گلشن احباب جلد نهم - جلسه صد و بیست و نهم.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم[۱]
مسأله تولّی بدون تبرّی تحقّق پیدا نمیکند و نمیشود انسان نسبت به أمیرالمؤمنین علیهالسّلام و اولاد آن بزرگوار و همچنین نسبت به حضرت صدّیقه کبری تولّی داشته باشد ولی از دشمنانشان تبرّی ننماید. آنچه از روایات استفاده میشود ایناستکه در خمیره و ذات تولّی، تبرّی موجود است. [۲]
پس شیعه به کسی گفته میشود که نسبت به خاندان عصمت و طهارت تولّی داشته و نسبت به أعداء آنها تبرّی نموده و از دشمنان أمیرالمؤمنین و دشمنان حضرت صدّیقه کبری فاطمه زهرا سلامالله علیهما برائت بجوید.
اگر این مسأله غصب خلافت أمیرالمؤمنین علی علیهالسّلام نبود چقدر انسانها رو به سعادت خود حرکت نموده و تکامل پیدامیکردند! این قهقرائی که شما در امّت اسلام میبینید، اگر از هزاروچهارصد سال پیش، از زمان رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، این پایه کج گذاشته نمیشد، الآن چقدر افراد به عالم توحید رسیده بودند و در حرم امن خدا قرار داشتند!
اگر این پایه کج گذاشته نمیشد، الآن ولیّ خدا حضرت بقیّةالله الأعظم أرواحنالهالفداء حاضر بودند و افراد از وجود آن بزرگوار استفاده میکردند، استفاده ظاهری و باطنی!
الآن چقدر از مسلمانان اهل تسنّناند و در مسیر خلاف حرکت کرده و گمان میکنند که حق همین است؛ اگر غصب خلافت نبود تمام مسلمین شیعه بودند.
همه ظلمهائی که شده محصول همین مسأله است؛ حالا از ظلمهای خارجی که بگذریم، همینکه مردم از طریق حق دور افتادند و مسیر باطل را طی میکنند که هیچ ظلمی بالاتر از این نیست، اگر غصب خلافت نبود، این ظلمها اتّفاق نمیافتاد و این همه فساد و عقبگرد انجام نمیشد.
پس شیعه همانطور که در تولّی باید محکم و استوار باشد و ولاء اهل بیت را داشته باشد، در تبرّی نیز باید به همین میزان محکم باشد و إلاّ تولّی او نیز دچار خدشه است.
رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: یا عَلیُّ! کَذَبَ مَن زَعَمَ أَنّهُ یُحِبُّنی و یُبغِضُک. [۳] «یا علی! کسیکه گمان دارد مرا دوست داشته و إظهار محبّت و مودّت به من میکند أمّا تو را مبغوض دارد دروغ میگوید.» چون پیغمبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و أمیرالمؤمنین علیهالسّلام یک نفس هستند.
بله اگر در جائی دو نفس متباین وجود داشته باشد ممکن است انسان یکی را دوست داشته و دیگری را دشمن داشته باشد، أمّا پیغمبر و أمیرالمؤمنین علیهماالصّلوةوالسّلام یک نفس هستند.
همانطور که نمیشود انسان رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را دوست داشته باشد و أمیرالمؤمنین علیهالسّلام را دوست نداشته باشد، همینطور نمیشود که انسان آن حضرات را دوست داشته باشد و از دشمنانشان تبرّی نجوید؛ چون حبّ و بغض امری تکوینی است و وقتی انسان کسی را دوست داشته باشد خواهی نخواهی دوستان او را هم دوست میدارد و دشمنان او را دشمن میدارد. لذا حضرت امام صادق علیهالسّلام فرمودند: صَدیقُ عَدُوِّ اللَهِ عَدُوُّ اللَهِ. [۴] «دوستِ دشمن خدا، دشمن خداست.»
اگر کسی أمیرالمؤمنین علیهالسّلام را دوست داشته باشد لازمه دوستی أمیرالمؤمنین ایناستکه دشمن أمیرالمؤمنین را دشمن داشته باشد. باید دشمن أمیرالمؤمنین را دشمن داشته باشد تا ایمان در قلب او وارد شود و إلاّ نور ایمان در قلب او تجلّی نخواهد کرد، و لو اینکه به شیعه نزدیک باشد.
شافعیها خیلی به شیعه نزدیک هستند؛ چرا؟ چون محبّت خاندان رسالت را دارند؛ محبّت أمیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و محبّت فاطمه زهرا علیهمالسّلام را دارند، ولی محبّتِ تنها کفایت نمیکند و باید بغض دشمنان خاندان رسالت را نیز داشت که اینها ندارند.
شافعی در أشعاری که به او منسوب است میگوید:
و ماتَ الشّافِعیُّ لَیسَ یَدْری
عَلیٌّ رَبُّهُ أم رَبُّهُ اللهْ[۵]
«و شافعی از دنیا رفت و هنوز نمیداند که علی پروردگار اوست، یا پروردگارش الله است!»
یعنی اینقدر أمیرالمؤمنین را نزدیک به خداوند میداند! ولی باز سنّی بوده و شیعه نیست. چرا؟ چون تبرّی، منفکّ از ولایت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام نیست و کسیکه تبرّی نداشته باشد شیعه حقیقی نخواهد بود؛ گرچه تبرّینجستن او بهجهت جهل و ناآگاهی از دشمنان آن حضرت باشد.
ابنأبیالحدید همینطور است؛ قصائد سبعهای که درباره أمیرالمؤمنین علیهالسّلام گفته است بیداد میکند و واقعاً عجیب است! این قصائد را مثل یک شیعه صددرصد گفته و بعضی شک کردهاند که آیا ابنأبیالحدید شیعه است یا سنّی؟ ولی مرحوم علاّمه والد میفرمایند: او سنّی است. چرا؟ چون از دشمنان أمیرالمؤمنین بیزاری نجست. آدم منصفی است، محاسن أمیرالمؤمنین را بیان کرده است، أمّا این به تنهائی کفایت نمیکند. [۶]
حارث أعور یکی از خوبان بوده و از خصّیصین أمیرالمؤمنین علیهالسّلام است. حضرت از او سؤال کردند: آیا آنچه را که من میبینم تو نیز مشاهده میکنی؟ عرضه داشت: کَیفَ أَرَی ما تَرَی و قَدنَوَّرَ اللَهُ لَکَ و أَعْطاکَ ما لَمیُعْطِ أَحَدًا؟! «من چگونه میتوانم آنچه را که تو میبینی مشاهده کنم، درحالیکه خدا دل تو را نورانی کرده و به تو چیزی را عنایت نموده که به کسیعنایت نکرده است؟ «
حضرت فرمودند: هَذا فُلانٌ الأَوَّلُ عَلَی تُرْعَةٍ مِن تُرَعِ النّارِ یَقولُ: یا أَباالحَسَنِ! اسْتَغْفِرْ لی. «این اوّلی است که بر لبه یکی از پرتگاهها و دربهای آتش قرار گرفته، میگوید: ای ابوالحسن! یا علی! از خدا بخواه که مرا ببخشد.» ولی لا غَفَرَ اللَهُ لَهُ. «خدا او را نبخشد!»
حضرت مکث کوچکی کردند سپس مجدّداً از حارث سؤال کردند: هَل تَرَی ما أَرَی؟ «آیا آنچه را که من میبینم تو نیز مشاهده میکنی؟» دوباره عرضه داشت: «من چگونه میتوانم آنچه را که تو میبینی مشاهده کنم، درحالیکه خدا دل تو را نورانی کرده و به تو چیزی را عنایت نموده که به هیچکس عنایت نکرده است؟» یعنی ما کوریم و نمیبینیم و آنچه خدا به شما عنایت کرده به ما عنایت نکرده است.
حضرت فرمودند: هَذا فُلانٌ الثّانی عَلَی تُرْعَةٍ مِن تُرَعِ النّارِ یَقولُ: یا أَباالحَسَنِ! اسْتَغْفِرْ لی. «این دومی است که بر لبه یکی از پرتگاههای آتش قرار گرفته، میگوید: ای أباالحسن! از خدا بخواه که مرا ببخشد.» سپس حضرت أمیرالمؤمنین میفرمایند: لاغَفَرَ اللَهُ لَهُ[۷] «خدا او را نبخشد!»
أمیرالمؤمنین علیهالسّلام نسبت به أبوبکر و عمر إتمام حجّت کردند؛ إتمام حجّتهای خیلی معتبر.
عبداللهبنسلیمان از امام باقر علیهالسّلام نقل میکند که: أمیرالمؤمنین علیهالسّلام به أبوبکر فرمودند: نَسیتَ تَسْلیمَکَ لِعَلیٍّ بِإمْرَةِ المؤمنینَ بِأَمْرٍ مِنَ اللَهِ و رَسولِهِ؟ «آیا فراموش نمودی که به دستور خدا و رسول خدا در روز غدیر بر علی با لقب أمیرالمؤمنین سلام کرده و گفتی: السّلامُ علَیکَ یا أمیرَالمؤمنین؟ « أبوبکر گفت: همینطور است که میگوئید و من فراموش نکردم.
سپس أمیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمودند: أَ تَرضَی بِرَسولِ اللَهِ صَلَّیاللَهُعَلَیهِوءَالِهِ بَینی و بَینَکَ؟ «آیا راضی هستی رسول خدا بین من و بین تو حکم کند؟» أبوبکر گفت: و أَینَ هُوَ؟ «رسول خدا کجاست؟» او که از دنیا رفته است.
حضرت دست أبوبکر را گرفتند و او را به مسجد قبا برده وارد مسجد شدند، دیدند که رسول خدا مشغول نمازخواندن است، نشستند تا رسول خدا نمازشان تمام شد و به أبوبکر فرمودند: یا أَبابَکْرٍ! سَلِّمْ لِعَلیٍّ عَلَیهِالسّلامُ ما تَوَکَّدْتَهُ مِنَ اللَهِ و مِن رَسولِهِ! «ای أبابکر! این امر خلافت را که از جانب خدا و رسول خدا بر خودت استوار نمودی، تسلیم علیّبنأبیطالب کن!»
خب این حجّتی واضح و بیّنهای روشن برای أبوبکر است که رسول خدا را دیده و به او امر اختصاصی کرده و فرمودهاند: از جایگاهت پائین بیا و إمارت را به علیّبنأبیطالب أمیرالمؤمنین علیهالسّلام تسلیم کن و واگذار نما.
أبوبکر برگشت و بالای منبر رفته گفت: مَن یَأخُذُها بِما فیها؟ «چه کسی این خلافت را با تمام لوازمش میگیرد؟ «
مگر رسول خدا به شما امر نکرد که خلافت را تسلیم کن، حالا بهجای اینکه بروی و آن را به أمیرالمؤمنین علیهالسّلام تسلیم کنی، بالای منبر میروی و داد میزنی که چه کسی خلافت را میگیرد؟!
أمیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمودند: مَن جُدِعَ أَنْفُهُ. «کسیکه بینیاش بریده شده است.»
این تعبیر کنایه از کسی است که عزّت او در هم شکسته است. مرحوم مجلسی در توضیح این فرمایش مینویسد: مراد خود آن بزرگوار است که مظلوم و مقهور واقع شده و خلافت ایشان را غصب کرده بودند؛ یعنی خودم این خلافت را میگیرم.
بعد عمر با أبوبکر خلوت کرده و به او گفت: چه چیزی باعث شد که بر روی منبر بروی و این حرفها را بزنی؟ أبوبکر گفت: علی مرا به مسجد قبا برد و رسول خدا را مشاهده کردم که ایستاده و مشغول نماز است، سپس به من امر نمود که خلافت را به علیّبنأبیطالب تسلیم کنم.
عمر گفت: سُبْحانَ اللَهِ یا أَبابَکْرٍ! أَما تَعرِفُ سِحْرَ بَنیهاشِمٍ؟! [۸] «سبحان الله! ای أبوبکر! آیا از سحر بنیهاشم خبر نداری و نمیدانی که ایشان سحر میکنند؟!»
در روایات به مسأله تبرّی خیلی عنایت شده است، لذا همه شیعیان باید این مسأله را مدّ نظر داشته و به بچّههای خود نیز تفهیم کنند و این خیلی مهمّ است، چون خود ما تبرّی داریم و الحمد للّه خیلی محکم هستیم أمّا باید برای این بچّههای کوچک تفهیم کنیم و آنها را در مجالس بیاوریم و بچّهها را آشنا کنیم، تا دشمنی دشمنان اهل بیت در قلبشان رسوخ کند و از عمق قلبشان بجوشد؛ این مسأله جزء دینمان است.
البتّه باید دقّت کرد که سخنی گفته نشود که اهل تسنّن آزرده شوند. البتّه بسیاری از اهل تسنّن هم اهل تبرّی از دشمنان اهل بیت علیهمالسّلام هستند و اگر واقعاً بدانند که کسی دشمن بوده از او تبرّی میجویند، ولی از جهت تاریخی مطلب برایشان روشن نشده و برخی از دشمنان را دوست پنداشته و نسبت به آنها محبّت دارند. لذا باید ما هم دقّت کنیم چیزی که موجب اختلاف و تشتّت و آزردگی اهل تسنّن است بیان نکنیم.
در همین أواخر حیات مرحوم علاّمه والد یک روز آقای مرشد اکبر مشهد آمده بود و در مجلس شرکت کرد و مشغول خواندن بود که یکی از همسایهها که اهل تسنّن بود وارد مجلس شد. آقا فوری به بنده فرمودند: یکی از رفقا به آقای مرشد اکبر پیغام دهد که یکی از اهل تسنّن به مجلس آمده است و مواظب باشد حرف یا شعری که ممکن است موجب آزردگی ایشان گردد نگوید.
الآن که حکومت اسلامی است دشمنان اسلام مترصّدند که به این حکومت ضربه بزنند و یکی از راههای آن، اختلافافکندن بین شیعه و سنّی است. یکی از آقایان میگفت: من از میدان شهدا میآمدم که یک عدّه به طرف حرم امام رضا علیهالسّلام حرکت میکردند و با صدای بلند یکی از خلفا را لعن مینمودند؛ این کار صحیح نیست.
چقدر سر همین مسائل بچّه شیعهها را کشتند! در همین کردستان در مجالس عروسی بهجای اینکه گوسفند بکشند، بچّه شیعهها را سر میبریدند و اینها دست و پا میزدند. و با این کار کیف میکردند، بروید بپرسید! چقدر شیعیان را کشتند و با این کار تقرّب به خدا میجویند! در چنین شرائطی باید خیلی دقّت کرد و بهانه دست دشمن نداد و خود أمیرالمؤمنین علیهالسّلام به این کارها راضی نیستند!
یک دفعه در همین مشهد در خیابانی دیدم که افرادی لباس قرمز پوشیدهاند و نقل شد که: اینها سیصدچهارصد نفر هستند که در مجلس عمومی لباس قرمز پوشیده و شیرینی پخش میکنند. آقا درباره اینها فرمودند: این توطئه استعمار است که میخواهد بین شیعه و سنّی اختلاف بیندازد. چهبسا خود این افراد که لباس قرمز میپوشند نمیدانند.
میفرمودند: چرا در مجالس عمومی این کار را میکنید؟! برای اهل تسنّن، عُمَر همانقدر عزیز است که برای ما أمیرالمؤمنین علیّبنأبیطالب عزیز است، اگر کسی به أمیرالمؤمنین علیهالسّلام جسارت کند و لعن کند چطور شما آشفته میشوید؟! اینها هم همینطور هستند.
لذا باید مراعات کرد و از اهانت به مقدّسات مسلمانان که موجب آزردگی و اختلاف است به شدّت اجتناب کرد. همچنین باید از کارهای سبک و حرفهای زشت دوری جست. خود أمیرالمؤمنین علیهالسّلام و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها راضی نیستند!
این حرفها که برخی میگویند: در چند روزی قلم تکلیف برداشته شده و هرکسی هر کاری خواست میتواند انجام دهد ولو اینکه خلاف شرع بوده و عمل حرامی باشد! این سخنان درست نیست. ما أصلاً چنین چیزی در دین نداریم! حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أَبَدًا إلَی یَوْمِ القِیَمَةِ و حَرامُهُ حَرامٌ أَبَدًا إلَی یَوْمِ القِیَمَةِ. [۹]
بله میشود انسان تاریخ را بیان کند و توضیح دهد که چه ظلمهائی نسبت به اهل بیت علیهمالسّلام انجام شده و چه اشتباهاتی برخی از صحابه کردند و مواردی که در مقابل نصّ رسول خدا صلّیالله علیهوآلهوسلّم اجتهاد کردند و با آن حضرت مخالفت نمودند بیان شود.
إنشاءالله به برکت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام خداوند همه ما را در تولّی و همچنین تبرّی از دشمنانشان مستحکمتر بدارد و إنشاءالله در همین نشئه ما را به لقاء خود مشرّف گرداند.
تمام بزرگان که بر ما حق دارند از علما، تمامی گذشتگان از أولیاء خدا همچون مرحوم علاّمه والد، مرحوم آقای حدّاد، مرحوم آقای قاضی، بر درجات تمام این بزرگواران بیافزاید.
بارپروردگارا! ما را مورد غفران و رحمت خود در این دنیا قرار بده!
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. این جلسه در تاریخ ۱۱ ربیعالمولود ۱۴۲۳ هجری قمری برگزار گردیده است
۲. علاّمه مجلسی (ره) به نقل از ابنادریس در سرآئر از کتاب أُنسالعالِم صفوانی روایت میکند که: إنّ رَجُلاً قَدِمَ علَی أمیرِالمُؤمِنینَ علَیهِالسّلامُ، فقالَ: یا أمیرَالمؤمنینَ! إنّی أُحِبُّکَ و أُحِبُّ فُلانًا و سَمَّی بَعضَ أعْدآئِهِ. فقالَ علَیهِالسّلامُ: أمّا الأَنَ فأنتَ أعوَرُ، فإمّا أنتَعْمَی و إمّا أنتُبصِرُ.
و از همان کتاب نقل میکند که: خدمت امام صادق علیهالسّلام عرض شد: إنّ فُلانًا یُوالیکُم إلاّ أنّهُ یَضعُفُ عَن البَرآءَةِ مِن عَدُوِّکُم. فقالَ: هَیْهاتَ! کَذَبَ مَنِ ادَّعَی مَحَبَّتَنَا و لَمیَتَبَرَّأْ مِن عَدُوِّنا. ( بحارالأنوار، ج۲۷، ص۵۸)
۳. الأمالی شیخ صدوق، ص۲۵.
۴. بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۳۷.
۵. روضاتالجنّات، ج۷، ص۲۶۲. مرحوم علاّمه قدّسسرّه در کتاب شریف امامشناسی، ج۱۶ و ۱۷، از ص۴۸۷ تا ۴۹۳، اشعاری را از شافعی درباره ولایت و حبّ آل رسول صلّیاللهعلیه وآلهوسلّم نقل فرمودهاند.
۶. امامشناسی، ج۱۶ و ۱۷، ص۴۹۶.
۷. بحارالأنوار، ج۳۰، ص۱۹۵.
۸. همانمصدر، ص۱۸۱ و ۱۸۲.
۹. الکافی، ج۱، ص۵۸.