حافظ و آتش عشق

جناب حافظ علیه الرّحمه در بیان شعله ور شدن آتش عشق در قلب انسان می‌فرماید:

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

(دیوان‌حافظ، ص۱۳۳، غزل۳۰۱.)

آتش مهر یعنی آتش محبّت خداوند. حافظ در این بیت خطاب به خداوند عرضه می‌دارد: «عجب من نسبت به تو عشق ورزیدم که قلب و سر و جانم از محبّت و عشق تو آتش گرفت! این آتشی که درون قلب من است را چگونه می‌توانم با آب دیده فرو بنشانم؟!» عاشق همیشه در فراق محبوب خود گریان است أمّا چگونه این گریه آتش را خاموش کند؟ حال من مثل شمع است، شمع وقتی جانش آتش می‌گیرد، قطره قطره می‌چکد، أمّا این قطره‌ها، هیچ از حرارت شمع کم نمی‌کنند بلکه خودشان چنان داغ می‌شوند که اگر به آنها دست بزنیم، دستمان خواهد سوخت.

خواجه رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرماید: اشکهای من هم همین حالت را دارد! این اشکها از آتش عشق درون سینه من چیزی کم نمی‌کند، این اشکها، اشکهای سوزان است، چون منشأ این اشکها آتش دل است.

مطلع این غزل چنین است:

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب‌نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

ای خدا! در وفای عشق تو مشهور همه خوبان هستم. خوبان همه آنهائی هستند که خودباخته‌اند؛ یعنی از خودیّت خود رها شده و به خدا پیوسته‌اند. در بین همه این مقرّبان، من مشهورم به اینکه به تو محبّت و عشق دارم!

در زبان اهل عرفان، سربازان کسانی هستند که آماده‌اند که سرشان را باخته و آن را در راه خدا بدهند؛ یعنی حاضرند هستی خود را در راه خدا بدهند؛ به اینها می‌گویند: «سرباز». هستی انسان به سر اوست؛ اگر دست یا پای انسان را قطع کنند جان انسان از بدن جدا نمی‌شود، أمّا اگر کسی سر انسانی را بزند جان او را گرفته است. این سربازان هم سر خود را در راه محبوب می‌دهند. شمع نیز سرباز است و هر چند روز یک بار نوک فتیله‌اش را می‌بُرند و در راه عشق و سوزی که دارد سر می‌دهد.

مراد از «رِند» هم همان کسی است که حضرت در روایت فرمودند: المُؤمِنُ کَیِّسٌ. [۱] «مؤمن، زیرک و زرنگ است.» علامت این زرنگی چیست؟ علامتش این‌است‌که مؤمنان زیرک، آخرت خود را به دنیایشان نفروخته و در مقابل جان خود، بهشت را خریده‌اند که: إِنَّ اللَهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَ لَهُم بِأَنَّ

لَهُمُ الْجَنَّةَ. [۲] اینچنین افرادی به حقیقت زیرک‌اند!

حضرت امام صادق علیه‌السّلام در وصف این افراد فرمودند: إنَّما الکَیِّسُ کَیِّسُ الأَخِرَةِ. [۳] «زیرک آن کسی است که از عمر خود برای آخرتش استفاده می‌کند.» نه آن کسی که تابع دنیا است و عمر خود را برای دنیا می‌گذراند؛ این افراد زیرک نیستند، چون عمر و آخرت خود را به ثَمَن بَخْس و بهائی ناچیز فروختند. در واقع اینگونه افراد به دنبال غیرخدا رفته و دنبال هوای نفس بودند؛ تبعیّت از شیطان کردند نه از خدای رحمن!

زیرک همانهائی هستند که حضرت فرمودند: حَبَّذا نَوْمُ الأَکْیاسِ وَ إفْطارُهُمْ. [۴] «خوشا خواب زیرکان و غذاخوردن آنها!» حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام خواب و بیداریشان تفاوتی ندارد؛ خواب و بیداریشان با هم یکی است، خوابشان با عبادتشان یکی است، هیچ فرقی نمی‌کند! تمام آنهائی که در نورند و خصوصاً حضرت أمیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام که اصلاً وجود شریفشان منبع نور است، همانطور که در بیداری و عبادتشان مشغول سیر و تقرّب به خداوند هستند، در خواب خود نیز همین حالت را دارند و بسوی خداوند سیر می‌کنند.

رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم می‌فرمایند: یَنامُ عَیْنایَ وَ قَلْبی یَقْظانُ. [۵] «دو چشم من می‌خوابد، أمّا قلبم بیدار است و خواب ندارد!»

کسی واقعاً زیرک است که قلبش خواب نداشته باشد! حالا مصداق أتمّ «کَیِّس» و «زیرک» حضرت رسول صلّی‌الله‌علیه‌وآله و أمیرالمؤمنین و صدّیقه کبری و ائمّه طاهرین علیهم‌السّلام هستند و باقی هرچه باشند در مرتبه بعد ایشان قرار خواهند گرفت و بسته به تلاش و مجاهداتشان، بهره خود را خواهندبرد.

اینان خواب و بیداریشان یکی است، برای همین است که فرمودند: حَبَّذا نَوْمُ الأَکْیاسِ وَ إفْطارُهُمْ. «چقدر خوب است خواب و خوراک این افراد!» در حقیقت خواب این افراد مثل بیداریشان می‌ماند، خوردنشان مثل إمساک و خودداری از طعامشان است.

تازه امر منحصر به این دو مورد نیست! نکاح اینان، رفت‌وآمدشان، کسب و کار و تجارتشان و اصلاً تمام شؤون زندگی ایشان خدائی است؛ قضاوتهای أمیرالمؤمنین با عبادتهایشان دقیقاً یکی است، بدون هیچ تفاوتی! چون قلب یَقظان است، بیدار است، قلب همیشه با خداست، همیشه توجّهش بسوی اوست.

اگر مرحوم علاّمه والد می‌فرمودند: «شبها که می‌خوابید به عشق خدا بخوابید صبحها هم که بیدار می‌شوید با عشق خدا بیدار شوید.» برای أمثال ماست که غفلت ما را می‌گیرد و از توجّه بسوی عالم قدس باز می‌دارد. فرموده‌اند: با عشق به خدا بخوابید و بیدار شوید، تا توجّهی حاصل شود و پرده‌های غفلت کنار برود.

علاوه بر این می‌فرمودند: وقتی از بستر بلند می‌شوید، مانند رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم همانجا به سجده بیافتید[۶] و بگوئید: الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَحْیانی بَعْدَ ما أَماتَنی وَ إلَیْهِ النُّشورُ. [۷] الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی رَدَّ عَلَیَّ روحی لِأحْمَدَهُ وَ أَعْبُدَهُ. [۸] «ستایش و سپاس منحصر در خداوندی است که مرا زنده گردانید بعد از آنکه میرانده بود و بازگشت به سوی اوست. ستایش و سپاس منحصر در خدایی است که روح مرا به من بازگرداند تا شکرگزارش باشم و او را عبادت کنم.»

هنگامی‌که مَطلع و آغاز روز با عشق خدا و انجام سجده‌ای با این شرایط باشد، آن وقت است که دیگر تمام روز شخص مملوّ از عشق خدا می‌شود. دستوراتی هم که در روایات به عنوان اعمال قبل از خواب ذکر شده است همه برای دست‌یابی به همین معنا است.

البتّه أعمال و أذکار مأثوره از ائمّه علیهم‌السّلام که برای انجام قبل از خواب به دست ما رسیده است، اعمّ از استغفارات وارده و سُوَر مُسَبِّحات و تسبیحات و آیاتی که باید خوانده شود، حجم بسیار زیادی دارد و انجام‌دادن تمام این دستورات وقت زیادی می‌طلبد ولیکن اولیاء إلهی با توجّه به شاکله و ظرفیّت افراد، همین دستورات مروی را به صورت خفیف و کوتاه‌تر به شاگردان خود دستور می‌دادند.

تمام این تلاشها برای کنارزدن غبار غفلت در روز و ادامه سیر إلی الله در خواب است، ولی این امر برای ائمّه معصومین علیهم‌السّلام و دیگر اولیاء إلهی که در مقام قرب متمکّن‌اند، به این صورتی که ذکر شد بی‌معناست؛ خواب و بیداری اولیاء الله یکی شده و به جائی رسیده‌اند که همیشه در محضر إلهی قرار دارند!

با این وجود، نباید گمان کرد که اولیاء إلهی دیگر دستورات و واجبات إلهی را انجام نمی‌دهند! اتّفاقاً همین اولیاء إلهی هستند که به بهترین شکل، واجبات إلهی را انجام داده و مستحبّات را نیز تا آنجا که وسعشان یاری می‌کند، انجام می‌دهند.

عبادت حضرت رسول صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم به گونه‌ای بود که حضرت آن‌قدر نماز می‌خواندند که پای مبارکشان ورم می‌کرد؛ کانَ رَسولُ اللَهِ صَلَّی‌اللَهُ عَلَیهِ‌وَءَالِهِ یُصَلّی حَتَّی یَتَوَرَّمَ قَدَماهُ وَ یَقولُ: أَفَلاأَکونُ عَبْدًا شَکورًا؟ [۹]

خدمت حضرت عرض کردند: شما با این مقاماتی که دارید، شما که خاتَم المُرسَلین هستید و خداوند همه ذنوب شما را مورد مغفرت قرار داده است،

شما دیگر چرا اینقدر عبادت می‌کنید؟! حضرت در جواب می‌فرمودند: آیا نباید بنده شکرگزاری برای خداوند باشم؟ [۱۰]

حضرت صدّیقه طاهره سلام‌الله‌علیها نیز با اینکه در نهایت قُرب و وصال خداوند متعال بودند أمّا همانند پدر بزرگوار خود چنان عبادت می‌کردند که آثار عبادت در جسم‌شان مشهود بود! امام حسن مجتبی علیه‌السّلام می‌فرمایند: ما کانَ فی الدُّنْیا أَعْبَدَ مِنْ فاطِمَةَ عَلَیهاالسَّلامُ کانَتْ تَقومُ حَتَّی تَتَوَرَّمَ قَدَماها. [۱۱] «در دنیا از فاطمه زهراء سلام‌الله‌علیها کسی عابدتر نبود! حضرت آنچنان به عبادت می‌ایستادند که دو پای مبارکشان متورّم می‌شد.»

این عبادتهائی که از پیامبر برای ما نقل شده است، حکم درس داشته و باید سبب تنبّه و حرکت ما شود، چرا که خداوند متعال می‌فرماید: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَهَ وَ الْیَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَکَرَ اللَهَ کَثِیرًا. [۱۲]

شیعیان خالص و پیروان حقیقی حضرت رسول صلّی‌الله‌علیه‌وآله، در این معنا، مانند تمام موارد دیگر، رسول خدا را اسوه خود قرارداده و علاوه بر إتیان کامل واجبات، در انجام سایر عبادات و مستحبّات نیز ذرّه‌ای کوتاهی نمی‌کردند.

بنده کراراً دیده بودم که حضرت آقای حدّاد و مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله تعالی‌علیهما در کنار تحفّظ بر واجبات خود، نسبت به مستحبّات نیز تقیّد کامل داشتند و می‌توان گفت: دستورات مستحبّه وارد شده در شریعت، هیچ‌وقت از ایشان ترک نمی‌شد؛ با اینکه این بزرگان در حقیقت به انجام مستحبّات احتیاجی نداشته و چنان به مقام قُرب إلهی رسیده بودند که دیگر عبادات حجابی از پیش روی ایشان بر نمی‌داشت، أمّا با تمام این أوصاف باز هم اعمال عبادی را شکراً للّه و از روی سپاسگزاری انجام می‌دادند.

مرحوم آیه‌الله قاضی و مرحوم آیه‌الله انصاری نیز چنین بودند؛ مرحوم علاّمه والد درباره مرحوم قاضی نقل می‌کنند: مرحوم قاضی معتقد بود که: شریعت است که راه وصول به حقائق عرفانی و توحیدی است؛ و بقدری در این مسأله مُجِدّ بود که از کوچکترین سنّت و عمل استحبابی دریغ نمی‌کرد، تا جائیکه بعضی از معاندان گفتند: این درجه از زهد و إتیان أعمال مستحبّه را که قاضی انجام می‌دهد، از روی اخلاص نیست. او می‌خواهد خود را در خارج بدین شکل و شمائل معرّفی کند. [۱۳] مرحوم والد نظیر همین مطلب را درباره مرحوم آیه‌الله انصاری نیز بیان می‌فرمودند. [۱۴]

باری! حافظ در ادامه می‌گوید:

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار و نزار اشک بارانم چو شمع

بی جمال عالم‌آرای تو روزم چون شب است

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

ای خداوند کریم! وقتی من در فراق تو هستم، روز من مثل شب می‌ماند! من که در عشق‌ورزی به تو به کمال رسیدم و تمام شراشر وجود و زوایای قلبم را محبّت تو فرا گرفته است، با این وجود در عین نقصانم؛ همانطور که شمع آب می‌شود و آب می‌شود تا جائی که دیگر هیچ چیز از او باقی نمی‌ماند، من هم در عشق تو آب می‌شوم و هستی خودم را فدای تو کرده و از دست می‌دهم! تا کجا؟ تا آنجا که دیگر من نیست گردیده و به تو زنده می‌شوم! عمده این‌است‌که به تو زنده شوم.

به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد؟

هزار جان گرامی فدای جانانه

(دیوان‌حافظ، ص۱۹۴، غزل۴۲۵.)

حافظ در ادامه می‌فرماید:

سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منوّر گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

مرحوم آقای بیاتی که از شاگردان مبرّز مرحوم آقای انصاری بودند و بعد از ایشان در زمره شاگردان بسیار خوب مرحوم آقای حدّاد و سپس مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌تعالی‌علیهم قرار گرفتند، خودشان برای من نقل می‌کردند که: مرحوم غبار همدانی که از دلسوختگان و شوریدگان حضرت معبود بود و قبرش در حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است را در صحن حرم دیدم و این سیّد بزرگوار در حالی که نشسته بودند مثل شمع آب می‌شدند!

پانویس

۱. تصنیف‌غررالحکم‌ودررالکلم، ص۸۹ .

۲. صدر آیه ۱۱۱، از سوره ۹: التّوبة.

۳. الکافی، ج۴، ص۵۵۷.

۴. نهج‌البلاغة، حکمت ۱۴۵، ص۴۹۵.

۵. بحارالأنوار، ج۹، ص۶۶.

۶. امام محمّدباقر علیه‌السّلام می‌فرمایند: ما اسْتَیْقَظَ رَسولُ اللهِ صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ مِن نَوْمٍ إلاّ خَرَّ لِلّهِ ساجِدًا. (مکارم‌الأخلاق، ص۳۹)

۷. الکافی، ج۲، ص۵۳۹.

۸. مفتاح‌الفلاح، ص۲۹۳.

۹. مصباح‌الشّریعة، ص۱۷۶.

۱۰. شیخ طوسی در أمالی خود از حضرت امام سجّاد علیه‌السّلام خطاب به جابربن‌عبدالله أنصاری روایت می‌کند که: یا صاحِبَ رَسولِ اللهِ! أما عَلِمْتَ أنّ جَدّی رَسولَ اللهِ صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ قَدغَفَرَ اللهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِهِ و ما تَأخَّرَ، فَلَم‌یَدَعِ الاِجتِهادَ لَهُ و تَعَبَّدَ بِأبی هُوَ و أُمّی حَتّی انْتَفَخَ السّاقُ و وَرِمَ القَدَمُ، و قیلَ لَهُ: أ تَفْعَلُ هذا و قَدغُفِرَ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ و ما تَأخَّرَ؟! قالَ: أفلاأکونُ عَبدًا شَکورًا. (الأمالی شیخ طوسی، ص۶۳۷)

۱۱. بحارالأنوار، ج۴۳، ص۷۶.

۱۲. آیه ۲۱، از سوره ۳۳: الأحزاب.

۱۳. روح‌مجرّد، ص۴۹۰.

۱۴. همان‌مصدر، ص۱۲۶.

مطالب جدید