت پا بر همه عالم زد، و يك تنه تكسوار ميدان به‌سوى خدا كوچ كرد، و خيمه و خرگاه خود را از دو جهان بربست، و با لباسى كهنه و پاره و بدنى سراپا جراحت، بار نياز خود را در آستان قدس عزّت ربوبى فرود آورد، صَلَّى اللهُ عَليكَ يا أباعَبدِالله![۱۵]

و بِما شِئْتَ فى هَواكَ اخْتَبِرْنى

فاخْتيارى ماكانَ فيهِ رِضاكا (۱)

يُحشَرُ العاشِقونَ تَحتَ لِوآئى

و جَميعُ المِلاحِ تَحتَ لِواكا (۲)

(ديوان‌ابن‌الفارض، ص۱۵۲ و۱۵۶.)

۱. در هوا و عشق خود به هر آنچه مى‌خواهى مرا امتحان كن! زيرا كه انتخاب من، همان است كه رضاى تو در اوست.

۲. تمام عاشقان در زير پرچم من، و جميع زيبايان و مليحان در زير پرچم تو محشور مى‌گردند!

آرى با تأسّى به آن حضرت در تحمّل بلايا و توسّل و عزادارى و سوگوارى بر ايشان، مى‌توان راه خدا را خيلى سريع‌تر و مطمئن‌تر طى نمود. اولياء خدا نيز واله و شيداى حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام بودند و به معناى واقعى كلمه براى آن حضرت سوگوارى و عزادارى مى‌نمودند. بررسى سيره عرفاى إلهى در سده أخير همچون مرحوم قاضى، مرحوم حدّاد و مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌عليهم گوياى اين امر و دالّ بر اهمّيت توسّل و عزادارى براى سيّد و سالار شهيدان عليه‌السّلام است.

مرحوم حضرت آيه‌الحقّ‌والعرفان حاج ميرزاعلى قاضى قدّس‌سرّه در وصيّت‌نامه خود مى‌فرمايند: در مستحبّات، تعزيه‌دارى و زيارت حضرت سيّدالشّهداء را مسامحه ننمائيد، و روضه هفتگى ولو دوسه نفر باشد، اسباب گشايش امور است. و اگر از اوّل عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزيت و زيارت و غيرهما بجا بياوريد، هرگز حقّ آن بزرگوار أدا نمى‌شود. و اگر هفتگى ممكن نشد دهه أوّل محرّم ترك نشود.[۱۶]

مرحوم علاّمه والد از مرحوم آيه‌الله حاج شيخ عبّاس قوچانى نيز نقل فرموده‌اند كه: مرحوم قاضى در اين أواخر عمر، يك گونه حالت تحيّر و شيفتگى و بى‌قرارى مخصوص نسبت به حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام داشت؛ هر روز هنگام طلوع آفتاب و به خصوص وقت غروب آفتاب گريه مى‌كرد و در ايّام عزادارى سراسيمه و سربرهنه و واله بود.[۱۷]

حضرت حاج سيّد هاشم حدّاد أفاض‌الله‌علينامن‌بركات‌تربته نيز گرچه در اوقات فناى مطلق فى الله، حال ابتهاج و مسرّت در ايّام عزادارى حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام بر ايشان مستولى بوده و دائم اشك شوق مى‌ريختند، ولى همان‌گونه كه علاّمه والد در كتاب شريف روح‌مجرّد فرموده‌اند، پس از مقام فناءِ صرف و تمكّن در تجرّد، در مقام بقاء، با همان عشق شديد، در مجالس سوگوارى، گريه و عزادارى ناشى از سوز دل و حرقت قلب از ايشان مشهود بود.[۱۸]

مرحوم علاّمه والد قدّس‌الله‌نفسه‌الزّكيّه نيز اهتمام عجيبى به توسّل و عزادارى سالار شهيدان عليه‌السّلام داشتند و همان‌گونه كه در كتاب نورمجرّد، سيره ايشان در بحث توسّل و عزادارى را به شكل تفصيلى بيان نموده‌ام، اصلاً در دو ماه محرّم و صفر كسى ايشان را بشّاش نمى‌ديد و دائم حزن و اندوه ايشان نمايان بود و خصوص روز عاشورا، صورتشان برافروخته بود و دائم در حزن و اندوه و گريه بودند.[۱۹]

أمّا كتابى كه تقديم خوانندگان محترم مى‌شود، سخنرانى‌هاى حقير است كه حدود يك سال قبل از رحلت علاّمه والد رضوان‌الله‌عليه، در دهه اوّل ماه محرّم‌الحرام سنه ۱۴۱۵ هجريّه قمريّه، در مشهد مقدّس و در محضر ايشان برگزار گرديد كه پس از پياده‌سازى، تدوين و تغييرات و اضافاتى، در لجنه علمى مؤسّسه ترجمه و نشر دوره علوم و معارف اسلام، آماده طبع شده است.[۲۰]

در اين جلسات برخى از كلمات درربار حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام و أدعيه منسوب به ايشان، شرح و توضيح داده شده است. فقر و احتياج تمامى موجودات به پروردگار، لزوم ورود در سير و سلوك إلى الله و تهذيب و تربيت نفس براى دريافت عجز خود و عظمت خداوند، قطع تعلّقات و دلبستگى‌ها به غير خدا، ازبين‌بردن نفس و فانى‌شدن آن بر اثر تربيت إلهى به همراه تحمّل بلاها، فلسفه نزول بلاها بر مؤمنين، جواب شبهاتى در باب ابتلائات مؤمن، توحيد و محبّت پروردگار، مهمترين مقام مؤمن و سالك إلى الله و راههاى وصول به عشق إلهى و توحيد حضرت حق، از أهمّ مباحثى است كه در اين مجالس بررسى گرديده است.

به اميد استفاضه بيشتر تمامى شيعيان حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام از فيوضات نفس ملكوتى حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام و سرمست‌شدن از شراب توحيدى ايشان و ورود در سلك عشّاق إلهى، اين كتاب به «باده‌توحيد دركربلاى‌عشق» ناميده شد؛ چرا كه عاشقان كوى محبوب در كربلا، با تحمّل بلايا و مصائب عديده و با نيروى عشق و محبّت إلهى خود، توانستند از باده توحيد و معرفت حضرت حق سرمست شده و به وصال دوست نائل گردند.

حسينى كسى دان كه در كربلا

بنوشد به شادى شراب بلا

بنوشد چو قند و بخندد چو گل

بپوشد خِمار و بجوشد چو مُل

حسين آنكه مرجان بحر صفاست

حسين آنكه نور شه اولياست

مگر اصل خاك من از كربلاست

كه در جام جانم نَبيد بلاست

(شرح‌الكنوزوبحرالرّموز، ص۱۶۲.)

إن‌شاءالله به زودى شاهد ظهور منتقم خون آن حضرت كه با شعار «يا لَثاراتِ الحُسَين» قيام خواهد نمود، باشيم و بتوانيم با استنان به سنّت‌هاى پيامبر اكرم و أئمّه عليهم‌السّلام، خود را در زمره اصحاب آن حضرت وارد نمائيم.

در پايان، كلام خود را با عباراتى از مرحوم علاّمه والد و أشعارى ناب و سوزناك كه در كتاب الله‌شناسى ذكر فرموده‌اند، ختم مى‌نمايم.

عالى‌ترين اسوه و الگوى فناى در ذات حق تعالى آن امام معصوم بود ـ روحى‌وأرواحُ‌العالَمينَ‌فِداه ـ كه نه تنها در روز عاشورا از هرچه بود گذشت، بلكه نفس مقدّسش در راه خدا اين‌طور بود. سيّدالشّهداء عليه‌السّلام در روز عاشورا سيّدالشّهداء نشد، قبلاً هم همين‌طور بود، نفسش اين‌گونه بود. روز عاشورا روز تجلّى و ظهور بود، روز انكشاف بود كه بر اهل عوالم و خلائق روشن كرد آنچه را كه بايد روشن نمايد.

چه خوب ناصرالدّين شاه قاجار در اين‌باره سروده است:

عشق‌بازى كار هر شيّاد نيست

اين شكارِ دام هر صيّاد نيست

عشق از معشوقه اوّل سر زند

تا به عاشق جلوه ديگر كند

تا به حدّى بگذرد هستى ازو

سر زند صد شورش و مستى ازو

طالب اين مُدّعا خواهى اگر

بر حسين و كربلايش كن نظر

روز عاشورا شه دنياى عشق

كرد رو به جانب سلطان عشق

بارإلها اين سرم اين پيكرم

اين علمدار رشيد اين أكبرم

اين سُكينه اين رقيّه اين رباب

اين تنِ عريان ميان آفتاب

اين من و اين ذكر يا رب يا ربم

اين من و اين ناله‌هاى زينبم

پس خطاب آمد ز حق كاى شاه عشق

اى حسين اى يكّه‌تاز راه عشق

گر تو بر ما عاشقى اى محترم

پرده برچين من ز تو عاشق‌ترم

هرچه از دست داده‌اى در راه ما

مرحبا صد مرحبا خود هم بيا

خود بيا كه مى‌كشم من ناز تو

عرش و فرشم جمله پاانداز تو

خود بيا كه من خريدار توام

مشترى بر جنس بازار توام

ليك خود تنها ميا در بزم يار

خود بيا و أصغرت را هم بيار

خوش بود در بزم ياران بلبلى

خاصّه در منقار او باشد گلى

خود تو بلبل، گل علىّ أصغرت

زودتر بشتاب سوى داورت[۲۱]

السّلامُ علَيكَ يا أباعَبدِاللهِ و علَى المُستَشْهَدينَ بَينَ يَدَيْكَ و رَحمَةُ اللهِ و بَرَكاتُهُ يا لَيْتَنا كُنّا مَعَكَ فنَفوزَ فَوْزًا عَظيمًا. اللهُمَّ اجْعَلْنا مِن شيعَتِهِ و الذّآبّينَ عَنهُ، و اجْعَلْنا منَ الفآئِزينَ بِإدْراكِ ثارِهِ مَعَ الإمامِ المُنْتَظَرِ الحُجَّهِ‌بنِ‌الحَسَنِ العَسْكَرىِّ عَجَّلَ اللهُ تَعالَى فَرَجَه.

و ما تَوْفيقى إلاّ بِاللهِ علَيهِ تَوَكَّلْتُ و إلَيهِ أُنيب. و ءَاخِرُ دَعْوانا أنِ الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمين.

اوّل محرّم‌الحرام ۱۴۴۲ هجريّه قمريّه على هاجرِها ءَالافُ التّحيّةِ و الثّنآء

و أنا العبدُ الفقيرُ الرّاجى رحمةَ ربِّه الغنىّ

السيّد محمّدصادق الحسينىّ الطّهرانىّ

پانویس

۱. رساله‌لبّ‌اللباب، ص۱۵۰.

۲. بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲۹۵.

۳. الإرشاد، ج۲، ص۹۱.

۴. نفس‌المهموم، ص۲۰۶.

۵. الإرشاد، ج۲، ص۹۲.

۶. آيه ۶۳، از سوره ۱۰: يونس.

۷. آيه ۳۰، از سوره ۴۱: فُصّلت.

۸. معادشناسى، ج۲، ص۱۰۵.

۹. لمعات‌الحسين عليه‌السّلام، ص۹۲.

۱۰. معادشناسى، ج۱، ص۷۶.

۱۱. لمعات‌الحسين عليه‌السّلام، ص۶۱.

۱۲. لمعات‌الحسين عليه‌السّلام، ص۱۰۱.

۱۳. امام‌شناسى، ج۱۵، ص۳۱۳.

۱۴. همان‌مصدر، ص۳۳۲ و ۳۳۳.

۱۵. همان‌مصدر، ص۳۴۲.

۱۶. آيت‌الحقّ، ج۲، ص۲۴.

۱۷. جُنگ‌خطّى، ج۱۸، ص۲۶۸.

۱۸. روح‌مجرّد، ص۸۶.

۱۹. نورمجرّد، ج۲، ص۴۶۲ تا ۴۷۶.

۲۰. لازم به ذكر است كه متأسّفانه صوت روز چهارم و دهم محرّم‌الحرام ۱۴۱۵ يافت نشد، ولى به‌خاطر خالى‌نبودن كتاب از ذكر مصائب روز عاشورا، سخنرانى و ذكر مصيبت ايشان در روز دهم محرّم‌الحرام ۱۴۱۴ هجرى قمرى، در كتاب جايگزين گرديد ـ م.

۲۱. الله‌شناسى، ج۱، ص۱۲۶ و ۱۲۷.

مطالب جدید