خشوع در برابر پروردگار

گلشن احباب جلد نهم - جلسه صد و بیست و هفتم.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

قالَ اللهُ تبارک‌وتعالی:

بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * قَدْأَفْلَحَ الْمؤمنونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَشِعُونَ[۱] «حقّاً مؤمنین رستگار شدند، آن مؤمنینی که در نمازشان خشوع دارند.»

خشوع در نماز، صفت بارز مؤمنین

اوّلین صفت بارزی که در سوره مؤمنون برای مؤمنین ذکر شده، خشوع در نماز است و این تعبیر، اهمّیت خشوع را می‌رساند. چقدر خشوع در نزد پروردگار محبوب و مطلوب است که اوّلین صفت مؤمنین دارای فلاح و صلاح را صفت خشوع در نماز می‌داند!

البتّه مؤمن در هر حال باید خاشع للّه باشد، قلب او برای خدا خشوع داشته باشد؛ یعنی قلب در مقابل عظمت پروردگار منکسر باشد، ذلیل باشد. قلب، قلبِ شکسته باشد. برای خود در مقابل پروردگار هستی نبیند و در برابر عظمت پروردگار خودش را صفر بداند. به این حالت، حالت «خشوع» می‌گویند؛ مانند حالت کسی‌که در مقابل سلطان جور قرار می‌گیرد.

خشوع در برابر عظمت و هیبت إلهی

سلاطین جور که در تاریخ ذکرشان آمده است، به‌طوری بودند که مجرّد خاطره سوئی که در ذهن سلطان نسبت به شخصی می‌گذشت کافی بود که سر آن شخص را به باد فنا بدهد؛ فعّال ما یشاء بودند و هر کاری می‌خواستند می‌کردند. به همین جهت ابّهت و هیبت ظاهری داشتند و کسی‌که در مقابل ایشان قرار می‌گرفت حالش حال انکسار و خشوع بود.

سلاطین جور این‌طور بودند، برخلاف سلاطین عدل. البتّه سلطان عدل هم اگر مثل امام علیه‌السّلام باشد، آن هم هیبت و ابّهت دارد، ولی سنخش متفاوت است. آن هیبت، هیبت إلهی است که در وجود امام علیه‌السّلام حاکم است و همه را به تواضع درمی‌آورد.

اگر کسی در مقابل امام علیه‌السّلام، در مقابل أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام بایستد، خواهی نخواهی در مقابل حضرت خضوع پیدا می‌کند. ابّهت حضرت، ابّهت إلهی است.

معاویه به ضِرار گفت: صِفْ لی عَلیًّا، «علی را برای من وصف کن!» گفت: آیا می‌شود مرا عفو کنی؟ گفت: نه، باید از اوصاف او برای من بگوئی! ضرار در وصف حضرت می‌گوید:

رَحِمَ اللَهُ عَلیًّا؛ کانَ وَاللهِ فینا کَأَحَدِنا یُدْنینا إذا أَتَیْناهُ و یُجیبُنا إذا سَأَلْناهُ و یُقَرِّبُنا إذا زُرْناهُ. لایُغلَقُ لَهُ دونَنا بابٌ و لایَحجُبُنا عَنهُ حاجِبٌ و نَحْنُ وَاللهِ مَعَ تَقریبِهِ لَنا و قُرْبِهِ مِنّا لانُکَلِّمُهُ لِهَیْبَتِهِ و لانَبتَدیهِ لِعَظَمَتِهِ. [۲]

«رحمت خداوند بر علیّ‌بن‌أبی‌طالب علیه‌السّلام؛ قسم به خدا در میان ما مانند یکی از ما بود. وقتی به نزد او می‌رفتیم ما را نزدیک خود جا می‌داد و وقتی از او سؤال می‌کردیم به ما پاسخ می‌داد و چون به زیارتش می‌رفتیم ما را در کنار خود راه می‌داد. در را به روی ما نمی‌بست و دربان از ورود ما به نزدش مانع نمی‌شد و قسم به خدا! با اینکه ما را به خود نزدیک می‌کرد و خودش نیز به ما نزدیک بود، به‌واسطه هیبتی که داشت ما با او سخن نمی‌گفتیم و به‌جهت عظمت و ابّهتش سخن با او را آغاز نمی‌کردیم!»

این، هیبت إلهی است که در وجود نازنین أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام حاکم است، و هیبتی که سلاطین جور دارند هیبت ظاهری است که به مجرّد خاطره‌ای که در فکر و در ذهن سلطان می‌گذرد، سر بندگان خدا را به باد فنا می‌دهد؛ کما اینکه سرها به باد فنا رفت!

لذا در روایت داریم که: مراقب باشید که به سلطان زیاد نزدیک نشوید و از أقرباء سلطان قرار نگیرید؛ اصْحَبِ السُّلْطانَ بِالحَذَرِ. [۳] «با سلطان، با احتیاط و ترس همنشین باش و مراوده کن!» همین‌طور که تنعّم انسان پیش سلطان خیلی زیاد است. از آن طرف قهر سلطان هم خیلی نزدیک است، به همان میزانی که وقتی شما به سلطان نزدیک می‌شوید، از نِعَم سلطان متنعّم می‌شوید، به همان میزان هم در حیطه قهر او واقع می‌شوید.

به هر حال، نزدیکی به سلطان آفاتی دارد و انسان باید از آن بر حذر باشد؛ البتّه این مطلب با قطع نظر از این جهت است که أصلاً نباید طرف سلاطین جور رفت، و از معاشرت با سلطان جور در روایات نهی شده است و فرموده‌اند که: موجب دوری از خداوند و زوال دین و ایمان است. [۴]

ذلّت در مقابل عظمت پروردگار

این جهت را می‌خواستیم عرض کنیم که: وقتی کسی به پروردگار نزدیک می‌شود و عظمت پروردگار در دلش وارد می‌شود و عظمت خداوند را حس می‌کند و چه‌بسا اگر خیلی نزدیک باشد آن عظمت را ببیند، وقتی چنین شد، قلب خودبه‌خود منکسر و خاشع می‌شود، بلکه أصلاً قلبی برایش نمی‌ماند. و لذا در وصفشان آمده است که: و هُم مِن هَیْبَتِکَ مُشْفِقونَ. [۵] «آنها از هیبت و ابّهت پروردگار ترسناک‌اند.»

عظمت پروردگار عجیب است! این حالت خشوع و حالت تذلّل، حالتی است که در جسد هم ظاهر می‌شود، أمّا منشأ و سببش خشوع قلبی است. تا خشوع در قلب نباشد حقیقتش در جسد ظاهر نمی‌شود.

خشوع نفاق

اگر خشوع در قلب نباشد، ولی در جسد باشد، این خشوع نفاق است. این نوع نفاق در روایات هم بیان شده است؛ یعنی ظاهر و باطنش متفاوت است. قلب خشوع ندارد أمّا جسد خشوع دارد.

مؤمن باید قلب را درست کند، خشوع قلب را به‌دست آورد، قلبش خاشع للّه باشد. واقعاً خودش را در مقابل عظمت پروردگار ذلیل بداند و بعد در مقام عمل در نماز هم ذلیل و خاشع باشد، به‌طوری‌که این خشوع در جوارح و در حرکات او و در حال نمازش ظاهر و بارز شود. پس بنابراین اوّل باید قلب را تصحیح کرد و قلب خاشع للّه باشد، تا اینکه جوارح خاشع شود.

بله! حضرت رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم می‌فرماید: إیّاکُم و تَخَشُّعَ النِّفاقِ و هُوَ أَن‌یُرَی الجَسَدُ خاشِعًا و القَلْبُ لَیْسَ بِخاشِعٍ. [۶] «بپرهیزید از خشوع نفاق‌آمیز! که دیده شود جسد خشوع دارد أمّا قلب خشوع ندارد.»

باز حضرت رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: ما زادَ خُشوعُ الجَسَدِ عَلَی ما فی القَلْبِ فَهُوَ عِندَنا نِفَاقٌ [۷] «آنچه از خشوع جسد بیش از خضوع قلب باشد در نزد ما نفاق است.»

همچنین از رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم روایت است که فرمودند: تَعَوَّذوا بِاللَهِ مِن خُشوعِ النِّفاقِ! قیلَ: وَ ما خُشوُعُ النِّفاقِ؟ قالَ: خُشوعُ البَدَنِ و نِفاقُ القَلْبِ. [۸] «خودتان را در پناه خداوند قرار دهید و از «خشوع نفاق» أعوذ بالله بگوئید. از حضرت سؤال شد: خشوع نفاق چیست؟ حضرت فرمودند: این‌است‌که بدن خاشع باشد و قلب خشوع نداشته و نفاق داشته باشد.»

پس باید قلب را درست کرد، باید خشوع نسبت به پروردگار را در قلب جاری کرد. وقتی خشوع در قلب آمد، خودبه‌خود جوارح هم خاشع خواهد شد. وقتی کسی دل‌شکسته شد و قلبش منکسر گردید، خودبه‌خود خشوع در وجناتش هم مشهود می‌شود. کسی‌که قلباً نسبت به پروردگار حالت تذلّل و خاکساری و انکسار دارد، در جسدش هم مشهود است و ظهور و بروز دارد.

اهمّیت تذلّل در مقابل خداوند

لذا انسان باید روی نفسش پا بگذارد و در مقابل عظمت پروردگار آن را لِه کند؛ این مسأله، خیلی مسأله مهمّی است و از زمانی که انسان سلوک را آغاز می‌کند تا هرجا که می‌خواهد برود، این مسأله باید با انسان همراه باشد، لذا اولیاء خدا نسبت به این حالت تذلّل و ذلّت در مقابل پروردگار این همه تأکید کرده‌اند؛ خیلی مسأله مهمّی است!

امام صادق علیه‌السّلام می‌فرماید:

أَوحَی اللَهُ تَعالَی إلَی عیسَی‌بْنِ‌مَرْیمَ عَلَیهِ‌السّلامُ: یا عیسَی! هَبْ لی مِن عَیْنَیْکَ الدُّموعَ و مِن قَلْبِکَ الخُشوعَ و اکْحُلْ عَیْنَکَ بِمیلِ الحُزْنِ إذا ضَحِکَ البَطّالونَ. و قُمْ عَلَی قُبورِ الأَمْواتِ فَنادِهِم بِالصَّوْتِ الرَّفیعِ، لَعَلَّکَ تَأخُذُ مَوْعِظَتَکَ مِنهُم و قُلْ: إنّی لاحِقٌ بِهِم فی اللاحِقینَ. [۹]

«خداوند به عیسی‌بن‌مریم علیه‌السّلام وحی فرمود: ای عیسی! از دو چشمت اشکهایت را و از قلبت خشوع را به من هدیه بده، و هنگامی‌که اهل باطل و لهو به خنده مشغول‌اند چشمت را با حزن و اندوه سرمه بکش، و بر سر قبور مردگان بایست و با صدای بلند ایشان را مخاطب قرار بده و از ایشان پند و اندرزت را بگیر و بگو: حقّاً من هم همراه با دیگران به ایشان ملحق خواهم شد!»

ارزش چشم گریان در پیشگاه خداوند

چشمِ باکی چقدر ارزش دارد! چقدر به رحمت خدا نزدیک است! نعوذ بالله از چشم جامد، چشمی که برای خدا اشک نریزد.

باید اشک بریزید! یکی از شکرهای چشم این‌است‌که برای خدا اشک بریزد؛ هَبْ لی مِن عَیْنَیْکَ الدُّموعَ. «از چشمهایت به من اشکهایت را هدیه بده و هبه کن!»

در روایت داریم که: کُلُّ عَیْنٍ باکیةٌ یَوْمَ القِیَمَةِ إلاّ ثَلاثَةَ أَعْیُنٍ: عَیْنٌ بَکَتْ مِن خَشْیَةِ اللَهِ، و عَیْنٌ غُضَّتْ عَن مَحارِمِ اللَهِ، و عَیْنٌ باتَتْ ساهِرَةً فی سَبیلِ اللَهِ. [۱۰] «در روز قیامت همه چشمها باکی هستند إلاّ سه چشم.» خداوند إن‌شاءالله همه اینها را که فرموده‌اند در ما جمع کند.

اوّل: عَیْنٌ بَکَتْ مِن خَشْیَةِ اللَهِ. «چشمی که از خشیت و خوف پروردگار گریان شده است.» این چشم در روز قیامت که همه چشمها گریان است گریه نمی‌کند.

دوم: عَیْنٌ غُضَّتْ عَن مَحارِمِ اللَهِ. «چشمی که از محارم خدا پوشیده شده است.» به نامحرم و هر چیزی که نظر به آن حرام است نگاه نمی‌کند.

سوم: عَیْنٌ باتَتْ ساهِرَةً فی سَبیلِ اللَهِ. «چشمی که در طاعت پروردگار شب بیدار است و به عبادت خدا و تهجّد مشغول است.» این سه چشم در روز قیامت گریان نیستند، بقیّه چشم‌ها گریان‌اند.

موعظه إلهی به حضرت عیسی علیه‌السّلام

در آن روایت حضرت می‌فرماید: خداوند به حضرت عیسی وحی فرمود که: یا عیسَی! هَبْ لی مِن عَیْنَیْکَ الدُّموعَ. «ای عیسی! از دو چشمت اشکهایت را به من هدیه بده.» در بعضی نسخه‌ها آمده است: صُبَّ لی مِن عَیْنِکَ الدُّموعَ و مِن قَلْبِکَ الخُشوعَ. [۱۱] «برای من از دیدگانت اشک و از قلبت خشوع را سرازیر کن!» «صُبَّ» یعنی بریز و سرازیر کن؛ یعنی قلبت مرکز خشوع و تذلّل شود، قلبت در مقابل عظمت من خاشع گردد، در همه آنات خاشعاً متذلّلاً للّه باشی.

و اکْحُلْ عَیْنَیْکَ بِمیلِ الحُزْنِ إذا ضَحِکَ البَطّالونَ. «و زمانی که اهل بطالت می‌خندند و اوقات خودشان را به غیر من مشغول کرده و به استهزاء و خنده مشغول‌اند، چشمهایت را سرمه حزن بکش.»

و قُمْ عَلَی قُبورِ الأَمْواتِ فَنادِهِم بِالصَّوْتِ الرَّفیعِ. «برو در قبرستان، بر قبور مردگان بایست! و آنهائی را که از دنیا رفته‌اند، با صدای بلند صدا کن.» عجیب است! صدایشان بزن؛ کجاست این حسن آقا! کجاست این حسین آقا! کجاست آن کودک! کجاست آن زن! اینها همه در خاک فرو رفتند و صدائی نمی‌کنند و جوابی نمی‌دهند؛ برو اینها را صدا بزن!

لَعَلَّکَ تَأخُذُ مَوْعِظَتَکَ مِنهُم. «شاید موعظه‌ات را از اینها بگیری و بهره‌مند و متّعظ شوی.» و قُلْ: إنّی لاحِقٌ بِهِم فی اللاحِقینَ. «بگو: من هم به ایشان ملحق می‌شوم.» اینها زودتر رفتند و از سابقین بودند و من هم به همان سرنوشتی که این أموات بدان مبتلا شده‌اند مبتلا می‌شوم.

این مطالب را خدا به حضرت عیسی روح‌الله می‌فرماید؛ ما باید چکار کنیم آقا؟! اینکه مستحبّ است انسان به قبرستان برود، برای این‌است‌که انسان به یاد موت بیفتد. برای چه به یاد موت باشد؟ برای اینکه متذکّر خدا شود.

لذا مستحبّ است که انسان زیاد یاد مرگ کند، چرا؟ چون یاد مرگ کردن همه‌اش برای انسان موعظه است، موجب تحریک و بیدارباش انسان می‌شود، موجب تنبّه انسان می‌گردد، تا اینکه یک تکانی بخورد و توجّه بیشتری به خدا پیدا نماید؛ لَعَلَّکَ تَأخُذُ مَوْعِظَتَکَ مِنهُم.

در روایت دیگری وارد است که: لَمّا بَعَثَ اللَهُ موسَی و هارونَ إلَی فِرْعَوْنَ قالَ لَهُما. «وقتی خداوند حضرت موسی و هارون را به‌سوی فرعون مبعوث فرمود مطالبی را به ایشان بیان داشت.» از جمله فرمود: إنّما یَتَزَیَّنُ لی أَوْلیآئِی بِالذُّلِّ و الخُشوعِ و الخَوْفِ[۱۲] «همانا اولیاء من، خودشان را و روح و قلبشان را با ذلّت و مسکنت و خشوع و خوف در مقابل عظمت من زینت می‌کنند.»

عزّت نفس مؤمن در برابر غیرخدا

ذلّت برای غیرخدا حرام است. جائز نیست که مؤمن خودش را در مقابل دیگران ذلیل کند. اگر مؤمن جائی برود یا حرفی بزند که موجب ذلّتش شود، حرام است و نباید این کار را انجام دهد.

روایت شده است که: إنّ اللَهَ تَبارَک‌وَتَعالَی فَوَّضَ إلَی المؤمن کُلَّ شَیْ‌ءٍ إلاّ إذلالَ نَفْسِهِ[۱۳] «خداوند همه امور مؤمن را به خودش سپرده مگر اینکه خودش را ذلیل کند.»

مؤمن عزیز است، پس اگر مؤمن در مجلسی برود که به او اهانت شود یا جایی برود که موجب ذلّتش گردد، نباید شرکت کند و حرام است. مؤمن عزیز است به عزّت إلهی؛ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمؤمنینَ[۱۴] «عزّت فقط برای خدا و رسولش و مؤمنین است.»

ذلّت نفس در برابر خداوند

مؤمن هرچه را که موجب ذلّتش شود که مصادیق زیادی هم دارد، نباید انجام دهد، أمّا در مقابل پروردگار هرچه بیشتر حالت ذلّت و انکسار داشته باشد مطلوب‌تر است. در مقابل پروردگار باید سجده کند و سرش را روی زمین بگذارد و بگوید: خدایا! غلط کردم! بگوید: خدایا! گناه کردم، خدایا! من معصیت کردم، خدایا! من حقیرم، پستم، ناچیزم، فقیرم!

خداوند خطاب می‌کند به حضرت موسی که: ای موسی! می‌دانی چرا من در بین این خلائق و بنی‌إسرائیل تو را برگزیدم؟ إنّی قَلَّبْتُ عِبادی ظَهْرًا لِبَطْنٍ فَلَم‌أَجِدْ فیهِم أَحَدًا أَذَلَّ لی نَفْسًا مِنکَ. یا موسَی! إنّکَ إذا صَلَّیْتَ وَضَعْتَ خَدَّکَ عَلَی التُّرابِ! أَو قالَ: عَلَی الأَرْضِ! [۱۵]

«به‌خاطر اینکه من میان بندگانم گشتم و کسی را در برابر خودم از تو ذلیل‌تر نیافتم. (یعنی: تو در مقابل من از همه منکسرتر هستی و ذلّتت بیشتر است، و أصلاً برای خودت وجودی نمی‌بینی.) ای موسی! تو وقتی نماز می‌خوانی برای من گونه‌ات را بر خاک می‌گذاری!»

لذا در آن روایت فرمود: إنّما یَتَزَیَّنُ لی أَوْلیآئی بِالذُّلِّ و الخُشوعِ و الخَوْفِ الَّذی یَنبُتُ فی قُلوبِهِم فَیَظهَرُ عَلَی أَجْسادِهِم. «اولیاء من خودشان را برای من با ذلّت و خشوع در مقابل من و با خوف زینت می‌کنند. ذلّت و خشوع و خوفی که در قلبهایشان روئیده می‌شود و در جسدهایشان ظاهر می‌گردد.» اصل و مَنبتش قلب است؛ منبت و محلّ رویش خوف و خشوع و ذلّ، قلب است و در جسد ظاهر می‌شود.

خدایا! به برکت محمّد و آل‌محمّد به ما توفیق بده و این خشوع و خوف از خودت را در قلبهایمان برویان!

ما را به عظمت خودت بیشتر واقف بگردان، تا اینکه جسدهای ما برای تو خاشع باشد و برای تو به خاک بیفتد و چشمهای ما خاشع باشد و برای تو گریه کند.

خدایا! به برکت محمّد و آل‌محمّد ذلّت و مسکنت در مقابل عظمتت را هیچ‌گاه از ما نگیر. روز به روز به لطف و کرم و عنایت خودت آن را افزون بگردان. به کرم خود از تمام سرکشی‌های ما بگذر!

دست عنایت خودت را بر سر ما بکش و عنایت خود را بر قلوب ما جاری بگردان. و ارواح ما را به لطف و کرم خود طیّب و پاکیزه بفرما و ما را با أطیاب و سادات عالم وجود، ائمّه معصومین علیهم‌السّلام، عترت رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم در دنیا و آخرت محشور بگردان و ما را از شفاعتشان به لطف و کرم خودت محروم مفرما!

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. آیه ۱ و ۲، از سوره ۲۳: المؤمنون.

۲. الأمالی، شیخ صدوق، ص۶۲۴ و ۶۲۵.

۳. غررالحکم ودررالکلم، ص۱۴۸.

۴. علاّمه مجلسی (ره) در باب: الرّکونُ إلی الظّالمینَ و حُبُّهم و طاعتُهم، از ثواب‌الأعمال از رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم روایت کرده است که: مااقْتَرَبَ عَبدٌ مِن سُلطانٍ إلاّ تَباعَدَ مِنَ اللهِ و لا کَثُرَ مالُهُ إلاّ اشْتَدَّ حِسابُهُ و لا کَثُرَ تَبَعُهُ إلاّ کَثُرَتْ شَیاطینُهُ.

همچنین از آن حضرت نقل کرده است که: إیّاکُم و أبوابَ السُّلطانِ و حَواشیَها فإنّ أقرَبَکُم مِن أبوابِ السُّلطانِ و حَواشیها أبعَدُکُم مِنَ اللهِ عَزَّوجَلَّ و مَن ءَاثَرَ السُّلطانَ علَی اللهِ عَزَّوجَلَّ أذهَبَ اللهُ عَنهُ الوَرَعَ و جَعَلَهُ حَیْرانَ. ( بحارالأنوار، ج۷۲، ص۳۷۲)

۵. همان‌مصدر، ج۹۱، ص۱۴۷. (مناجاة المریدین)

۶. تحف‌العقول، ص۶۰.

۷. الکافی، ج۲، ص۳۹۶.

۸. عوارف‌المعارف، ج۲، ص۳۲۸.

۹. الأمالی شیخ مفید، ص۲۳۷ و ۲۳۸.

۱۰. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۱، ص۳۱۸.

۱۱. عدّة‌الدّاعی، ص۱۶۸.

۱۲. بحارالأنوار، ج۱۳، ص۴۹.

۱۳. الکافی، ج۵، ص۶۳.

۱۴. قسمتی از آیه ۸، از سوره ۶۳: المنافقون.

۱۵. الکافی، ج۲، ص۱۲۳.

مطالب جدید