شرح نامه‌هایی از مرحوم حاج سیّد أحمد کربلائی؛ علم حقیقی

کتاب گلشن أحباب (جلد پنچم) - مجلس شصت‌وچهارم - شرح نامه‌هایی از مرحوم آیه‌الله حاج سیّد أحمد کربلائی قدّس‌سرّه؛ علم حقیقی.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

در جلسه جمعه قبل، جوابیّه مرحوم آیه‌الحقّ حاج سیّد أحمد کربلائی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه نسبت به نامه یکی ازدوستان‌شان را برای سروران معظّم خواندیم. عرض شد این جوابیّه مبارکه، بعد از ذکر پروردگار و بعد از ابتدای به نام خدا، با این جمله شروع شده بود که:

زنده باد حضرت دوست و مرده باد هرچه غیر اوست

مقدّمه‌بودن علوم، برای لقاء پروردگار

عرض کردیم: مرحوم آقا سیّد أحمد کربلائی، این آیت عظمای إلهی، از علمای بسیار بزرگی بودند که به حقیقت علم رسیده بودند که همان وصول به عالم توحید و لقای پروردگار می‌باشد، چون حقیقت علم، همان نور است؛ العِلْمُ نورٌ یَقذِفُهُ اللَهُ فی قَلْبِ مَن یَشَآءُ. [۱]

آن چیزهائی که ما طلبه‌ها، دنبالش می‌رویم، از جامع‌المقدّمات، ادبیّات، منطق، فقه و اصول، اینها مقدّمه است برای علم اخلاق و علم اخلاق نیز مقدّمه است برای عرفان و عرفان نیز مقدّمه است برای وصول به پروردگار و لقاء او و شناخت و شهود حضرت حق؛ پس تمام اینها مقدّمه است که انسان باید طی کند تا به لقاء پروردگار، این غایت عظمای از خلقت، برسد. حقیقت علم، آن نوری است که خداوند به‌واسطه عمل، در قلب شخص عامل ایجاد می‌کند.

نورانیّت مرحوم حاج هادی ابهری

مرحوم حاج هادی ابهری اصلاً سوادی نداشت، ولی نور داشت و از اهل علم در مسائل اشکال می‌گرفت. مرحوم علاّمه والد بزرگوار می‌فرمودند: «با اینکه به عالم توحید هم راه پیدا نکرده بود أمّا نورانیّتش خیلی زیاد بود.» ایشان اتّفاقاتی که در آینده می‌خواست رخ بدهد و حوادثی که می‌خواست اتّفاق بیفتد را می‌دید و می‌گفت: «برای من کشک شده!» به‌خاطر لهجه خاصّی که داشت «کشف» را «کشک» می‌گفت!

نورانیّت ایشان در این عالم ظهور و بروز داشت و مریض که پیشش می‌بردند، قند می‌داد شفا پیدا می‌کرد. هروقت منزل ما می‌آمد، با خودش برکت می‌آورد. هر کجا می‌رفت با خودش برکت می‌برد؛ اینها از آثار نورانیّت است. به‌واسطه همین نور، برخی حقائق هم برایش آشکار می‌شد و از علما اشکال می‌گرفت و گاهی اشکال ایشان را تذکّر می‌داد. [۲]

به هر مقداری که علم واقعی برای انسان حاصل بشود، این نورانیّت هم حاصل می‌شود ولو اینکه به عالم توحید هم راه پیدا نکند، به‌هر مقدار.

آقا می‌فرمودند: هر مقدار که شما کاسه بیاورید، همان مقدار آش می‌برید. حالا یک‌وقت انسان کاسه کوچک و یک‌وقت کاسه بزرگ می‌برد، به‌همان مقدار استفاده می‌کند.

هر مقدار انسان شب بلند شود عبادت خدا را بکند، همان مقدار بهره دارد، حالا می‌خواهد فقط دو رکعت نماز بخواند، یا می‌خواهد نماز شبش را کامل بخواند، یا می‌خواهد بیشتر از آن عبادت کند؛ به هر قدر زحمت بکشد استفاده‌اش را می‌برد.

مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی

آقا می‌فرمودند: مرحوم آقای حاج شیخ حسنعلی نخودکی رحمه‌الله‌علیه خیلی اهل ریاضت‌های شرعی بود؛ مثلاً گاهی قریب یک شب رکوعش طول می‌کشید، یک شب همه‌اش در سجده بود، از شب تا صبح، با اینکه مرحوم آشیخ حسنعلی استاد کامل نداشتند و استادشان فقط مرحوم حاج محمّدصادق تخت‌فولادی بودند و بعد از ایشان به استاد دیگری راه نیافتند. و أواخر عمر گفته بودند که: من دنبال هستم که یک نفر کامل و واصل پیدا کنم که دستم را بگیرد. أمّا به همین مقدار که زحمت کشیده بود، بهره‌اش را برد.

ایشان مریض شفا می‌داد، إحیای أموات می‌کرد. بله حتّی داریم در بعضی جاها کسی‌که مرده بود، زنده کرد. بله! خوب انسان ولو اینکه هنوز به عالم توحید نرسیده باشد، به جائی می‌رسد که چه‌بسا مرده زنده می‌کند.

مرحوم آقای ورشوچی

آقای ورشوچی یکی از رفقای قدیمی علاّمه والد بودند که به خدمت مرحوم آقای حدّاد هم رسیده بودند. سیّد بسیار جلیل‌القدر و بزرگواری بود. ایشان یک پالتوی بلندی می‌پوشیدند تا زیر زانو و یک عرق‌چین روی سرشان می‌گذاشتند. پیرمرد باصفا و شوریده و با صدق و اخلاصی بودند.

می‌فرمودند: صبح جمعه‌ای بود و من از دعای ندبه برمی‌گشتم، جوانی دنبال من می‌آمد. من هم چون در حال خودم بودم خوش نداشتم که این جوان دنبالم بیاید. تا چند خیابان گذراندیم و به جائی رسیدیم که او راه خود را جدا کرد. به من گفته شد: دنبال ایشان حرکت کنید. با خودم گفتم: عجبا تا به حال من از او اجتناب داشتم و حالا می‌گویند: تو دنبال او برو!

ما هم دنبال این آقا حرکت کردیم؛ این خیابان و آن خیابان، تا رسیدیم به درب منزلی. درب منزل را زدند، یک مخدّره سراسیمه آمد بیرون و با ناله و گریه گفت: ای سیّد! بچّه‌ام از دنیا رفته! دستم به دامنت، یک‌کاری بکن! ایشان می‌گفتند: به من گفتند: برو داخل! من وارد منزل شدم و آمدم دیدم که این بچّه از دنیا رفته و دیگر نفس نمی‌کشد، رنگش سفید شده. دیدم بدنش کاملاً سرد شده است، مثل اینکه این بچّه دو ساعت است که از دنیا رفته است.

گفتم: ای همشیره! برو یک استکان آب برای من بیاور. رفت و یک استکان آب آورد. گفتم: بچّه را بگذار پیش من و تو برو بیرون از اتاق. ایشان می‌گوید: من بلند شدم دو رکعت نماز خواندم، نماز حاجت.

بعد گفتم: خدایا! من که نمی‌خواستم به اینجا بیایم، تو خودت مرا راهنمائی کردی، تو خودت گفتی دنبال این جوان برو. من‌که اصلاً این جوان را نمی‌شناختم، حال و کشش مصاحبت و ملازمت با او را نداشتم. وقتی او جدا شد، تو خودت گفتی برو. خدایا! خودت این بچّه را إحیاء کن!

این مطالب را با حالی منقلب به درگاه إلهی عرض می‌کردم و اشکم جاری بود و حمدی خواندم و دمیدم در استکان آب. یک قاشق از آن آب را ریختم در حلق بچّه، این بچّه شروع کرد به تکان خوردن و گریه‌کردن، بچّه‌ای که بدنش سرد شده و از دنیا رفته بود. و مادر بچّه را صدا زدم و با دیدن بچّه حال آنها عوض شد و من هم خارج شدم.

این مرحوم را بنده قبل از وفاتشان چند بار زیارت کردم. حالا که ذکر خیر ایشان شد داستانی دیگر از ایشان بگویم.

یک روز که خدمت آقا رفتیم منزل ایشان و أواخر عمرشان هم بود ایشان فرمودند: من هر شب بعد از اینکه نماز عشائم تمام می‌شود و یک چیزی می‌خورم و قصد خواب دارم، می‌روم مکّه یک طواف انجام می‌دهم، بعد به مدینه منوّره می‌روم حضرت رسول صلّی‌الله‌علیه وآله‌وسلّم را زیارت می‌کنم و بعد می‌روم نجف و کربلا و زیارت می‌کنم و باز برمی‌گردم برای استراحت همین‌جا که هستم.

این را من از دو لب خود آن مرحوم شنیدم که می‌گفت: «کار هرشب من چنین است.»[۳]

در راه خدا، هرچه انسان کاسه بیاورد به او می‌دهند. دو رکعت نماز شب بخواند، به اندازه دو رکعت بهره دارد. همه نماز شب را بخواند، به هر کیفیّتی بخواند باز هم به همان مقدار بهره دارد. حال تا به چه کیفیّتی نماز شب بخواند، آن‌طور که آقا می‌فرمودند، نماز شب را با صدای بلند با عشق بخواند، سوره یس را تقسیم کند در نماز، یا میزان حالش در نماز شب چه‌مقدار باشد، به مقدار همان بهره دارد. إنّما لَکَ مِن صَلاتِکَ ما أَقبَلْتَ عَلَیهِ؛ [۴] «بهره تو از نمازت به مقداری است که در آن إقبال به خداوند داری.»

آقا می‌فرمودند: یک لا إلهَ إلاّ الله که انسان در راه بگوید، به همان مقدار بهره می‌برد، حساب است. یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَرَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ. [۵] تا چقدر انسان تجارت کند!

جایگاه علمی و عرفانی مرحوم حاج سیّد أحمد کربلائی

مرحوم آقا حاج سیّد أحمد خیلی زود مراتب کمال را طی نمودند. مرحوم علاّمه والد می‌فرمودند: من همیشه نسبت به مرحوم آقا سیّد أحمد معجبم که چطور ایشان در آن سنّ هم در علوم ظاهری و هم در مراتب معنوی سرآمد روزگار خود بوده است. مرحوم آقا سیّد أحمد گویا در حدود سی تا چهل سال داشتند که مرحوم آخوند ملاّحسینقلی به رحمت خدا رفتند و ایشان در جای مرحوم آخوند ملاّحسینقلی نشسته و امور اهل معنا و سالکان إلی الله را تا حدود بیست سالی که در قید حیات بودند، متکفّل شدند.

ببینید ایشان چقدر از عمرشان استفاده کردند که در این سنّ به این مقامات رسیده‌اند! چقدر بهره بردند! مرحوم حاج سیّد أحمد کربلائی چقدر بهره بردند!

شما این رساله‌ها و نامه‌های «عَلَمَین»، [۶] جواب‌هائی که ایشان به مرحوم حاج شیخ محمّدحسین اصفهانی (معروف به کمپانی) داده‌اند را مطالعه بفرمائید! باید انسان برود پیش مثل این افراد، درس بگیرد، ببیند اینها دارند چه چیزی را بیان می‌کنند! مرحوم حاج سیّد أحمد کربلائی چه حقائقی را بیان می‌کنند؟ چقدر متضلّع در عرفان بوده‌اند! چقدر متضلّع بوده‌اند!

رابطه علوم حوزوی با علم حقیقی

مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: آقا اگر می‌خواهید عالم بشوید، عالمِ عارف بشوید، عالمی که خداشناس باشد، و إلاّ صرفاً اصطلاحاتی را یاد گرفته‌اید!

اگر انسان عالمِ عارف نشود به حقیقت علم نخواهد رسید، زیراکه حقیقت علم، رسیدن به عبودیّت است که فقط با عرفان، به آن می‌توان رسید.

امام صادق علیه‌السّلام در حدیث عنوان بصری می‌فرمایند: فَإن أَرَدْتَ العِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فی نَفْسِکَ حَقیقَةَ العُبودِیَّةِ. [۷] «اگر طالب علم هستی باید در اوّلین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیّت را بطلبی.»

بارها خدمت آقا عرض می‌کردم که: آیا رسیدن به علم حقیقی و توحید حتماً منوط است به اینکه درس طلبگی بخوانیم؟ آقا می‌فرمودند: برای شما این‌طور است؛ چون وظیفه شما این‌است‌که درس بخوانید. آقای حدّاد نیز می‌فرمودند: باید درس بخوانید؛ چون شما دستور دارید باید درس بخوانید.

أمّا لازمه رسیدن به عالم توحید درس‌خواندن نیست. مرحوم آقای حدّاد که درس نخوانده بود، لذا ملازمه‌ای نیست. این علوم صرفاً جنبه مقدّمی دارند. ما نمی‌خواهیم این درسهائی را که طلاّب می‌خوانند ـ خدای ناکرده ـ تخطئه کنیم، نه! وظیفه است، باید خواند؛ رسول خدا و ائمّه علیهم‌الصّلوه‌والسّلام دستور فرموده‌اند. اگر کسی با دو بال علم و عمل حرکت کند؛ نعم المطلوب! چه چیزی از این بالاتر که این مقدّمات را طی کند تا به ذی‌المقدّمه برسد؟ ولی باید دقّت کرد که این علوم ظاهری مقصود بالذّات نیست؛ غرض و مقصود حقیقی وصول به توحید است.

علی أیّ حال، اینجا بودیم که می‌فرمودند: اگر می‌خواهید عالم بشوید، عالمِ عارف بشوید. بارها از دو لب مبارکشان شنیدم که می‌فرمودند: «اگر می‌خواهید عالم شوید عالم عاشق شوید؛ سری که عشق ندارد کدوی بی‌بار است!

معرفت و توجّه به پروردگار، در نامه مرحوم سیّد أحمد کربلائی

درس را باید بخوانیم، خوب هم باید بخوانیم، ولی باید با عمل توأم باشد؛ مثل مرحوم حاج سیّد أحمد کربلائی که یک نامه می‌نویسد، یک دنیا معرفت، یک دنیا مراقبه، یک دنیا توجّه و اظهار عشق و محبّت نسبت به پروردگار در آن‌است، ببینید این نامه مبارک خود را با این جمله شروع کرده است: «زنده باد حضرت دوست (یعنی زنده باد خدا) و مرده باد هرچه غیر اوست»؛ چقدر شیرین است!

بعد از اینکه أشعاری را ذکر کرده است: «ای هدهد صبا! به سبا می‌فرستمت»، بعد از چند بیت می‌فرمایند: جان من بر لب آمد از گفتن اینکه راه نجات و خلاص، در استغراق به ذکر إلهی و تفکّر در معرفت نفس و خودشناسی است. ذکر و فکر، خودْ رهنمای تو خواهد شد.

اگر انسان همین جمله را بردارد و استفاده کند، برای اینکه در این نشئه به کمال برسد بس است! ذکر و فکر، خود رهنمای تو خواهد شد، یعنی اگر تو به یاد پروردگار باشی و توجّه به نفس خودت کنی، این خودش رهنمای تو خواهد شد، چون انسان را به معرفت نفس می‌رساند که راه معرفت ربّ است؛ پیامبر گرامی صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: مَن عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدعَرَفَ رَبَّهُ. [۸] «کسی‌که خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.»

یا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ و ذِکْرُهُ شِفآءٌ

دَوآؤُکَ فیکَ فَلاتُبصِرُ

و دآؤُکَ مِنکَ فَلاتَشعُرُ

تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز.

جنابعالی در همه‌چیز اهتمام دارید مگر در همین یک کلمه، پس حالا که چنین است:

تو و تسبیح و مصلّی و ره زهد و صلاح

من و میخانه و ناقوس و ره دیر و کنشت

ببینید این نامه چقدر پربار است! حقیقةً حاوی نکات بسیار مهمّی است که اگر سالک إلی الله آنها را سر لوحه امور خویش قرار داده و به آن عمل کند إن‌شاءالله به سر منزل مقصود خواهد رسید.

شرح یکی دیگر از نامه‌های مرحوم آقا سیّد أحمد کربلائی

أمّا یکی دیگر از نامه‌های ایشان این‌است:[۹]

بسم الله الرّحمن الرّحیم

برادر ایمانی جناب آقا فلان سلّمه‌الله تعالی بداند که اگر کسی بعد از دخول در کار و تنبّه و استبصار دست از طلب بردارد و به حال سابق خود برگردد یا سبب وسیله تحصیل دنیای خود العیاذبالله قرار دهد، حال او به مراتب بدتر خواهد بود از کسی‌که بالمَرّة داخل در این راه نشده باشد.

مفاسد خروج از راه خدا

این مطلب همان فرمایش مرحوم آقای حدّاد و فرمایش مرحوم آقای أنصاری رضوان‌الله‌تعالی‌علیهما است؛ در این‌باره مرحوم آقای أنصاری رضوان‌الله‌علیه می‌فرمودند:

انسان مثل تخم‌مرغی است که تا زیر مرغ نرفته قابلیّت دارد که خورده شود و برای این هم قابلیّت دارد که زیر مرغ قرار داده شده و در مدّت معیّن تبدیل به جوجه شود، أمّا چنانچه زیر مرغ قرار گرفت و بعد به علل مختلفی از زیر مرغ خارج شد و به کمال نرسید و مرغی نشد، بوی تعفّن آن، عالم را برمی‌دارد.

مَثَل سالک، مَثَل این تخم‌مرغ است. مادامی که پا در سلوک نگذاشته، قابلیّت محض است. یک شخص بسیط ساده، قابلیّت این را دارد که به کمال برسد، أمّا اگر پا در راه گذاشت و خدای نکرده برگشت، بوی تعفّنش عالم را برمی‌دارد.

این فرمایش مرحوم آقای أنصاری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه بود که مرحوم آقای حدّاد رضوان‌الله‌علیه به‌نحو دیگری بیان داشتند و نسبت به یکی از رفقا که بسیار هم گرم بود و نورانیّتی هم برایش حاصل شده بود، فرموده بودند: «من در ایشان چیزی می‌بینم!»

در یکی از امتحانات که پیش آمد این بنده خدا شکست خورد. ایشان فرمودند: این شخص برنخواهد گشت و اگر برگردد مثل اوّلش نخواهد شد، مثل یک کوزه شکسته، کوزه‌ای که می‌زنند خردش می‌کنند که اگر بخواهد اصلاح شود مثل اوّلش نمی‌شود، حتّی اگر آن را بند بزنند. این شخص هم اگر برفرض درست شود دیگر نمی‌تواند به حال اوّلش برگردد.

این تعابیر مختلف است، ولی حقیقت یکی است و هر دو، یک معنا را در بردارد، گاهی با این عبارت گفته می‌شود و گاهی با آن عبارت گفته می‌شود و مرحوم حاج سیّد أحمد کربلائی هم به این‌صورت بیان کردند.

حال در ادامه می‌فرمایند:

... حال او به مراتب بدتر خواهد بود از کسی‌که بالمرّة داخل در این راه نشده باشد، زیرا بمنزله کفر است بعد الإیمان، و این مطلب به‌مقتضای وعده إلهی و تجربه اهل الله سبب خذلان در دنیا و خسران در آخرت، هردو خواهد بود.

خیلی عجیب است! می‌فرمایند: هم تجربه ثابت کرده و دیده شده و هم مقتضای وعده پروردگار این‌چنین است.

پس امید از آن بزرگوار چنان‌است که بعد از التفات به خرابی و عیوب نفس خویش، دست از اشتغال برنداشته و از التجاء به حضرت حق جَلّ‌وعَلا سستی و تکاهل نورزد، إن‌شاءالله‌تعالی. و حضرت حق جَلّ‌وعَلا خلاصی و نجات مرحمت فرماید در دنیا قبل از آخرت و حاشا از کرم او که مأیوس و ناامید فرماید؛ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فِی الْأَخِرَةِ لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَتِ اللَهِ. [۱۰]

هرکه دری کوبید و دست برنداشت، عاقبت آن در را به روی او باز نمایند؛ مَن دَقَّ بابًا و لَجَّ وَلَجَ. [۱۱]

و طالب حق جَلّ‌وعَلا را از مرگ خسرانی نرسد که: وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللَهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْوَقَعَ أَجْرُهُو عَلَی اللَهِ. [۱۲]

عدم خسران سالک إلی الله، از مرگ

کسی‌که در این راه می‌آید، اگر چنانچه مرگش فرا برسد، اگر فرض بفرمائید یک ساعت هم در راه خدا آمده مرگش فرا برسد، بهره‌اش را برده است؛ فَقَدْوَقَعَ أَجْرُهُو عَلَی اللَهِ.

مرحوم علاّمه والد در امام‌شناسی[۱۳] قضیّه راهبی را نقل می‌کنند که به‌دست أمیرالمؤنین مسلمان شد. سپاه أمیرالمؤنین در جنگ صفّین در بیابانی میان انبار و کوفه، ذخیره آبشان تمام شد و با راهنمائی حضرت به سمت دیری حرکت کردند. در آنجا برای آب، زمین را کندند ولی به سنگ بزرگی برخوردند که اصحاب نتوانستند آن را بردارند، أمیرالمؤنین علیه‌السّلام آن سنگ را با دست مبارک خودشان برداشتند و همه را سیراب کردند.

راهب از بالای دیر پائین آمد و شهادتین گفت و مسلمان شد[۱۴] و در رکاب حضرت هم در جنگ صفّین به شهادت رسید و بهره‌اش را از أمیرالمؤنین علیه‌السّلام برد. أمیرالمؤنین علیه‌السّلام بر او نماز خواندند و او را دفن فرمودند و زیاد برایش طلب رحمت و استغفار کردند و هر وقت ذکری از او می‌شد، می‌فرمودند: ذاکَ مَوْلایَ «او ولیّ حقیقیّ من است.» یعنی نسبت به من در مقام قرب و ولایت قرار دارد و میان من و او حجابی نیست.

آقا نسبت به یکی از رفقا که آمده بودند در راه و شاید بعد از سه چهار ماه از دنیا رفتند، می‌فرمودند: «گرفت و برد!» بنده این مطلب را کراراً از آقا شنیدم که «ایشان گرفت و برد!» شاید سه چهار ماه بیشتر نبود.

وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللَهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ. «و کسی‌که از خانه‌اش خارج بشود و هجرت به‌سوی خدا و رسول کرده باشد و بعد موت و مرگ او را بگیرد» فَقَدْوَقَعَ أَجْرُهُو عَلَی اللَهِ. «اجر این شخص با خداست.»

خدایا! ما را موفّق بدار که به فرمایشات مرحوم آقای حاج سیّد أحمد کربلائی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه عمل کنیم. خدایا! مارا موفّق بدار که تو را بشناسیم.

خدایا! آن حقیقت علم که حقیقت عبودیّت است و حقیقت نور است که در قلب أولیاء خودت وارد کردی بارپروردگارا! در قلوب ما نیز وارد بفرما. اخلاص ما را به نهایت برسان. یقین ما را به نهایت برسان. ما را در همین نشئه به لقای خودت مشرّف بگردان.

بارپروردگارا! خودت ما را از این عقباتی که داریم عقبات سخت، بارپروردگارا! با جمال خودت، نه با جلالت، با لطف و رأفت خودت ما را عبور بده.

آقا امام زمان علیه‌السّلام را از ما راضی و خشنود بفرما.

بارپروردگارا! أولیای خودت را از ما راضی بگردان.

رَحِمَ اللهُ مَن قَرَأ الفاتحةَ معَ الصَّلواتِ إلی أرواحِ جمیعِ المُؤنینَ و المُؤناتِ لاسیَّما أولیآئِه مِن الماضینَ مِن شیعةِ أمیرِالمؤنینَ علَیه‌السّلام.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. مصباح‌الشّریعة، ص۱۶؛ «علم نوری است که خدا آن را در قلب هرکس که بخواهد قرار می‌دهد.»

۲. شرحی از أحوال ایشان، در کتاب نورمجرّد، ج۲، ص۱۱۳ تا ۱۲۹ آمده است.

۳. شرحی از أحوال مرحوم آقا سیّد حسین ورشوچی، در کتاب نورمجرّد، ج۲، ص۱۰۶ تا ۱۱۳ آمده است.

۴. الکافی، ج۳، ص۳۶۳.

۵. آیه ۱۰، از سوره ۶۱: الصّفّ؛ «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! آیا می‌خواهید شما را به تجارتی راهنمائی کنم که از عذابی دردناک نجاتتان می‌دهد؟»

۶. مکاتیب حِکمی و عرفانی میان آیتین عَلَمَین حاج سیّد أحمد کربلائی و حاج شیخ محمّدحسین اصفهانی کمپانی که با تذییلات و محاکمات علاّمه آیه‌الله طباطبائی و علاّمه آیه‌الله حسینی طهرانی با نام توحیدعلمی‌وعینی به طبع رسیده است.

۷. بحارالأنوار، ج۱، ص۲۲۵.

۸. همان‌مصدر، ج۲، ص۳۲.

۹. این نامه نیز در ص۱۸۳ از کتاب شریف تذکره‌المتّقین نقل شده است.

۱۰. آیه ۶۳ و ۶۴، از سوره ۱۰: یونس؛ «آنان‌که ایمان آورده‌اند و تقوای إلهی پیش گرفته‌اند، بشارت در زندگانی دنیا و آخرت اختصاص به آنها دارد هیچ تغییر و تبدیلی در کلمات خداوند نمی‌باشد.»

۱۱. غررالحکم ودررالکلم، با شرح آقا جمال خوانساری، ج۲، ص۱۷۴.

۱۲. قسمتی از آیه ۱۰۰، از سوره ۴: النّسآء.

۱۳. امام‌شناسی، ج۱۲، ص۱۲۲ تا ۱۲۷، به نقل از شیخ مفید در الإرشاد، ص۱۸۴ تا ۱۸۶.

۱۴. وقتی علّت ایمان‌آوردنش را پرسیدند پاسخ داد: «ما در کتابی از کتابهای خود یافته‌ایم و از علمای خود اخذ نموده‌ایم که در این ناحیه چشمه‌ای است که بر روی آن قطعه صخره‌ای است که مکان و موضعش را نمی‌داند مگر پیغمبری و یا وصیّ پیغمبری.» همان‌مصدر، ص۱۲۵

مطالب جدید