توحید و حقیقت عالم

گلشن احباب (جلد دوم) - مجلس بیست‌وسوّم - توحید و حقیقت عالم.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

تسلیم اختیاری

مرحوم آقای حدّاد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: انسان باید طوعاً تسلیم باشد و إلاّ کُرهاً تسلیم خواهد شد؛ یعنی انسان باید با زبان خوش حقیقت توحید را قبول کند و إلاّ با هجر و دوری و عذاب، آن حقیقت را قبول خواهد کرد، چه بخواهد و چه نخواهد!

اگر در این نشئه قبول کرد و تسلیم شد که هیچ، و إلاّ خداوند تا این نفس را به مرحله عبودیّت و تسلیم نرساند دست از سر او بر نمی‌دارد.

خداوند درباره علّت عذاب مجرمین می‌فرماید: إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَهُ یَسْتَکْبِرُونَ.[۱] «وقتی به آنها گفته می‌شود: لا إلهَ إلاّ الله! سرسختی می‌کنند و توحید را قبول نمی‌کنند.» لازم نیست که در ظاهر هم اهل شرک باشند، اگر چنانچه در ظاهر اهل ایمان باشند ولی در باطن توحید را قبول نکنند، در آتش هستند و فرقی نمی‌کند.

خدا فقط افراد طیّب و پاک را در بهشت جای می‌دهد و اگر طیّب نشد محال است در بهشت جای بگیرد؛ کسی‌که به وحدانیّت خدا اقرار نکند راهی به بهشت نداشته و اصلاً بوی بهشت را نمی‌شنود. اقرار به وحدانیّت خدا تنها اقرار لفظی نیست، بلکه باید با تمام شراشر وجود خود قائل به وحدت پروردگار شود. از مؤمنین هم در قیامت ابتدا اعتراف می‌گیرند و وقتی از شرک پاک شده و طاهر گشتند راهی بهشت می‌شوند؛ به همین جهت عالم آخرت برای همه به جز مخلَصین بسیار سخت و دشوار است.

توحید آن‌است‌که انسان از خودش بیرون آمده و از خود منصرف شود تا وحدانیّت پروردگار بر دل و جان او بنشیند، و تا ذرّه‌ای از خودیّت در وجود سالک باقی باشد محال است تجلّیات ربوبی بر قلب او آمده و او به حقائق عالم قدس نائل شود؛ محال است!

تا إماته از این عالم نشده محال است انسان به عالم مثال راه پیدا کند. تا إماته از عالم مثال نشده محال است انسان به عالم قیامت راه پیدا کند. مگر در آیه قرآن نمی‌فرماید: قَالُوا رَبَّنَآ أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِن سَبِیلٍ.[۲] «خدایا! تو ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی، به گناهانمان اعتراف کردیم، آیا راه مفرّی هست؟» از جان ما دیگر چه می‌خواهی؟! ما را دومرتبه میراندی؛ یک مرتبه ما را در این عالم میراندی و در عالم مثال زنده کردی، مرتبه دیگر ما را در عالم برزخ میراندی و از عالم صورت به عالم قیامت برده و زنده کردی. لاَ مَلْجَأَ مِنَ اللَهِ إِلاَّ إِلَیْهِ.[۳] «از خدا گریزی نیست مگر به‌سوی خود خدا!» چون از آنجا آمده‌ایم و به آنجا نیز برمی‌گردیم.

عالَم خیالی

این نشئه نسبت به نشئه عالم مثال کلّی، حکم خواب را دارد و آن نشئه هم نسبت به عوالم بالاتر در حکم خواب است و حقیقت فقط خود خداوند متعال است.

پیغمبر أکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمود: النّاسُ نیامٌ فَإذا ماتوا انْتَبَهوا.[۴] «مردم همه در خواب هستند، هر وقت که بمیرند بیدار می‌شوند!» یعنی الآن که شما را می‌بینیم، این زمین و آسمان و ستارگان را که می‌بینیم و همچنین تمام موجوداتی را که با این چشم حس می‌کنیم، همه را در خواب می‌بینیم و وقتی بیدار می‌شویم متوجّه می‌شویم که اینها همه هیچ بوده و اصلاً وجودی نداشته و همه‌اش صورت بوده است. مرحوم شیخ شبستری می‌فرماید:

تو در خوابی و این دیدن خیال است

هر آنچه دیده‌ای از وی مثال است

به صبح حشر چون گردی تو بیدار

بدانی کین همه وهم است و پندار

همه‌اش توهّمات است! ما در عالم خواب هستیم و مثل انسانی می‌مانیم که در خواب، باغ و قصر و چه و چه می‌بیند و وقتی بیدار می‌شود می‌بیند که: ای وای! ما خواب بودیم و این گلهای رنگارنگ و این چشمه‌هائی که دیدیم همه در خواب بود و حقیقتی نداشت! وقتی هم که انسان از دنیا می‌رود می‌بیند که آنچه در این عالم دیده همه اعتبار بوده و همه‌اش در حکم عکس بوده است.

در این سفر آخر که به زینبیّه مشرّف شده بودیم گاهی اوقات از آقای حدّاد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه سؤال می‌کردیم و ایشان جواب می‌دادند. یک روز در مورد ارتباط این عالم با عالم غیب از ایشان سؤال کردم، ایشان فرمودند: این عالم نیستِ هست‌نماست! و آن طرف هستِ نیست‌نماست!

وقتی این جمله را خدمت آقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیه عرض کردم فرمودند: اگر انسان بخواهد این جمله را شرح دهد یک کتاب می‌شود!

این عالم نیست، موجودیّتی ندارد أمّا هست‌نماست؛ مثل سراب است که قرآن می‌فرماید: کَسَرَابِ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْٔانُ مَآءً.[۵] «مثل سراب می‌ماند که انسان تشنه وقتی از دور نگاه می‌کند، آب می‌بیند.» جلوتر که می‌آید می‌بیند که نیست! نیست أمّا هست‌نماست! و بر عکس، آن عالم هست أمّا نیست‌نماست! آیا خدا را می‌شود نشان داد؟! ابداً نمی‌شود! خدا که کمّیت ندارد، کیفیّت ندارد، صورت ندارد. خدا مُکیِّف کیف و مُصوِّر صُوَر است، چگونه می‌تواند صورت داشته باشد؟! صورت تقیّد و محدودیّت است و در خدا محدودیّت راه ندارد.

اگر ما از این عالم منسلخ شدیم، اگر از نفسانیّات خود و از هواهای خود و از پوچی‌های خود جدا شدیم که شدیم و إلاّ ما را منسلخ می‌کنند؛ یعنی از انسان می‌کَنند! پس چه بهتر است که با دست خودمان تسلیم شویم و در همین نشئه آن معانی دقیقه و آن ظرائف را و آن لذّتهائی که در این حال انسلاخ است را با دست خودمان برای خودمان ایجاد کنیم.

مگر رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم نفرمود: مَن أَرادَ أَن‌یَنْظُرَ إلَی مَیِّتٍ یَمْشی فَلْیَنْظُرْ إلَی عَلیِ‌بْنِ‌أَبی‌طالِبٍ.[۶] «اگر کسی می‌خواهد مرده‌ای که راه می‌رود را ببیند پس به علیّ‌بن‌أبی‌طالب نگاه کند!» انسلاخ از بدن پیدا کرده است؛ جسد دارد و راه می‌رود أمّا روح او نیست، روح او در جای دیگر سیر می‌کند که فرمود: إنّما کُنْتُ جارًا جاوَرَکُمْ بَدَنی أَیّامًا.[۷] «من همسایه شما بودم، همسایه‌ای که فقط بدنش با شما همسایگی داشت.» و روحش در جای دیگری سیر می‌نمود.

این تازه إحیاء و إماته اُولی است! یک إحیاء و إماته دیگر نیز داریم که خداوند او را از عالم حشر می‌میراند و وارد عالم قیامت کرده در آنجا او را إحیاء می‌کند؛ یعنی دو خواب و دو بیدرای در پیش داریم.

یکی خواب در این عالم که وقتی خدا بیدارمان می‌کند عالم صورت را می‌بینیم و آن عالم نیز بیداری محض نیست؛ مثل کسی می‌ماند که دو روز نخوابیده و خیلی خسته است، اگر بعد از سه ساعت او را برای نماز بیدار کنید، بیدار می‌شود ولی تا یک ساعت حالت گیجی داشته و درست متوجّه نمی‌شود! در عالم برزخ نیز همین‌طور است؛ بیدار شده، می‌بیند ولی نسبت به عالم قیامت هنوز حالت گیجی دارد و در واقع بیداری او مشوب به خواب است، لذا خدا به او نهیبی می‌زند و او را بیدارکرده وارد عالم قیامت می‌شود!

أمّا اینکه این نهیب چقدر طول می‌کشد، آیا پانصد سال یا هزار سال طول می‌کشد، این نسبت به افراد متفاوت است! نسبت به سیری که افراد در این عالم داشته‌اند فرق می‌کند.

در عالم قیامت که بیدار شد آنجا دیگر بیداری محض است و در عالم قیامت هیچ صورتی برای سالک متصوّر نیست، صورت نمی‌بیند. عالم قیامت، عالم معناست.

حال تجرّد

خیلی از طالبین آمدند و مدّتها ماندند ولی فقط تکان إجمالی خوردند نه تکان تفصیلی. تکان تفصیلی آن‌است‌که حال «خلع و لبس» به انسان دست دهد. نماز که می‌خوانند بدن را زمین بگذارند؛ لباس بدن را که می‌کند می‌شود: «خَلع»، و وقتی برمی‌گردد می‌شود: «لَبس».

برای بعضی از رفقا این معنا حاصل می‌شد و خدمت آقا عرض می‌کردند که: در حال نماز می‌دیدم که دو تا شدم یکی آن طرف ایستاده و دیگری در حال رکوع و سجود است! این همان حال تجرّد است.

همچنین یک بنده‌خدایی به آقا نامه نوشت و عرض کرد: بعضی از اوقات در حین توجّه، می‌بینم که بدنم یک کنار افتاده و سرد شده و خودم در آن طرف قرار دارم! این همان حال تجرّد است! بعد در ادامه نامه سؤال کرده بود: اگر این حال ادامه پیدا کرد و برنگشت چکار کنم؟

آن خدائی که این حال را می‌دهد خود او نیز برمی‌گرداند! تازه این آغاز تجرّد است و هنوز انصراف بالکلّیه نیست و إجمالاً خلع روح از جسم است؛ انصراف بالکلّیه آن‌است‌که خلع و لبس به تمام معنی‌الکلمة محقّق شده اماته حقیقیّه شود.

برای به‌دست‌آوردن این معانی انسان باید وارد میدان شود، نفسانیّت خود را کنار بگذارد، خودش را و شؤون خودش را کنار بگذارد.

تمام این عالم، خیال است! وَ مَا هَذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ.[۸] «و این زندگانی دنیا جز لهو و بازی بیهوده نمی‌باشد، و همانا زندگانی آخرت حیوة واقعی و محض است، اگر مردم می‌دانستند.» و در جای دیگر می‌فرماید: فَلاَتَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا وَ لاَیَغُرَّنَّکُم بِاللَهِ الْغَرُورُ.[۹] «زندگانی دنیا شما را فریب ندهد وفریبنده‌ای شما را نسبت به خدا فریب ندهد.» و نیز می‌فرماید: وَ غَرَّکُم بِاللَهِ الْغَرُورُ.[۱۰] «دنیای فریبنده شما را فریب داد و گول زد.»

«غَرّ» به معنای گول‌زدن است؛ یعنی حقیقت ندارد، اصالت ندارد و انسان را گول می‌زند.

من که شما را می‌بینم در واقع عکس شما را می‌بینم و در آن عالم انسان متوجّه می‌شود که همه اینها خیال بوده است. حالا اگر ما بر روی این عالم خیال، یک اعتبار دیگر هم بزنیم؛ یعنی روی این عالم مجاز، یک مجاز دیگر نیز بزنیم، چه خواهد شد؟!

پس سالک راه خدا باید توحید را قبول کند و با جان و دل تسلیم باشد، نه اینکه فقط لفظاً تسلیم باشد؛ با جان و دل تسلیم باشد و إلاّ تسلیمش می‌کنند؛ آن‌قدر چوبش می‌زنند تا اقرار کند. اگر انسان با جمال حرکت کند بهتر از این‌است‌که او را با جلال ببرند.

لزوم بیداری شب

باید کار کرد، باید عمل صالح انجام داد، صرف محبّت کفایت نمی‌کند، بیداری شب لازم است! اگر چنانچه شب بیدار نمی‌شود باید غذا کمتر بخورد. کسانی‌که فقط می‌خورند و می‌خوابند حکم بهائم را دارند.

یَأَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ الَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً.[۱۱] «ای جامه به خود پیچیده! شب را به جز مقدار کمی از آن به قیام برخیز!» حالا ما نمی‌گوئیم: بیشتر شب را بیدار باشید، بیشتر شب را بخوابید، ولی لاأقل مقداری از شب را که بیدار باشید؛ اینکه حتماً لازم است!

آقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: اگر بیداری شب نباشد اصلاً دستوراتی که انجام می‌دهد قبول نخواهد شد! بعضی از افرادی که اربعین داشتند اگر یک شب نماز شبشان قضا می‌شد، آقا می‌فرمودند که اربعین خود را از سر بگیرند!

مقدّمات بیدارشدن دست خود انسان است؛ شبها باید زود بخوابید! در آن اوائل آقای حدّاد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه ازمن پرسیدند: آقا شما چه ساعتی از شب می‌خوابید؟ عرض کردم ساعت ده، ده‌ونیم! فرمودند: شما که این وقت می‌خوابید نمی‌توانید برای نماز شب بیدار شوید، خسته هستید!

خیلی‌ها می‌گویند: آقا ما موفّق به نماز شب نیستیم، چکار کنیم؟ باید خودتان را موفّق کنید! باید شبها زود بخوابید. باید غذائی که شب می‌خورید سبک باشد. وقتی انسان غذا زیاد بخورد و پرخوری کند حتّی بَلَغَتِ الحُلقوم! نماز شب که هیچ، نماز صبحش هم قضا می‌شود!

وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَی أَن‌یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا.[۱۲] «بخشی از شب را به تهجّد و بیدارخوابی سپری کن و این امر از خصائص توست؛ امید است که به‌واسطه این تهجّد در شب، پرودگارت تو را به مقام محمود برساند.»

پس باید مجاهده نمود و بیداری شب داشت. باید مراقبه داشته باشیم؛ مراقبه یعنی بیرون‌آمدن از خودیّت. آقا همیشه نفس را به کرم ابریشم تشبیه کرده می‌فرمودند: کرم ابریشم همین‌طور دور خود می‌تند و پیله درست می‌کند و در آنجا مدفون می‌شود، ما نیز دائم دور خودمان می‌چرخیم تا وقتی که بانگ رحیل می‌زنند؛ أَلْهَیکُمُ التَّکَاثُرُ * حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ.[۱۳] «افتخار و مباهات بر زیاده‌طلبی و کثرت‌بینی شما را (از دیدار جمال حق و وجود مطلق و وحدت لایزالی) به غفلت انداخته است، تا زمانی‌که در قبرها سرازیر شوید.»

پس باید تکانی خورد؛ تکانی محکم! این‌طور نیست که هرکس ده سال، بیست سال، سی سال بیاید هیچ بهره‌ای نبرد. بعضی می‌گویند: ما آمدیم و بهره‌ای نبردیم! اگر مردانه آمده باشید، نمی‌شود! البتّه نباید انسان به فکر این باشد که این حالات پیش بیاید، نه!

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند

شما به وظیفه خودتان عمل کنید؛ شبها بیدار باشید، مراقبه داشته باشید، سکوت داشته باشید؛ باید این زبان در اختیار خودتان باشد. سکوت خیلی مهمّ است! خیلی مهمّ است! نشستن و گعده‌کردن و از شرق و غرب صحبت‌کردن، هستی انسان را به باد می‌دهد. انسان شب هم که بیدار نشده تا بنزینی داشته باشد. آنچه را هم که دارد به باد فنا می‌دهد و خائِباً خاسِراً با دست خالی از دنیا می‌رود؛ امروزش مثل دیروز، فردایش مثل امروز، مغبونِ مغبون است. آن‌وقت از خدا می‌خواهد و مطالبه دارد.

مراقبه لازم است؛ ذکر در صورتی تأثیر می‌گذارد که با مراقبه همراه باشد، با نماز شب همراه باشد، با تهجّد همراه باشد، با سکوت همراه باشد.

اهمّیت جلسات ذکر

آقا می‌فرمودند: این جلسات عصر جمعه را باید محترم بشمارید؛ احترامش به این‌است‌که آن حالی که در جلسه به‌دست می‌آورید، آن لذّت و آن بهره‌ای که در جلسه برده‌اید را در وجود خود نگه داشته، نگذارید از بین برود.

حتّی می‌فرمودند: در جلسه در فاصله بین نماز مغرب و عشاء و سپس تا وقتی که بیرون می‌روید سکوت کنید. هر چقدر می‌توانید این حال جلسه را در خود نگه داشته واستفاده کنید؛ یک روز، دو روز، سه روز! خوشا به حال آنهائی که این حال را درون خود نگه می‌دارند و منتظرند هفته آینده شده در جلسه شرکت کنند.

بهره چیست؟!

آسمان رشک برد بهر زمینی که در او

یک دو کس بهر خدا یک نفسی بنشینند

همین‌که دو سه نفر برای خدا کنار هم می‌نشینند و به یاد او هستند، همین موجب بهره است! آن‌وقت انسان باید آن استفاده‌ای که می‌برد را نگه دارد.

معنای «تکاثر»

إن‌شاءالله خدا به همه ما توفیق بدهد که در همین نشئه، قلباً و سرّاً و وجوداً تسلیم پروردگار شده و از خودیّت خودمان و از نفسانیّت بیرون بیائیم، از تکاثر بیرون بیائیم؛ تکاثر فقط تکاثر درمال نیست!

آقا در کتاب مهرتابان می‌فرمایند:

این تکاثر اطلاق دارد؛ نه فقط نسبت به تکاثر در اموال و اولاد و بلکه تکاثر در خیرات، تکاثر در علم، در علم فقه، اصول، حدیث، سائر علوم و فنون، و به‌طور کلّی هر تکاثری که انسان را از لقاء حق و وحدت حضرت عزّ جلال او محجوب کند، تمام اینها تکاثر است و موجب اشتغال انسان از خدا به آنها می‌شود. این کثرات انسان را از پیروی و پویائی برای پیداکردن وحدت حق بازمی‌دارد.

انسان پیوسته دنبال علم می‌رود؛ قبل از آنکه خودش را بشناسد، دوست دارد غیر را بشناسد، عالَم را بشناسد، جماعتها را بشناسد، زمین و زمان و آسمان و نجوم و کرات را بشناسد. این کتاب و آن کتاب را می‌خواند و سیر نمی‌شود؛ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ.

و از نعیم غافل است که چه چیزهائی است درلقاء خدا! چه خبرها هست، و به‌واسطه حجاب کثرات چه سرمایه‌ها را از دست داده است! و سپس از حقیقت تهی گشته و پیوسته به دنبال جمع مجاز می‌رود، از وحدت روی گردانیده و میل به کثرات می‌کند.

تا سرحدّی که بمیرد و وارد قبر شود و طومار حیات و زندگی درنوردیده گردد، این حسّ زیاده‌طلبی و زیاده‌بینی و زیاده‌دانی، در انسان هست.[۱۴]

باید از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد و مردانه کمر همّت خود را محکم ببندیم! عمرمان بر باد فنا رفته، باید حسرت و تأسّف بخوریم و این حسرت و تأسّف موجب شود متنبّه شویم و إن‌شاءالله ادامه راه را با سرعت هرچه تمام‌تر طی کنیم که لاأقل به یک منزلی برسیم؛ اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.

برای شادی روح والد معظّم رضوان‌الله‌تعالی‌علیه و مرحوم آقای حدّاد و مرحوم آقای قاضی و جمیع أولیاء خدا از گذشتگان، رَحِمَ اللهُ مَن قَرَأَ الفاتِحَةَ مَعَ الصَّلَوات.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم.

پانویس

۱. آیه ۳۵، از سوره ۳۷: الصّآفّات.

۲. آیه ۱۱، از سوره ۴۰: غافر) المؤمن (.

۳. قسمتی از آیه ۱۱۸، سوره ۹: التّوبة.

۴. مجموعه‌ورّام، ج۱، ص۱۵۰.

۵. قسمتی از آیه ۳۹، از سوره ۲۴: النّور.

۶. مرحوم حضرت علاّمه والد قدّس‌سرّه درباره این حدیث می‌فرمایند:

این حقیر با کمال فحص که درباره این حدیث نموده‌ام سندی برای آن نیافته‌ام، گرچه ممکن است مصنّف ره منظورش از اینکه گوید: از این راه فرموده‌اند، حدیث نباشد بلکه کلام بعضی از بزرگان و عرفا باشد. لیکن این احتمال از سیاق عبارات مصنّف (ره) بعید است، چه در نظائر و أشباه آن هرجا که نظیر این عبارت را آورده است کلمات حضرت رسول الله و ائمّه معصومین بوده است.

آری صدرالمتألّهین در تفسیرسوره‌سجده، ص۱۱۷، از طبع حروفی آورده است که: در حدیث از رسول الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم آمده است: مَن أَرادَ أَن‌یَنْظُرَ إلَی مَیِّتٍ یَمْشی فَلْیَنْظُرْ إلَیَّ. (رساله‌سیروسلوک منسوب‌به‌بحرالعلوم، ص۱۱۰)

۷. نهج‌البلاغة، خطبه۱۴۹، ص۲۰۸.

۸. آیه ۶۴، از سوره ۲۹: العنکبوت.

۹. قسمتی از آیه ۳۳، از سوره ۳۱: لقمان.

۱۰. ذیل آیه ۱۴، از سوره ۵۷: الحدید.

۱۱. آیه ۱ و ۲، از سوره ۷۳: المزّمّل.

۱۲. آیه ۷۹، از سوره ۱۷: الإسرآء) بنی‌إسرآئیل (.

۱۳. آیه ۱ و ۲، از سوره ۱۰۲: التّکاثر.

۱۴. مهرتابان، ص۲۲۰ و ۲۲۱.

مطالب جدید