کتاب گلشن أحباب (جلد پنچم) - مجلس پنجاهونهم - حلاوت معرفت پروردگار.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
هیچ چیزی در عالم شیرینتر از معرفت پروردگار نیست! ما مِن شَیءٍ فی العالَمِ أحلَی مِن المَعرفَةِ، مِن التّوحیدِ و التّفکّرِ فیه و بعدَ ذلکَ مُشاهَدَتِهِ و لقآئِهِ.
لذا افرادیکه شیرینی معرفت خدا و توحید را چشیده و با دلشان توحید را لمس کردهاند، آن را به هیچ چیز نمیفروشند و اصل و اساس زندگیشان همیشه بر مبنای توحید است. همانطور که اهل دنیا حاضر نیستند محبّت درهم و دینار را به چیز دیگری بفروشند.
به خاطر دارم که یک آقائی میگفت: من به مال دنیا عشق میورزم! صبح و شب کارش تجارت بود. ابتدا مغازه کوچکی داشت، سپس این مغازه بزرگ شد و بعد در همان تخصّص خودش بازار تهران را بهدست گرفت و از آنجا هم گذشت و بازار شهرهای دیگر را هم بهدست گرفت؛ یعنی آنقدر متموّل شده بود که صادرات فلان کالا دربست در اختیار او بود. میگفت: من عاشق پول هستم و فقط به مال دنیا عشق میورزم و بس!
کسیکه محبّت خدا را چشیده، خدا را با چیز دیگری عوض نخواهد کرد. مال دنیا چیست؟! آخرت را هم اگر در عوض پروردگار به او بدهند نمیخواهد. آنهائی که عوض میکنند چشم دلشان کور است، نابینا و أعمی هستند، نمیبینند، فلذا عوض میکنند.
أمّا آن کسیکه چشم دلش باز شده و محبّت خدا در قلب او هست، حاضر نیست هیچ چیز را با محبّت خدا مبادله کند. اصلاً فکر غیرخدا در مخیّله و قوّه مفکّره او نیست؛ مَن یُحِبُّ اللهَ لَیسَ فی مُفَکِّرَتِهِ غَیرُ اللهِ سُبحانَهوتَعالَی و لَیسَ فی قَلبِهِ غَیرُ اللهِ جَلَشَأنُه.
آقای حدّاد رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: شما که برای تجارت به بازار میروید با خدا معامله کنید؛ یعنی به خدا بفروشید و از خدا بخرید، به زید و عمرو چه کار داری؟! بایع و مشتری را نبین، فقط خدا را ببین! ثمن و مثمن را نبین، فقط خدا را ببین؛ خیلی کلام بلندی است!
نسبت به طلبهها هم همینطور است؛ طلبهای که درس میخواند نباید استاد و هممباحثه را ببیند، باید فقط خدا را ببیند. برای سالک راه خدا توجّه به غیرخدا جائز نیست، خرید از غیرخدا جائز نیست، باید فقط خدا را ببیند.
خلاصه در تمام نشآت و حالات و در تمام آنات و أزمان باید یکی را ببیند، و با یکی عشقبازی کند و یک محبّت در دل او باشد.
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
(دیوان حافظ، ص۸۹، غزل ۲۰۱.)
پس محبّت و معرفت پرورگار چیزی است که لایُعادِلُهُ شَیء؛ چراکه هیچ چیزی عِدل خدا نیست. لذا سالکینی که شیرینی محبّت خدا را چشیدهاند، عمر خود را وقف او کرده و از لحظات عمر خود برای او استفاده میکنند و هیچگاه تنزّل نمیکنند و بهترین زندگیها را هم دارند.
مرحوم آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: آن کسیکه عشق خدا را دارد شیرینترین زندگی را دارد و لو با نان و دوغ زندگی کند و لباس و مسکنی نداشته باشد. کسیکه محبّت خدا در قلبش باشد آنقدر زندگی شیرینی دارد که هیچ فردی در عالم به رتبه او نخواهد رسید. و حقیقةً همین است! چرا؟ چون از خدا که بالاتر نداریم و کسانیکه محبّت خدا را در دل دارند، با ارزشترین و عالیترین چیز را بهدست آوردهاند؛ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ. [۱] «افرادیکه ایمان آوردهاند محبّتشان نسبت به پروردگار از همه شدیدتر بوده و خدا را از همه چیز بیشتر دوست دارند.»
علی أیّ حال، محبّت بابی است که افراد محِبّ را به مقام و جایگاهی میرساند که دست مخلِصین نیز به آنها نخواهد رسید، اگرچه خود ایشان در ابتدا مخلِص بودند، ولی بهواسطه ممارست و داخلشدن محبّت خدا در دلشان و اشتداد این نور، به جائی رسیدند که مخلَص شده و دیگر حتّی یک آن بلکه کمتر از یک آن هم تنزّل نمیکنند، آنقدر مقامشان رفیع است که اصلاً گرد گناه به دامنشان نمینشیند و به افقی رسیدهاند که اصلاً در آنجا گناه معنا و مفهومی ندارد.
إنشاءالله خداوند جَلَّتعَظمتُه همه ما را با عنایات خود در این ماه عزیز از آن افراد قرار دهد و محبّت پروردگار را بالکلّیّه نه بالجزئیّه چشیده و درک نمائیم تا إنشاءالله هیچ چیز را با محبّت پروردگار معاوضه نکنیم.
از امام صادق علیهالسّلام پرسیدند: أَیُّ الأَعْمالِ أَفضَلُ بَعدَ المَعْرِفَةِ؟ «بافضیلتترین عمل بعد از معرفت چیست؟»
حضرت فرمودند: ما مِن شَیْءٍ بَعدَ المَعْرِفَةِ یَعدِلُ هَذِهِ الصَّلَوةَ. «بعد از معرفت پروردگار چیزی معادل همین نماز که میخوانیم نیست.» و لا بَعدَ المَعْرِفَةِ و الصَّلَوةِ شَیْءٌ یَعدِلُ الزَّکَوةَ. «بعد از معرفت و نماز چیزی معادل با این نیست که انسان زکات اموالش را بدهد.» و لا بَعدَ الزَّکَوةِ یَعدِلُ الحَجَّ. «و بعد از زکات چیزی نیست که معادل با حجّ بیتاللهالحرام باشد.»
و فاتِحَةُ ذَلِکَ کُلِّهِ و خاتِمَتُهُ مَعرِفَتُنا. عجیب است حضرت میفرمایند: «ابتدای تمام این امور، ابتدای معرفت پروردگار، ابتداینماز، ابتدای زکات، ابتدای حج و خاتمه تمام این امور، معرفت ما میباشد!» کلید تمام این امور معرفت ائمّه طاهرین صلواتاللهعلیهمأجمعین است، چقدر عالی فرمودند! یعنی معرفت و شناخت پرورگار بدون معرفت و شناخت ایشان اصلاً امکانپذیر نیست؛ نماز بدون معرفت امام اصلاً نماز نیست، زکات بدون معرفت امام زکات نیست، حجّ بدون معرفت ایشان حجّ نیست.
سپس حضرت میفرمایند: و لا شَیْءَ بَعدَ ذَلِکَ کَبِرِّ الإخْوانِ و المُواساةِ بِبَذلِ الدّینارِ و الدِّرهَمِ. «بعد از تمام این امور که از معرفت پروردگار آمدیم به نماز و بعد زکات و بعد حج که کلید تمام اینها معرفت ائمّه طاهرین صلواتاللهعلیهمأجمعین است، بعد از تمام اینها هیچ چیز با نیکی به برادران ایمانی و مواسات با ایشان و بذل مال برابری نمیکند.»
نیکیکردن به برادر ایمانی خیلی مهمّ است! و مواساتنمودن و ایثارکردن برای برادر دینی در نزد پروردگار خیلی أجر دارد؛ اینکه انسان برادر ایمانی را با خود یکی ببیند و اگر در تنگنا قرار داشت او را مساعدت نماید.
سپس میفرمایند: مارَأَیْتُ شَیْئًا أَسرَعَ غِنَآءً و لا أَنفَی لِلفَقْرِ مِن إدْمانِ حَجِّ هَذا البَیْتِ. «من هیچ چیز را ندیدم که سریعتر از پیوسته بهحجرفتن و حجّ بیتالله را انجامدادن انسان را بینیاز کرده و فقر او را بردارد.
و صَلَوةٌ فَریضَةٌ تَعدِلُ عِندَ اللَهِ أَلْفَ حَجَّةٍ و أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبروراتٍ مُتَقَبَّلاتٍ. [۲] «و یک نماز واجب در نزد خدا معادل با هزار حجّ و عمره مبروره و مقبوله است.»
از اینجا عظمت نماز فریضه روشن میشود؛ مرحوم قاضی رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: اگر کسی نمازهایش را اوّل وقت بخواند و خداوند رحمت خاصّ خود را به او ندهد مرا نفرین و لعنت کند.
منظور نمازی نیست که انسان میخواند و نمیداند که چه خوانده است، نه! نماز واجبی که انسان با توجّه و حضور قلب بخواند و خدا مدّ نظرش باشد، همراه با عشق خدا باشد و آداب نماز را رعایت کند و خلاصه نمازی که میخوانید همانطوری باشد که امام صادق علیهالسّلام فرمودند: إذا صَلَّیْتَ صَلَوةً فَریضَةً فَصَلِّها لِوَقْتِها صَلَوةَ مُوَدِّعٍ یَخافُ أَن لایَعودَ إلَیها أَبَدًا. [۳] «نماز فریضه را در اوّل وقت طوری بخوانید که گویا دیگر از دنیا بهرهای ندارید و با آن وداع میکنید.» در اینصورت چگونه با خدا راز و نیاز میکنید؟! چنین نمازی است که در نزد پروردگار برابر با هزار حجّ و هزار عمره مبرور و مقبول میباشد.
پس نماز مسألهای است که باید بیشتر به آن عنایت داشت و هرچه انسان روی نماز سرمایهگذاری کند کم است. هرچه بیشتر و بهتر این نماز را بخواند بیشتر بهره میبرد. وقتی امام صادق علیهالسّلام میفرمایند که برابر با هزار حجّ است مسأله پیشپاافتادهای نیست؛ مگر یک نفر در عمر خود چقدر میتواند حجّ انجام دهد؟! خیلی حج بهجا آورد پنجاه مرتبه است.
حمّادبنعیسی خدمت امام صادق علیهالسّلام عرض کرد که: برای من دعا کنید که بتوانم بسیار حج روم و خداوند به من خانه خوب و همسر و اولادی صالح روزی نماید.
حضرت هم برای او دعا کرده فرمودند: اللَهُمَّ ارْزُقْ حَمّادَبنَ عیسَی ما یَحُجُّ بِهِ خَمْسینَ حَجَّةً و ارْزُقهُ ضِیاعًا و دارًا حَسَنًا و زَوْجَةً صالِحَةً مِن قَوْمٍ کِرامٍ و أَوْلادًا أَبْرارًا. [۴] «خدایا! حمّادبنعیسی را مالی عطا کن که پنجاه حج برود و ملک و خانهای خوب و همسری صالح و درستکار از خاندانی بزرگ و باکرامت و فرزندانی نیکو به او عطا کن.»
و همینطور هم شد پنجاه مرتبه حجّ انجام داد و در سال آخر در جحفه سیل آمد و غرق شد. علّت غرقشدن او هم این بود که به دستور امام جواد علیهالسّلام عمل نکرد، چون وقتیکه میخواستند از مدینه خارج شوند، برای خداحافظی خدمت امام جواد علیهالسّلام مشرّف شدند و حضرت فرمودند: لاتَخرُجا أَقیما إلَی غَدٍ. [۵] «امروز نروید و تا فردا بمانید!» حمّاد عرضه داشت: بارهای من رفته و من هم باید بروم! رفت و گرفتار سیل شد و غرق گردید.
وقتی امام علیهالسّلام به انسان میفرمایند: شما صبر کنید و نروید! بار شما هم رفته باشد شما نباید بروید! بار شما ارزشش بیشتر است یا کلام امام علیهالسّلام؟! حمّاد بسیار مرد نازنین و خوبی بود، ولی اینجا حرف گوش نکرد و در جحفه گرفتار سیل شد و از دنیا رفت.
علی أیّ حال، یک نماز واجب در نزد خدا معادل با هزار حجّ و عمره مبروره و مقبوله است. بعد حضرت میفرمایند: و الحَجَّةُ عِندَ اللَهِ خَیْرٌ مِن بَیْتٍ مَملوءٍ ذَهَبًا لا بَل خَیْرٌ مِن مِلْءِ الدُّنْیا ذَهَبًا و فِضَّةً یُنفَقُ فی سَبیلِ اللَهِ. «یک حج نزد پروردگار اهمّیت و فضیلتش بیشتر است از خانهای که پر از طلا باشد، بلکه بالاتر است از یک دنیا طلا و نقره که انسان در راه خدا انفاق کند.»
حج بسیار اهمّیت دارد، لذا افرادیکه از حج إمساک میکنند و میگویند: الآن کار داریم و إنشاءالله وقت هست و بعداً خواهیم رفت! خلاف میکنند؛ تمام اینها خلاف است. در روایت است که: اگر کسی بمیرد و در امر حج تهاون و کوتاهی کرده و بدون هیچ عذری حج را انجام نداده باشد، فَلْیَمُتْ یَهودیًّا أَو نَصْرانیًّا. [۶] «یهودی یا نصرانی از دنیا رفته است.»
سپس حضرت فرمودند: وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالحَقِّ بَشیرًا و نَذیرًا لَقَضآءُ حاجَةِ امْرِئٍ مُسلِمٍ و تَنْفیسُ کُرْبَتِهِ أَفضَلُ عِندَ اللَهِ مِن حَجَّةٍ و طَوافٍ و عُمْرَةٍ حَتَّی عَدَّ عَشَرَةً. «قسم به آن خدائی که پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را به حقّ بشیر و نذیر قرار داده است! هرآئینه برآوردهکردن حاجت مرد مسلمان و برداشتن غم و غصّه از دل او، در نزد خداوند بافضیلتتر است از انجامدادن یک حجّ و طواف و عمره، و حضرت تا دهمرتبه شمردند.»
یعنی برآوردهکردن حاجت مؤنی که در فشار و مضیقه است و رهاکردن او از غم و غصّه، از ده حجّ و ده عمره بافضیلتتر است.
سپس حضرت دست خود را بلند کرده فرمودند: اتَّقوا اللَهَ و لاتَمَلّوا مِنَ الخَیْرِ و لاتَکسَلوا. «تقوای إلهی پیشه کنید و از کار خیر ملول نشوید و کسالت به خودتان راه ندهید.»
وقتی برادر ایمانی پیش شما آمده و شما میتوانید حاجت او را برآورید و مشکل او را حل کنید، این دست و آن دست کردن معنا ندارد.
چه در نیکیکردن به إخوان و چه در أعمال صالحهای که انجام میدهید هیچ فرقی ندارد، در راه خیر کسالت به خودتان راه ندهید. چرا؟ فإنّ اللَهَ عَزَّوجَلَّ و رَسولَهُ غَنیّانِ عَنکُم و عَن أعْمالِکُم. «چون خدا و رسول خدا از شما و أعمال شما بینیازند.»
اگر ما حجّ و عمره یا کار خیر دیگری انجام دهیم و یا به برادر ایمانی نیکی کنیم، به خدا چیزی اضافه نمیشود و خدا از أعمال ما غنیّ و بینیاز است.
و أَنتُمُ الفُقَرآءُ إلَی اللَهِ و إنّما أرادَ اللَهُ عَزَّوجَلَّ بِلُطْفِهِ سَبَبًا یُدخِلُکُمُ الجَنَّةَ بِهِ. [۷] «شما فقیر و محتاج بهسوی پروردگارتان هستید یعنی اگر چنانچه هزار حجّ و بلکه عمر عالم را حجّ انجام دهید و به داد تمام مؤنین عالم برسید، یک ذرّه از فقر شما از بین نخواهد رفت! خداوند این مهر فقر را بر پیشانی همه ما زده است؛ أَنتُمُ الفُقَرَآءُ إِلَی اللَهِ.
باید به سجده بیافتید؛ آیا میشود زمانی برسد که این سجده از ما برداشته شود؟! این عبودیّت و مسکنت و ذلّت از ما برداشته شود؟
أبداً أبداً! این مهر فقر بر پیشانی همه ما خورده است! یَأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَهِ وَ اللَهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ. [۸] «ای مردم شما همگی نیازمند و محتاج به خدا هستید. و خداوند تنها اوست که بی نیاز و مورد حمد و ستایش است.»
همه شما فقیر هستید و این مقدار پولی که در جیب ما هست یا خانه و زندگیای که داریم تمام اینها عاریه و امانت است، خود وجودمان امانت است، چند صباح دیگر همین وجود را هم میگیرند؛ همه امانت است و ما تخیّل میکنیم که مال ماست و میگوئیم: چشم من، دست من، پای من، قوّه من، قدرت من! درحالیکه تمام اینها مال اوست، امانتی است که هر وقت بخواهد میگیرد.
پس این مُهر فقر و مسکنت و ذلّت به پیشانی همه ما خورده است. هرچه أعمال خیر انجام دهیم آیا غنیّ میشویم؟ أبداً أبداً! اگر دست عنایتش را از سر ما بردارد چنان در درّه سقوط کرده به جهنّم میافتیم که دیگر نمیتوانیم بلند شویم؛ اللهُمَّ لاتَکِلْنا إلَی أنفُسِنا طَرفَةَ عَینٍ أبَدًا فی الدُّنیا و الأَخِرَةِ. [۹] «پروردگارا! ما را یک چشم برهمزدن در دنیا و آخرت به خودمان وامگذار.»
پس بنابراین هیچگاه نباید بهواسطه أعمال صالحه، انسان را عُجب و خودپسندی فرا بگیرد و به عملش بنازد، به قدرتش بنازد، به عبادتش بنازد.
مرحوم میرزا حبیبالله رشتی که گفتهاند: در علم اصول بسیار قوی بوده و تدریس او درباره «مقدّمه واجب» که یک فرع مختصر اصولی است سالها به طول انجامید، در أواخر عمر، خداوند این قوّه حافظه را از او گرفت و به نسیان مبتلا شد. میگفتند: اگر میخواست حرم برود حتماً باید کسی او را همراهی میکرد و إلاّ منزل خودش را هم گم میکرد.
کسیکه سالها درباره مقدّمه واجب بحث میکرد حالا منزل خودش را گم میکند! اینجا عظمت خدا ظاهر میشود که خدا داده، خدا هم میگیرد و تو بیخود آن را به خود نسبت داده میگوئی: این علم، این حافظه، این قوّه مفکّره مال من است. نخیر! مال خداست.
دکتر معین شاگرد علاّمه دهخدا بود و دهخدا اوّلاستاد در علم لغت بود. آقا تعریف میکردند که: ایشان با یک وضع أسفباری از دنیا رفت؛ بیش از چهار سال تمام بیهوش بود و در گوشه اتاق افتاده و هیچ تحرّکی نداشت و از او پرستاری میکردند. حالا یک هفته پرستاری، دو هفته پرستاری، بیش از چهار سال تمام پرستاری کردند و دیگر خسته شده بودند و اطرافیان از خدا تمنّای مرگ او را میکردند.
اینها همه عبرت است؛ یعنی اگر ما بخواهیم این علم و این عنوانی که داری را میگیریم؛ مال تو نیست! مال ماست؛ اگر بخواهیم میگیریم و چه گرفتنی! چه گرفتنی!
بر مال و جمال خویشتن غرّه مشو
کان را به شبی برند و این را به تبی
عرائض را خلاصه کنیم؛ هیچ چیزی مثل شیرینی توحید نیست. کسیکه توحید ندارد، کسیکه خدا ندارد هیچ ندارد! گرچه غنی بوده و همه چیز داشته باشد! و کسیکه خدا را دارد همه چیز دارد.
آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: کسیکه خدا را دارد اگر چنانچه با نان و دوغ هم زندگی کند شیرینترین زندگی را دارد. آنکس که محبّت خدا در دلش رسوخ کرده و همیشه با اوست، برای او فرقی نمیکند که با نان و دوغ زندگی کند یا بهترین غذاها را بخورد، چون غذای او عشق به خداست! غذای او انس با خدا و لقاء اوست!
عدّهای از حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم سؤل کردند که: چرا شما روزه وصال[۱۰] میگیرید؟ حضرت فرمودند: من مانند شما نیستم؛ إنّی أَبیتُ عِندَ رَبّی یُطعِمُنی و یَسْقینی. [۱۱] «من نزد پروردگارم بیتوته میکنم و او مرا إطعام کرده و سیراب میکند.»
غذای آن حضرت جذبات ربّانیّه است؛ آن جذباتی که شامل حال رسول خدا میشود و آن غذاهای معنوی، حضرت را از غذاهای مادّی بینیاز میکند و دیگر به غذاهای مادّی التفاتی ندارد.
چگونه میشود که غذای معنوی، انسان را از غذای مادّی منصرف سازد؟! آقایان أطبّاء میگویند: باید به بدن ویتامین و پروتئین برسد؛ مثلاً باید هر روز چهارصد میلیگرم ویتامین «دی» به بدن برسد. حالا به بدن رسول خدا نرسیده است، پس چطور میشود؟
أَبیتُ عِندَ رَبّی یُطعِمُنی و یَسْقینی؛ یعنی ویتامین محبّت پروردگار ویتامینی است که هیچ ویتامینی به گرد پایش نمیرسد و انسان را از هر ویتامین و پروتئینی بینیاز مینماید!
مرحوم علاّمه والد قدّسسرّهالشّریف به بنده فرمودند: روزی یک دستفروش که کتاب میفروخت و اهل دل بود و خداوند عنایاتی در حقّ او فرموده بود، در کتابفروشی، دهخدا را میبیند و به او خطاب میکند و میگوید: شما عمر خود را صرف لغت کردی و دائماً لغتها را تتبّع کردی و درباره معانی آن تحقیق نمودی و عمر خود را در این راه صرف کردی! ولی حیف! با اینها مطلب تمام نمیشود، آیا اگر عمر خود را صرف خدا میکردی بهتر نبود؟ اگر صرف آن میکردی چه بهرههائی میبردی! و بعد این أشعار باباطاهر را خوانده بود:
ته که ناخواندهای علم سماوات
ته که نابردهای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
به یاران کی رسی هیهات هیهات
(دیوانباباطاهرعریان، ص۳.)
دهخدا شخص ملاّئی بود، تا این سخن را شنید تکانی خورد و به فکر فرو رفت و رنگش تغییر کرد و هیچ جوابی نداد!
إنشاءالله خداوند ما را موفّق بدارد که از عمرمان حدّأکثر استفاده را ببریم و با محبّت او باشیم! با عشق او باشیم و إنشاءالله از او استضائه نموده و بهرهمند شویم. إلَهی مَن ذا الَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنکَ بَدَلاً و مَن ذا الَّذی أَنِسَ بِقُرْبِکَ فَابْتَغَی عَنکَ حِوَلاً. [۱۲] «خدایا! کیست که شیرینی محبّت تو را چشیده باشد و سپس به دنبال بدل و جانشینی برای تو باشد و کیست که با همنشینی و قرب تو انس گرفته باشد و سپس بخواهد از تو روی برگرداند.»
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. قسمتی از آیه ۱۶۵، از سوره ۲: البقرة.
۲. إرشادالقلوب، ج۱، ص۱۴۵ و ۱۴۶.
۳. الأمالی شیخ صدوق، ص۲۵۶.
۴. الخرآئجوالجرآئح، ج۱، ص۳۰۴.
۵. بحارالأنوار، ج۴۸، ص۴۸.
۶. الکافی، ج۴، ص۲۶۸.
۷. إرشادالقلوب، ج۱، ص۱۴۶.
۸. آیه ۱۵، از سوره ۳۵: فاطر.
۹. برگرفته از فقره وارده در بسیاری از أدعیه، من جمله آنچه در کافی از ابنأبییعفور روایت میکند که: سَمِعتُ أباعَبدِاللهِ علَیهِالسّلامُ یَقولُ و هُوَ رافِعٌ یَدَهُ إلی السَّمآءِ: رَبِّ لاتَکِلْنی إلی نَفْسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدًا لا أقَلَّ مِن ذلِکَ و لا أکثَرَ. الکافی، ج۲، ص۸۱ و نیز آنچه سیّدابنطاووس در إقبال در أعمال ماه جمادیالثّانیة نقل میکند که در ضمن آن آمده است: و لاتَکِلْنی إلی نَفْسی فی دُنیایَ و ءَاخِرَتی. (إقبالالأعمال، ج۳، ص۱۵۹)
۱۰. روزه وصال یا به معنی قصد روزه از طلوع فجر تا سحر روز بعد است و یا به معنی قصد روزه دو روز پیاپی بدون افطار، که برای غیر رسول خدا صلّیالله علیهوآلهوسلّم حرام میباشد.
۱۱. عوالیاللئالی، ج۲، ص۲۳۳.
مرحوم علاّمه والد رضواناللهعلیه، در رسالهسیروسلوک منسوببه بحرالعلوم، ص۳۹، به تفصیل از سند و طرق این روایت از خاصّه و عامّه بحث فرمودهاند.
۱۲. بحارالأنوار، ج۹۱، ص۱۴۸. مناجاة المحبّین