لاجرم زد خيمه عشق بىقرين
در فضاى ملك آن عشقآفرين
بىقرينى با قرين شد، همقِران
لامكانى را، مكان شد لامكان
كرد بر وى باز، درهاى بلا
تا كشانيدش به دشت كربلا
داد مستان شقاوت را خبر
كاينك آمد آن حريف در بدر
نَك نمائيد آيد آنْچ از دستتان
مىرود فرصت، بنازم شستتان
سر كشيد از چار جانب فوج فوج
لشكر غم، همچنان كز بحر، موج
يافت چون سرخيل مخموران خبر
كز خمار باده آيد درد سر
خوانْد يكسر همرهان خويش را
خواست هم بيگانه و هم خويش را
گفتشان اى مردم دنياطلب
اهل مصر و كوفه و شام و حلب
مغزتان را شور شهوت غالبست
نفستان، جاه و رياست طالبست
اى اسيران قضا! در اين سفر
غير تسليم و رضا، أيْنَ المَفَر؟
همره ما را هواى خانه نيست
هركه جَست از سوختن، پروانه نيست
نيست در اين راه، غير از تير و تيغ
گو ميا هركس ز جان دارد دريغ
جاى پا بايد به سر بشتافتن
نيست شرط راه، رو برتافتن
(گنجينهالأسرار، ص۳۵ تا ۳۷.)
مقاتل مختلف نوشتهاند: حُرّ در كربلا جلوى حضرت را گرفت و گفت: نمىگذارم برويد، اينجا نزديك فرات و كنار آب است، بايد همينجا متوقّف شويد (چون قبل از كربلا همهجا خشك بود و آب نداشت.)
در بعضى از مقاتل نوشتهاند: اسب حضرت ايستاد و قدم از قدم بر نداشت، همانطورى كه در حديبيّه ناقه رسول خدا ايستاد و قدم برنداشت. در اين هنگام حضرت سؤال كردند كه: نام اين زمين چيست؟ زهيربنقَين مىگويد: إنّ هَذِهِ الأَرْضَ تُسَمَّى الطَّفَّ. «اين سرزمين طفّ ناميده مىشود.» حضرت مىفرمايند: هَل لَها اسْمٌ غَيرُهُ؟ «آيا اين سرزمين اسم ديگرى هم دارد؟» زهير عرضه مىكند: به كربلا هم شناخته مىشود.
در بعضى مقاتل دارد تا حضرت اسم كربلا را مىشنوند، فَدَمَعَتْ عَيْناهُ. «اشكهايشان جارى مىشود.» اگر چنانچه اين مصائب براى حضرت سهل و آسان بوده و اصلاً دردناك نباشد، چرا اشك مبارك حضرت جارى مىشود؟
بعد فرمودند: اللَهُمَّ إنّى أَعوذُ بِكَ مِنَ الكَرْبِ و البَلآءِ. «خدايا من از مصيبتها و بلاها و مشكلات به تو پناه مىبرم.» بعد فرمودند: انْزِلوا! «پياده شده و بارهاى خود را پائين بياوريد!» بعد فرمودند: هَهُنا مَحَطُّ رِحالِنا، و مَسفَكُ دِمآئِنا، و هُنا مَحَلُّ قُبورِنا. «اينجا محلّ فرودآمدن بارهاى ما و محلّ ريختهشدن خونهاى ماست و قبور ما در همينجا خواهد بود.»[۱]
گر نام اين زمين به يقين كربلا بود
اينجا محلّ ريختن خون ما بود
صَلَّى اللهُ عَلَيكَ يا أَباعَبدِالله
لاأضحَكَ اللهُ سِنَّ الدَّهْرِ إن ضَحِكَتْ
و ءَالُ أحمَدَ مَظلومونَ قَدقُهِروا
مُشَرَّدون نُفوا عَن عُقْرِ دارِهِمُ
كَأنّهُم قَدجَنَوْا ما لَيسَ يُغتَفَرُ
اللهمَّ و نَدعوكَ و نُقسِمُكَ و نَرجوكَ بِمُحمّدٍ و عَلىٍّ و فاطِمَةَ و الحَسَنِ و الحُسَينِ و التِّسعَةِ الطّاهِرَةِ مِن ذُرّيَّةِ الحُسَينِ، يا اللهُ! يا اللهُ! يا الله!...
خدايا! موانع راه ما بهسوى خودت را بردار. آنچه خير به محمّد و آل محمّد عنايت فرمودى به اين جمع عنايت بفرما. آنچه شرّ از ايشان دور فرمودى از اين جمع دور بفرما. بارپروردگارا! حوائج شرعيّه اين جمع و همه شيعيان برآورده بفرما. شيعيان هركجا هستند نصرت عنايت بفرما. دشمنان دين خوار و زبون بگردان. بارپرورگارا! در فرج آقا امام زمان تعجيل بگردان. چشمان ما به جمال ايشان روشن و منوّر بدار.
و عَجِّلِ اللهمَّ فى فرجِ مولانا صاحبِ الزّمان
۱. اللهوف، ص۸۰ و ۸۱؛ و مقتلمقرّم، ص۱۹۲.