کتاب گلشن أحباب (جلد سوم) - مجلس چهلودوم , چهلوسوم - عبور از نفس.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
قال اللهُ تبارکَوتعالَی: إِنَّکَ لاَتَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَهَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ. [۱] «ای پیغمبر! تو نمیتوانی هرکسی را که دوست داشته باشی هدایت کنی، بلکه خداوند هرکسی را که بخواهد هدایت میکند و او به هدایتشدگان داناتر است.»
خداوند میداند که چه شخصی پذیرش حرف حق را داشته و آن را تلقّی به قبول میکند و چه شخصی حرف حق را نمیپذیرد. پیغمبر با آن مقامش، پیغمبری که شقّالقمر کرده و ماه را دو نیم میکند، به نحوی که افراد از بیرون مکّه آمدند خبر دادند که ماه دو نیم شده است ـ و اینطور نبود که سحر یا جادو باشد و فقط در چشم مردم ماه دو نیم شده باشد، بلکه همین ماهی که روی آسمان است، به امر و اشاره حضرت دو نیم شد ـ این پیغمبر با چنین مقامی اگر اراده ازلیّه و مشیّت قاهره پروردگار نباشد نمیتواند قلب مردم را به راه خدا هدایت کند، نمیشود!
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * طه * مَآ أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَی * إِلاَّ تَذْکِرَةً لِمَن یَخْشَی. [۲] «ای پیغمبر! قرآن را بر تو نازل نکردیم که خودت را به زحمت و مشقّت بیاندازی! و پیوسته و مکرّر تبلیغ کنی و مردم را بهسوی خداوند دعوت نمائی و به دنبالشان بروی و ایشان به سراغ خدا نیایند! نه! منظور از نزول قرآن، فقط یادآوری و تذکاری است برای کسیکه از خدا بترسد و خشیت پروردگار در دلش بیافتد. همین بس است و دیگر خودت را به زحمت نینداز!»
وَ مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلَغُ الْمُبِینُ. [۳] «و چیزی بر عهده رسول نیست مگر اینکه امر رسالتش را به نحو آشکار إبلاغ کند.» حق را به گوش مردم برساند و مردم را به توحید دعوت کند! أمّا این خونِ دلی که تو میخوری یا رسول الله این بر تو نیست! این تکلّفات و این غم و غصّههائی که برای مردم میخوری بر تو لازم نیست! خدا تو را مکلّف به این امور نکرده است.
انسان باید خود را در سبیل اهتداء و در صراط مستقیم قرار دهد، تا هدایت پروردگار شامل حال او شود. تا وقتی که انسان با أعمال صالحه و نیّات صادقه و با قلبی پاک، خود را در سبیل هدایت قرار ندهد، هدایت پروردگار شامل حال او نخواهد شد!
آیا میتوان گفت که هدایت پروردگار شامل بنده میشود ولی شامل آن زن مکشّفه و بیحجاب نمیشود؟! از کجا معلوم! شاید عنایت پروردگار شامل او بشود و هدایت گردد ولی شامل بنده نشود؛ ما که نمیدانیم عاقبت امر به کجا میانجامد.
أمیرالمؤنین علیهالسّلام با آن همه مجاهدهای که در راه خدا کرده بودند، با آن همه عبودیّتی که شبی هزار رکعت نماز میخواندند، [۴] وقتی رسول خدا خطبهای در ماه شعبان خوانده و در أواخر خطبه گریستند، أمیرالمؤنین عرضه داشت: یا رَسولَ اللَهِ! ما یُبْکیکَ؟ «ای رسول خدا! چه چیزی باعث شد شما گریه کنید؟»
حضرت فرمودند: لِما یُسْتَحَلُّ مِنکَ فی هَذا الشَّهْرِ؛ کَأَنّی بِکَ و أَنْتَ تُصَلّی لِرَبِّکَ و قَدِانْبَعَثَ أَشْقَی الأَوَّلینَ و الأَخِرینَ شَقیقُ عاقِرِ ناقَةِ ثَمودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَی قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنها لِحْیَتَکَ. «گریه میکنم چون در این ماه خون تو را میریزند؛ گویا تو را میبینم که در مسجد کوفه مشغول نماز هستی و مشاهده میکنم که شقیترین اوّلین و آخرین و برادر کسیکه شتر حضرت صالح را کشت، حرکت مینماید و ضربهای بر پیشانی تو زده و از خون سرت محاسنت را خضاب میکند.»
اینجا أمیرالمؤنین علیهالسّلام عرضه داشتند: یا رَسولَ اللَهِ! و ذَلِکَ فی سَلامَةٍ مِن دینی؟ «ای رسول خدا! در هنگامیکه من ضربه میخورم آیا دین من سالم است؟» یعنی آیا من با اسلام از دنیا میروم؟ آیا من با ایمان از دنیا میروم؟ حضرت فرمودند: فی سَلامَةٍ مِن دینِکَ. [۵] «بله باایمان از دنیا میروی!»
أمیرالمؤنین علیهالسّلام وصیّ پیغمبر است و وصایت را در ده سالگی از پیامبر گرفت؛ آن وقتی که پیامبر رو به قریش کرد و به أقوام خویش گفت: مَن یُؤزِرُنی عَلَی هَذا الأَمْرِ یَکُنْ أَخی و وَصیّی و وَزیری و وارِثی و خَلیفَتی مِن بَعْدی؟ «کدامیک از شما حاضر است در امر رسالت مرا یاری کند تا برادر و وصیّ و وزیر و وارث و خلیفه بعد از من باشد؟» أمیرالمؤنین علیهالسّلام ده ساله بود، عرضه داشت: أَنَا أُؤزِرُکَ یا رَسولَ اللَهِ. «یا رسول الله! من تو را بر این امر کمک میکنم!» سپس حضرت فرمودند: تو برادر و وصیّ و وزیر و خلیفه بعد از من هستی! [۶]
أمیرالمؤنین علیهالسّلام عمر خود را در خدمت رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم سپری کرد و چه مجاهدتهائی در مکّه و مدینه انجام داد! در جنگ خندق رسول خدا چه فرمود؟ ضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوْمَ الخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ. [۷] «ضربت علی در روز خندق از عبادت جنّ و إنس بالاتر است!» أمیرالمؤنین علیهالسّلام هیچکدام از این امور را به خود نگرفت! اگر گرفته بود که هیچوقت نمیگفت: یا رَسولَ اللَهِ! و ذَلِکَ فی سَلامَةٍ مِن دینی؟! بلکه میگفت: من وصیّ پیغمبر هستم و کارم تمام است، چون کسی از من بالاتر نیست!
حضرت حتّی بعد از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز هیچکدام از این امور را به خود نگرفته و از طریق بندگی و عبودیّت خارج نشدند، تا هنگامیکه ضربت خورد در آنجا بود که فرمودند: فُزْتُ وَرَبِّ الکَعْبَةِ! [۸] «به خدای کعبه قسم که رستگار شدم!» الآن که ضربت خوردم رستگاری من امضا شد! الآن فائز شدم!
خدا نکند انسان در سیر و سلوک إلی الله به خودش توجّه داشته باشد. نماز و ذکر و دعای ما همه ناقص است؛ ما که نمیتوانیم نماز أمیرالمؤنین را داشته باشیم، حتّی یک رکعت نماز هم مثل حضرت نمیتوانیم بخوانیم! این نماز ما، این توجّه دست و پا شکستهای که داریم، عبادات ناقصی که داریم، اینها نباید انسان را مغرور کرده خودمان را کسی بپنداریم و کسی ببینیم؛ این بزرگترین بلیّه و بزرگترین آفت راه خداست!
مگر در آن روایت نیست که خداوند میفرماید: بعضی شبها نمیگذارم بنده مؤنم برای نماز شب بلند شود، با اینکه دوست دارد بلند شده نماز شب بخواند أمّا نمیگذارم، تا مبادا این نماز شب موجب إعجابش شود و خودش را بزرگ ببیند. [۹] این خواب به مراتب بهتر از آن نماز شبی است که انسان خودش را بزرگ ببیند.
علی أیّ حال، انسان باید از خدا عاقبت به خیری مسألت کند؛ اللَهُمَّ اجْعَلْ عاقِبَةَ أمْرِنا خَیرًا. «خدایا عاقبت امر ما را به خیر و نیکی قرار ده!»
یک روز عدّهای از اوباش و فسّاق شهر به سراغ مرحوم ملاّ محمّد بیدآبادی که از بزرگان و از اولیاء خدا بود آمده و او را به مجلس خود دعوت کردند. ایشان را با این عنوان که مجلس ذکر مصیبت حضرت أباعبدالله الحسین علیهالسّلام یا مجلس عقد است و دوست داریم در مجلس ما شرکت کنید. به مجلس خود دعوت کردند.
وقتی ایشان وارد مجلس شد، دید عجب دامی برای او چیدند! مجلس عیش و نوش است و اوباش مشغول تنبکزدن هستند و خانم رقّاصهای هم در وسط، مشغول رقص و آواز است! اینها برای اینکه عیششان کامل شود مرحوم ملاّ محمّد بیدآبادی را دعوت کردند و گفتند: ما این شیخ را به مجلس میآوریم و مسخرهاش میکنیم تا کیفمان به حدّ أعلی برسد!
زن نامحرمی در حال رقص است و درها را هم بستهاند، ایشان نه راه پس دارد نه راه پیش! مرحوم بیدآبادی سرش را پائین انداخت! این خانم همینطور که مشغول رقص بود این شعر را با آواز میخواند:
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
(دیوانحافظ، ص۲، غزل ۳.)
همینطور که تکرار میکرد: «گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را!» مرحوم بیدآبادی یکبار سرش را بالا آورده و فرمود: «تغییر دادم!» تا ایشان گفتند: قضای إلهی را تغییر دادم! این ألواطی که مشغول بزن و بکوب و عیش و سرور بودند، این تنبکها را شکسته و شروع به گریستن کردند! این زن مغنّیه هم که آواز میخواند و مشغول رقص بود دوید و بالفور فرش و زیلویی که بود را روی خود کشید تا نامحرم صورت و موهای او را نبیند؛ زنی که مغنّیه و فاحشه است و مشغول رقص و طرب است، بهواسطه تغییردادن قضا تغییر کرد!
مرحوم بیدآبادی صاحب نفَس بود و مجلس عیش آنها را به مجلس بکاء و گریه و توبه و خضوع و خشوع در مقابل پروردگار تبدیل کرد! این داستان از مرحوم بیدآبادی معروف است.
قبر ایشان در تخت فولاد اصفهان قرار دارد و هر وقت در خدمت مرحوم علاّمه والد رضواناللهتعالیعلیه به اصفهان میرفتیم، مقیّد بودند به مزار مرحوم ملاّ محمّد بیدآبادی رفته زیارت کنند.
وقتی خدا بخواهد جمعی را هدایت کند این زن بدکاره که عمر خود را در فسق و فجور و بطالت گذرانده چطور زیر و رو شده و تبدیل میشود! فَأُولَنءِکَ یُبَدِّلُ اللَهُ سَیِّٔاتِهِمْ حَسَنَتٍ. [۱۰] «پس آنان که توبه کردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، خداوند زشتیها و گناهانشان را به حسنات و خوبیها تبدیل مینماید.»
یکی از اسامی خداوند «مُبدِّل» است؛ یعنی تبدیل میکند، سیّئات را به حسنات تبدیل میفرماید، قلبهای مرده را زنده کرده حیات میبخشد و انسان فاسق و گنهکار را به مؤن تبدیل مینماید.
این کیمیاگران چکار میکنند؟! مس را تبدیل به طلا میکنند. البتّه الآن نیستند خیلی نادرالوجودند. کارشان ایناستکه مس را تبدیل به طلا میکنند. آقا رضواناللهتعالیعلیه نقل میفرمودند: یک درویشی در صحن مطهّر أمیرالمؤنین علیهالسّلام هر روز صبح تا عصر مقابل ضریح میایستاد و دستش را بهسوی حضرت دراز میکرد و با هیچکس صحبت نمیکرد و یک سال برنامهاش همین بود.
بعد از یک سال، پسربچّهای میخواست از این طرف صحن به آن طرف برود و در دست او یک سینی مسی بود. سابقاً ظروف ملامین و روی نبود و نوعاً ظروف مس بود. این درویش او را صدا کرد. وقتی آمد، دستی به سینی او زد و این سینیِ مس طلا شد! تبدیل به طلا شد! آقا فرمودند: این درویش از حضرت کیمیا میخواست و أمیرالمؤنین علیهالسّلام همان چیزی را که میخواست به او دادند.
این دل ما، این مس وجود ما، اگر چنانچه عنایت پروردگار، عنایت مقام ولایت، عنایت أمیرالمؤنین علیهالسّلام، عنایت امام زمان عجّلاللهفرجهالشّریف شامل حال ما شود، مس وجود ما طلا میگردد!
غرض اینکه: یکی از اسماء خداوند تبارکوتعالی «مُبدِّل» است؛ یعنی تبدیلکننده، و خدا بیجهت تبدیل نمیکند! خیال میکنید آن مجلسی که ألواط، مرحوم ملاّ محمّد بیدآبادی را به آنجا دعوت کردند همینطور علی حسب الاتّفاق پیش آمد؟! نه! اتّفاقی نبود؛ چرا اینها باید در آن موقع مجلسشان را بگیرند؟! چرا در آن موقعی که مرحوم بیدآبادی از آن مسیر حرکت میکند باید اینها هم حرکت کنند و بروند از او خواهش کنند تا در مجلسشان شرکت کند؟! این همه اشعار و غزلیّات هست چرا آن مخدّره این شعر را میخواند که «گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را» مگر شعر قحطی است؟! إلیماشاءالله شعر هست! چرا باید مرحوم بیدآبادی به دلش بیافتد که فوری بگوید «تغییر دادم قضا را!» ما خیال میکنیم که تمام اینها بر حسب اتّفاق است؛ اتّفاقٌ فی اتّفاقٍ فی اتّفاقٍ فی اتّفاقٍ! همه اتّفاقی است؛ نه آقا! همه اینها روی حساب است!
حالا چرا اینها مشمول عنایت پروردگار شدند و توبه نمودند؟ حتماً یک خلوصی داشتند! گرچه عملشان بد بود، أمّا در پیش خدای خود یک شرمندگی داشتند!
آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: آن زن فاحشهای که به عمل زشت مشغول است و همیشه پیش خدا ناراحت و شرمنده بوده و میگوید: خدایا! من مبتلا شدم، من نمیخواستم أمّا به اینجا کشیده شدم، مبتلا شدم، خدایا! خودت دست من را بگیر! ـ مگر خدا، خدای گنهکاران نیست؟! ـ خدایا! دست مرا بگیر!
آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: از کجا که او عاقبت به خیر نشود؛ شاید موفّق به توبه گردد و خدا توبه او را بپذیرد، ولی بعضی از افرادی که نماز میخوانند و به خودشان مُعجِبند، اینها از نظر پروردگار بیافتند و عاقبت به خیر نشوند!
لذا هیچ چیزی مثل عُجب نیست! باید پا روی نفس گذاشت و آن را لِه کرد و عجب را از صفحه نفس محو نمود!
تا کم نشوی و کمتر از کم نشوی
اندر صف عاشقان تو محرم نشوی
هر وقت انسان نیست شد، خاک شد، خاکش را هم به باد فنا داد، آنوقت یک چیزی به انسان میدهند و محرم پروردگار میشود و إلاّ اگر با دبدبه و کبکبه و کدخدائی سراغ خدا برود خدا او را قبول نمیکند؛ خدا عبودیّت میخواهد، خدا فنا میخواهد، خدا بیچارگی میخواهد، خدا إظهار عجز و ذلّت ما را میخواهد. اگر إظهار عجز و ذلّت کردیم، اگر بندگی کردیم، اگر خودمان را هیچ شمردیم، خدا قبولمان میکند و إلاّ نه!
تا کم نشوی و کمتر از کم نشوی
اندر صف عاشقان تو محرم نشوی
لذا باید همیشه إظهار عجز و نیاز و إنابه به درگاه پروردگار داشته و از خدا مسألت کنیم که خدایا! ما بیچارهایم، فقیریم، مسکینیم، تو خودت عنایت کن!
از وی همه مستی و غرور است و تکبّر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
(دیوانحافظ، ص۴۳، غزل ۹۱.)
یکی از أسماء پروردگار متکبّر است. کبریاء به قامت پروردگار دوخته شده و هیچکس حق ندارد در مقابل او این لباس را به تن کند؛ الکِبْریآءُ رِدآئی فَمَن نازَعَنی قَصَمْتُهُ. [۱۱] «کبریاء رداء من است و این لباس فقط شایسته من است؛ هرکس بخواهد با من جنگ کند و این لباس را بپوشد او را در هم میشکنم!» در جنگ خالق و مخلوق چه کسی قاهر و چه کسی مقهور است؟!
خدایا! ما را موفّق بدار که آنی و کمتر از آنی مشغول خودمان نشویم! این دهنه نفس باید همیشه در دست خودت باشد و خودت او را رهبری کنی و إلاّ این اسب، اسب چموشی است که اگر او را به حال خودش بگذاری صاحبش را به زمین میزند.
خدایا! بارپروردگارا! به کرم و بزرگواری خودت لقاء خویش را در همین نشئه بر ما مبارک بفرما! بارپروردگارا! آنچه به اولیاء خودت نصیب فرمودی، از آن شرابهای بهشتی، بارپروردگارا نصیب ما نیز بفرما! بارپروردگارا! محبّت خودت را در دلهای ما روز به روز افزون بفرما! بارپروردگارا! در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما! بارپروردگارا! ولیّ ما و حجّت ما، آقای ما، امام زمان را از ما راضی و خشنود بفرما! والد بزرگوار از همه ما راضی و خشنود بدار!
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
در هفته گذشته درباره حسن عاقبت مطالبی عرض شد و إجمالی از داستان مرحوم ملاّ محمّد بیدآبادی را که از أولیاء بزرگوار و عرفای عالیقدر بودند خدمت سروران عزیز نقل کردیم.
عرض کردیم که: بعضی از اهل معصیت و اوباش شهر مجلس عیشی تشکیل دادند و به زعم خودشان برای اینکه به کمال عیش نائل شوند، تصمیم گرفتند شیخی را به مجلس بزم و طرب خود دعوت کنند. مرحوم ملاّ محمّد بیدآبادی را میبینند و به عنوان اینکه مجلسشان مجلس روضه و ذکر یا مجلس عقد است ایشان را به مجلس خود دعوت میکنند.
ایشان هم بدون توجّه و بیخبر وارد مجلس شده میبینند که در دام افتادند و این اوباش مشغول زدن داریه و تنبک و لهو و طرب هستند و یک خانم رقّاصه هم در وسط مجلس مشغول رقصیدن و آوازخواندن است. درب اتاق هم بسته و مرحوم بیدآبادی راه مفرّی ندارند و برای اینکه نگاهشان به نامحرم نیفتد سر خود را پایین انداختند.
همینطور که ایشان سر خود را پایین انداخته بودند آن زن مکشّفه مغنّیه در حال رقص، این آواز را میخواند و تکرار میکرد که:
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
(دیوانحافظ، ص۲، غزل ۳.)
وقتی مغنّیه این شعر را میخواند، ایشان با صدای بلند فرمودند: «تغییر دادم!» به مجرّد اینکه این حرف را زدند این زن مغنّیه و مکشّفه که مشغول طرب و در حال معصیت پروردگار بود، چنان عوض شد که فوری بوریا یا فرشی که بود را روی سر خود کشید تا از دید نامحرم مصون باشد؛ چادر که نداشت! و تمام این جوانهای اهل معصیت هم بلند شدند و طبلها و آلات طرب خود را شکستند و همه شروع به گریستن نمودند و توبه کردند.
و در این مجلس بزم که به زعم خودشان آقا را دعوت کرده بودند تا عیششان کامل شود، بالمعنیالحقیقیّ عیششان کامل شد؛ اهل معصیت بودند، همه اهل طاعت شدند، مجلس مجلس طاعت شد. تا حالا مجلس ظلمانی بود، الآن مجلس نورانی شد. تا حالا مجلس بُعد بود، الآن مجلس قرب پروردگار شد. مجلس إقبال به دنیا بود، مجلس إقبال به آخرت شد؛ فَأُولَنٔکَ یُبَدِّلُ اللَهُ سَیِّٔاتِهِمْ حَسَنَتٍ. [۱۰]
یکی از اسامی پروردگار «مبدِّل» است که در دعای جوشن کبیر هم وارد شده است: یا مُبَدِّلُ؛ یعنی ای تبدیلکننده. [۱۳] آن حالاتی که داشتند همه به حال خوش تبدیل شد. آن ظلمات به نور تبدیل شد. اینها اهل طاعت شدند و تا آخر اهل طاعت ماندند، اهل نماز شب شدند، اهل عبادت شدند و تا آخر عمر از مرحوم بیدآبادی دستور میگرفتند؛ این عاقبت بهخیری است!
انسان نباید خود را از اهل دنیا بالاتر ببیند و مثلاً بگوید: ما دارای علمیم یا ما در جلسه ذکر و یاد خدا شرکت کرده و اهل سلوکیم، پس ما بالاتریم؛ از کجا؟! از کجا؟! شاید آن شخص اهل دنیا عاقبت به خیر شود و نعوذ بالله ما که در راه خدا هستیم عاقبت بهخیر نشویم؟! چه کسی تضمین عاقبت بهخیری به ما داده است؟! این نفس، سرکش است مگر به این زودی رام میشود!
پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم که أَوَّلُ ما خَلَقَ اللَهُ[۱۴] است! به قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی[۱۵] رسیده و به جائی رفته که جبرئیل نتوانست برود و هیچ پیغمبری از پیغمبران به مقام او نمیرسد، بلکه مقامش را ادراک نمیکند! و حضرت موسی که أولوالعزم است میگوید: خدایا! مرا از امّت این پیغمبر قرار بده! [۱۶] یعنی تقاضا میکند از امّت این پیغمبر باشد نه همدرجه خود پیغمبر؛ یعنی لاأقل مرا از امّت پیغمبر قرار بده!؛ این پیغمبر با این عظمت میگوید: شَیْطانی أَسْلَمَ بِیَدی. [۱۷] «شیطان من بهدست من تسلیم شده است.» نمیفرماید: شیطان من رفته و ازمن مفارقت نمودهاست. نه! مفارقت نیست، نفس همیشه هست و برای انسان جدائی از نفس متصوّر نیست!
خدا ما را با همین نفسمان خلق نموده و تا آخر همراه ما هست. یا نفس تسلیم است و یا سرکشی کرده عناد میورزد، و از این دو حال خارج نیست؛ به قول ما طلبهها به نحو «قضیّه منفصله حقیقیّه» است و شقّ سوّمی ندارد؛ یا این نفس را باید تسلیم حق نمود و از سرکشی بازداشت و برای او افسار و دهنه زد، و یا اینکه او را رهانمود که هرکاری میخواهد انجام دهد، هر لگدی که میخواهد بزند.
اینکه انسان نفس خود را رها کند تا سرکشی نماید با راه خدا سازگار نیست، باید انسان دهنه او را بگیرد تا عاقبت بهخیر شود.
آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: انسان نباید به خودش مغرور شود و بگوید که ما بالاتریم! ما الحمدللّه با قرآن و روایات آشنا شدیم؛ نمازمان را میخوانیم، روزهمان را میگیریم، عباداتمان را انجام میدهیم؛ پس ما از این زن فاحشه، این زنی که دائماً اهل زنا و معصیت است بالاتریم!
از کجا این حرف را میزنی؟! لعلّ این زن فاحشه را که اهل معصیت است خدا عاقبت بهخیر کند، أمّا تو که اهل طاعت هستی عاقبت بهخیر نشوی! خداوند چه تضمینی داده است؟!
در روایات متعدّد و در حکایات و رؤاهای صادقه هست که برخی از این افراد بهواسطه پاکی و طهارتی که در قلبشان دارند موفّق به توبه میشوند و این آلودگیهای ظاهری را از خود کنار زده وارد بحبوحه جِنان میشوند و چهبسا خدا آنها را تبدیل میکند و جزء مقرّبین میگردند.
البتّه میفرمودند: کارهای خدا گُترهای و بیحساب و کتاب نیست؛ اینطور نیست که مثلاً بگوید: این زن فاحشه را عاقبت بهخیر کنید و این بندهای که اوّل وقت نماز جماعت میخواند و وَ لاَ الضَّآلِّینَ را هم خیلی غلیظ ادا میکند این را عاقبت بهخیر نکنید و به سوء عاقبت گرفتارش کنید. نه! اینطور نیست.
زن بیچارهای که عاقبت بهخیر میشود درست است که گناهکار و اهل معصیت بوده، ولی همیشه پیش خودش در مقابل پروردگارش شرمنده است، همیشه سرش پائین است، همیشه خود را اهل معصیت و دور میبیند، مُنکسرالقلب است و میگوید: خدایا! من در این دام گرفتار شدم! نمیخواستم، ولی گرفتار شدم! خودش را منکسر میبیند. ولی آن کسیکه اهل طاعت است و سقوط میکند، همیشه خودش را بلند میبیند و میگوید: آقا ما بلندتریم، بزرگتریم، ما چه و چه هستیم!
خدا از بلندی خوشش نمیآید؛ خدا از کسیکه خودش را بالاتر ببیند بدش میآید! کراراً هم به پیغمبر خود فرموده و در روایت است که: الکِبْریآءُ رِدآئی فَمَن نازَعَنی قَصَمْتُهُ. [۱۸] «کبریاء، رداء من است و این لباس فقط شایسته من میباشد، هرکس بخواهد با من جنگ کند و این لباس را بپوشد او را در هم میشکنم!»
لایَدْخُلُ الجَنَّةَ مَن فی قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّةٍ مِن کِبْرٍ. [۱۹] «کسیکه یک ذرّه از کبر در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمیشود.» مطلب دقیق است! باید به خدا پناه برد! خدا نکند انسان کوس أنانیّت بزند و خودی ببیند که بیچاره است! واویلاست! آنوقت در روز قیامت ببیند که ایبابا! ما اهل طاعت بودیم و این زن اهل معصیت بود، او را به بهشت، در بحبوحه جنان برده و ما را به جهنّم! نعوذبالله! آنوقت آنجا حسرت بخورد که: یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَهِ. [۲۰] «واحسرتا بر من بهخاطر کوتاهیهائی که در ارتباط با خداوند انجام دادم.»
لذا در یکی از جلسات عصر جمعه که در همین زیرزمین إقامه شده بود فرمودند: بهترین سالک، بهترینِ شما که در جلسه میآئید آن فردی است که خودش را از همه پائینتر ببیند. اگر اینطور باشد و آن حال إنابه و تضرّع و زاری و بیچارگی و نیازش به پروردگار را هر لحظه احساس کند و هر لحظه این حال را داشته باشد، خدا به او عنایت کرده او را عاقبت بهخیر میکند، ولی اگر چنانچه نعوذبالله! حالت استکبار داشته باشد، نمیتواند به مقام قرب خدا نائل شود و نخواهد رسید.
پس باید همیشه این نیاز را در خودمان زنده نگه داریم و همیشه حیّ و زنده باشد و خودمان را نیازمند خدا ببینیم. همیشه این پستی خود را داشته باشیم و خودمان را در مقابل پروردگار پست ببینیم. همیشه تضرّع و زاری به درگاه پروردگار داشته باشیم و او را در مقام منیع و در مقام علوّ و بزرگی و کبر ببینیم. تکبّر زیبنده پروردگار است و مال اوست و برای خودش قرار داده است؛ یَأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَهِ. [۲۱] «ای مردم! شمائید که با تمام وجود محتاج و نیازمند به خدا هستید.» همه شما بیچاره هستید، همه شما گدا هستید، همه شما فقیر هستید!
بنده را پادشاهی نیاید
از عدم کبریائی نیاید
بندگی را خدائی نیاید
از گدا جز گدائی نیاید
من گدا من گدا من گدایم[۲۲]
این اشعار عالی و راقی از مرحوم میرزا حبیب خراسانی رضواناللهتعالیعلیه است. ایشان از علمای ربّانی بودند، علمائی که علم، آنها را نگرفته بود، غرورِ علم، ایشان را کور نکرده و قلبشان را نبسته و از شنیدن معارف حقّه منع نکرده بود.
مرحوم ملاّ محمّد بیدآبادی رضواناللهتعالیعلیه رسالهای به نام حُسندل دارد که به تازگی طبع شده است. این رساله بسیار رساله شریف و نفیسی بوده و از پند و اندرز و موعظه فروگذار نکرده است و ایشان با روایات اهل بیت عصمت و طهارت و همچنین اشعاری که در خلال فرمایشات ذکر کردهاند، این مطالب را مزیّن نمودهاند.
ایشان در أواسط کتاب بعد از ذکر این حدیث نبوی صلّیاللهعلیه وآلهوسلّم که: هَلَکَ المُثْقِلونَ و نَجا المُخِفّونَ و سَبَقَ المُفَرِّدونَ. [۲۳] «سنگینبارها هلاک شده و سبکباران نجات یافته و کسانیکه از مردم کناره گرفته و دائماً به ذکر خدا مشغولند از دیگران سبقت میگیرند.» با عبارت «ای عزیز!» مطالب خود را ادامه داده میفرماید: ای عزیز!
مجرّد رو و خانه پرداز باش
جوانمرد دنیا برانداز باش
پس گریان و دستبرسرزنان و فریادکنان و آهکشان باش! درد بر دل و داغ بر جگر و طالب وفا باش که نفسپروری و اشتغال به فضولی دنیا و صرفنمودن همّت به رُعونت و راحت بدن و فراغت و آسایش تن و راغب دنیا هرگز به معرفت و قربت حق جلّوعلا راه نتواند برد و از حقیقت کار آگاه نتواند شد و در روز قیامت و عرصه حسرت و ندامت به خطاب و عتاب: أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا[۲۴] مخاطب و معاتب خواهد بود. [۲۵]
یعنی در راه سلوک گریه لازم است، فغان لازم است، آه لازم است، درد دل لازم است، انسان باید درد داشته باشد و تا درد نداشته باشد به حقیقت و واقعیّت نمیرسد. داغ بر جگر لازم است. اجتناب از نفسپروری لازم است. صرفنمودن همّت برای خدا لازم است، انسان همّت خود را برای خدا صرف نماید. دوری از راحت بدن و دوری از فراغت و آسایش تن لازم است.
و خدای نکرده اگر این أعمال را انجام ندهد این خطاب متوجّه او میشود که: أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا. «شما طیّبات و نعمتهای خود را در زندگی دنیا از بین بردید و آنها را صرف خدا نکردید.» این صحّت و سلامتی و عافیت و این همّت و اراده و این عمری که به شما دادیم، همه را صرف در باطل کردید.
پس سعادتمند آن ارجمند است که دامن دولت را از دست ندهد و بهدست مجاهده باب فتوح را باز کند و در مقام آراستن باطن پافشارد نه ظاهر، و تاج تَرک را بر سر گذارد و برگِ بیبرگی بکار برد.
سعادتمند کسی است که با مجاهده، باب دل و دریچه دل را به انوار ملکوتیّه پروردگار مفتوح داشته و در مقام تحلیه و زیور باطن اصرار بورزد، نه در مقام جمع ظاهر. و تاج ترک بر سر گذارد؛ یعنی ترک هوای نفس، ترک دنیا، ترک محبّت دنیا، ترک اشتغال به دنیا، ترک اشتغال به غیرخدا. این تاج ترک را بر سرش بگذارد و برگ بیبرگی و راه و رسم فقر و بی سرو سامانی بکار برد.
و از آلایش خوان این ویرانسرا که شربتش قرین زهر و شهدش مجمع زنبور است و أوّلش بکاء و أوسطش عَنا و آخرش فناست و حلالش را حساب و حرامش را عقاب در عقب است، دندان طمع برکند و دست خواهش از آن بکشد و دامن از غبار آز و گرد هوی بتکاند و بیفشاند و از پراکندگی خود را برهاند و از قید رغبت نفس آزاد سازد.
خیلی عالی فرموده است! اوّل این دنیا چیست؟ بکاء! وقتی انسان از مادر متولّد میشود اوّلش گریهکردن است؛ یعنی اوّلش مصیبت است. و أوسطش عناست؛ وسط این دنیا سختی است. انسان در دنیا همهاش با رنج و سختی همراه است. و آخرش فناست؛ آخر این دنیا هم فانیشدن است، ازبینرفتن است، این بدن ازبین میرود و فانی میشود.
حلال این دنیا حساب دارد و از انسان درباره آن حساب میکشند و حرامش عقاب دارد؛ پس باید از این دنیا دندان طمع برکند و انسان اگر خدا را میخواهد نباید دیگر به این دنیا طمعی داشته باشد و باید دامن خود را از غبار آز و حرص و میل به دنیا و آرزوها و گرد هوی و هوس بتکاند.
و از پراکندگی خود را برهاند و از قید رغبت نفس آزاد سازد. خیلی شیرین فرموده است! یعنی خودش را جمع کند، نه اینکه در دنیا دائم این طرف و آن طرف برود. نه! خودش را خلاص کند و فراغت بال و جمعیّت خاطر پیدا کرده، بهسوی خدا پرواز کند! و خود را از قید رغبت و میل نفس و هواهای نفسانی و مشتهیات نفسانی آزاد سازد.
و توتیای هنربینی و عیبپوشی به دیده دل کشد و کیمیای همّت در کوره صبر بر مس قلب زند و آب حیات محبّت و رضای حضرت إلهیّه را از چشمه معرفت بنوشد.
اینها هرکدام یک دستورالعمل است! توتیای هنربینی و عیبپوشی به دیده دل کشد. مقصود از «توتیای هنربینی» دیدن خوبیهاست. خوبی دیگران را ببیند، خوبی و زیبائی عالم را ببیند، هنرها را ببیند که بالاترین هنر، هنر عشق به پروردگار است!
عشق میورزم و امید که این فنّ شریف
چون هنرهای دگر موجب حِرمان نشود
«عیبپوشی» یعنی انسان در مقام عیبگرفتن نباشد که از زید و عمرو عیب بگیرد، بلکه اگر عیبی هم دید بپوشاند و کتمان کند. «هنربینی» و «عیبپوشی» صفت دیده دل است، لذا فرمود: توتیای هنربینی و عیبپوشی را بر دیده دل کشد.
همّتش را بالا برد و با همّتورزیدن و صبر در مشکلات و صبر در طاعت پروردگار، مس قلب را به طلا تبدیل کرده و از أنانیّت بیرون بیاید و با محبّت و عشق حضرت حق و تسلیم و رضا در برابر او که چون آب حیات است، جان گرفته زنده شود و به عالم بقاء راه یافته و حیات ابدی بیابد.
و از ردّ و قبول وإدبار و إقبال خلائق، لاغر و فربه و شاد و ملول نشود. «الجنسُ إلی الجنسِ یَمیلُ» جنس به جنس خود مایل بود و جزء به کلّ خود راجع شود.
اگر همه خلائق از انسان برگردند باید بگوئیم: اشکالی ندارد، برگردند! نه اینکه غم و غصّه بخوریم و لاغر بشویم و شب بیخوابی بکشیم، نه!
اگر همه خلائق إقبال کنند و سراغ ما بیایند، نباید شاد شویم، چاق شویم، فربه شویم، نه! باید انسان خود را به مقامی برساند که از ردّ و قبول و إدبار (پشتکردن) و إقبال (رویآوردن) خلائق لاغر و فربه یا شاد و ملول نشود. اگر کسی اهل دنیا باشد عاقبت به دنیا برمیگردد. الجنسُ إلی الجنسِ یَمیلُ. اگر اهل عُقبی باشد به عقبی برمیگردد. اگر اهل خدا باشد به خدا برمیگردد.
إنشاءالله خدا ما را موفّق بدارد که این دستورات بزرگان را همیشه آویزه گوشمان قرار داده و در مقام عمل برآئیم، تا إنشاءالله بهواسطه این أعمال صالحه و توجّه و مراقبه تامّه آن عاقبت بهخیری نصیبمان شود و اینطور نباشد که در روز محشر و در روز قیامت سرافکنده باشیم، درحالیکه افرادی که انسان اصلاً گمان نمیبرد، اینها وارد بهشت شوند.
خدا نکند انسان عمرش را در سیر و سلوک بگذارد ولی بهواسطه اینکه خوب عمل نکرده و مراقبه تامّه نداشته، نعوذ بالله! آن بهرهای که باید ببرد نبرد؛ اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. آیه ۵۶: از سوره ۲۸: القصص.
۲. آیات ۱ تا ۳، از سوره ۲۰، طه.
۳. ذیل آیه ۵۴، از سوره ۲۴: النّور؛ و قسمتی از آیه ۱۸، از سوره ۲۹: العنکبوت.
۴. ابنشهرآشوب میگوید: و کانَ یَصومُ النَّهارَ و یُصَلّی بِاللَیلِ ألْفَ رَکعَةٍ. (مناقبءَالأبیطالب علیهمالسّلام، ج۲، ص۱۲۳)
همچنین شیخ کلینی ره از أبوبصیر از امام صادق علیهالسّلام روایت میکند که: لِشَهرِ رَمَضانَ حُرمَةٌ و حَقٌّ لایَشبَهُهُ شَیءٌ مِنَ الشُّهورِ؛ صَلِّ ما اسْتَطَعتَ فی شَهرِ رَمَضانَ تَطَوُّعًا بِاللَیلِ و النَّهارِ؛ فإنِ اسْتَطَعتَ أنتُصَلّیَ فی کُلِّ یَومٍ و لَیلَةٍ ألْفَ رَکعَةٍ فافْعَلْ.
إنّ عَلیًّا علَیهالسّلامُ فی ءَاخِرِ عُمُرِهِ کانَ یُصَلّی فی کُلِّ یَومٍ و لَیلَةٍ ألْفَ رَکعَةٍ. (الکافی، ج۴، ص۱۵۴)
۵. الأمالی شیخ صدوق، ص۹۵.
۶. الإرشاد، ج۱، ص۷.
۷. إحقاقالحقّ، ج۳، ص۲۲۸.
۸. مناقبءَالأبیطالب علیهمالسّلام، ج۳، ص۳۱۲.
۹. مرحوم کلینی ره از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل میکند که: قالَ اللَه عَزَّوَجَلَّ:... و إِنّ مِن عِبادیَ المُؤِنینَ لَمَن یَجتَهِدُ فی عِبادَتی فیَقومُ مِن رُقادِهِ و لَذیذِ وِسادِهِ فیَتَهَجَّدُ لیَ اللَیالیَ فیُتعِبُ نَفْسَهُ فی عِبادَتی فأَضرِبُهُ بِالنُّعاسِ اللَیلَةَ و اللَیلَتَیْنِ نَظَرًا مِنّی لَهُ و إبْقاءً عَلَیهِ فیَنامُ حَتّی یُصبِحَ فیَقومُ و هُوَ ماقِتٌ لِنَفْسِهِ زَارِئٌ عَلَیها.
و لَو أُخَلّی بَینَهُ و بَینَ ما یُریدُ مِن عِبادَتی لَدَخَلَهُ العُجْبُ مِن ذلِکَ فیُصَیِّرُهُ العُجْبُ إلی الفِتْنَةِ بِأَعْمالِهِ فیَأتیهِ مِن ذلِکَ ما فیهِ هَلاکُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمالِهِ و رِضاهُ عَن نَفْسِهِ. (الکافی، ج۲، ص۶۱)
۱۰. قسمتی از آیه ۷۰، از سوره ۲۵: الفرقان.
۱۱. نهجالفصاحة، ص۵۹۴؛ مرحوم فیض کاشانی ره نیز اینگونه روایت کرده است: قالَ اللهُ تَعالَی: الکِبریآءُ رِدآئی و العَظَمَةُ إزاری فمَن نازَعَنی فیهِما قَصَمْتُ ظَهْرَهُ. (الوافی، ج۱، ص۱۶۱)
۱۲. قسمتی از آیه ۷۰، از سوره ۲۵: الفرقان.
۱۳. حضرت امام سجّاد علیهالسّلام نیز در دعای دوّم صحیفهسجّادیه عرضه میدارند: یا مُبَدِّلَ السَّیِّئاتِ بِأضْعافِها مِنَ الحَسَناتِ. (الصّحیفهالسّجّادیة، ص۳۶)
۱۴. دیلمی از جابربنعبدالله أنصاری روایت میکند که: از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، از اوّلین مخلوق خدا سؤال کردم، حضرت فرمودند: یا جابِرُ! أوّلُ ما خَلَقَ اللهُ نورُ نَبیِّکَ اشْتَقَّهُ مِن نورِهِ. (غررالأخبار، ص۱۹۵)
۱۵. قسمتی از آیه ۹، از سوره ۵۳: النّجم؛ «فاصله پیامبر با خدا به اندازه دو کمان دو زراع یا کمتر گردید.»
۱۶. شیخ صدوق ره از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت میکند که فرمودند: إنّ مُوسی عَلَیهِالسّلامُ سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّوجَلَ؛ فقالَ: یا رَبِّ! اجْعَلْنی مِن أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّیاللهُعَلَیهِوءَالِهِوسَلَّمَ. فأَوْحَی اللهُ عَزَّوجَلَّ إلَیهِ: یا مُوسی! إنّکَ لاتَصِلُ إلی ذلِکَ! (عیونأخبارالرّضا علیهالسّلام، ج۲، ص۳۲)
۱۷. مجمعالزّوآئد، ج۸، ص۲۲۵.
۱۸. نهجالفصاحة، ص۵۹۴.
۱۹. الکافی، ج۲، ص۳۱۰.
۲۰. قسمتی از آیه ۵۶، از سوره ۳۹: الزّمر.
۲۱. قسمتی از آیه ۱۵، از سوره ۳۵: فاطر.
۲۲. دیوانحاجمیرزا حبیبخراسانی، ص۵۳ و ۵۴.
۲۳. حسنبنفضل طبرسی ره در مکارمالأخلاق در ضمن حدیث مفصّلی که وصایای رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به أمیرالمؤنین علیهالسّلام است، روایت میکند که: یا عَلیُّ! نَجا المُخَفِّفونَ [المُخِفّونَ] و هَلَکَ المُثْقِلونَ. (مکارمالأخلاق، ص۴۴۰)
مسلم نیسابوری نیز در صحیح خود آورده است که: کانَ رَسولُ اللهِ صَلَّیاللهُ عَلَیهِوءَالِهِوسَلَّمَ یَسیرُ فی طَریقِ مَکّةَ فمَرَّ عَلَی جَبَلٍ یُقالُ لَهُ: «جُمْدانُ». فقالَ: سیروا! هذا جُمْدانُ؛ سَبَقَ المُفَرِّدونَ. قالوا: و ما المُفَرِّدونَ یا رَسولَ اللهِ؟ قالَ: الذّاکِرونَ اللهَ کَثیرًا و الذّاکِراتُ. (صحیحمسلم، ج۴، ص۲۰۶۲)
همچنین أحمدبنحنبل روایت کرده است که: قالَ رَسولُ اللهِ صَلَّیاللهُعَلَیهِ وءَالِهِوسَلَّمَ: سَبَقَ المُفَرِّدونَ. قالوا: یا رَسولَ اللهِ! و مَنِ المُفَرِّدونَ؟ قالَ: الّذینَ یُهتَرون فی ذِکرِ اللهِ. (مسندأحمد، ج۱۴، ص۴۴)
۲۴. قسمتی از آیه ۲۰، از سوره ۴۶: الأحقاف.
۲۵. حسندل، ص۸۴ .