گلشن احباب (جلد دوم) - مجلس بیستودوّم - ارتباط نداشتن با مخالفین.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
قال الله تبارکوتعالی: فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَنءِذٍ وَ لاَیَتَسَآءَلُونَ.[۱]
افرادی که در راه خدا وارد شده و در راه خدا قدم میگذارند اگر قدمشان قدم صدق باشد و مخلصاً و محبّاً و صادقاً و مطیعاً این راه را طی کنند، در امتحانات سرفرازند و امتحانات را یکی پس از دیگری، به خوبی و عافیت پشت سر گذاشته و پیش میروند.
البتّه نه به این معنا که خائف نباشند، آنها در عین اینکه همیشه از خدا طلب مدد و کمک میکنند و امید به پروردگار دارند، از سَطوت إلهی نیز خائفند.
عیناً مثل بچّههای مدرسه که حتّی بچّههای تیزهوش و درسخوان نیز در موقع امتحان تکانی میخورند و خوفی در دلشان ایجاد میشود، ولو اینکه میدانند مردود نمیشوند، ولی از آن جهت که باید نمره عالی را کسب کنند، خوف و هراسی ولو به نحو إجمال در دلشان هست که نکند من نوزدهونیم یا نوزدهوهفتادوپنج صدم شوم!
بندهزاده ما میگفت: یکی از بچّههای زرنگ کلاسشان در امتحان ریاضی اشتباهی کرد و نمرهاش نوزدهوهفتادوپنج صدم شد، او تا آخر کلاس، خود را توبیخ میکرد و بر سر خودش میزد که چرا بیستوپنج صدم کم آوردهام! چون میخواست بالاترین نمره را که بیست است بهدست آورد و نتوانسته بود.
پس هر مؤمنی این خوف را در امتحانات دارد که یکوقت مردود نشود و آن نمره عالیای که باید کسب کند را از دست ندهد!
اگر مسیر کسی درست باشد یعنی در راه صدق حرکت کرده و تسلیم بوده و توکّلش خوب باشد، محال است در امتحانات مردود شود. کسیکه تمام مقدّمات این راه و طیّ این طریق را صحیحاً انجام داده است؛ بیداری شب و بکاء و عبودیّت داشته باشد، خودبینی را از خود ردّ و طرد کرده و در جمیع شؤون و احوال و اوقات و آنات خدا را دیده، خود را در بیچارگی و خدا را در عظمت ببیند، چنین شخصی هیچوقت در امتحان شکست نمیخورد؛ محال است.
أمّا خدای ناکرده اگر در صدقش کمی خلل باشد، در اخلاصش، در اطاعتش، در تسلیمش کمی خلل باشد، احتمال ردشدن در امتحان وجود دارد! گرچه خداوند آنقدر بزرگ و کریم است که هرکسی را عذاب نمیکند؛ کسیکه باید صددرصد اخلاص داشته باشد، اگر پنجاه یا شصت درصد یا هفتاد درصد اخلاص داشت خدا عذابش نمیکند. بله، درجه مخلَصین را هم به او نمیدهد، أمّا همین مقدار که در راه خدا قدم گذاشته اجر او را ضایع نمینماید.
ولی بعضی از مقدّمات هست که اگر انسان بجا نیاورد، آن غیرت إلهی چنان نهیبی به او میزند که او را خرد کرده و از بین میبرد! اگر کسی در مقابل پروردگار برای خودش هستی ببیند و داد از منیّت و هستی و إنّیت بزند، خدا در برابر او میایستد و به حریم خود راهش نمیدهد؛ «غیرتش غیر در جهان نگذاشت!»[۲]
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
حالا مراد از اینکه داد منیّت و هستی بزند، این نیست که در کوچه و بازار، نردبان یا چهارپایه بگذارد و بگوید: من هستم! من چه و چه هستم!
نه! خودش برای خودش، در وجود خودش هستی ببیند؛ من عالم هستم! من دانشمند هستم! منم که فلان مسأله ریاضی را حل کردم! منم که به اینجا رسیدم! منم که قوّه استنباط دارم! منم که در مباحثه، أقران خود را منکوب و مغلوب میسازم! حالا بروید بالاتر؛ منم که نماز شب کذائی میخوانم! منم که خوابهای خوب میبینم! منم که مکاشفات خوبی دارم!
این منمها با کبریائیّت پروردگار نمیسازد؛ خدا میگوید: تمام این خوبیها برای من است، علم و قدرت و حیات و تمام کمالات و محاسن برای من است، ولی این بنده من همه را از خودش میداند، من این کمالات را به او دادهام و او تمام اینها را به خودش نسبت میدهد!
لذا اگر حساب منیّت در کار باشد و متنبّه نشود، خدا چنان پسگردنیای به این سالک میزند که دیگر نمیتواند سرش را بلند کند! زدن همان و افتادن در چاههای عالم ناسوت و دفنشدن همان! دیگر نمیتواند سرش را بلند کند و آنقدر تاریک میشود و ملازم با ظلمت و تاریکی میگردد که انسان نمیتواند از کنار او عبور کند، أصلاً نمیتواند به صورت او نظر کند!
ظُلُمَتُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَآ أَخْرَجَ یَدَهُو لَمْیَکَدْ یَرَیهَا وَ مَن لَمْیَجْعَلِ اللَهُ لَهُو نُورًا فَمَا لَهُو مِن نُورٍ.[۳] آنقدر تاریکی بالای تاریکی او را فرا گرفته که وقتی دست خود را بیرون میآورد نمیتواند آن را تشخیص دهد؛ مانند نصف شب در شبهای آخر ماه که اگر کسی بیدار شود جلوی پای خود را نمیبیند و اگر دستش را حرکت دهد دیده نمیشود. وَ مَن لَمْیَجْعَلِ اللَهُ لَهُو نُورًا فَمَا لَهُو مِن نُورٍ. «کسیکه خدا برای او نوری قرار نداده بهرهای از نور ندارد.» حالا هرچقدر هم عبادت کند، هرچقدر نماز شب بخواند، حقیقةً أثر ندارد! آنهائی که در امتحان رد میشوند تا توبه نکردهاند عباداتشان بیاثر است!
مانند شَلمَغانی که از نزدیکان جناب حسینبنروح در ناحیه مقدّسه بود و از أجلاّء و بزرگان شیعه محسوب میگردید، ولی در امتحان ساقط شد و حضرت امام زمان علیهالسّلام از او تبرّی جستند و او را لعن فرمودند، لذا سقوط کرد.[۴] وقتی از راه خدا بیرون رفت و مورد طرد حضرت قرار گرفت، دیگر هر چه عبادت هم بنماید اثری ندارد.
ابنملجم مرادی لعنهاللهعلیه که پیغمبر أکرم صلّیاللهعلیه وآلهوسلّم درباره او فرمود: أَشقَی الأَوَّلینَ وَ الأَخِرینَ.[۵] «شقیترین اوّلین و آخرین است.» بعد از ضربتزدن به أمیرالمؤمنین علیهالسّلام، هر چقدر بلند شود و نماز شب بخواند، آیا أثر دارد؟ آیا او را بهسوی خدا نزدیک میکند؟ لا یَزیدهُ إلاّ بُعدًا!
اینطور نیست که هرکس عبادت کند و نماز شب بخواند، این عمل مقرِّب باشد، أبداً!
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شورهزار خس
مرحوم آیهالله أنصاری رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: افرادی که در راه خدا هستند، قلب و نفسشان حکم تخممرغی را دارد که زیر مرغ گذاشته شده و تحت پرورش مرغ قرار گرفته است. اینها چنانچه از اوامر استاد تخطّی کنند و در امتحانات مردود شوند و از راه بیرون بروند، حکم آن تخممرغی را پیدا میکنند که چند صباحی مرغ روی آن نشسته و قبل از تکامل، از زیر مرغ خارج شده است.
میفرمودند: مادامی که سالک در راه خدا نیامده باشد حکم تخممرغ سالم را دارد که هم میشود آن را پخت و استفاده نمود و هم میشود زیر مرغ گذاشت تا جوجه شود، ولی اگر آن را زیر مرغ گذاشتند و بعد بهواسطه بعضی از امور، از زیر مرغ خارج شد، فاسد گشته و دیگر نه میشود آن را خورد و نه میشود دومرتبه زیر مرغ قرار داد!
تخم مرغی را که زیر مرغ گذاشتند باید حدود بیستویک روز بماند تا جوجه شود؛ باید دائماً حرارت بدن مرغ به او بخورد تا پرورش پیدا کند. أمّا اگر در بین آن، مثلاً بعد از ده روز، این تخممرغ از مرغ جدا شد و دیگر حرارت مرغ به آن نخورد، فاسد میشود.
میفرمودند: سالکی که در راه خداست اگر در امتحانات مردود شود و از راه بیرون برود، حکم همان تخممرغ فاسد را دارد.
تخممرغ فاسد گاهی قابل خوردن نیست و بیاستفاده میشود، ولی گاهی متعفّن میگردد، بهطوریکه اگر شکسته شود بوی تعفّنش همه جا را میگیرد. اگر تخممرغ مانده و فاسد را در همین اتاق بازش کنند اصلاً نمیتوان بوی آن را تحمّل کرد.
سالکی که از راه خدا بیرون میرود گاهی مستضعف است و به جهت جهل، شکّ و شبههای برایش پیش آمده است، این شخص وقتی از راه خارج میشود طبیعةً آن نورانیّت ارتباط با اولیاء خدا را از دست میدهد و علاوه بر آن، مثل انسان بسیطی که اصلاً وارد سلوک نشده است هم نیست و نفسش سنگینی و کدورت پیدا میکند، ولی به آن ظلمت و خباثت کشیده نمیشود.
چنین شخصی ممکن است گاهی حتّی به ولیّ خدا هم اهانتی بکند، ولی از سر جهل و بدفهمی باشد. البته بدون شک این سالک در اعمال و رفتارش تقصیراتی داشته است، وگرنه اگر کسی تقوایش کامل باشد، خداوند برایش نوری قرار میدهد که حقّ و باطل را تشخیص دهد.
برخی از کسانیکه از مرحوم آیهالله انصاری بریدند از این قسم بودند و بعد از جداشدن از ایشان هم راه خودشان را ادامه دادند و دشمنی و عنادی هم نکردند.
أمّا گاهی نعوذ بالله سالک از سر استکبار از راه خدا بیرون میرود و حق را میفهمد و عناد میورزد. کسیکه ولیّ خدا را بشناسد و با او دشمنی کند یا به او پشت نماید، بدون شک مثل کسی است که به خود پیامبر اکرم یا أمیرالمؤمنین علیهماالصّلوهوالسّلام پشت کرده و عناد ورزیده است و از جهت تکوینی یقیناً همان ظلمت و کدورت و خباثت در قلبش پدید میآید.
این مسأله، هم برهانی است و هم شهودی و تجربی؛ زیرا حقیقت ولایت یکی بیش نیست و امکان ندارد انسان ولیّ خدا را از نزدیک ببیند و بشناسد و او را دوست نداشته باشد ولی پیامبر اکرم یا اهل بیت آن حضرت را دوست داشته باشد. محبّت امری اعتباری نیست؛ محبّت محصول یک تناسب و سنخیّت روحی است.
کسیکه با أمیرالمؤمنین علیهالسّلام سنخیّت ندارد محال است با پیامبراکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم سنخیّت داشته باشد، و اگر ادّعای محبّت آن حضرت را بنماید دروغ گفته است؛ لذا فرمود: کَذَبَ مَن زَعَمَ أَنّهُ یُحِبُّنی و یُبغِضُ عَلیًّا صَلَواتُاللَهِعَلَیهِ.[۶] دروغ گفته است کسیکه گمان کند مرا دوست دارد، درحالیکه بغض أمیرالمؤمنین را در دل داشته باشد.»
بدون شک این نوع افراد باطناً مثل دشمنان پیامبر و اهل بیت علیهمالصّلوهوالسّلام هستند. حقیقت ولایت یک حقیقت بیش نیست و همه اولیاء در آن نور و حقیقت با هم متّحدند، گرچه یکی چون اقیانوس است و یکی قطره. هرکس از یکی از اولیاء إلهی برید، اگر از سر جهل نباشد، از دیگران هم بریده است و اگر از یکی از اولیاء دور شد، به همانمقدار از همه دور شده است و اگر به یکی نزدیک شد، به همانمقدار به همه نزدیک شده است.
مرحوم حضرت آقای حدّاد یا حضرت آیهالله انصاری از خودشان هیچ ندارند و عبد محض و خالص پروردگار و مطیع صددرصد پیامبر اکرمند و قلب و جانشان از آن حضرت ذرّهای جدا نیست.
سالکی که در امتحان شکست خورده و روسیاه بیرون میآید و کارش به عناد با اولیاء خدا بکشد، بوی تعفّنش عالم را میگیرد و ارتباط با او انسان را نیز آلوده میکند، نَفَسش قلب را تیره مینماید.
مرحوم آیهالله والد معظّم رضواناللهتعالیعلیه نسبت به بعضی از رفقای سابقشان که به راه خدا پشت کرده و معاند و دشمن اولیاء خدا گشته بودند میفرمودند: «اگر اینها به شما سلام کردند، جواب سلامشان را ندهید!»
مگر جواب سلام واجب نیست؟! پس چرا میفرمایند جواب سلامشان را ندهید؟! شخصی مثل مرحوم علاّمه رضواناللهتعالیعلیه که مجتهد مسلّم و عارف بالله و بأمر الله بوده و عارف به مبانی و أحکام
إلهیّه میباشد، چطور است که میفرمایند: «جواب سلامشان را ندهید؟!» چون تزاحم است و سلامی که میخواهد موجب نورانیّت شود، در برخی موارد چنان ظلمت و کدورتی برای سالک میآورد که اگر از مفسده آن مطّلع باشد، بدون درنگ حکم به سقوط وجوب ردّ سلام میدهد. گاهی اثر یک سلام به برخی از این افراد، برای سالک مبتدی، از برخی معاصی بیشتر است.
جدا از اینکه اگر درباره کسی این معنا احراز شد که کارش به دشمنی با خدا و اولیاء خدا کشیده است اصلاً معلوم نیست که سلام جائز باشد. سلام یعنی دعا برای ورود در سلامت! انسان به کسی سلام میکند که به او محبّت و مودّتی دارد و لو از حیث مسلمانبودن، أمّا آیا میشود به کسیکه راهش جدا بوده و در شریعت، نسبت به او دستور بغض وارد شده است، سلام نمود؟!
نسبت به عامّه یهود و نصاری که عنادشان هم معلوم نشده دستور دادهاند که جواب سلامشان را بهصورت کامل ندهید؛ اگر مثلاً یک یهودی به شما سلام کرد در جوابش فقط بگوئید: «و علیک» یا فقط بگوئید: «سلام».[۷]
أمّا در مورد کسانیکه با خدا و اولیاء خدا عناد دارند، سلام تنها هم معلوم نیست جائز باشد. وقتی یکی از یهودیان به پیغمبر گفت: «السّامُ عَلَیک» حضرت به او فرمود: «عَلَیک» مرگ بر تو باد؟![۸] اینها دشمنان خدا هستند! هَلِ الدّینُ إلاّ الحُبُّ و البُغْضُ؟[۹] «آیا دین چیزی غیر از حبّ و بغض است؟»
آقا درباره این افراد میفرمودند: جواب سلامشان را ندهید! اگر نَفَسشان به شما بخورد، أثر سوء بر شما میگذارد! کسیکه در راه خدا بوده و در امتحانات خاسر است و کارش به عناد کشیده است، مثل همان تخممرغ گندیدهای میماند که اگر آن را باز کنید، از بوی آن مشمئز شده و نمیتوانید آن را تحمّل نمائید.
لذا نمیشود انسان در راه خدا و با دوستان خدا باشد و با دشمنان خدا نیز حرکت کند؛ این دو با هم نمیسازد! صحیح نیست کسی بگوید: ما در راه خدا میآئیم و با مخالفان خدا هم همنشین میشویم!
یک روز خدمت آقا عرض کردم: بعضی از أرحام در طهران با مسیر حق دشمنی میکنند، با مرام شما و حضرت آقای حدّاد مخالفند و عناد میورزند. چون مسیر آقا جدای از مسیر آقای حدّاد نیست. مرحوم آقای حدّاد میفرمود: من هرچه داشتم به آقا سیّد محمّدحسین دادم؛ یعنی مرحوم علاّمه رضواناللهتعالیعلیه باب آقای حدّاد بودند. هرکس میخواست قلباً و معنیً و باطناً نه ظاهراً خدمت آقای حدّاد برسد، اگر آقا اجازه میدادند کار او درست میشد و اگر اجازه نمیدادند کار درست نمیشد، اگرچه جدّ و جهد بسیار میکرد!
عرض کردم: بنده متمایل به دیدار این أرحام نیستم، آیا ملاقات و دیدارشان جائز است؟ تکلیف چیست؟ فرمودند: أبداً أبداً! هرگز به دیدارشان نروید؛ و این آیه کریمه: فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَنءِذٍ وَ لاَیَتَسَآءَلُونَ، را بارها میخواندند، برای اینکه بگویند: مقوّم رَحِم و أحکام آن، ولایت خداست و کسانیکه حق به آنها میرسد أمّا بر أثر استکبار از درِ إنکار برمیآیند و عناد میورزند، این رشته ولایت و رَحِمیّت قطع میشود.
أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرمایند: در زمان رسول أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میان پدر و پسر جنگ واقع میشد، برادرزاده و عمو با هم میجنگیدند و با شمشیر یکدیگر را میزدند، پسر میزد و پدر را میکشت![۱۰] چرا؟ چون مسیر دو تا بود.
حالا آیا اینها رَحِم بودند؟! آیا روایاتی که بر صله رحم تأکید میکند شامل آنها میشود؟! آنچه مسلّم است ایناستکه: احکام رحمیّت برای کسیکه دشمن خدا و اولیاء خداست بار نمیشود. حال یا خروج حکمی است، یا از باب تزاحم، انسان باید نوع تعاملش را با او تغییر دهد، و یا خروج موضوعی است، چنانکه از حضرت امام رضا علیهالسّلام
نقل شده است که: وقتی برادرشان زیدالنّار بعد از آن معاصی و ظلمها بر حضرت وارد شد و سلام کرد، حضرت جوابش ر ا ندادند. او گفت: من برادر شما هستم. حضرت فرمودند: أَنْتَ أَخی ما أَطَعْتَ اللَهَ، فَإذا عَصَیْتَ اللَهَ فَلا إخآءَ بَیْنی و بَیْنِکَ.[۱۱] «تو تا زمانی که طاعت خدا را داری برادر منی، أمّا اگر معصیت خدا کنی دیگر هیچ برادری و اُخوّتی بین ما نیست.»
و در نقل دیگری وارد است که: حضرت فرمودند: أَنْتَ أَخی ما أَطَعْتَ اللَهَ عَزَّوجَلَّ؛ إنّ نوحًا عَلَیهِالسَّلامُ قالَ: رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحَکِمِینَ. فَقالَ اللَهُ عَزَّوجَلَّ: یَنُوحُ إِنَّهُو لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُو عَمَلٌ غَیْرُ صَلِحٍ. فَأَخْرَجَهُ اللَهُ عَزَّوجَلَّ مِن أَنیَکونَ مِن أَهْلِهِ بِمَعْصیَتِهِ.[۱۲]
«تو برادرم هستی مادامی که خداوند عزّوجل را اطاعت مینمائی. همانا حضرت نوح علیهالسّلام به خداوند عرضه داشت: ای خدای من! این فرزند من از اهل بیت من است (که وعده دادی آنها را از عذاب نجات دهی) و البتّه وعده تو حقّ است و تو بهترین حکمکنندگانی! پس خداوند عزّوجل فرمود: ای نوح! این پسر از اهل بیت تو نیست؛ او عملی ناشایست و غیرصالح است. پس خداوند عزّوجل او را به سبب معصیتش از اهل بیت حضرت نوح بیرون نمود.»
بنابر این روایت، این افراد اصلاً رَحِم نیستند؛ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَنءِذٍ وَ لاَیَتَسآءَلُونَ. رَحِم آناستکه در مسیر حق باشد، رَحِم آناستکه مطیع پروردگار باشد. یعنی بنای بر اطاعت پروردگار داشته باشد، گرچه گاهی بلغزد و خطائی هم بنماید، ولی در برابر خدا نایستاده باشد.
کسانیکه در برابر خدا میایستند و عناد میورزند، اینها اصلاً رَحِم نیستند و لو اینکه عمو یا دائی یا عمّه انسان باشند! مگر أبولهب عموی پیغمبر نبود؟ پس چرا یک سوره بتمامه در مذمّت أبولهب وارد شد؟ آن هم چه مذمّتی: تَبَّتْ یَدَآ أَبِیلَهَبٍ وَ تَبَّ * مَآ أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُو وَ مَا کَسَبَ * سَیَصْلَی نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ * وَ امْرَأَتُهُو حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.[۱۳] «بریده باد دو دست أبولهب و مرگ بر او باد! مال او و آنچه بهدست آورد او را بینیاز نکرد. بهزودی وارد آتشی شعلهور میشود، با زن خود که بارکش هیزم است، به گردن آن زن طنابی از لیف خرما قرار دارد.»
و این همان معنای آیه: فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَنءِذٍ وَ لاَیَتَسَآءَلُونَ میباشد.
عرائض را جمع کنم؛ محصّل کلام این شد که در راه خدا اگر انسان بخواهد راهش مستقیم باشد و صراط او قویم باشد، باید کسانی را که در مسیر حق بوده و محبّتشان با یکدیگر بهخاطر پروردگار است و با یکدیگر اتّفاق افق داشته و اختلاف مبنا ندارند، باید اینها را دوست داشته باشد و با اینها مأنوس باشد. و آنهائی که از مؤمنین عادی هستند و در راه خدا نیستند و عنادی هم با خدا و اولیاء خدا ندارند، نسبت به اینها ادب و احترام نگه دارد و به میزان محبّتشان به خدا و اولیاء خدا به ایشان محبّت داشته باشد و طبق همان موازین شرعیِ معاشرت با مؤمنین، رفتار نماید.
أمّا آنهائی که در راه خدا بوده و بیرون رفتهاند و در مسیر حق نیستند و مثل تخممرغی میمانند که بعد از چند صباحی از زیر مرغ خارج شدهاند و کارشان به عناد کشیده شده است، باید با اینها رفتوآمد نداشته و بالکل رابطه را قطع کند و در برخی موارد حتّی جواب سلامشان را هم ندهد و إلاّ خسران نصیبش خواهد شد.
یک روز مرحوم علاّمه رضواناللهتعالیعلیه به خود بنده فرمودند: آقا سیّد محمّدصادق! اگر چنانچه یک زمانی فرزند من هم عَن علمٍ بخواهد با مبنای آقای حدّاد و مرحوم قاضی مخالفت کند و حق را بعد از فهمیدن إنکار نماید و در مقام عمل بخواهد از این مسیر تخطّی کند ولو اینکه در زبان بگوید: ما موافق هستیم، ما با او قطع ارتباط خواهیم کرد!
چرا؟ چون: إِنَّهُو لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُو عَمَلٌ غَیْرُ صَلِحٍ فَلاَتَسْئَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنتَکُونَ مِنَ الْجَهِلِینَ.[۱۴] چون دیگر او فرزندت نیست، او عمل غیر صالح است؛ و إِنِّی أَعِظُکَ أَنتَکُونَ مِنَ الْجَهِلِینَ. خدا میفرماید: «من نصیحتت میکنم که مبادا از جاهلین و نادانان بوده و از من درخواست چیزی را بکنی که نباید درخواست کنی!»
آقا میفرمودند: ملاک محبّت و بغض آنقدر در دین قوی است که فرمودند: هَلِ الدّینُ إلاّ الحُبُّ و البُغْضُ؟ «آیا دین غیر از محبّت و بغض چیز دیگری است؟!» پایه دین بر حبّ و بغض است؛ دوستداشتن أولیاء خدا و بریدن از دشمنان خدا! نمیشود من هم دوستان خدا را دوست داشته باشم و هم دشمنان خدا را دوست داشته باشم! هم با دوستان خدا مراوده و حشر و نشر داشته باشم و هم با دشمنان خدا!
اگر چنانچه شما با مرحوم علاّمه رضواناللهتعالیعلیه هستید باید با کسیکه مبنای فکری او با مرحوم علاّمه رحمهاللهعلیهرحمهًواسعه مخالف بوده و همیشه تعییب میکند و مستضعف هم نیست، قطع رابطه کنید. این مسأله، مسأله دقیقی است! و البتّه اگر مستضعف است و از اولیاء خدا بد میگوید، باز انسان نباید در محفلی که از اولیاء خدا بدگوئی میشود بنشیند.
برای سالکین إلهی در مسیر و راه خدا إلی ماشاءالله خطر وجود دارد و یکی از عمدهترین خطرات ایناستکه انسان با مخالف و معاند، حشر و نشر داشته باشد! با آنهائی که در راه خدا نیستند و از مسیر بندگی خدا بیرون رفتهاند و عناد دارند، حشر و نشر داشته باشد، حتّی اگر در ظاهر بگویند: ما هستیم! حتّی اگر در ظاهر لا إلهَ إلاّ الله بگویند. مگر إبلیس لا إلهَ إلاّ الله نمیگفت؟! چند صد سال پروردگار را عبادت میکرد و خود را داخل ملائکه جا زده بود، با این حال خطاب آمد: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَی یَوْمِ الدِّینِ.[۱۵] «تا روز جزا لعنت من بر تو باد!» یعنی خدا چنان پسگردنیای به ابلیس زد که به أسفلالسّافلین سقوط کرد.
انسان باید خیلی مراقبه داشته باشد و حواس خود را جمع کند، کمر خود را محکم ببندد و دوست را از دشمن بشناسد و این سرمایه وجودی خود را به ثمن بخس نفروشد.
خدایا! در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما! به برکت محمّد و آل محمّد به همه ما توفیق عنایت بفرما که آقا امام زمان از ما راضی و خشنود باشند و ما در مسیر ایشان طیّ طریق کنیم، أولیاء خودت، بزرگان دین، ذویالحقوقِ ما همه از ما راضی و خشنود باشند، و إنشاءالله در همین نشئه دنیویّه به کمال مطلق و فناء مطلق برسیم.
خدایا! بار پروردگارا! جمیع موانع را از سر راه ما بردار. بار پروردگارا! آنچه مقتضی طیّ طریق و سرعت در طیّ طریق است را برای همه دوستان و همه محبّین و شیعیان أمیرالمؤمنین نصیب بفرما!
بارپروردگارا! مرحوم علاّمه والد معظّم و حضرت آقای حدّاد رضواناللهتعالیعلیهما و جمیع أولیاء خودت را از ما راضی و خشنود بگردان.
بارپروردگارا! ما را داخلکن در آنچه که محمّد و آل محمّد را داخل فرمودی و خارج کن از آنچه که ایشان را خارج فرمودی!
بارپروردگارا! محبّت خودت را روزبهروز، آنًا فآنًا در قلوب ما زیاد بگردان! بغض و کینه دشمنانت را روزبهروز در دل ما زیاد بگردان که این دو، مثل دو بال بوده و باید یکسان باشند. اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم.
۱. آیه ۱۰۱، از سوره ۲۳: المؤنون؛ «در روز قیامت که عالم بروز حقائق است، بین ایشان خویشاوندی و رَحِمیّتی نیست و هیچیک از حال دیگری نمیپرسد.»
۲. در کلّیاتعراقی، ترجیعبند دوّم، ص۱۲۳، چنین آمده است:
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لا جرم عین جمله اشیاء شد
۳. قسمتی از آیه ۴۰، از سوره ۲۴: النّور.
۴. تنقیحالمقال، ج۳، ص۱۵۶ و ۱۵۷.
۵. الأمالی شیخصدوق، مجلس۲۰، ص۹۵.
۶. الکافی، ج۲، ص۲۳۹.
۷. شیخ حرّعاملی ره در باب: تحریمُ التّسلیمِ علی الکُفّار، از امام صادق علیهالسّلام روایت میکند که: قالَ أمیرُالمُؤِنینَ عَلَیهِالسَّلامُ: لاتَبْدَءوا أهلَ الکِتابِ بِالتَّسْلیمِ و إذا سَلَّموا عَلَیکُم فَقولوا: و عَلَیکُم. همچنین از آن حضرت نقل میکند که: تَقولُ فی الرَّدِّ عَلَی الیَهودیِّ و النَّصرانیِّ: سَلامٌ. (وسآئلالشّیعة، ج۱۲، ص۷۷، ح۱ و ۲)
۸. الکافی، ج۴، ص۵.
۹. بحارالأنوار، ج۶۵، ص۶۳.
۱۰. نصربنمزاحم در وقعهصفّین نقل میکند که: أنّ عَلیًّا قال یومَ صِفّینَ حینَ أقَرَّ النّاسُ بالصّلحِ: ... و لَقَدکُنّا مَعَ رَسولِ اللهِ صَلّیاللهُعَلَیهِوءَالِهِوسَلَّمَ نَقْتُلُ ءَابآءَنا و أبْنآءَنا و إخْوانَنا و أعْمامَنا، مایَزیدُنا ذلِکَ إلاّ إیمانًا و تَسلیمًا و مُضیًّا عَلَی أمَضِّ الألَمِ و جِدًّا عَلَی جِهادِ العَدُوِّ و الاِسْتِقلالِ بِمُبارَزَةِ الأقْرانِ، و لَقَدکانَ الرَّجُلُ مِنّا و الأَخَرُ مِن عَدُوِّنا یَتَصاوَلانِ تَصاوُلَ الفَحْلَیْنِ یَتَخالَسانِ أَنْفُسَهُما أیُّهُما یَسقی صاحِبَهُ کَأْسَ المَنونِ. )وقعهصفّین، ص۵۲۰ و ۵۲۱ (
۱۱. المناقب، ج۴، ص۳۶۱.
۱۲. عیونأخبارالرّضا علیهالسّلام، ج۲، ص۲۳۴.
۱۳. سوره ۱۱۱: المسد) تبّت (.
۱۴. قسمتی از آیه ۴۶، از سوره ۱۱: هود.
۱۵. آیه ۷۸، از سوره ۳۸: ص.