وصول به حقیقت، با دستورالعمل‌های أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام

أعوذُ بِاللَهِ السَّميعِ العَليمِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم

بِسـمِ اللَهِ الـرَّحمَنِ الـرَّحيم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ بارِئِ الخَلآئِقِ أجمَعينَ و باعِثِ الأنبيآءِ و المُرسَلينَ و الصّلَوةُ و السّلامُ علَى حَبيبِ إلَهِ العالَمينَ أبى‌القاسِمِ المُصطَفى مُحمّدٍ و علَى أخيهِ و ابنِ‌عَمِّهِ و وَصيِّهِ و وَزيرِهِ و خَليفَتِهِ فى أُمّتِهِ مِن بَعدِهِ و وارِثِ عِلمِهِ عَلىِ‌بنِ‌أبى‌طالِبٍ أميرِالمُؤمِنينَ و سَيّدِ الوَصيّينَ و قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلينَ و إمامِ المُتَّقينَ و يَعسوبِ المُؤمِنينَ و علَى الصِّدّيقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمةَ الزَّهرآءِ سَيّدَةِ نِسآءِ العالَمينَ مِنَ الأوّلينَ و الأَخِرينَ و علَى الأحَدَعَشَرَ مِن وُلْدِها حُماةِ الدّينِ و أئِمّةِ المُؤِنينَ و لَعنَةُ اللَهِ علَى أعدآئِهِم أجمَعينَ مِنَ الأَنَ إلَى قيامِ يَومِ الدّين[۱]

قالَ اللهُ الحكيمُ فى كتابِه الكريم: مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.[۲]

روايتى اخلاقى از أميرالمؤمنين عليه‌السّلام، خطاب به قنبر

بحث ما در نفاد اين عالم و بقاء دار آخرت بود. قبل از اينكه آن بحث را ادامه دهيم يك روايت اخلاقى از أميرالمؤنين عليه‌السّلام خطاب به غلامشان قنبر بيان كنيم، تا دستورالعملى براى همه ما باشد كه وقتى از سخن ديگران ناراحت مى‌شويم چه بايد بكنيم؟

جابربن‌عبدالله انصارى مى‌گويد: أميرالمؤنين عليه‌السّلام شنيدند كه مردى به غلامشان قنبر دشنام و فحش مى‌دهد، و قَد رامَ قَنْبَرٌ أَن‌يَرُدَّ عَلَيهِ. «قنبر تصميم گرفت جواب او را بدهد.» در اين هنگام أميرالمؤنين عليه‌السّلام او را صدا زده و فرمودند: مَهْلاً يا قَنْبَرُ! دَعْ شاتِمَكَ مُهانًا. «آرام بگير قنبر! و او را رها كن درحالى‌كه به خوارى و زبونى افتاده است.» يعنى اگر صبر كنى و جواب او را ندهى با همين سكوتت او را به خوارى انداخته‌اى، ولى اگر جواب دهى چنين نيست.

بعد حضرت فرمودند: اگر جواب او را ندهى سه خاصيت دارد: اوّل: تُرضِ الرَّحْمَنَ. «رضايت پروردگار را فراهم كرده و خدا را خوشنود نموده‌اى.» دوّم: تُسخِطِ الشَّيطانَ. «با سكوتت شيطان را به سخَط و غضب واداشته‌اى.» ولى اگر به او جواب دهى شيطان خوشحال مى‌شود. در روايت داريم كه: إنّ المُؤِنَ لَيْسَ سَبّابًا.[۳] «مؤن دشنام نمى‌دهد.» چه دشنام ابتدائى و چه دشنامى كه جواب دشنام باشد. سوّم: و تُعاقِبْ عَدُوَّكَ. «و دشمن خود را عقاب نموده‌اى.» و همين سكوت و بى‌اعتنائى براى عقاب او بس است.

سپس حضرت فرمودند: فَوَالَّذى فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرَأَ النَّسَمَةَ ما أَرضَى المُؤِنُ رَبَّهُ بِمِثْلِ الحِلْمِ. «قسم به آن خدائى كه دانه را شكافت و انسان و سائر موجودات زنده را خلق كرد، مؤن با هيچ چيزى مانند حلم‌ورزيدن نمى‌تواند پروردگار خود را راضى كند.»

خدا حلم و بردبارى و تحمّل را خيلى دوست دارد؛ پس اگر دشنام داد شما هيچ نگوئيد. اين فرمايش حضرت اطلاق دارد و شامل جائى كه كسى به انسان دشنام نداده نيز مى‌شود؛ يعنى اگر انسان بدون اينكه كسى دشنام دهد، در امور دنيائى و غير إلهى غضب‌ناك شود و غضب خود را كظم كرده و فروبنشاند و حلم به خرج دهد، اين بيش از هر چيزى موجب رضايت پروردگار مى‌شود.

و لا أَسخَطَ الشَّيْطانَ بِمِثْلِ الصَّمْتِ. «و مؤن با هيچ چيزى مانند سكوت‌كردن و چيزى‌نگفتن موجب سخَط و غضب شيطان نمى‌شود.» و لا عوقِبَ الأَحمَقُ بِمِثْلِ السُّكوتِ عَنهُ.[۴] «و براى شخص نادان (شخصى كه دشنام مى‌دهد نادان است) هيچ عقابى مثل سكوت‌كردن در مقابل او نيست.»

اين دستورالعمل را اگرچه حضرت براى قنبر فرمودند، أمّا براى همه مؤنين است. انسان وقتى در زندگى با اين امور برخورد كرد بايد حلم داشته و سكوت كند و جواب ندهد.

موعظه أميرالمؤمنين عليه‌السّلام به حسن بصرى

حسن‌بن‌أبى‌الحسن بصرى مى‌گويد: هنگامى‌كه أميرالمؤنين عليه‌السّلام وارد بصره شدند، از كنار من عبور مى‌كردند و من در حال وضوگرفتن بودم. قالَ: يا غُلامُ! أَحسِنْ وُضوءَكَ يُحسِنِ اللَهُ إلَيكَ ثُمَّ جازَنى. «فرمودند: اى جوان! وضويت را نيكو بگير تا خدا به تو نيكوئى كند و سپس از من گذشتند.» (أميرالمؤنين عليه‌السّلام هر كجا و در هر مرحله‌اى هستند آنى از أمربه‌معروف و نهى‌ازمنكر جدا نيستند.)

فَأَقبَلْتُ أَقْفو أَثَرَهُ. «من پشت سر حضرت به راه افتادم.» و به‌سوى ايشان نگاهى كردم، فَنَظَرَ إلَىَّ فَقالَ: يا غُلامُ! أَ لَكَ إلَىَّ حاجَةٌ؟ «حضرت به من توجّه نموده و فرمودند: اى جوان! آيا سؤلى دارى؟ قُلْتُ: نَعَمْ، عَلِّمْنى كَلامًا يَنفَعُنىَ اللَهُ بِهِ. «گفتم: بله يا أميرالمؤنين! به من دستورالعملى بياموزيد كه خداوند مرا بدان نفع و بهره برساند.»

أميرالمؤنين عليه‌السّلام فرمودند: يا غُلامُ! مَن صَدَقَ اللَهَ نَجا و مَن أَشفَقَ عَلَى دينِهِ سَلِمَ مِنَ الرَّدَى و مَن زَهِدَ فى الدُّنْيا قَرَّتْ عَيْنُهُ بِما يَرَى مِن ثَوابِ اللَهِ عَزَّوجَلَّ.[۵]

لزوم صدق در راه خدا

يا غُلامُ! مَن صَدَقَ اللَهَ نَجا. «اى جوان! هركسى‌كه با خدا از در صدق وارد شود نجات پيدا مى‌كند.»

مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌تعالى‌عليه هميشه مى‌فرمودند: انسان نمى‌تواند با خدا مكر نمايد. مؤن وقتى قدم در راه خدا قرار مى‌دهد و مى‌خواهد حركت كند بايد با صدق وارد شود! يعنى چه؟ يعنى اگر در نزد خدا ادّعا كرد كه مى‌خواهد براى او باشد و راه او را طى كند واقعاً در عمل هم چنين باشد؛ با تمام وجود به‌سوى خدا بيايد، صددرصد براى خدا حركت كند، أعمّ از اينكه عمل عبادى انجام مى‌دهد يا عمل غيرعبادى.

نماز مى‌خواند، حقيقةً براى خدا نماز بخواند و غير را شريك قرار ندهد. عمل خير بجا مى‌آورد، احسان مى‌كند، صدق داشته باشد، «للّه» و «فى الله» انجام دهد و قصد قربتش تمام باشد. برادر ايمانى خود را زيارت مى‌كند، «للّه» و «فى الله» زيارت كند و با چيز ديگرى مشوب ننمايد. در راه خدا سير مى‌كند «للّه» باشد؛ اين را مى‌گويند: «صدق!»

اگر غيرخدا را در نيّتش داخل كند ولى خود را در صف افراد اهل اخلاص جا دهد، از صدق خارج شده است. در عالم خودش دارد خدعه مى‌كند و سر خدا را كلاه مى‌گذارد، ولى غافل از اينكه سر خدا كلاه نمى‌رود؛ وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَهُ وَ اللَهُ خَيْرُ الْمَـكِرِينَ.[۶] انسان اگر اخلاص هم ندارد بايد نزد خدا سرش را پائين بيندازد و صدق داشته باشد و اعتراف به نقصان خود نمايد.

لذا أميرالمؤنين عليه‌السّلام فرمودند: مَن صَدَقَ اللَهَ نَجا. «هركسى‌كه با خدا رو راست باشد و از در صدق وارد شود نجات پيدا مى‌كند.» سالك بايد وقتى نزد خدا مى‌آيد و با خدا خلوت مى‌كند غير را داخل نكند؛ اين را مى‌گويند: «صدق!»

أميرالمؤنين يك كلام فرمودند: مَن صَدَقَ اللَهَ نَجا؛ اگر ما گوش شنوا داشته باشيم، بايد ببينيم حضرت چه فرمودند و آن را بگيريم و به آن عمل كنيم. آن‌وقت اثرش را هم كه نجات حقيقى باشد مشاهده خواهيم كرد.

و مَن أَشفَقَ عَلَى دِينِهِ سَلِمَ مِنَ الرَّدَى. دوّمين مطلبى كه حضرت فرمودند اين‌است‌كه: «اگر كسى خائف بر دينش باشد، از هلاكت سالم مى‌ماند.» كسى‌كه بر دينش خائف است مراقب است كارى نكند كه دين و اعتقادش به باد فنا رود و به‌واسطه اين مراقبه حفظ مى‌شود.

معنا و حقيقت زهد

و مَن زَهِدَ فى الدُّنْيا قَرَّتْ عَيْنُهُ بِما يَرَى مِن ثَوابِ اللَهِ عَزَّوجَلَّ. سوّمين مطلب اينكه: «هركس در دنيا زهد پيشه كند، چشمش به ثواب و پاداشى كه از خداوند عزّوجل خواهد ديد روشن مى‌شود.»

معناى زهد اين‌است‌كه انسان ميل به دنيا نداشته و از دنيا إعراض كند. و به عبارت ديگر: علاقه خود را از دنيا بكَند؛ چنانچه خود حضرت فرمودند: فَقَطِّعوا عَلآئِقَ الدُّنْيا.[۷] «علائق به دنيا را قطع كنيد و از بين ببريد.»

اين معناى زهد است و منافاتى ندارد كه انسان ثروت و مُكنت هم داشته باشد ولى علاقه و دلبستگى بدان نداشته باشد؛ عمده اين است.

درباره حقيقت زهد از حضرت سؤل كردند، حضرت فرمودند: تمام زهد ميان اين دو عبارت از قرآن كريم است: لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لاَتَفْرَحُوا بِمَآ ءَاتَيكُمْ.[۸]و[۹] «از آنچه از دست داده‌ايد محزون نشويد و به آنچه خداوند به شما داده است خوشحال نگرديد.»

كسى‌كه علاقه به دنيا ندارد چنين است. رضوان خدا بر مرحوم علاّمه والد معظّم، ايشان اين شعر را زياد مى‌خواندند:

سودائيان عالم پندار را بگو

سرمايه كم كنند كه سود و زيان يكيست

(ديوان‌حافظ، غزل ۵۳۷ از غزلهاى منسوب، ص۲۴۴.)

عالَم خواب و خيال

اين عالم، عالم پندار و تخيّل است. در شب نوزدهم عرض كرديم كه صرفاً خيالى بيش نيست! رسول خدا صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم فرمودند: النّاسُ نِيامٌ، فَإذا ماتوا انْتَبَهوا.[۱۰] «مردم همه در خوابند، وقتى كه از دار دنيا بروند آن‌وقت است كه بيدار مى‌شوند.» معناى اين كلام چيست؟

معناى اين كلام اين‌است‌كه: انسانها در اين دنيا مانند اشخاصى هستند كه مى‌خوابند و خواب درخت و بوستان و ... مى‌بينند و وقتى بيدار مى‌شوند مى‌فهمند همه هيچ بوده است. افراد در اين عالم نيز موجوداتى مى‌بينند؛ آسمان و زمين و سيّارات و حيوانات و أشجار و نباتات را مى‌بينند، ولى خواب مى‌بينند. وقتى از اين دنيا رفتند و بيدار شدند مى‌فهمند كه همه اينها خواب بوده و حقيقت نداشته و حقيقت و أصالت مربوط به ديگرى است.

چقدر عالى همين فرمايش رسول خدا را در قالب شعر بيان نموده‌است:

تو در خوابى و اين ديدن خيال است

هر آنچه ديده‌اى از وى مثال است

به صبح حشر چون گردى تو بيدار

بدانى كآن همه وهم است و پندار

(گلشن‌راز، ص۲۶.)

تو در خواب هستى و دارى خيال مى‌كنى! و هر آنچه شما در اين خواب مى‌بينيد عكسى از حقيقت است و خود حقيقت نيست؛ موجوديّت و خارجيّت ندارد.

در روز حشر كه أواسط راه سالك است، وقتى بيدار مى‌شوى، متوجّه مى‌شوى تمام آنچه ديده بودى همه خواب بوده است. پس حقيقت و واقعيّت چيست؟ خدا واقعيّت است، او موجود است. مابقى وجود حقيقى ندارند و فقط تخيّل و توهّم و پندارى از وجودند.

أصالت وجود خداوند و آيه‌بودن ماسوى‌الله

معناى آيتيّت كه در سراسر قرآن مى‌فرمايد: موجودات آيه خدا هستند، همين است؛ آسمان آيه خداست، زمين آيه خداست. آيه يعنى نشانه، او را نشان مى‌دهد. شما وقتى عكسى كه در آئينه هست را مشاهده مى‌كنيد آيا اين عكس جرم دارد؟ حيات دارد؟ نفس مى‌كشد؟ موجوديّت دارد؟ خير! پس چه چيزى موجوديّت دارد؟ خود شما كه در مقابل آئينه قرار گرفته‌ايد موجوديّت داريد و عكس فقط شما را نشان مى‌دهد. اين آسمان و زمين هم آيه خدا هستند و خدا را نشان مى‌دهند و

مستقلاًّ موجوديّتى ندارند.

يكى از آقايان اهل علم به مرحوم علاّمه والد گفته بود: شما مى‌گوئيد: اين موجودات وجود است و خدا را هم در قبال آنها قرار مى‌دهيد و مى‌گوئيد: خدا هم وجود است؟! آقا فرمودند: پس بگوئيم: خدا عدم است؟! تمام وجود و اصل وجود مال خداست!

حاج ملاّ هادى مى‌فرمايد:

إنّ الوُجودَ عِندَنا أصيلُ

دَليلُ مَن خالَفَنا عَليلُ

لِأنّه مَنبَعُ كُلِّ شَرَفِ

و الفَرقُ بَينَ نَحوَىِ الكَونِ يَفى

كَذا لُزومُ السَّبْقِ فى العِلّيَّه              مَعْ عَدمِ التَّشكيكِ فى الماهيَّه

(شرح‌المنظومة، ج۲، ص۶۲.)

أصالت با وجود است نه با ماهيّت؛ ماهيّت كه حقيقتى ندارد، ماهيّت يك امر اعتبارى است.

مرحوم سبزوارى رحمه‌الله‌عليه ادلّه اعتبارى‌بودن وجود را ضعيف دانسته و ادلّه‌اى را بر أصالت وجود و اعتبارى‌بودن ماهيّت اقامه مى‌نمايد و مى‌فرمايد: وجود، منبع هر امر شريف و داراى اهمّيتى است و امر اعتبارى داراى خير و شرافتى نيست. همچنين فرق بين آثار ماهيّت در وجود ذهنى و خارجى، براى اثبات مدّعاى ما كافى است؛ چراكه ماهيّت در ذهن، آثار وجود خارجى را ندارد؛ مثلاً آتش در خارج مى‌سوزاند ولى در ذهن اثر إحراق را ندارد و اگر ماهيّت آتش اصيل بود بايد اثر آتش در موطن ذهن و خارج به‌طور يكسان بر آن مترتّب مى‌گرديد.

ولى برخى مى‌گويند: هر دو أصيلند، هم ماهيّت و هم وجود أصيل است. معناى اين حرف اين‌است‌كه: دو خدا و دو موجود مستقل داريم! يك خداى وهمى كه عبارت از ماهيّت است و يك خداى اصلى كه عبارت از وجود باشد.

اينها به‌خاطر درك‌نكردن و نرسيدن به اين حقائق است. وجود، يك وجود بيشتر نيست و آن وجود حضرت حق تبارك‌وتعالى است و مابقى موجودات همه آيه و نشان‌دهنده آن وجود بَحتِ بسيط‌اند؛ فَاعْلَمْ أَنَّهُو لاَ إِلَـهَ إِلاَّ اللَهُ.[۱۱] «بدان‌كه هيچ خدائى غير از الله نيست!» در آن حديث قدسى نيز آمده است كه: و كُلُّ شَىْ‌ءٍ مِن صُنْعى.[۱۲] «و همه چيز صنع و فعل من است.» لذا همه موجودات خداوند را نشان داده و آيه إلهى هستند و بايد تمام عالم را از او و جلوه‌اى از او دانست.

سودائيان عالم پندار را بگو

سرمايه كم كنند كه سود و زيان يكيست

آنهائى كه در عالم پندار هستند و در تكاپوى به‌دست‌آوردن مال و عناوين و اعتبارات بوده و براى رسيدن به اين امور خود را به چه زحمتها مى‌افكنند و شبها خواب ندارند، به آنها بگو: سرمايه‌هايشان را كم كنند و اين‌قدر به دنبال دنيا نباشند، چون سود و زيان يكى است و فرقى نمى‌كند. چرا؟ چون عالم پندار است، عالم حقيقت و واقع نيست.

درك حقيقت با وصول به فناء

و لايَعلَمُ هذا إلاّ مَن وَصَلَ إلى اللَهِ سُبحانَهُ. «آنهائى به اين حقيقت مى‌رسند كه به خدا رسيدند.» مثل مرحوم قاضى و مرحوم آقاى حدّاد و مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌عليهم. آنهائى كه از آن شرابهاى بهشتى كه انسان را فانى كرده و از بين مى‌برد نوشيدند و وجودى برايشان باقى نمانده و اصلاً به دنيا و اين عناوين توجّهى ندارند، آنها هستند كه اين معنا را درك مى‌كنند، و لذا نيّات و أعمالشان با مردم دنيا كاملاً متفاوت است.

در قم يك آقا شيخ عبدالله پياده بود كه خيلى اهل زهد و تهجّد بود و كراماتى داشت. پيرمردى نورانى كه يك متر عمامه بر سر داشت و يك عبا هم روى پيراهنش مى‌پوشيد و خيلى لاغراندام بود. هر روز، روزه بود و شبها هم تهجّد مى‌كرد. پياده از اين شهر به آن شهر مى‌رفت و طىّ‌الأرض مى‌كرد. و هروقت هر غذائى كه اراده مى‌كرد از ماهى دريا و مرغ هوا برايش آماده بود، ولى از اين قدرتش استفاده نمى‌كرد. بنده ايشان را ديده بودم.

جدّ مادرى ما مرحوم حاج‌آقا معين به مرحوم علاّمه والد گفتند: اين آقا شيخ عبدالله به ما گفته كه من بيست سال زحمت كشيدم تا اينكه مال دنيا و طلا با خاك برايم يكسان شد. آقا فرمودند: من بدون رياضت ارزش طلا برايم از خاك كمتر است. مرحوم حاج آقا معين رحمه‌الله‌عليه خيلى تعجّب كردند كه آقا بدون رياضت به اين مرحله رسيدند.

حالا آن رياضت‌هائى كه آقا كشيدند، يكى از آنها را آقا شيخ عبدالله نكشيده بود، منظورشان اين بود كه از اين رياضت‌هاى آقا شيخ عبدالله نكشيدم. ايشان براى توحيد رياضت مى‌كشيدند. وقتى عشق خدا و توحيد آمد خودبه‌خود ارزش طلا هم از خاك كمتر مى‌شود؛ چون كه صد آمد نود هم پيش ماست.

اينها مال چيست؟ تا انسان به فناء إلهى نرسد و آن مقام قرب پروردگار برايش حاصل نشود، اين دنيا برايش به تمام معنا پست نمى‌شود. اين دنيا پست است! منتها ما نمى‌دانيم، چشم ما باز نشده و ضعيف و رمددار است و نمى‌توانيم ببينيم، أمّا براى آنهائى كه پرده برايشان كنار رفته و جمال حق تعالى را ديده‌اند، هيچ‌بودن دنيا نيز آشكار مى‌شود.

همان‌طور كه أميرالمؤنين عليه‌السّلام فرمودند: ماكُنْتُ أَعبُدُ رَبًّا لَم‌أَرَهُ... لاتُدرِكُهُ العُيونُ فى مُشاهَدَةِ الأَبْصارِ و لَكِن رَأَتْهُ القُلوبُ بِحَقآئِقِ الإيمانِ.[۱۳] «من پروردگارى را كه نديده باشم پرستش نمى‌كنم... چشمها با مشاهده ظاهرى خدا را درك نمى‌كنند ولى دلها با حقيقت ايمان او را مى‌بينند.» آنهائى كه با چشم دل جمال پروردگار را مشاهده نمودند، عناوين اين عالم برايشان از خاك هم پست‌تر است.

أميرالمؤنين عليه‌السّلام به حسن بصرى فرمودند: مَن زَهِدَ فى الدُّنْيا قَرَّتْ عَيْنُهُ بِما يَرَى مِن ثَوابِ اللَهِ عَزَّوجَلَّ. «كسى‌كه در دنيا زهد بورزد، چشمش به آنچه از ثواب و پاداش خداوند عزّوجل مى‌بيند روشن خواهد شد.» سپس فرمودند: أَلا أَزيدُكَ يا غُلامُ؟ «اى جوان!

بيشتر برايت بگويم؟» عرضه داشت: بله يا أميرالمؤنين!

دستورالعمل‌هاى حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام

حضرت فرمودند: ثَلاثُ خِصالٍ مَن كُنَّ فيهِ سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْيا و الأَخِرَةُ. «سه خصلت هست كه هركس آنها را داشته باشد دنيا و آخرتش سالم مى‌ماند:»

اوّل: مَن أَمَرَ بِالمَعروفِ و ائْتَمَرَ بِهِ. «أمربه‌معروف كند و خودش هم اهل عمل به معروف باشد.»

دوّم: و نَهَى عَنِ المُنْكَرِ و انْتَهَى عَنهُ. «و نهى‌ازمنكر كند و خودش هم از منكرات اجتناب نمايد.»

سوّم: و حافَظَ عَلَى حُدودِ اللَهِ. «و حدود إلهى را حفظ كند.» و از حدّ و مرزهائى كه خداوند قرار داده خارج نشود.

سپس فرمودند: اى جوان! آيا دوست دارى كه در روز قيامت خداوند را در حالى ملاقات كنى كه از تو راضى باشد؟ عرضه داشت: بله يا أميرالمؤنين!

حضرت سه دستورالعمل به او فرمودند:

اوّل: كُنْ فى الدُّنيا زاهِدًا. «در دنيا زاهد باش.» يعنى علاقه دنيا را از وجود خود قطع كن.

دوّم: و فى الأَخِرَةِ راغِبًا. «و به آخرت راغب باش.» يعنى ميل و رغبتت به طرف آخرت باشد.

اين دستورالعمل‌ها براى ماست و ما مى‌توانيم الآن از همين مجلس اين كار را انجام دهيم. آيا نمى‌شود؟ چرا نشود؟! مگر مولاى ما أميرالمؤنين عليه‌السّلام نيستند؟! اين دستور أميرالمؤنين است و ما هم پيرو و شيعه أميرالمؤنين هستيم و همين‌الآن بايد علاقه به آنچه در دنيا هست از مال و عيال و فرزند، همه را ببريد! انسان بايد به نفس خود نظر كند و علائق دنيا را از همين الآن قطع نمايد.

نمى‌گوئيم شما كه كاسب هستيد به دنبال كسب نرويد! نمى‌گوئيم حقوقى كه خدا براى عيال و فرزند قرار داده را رعايت نكنيم و با ايشان بداخلاقى كنيم. نه! تمام اينها را بايد رعايت كنيم، ولى اگر اين علائق مانع و حاجب انسان به‌سوى خداست و براى انسان بتى شده است، بايد اين علاقه را قطع كنيم، بايد از همين الآن قيچى بگذاريم و علاقه به دنيا را ببريم.

قطع علاقه به اين معنا نيست كه انسان مثلاً فرزند خود را دوست نداشته باشد. نه! در روايت از رسول اكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم وارد است كه: أَكثِروا مِن قُبْلَةِ أَولادِكُم؛ فَإنّ لَكُم بِكُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فى الجَنَّةِ مَسيرَةَ خَمْسِ‌مِائَةِ عامٍ.[۱۴] «فرزندانتان را زياد ببوسيد كه در بهشت به ازاى هر بوسه درجه‌اى به قدر مسافت پانصد سال بالا مى‌رويد.»

مهم اين‌است‌كه علاقه آنها به گونه‌اى نباشد كه مانع رشد و حركت به سمت خدا گردد؛ يعنى در طول علاقه به پروردگار باشد، نه اينكه در عرض علاقه به پرودرگار باشد و يا خداى نكرده فرزند را از خدا بيشتر دوست داشته باشيم. اين نوع علاقه‌ها مضرّ است!

شخصى در محضر امام عليه‌السّلام دنيا را مذمّت مى‌كرد حضرت فرمودند: دنيا خوب است؛ شما در دنيا مى‌توانيد به‌سوى آخرت برويد وبهشت را به‌دست آوريد.[۱۵] پس چه چيزى بد است؟ علاقه و وابستگى به دنيا بد است كه بايد از بين برود.

سوّم: و عَلَيكَ بِالصِّدقِ فى جَميعِ أُمورِكَ. «و بر تو باد كه در جميع امورت به صدق رفتار كنى.» كارت درست و راست باشد، فَإنّ اللَهَ تَعَبَّدَكَ و جَميعَ خَلقِهِ بِالصِّدقِ. «چراكه خداوند تو و جميع بندگان خود را به صدق مأمور فرموده است.» ثُمَّ مَشَى حَتَّى دَخَلَ سوقَ البَصْرَةِ.[۱۶] «سپس حضرت حركت كردند تا داخل بازار بصره شدند.»

إن‌شاءالله اگر خدا توفيق داد و عمرى باقى بود تتمه اين روايت را كه روايت بسيار نفيسى است در شب بيست‌وسوّم بيان مى‌كنيم.

اللهمّ صَلّ على محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. مطالب بيان‌شده در شب بيست‌ويكم رمضان‌المبارك ۱۴۲۲ هجرى قمرى.

۲. آيه ۹۶، از سوره ۱۶: النّحل.

۳. رسول خدا صلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم فرمودند: لَيسَ المُؤِنُ بِالطَّعّانِ و لا بِاللَعّانِ و لا بِالسَّبّابِ و لا البَذىءَ. شرح‌نهج‌البلاغة ابن‌أبى‌الحديد، ج۱۰، ص۱۴۰

همچنين از أبوبصير از امام باقر عليه‌السّلام روايت شده است كه: إنّ رَجُلاً مِن بَنى‌تَميمٍ أتَى النَّبىَّ صَلَّى‌اللهُ‌علَيهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ فقالَ: أوصِنى! فكانَ فيما أوصاهُ أن قالَ: لاتَسُبّوا النّاسَ فتَكتَسِبوا العَداوَةَ بَينَهُم. ( الكافى، ج۲، ص۳۶۰)

۴. الأمالى شيخ مفيد، ص۱۱۸.

۵. همان‌مصدر، ص۱۱۹.

۶. آيه ۵۴، از سوره ۳ : ءَال‌عمران؛ «و مردم مكر نمودند و خداوند نيز مكر نمود و خداوند بهترين مكركنندگان است.»

۷. نهج‌البلاغة، خطبه ۲۰۴، ص۳۲۱.

۸. قسمتى از آيه ۲۳، از سوره ۵۷: الحديد.

۹. نهج‌البلاغة، حكمت ۴۳۹، ص۵۵۳.

۱۰. بحارالأنوار، ج۵۰، ص۱۳۴.

۱۱. صدر آيه ۱۹، از سوره ۴۷: محمّد.

۱۲. الكافى، ج۸ ، ص۱۳۱.

۱۳. همان‌مصدر، ج۱، ص۹۸.

۱۴. عدّه‌الدّاعى، ص۸۸ .

۱۵. ابن‌نُباته مى‌گويد: كُنْتُ جالِسًا عِندَ أميرِالمُؤِنينَ علَيه‌السّلامُ فجآءَ إلَيهِ رَجُلٌ فشَكا إلَيهِ الدُّنيا و ذَمَّها، فقالَ أميرُالمُؤِنينَ علَيه‌السّلامُ: إنّ الدُّنيا مَنزِلُ صِدقٍ لِمَن صَدَقَها و دارُ غِنًى لِمَن تَزَوَّدَ مِنها و دارُ عاقِبَةٍ لِمَن فَهِمَ عَنها، مَسجِدُ أحِبّآءِ اللهِ و مَهبِطُ وَحىِ اللهِ و مُصَلَّى مَلَـئِكَتِهِ و مَتجَرُ أوليآئِهِ؛ اكتَسَبوا فيها الجَنَّةَ و رَبِحوا فيها الرَّحمَةَ. بحارالأنوار، ج۷۰، ص۱۲۵

۱۶. الأمالى شيخ مفيد، ص۱۱۹.

مطالب جدید