گلشن احباب جلد نهم - جلسه صد و بیست و هشتم.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
مرحوم علاّمه والد در جلد نهم کتاب معادشناسی از صفحه ۴۶۲ تا آخر کتاب که حدوداً سی صفحه میباشد أشعاری از سیّد حمیری، راجع به وصایت و خلافت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام و مظلومیّت آن حضرت و کنارگذاشتن ایشان و اینکه افرادیکه لایق خلافت رسول الله نبودند در منصب أمیرالمؤمنین علیهالسّلام بهحسب ظاهر قرار گرفتند، ذکر نمودهاند.
إنشاءالله رفقا این صفحات را به دقّت مطالعه کرده و سعی کنند این أشعار را حفظ نمایند، زیرا حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیه وآلهوسلّم در عالم رؤیا به امام رضا علیهالسّلام فرمودند: «این قصیده را از بر کن و شیعیان ما را امر کن آن را حفظ کنند! و بدانها بگو: هرکس این قصیده را حفظ کند و بر قرائت آن مداومت نماید، من بر خدای متعال ضامن میشوم که او را به بهشت ببرد.»
اگر توانستید همهاش را حفظ کنید و إلاّ حتّی اگر یک خطّ آن را هم توانستید حفظ کنید که بسیار مفید است و فائده آن را بیان خواهیم کرد.
أمّا بیان عبارت ایشان:
علاّمه مجلسی در جلد یازدهم از بحارالأنوار، ص۲۰۳، [۱] از طبع کمپانی گوید:
من در بعضی از تألیفات اصحاب ما: شیعه امامیّه چنین یافتم که: او با إسناد خود از سَهلبنذِبیان روایت میکرد که میگفت: من روزی از روزها قبل از اینکه أحدی از مردم به خدمت حضرت علیّبنموسیالرّضا علیهماالسّلام بیاید به محضرش مشرّف شدم.
حضرت فرمود: خوش آمدی ای پسر ذبیان! همین الآن قاصد ما اراده داشت که به نزد تو بیاید و پیغام ما را بیاورد که تو در نزد ما بیائی.
من عرض کردم: برای چه امری، ای پسر رسول خدا؟!
حضرت فرمود: برای رؤیا و خوابی که دیشب دیدهام، خوابی که راحت از من ربوده و مرا بیدار و متفکّر داشته است!
من عرض کردم: إنشاءالله خیر است!
حضرت فرمود: ای پسر ذِبیان! گویا نردبانی برای من نصب شده بود که دارای صد پلّه بود. من از آن بالا رفتم و به آخرین درجه آن رسیدم!
من عرض کردم: تو را به طول عمر تهنیت میگویم و چهبسا صد سال عمر میکنی؛ به ازاء هر پلّهای یک سال!
حضرت فرمود: آنچه خداوند اراده کند همان خواهد شد. و سپس فرمود: چون من به بالاترین پلّه نردبان بالا رفتم، چنین دیدم که من در زیر یک قبّه سبزرنگی قراردارم که خارج آن قبّه از داخل آن دیده میشد.
و دیدم که جدّم رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در میان قبّه نشسته است و دو جوان نیکو صورت که نور از صورتشان میدرخشید، در طرف راست و در طرف چپ رسول الله بودند.
و چنین دیدم که یک زن نیکو خلقت و یک مرد نیکو خلقت در برابر او نشسته بودند. و دیدم که مردی در مقابل او ایستاده بود و این قصیده را میخواند:
لِأُمِّ عَـمْرٍو بِاللِوَی مَرْبَعُ
چون حضرت رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم مرا دیدند، به من گفتند: مرحبا، خوش آمدی! ای فرزند من! ای علیّبنموسیالرّضا! بر پدرت علی سلام کن! من بر او سلام کردم. و پس از آن گفتند: بر مادرت فاطمه زهراء سلام کن! من بر او سلام کردم. و سپس گفتند: بر دو پدرت حسن و حسین سلام کن! [۲] من بر آن دو سلام کردم. و سپس گفتند: بر
شاعر ما و مدّاح ما در دنیا: سیّد إسمعیل حِمْیَری سلام کن! من سلام کردم و نشستم.
در این حال حضرت رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم رو به سیّد إسمعیل کرده و گفتند: حال برگرد به إنشاد قصیدهای که ما در آن بودیم! سیّد إسمعیل شروع کرد به خواندن:
لأُمِّ عَمْرٍو بِاللِوَی مَرْبَعُ
طامِسَةٌ أَعْلامُهُ بَلْقَعُ
حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم شروع کردند به گریهکردن. و سیّد همینطور میخواند تا رسید به این بیت:
و وَجْهُهُ کَالشَّمْسِ إذ تَطلُعُ
حضرت رسول الله و فاطمه زهرا سلاماللهعلیهما هر دو گریه کردند و کسانیکه با آن حضرت بودند گریه کردند. و چون به این بیت رسید که:
قالوا لَهُ لَو شِئْتَ أَعلَمْتَنا
إلَی مَنِ الغایَةُ و المَفْزَعُ[۳]
رسول الله دستهای خود را بلند کردند و گفتند: إلَهی أَنتَ الشّاهِدُ عَلَیَّ و عَلَیهِم أَنّی أَعلَمْتُهُم أَنّ الغایَةَ و المَفْزَعَ عَلیُبْنُأَبیطالِبٍ!
و أَشارَ بِیَدِهِ إلَیهِ و هُوَ جالِسٌ بَینَ یَدَیْهِ صَلَواتُاللَهِعَلَیهِ.
«خداوندا! تو گواه بر من و بر امّت کجرو و منحرف من هستی که من به آنها خبر دادم! و آنان را آگاه کردم که غایت و مقصود و پناه و ملجأ بعد از من علیّبنأبیطالب است! و با دست خود اشاره به علی نمود که روبروی آن حضرت نشسته بود.»
حضرت رضا علیهالسّلام گفتند: چون سیّد إسمعیل حمیری از انشاد این قصیده فارغ شد، حضرت رسول الله متوجّه من شدند و گفتند: ای علیّبنموسی! این قصیده را از بر کن و شیعیان ما را امر کن آن را حفظ کنند! و بدانها بگو: هرکس این قصیده را حفظ کند و بر قرائت آن مداومت نماید، من بر خدای متعال ضامن میشوم که او را به بهشت ببرد.
حضرت امام رضا علیهالسّلام فرمودند: رسول الله پیوسته در خواب این قصیده را بر من تکرار کردند تا آن را حفظ شدم و ایناست آن قصیده:
لأُمِّ عَمْرٍو بِاللِوَی مَرْبَعُ
طامِسَةٌ أعْلامُهُ بَلْقَعُ
تَروحُ عَنهُ الطَّیْرُ وَحْشیَّةً
و الأُسْدُ مِن خیفَتِهِ تَفزَعُ[۴]
(بیشتر: قصیده عینیه سید حمیری)
پس همه ما شیعیان مورد خطاب حضرت رسول اکرم صلّیالله علیهوآلهوسلّم به امام رضا میشویم که فرمود: شیعیان ما را امر کن آن را حفظ کنند و بر قرائت آن مداومت نمایند، تا من بهشت را برای آنها ضمانت کنم.
این قصیده موجب تثبیت ولایت أمیرالمؤمنین در قلبها میشود. ما همه ولایت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام را داریم أمّا این ولایت، این معانی عالیه، باید همینطور تذکّر داده شود.
چرا وقتی قصیده سیّد إسمعیل حمیری به اینجا رسید که:
و رایَةٌ یَقدُمُها حَیْدَرٌ
و وَجْهُهُ کَالشَّمْسِ إذ تَطلُعُ
«پرچمی هست که جلودار این پرچم علیّبنأبیطالب است که صورتش مثل نور خورشید درهنگام طلوع میدرخشد»، رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و فاطمه زهرا گریستند؟ این قصیده مصائب آن بزرگواران را یادآور میشود. قصیدهای است که تثبیت ولایت میکند؛ آن معانی باید در قلبها تثبیت شود.
چرا باید مجالس ذکر داشته باشیم؛ آیا اگر یک لا إله إلاّ الله بگوئیم کافی است؟ یک نماز بخوانیم کفایت میکند؟ چرا باید پنج موعد نماز بخوانیم؟ چرا؟ برای اینکه رشد کنیم.
چرا مرحوم قاضی میفرماید: که هرکس قصیده تائیه کبرای ابنفارض را حفظ کند عاشق خدا خواهد شد؟ برای اینکه این قصیده تائیّه بهقدری عالی و بهقدری جمیل و تأثیرگذار است که انسان را به یاد سیر إلی الله و لقاء حضرت حق میاندازد.
چرا گفتهاند: در نماز شب قرآن بخوانید، قرآن را باحال بخوانید؟ آقا میفرمودند: با خدا کیف کنید، با قرآن کیف کنید! همینطوری نخوانید: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ * اللَهُ الصَّمَدُ * لَمْیَلِدْ وَ لَمْیُولَدْ * وَ لَمْیَکُن لَهُو کُفُوًا أَحَدٌ. نه آقا! با قرآن کیف کنید! با خدا کیف کنید!
وقتی پهلوی رفیقتان مینشینید، یک وقت با هم یک ساعت صحبت میکنید و بعد میروید، ولی هیچ ثمرهای ندارد؛ أمّا یک وقت مینشینید و به هم دل میدهید و با هم عشق میکنید و یک ساعت از همدیگر بهرههای معنوی و روحی میگیرید.
فرمود: شما شیعیان ما با مجالستتان یعنی با نشستن با همدیگر، امر ما را إحیا کنید، زنده نمائید؛ فَإنّ لُقِیّا بَعضِهِم بَعضًا حَیَوةٌ لأَمْرِنا؛ رَحِمَ اللَهُ عَبْدًا أَحْیا أَمْرَنا. [۵] «دیدار شیعیان با یکدیگر زندهشدن امر ماست؛ خداوند رحمت فرماید کسی را که امر ما را إحیا نماید.»
و فرمود: تَزاوَروا و تَلاقَوْا و تَذاکَروا أَمْرَنا و أَحْیوهُ. [۶] «به زیارت همدیگر بروید و همدیگر را ملاقات کنید و از امر ما و معارف ما با هم سخن بگوئید و امر ما را إحیا نمائید.»
إحیاکردن به ایناستکه: راجع به توحید صحبت کنید، راجع به خدا صحبت کنید، راجع به ولایت صحبت کنید. با عشق خدا با همدیگر بنشینید، تا امر ما زنده شود.
همانطور که انسان گرسنه با لذّت غذا میخورد، و استفاده میبرد، نشستن دو یار خدائی پهلوی همدیگر برای خدا، بدون در نظر داشتن هیچ امری از امور دنیائی و غیرخدائی، هم همینطور است؛ چقدر در روایات برای یاد خدا فضیلت بیان شده است!
این أشعار تائیّه کبرای ابنفارض که همهاش راجع به خداست و تمام عقبات سلوک و ریزهکاریهای آن را بیان کرده است، خواندن این أشعار باعث میشود انسان به یاد خدا بیفتد؛ وقتی به یاد خدا افتاد، محبّت خدا همینطور شعله میکشد، شعله میکشد، تا اینکه إنشاءالله همه وجود انسان را بگیرد.
این معنی در أشعار سیّد حمیری هم بعینه وجود دارد؛ انسان را به یاد ولایت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میاندازد. ولایت أمیرالمؤمنین همان ولایت خداست. به یاد أمیرالمؤمنین شب و روز انسان میگذرد، با أمیرالمؤمنین عشقبازی میکند و از این عالم کثرت و عالم طبع منصرف میشود.
روی همین جهت است که در میان این همه أشعار، حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میفرمایند: أشعار سیّد را حفظ کنید! به امام معصوم میفرماید: ای پسرم! این أشعار را حفظ کن! با اینکه سیّد حمیری معصوم نبوده، بلکه در ابتدا شراب هم میخورده است.
این أشعار را فُضیل هم برای امام صادق علیهالسّلام میخوانده است. فضیل میگوید:
من مرتّباً این أشعار را میخواندم تا رسیدم به این بیت:
و رایَةٌ یَقدُمُها حَیدَرٌ
و وَجْهُهُ کَالشَّمْسِ إذ تَطلُعُ
می گوید: صدای گریه بلندی از پشت پرده شنیدم، حضرت به من گفتند: این أشعار از کیست؟! من عرض کردم: از سیّدبنمحمّد حِمیَری است! حضرت گفتند: خدا او را رحمت کند!
من عرض کردم: من خودم دیدم که او نبیذ میخورد! حضرت گفتند: خدا او را رحمت کند! من گفتم: من خودم دیدم که او نبیذ رُستاق میخورد! فرمود: یعنی شراب و خمر میخورد؟! گفتم: آری!
حضرت گفتند: خداوند او را بیامرزد و این بر خداوند سنگین نیست که دوست و محبّ علی علیهالسّلام را مورد غفران خود قرار دهد! [۷]
محبّت أمیرالمؤمنین کیمیائی است که همه گناهان را محو و نابود میکند. در روایت داریم که: در مدینه مردی بود که روغن زیتون میفروخت. اینقدر محبّت به رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم داشت که هرگاه میخواست سر کار برود، میآمد خدمت رسول خدا درحالیکه رسول خدا در جمعیّت نشسته بودند، حضرت را یک نگاه میکرد و میرفت.
و وقتی میآمد وارد نمیشد و از همان دم در ایستاده حضرت را تماشا میکرد و حضرت هم چون میدانستند که او آمده تا ایشان را ببیند سر خود را بالا میآوردند تا بتواند حضرت را از میان جمعیّت نگاه کند، و برنامهاش هر روز همینطور بود.
یکبار آمد و حضرت را نگاه کرد و به دنبال کارش رفت، ولی هنوز مدّتی نگذشته بود که دوباره برگشت و دوباره حضرت را نگاه کرد، حضرت صدایش کردند و فرمودند: بیا بنشین! وقتی نشست، پرسیدند: چه شد که امروز برگشتی؟ گفت: امروز از یاد شما و محبّت شما حالتی در قلبم به وجود آمد که نتوانستم دنبال کارم بروم و دوباره برگشتم تا شما را ببینم.
بعد، چند روز گذشت که نیامد، حضرت سراغش را گرفتند، گفتند: چند روز است که او را ندیدهایم. حضرت حرکت کرده و به بازار روغنفروشها رفتند و دیدند مغازهاش خالی است. از همسایگانش پرسیدند، گفتند: از دنیا رفته است و مرد امین و راستگو و درستکاری بود، ولی یک عیب داشت که پشت سر زنها راه میافتاد. حضرت فرمودند: خدا رحمتش کند، خیلی ما را دوست داشت، اگر بردهفروش هم بود[۸] خداوند او را میبخشید. [۹]
یعنی محبّت رسول خدا کیمیاست، کیمیائی است که حضرت میفرمایند: با وجود آن، اسم گناهان را نیاورید. وقتی محبّت رسول الله در دل کسی قرار گرفت و این محبّت بالا گرفت، گناه ثقلین را هم داشته باشد، گناهی برایش نمیماند.
حضرت نمیفرماید: برو گناه کن و گناهکردن اشکالی ندارد! نه آقا! اشکال دارد، گوشش را هم میگیرند، ولی در نهایت، بهواسطه محبّت پاکش میکنند؛ گاهی در همین دنیا پاک میشود و میرود و گاهی در برزخ و گاهی در قیامت، ولی بالأخره پاک میشود.
سیّد وقتیکه میخواست از دنیا برود پاک از دنیا رفت. سیّد حمیری شراب میخورد ولی اینقدر محبّت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام را دارد که این شعر را رسول خدا میخواند و گریه میکند و به امام معصوم امر مینماید که این قصیده را حفظ کند.
سیّد حمیری وقتی میخواست از دنیا برود همه نشسته بودند؛ شیعیان نشسته بودند، اهلتسنّن هم نشسته بودند. یک نقطه سیاه بر صورتش پیدا شد، شروع کرد به زیادشدن تا اینکه صورت او را سیاه کرد.
افرادی از شیعیان که در نزد او بودند بسیار محزون و مغموم شدند، ولی سنّیها شروع کردند به سرزنش شیعیان، که شیعیان اعتقاد دارند علیّبنأبیطالب امامشان آنها را نجات میدهد، این سیّد سیاه شده است، کسی او را نجات نمیدهد!
چیزی نگذشت که در همان جائی که نقطه سیاه ظاهر شده بود، یک نقطه سفید و نورانی و درخشان پیدا شد و تمام صورت سیّد سفید و نورانی شد. حالا که دارد از دنیا میرود، با حال سرور و شادی، در مدح أمیرالمؤمنین ابیاتی عالی و راقی سرود:
کَذَبَ الزّاعِمونَ أنّ عَلیًّا
لَنیُنَجّی مُحِبَّهُ مِن هَناتِ
قَد وَرَبّی دَخَلتُ جَنَّةَ عَدنٍ
و عَفا لی الإلهُ عَن سَیِّئاتی[۱۰]
«دروغ میگویند آنهائی که گمان میکنند أمیرالمؤمنین علیهالسّلام دوست و محبّ خود و عاشق خودش را از مهلکه نجات نمیدهد.
قسم به خدا که من داخل در بهشت عدن شدم و پروردگار از همه گناهانم در گذشت.»
ایناست محبّت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام! کیمیائی که اگر انسان گناه انس و جن را داشته باشد و محبّتش مثل محبّت سیّد حمیری شدید باشد، در همین نشئه دنیویّه تمام گناهان او را پاک میکند.
البتّه نه اینکه فشارش ندهند، فشارش میدهند، او را زیر سنگ آسیا میبرند، ولی پاکش میکنند. بالأخره همینجا پاکش میکنند؛ همانطور که سیّد حمیری را پاک کردند و همانطور که آن مرد روغنفروش را پاک کردند و رسول خدا او را دوست داشتند و برایش طلب رحمت و غفران کردند.
خلاصه اینکه: ما باید با توحید زنده باشیم، با ولایت أمیرالمؤمنین زنده باشیم. مداومت بر این أشعار موجب بهجت و سرور و تثبیت مقام توحید و ولایت أمیرالمؤمنین در ما میشود.
این معانی باید دائماً در قلبمان باشد، دائماً متذکّر باشیم و این أشعار را بخوانیم، تا إنشاءالله ولایت أمیرالمؤمنین تثبیت شده، صبغه و رنگ إلهی بگیریم. محبّت خدا در قلبمان شعلهور شود و خدا ما را به أعلی درجات یقین برساند.
اللَهمّ وفِّقنا لما تُحبّ و تَرضَی و جنّبنا عمّا یُسخِطُک و تَنهَی.
عزیزان این مطالبی که عرض شد را به سروران دیگر از أحبّه بیان کنند که إنشاءالله همه سعی کنند این أشعار را حفظ کرده، دائمًا بخوانند و مرور کنند. جلد نهم معادشناسی از صفحه ۴۶۲ تا آخر کتاب را با دقّت مکرّراً بخوانید.
خداوند به درجات مرحوم علاّمه که این مطالب را نوشتند بیفزاید و ایشان را از همه ما راضی گرداند و ما را در مسیر ایشان قرار دهد تا إنشاءالله از کجی و اعوجاج دور بمانیم.
حالت تواضع ما را نسبت به پروردگار زیاد کند تا تواضع، ما را به نهایت ذلّ و مسکنت برساند و ما را به أقصی درجه یعنی عبودیّت محضه و مطلقه خود رهنمون گردد.
همه اولیاء خود از ماضین، همه آنهائی که بر ما حق دارند؛ مرحوم قاضی (مرحوم علاّمه والد میفرمودند: ما هرچه داریم از مرحوم قاضی داریم؛ یعنی آنچه از مرحوم حدّاد به ما رسیده از مرحوم قاضی رسیده است) مرحوم حدّاد، مرحوم آقای انصاری، مرحوم آقا سیّد احمد کربلائی، مرحوم آخوند ملاّحسینقلی همدانی، مرحوم آقا سیّد علی شوشتری و مرحوم جولا، بر درجات ایشان که غریق رحمت واسعه هستند بیفزاید.
بارپروردگارا! ما را مورد غفران خودت قرار بده! ما را به أعلی علیّین برسان!
إنشاءالله خدا دستمان را بگیرد تا این عوالم را طی کنیم. از خدا بخواهیم إنشاءالله آن شرابهای طهور که به اولیاء خود کرامت فرمود به ما هم کرامت بفرماید.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. بحارالأنوار، ج۴۷، ص۳۲۸.
۲. چون مادر حضرت باقر علیهالسّلام، فاطمه دختر امام حسن مجتبی بود، لذا حضرت باقر را «ابنالخِیَرَتَین» گویند؛ یعنی از طرف پدر و مادر هر دو پسندیده و نیکوست. فلذا حضرت باقر از طرف پدر حسینی، و از طرف مادر حسنی هستند. و حضرت امام حسن هم همچون حضرت امام حسین، جدّ آن حضرت است.
و علی هذا، ائمّه طاهرین از حضرت باقر تا حضرت صاحبالأمر همگی از اولاد حسنین هستند. و اینکه میبینیم در زیارات به لفظ: یابنَ الحسنِ و الحُسین آمده است، برای این جهت است.
و بر همین اساس، حضرت رسول الله در این رؤیا و خواب به حضرت رضا فرمودند: بر دو پدرت یعنی بر حسن و حسین علیهماالسّلام سلام کن! (تعلیقه)
۳. «گروهی از مسلمانان به رسول خدا گفتند: ای کاش ما را مطّلع میکردی که بعد از تو مقصود و پناه امّت کیست؟ «
۴. معادشناسی، ج۹، ص۴۶۲ تا ۴۶۵.
«اُمّعمرو (محبوبه من) در منتهیإلیه زمین شنزار و مجمع رملها و ریگها یک خانه خرّم بهاری داشت که اینک تمام علامات و نشانههای آن دستخوش زوال و نابودی گردیده و به یک زمین خشک و لم یزرع تبدیل شده است.
آن خانه بهگونهای خراب شده است که پرندگان چون بدانجا رسند عبور میکنند و هرگز فرود نمیآیند. و شیران قویدل از ترس آن محل، دچار هراس و اضطراب میگردند.»
۵. الکافی، ج۲، ص۱۷۶.
۶. همانمصدر، ص۱۷۵.
۷. بحارالأنوار، ج۴۷، ص۳۲۶.
۸. بردهفروشی شغلی مکروه است و معمولاً همراه با نوعی قساوت قلب و ظلم و ستم میباشد و لذا در روایات مورد مذمّت قرار گرفته است.
مرحوم ملاّ محمّدصالح مازندرانی (ره) در شرح این حدیث فرموده است: النَّخّاسُ بَیّاعُ الرَّقیقِ و هو فَظٌّ غَلیظُ القلبِ فاجرٌ فاسقٌ لایُبالی بِالفُسوقِ و التَّدلیسِ و المَکرِ و قَدوَرَدت فی ذمِّه رِوایاتٌ کَثیرةٌ؛ مِنها ما رُوی عَن الباقرِ علیهالسّلامُ: إنّ رَسولَ اللهِ صَلَّیاللهُعلَیهِوءَالِهِ قالَ: إنّ شَرَّ النّاسِ مَن باعَ النّاسَ (شرحالکافی، ج۱۱، ص۴۱۸)
و مرحوم مجلسی (ره) فرموده است: و لَعلّ المُرادَ مَن یَبیعُ الأحرارَ عَمدًا (مرءَاةالعقول، ج۲۵، ص۱۷۹) «شاید منظور از بردهفروش در اینجا کسی باشد که افراد آزاد را به زور و با عمد به عنوان برده میفروشد.»
و مرحوم علاّمه شعرانی (ره) در تعلیقه فرموده است: النَّخّاسُ بایعُ العبیدِ و الإماءِ لَیس نَفسُ عَملِه حَرامًا و لا التَّمتّعُ بالجَواری إن کُنَّ مِلکًا له و لَکن کَثیرًا مِنهم کانوا دَلاّلین یَبیعون إمآءَ غیرِهم و یَتمتَّعون بِها مِن غَیر وجهٍ مُحلَّل (شرحالکافی، ج۸، ص۳۴۶)
«نخّاس فروشنده غلامان و کنیزان است و اصل این شغل حرام نیست و اگر از کنیزانی که ملک خود او هستند تمتّع ببرد نیز عمل حرامی نکرده است، ولی بسیاری از بردهفروشان کارشان دلاّلی بوده و کنیزان دیگران را میفروختند و در زمانی که کنیزان برای فروش در نزد ایشان امانت بودند بدون اجازه صاحبانشان از ایشان تمتّع حرام میبردند.»
أقول: این وجه که در کلام مرحوم علاّمه شعرانی (ره) آمده است با سیاق روایت مناسبتر است.
۹. الکافی، ج۸، ص۷۸.
۱۰. بحارالأنوار، ج۶، ص۱۹۳.