کتاب گلشن أحباب (جلد چهارم) - مجلس پنجاهوسوم، پنجاه و چهارم - تبعیّت از هوی و آرزوهای بلند داشتن.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمودند: أَیُّها النّاسُ! إنّ أَخوَفَ ما أَخافُ عَلَیکُمُ اثْنانِ: اتِّباعُ الهَوَی و طولُ الأَمَلِ؛ فَأَمّا اتِّباعُ الهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، أَمّا طولُ الأَمَلِ فَیُنْسی الأَخِرَةَ. [۱]
«دو امر است که من نسبت به آن از همه چیز بیشتر بر شما ترس دارم: یکی تبعیّت از هوای نفس و دیگری طول الأمل، یعنی طولانیبودن آرزو.» اینکه انسان آرزوی طولانی داشته باشد، آرزو داشته باشد صد سال زندگی کند، آرزو داشته باشد که فلان متاع دنیا را در آتیه ابتیاع کرده بهدست آورد، آرزو داشته باشد که فلان مقام را بهدست آورد یا فلان عنوان را کسب نماید، آرزو داشته باشد فلان منزل را که در نهایت استحکام و جمال است خریداری کرده دارا شود، فلان مرکب را داشته باشد؛ اینها آرزوهائی است که الآن در تمکّن انسان نیست ولی دوست دارد و آرزو میکند که بعداً که مقتضیات فراهم شد به آرزویش برسد.
حضرت میفرمایند: این دو چیز، ترسناکترین چیزهائی است که بر شما میترسم و خوف دارم و به هیچ امری از امور مثل این دو امر خائف نیستم، یکی تبعیّت از هوی و میل نفسانی که هر کار مطابق میل خود را انجام دهد؛ میل انسان به هرچه کشید عمل کند، چه مورد رضای پروردگار باشد یا نباشد، و دیگری آرزوی بلند.
فَأَمّا اتِّباعُ الهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ. «تبعیّت از هوی، انسان را از حق باز میدارد.» هوی، چهبسا مخالف حقّ است؛ الآن دوست دارم بلند شوم و به فلانجا بروم، باید به نفس خود مراجعه کنم که آیا رفتن من به آنجا موجب رضایت پروردگار است یا موجب رضای خدا نیست؟ انسان باید هوای خود را بشکند! الآن دوست دارد نماز جماعت بخواند و همه به او اقتدا کنند، آیا برای خدا میخواهد نماز جماعت بخواند؟ یا نه برای اینکه بگویند: آقا هم عنوانی دارد و چه هست یا برای اینکه مشهور شود؟! یا مثلاً او را دعوت کردند به فلان منبر که سخنرانی کند، تبلیغ کند، باید ببیند میل او مطابق با میل خدا و رضای اوست یا نیست؟ اگر مطابق رضای خدا نیست آن را ترک کند؛ هیچ شبههای نیست که اگر آن را ترک نکند انسان را از حق باز میدارد؛ فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ.
مثالهای متعدّد میزنیم تا قضیّه خوب روشن شود. مثلاً فرض کنید میل من ایناستکه بروم و بالای مجلس بنشینم آیا رضای خدا در این هست یا نیست؟ بالای مجلس جا نیست أمّا اینجا جا زیاد است، خوب اینجا مینشینم. رضای خدا در ایناستکه در اینجا که جا هست بنشینم، پس اگر میلم کشید بروم بالای مجلس، فوراً میلم را قطع کنم.
این هوای نفس همیشه هست، در تمام حالات و سکنات روزمرّه ما، از قیام و قعود و رفتوآمد و بیع و تجارت! یا برای ما طلبهها منبررفتن و نمازخواندن و تبلیغکردن! این هوای نفس برای همه هست، مگر برای اولیاء خدا که آنها از هوی گذشتهاند. برای همه هست، منتهی آنها که مخلِص هستند هوای خود را میشکنند و آنها که مخلِص نیستند از هوای خود تبعیّت میکنند و لذا این افراد به قول أمیرالمؤنین علیهالسّلام: هَمَجٌ رَعاعٌ هستند؛ هَمَجٌ رَعاعٌ أَتْباعُ کُلِّ ناعِقٍ، یَمیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ، لَمیَسْتَضیئوا بِنورِ العِلْمِ و لَمیَلجَٔوا إلَی رُکْنٍ وَثیقٍ. [۲] یعنی: «مانند مگسهائی پراکندهاند که در پی هر آوازی میافتند و هر طرف باد میآید به آن طرف میروند، از نور علم روشنایی کسب ننموده و به پایه استواری پناهنده نشدهاند.»
منشأ پیروی از باد، همان هوی است! امروز از اینطرف میآید به آنطرف میروند و فردا از آنطرف میآید به اینطرف میروند، ثبات ندارند. مؤن ثبات دارد و پای خود را جای محکم قرار میدهد. مؤن ایمان دارد. به آنچه پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم از جانب خدا آوردند ایمان دارد. به سیره حضرت و به روش ایشان ایمان دارد و به آن عمل میکند.
بسیاری از آقایان که همزمان با مرحوم علاّمه والد معظّم رضواناللهتعالیعلیه بودند میگفتند: ایشان بیهوی است! با اینکه این افراد که این معنا را بیان میکردند از أهل عرفان نبودند. علماء و افرادیکه با ایشان همدوره بوده و یا رفاقت إجمالی داشتند این معنا را بیان میکردند و بنده با گوش خودم شنیدم که ایشان مردی بیهوی است.
این خیلی مهمّ است! راه خدا، راه ضدّ هوی است؛ هوی یعنی پوچ، هوی یعنی باطل، هوی یعنی خلاف. أمّا خدا چیست؟ خدا صمد است. «صمد» یعنی تو پُر، خالی نیست و هوی در او راه ندارد. از هوی خالی است و حقیقت دارد؛ وَ الْوَزْنُ یَوْمَنءِذٍ الْحَقُّ. [۳] «در روز قیامت وزن حقّ است.» هرکسی وزنش بیشتر بوده و سنگینتر باشد حقّانیّت او بیشتر است. آیا در دنیا عملش بیشتر بوده؟ نه! هرکسیکه هدایتش بیشتر باشد وزنش بیشتر است.
از مرحوم أنصاری رضواناللهتعالیعلیه سؤل کردند که: وقتی شما مسافرت میروید و در همدان نیستید ما نماز را به چه کسی اقتدا کنیم؟ ایشان دو نفر را ذکر میکردند: یکی مرحوم آقای آسیّد مصطفی هاشمی و یکی مرحوم آقای تألّهی که بنده خدمت هر دو بزرگوار رسیده بودم و میفرمودند: مرحوم آیهالله تألّهی از مرحوم آیهالله آقای حاج سیّد مصطفی بیهواتر است.
هر دو از علما بودند و مرحوم تألّهی همین تازگی به رحمت خدا رفتند. پیرمردی بودند که شاید متجاوز از نود سال عمر کردند و هروقت مشهد مشرّف میشدند آقا برای دیدن ایشان تشریف میبردند و ما هم در معیّتشان بودیم. همیشه میفرمودند: واقعاً این علما مذکّر آخرت هستند. و نظرشان به مرحوم آیهالله تألّهی بود که اینها مذکّر آخرتند. مجلسشان مجلس یاد خدا بود. در مجلس، نقل روایت میفرمود و همه ذکر خدا و یاد خدا بود.
علی أیّ حال، مرحوم آقای أنصاری میفرمودند: هنگامیکه من نیستم ابتدا آقای آیهالله تألّهی و بعد به آقای حاج سیّد مصطفی اقتدا کنید. الآن هر دو بزرگوار به رحمت إلهی رفتهاند.
این بیهوائی خیلی عجیب است؛ سالک باید در تمام طول زندگی تا مادامی که از نفس نگذشته این بیهوائی را در عمل پیاده کند و سعی کند هوای خود را بشکند، هوای خود را خالی کند و إلاّ پاک باخته است.
این مطالب درباره أمر اوّل و اتّباع هوی بود. أمّا أمر دوّم که طول أمل و آرزوی دور و دراز داشتن است، نتائج و تبعات این أمر چیست؟ و أَمّا طولُ الأَمَلِ فَیُنْسی الأَخِرَةَ. یکی از نتائج آن ایناستکه آخرت را بهکلّی از ذهن انسان میبرد و انسانی که از یاد آخرت غافل شود نمیتواند بهسوی آخرت حرکت کند.
اگر انسان از یاد آخرت غافل شد همه وجودش را دنیا فرا میگیرد، فکر و ذکر او همه حول و حوش دنیا است، محور او دنیا است و حول دنیا دور میزند، درحالیکه سالک راه خدا باید توجّهش معطوف به آخرت باشد.
در روایت دیگر قساوت قلب را از آثار طول أمل میشمارد؛ کسیکه آرزوی دراز دارد قساوت قلب پیدا کرده قلبش سخت میشود.
خداوند به حضرت موسی علینبیّناوآلهوعلیهالسّلام میفرماید: یا موسَی! لایَطولُ فی الدُّنیا أَمَلُکَ فَیَقسُوَ لِذَلِکَ قَلْبُکَ و قاسی القَلْبِ مِنّی بَعیدٌ. [۴] «ای موسی! أمل و آرزویت در دنیا طولانی و بلند نشود که قلبت را قساوت میگیرد و انسان قسیّالقلب از من دور است.»
از این دو مفسدهای که برای طول أمل ذکر کردهاند میفهمیم که نسیان آخرت ارتباط تام با قساوت قلب دارد؛ یعنی هرجا آخرت فراموش شود قساوت قلب میآید، البتّه اگر علینحوالدّوام فراموش شود نه یکلحظه یا یکساعت!
طول أمل باعث میشود که انسان دائماً آخرت را فراموش کند و همیشه در آرزوی خود باشد، از آخرت غافل شده و همیشه در دنیا باشد. کسیکه همیشه در دنیاست قاسی القلب است، کسیکه به آخرت توجّه ندارد روی قلبش پرده میافتد و یاد حق را فراموش میکند.
عجیب است! رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به عبدالله پسر عُمر میفرمایند: إذا أَصبَحْتَ فَلاتُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالمَسآءِ و إذا أَمسَیْتَ فَلاتُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالصَّباحِ و خُذْ مِن حَیاتِکَ لِمَوْتِکَ و مِن صِحَّتِکَ لِسُقْمِکَ؛ فَإنّکَ یا عَبْدَاللَهِ! ما تَدْری ما اسْمُکَ غَدًا! [۵]
«هروقت وارد صبح شدی با خود درباره شب گفتگو نکن!» یعنی آرزوی این را نداشته باش که به شب برسی؛ از کجا میدانی چقدر عمر میکنی؟ از کجا میدانی این صبح را به شب میرسانی؟
«و وقتی شب همه جا را گرفت و وارد شب شدی با خود حدیث فردا نکن!» که من فردا فلان کار را انجام میدهم و چه میکنم. از کجا که فردائی برای تو باشد؟ شاید امشب از دنیا رفتی.
«و از این حیاتی که خدا به تو داده برای روز مردن خود بهره بگیر. و از این صحّت و عافیت و تندرستی که خدا به تو داده برای روز مریضی که نمیتوانی عبادت کنی بهرهمند شو! ای عبدالله! تو نمیدانی که فردا به چه اسمی خوانده میشوی!» آیا میگویند: از أموات است! یا میگویند از أحیاء است!
پس حالا که اینطور است، اوّلاً: برای فردا حدیث نفس نکن که فردا از خواب بیدار میشوم و در قید حیات هستم و فلانکار را انجام میدهم؛ با خودت حدیث نفس نکن.
ثانیاً: از عمر خود استفاده کن؛ الآن که حیات داری برای ممات خود استفاده کن. لذا در قیامت همه حسرت میخورند؛ مؤن حسرت میخورد که چرا بیشتر کار نکرد و کافر حسرت میخورد که چرا اصلاً کار نکرد، چرا به خدا ایمان نیاورد.
به همین جهت، روز قیامت را «یَومُ التَّغابُن» میگویند، چون همه احساس غبن میکنند، همه احساس ضرر میکنند؛ کافرین بیشتر احساس غبن میکنند و مؤنین کمتر، أمّا مؤنین هم احساس غبن و ضرر میکنند؛ چقدر از عمرمان را به بطالت گذراندیم؟ آیا همه عمرمان را به عبادت گذراندیم؟ أبداً!
فَإنّکَ یا عَبْدَاللَهِ! ماتَدْری ما اسْمُکَ غَدًا. «تو چه میدانی که فردا در دیوان إلهی اسم تو را چه مینویسند؛ آیا تو را از أموات میخوانند یا از أحیاء؟»
در روایت دیگری رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: إنّ أَشَدَّ ما أَخافُ عَلَیکُمُ اثْنَتَیْنِ [اثْنانِ]: اتِّباعُ الهَوَی و طولُ الأَمَلِ. «شدیدترین چیزی که من بر شما از آن خائفم دو چیز است: یکی تبعیّت از هوی و دوّم طولانیشدن آرزوها.»
فَأَمّا اتِّباعُ الهَوَی فَإنّهُ یَعدِلُ عَنِ الحَقِّ و أَمّا طولُ الأَمَلِ فَإنّهُ الحُبُّ لِلدُّنْیا. أَلا إنّ اللَهَ تَعالَی یُعْطی الدُّنْیا لِمَن یُحِبُّ و یُبغِضُ و إذا أَحَبَّ عَبْدًا أَعطاهُ الإیمانَ. «أمّا تبعیّت از هوی، انسان را از حق بازمیدارد، أمّا طول أمل و به درازاکشیدن آرزوها محبّت دنیاست. آگاه باشید! حقّاً! خداوند تبارکوتعالی دنیا را به همه میدهد، چه آنانکه دوستشان دارد (افراد خوب و أهل عبادت) و چه آنانکه مبغوضشان میدارد. أمّا ایمان را فقط به بندگان خوب خود که ایشان را دوست دارد میدهد.»
بعد حضرت میفرمایند: أَلا إنّ لِلدُّنْیا أَبْنآءً و لِلأَخِرَةِ أَبْنآءً، فَکونوا مِن أَبْنآءِ الأَخِرَةِ و لاتَکونوا مِن أَبْنآءِ الدُّنْیا. «آگاه باشید! دنیا فرزندانی دارد و آخرت نیز فرزندانی دارد؛ شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید.»
أَلا إنّ الدُّنْیا قَدِارْتَحَلَتْ مُوَلِّیَةً. «آگاه باشید که دنیا کوچ کرده و رفته و از شما روی برگردانده است.» درحالیکه شما در دنیا هستید و تجارت میکنید و آرزوهای بلند دارید. دنیا رفته است! یعنی دنیا را به حساب نیاورید.
أَلا إنّ الأَخِرَةَ قَدِارْتَحَلَتْ مُقبِلَةً. «و آگاه باشید که آخرت به شما إقبال کرده و روی آورده است.»
أَلا و إنّکُم فی یَوْمِ عَمَلٍ لَیْسَ فیهِ حِسابٌ. «شما در روز عمل هستید، روزی که در آن حساب نیست.» در دنیا فقط کار و عمل است؛ نماز میخوانید عمل است، عبادت میکنید عمل است، جهاد فی سبیل الله میکنید عمل است، جهاد با نفس میکنید عمل است، همه عمل است و حساب نمیکشند. أمّا در آن طرف فقط حساب است و دیگر عملی نیست.
أَلا و إنّکُم یوشِکُ أنتَکونوا فی یَوْمِ الحِسابِ لَیْسَ فیهِ عَمَلٌ. [۶] «نزدیک است که شما به روز حساب برسید که در آن روز دیگر عملی نیست.» یعنی أعمالی را که انجام دادید را بررسی نموده، درجه اخلاص و تقوا را میسنجند.
اُسامهبنزید کنیزی را به صد دینار بهصورت نسیه خریداری کرد که یک ماه دیگر پول کنیز را بپردازد. رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم از این معامله باخبر شده فرمودند: أَلاتَعجَبونَ مِن أُسامَةَ المُشْتَری إلَی شَهْرٍ؟ إنّ أُسامَهَبْنَزَیْدٍ لَطَویلُ الأَمَلِ. «آیا از اسامه تعجّب نمیکنید که کنیزی را یکماهه بهصورت نسیه خریداری کرده است؟! همانا اسامهبنزید مبتلا به طول أمل شده است!» از کجا که تا یک ماه دیگر عمر کند و بتواند پول این کنیز را بپردازد؟!
وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ ماطَرَفَتْ عَیْنایَ إلاّ ظَنَنْتُ أنّ شَفْرایَ لایَلتَقیانِ حَتَّی یَقبِضَ اللَهُ روحی. عجیب است! رسول خدا میفرمایند: «قسم به خدائی که جان من در دست اوست! هیچگاه چشمم را باز نکردم مگر اینکه گمان کردم نمیتوانم این چشم را روی هم بگذارم و ببندم.» میفرمایند: هیچگاه! نه یکمرتبه؛ همیشه اینطور بودند.
میفرمایند: همیشه گمان میکردم قبل از اینکه چشمانم را ببندم أمر خدا برسد و مرا قبض روح کند. و لارَفَعْتُ طَرْفی فَظَنَنْتُ أَنّی واضِعَةٌ حَتَّی أُقبَضَ. «و هیچگاه چشمم را به طرف بالا حرکت ندادم مگر اینکه گمان کردم نمیتوانم این چشم را به طرف پائین بیاورم.»
مگر حضرت سلیمان اینطور نبود که وقتی خداوند تبارکوتعالی حضرت سلیمان را قبض روح کرد چشم حضرت باز بود و بر عصای خود تکیه زده ایستاده بود و جنّیان تا مدّت مدیدی مشغول کار بودند، چون خیال میکردند که حضرت سلیمان در قید حیات است و همانطور که در آیات قرآن میفرماید، [۷] متوجّه مرگ آن حضرت نشدند. وقتی ملکالموت بیاید به انسان اجازه چشمبههمزدن نمیدهد.
بعد رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میفرمایند: و لالَقِمْتُ لُقْمَةً إلاّ ظَنَنْتُ أَنّی لاأُسیغُها حَتَّی أَغَصَّ بِها. [۸] «هیچگاه لقمهای برنداشتم مگر اینکه گمان کردم این لقمه پائین نمیرود و گلوگیر من میشود.»
خیلی عجیب است! طول أمل تنها به ایننیستکه انسان آرزو داشته باشد که فلان منزل یا فلان وسیله را بخرد، فلان عنوان یا فلان مقام را داشته باشد، نه! همینکه انسان امید و آرزو داشته باشد فردا زنده بماند، آرزو داشته باشد که یک ماه زنده بماند، این طول أمل است!
رسول خدا به اسامه چه میفرمایند: إنّ أُسامَهَبْنَزَیْدٍ لَطَویلُ الأَمَلِ. اسامه آرزوی طولانی دارد که امید دارد یک ماه دیگر زنده بماند؛ از کجا که تا یک ماه دیگر زنده بماند و بتواند پول آن کنیز را بپردازد، از کجا؟
اینها برای انسان درس است! انسان باید همیشه موت را نَصبالعین خود قرار دهد؛ أَکثِروا مِن ذِکْرِ هادِمِ اللَذّاتِ. [۹] «زیاد موت را یاد کنید؛ آن موتی که تمام لذّتها را میشکند و نابود میکند.»
چرا؟ برای اینکه انسان آخرت را فراموش نکند، برای اینکه انسان یاد خدا باشد. وقتی انسان یاد خدا بود برای خدا عمل میکند، وقتی یاد آخرت بود برای آخرت کار میکند. وقتیانسان یاد دنیا است چطور برای دنیا کار میکند؟ یاد آخرت هم که باشد برای آخرت کار میکند.
اللهمّ لاتَجعَلْنا مِن أبنآء الدُّنیا و اجْعَلنا مِن أبنآءِ الأَخِرةِ و اجْعَل هَمَّنا فیکَ.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
در هفته گذشته این روایت از أمیرالمؤنین علیهالسّلام عرض شد که: أَیُّها النّاسُ! إنّ أَخوَفَ ما أَخافُ عَلَیکُمُ اثْنانِ: اتِّباعُ الهَوَی و طولُ الأَمَلِ. فَأَمّا اتِّباعُ الهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، أَمّا طولُ الأَمَلِ فَیُنْسی الأَخِرَةَ. [۱]
«شدیدترین چیزی که من بر شما خائفم و از آن میترسم دو چیز است: یکی پیروی از هوای نفس و دیگری طولانیبودن آرزو. أمّا تبعیّت از هوای نفس، انسان را از حق باز میدارد و أمّا طولانیبودن آرزو، آخرت را از یاد انسان میبرد و موجب میشود انسان آخرت را فراموش کند.»
پروردگار عزّوجلّ در مناجاتی به حضرت موسی علینبیِّناوآلِه وعلیهِالصّلوهُوالسّلام میفرماید: یا موسَی! لایَطولُ فی الدُّنْیا أَمَلُکَ فَیَقسُوَ لِذَلِکَ قَلْبُکَ و قاسی القَلْبِ مِنّی بَعیدٌ. [۴] «ای موسی! در دنیا آرزویت طولانی نشود که قلبت را قساوت میگیرد و آن کسیکه قساوت قلب دارد از من دور است.»
عرض کردیم: طولانیبودن آرزو دارای درجاتی است. یکوقت انسان آرزو دارد از جمیع مواهب إلهیّهای که در این دنیا وجود دارد بهره ببرد؛ بهترین منزل را داشته باشد، بهترین وسیله و بهترین لباس و بهترین مقام و بهترین عنوان را داشته باشد و شب و روزش در این آرزوها سپری شده و میگذرد.
مرحوم علاّمه آیهالله والد معظّم رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: چهبسا برخی از طلاّبی که درس طلبگی میخوانند نهایت مقصدشان ایناستکه مقام مرجعیّت را حائز شوند و اصلاً خدا در تحصیل علمی اینها ساری و جاری نیست، در قلب اینها خدا نیست.
چه فرقی میکند که انسان آرزو کند به مال برسد، به منزل برسد و منزل خوبی داشته باشد، آرزو کند که مقام خوبی داشته باشد، عنوان خوبی داشته باشد، یا آرزو کند مرجع تقلید باشد؛ تمام اینها دنیاست. غیر خدا آنچه طلب شود دنیاست و قساوت قلب میآورد؛ و قاسی القَلْبِ مِنّی بَعیدٌ. «و آن کسیکه قساوت قلب دارد از من دور است.»
عمری را درس فقه و اصول و فلسفه خوانده است، باید این درسها مقدّمه درس اخلاق بشود و درس اخلاق مقدّمه خداشناسی و عرفان عملی و شهودی گردد، تمام اینها را بهواسطه دور و دراز بودن آرزو و طول أمل ازبین برده است. پس فرقی نمیکند که آرزوی مال یا آرزوی جاه و مقام و عنوان داشته باشد، هر دو یکی است.
این مصداق أتمّ و أبرز طول أمل است. اگر خاطر مبارک باشد، در جلسه گذشته عرض شد که: حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله وسلّم مواردی را مصداق طول أمل یاد میکنند که اصلاً به چشم نمیآید و به قلب انسان خطور نمیکند که این هم مصداق آرزو باشد.
عرض کردیم که: أسامهبنزید کنیزی را به صد دینار به صورت نسیه خریداری کرد که یک ماه دیگر پول کنیز را بپردازد. رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم از این معامله باخبر شده فرمودند:
أَلاتَعجَبونَ مِن أُسامَةَ المُشْتَری إلَی شَهْرٍ؟ إنّ أُسامَهَبْنَزَیْدٍ لَطَویلُ الأَمَلِ. وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ ماطَرَفَتْ عَیْنایَ إلاّ ظَنَنْتُ أَنّ شَفْرایَ لایَلتَقیانِ حَتَّی یَقبِضَ اللَهُ روحی و لارَفَعْتُ طَرْفی فَظَنَنْتُ أَنّی واضِعَةٌ حَتَّی أُقبَضَ و لا لَقِمْتُ لُقْمَةً إلاّ ظَنَنْتُ أَنّی لاأُسیغُها حَتَّی أَغَصَّ بِها. [۸]
«آیا از اسامه تعجّب نمیکنید که کنیزی را یک ماهه به صورت نسیه خریداری کرده است؟! همانا اسامهبنزید مبتلی به طول أمل شده است.» از کجا که تا یک ماه دیگر عمر کند و بتواند پول این کنیز را بپردازد؟
بعد رسول خدا میفرماید: «قسم به آن خدائی که جان من در دست اوست! هیچگاه چشمم را باز نکردم مگر اینکه امیدِ برهمزدن آن را نداشتم.»
رسول خدا با آن مقامشان که عالِم به ما کانَ و ما یکونُ هستند، قسم به پروردگار خورده میفرمایند: «هیچگاه چشمم را به طرف بالا حرکت ندادم مگر اینکه گمان کردم نمیتوانم این چشم را به طرف پایین بیاورم و هیچگاه لقمهای برنداشتم مگر اینکه خوف داشتم این لقمه گلوگیر من شده پایین نرود و موت من فرا رسد.»
أمیرالمؤنین علیهالسّلام فرمودند: فَأَمّا اتِّباعُ الهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ. «تبعیّت از هوی انسان را از حق باز میدارد.» اینکه انسان همیشه از هوای نفسش متابعت کند و ببیند میل نفسانی او چه اقتضائی دارد و همان را متابعت کند و کاری به این نداشته باشد که میل نفسانی او مطابق با حقّ است یا نه، انسان را از حق باز میدارد. کسیکه از هوای نفس تبعیّت میکند کاری به حق ندارد و به ممشای حق عمل نمیکند.
أَمّا طولُ الأَمَلِ فَیُنْسی الأَخِرَة. «أمّا طولانیبودن آرزو آخرت را به فراموشی میسپارد.»
روایاتی درباره طول الأمل
أمیرالمؤنین در روایت دیگری میفرمایند: مَن أَطالَ أَمَلَهُ سآءَ عَمَلُهُ. [۱۳] «کسیکه آرزوی خود را طولانی کند عمل او زشت و بد میشود.» انسان تابع آرزو است و گفتیم که آرزو دنیاست و کسیکه طالب دنیا است دیگر توجّه به آخرت ندارد تا أعمال نیک انجام دهد.
در روایت دیگری میفرمایند: مَن أَیقَنَ أَنّهُ یُفارِقُ الأَحْبابَ و یَسکُنُ التُّرابَ و یُواجِهُ الحِسابَ و یَسْتَغْنی عَمّا خَلَفَ و یَفتَقِرُ إلَی ما قَدَّمَ، کانَ حَرِیًّا بِقَصْرِ الأَمَلِ و طولِ العَمَلِ. [۱۴]
«کسیکه یقین دارد با دوستان خود در دنیا مفارقت خواهد کرد و مرگ او را فرا گرفته و ساکن خاک خواهد شد و سپس حساب و کتاب در پیش دارد و اموال و دارائیهایی که گذاشته برای او مفید نخواهد بود و به آنچه از پیش فرستاده محتاج خواهد بود، سزاوار است که آرزوی خود را کوتاه کند و عمل خود را زیاد نماید، تا میتواند برای آخرت خود کار کند.»
رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم یک شب به جمعی از مردم رو کرده فرمودند: أَیُّها النّاسُ! أَما تَسْتَحْیونَ مِنَ اللَهِ؟ قالوا: و ما ذاکَ یا رَسولَ اللَهِ؟ قالَ: تَجمَعونَ ما لاتَأکُلونَ و تَأمَلونَ ما لاتُدرِکونَ و تَبْنونَ ما لاتَسکُنونَ. [۵]
«ای مردم! آیا از خدا شرم نمیکنید؟! گفتند: چه شده است یا رسول الله؟ حضرت فرمودند: آنچه را که نمیخورید جمع میکنید و چیزی را آرزو میکنید که به آن نمیرسید. (آرزوی طولانی دارید و عمر خود را صرف میکنید و این سرمایه حیاتتان میگذرد و به اینها نمیرسید.) و عمارتهائی بنا میکنید که در آن نمینشینید و به دیگران میرسد.»
در روایت دیگر رسول خدا به أباذر میفرماید: یا أَباذَرٍّ! إیّاکَ و التَّسْویفَ بِأَمَلِکَ! فَإنّکَ بِیَوْمِکَ و لَسْتَ بِما بَعدَهُ؛ فَإن یَکُنْ غَدٌ لَکَ، فَکُنْ فی الغَدِ کَما کُنْتَ فی الیَوْمِ، فَإن لَمیَکُنْ غَدٌ لَکَ، لَمتَندَمْ عَلَی ما فَرَّطْتَ فی الیَوْمِ.
یا أَباذَرٍّ! کَمْ مِن مُسْتَقْبِلٍ یَوْمًا لایَسْتَکْمِلُهُ و مُنتَظِرٍ غَدًا لایَبلُغُهُ. یا أَباذَرٍّ! لَو نَظَرْتَ إلَی الأَجَلِ و مَسیرِهِ لَأَبغَضْتَ الأَمَلَ و غُرورَهُ.
یا أَباذَرٍّ! کُنْ فی الدُّنْیا کَأَنَّکَ غَریبٌ أَو کَعابِرِ سَبیلٍ، و عُدَّ نَفْسَکَ فی أَهْلِ الْقُبورِ! یا أَباذَرٍّ! إذا أَصبَحْتَ فَلاتُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالمَسآءِ! و إذا أَمسَیْتَ فَلاتُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالصَّباح! [۱۶]
«ای أباذر! بپرهیز از اینکه آرزوی خود را طولانی کنی! تو در همین امروز حیات داری و مال امروز هستی، مال همین الآن هستی، و مال بعد از این ساعت نیستی.» از کجا که بعد از این ساعت جزء أموات نباشی؟! الآن اسم شما در دیوان أحیاء هست و ممکن است ساعت بعد در دیوان أموات باشد!
بعد حضرت رسول أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم که أعقل عقلایند اینطور میفرمایند: «اگر فردائی برای تو باشد و عمری داشته باشی، مثل امروز است و در فردا هم باید به دنبال کار آخرتت باشی و آرزو را کنار بگذاری. و اگر فردائی برایت نباشد، پشیمانی بر تو عارض نمیشود؛ برای کوتاهیکردن و صرفننمودن عمر خود در آرزوها پشیمان نخواهی شد.»
یکی از أسماء قیامت «یوم الحَسْرة» است، روز حسرت و ندامت. منافقین و کافرین حسرت میخورند که چرا دنبال غیرخدا رفته و عمر خود را تضییع کردند! مؤنین هم احساس غبن و ضرر میکنند. ایمان به خدا و روز جزاء دارند ولی میگویند: کاش بیشتر کار کرده بودیم، کاش شبها بلند میشدیم، کاش بیشتر عبادت میکردیم، کاش سحرها نمیخوابیدیم، کاش بیشتر قرآن میخواندیم، کاش نمازهایمان را اوّل وقت میخواندیم. أهل نماز هستند، أهل تهجّد هستند ولی میگویند: کاش بیشتر کار کرده بودیم، چون میبینند که خداوند چه بهرهای برای أولیاء خود قرار داده است و حسرت میخورند. مثل کفّار نیستند که هیچ بهرهای از بهشت نداشته باشند، نه! در بهشت هستند، أمّا حسرت میخورند، احساس غبن میکنند.
سپس حضرت میفرمایند: «ای أباذر! چهبسا افرادیکه رو به روز آوردند و عمرشان به سر رسیده نمیتوانند روز را تمام کنند و چهبسا افرادیکه انتظار فردا را میکشند ولی به فردا نمیرسند.
ای أباذر! اگر به مرگ و سیر آن نظر کنی، هرآینه آرزو و فریبدادن آن را مبغوض و دشمن خواهی داشت. (آرزو مثل سراب است، عین سراب است! انسان را گول میزند.)
ای أباذر! در دنیا چنان باش که گوئی غریب و ناشناسی و مانند کسی باش که مسافر است و از راهی میگذرد، و خود را از مردگان و أهل قبور به حساب آور!
ای أباذر! هنگامیکه وارد صبح شدی، با خود حدیث نفس نکن که من به شب برسم و هنگامیکه وارد شب شدی، با خود حدیث نفس نکن که من فردائی دارم.»
امام صادق علیهالسّلام میفرمایند: إذا صَلَّیْتَ صَلَوةً فَریضَةً، فَصَلِّها لِوَقْتِها صَلَوةَ مُوَدِّعٍ. [۱۷] «نماز خود را در اوّل وقت بهجا آور و نماز مودّع بخوان!» یعنی نماز کسیکه گویا عمرش کفاف نمیدهد تا نماز دیگری بخواند و با زندگی وداع کرده است، نه با خدا! خدا همه جا هست؛ در دنیا، در برزخ، در قیامت. از خدا جدائی نیست؛ و لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکومَتِکَ. [۱۸] «و نمیتوان از حکومت تو فرار کرد.»
دعای امام سجّاد علیهالسّلام در رهائی از آرزوهای طولانی
امام سجّاد علیهالسّلام میفرمایند: اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ، و اکْفِنا طولَ الأَمَلِ و قَصِّرْهُ عَنّا بِصِدْقِ العَمَلِ، حَتَّی لانُؤمِّلَ اسْتِتْمامَ ساعَةٍ بَعدَ ساعَةٍ و لا اسْتیفآءَ یَوْمٍ بَعدَ یَوْمٍ و لا اتِّصالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ و لا لُحوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ. [۱۹]
«خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و ما را از زیادی آرزوها کفایت کن و آرزوها را از نفس و قلب ما کوتاه کن، به صدق عمل و راستی کارهای نیک.» اگر انسان أهل مجاهده و صدق عمل باشد و به أعمال خود مشغول بوده و مراقبه داشته باشد، آرزویش کوتاه شده و مجال نمییابد که به آیندههای دور و دراز فکر کند.
«آنقدر این آرزوهای ما را کوتاه کن و صدق عمل ما را زیاد کن که آرزوی تمامشدن ساعتی را بعد از ساعتی نداشته باشیم.» یعنی آرزو نداشته باشیم که این ساعت تمام شده و ساعت دیگری برسد و ما در قید حیات باشیم. «و آرزوی به نهایترساندن روزی بعد از روزی را نداشته باشیم.»
در اینجا حضرت مطلب را دقیقتر کرده میفرمایند: «آرزو نداشته باشیم این نَفَسی که الآن بیرون میآید به نَفَس بعدی متّصل شود.» یعنی همیشه آماده مرگ باشیم. کسیکه همیشه آماده مرگ است، اگر احتمال دهد که یک آن دیگر مرگ او فرا میرسد، آیا آرزو میکند که منزل کذائی داشته یا وسیله کذائی یا لباس کذائی و یا فلان عنوان و فلان مقام را داشته باشد؟ أبداً!
انسان وقتی قدم برمیدارد همینطور پشت سر هر قدم، قدم بعدی میآید. حضرت میفرمایند: «آرزو نداشته باشیم که بعد از این قدم، قدم دیگر را برداریم.» لعلّ مرگ فرا رسد.
کسیکه اینطور برای آخرت مهیّا شود، میتواند در زمین و کشتزار قلب خود، خدا را بیاورد، أمّا کسیکه اینطور نباشد دائماً در آرزوهاست و دائم به خودش نوید میدهد که هفتاد سال عمر میکنیم و الآن جوان هستیم، بعداً أعمال نیک انجام میدهیم، بعداً صدق گفتار و عمل داریم، بعداً نماز شب میخوانیم، بعداً عبادت میکنیم.
خداوند تبارکوتعالی در قلب چنین شخصی وارد نمیشود، چون یا جای شیطان است و یا جای خدا! نمیشود یک زمین را از دو دانه مخالف پر نمود.
انسان باید هرچه زودتر به سمت خدا حرکت کند؛ معلوم نیست عمر انسان کفاف دهد و فرصتی بعد از این باشد. مضافاً به اینکه مرحوم علاّمه والد معظّم میفرمودند: از کجا که انسان بعداً در مقام اطاعت برآید؟! و درباره اینکه میگوئید: الآن بهواسطه شواغل و مشاغل نمیتوانیم آنطور که باید و شاید اطاعت پروردگار کنیم، میفرمودند: نوعاً انسان در گیر و دار مشاغل و شواغل است، خداوند برای انسان راحتی خلق نکرده و انسان باید در همین گیر و دارها بار آخرت خود را ببندد.
در اینجا امام سجّاد علیهالسّلام که از همان منبع و آبشخوار حضرت رسول أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم سیراب شدند، همان مطلب حضرت را با عبارت دیگر بیان میفرمایند.
رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: «قسم به آن خدائی که جان من در دست اوست هیچگاه چشمم را باز نکردم مگر اینکه امید برهمزدن آن را نداشتم و هیچگاه لقمهای برنداشتم مگر اینکه خوف داشتم این لقمه گلوگیر من شده پایین نرود و موت من فرا رسد.»
کلام امام سجّاد علیهالسّلام هم همان مطلب است که میفرمایند: «خدایا ما را از طولانیبودن آرزو باز دار به اینکه در مقام عمل صدق داشته باشیم، با اخلاص عبادت و اطاعت کنیم، به نحوی که این اخلاص در عمل و عبادت، آرزوی ما را مهار کند و دیگر آرزوی تمامشدن ساعت یا روزی را نداشته و آرزوی برداشتن قدمی بعد از قدم یا متصّلشدن نَفَسی به نَفَس دیگر را نداشته باشیم.»
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. نهجالبلاغة، خطبه ۴۲، ص۸۳ .
۲. همانمصدر، حکمت ۱۴۷، ص۴۹۶.
۳. صدر آیه ۸، از سوره ۷، الأعراف.
۴. الکافی، ج۸، ص۴۲.
۵. مجموعهورّام، ج۱، ص۲۷۱.
۶. همانمصدر.
۷. فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَادَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلاّ دَآبَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُو فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَالَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ. آیه ۱۴، از سوره ۳۴: سبأ
«و زمانیکه مرگ را برای سلیمان مقرّر کردیم کسی دیگران را از مرگ او آگاه نساخت جز موریانهای که عصایش را خورد و او به زمین افتاد. همینکه افتاد جنّیان فهمیدند که اگر علم غیب داشتند در عذاب خوارکننده باقی نمیماندند.»
۸. مجموعهورّام، ج۱، ص۲۷۱ و ۲۷۲.
۹. عیونأخبارالرّضا علیهالسّلام، ج۲، ص۷۰.
۱۰. نهجالبلاغة، خطبه ۴۲، ص۸۳ .
۱۱. الکافی، ج۸، ص۴۲.
۱۲. مجموعهورّام، ج۱، ص۲۷۱ و ۲۷۲.
۱۳. الخصال، ج۱، ص۱۵.
۱۴. بحارالأنوار، ج۷۰، ص۱۶۷.
۱۵. مجموعهورّام، ج۱، ص۲۷۱.
۱۶. همانمصدر، ج۲، ص۵۲.
۱۷. الأمالی شیخصدوق، ص۲۵۶.
۱۸. مفاتیحالجنان، ص۶۱. دعای کمیل
۱۹. الصّحیفهالسّجّادیة، ص۱۷۲، دعای ۴۰: إذا نُعِیَ إلیه میّتٌ أو ذکَر الموتَ.