گلشن احباب جلد دهم - جلسه صد و سی و هفتم.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
ابنفارض مصری در تائیّه کبری میفرماید:
و مَن یَتَحَرَّشْ بِالجَمالِ إلی الرَّدَی
رَأَی نَفسَهُ مِن أنفَسِ العَیشِ رُدَّتِ
و نَفسٌ تَرَی فی الحُبِّ ألاّتَرَی عَنًا
مَتَی ما تَصَدَّتْ لِلصَّبابَةِ صُدَّتِ
و ما ظَفَرَتْ بِالوُدِّ روحٌ مُراحَةٌ
و لا بِالوَلا نَفسٌ صَفا العَیشِ وَدَّتِ
و أینَ الصَّفا؟ هَیهاتَ مِن عَیشِ عاشِقٍ
و جَنَّةُ عَدْنٍ بِالمَکارِهِ حُفَّتِ
و لی نَفسُ حُرٍّ لَو بَذَلْتِ لَها علَی
تَسَلّیکِ ما فَوقَ المُنَی ما تَسَلَّتِ[۱]
افرادیکه اهل سلوک بودند خدمت مرحوم علاّمه والد عرض میکردند: ما مدّت مدیدی است در این راه آمدهایم أمّا هیچ چیزی عائدمان نشده است.
همین مطلب را بعضاً از مرحوم آقای انصاری و سائر بزرگان سؤال نموده و به ایشان عرض میکردند: سنواتی است وارد این راه شدهایم، حالا ده سال، پانزده سال، بیست سال، کمتر یا بیشتر، أمّا چیزی عائدمان نشده است!
یادم هست که یکی از دوستان و رفقا این سؤال را نمود، آقا فرمودند: آیا شما آن دستوراتی را که ما دادیم عمل کردید؟ گفت: نه آقا عمل نکردیم! فرمودند: پس چه انتظاری دارید؟! اگر کسی عمل کرد جلو میرود و میرسد؛ به هر مقداری که عمل کرده باشید به همان مقدار بهره میبرید. هرچقدر کاسه بیاورید همان مقدار آش میبرید!
میفرمودند: در تابستانها حدّأقل یک ساعت به اذان صبح و در زمستانها یک ساعت و نیم إلی دو ساعت به اذان صبح بیدار شوید. حالا ما چقدر به این دستورات عمل کردیم؟! خودشان از همان اوّل که واردسلوک شدند مقیّد به بیداری شب بودند و در زمستانها که شبهاطولانی است حدّأقل دو ساعت به اذان بیداربودند. بگذریم از بسیاری از شبها و شبهای قدر و شبهائی که احیاء آن مستحبّ است که تمام شب را تا به صبح بیدار بودند؛ خلاصه باید کار کرد.
و نَفسٌ تَرَی فی الحُبِّ ألاّتَری عَنًا
مَتَی ما تَصَدَّتْ لِلصَّبابَةِ صُدَّتِ
«نفسی که میخواهد در محبّت هیچ سختیای نبیند و همهاش عیش و نوش باشد، هر وقت به طرف عشق خدا آمد که بهرهای بگیرد، دست منع از جانب پروردگار به سینهاش خورده و او را به عقب میرانَد.»
چرا؟ چون این نفس راحتطلب است و نمیخواهد بلند شود، میخواهد همینطور که در رختخواب خوابیده از آن شرابهای بهشتی نصیبش شود و بهره ببرد؛ نمیشود! باید بلند شود و خود را از رختخواب بکَند.
بدون اینکه تهجّد داشته باشد میخواهد به آن معانی برسد، نمیشود! بدون اینکه آتش عشق وجودش را مشتعل کرده و بسوزاند میخواهد برسد، نمیرسد! بدون اینکه ذکر بگوید میخواهد برسد، نمیشود!
یکبار علاّمه والد از یک نفر پرسیدند: شما چه مدّتی است که این ذکرها را نگفتهاید؟ گفت: الآن حدود چهار پنج ماه است ذکرها ترک شده است.
چهار پنج ماه این ذکرها ترک شده است؟! مثل اینکه گلدانی که گل رازقی یا گل دیگری دارد را چهار یا پنج ماه آب ندهید، چه میشود؟ خشک میشود! آیا غیر از ایناست؟!
شما که درخت گردوی تنومند نیستید! آن درخت گردو آقای حدّاد رضواناللهتعالیعلیه و مرحوم قاضی بودند؛ آنها آنقدر ریشه دوانده بودند که به آب رسیده بودند و از زمین و آسمان روزی خود را میگرفتند، معذلک آنها بیداری شبها را کماکان داشتند و نقصانی در عباداتشان حاصل نشد.
أمّا این یک الف قدّ گل رازقی را باید آب داد و إلاّ خشک میشود، چون ریشهای ندارد تا از چاههای زیرزمینی استفاده کند، باید از آن نگهداری کنید و آن را با نخی به دیوار حیاط میخ بزنید که باد آن را نشکند.
بیحساب نیست که وقتی خدمت آقا سؤال کردند: آقا ما الآن ده یا بیست سال است که آمدهایم ولی به جائی نرسیدهایم، آقا فرمودند: آیا شما عمل کردید و به جائی نرسیدید؟!
چقدر نماز شب از شما قضا شده است؟ چقدر از نمازها و نماز شبهائی که خواندهاید توجّهتان شش دانگ بوده؟ چقدر توجّه پنج دانگ داشتهاید؟ چقدر توجّه چهار دانگ بوده و چقدر أصلاً توجّه نداشتید؟ انسان یک حساب سر انگشتی بکند متوجّه میشود!
مراقبه و محاسبه برای همین است که انسان همیشه حساب دستش باشد و حساب از دستش نرود. معنا ندارد «چهار ماه ذکر نگفتم!» آقا فرمودند: چرا چهار ماه ذکر نگفتید؟! شما چهار ماه از قافله عقب ماندید! بعضی میگفتند: یک سال یا دو سال است که ذکر نگفتیم! عقب میمانید!
ذکر غذاست! در روایت داریم: کسیکه شبی غذا نخورد قوّهای از او میرود که دیگر به او برنمیگردد؛ مَن تَرَکَ العَشآءَ نَقَصَتْ عَنهُ قُوَّةٌ و لاتَعودُ إلَیهِ. [۲] «هرکس غذای شب را ترک کند نیروئی از او زائل میشود که دیگر برنمیگردد.» لذا باید شبها ولو یک لقمه غذا یا یک جرعه آب بخورید و اینطور نباشد که شب را بدون غذا بگذرانید.
غذای روح نیز همینطور است. لذا انسان باید شب ذکر بگوید، روز ذکر بگوید؛ وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً. [۳] «و هر صبح و شب خدا را به پاکی یاد کنید و تسبیح نمائید.»
در هر مرحلهای ذکر داریم، هر کاری که انسان میخواهد شروع کند دعای خاصّی دارد؛ اینکه کدام دعا و کدام ذکر را در چه وقتی بگوید برای همین است.
خلاصه اینکه ابنفارض میفرماید: نمیشود با راحتی و عیش و نوش، خدا را در آغوش گرفت؛ این محال است و نمیشود! عشق خدا با سختی همراه است. نه تنها عشق خدا که کسب و کار دنیا نیز با مشکلات همراه است.
کسیکه بخواهد کار کند بالأخره باید صبح از خواب بلند شده به مغازه برود و سرما و گرمای هوا را تحمّل کند، ناراحتیها را متحمّل شود، همه مشتریها که خوشبرخورد و طَلیقالوجه نیستند، بعضیها تندخو هستند، برخی چکشان برگشت میخورد؛ کاسب باید تمام اینها را تحمّل کند و با آنها با خوشروئی برخورد کند تا بتواند کاسبی کرده و یک لقمه نانی بهدست آورد.
آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: راه خدا نیز همینطور است؛ سختی دارد، مشکلات دارد و انسان باید تمام اینها را با جان و دل بخرد. چرا؟ چون مقصد او عالی است!
کسیکه میخواهد بالای کوه الوند برود و بر تمام همدان إشراف داشته باشد، باید رنج بالارفتن از کوه را به خود بقبولاند و متحمّل سختی شود. این کوه که مثل جادّه نیست تا انسان راحت حرکت کند؛ زمینخوردن دارد، خستگی دارد!
یکدفعه با دوستان و رفقا در خدمت مرحوم علاّمه والد به همدان رفتیم. یک روز قرار گذاشتیم به کوه الوند برویم، البتّه بدون حضرت آقا. حدود یک ساعت، یک ساعت و نیم راه رفتیم تازه رسیدیم به دشت میشان، دیدیم دیگر پا یارای رفتن ندارد؛ کوهنوردی آمادگی میخواهد. شاید تا کوه الوند سه ساعت راه بود، هرچه گفتند: بیائید برویم. گفتیم: نه! همینجا بس است و ما همینجا مینشینیم، ما به فیضش رسیدیم!
حالا راه خدا هم همینطور است. انسان که در راه خدا حرکت کرد و بالا رفت دیگر راه برگشتی ندارد و اگر رفت باید برود؛ آن بالا جای اطراقکردن نیست، جائی و مأمنی نیست که انسان اطراق کند. اینطور نیست که در وسط راه قصری درست کنند تا شما اطراق کنید، نه آقاجان! شما یا أصلاً نباید بروی یا اگر رفتی باید سرت را پائین بیندازی و به راه خود ادامه دهی و أصلاً به این طرف و آن طرف نگاه نکنی. البتّه حق ایناستکه باید رفت و باید سختیهای آن را نیز تحمّل کرد و گرنه بالأخره در آخرت شما را بالإجبار میبرند که سختی آن بیشتر است.
در بیابان طلب گرچه زهر سو خطری است
میرود حافظ بیدل به تولاّی تو خوش[۴]
در این راه خستگی هست، پای انسان به سنگ میخورد، درد میگیرد. در راه خدا شیطان هست، نفس أمّاره هست، أمّا انسان شیطان را نمیبیند؛ إِنَّهُ یَرَیٰکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ. [۵] «او و دارودستهاش شما را میبینند و شما او را نمیبینید.» دائماً سنگ میاندازند و سنگ میزنند. وقتی برای حضرت ابراهیم با آن مقامش در منی ظاهر میشود، دیگر ما جای خودمان را داریم.
خداوند رحمن این شیطان را بر ما مسلّط کرده است. خدا از روی رحمت خود که میخواهد ما را بالا ببرد شیطان را به جان ما انداخته است؛ حالا تا ما چقدر مرد باشیم که به او سیلی زده و او را از خود دور کنیم. تازه اگر مرد باشیم و او را بزنیم باز سرش را بلند میکند! دو مرتبه او را زمین بزنیم باز سرش را بلند میکند! آنقدر باید شیطان را بزنید که رمقش گرفته شود و دستهای خود را بالا بیاورد و بگوید: تسلیم شدم! همانطور که رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: بَلَی و لَکِنَّ شَیْطانی أَسلَمَ عَلَی یَدی. [۶]
پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم یکبار فرمودند: با هرکسی شیطانی هست که او را دعوت به گناه میکند. پرسیدند: آیا با شما هم چنین شیطانی وجود دارد؟ فرمودند: بَلَی وَ لَکِنَّ شَیْطانی أَسلَمَ عَلَی یَدی. «بله ولیکن شیطان من (یعنی نفس من که شیطان از راه نفس در انسان نفوذ میکند) به دست من رام و تسلیم شده است.»
شیطان اینگونه بر ما مسلّط است و نفس أمّاره هم که آلت دست شیطان است. شیطان کار خود را بلد است و میداند که هرکس خواستش چیست و چه میل دارد و از همان نقطه ضعف و از طریق همین نفس أمّاره وارد میشود.
خدا اینها را مسلّط کرده و البتّه قوّه مقابله با اینها را هم داده است، ذکرش را هم داده است؛ هروقت این شیاطین حمله کردند توکّل بر خدا کنید و بِسمِ الله و أعوذُ بِالله بگوئید؛ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَنٌ عَلَی الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. [۷] «شیطان بر کسانیکه ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند تسلّطی ندارد.»
همچنین این راه، راه صافی نیست که ما به تاخت برویم و برسیم، نه آقا! پر از سنگلاخ و مشکلات است، پر از حیوانات وحشی و درّنده است. حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرمایند: إنّ أَمامَکُم عَقَبَةً کَءُودًا و مَنازِلَ مَخوفَةً مَهولَةً. [۸] «همانا در مقابل شما گردنهای دشوار ومنزلهای ترسناک و هراسآور است.»
حافظ میفرماید:
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نَعوذُ بِالله اگر ره به مأمنی نبری[۹]
راه، خطرناک است! پس انسان باید کمرش را محکم ببندد و با عشق و توکّل بر خدا، با ذلّت و عبودیّت حرکت کند. آقا همیشه این نکته را میفرمودند که: سالک باید طوق عبودیّت را به گردن خود ببندد و در مقابل خدا خودی نبیند؛ اگر خودش را ببنید و خودش را کسی بپندارد، این بیچارگی و بدبختی اوست، این سقوط است و هیچگاه نمیرسد.
باری، نمیتوان با جمال صرف بهسوی خداوند حرکت نمود، بلکه راه عشق توأم با جلال و سختی و مشقّت است. لذا ابنفارض مصری میفرماید:
و مَن یَتَحَرَّشْ بِالجَمالِ إلی الرَّدَی
رَأَی نَفسَهُ مِن أنفَسِ العَیشِ رُدَّتِ
«سالکی که تنها نظر به جمال تو دارد و به آن فریفته گشته و از جلال تو رویگردان است، خود را میبیند که از عالیترین عیش و حیات بهسوی پستی گرائیده است.»
و نَفسٌ تَرَی فی الحُبِّ ألاّتَرَی عَنًا
مَتَی ما تَصَدَّتْ لِلصَّبابَةِ صُدَّتِ
«نفسی که میخواهد در محبّت پروردگار هیچ سختیای نبیند، هروقت به سراغ عشق میرود منع میگردد و برگردانده میشود.»
دست منع از جانب پروردگار به سینهاش خورده و او را برمیگردانند. چرا؟! چون او طالب واقعی نیست و خدا را با راحتی میخواهد؛ با راحتی که نمیشود!
انسان نمیتواند به راحتی از درخت خرما بالا برود. اگر کسی خرما بخواهد ناچار است از درخت خرما بالا برود و خرما بکند؛ سخت است مشقّت دارد، نردبان به این بلندی هم که نیست، پس باید ریسمانی به کمرش ببندد و این ریسمان را در هرکدام از بندهای درخت خرما جای دهد و برود بالاتر؛ مثل افرادیکه برقکش هستند و از تیر برق بالا میروند.
همانطور که انسان برای کندن یک دانه خرما که آن را نوش جان کند باید این سختیها را تحمّل کند، کسیکه خدا را میخواهد نیز باید سختی و مشکلات راه را با جان و دل بخرد.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مُغیلان غم مخور[۱۰]
لذا فرمود: وَ اللَهُ یُحِبُّ الصَّبِرِینَ. [۱۱] «خداوند صبرکنندگان را دوست دارد.» به آنهائی که در راه خدا سختیها را تحمّل میکنند محبّت دارد.
صبر اقسامی دارد؛ الصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: صَبْرٌ عِندَ المُصیبَةِ و صَبْرٌ عَلَی الطّاعَةِ و صَبْرٌ عَنِ المَعْصیَةِ. [۱۲] «صبر بر سه نوع است: اوّل صبر در مصیبت است. دوم صبر بر طاعت خداست؛ (یعنی انسان در اطاعت خدا تحمّل داشته باشد، کسیکه برای اطاعت خدا از خواب بلند میشود صبر میکند، یعنی برای اطاعت خدا خودش را آماده میکند و طاعت خدا را تحمّل مینماید.) سوم صبر از معصیت است.» یعنی تجنّب و إمساک از معصیت، که خودِ إمساک، صبر است.
وَ اللَهُ یُحِبُّ الصَّبِرِینَ. «خداوند صبرکنندگان را دوست دارد.» یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ. [۱۳] «خدا متطهّرین را دوست دارد.» به آنهائی که میخواهند دائم خودشان را پاک کنند محبّت میورزد. «مُتَطَهِّر» از باب تَفَعُّل است؛ تَطَهَّرَ، یَتَطَهَّرُ، فهوَ مُتَطَهِّر. خدا آنهائی که میخواهند یکسره خودشان را از آلودگیها پاک کنند دوست دارد.
و ما ظَفَرَتْ بِالوُدِّ روحٌ مُراحَةٌ
و لا بِالوَلا نَفسٌ صَفا العَیشِ وَدَّتِ
«به عشق و محبّت ظفر پیدا نکرده است روحی که راحتطلب است و کسیکه صفا و پاکی عیش را بدون کدورت و سختی و مشقّت دوست داشته باشد به ولایت نمیرسد! «
روحٌ مُراحَةٌ، یعنی مُستَریحَةٌ؛ روحی که طلب راحتی میکند و کسیکه نازپرورده است نمیتواند به دوست برسد.
نازپرورده تنعّم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد[۱۴]
و أینَ الصَّفا؟ هَیهاتَ مِن عَیشِ عاشِقٍ
و جَنَّةُ عَدْنٍ بِالمَکارِهِ حُفَّتِ
«کجا در راه خدا صفا و راحتی پیدا میشود؟! هیهات! خیلی دور است از عیش و زندگی عاشق در حالتیکه بهشت عدن به سختی و مشکلات پیچیده شده است و وصول به بهشت با سختی است نه آسانی!»
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن[۱۵]
و لی نَفسُ حُرٍّ لَو بَذَلْتِ لَها علَی
تَسَلّیکِ ما فَوقَ المُنَی ما تَسَلَّتِ
«مرا نفس حرّ و آزادهای است که از بند هرچه غیر از توست بیرون است و اگر مافوق آرزوها را به او بدهی که از عشق تو دست بردارد هرگز از محبّت تو دست برنخواهد داشت و عشقت را فراموش نمینماید.»
إنشاءالله خدا به ما توفیق دهد در مقام عمل برآئیم و آنچه عاملین بهره بردند ما هم بگیریم و بهره ببریم. رسول خدا صلّیاللهعلیه وآلهوسلّم فرمودند: لَرَکْعَتانِ فی جَوْفِ اللَیْلِ أَحَبُّ إلَیَّ مِنَ الدُّنْیا و ما فیها. [۱۶] «همانا دو رکعت نماز در دل شب در نزد من محبوبتر است از دنیا و آنچه در آناست.»
خلاصه، باید فرصت را غنیمت شمرد و خدا را از دست نداد! باید در هرکجا که انسان هست؛ در منزل، در کوچه، کنار رفیق، کنار غیررفیق، در هر حال به یاد او و به عشق او زندگی کند و در مقام عمل برآید.
إنشاءالله خدا ما را از عاملین قرار دهد و نفس ما را نفس راحتطلب قرار ندهد و إنشاءالله خداوند به هر شیوهای که میداند موانع را با عافیت از سر راه ما بردارد و خودش را نصیب همه ما بگرداند؛ إنّهُ سَمیعٌ قَریبٌ مُجیبٌ و الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. دیوانابنالفارض، ص۳۱.
۲. بحارالأنوار، ج۶۳، ص۳۴۵.
۳. آیه ۴۲، از سوره ۳۳: الأحزاب.
۴. دیوانحافظ، ص۱۳۲، غزل ۲۹۹.
۵. قسمتی از آیه ۲۷، از سوره ۷: الأعراف.
۶. این عبارت در برخی کتب عرفانی از رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل شده است. ( تأویلات ملاّ عبدالرزّاق کاشانی مشهور به: تفسیرابنعربی، ج۱، ص۲۵۷؛ و الرّسآئلالتّوحیدیّة، رسالة الوسآئط، ص۱۵۰)
ابنشهرآشوب (ره) نیز از آن حضرت روایت نموده است که: إنّ اللهَ أعانَنی علَی شَیطانٍ حَتّی أسلَمَ علَی یَدی. ( مناقبءَالأبیطالب علیهمالسّلام، ج۱، ص۲۳۰)
البتّه مضمون این حدیث در کتب دیگری نیز روایت شده است. ابنعبّاس میگوید: قالَ رسولُ اللهِ صلّیاللهُعلیهِ]وءَالِه[وسلّم: ما مِنکُم مِن أحَدٍ إلاّ و قَدوُکِّلَ بِهِ قَرینُهُ مِنَ الشَّیاطینِ. قالوا: و أنتَ یا رَسولَ اللهِ؟! قالَ: نَعَم، و لَکِنَّ اللهَ أعانَنی علَیهِ فأَسلَمَ. ( مجمعالزّوآئد، ج۸، ص۲۲۵)
همچنین ابنأبیجمهور أحسائی (ره) روایت کرده است که: و رُویَ عنه صلّیاللهُعلیهِوءَالِهوسلّم أنّه قالَ: ما مِنکُم أحَدٌ إلاّ و لَهُ شَیطانٌ. فقیلَ لَهُ: و أنتَ یا رَسولَ اللهِ؟! فقالَ: و أنا! و لَکِن أعانَنیَ اللهُ علَیهِ فأَسلَمَ. ( عوالیاللئالی، ج۴، ص۹۷)
۷. آیه ۹۹، از سوره ۱۶: النّحل.
۸. نهجالبلاغة، خطبه ۲۰۴، ص۳۲۱.
۹. دیوانحافظ، ص۲۱۷، غزل ۴۷۵.
۱۰. دیوانحافظ، ص۱۱۲، غزل ۲۵۴.
۱۱. ذیل آیه ۱۴۶، از سوره ۳: ءَالعمران.
۱۲. الکافی، ج۲، ص۹۱.
۱۳. ذیل آیه ۲۲۲، از سوره ۲: البقرة.
۱۴. دیوانحافظ، ص۱۰۵، غزل ۲۳۷.
۱۵. دیوانسنائی، ص۴۸۸.
۱۶. عللالشّرآئع، ج۲، ص۳۶۳.