کتاب گلشن أحباب (جلد چهارم) - مجلس پنجاهوپنجم - بهشت لقاء إلهی.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
سیّد حیدر آملی از علماء بسیار بزرگ و گرانقدر شیعه است. این بزرگوار با دو بال علم و عمل حرکت کرده و بهواسطه وصول به مقامات عالی عرفان به رموز و بطون قرآن راه پیدا کرد.
مرحوم سیّد حیدر آملی از علماء وحید شیعه است که اگر بخواهیم مشابه آن را در میان علماء شیعه پیدا کنیم میتوان به سیّد بحرالعلوم اشاره نمود.
در روایت وارد شده که: إنّ لِلقُرءَانِ ظَهْرًا و بَطْنًا و لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إلَی سَبْعَةِ أَبْطُنٍ. [۱] «قرآن ظاهری دارد و باطنی و باطن قرآن نیز یک سطح دارد و یک بطن؛ یعنی یک معنای لطیفتری نیز در آن منطوی است و همینطور تا هفت بطن وجود دارد.»
در تفسیر این روایت که: قرآن هفت بطن دارد، چه أهل شریعت و چه أهل طریقت و باطن، معانی متعدّدی ذکر کردهاند؛ بعضی گفتهاند: مراد از هفت بطن، «قرائات سبعه» است، یعنی قرآن به هفت قرائت خوانده شده است. [۲]
مسلّماً معنای بطن، قرائت نیست، ولی حظّ و بهره این افراد از قرآن همین مقدار است.
بعضی بطون سبعه قرآن را بر «عوالم سبعه» تفسیر کردهاند که در قرآن میفرماید: وَ لَقَدْخَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرآئِقَ. [۳] و گفتهاند که: مراد از بطون سبعه قرآن همان عوالم سبعه است که در قرآن منطوی بوده و کسی به آن راه ندارد مگر اینکه آن عوالم را طیّ کرده باشد. و بعضی أقوال دیگری را در معنای بطون سبعه ذکر نمودهاند.
کسی میتواند به بطون سبعه قرآن برسد که به مقام طهارت رسیده باشد و إلاّ توان درک آن حقائق و آن ظرائف قرآن را ندارد. هرکس به همان مقداری که به مقام قرب إلهی رسیده باشد به همان مقدار بطون قرآن را درک میکند؛ وَ مَایَعْلَمُ تَأْویلَهُو إِلاَّ اللَهُ وَ الرَّ سِخُونَ فِی الْعِلْمِ. [۴] «تأویل قرآن که همان باطن قرآن باشد را هیچکس درک نمیکند و بدان نمیرسد و نمیداند مگر خدا و آنهائی که راسخ در علماند.»
علی أیّ حالٍ، مرحوم سیّد حیدر آملی درباره مراتب بهشت و جهنّم بیان بسیار لطیف و شیرینی دارند و میفرمایند: چرا ما هفت جهنّم داریم ولی هشت بهشت داریم؟! مگر اینطور نیست که سعادت در مقابل شقاوت است؟! پس به همان میزانی که سعادت هست باید درکات شقاوت به همان میزان باشد و به همان میزان که شقاوت است باید درجات سعادت به همان مقدار باشد؛ پس چرا ما یک بهشت اضافه داریم؟ یعنی هفت جهنّم و هشت بهشت داریم؟
غیر از آن افرادیکه به حقیقت قرآن نائل شده و به واقعیّت قرآن رسیده باشند، کسی نمیتواند این معنا را درک کند و نمیتواند به این معنا برسد. مرحوم سیّد حیدر آملی در تفسیر «زِیَادَةٌ» در آیه شریفه: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَی وَ زِیَادَةٌ، [۵] میفرمایند:
و تِلکَ الزّیادَةُ هیَ المَعارِفُ الحاصِلةُ مِنَ اللِقآءِ إلی جَنابِ المَحبوبِ المُسَمَّی بِالبَقآءِ و السِّرِّ [السَّیرِ ـ ظ] فی اللهِ و بِاللهِ، لِأنّ فی هذِهِ الحَضرَةِ یُشاهِدُ العارِفُ شَیئًا ماشاهَدَهُ أبَدًا، و یَسمَعُ شَیئًا ماسَمِعَهُ أبَدًا، و یَعرِفُ شَیئًا ماعَرَفَهُ أبَدًا، لِقَولِهِ تَعالَی فی حَدیثِهِ القُدسیِّ: أَعدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالِحینَ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ و لا أُذُنٌ سَمِعَتْ و لا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ.
م
و لِقَولِهِ فی القُرءَانِ الکَریمِ: فَلاَتَعْلَمُ نَفْسٌ مَآ أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَآءَ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ. [۶]
و إلَیها الإشارَةُ فی قَولِهِ تَعالَی: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. [۷]
و لِهذا صارَتِ الجَحیمُ سَبعَةً، و صارَتِ الجَنَّةُ ثَمانیَةً، لِأنّ السَّبعَةَ مِنَ السُّعَدآءِ بِإزآءِ سَبعَةٍ مِنَ الأشقیآءِ بِحُکمِ التَّطابُقِ الأسمآئیِّ و التَّرتیبِ الوُجودیِّ، و المَرتَبَةُ الثامِنَةُ تَبقَی لِلعارِفینَ الرّاسِخینَ الّذینَ هُم مِن أهلِ تِلکَ الزّیادَةِ.
و إلی هذِهِ الجَنَّةِ أشارَ النَّبیُّ صَلَّیاللهُعلَیهِوءَالِهِوسَلَّمَ: إنّ لِلَّهِ تَعالَی جَنَّةً لَیْسَ فیها حورٌ و لا قُصورٌ و لا عَسَلٌ و لا لَبَنٌ بَل یَتَجَلَّی فیها رَبُّنا ضاحِکًا مُتَبَسِّمًا...
و مِن جَنَّةِ النَّعیمِ إلی جَنَّةِ الذّاتِ دَرَجاتٌ غَیرُ مُتَناهیَةٍ، کَما قالَ تَعالَی: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِنْهُم مَن کَلَّمَ اللَهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَتٍ. [۸] [۹]
ایشان میفرمایند: و تِلکَ الزّیادَةُ هیَ المَعارِفُ الحاصِلةُ مِنَ اللِقآءِ إلی جَنابِ المَحبوبِ. «این زیاده همان معارفی است که از ملاقات با پروردگار حاصل میشود.» و این سعادت، سعادتی است که فوق همه سعادات بوده و مقابلی ندارد. المُسَمَّی بِالبَقآءِ و السَّیرِ فی اللهِ و بِاللهِ. «که این ملاقات با پروردگار «بقاء» و «سیر فی الله و بالله» نامیده میشود.» وقتی سیر انسان تمام میشود و سیر إلی الله پایان میپذیرد نوبت میرسد به سیر فی الله و سیر با خود خدا.
لِأنّ فی هذه الحَضرَةِ یُشاهِدُ العارِفُ شَیئًا ماشاهَدَهُ أبَدًا. «چون در این عالم و مقام، یعنی مقام لقاء الله، عارف چیزی را میبیند که أبداً قبل از این مشاهده نکرده است.» و یَسمَعُ شَیئًا ماسَمِعَهُ أبَدًا. «و چیزی را میشنود که سابق بر این نشنیده بوده.» و یَعرِفُ شَیئًا ماعَرَفَهُ أبَدًا. «و چیزی را میشناسد که هیچگاه او را نشناخته بوده.»
چرا؟ تمسّک میکنند به حدیث قدسی که خداوند تبارکوتعالی میفرماید: أَعدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالِحینَ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ و لا أُذُنٌ سَمِعَتْ و لا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ. [۱۰] «برای بندگان صالح خودم چیزی را مهیّا کردم که هیچ چشمی او را ندیده و گوشی او را نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است.»
تمام نعمتهای دنیا را چشمها دیده و گوشها شنیده و به قلب همه خطور کرده است. نعیم بهشت هم همینطور است؛ حور و قصور و غلمان و أنهار و جنّات، تمام اینها بر بهشتیان عرضه شده و آوازهای خوش به گوششان رسیده و از نعمتهای بهشتی در بهشت متنعّم شدهاند و میشوند و پیش از آن نیز بر قلب همه ایشان هم خطور کرده است، مگر أهل بهشت در این دنیا حور و قصور را تصوّر نمیکنند؟! إلیماشاءالله تصوّر کردهاند.
پس اینکه حضرت ربّ جلَذکرُه میفرماید: برای بندگان صالح چیزی را مهیّا کردم که هیچ چشمی او را ندیده و گوشی او را نشنیده و بر قلب بشری خطور نکرده است، معلوم میشود که چیزی فراتر از حور و قصور است، فراتر از جنّة النّعیم است، که همان بهشت لقاء و جنّة الذّات باشد که از تمام بهشتها عالیتر و برتر است و هیچکس آنجا را ندیده و نشنیده و اصلاً قابل سمع و بصر نیست؛ آن چشمی که به حور و قصور میافتد آن چشم به خدا نمیافتد و نمیتواند بیافتد! آن چشمی که به خدا بیافتد آنقدر قوی است که نمیتواند غیر خدا را ببیند.
لذا در روایت داریم که: پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: إنّ الجَنَّةَ لَأَشْوَقُ إلَی سَلْمانَ مِن سَلْمانَ إلَی الجَنَّةِ. [۱۱] «بهشت به سلمان مشتاقتر است از خود سلمان به بهشت!» یعنی بهشت مشتاق سلمان است ولی سلمان به آن میزان مشتاق بهشت نیست. سلمان مشتاق خداست! کسیکه مشتاق خداست نظری به بهشت ندارد. لذا آن افرادیکه در مقام لقاء پروردگار هستند تنزّل نمیکنند و حوریهها به خدا شکایت کرده و به پروردگار عرض میکنند: ای پروردگار! تو ما را برای اینها خلق کردهای ولی اینها با ما هیچ انسی نمیگیرند.
م
و لِقَولِهِ فی القُرءَانِ الکَریمِ: فَلاَتَعْلَمُ نَفْسٌ مَآ أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَآءَ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ. [۱۲] آنچه موجب روشنی چشم این افراد است همان لقاء پروردگار میباشد، نه حور و قصور. افرادیکه در نیمه شب بیدار میشوند و خود را از رختخواب کنده، بلند میشوند و تهجّد میکنند، خداوند این بهره و این لقاء را برای آنها قرار داده است و خداوند ایشان را فانی در رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میکند و حضرت هم صاحب مقام محمودند و ایشان هم فانی در مقام محمود میشوند که فرمود: وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَی أَنیَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا. [۱۳]
سپس ایشان میفرماید: و لِهذا صارَتِ الجَحیمُ سَبعَةً، و صارَتِ الجَنَّةُ ثَمانیَةً. «به این جهت است که درکات جهنّم هفت است ولی بهشت هشت درجه دارد.» چرا؟ لِأنّ السَّبعَةَ مِنَ السُّعَدآءِ بِإزآءِ سَبعَةٍ مِنَ الأشقیآءِ بِحُکمِ التَّطابُقِ الأسمآئیِّ و التَّرتیبِ الوُجودیِّ. «چون به اقتضای مطابقت بین أسماء جلال و جمال پروردگار و مراتب وجودی بین موجودات، هفت مرتبه سعداء در مقابل هفت مرتبه اشقیاء است.» یعنی در هر مرتبه از مراتب هفتگانه وجودی، شقی و سعیدی وجود دارد.
و المَرتَبَةُ الثامِنَةُ تَبقَی لِلعارِفینَ الرّاسِخینَ الّذینَ هُم مِن أهلِ تِلکَ الزّیادَةِ. «مرتبه هشتم مرتبهایست که از تمام مراتب عالیتر و والاتر بوده و مختصّ به اولیاء خدا که به لقاء پروردگار نائل شدند میباشد و در مقابل آن چیز دیگری قرار ندارد.» لذا پیغمبر أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: إنّ لِلَّهِ تَعالَی جَنَّةً لَیْسَ فیها حورٌ و لا قُصورٌ و لا عَسَلٌ و لا لَبَنٌ بَل یَتَجَلَّی فیها رَبُّنا ضاحِکًا مُتَبَسِّمًا. «برای پروردگار متعال بهشتی است که در آن نه حور و نه قصری هست و نه عسل و نه شیری، بلکه در او تجلّی ذاتیّه پروردگار است که خدا در حال ضحک و تبسّم تجلّی میکند.»
این تجلّی چگونه است؟ مراد از ضحک چیست؟ مراد از تبسّم چیست؟ این همان تجلّی ذاتیه پروردگار است و معنای این کلام ایناستکه «جنّة النّعیم» و آنچه از حور و قصور و لذّات حسّیه در آن است، همه پائینتر از «جنّة الذّات» بوده و جنّة الذّات مافوق تصوّر است. و آن برای افرادی است که به مقام لقاء پروردگار مشرّف شدهاند؛ آنهائی که در این دنیا به لقاء پروردگار مشرّف شدند در آن جنّة الذّات مأوی گرفتند، چه حیّ باشند و چه از دنیا رفته باشند در جنّة الذّات پروردگارند.
تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِنْهُم مَن کَلَّمَ اللَهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَتٍ. [۸] «ما بعضی از این پیغمبران را بر بعضی دیگر فضیلت داده درجاتشان را بالاتر بردیم.» نسبت به مؤنین هم همینطور است؛ بعضی در «جنّة الفردوس» هستند و بعضی در «جنّة النّعیم» و بعضی در «جنّة عدن» و بعضی در «جنّة الذّات» هستند؛ این درجات بهشت به حسب درجات مؤنین متفاوت میشود.
سپس ایشان بعد از بیان مطالبی درباره درجات بهشت میفرمایند: از پیغمبر أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در خبر صحیح وارد شده است که فرمودند: الدُّنْیَا حَرامٌ عَلَی أَهْلِ الأَخِرَةِ و الأَخِرَةُ حَرامٌ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیا و هُما حَرامانِ عَلَی أَهْلِ اللَهِ. [۱۵]
آنهائی که در بهشت ذات هستند و در جنّة اللقاء بوده و به لقاء خداوند مشرّف شدند افرادی هستند که در دنیا خودشان را به غیر خدا نفروختند، نه اینکه مال نداشتند، ثروت نداشتند، تارک دنیا بوده و در غار زندگی میکردند، نه! چهبسا مال و مکنت هم داشتند ولی محبّت مال در دل اینها نیامد. در این دنیا آمدند بدون اینکه علائق دنیا اینها را بگیرد.
همانطور که أمیرالمؤنین علیهالسّلام فرمود: و إنّما کُنْتُ جارًا لَکُم جاوَرَکُم بَدَنی أَیّامًا. [۱۶] «من همسایه شما بودم؛ چند روزی بدن من با شما مجاورت داشت و میآمد با شما صحبت میکرد.» أمیرالمؤنین هیچگاه از آن مقام عزّ و تمکین نزول پیدا نکرد؛ اگر نزول کرده بودند که أمیرالمؤنین (أمیر بر همه مؤنین) نبود.
در قرآن وارد شده است: وَ مِزَاجُهُو مِن تَسْنِیمٍ * عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ. [۱۷] «ابرار از کأسی مینوشند که مقداری تسنیم در آن وارد میکنند، «تسنیم» چیست؟ چشمهای است که مقرّبین درگاه إلهی از آن مینوشند.» آنوقت در روایات داریم که: «چشمه تسنیم» از زیر پای أمیرالمؤنین علیهالسّلام جاری میشود. [۱۸] حالا أمیرالمؤنین کجا قرار گرفتند و چه مقامی دارند که این چشمه از زیر پای حضرت جاری میشود؟! چشمهای که عِباداللهِالمقرّبین از آن مینوشند.
حضرت میفرمایند «دنیا بر أهل آخرت حرام است و آخرت هم بر أهل دنیا حرام است و دنیا و آخرت بر أهل خدا حرام است.» یعنی آنهائی که أهل خدا هستند نه دنیا را میخواهند و نه آخرت را، پس چه چیزی میخواهند؟ خدا را میخواهند!
أهل الله یعنی أهل خدا، خدا را میخواهند، أمّا نه اینکه أهل بیت خود را طلاق داده یا کسب و کار خود را تعطیل کنند، نه! در عین اینکه در بیع و شراء هستند و کار میکنند ولی دلشان را به کار نمیدهند؛ یعنی علاقه و محبّت به کار پیدا نمیکنند و بهخاطر وظیفه کار میکنند و همیشه دلشان متوجّه پروردگار است.
برای اینکه دل انسان متوجّه پروردگار باشد باید کمر همّت بست و همّت خود را عالی نمود، تا راه را با تدبّر و با عمل و با محبّت پروردگار طی کرد.
انسان نباید قلب خود را به غیرخدا بدهد و اگر به غیرخدا بدهد باخته است و دیگر از آن جنّة الذّات و از آن چشمه تسنیم که خداوند تبارکوتعالی برای بندگان صالح خود مهیّا کرده بهرهای نخواهد داشت. البتّه انسان در عین اینکه وظیفه خود را عمل میکند باید أمر خود را به خدا بسپارد و بر خدا توکّل کند و از خدا بخواهد و از او مدد بگیرد که إنشاءالله با توکّل بر پروردگار و با عزم جزم بتواند به آن چشمه تسنیم برسد.
إنشاءالله خداوند تبارکوتعالی ما را موفّق بدارد که در مقام عمل اخلاص داشته و همانطور که امام سجّاد علیهالسّلام میفرمایند، به نحوی صدق داشته باشیم که ما را از طولانیبودن آرزوها باز دارد. [۱۹]
إنشاءالله خداوند متعال وجهه قلب ما را به سمت خودش رهنمون کند، به نحوی که به غیر او نظر ننموده و در صفحه دل ما غیر از محبوب و توجّه به معاد چیز دیگری وارد نشود. اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. عوالیاللئالی، ج۴، ص۱۰۷؛ و تفسیرصافی، ج۱، ص۵۹.
۲. المحیطالأعظم، ج۱، ص۳۰۳.
۳. صدر آیه ۱۷، از سوره ۲۳: المؤنون.
۴. قسمتی از آیه ۷، از سوره ۳: ءَالعمران.
۵. صدر آیه ۲۶، از سوره ۱۰: یونس.
۶. آیه ۱۷، از سوره ۳۲: السّجدة.
۷. آیه ۵۴ و ۵۵، از سوره ۵۴: القمر.
۸. صدر آیه ۲۵۳، از سوره ۲: البقرة.
۹. المحیطالأعظم، ج۱، ص۳۰۶ تا ۳۰۸.
۱۰. الجواهرالسّنیّة فیالأحادیثالقدسیّة، ص۷۰۴.
۱۱. بحارالأنوار، ج۲۲، ص۳۴۱.
۱۲. آیه ۱۷، از سوره ۳۲: السّجدة؛ «هیچکس نمیداند که خداوند برای پاداش کارهائی که آنها أهل تهجّد و انفاق انجام میدهند چه چشمروشنیهائی در نظر گرفته و مخفی نموده است.»
۱۳. آیه ۷۹، از سوره ۱۷: الإسرآء بنی إسرآئیل.
۱۴. صدر آیه ۲۵۳، از سوره ۲: البقرة.
۱۵. المحیطالأعظم، ج۱، ص۳۰۹.
۱۶. نهجالبلاغة، خطبه ۱۴۹، ص۲۰۷.
۱۷. آیه ۲۷ و ۲۸، از سوره ۸۳: المطفّفین.
۱۸. مناقبءَالأبیطالب علیهمالسّلام، ج۲، ص۱۵۶.
۱۹. در دعای ۴۰ صحیفهسجّادیّه، میفرمایند: اللهُمَّ صَلِّ علَی مُحَمّدٍ و ءَالِ مُحَمّدٍ، و اکْفِنا طولَ الأمَلِ، و قَصِّرْهُ عَنّا بِصِدقِ العَمَلِ. الصّحیفهالسّجّادیة، ص۱۷۲