شرح نامه‌هایی از مرحوم حاج سیّد أحمد کربلائی؛ محاسبه نفس و طلب پروردگار

کتاب گلشن أحباب (جلد پنچم) - مجلس شصت‌وششم و شصت‌وهفتم - شرح نامه‌هایی از مرحوم آیه‌الله حاج سیّد أحمد کربلائی قدّس‌سرّه؛ محاسبه نفس و طلب پروردگار.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

نامه دیگری از مرحوم آیه‌الله حاج سیّد أحمد کربلائی

مرحوم آیه‌الله حاج سیّد أحمد کربلائی رحمه‌الله‌علیه در نامه‌ای دیگر می‌فرمایند:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

طالب حضرت حق جَلّ‌وعَلا را شایسته آن‌است‌که چون عزم بر خوابیدن نماید محاسبه أعمال و أفعال و حرکات و سکنات صادره از خود را از بیدارشدن شب سابق تا آن زمان تماماً و کمالاً نموده و از معاصی و أعمال ناشایسته واقعه از خود پشیمان شده و توبه حقیقی نموده و عزم بر آنکه إن‌شاءالله در مابعد عود ننموده، بلکه تلافی و تدارک آن را در مابعد بنماید. و متذکّر شود که: النَّوْمُ أَخو المَوْتِ، [۱] اللَهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ‌تَمُتْ فِی مَنَامِهَا، [۲] تجدید عهد به ایمان و شهادتین و عقائد حقّه نموده، با طهارت رو به قبله، کما یُجعل المیّتُ فی قبره، به نام خدا استراحت نموده و به مقتضای آیه شریفه، در مقام تسلیم روح خود به حضرت دوست جَلّ‌وعَلا برآمده، بگوید:

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست

روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

(دیوان‌حافظ، ص۱۵۶، غزل ۳۴۸.)

مشغول به توجّه به حضرت حق جَلّ‌وعَلا و تسلیم خود به او شده تا او را خواب برباید و ملتفت آن باشد که چون خواب رود به شراشر وجودش از روح و بدن در قبضه قدرت حضرت حق جَلّ‌وعَلا خواهد بود، به حدّی که حتّی از خود غافل و بی‌شعور می‌شود و اگر إعاده روح به بدن نفرماید موت حقیقی خواهد بود؛ چنانکه در آیه شریفه می‌فرماید: فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی. [۳]

چه بسیار کسانی‌که خوابیدند و بیدار نشده تا روز قیامت سر برنداشتند! پس امید برگشتن به دنیا دوباره نداشته باشد، مگر به تفضّل جدیدی از حضرت حق جَلّ‌وعَلا به برگردانیدن روح او را به بدن؛ به لسان حال و قال ... رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ[۴] بگوید.

لهذا چون از خواب برخیزد أوّلاً متذکّر نعمت إعاده روح که به منزله حیات تازه‌ایست از حضرت حق جَلّ‌وعَلا، شده و حمد و شکر الهی بر این نعمت چنانکه فرموده، سجده شکری بر این نعمت چنانکه حضرت پیغمبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمود، أدا نموده، ملتفت آن شود که چندین هزارها این خواهش را از او درخواست نموده و به غیر از کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآنءِلُهَا[۵] جوابی نشنیده‌اند، کمال مرحمت از حضرت حق جَلّ‌وعَلا درباره او شده که خواهش او را اجابت فرموده و او را دوباره به دنیا إرجاع فرموده، این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همّت بر آن گمارد که إن‌شاءالله تعالی تجارت رابحه نموده که برای دفعه دیگر که به این سفر رود او را مدد حیات ابدی بوده باشد.

و پوشیده مباد بر طالب حق جَلّ‌وعَلا که علاوه بر اینکه سائر اشیاء و موجودات غیر از حضرت حق جَلّ‌وعَلا در معرض فنا و زوال است و لهذا شایسته مطلوبیّت نیست، ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودی نافع و مفید نیست جز حضرت حق جَلّ‌وعَلا؛ چه هرآنچه فرض کنی غیر او چون ممکن است محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جَلّ‌وعَلا و در قبضه قدرت اوست جَلّ‌وعَلا. و لهذا هیچ موجودی غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت شایستگی مطلوبیّت را برای شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جَلّ‌وعَلا.

و اگر فرض شود که شخص عاقل چیزی غیر از او طلب نماید پس بالضّرورة و الیقین مطلوب بالذّات نخواهد بود، بلکه مطلوب بالغیر خواهد بود؛ مانند مطلوبیّت دین و ایمان و آخرت و محبّت و معرفت او جَلّ‌وعَلا و دوست او چون پیغمبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و ائمّه هدی علیهم‌السّلام و عبودیّت و طاعت نسبت به او و ایشان علیهم‌السّلام و رضا و تسلیم و سائر اخلاق محموده و ملکات پسندیده، که محبوبیّت و مطلوبیّت و مفیدبودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جَلّ‌وعَلا، نه بالذّات و فی‌نفسه.

لهذا شایسته برای عاقل چنان‌است که صرف‌نظر و همّت طلب از جمیع اشیاء غیر از او نموده و به مقتضای: قُلِ اللَهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ، [۶] همّت طلب را منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه [مخاطب] قرار داده بگوید:

ما از تو نداریم به غیر از تو تمنّا

حلوا به کسی ده که محبّت نچشیده[۷]

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را[۸]

پس غنیمتی در این حیات تازه جز از طلب او جَلّ‌وعَلا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حرکات و سکنات نظر به او جَلّ‌وعَلا داشته و او را حاضر و ناظر در جمیع اوقات بداند، تا وقت خوابیدن در شب آینده و هکذا. [۹]

لزوم مراقبه و محاسبه

معصومین علیهم‌السّلام و اولیاء إلهی دستور به مراقبه داده‌اند. گرچه از دستور عامّ رعایت تقوی، لزوم مراقبه در تمام لحظه‌های عمر به‌دست می‌آید، ولی دستور مراقبه به‌طور خاص از زبان مبارک رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و أمیرالمؤنین و سائر أئمّه علیهم‌السّلام و نیز اولیاء خدا به ما رسیده است، لذا برای سالک، مراقبه از أهمّ امور است.

حضرت رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم در بخشی از فرمایشات خود در جواب به سؤلات شمعون راهب می‌فرمایند: و أَمّا عَلامَةُ الخاشِعِ فَأَرْبَعَةٌ مُراقَبَةُ اللَهِ فی السِّرِّ و العَلانِیَةِ و...[۱۰] «علامت انسان خاشع چهار چیز است: اوّل اینکه در پنهان و آشکار خدا را در نظر داشته و از او بترسد...»

أمیرالمؤنین علیه‌السّلام نیز در ضمن خطبه‌ای می‌فرمایند: فَرَحِمَ اللَهُ امْرَأً راقَبَ رَبَّهُ. [۱۱] «خدا رحمت کند کسی را که مراقبه داشته و پروردگارش را در تمام امور در نظر بگیرد.»

همچنین در غررالکلم روایت کرده است که آن حضرت فرمودند: طوبَی لِمَن راقَبَ رَبَّهُ و خافَ ذَنْبَهُ. [۱۲] «خوشا به حال آن کسی‌که مراقبه إلهی داشته و از گناه خویش بترسد.»

امام صادق علیه‌السّلام نیز می‌فرمایند: مَن خَلا بِذَنْبٍ فَراقَبَ اللَهَ ـ تَعالَی ذِکْرُهُ ـ فیهِ و اسْتَحْیا مِنَ الحَفَظَةِ غَفَرَ اللَهُ عَزَّوجَلَّ لَهُ جَمیعَ ذُنوبِهِ و إن کانَتْ مِثْلَ ذُنوبِ الثَّقَلَیْنِ. [۱۳] «کسی‌که به قصد ارتکاب گناه خلوت گزیند، ولی در آن حال خداوند متعال را در نظر آورده و او را آگاه بر خود بیابد، و از فرشتگانی که اعمال انسان را ثبت می‌کنند شرم نماید (و آن گناه را ترک کند)، خداوند عزّوجلّ تمامی گناهانش را می‌آمرزد، اگرچه به اندازه گناهان جنّ و انس باشد.»

محاسبه نیز برای سالک از اهمّ امور است و در روایات تأکید بسیاری بر محاسبه شده است که لَیْسَ مِنّا مَن لَم‌یُحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یَوْمٍ. [۱۴] از ما نیست کسی‌که روزی یک مرتبه أعمال خود را حساب نکند.»

لزوم محاسبه از این آیه شریفه نیز استفاده می‌شود: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَهَ إِنَّ اللَهَ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ. [۱۵] مؤن باید تقوا و مراقبه پیشه نماید و تأمّل کند و از خودش حساب بکشد که برای فردای آخرتش چه پیش فرستاده است.

انسان باید هر شب مختصر دقائقی برای محاسبه نفس خود بگذارد و کارهای خود را از وقتی که از خواب بیدار شده بررسی کند که آیا معصیتی مرتکب شده است یا نه؟ آیا امروز پیشرفت کرده یا توقّف داشته و یا خدای نکرده تنزّل داشته است.

واجب است انسان این کار را انجام دهد؛ امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند: حاسِبوا أَنْفُسَکُم قَبلَ أَن‌تُحاسَبوا عَلَیها. [۱۶] به حساب نفس خود برسید؛ حاسِبوا فعل امر است؛ مثل: وَ لْتَنظُرْ که امر است و دلالت بر وجوب می‌کند. اصل محاسبه مستحب نیست بلکه وجوب دارد و هرچه بیشتر انسان محاسبه داشته باشد بهتر است؛ و خوب است لاأقل هر شبانه‌روز یک‌بار در هنگام خواب انسان محاسبه کند که از برخی از روایات هم قابل استفاده است:

حضرت امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند: إذا أَوَیْتَ إلَی فِراشِکَ فَانْظُرْ ما سَلَکْتَ فی بَطْنِکَ و ما کَسَبْتَ فی یَوْمِکَ و اذْکُرْ أَنّکَ مَیِّتٌ و أَنّ لَکَ مَعادًا. [۱۷] «هنگامی‌که برای خواب به بستر می‌روی تأمّل کن که در طول روز چه خورده‌ای و چه کارهائی کرده‌ای، و بیاد بیاور که تو روزی خواهی مرد و معاد و بازگشتی به نزد خداوند متعال داری.»

حاسِبوا أَنْفُسَکُم قَبلَ أَن‌تُحاسَبوا عَلَیها؛ یعنی قبل از اینکه مورد محاسبه واقع شوید و از شما باز خواست کنند، قبل از اینکه أعمالتان را زیر ذرّه‌بین گذاشته و به دقّت ملاحظه کنند، خودتان در این نشئه هر شب قبل از خواب به حساب أعمالتان برسید؛ در این روزی که گذشت آیا من از خسران‌زدگان بودم یا از فائزین؟ انسان باید هر شب این محاسبه را انجام دهد.

کسی‌که محاسبه ندارد متوجّه نمی‌شود که آیا خسران‌زده شده یا سود برده است؛ مثل کسی‌که تجارت می‌کند و دخل و خرج خود را نمی‌داند؛ همان‌طور که این تاجر ورشکست می‌شود سالکی هم که محاسبه نمی‌کند و نمی‌داند که آیا امروز متوقّف بوده یا جلو رفته و یا عقب رفته‌است، نمی‌تواند خود را به قافله برساند و همیشه از قافله عقب است و خدای نکرده مصداق این آیه کریمه می‌شود که: سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَیْثُ لاَیَعْلَمُونَ. [۱۸] «ما به تدریج و درجه‌درجه از این اشخاص ایمانشان و حیاتشان را می‌گیریم، بدون اینکه آنها متوجّه شوند.» اگر یک لیوان آب را یک‌مرتبه خالی کنید مشخّص می‌شود که آب خالی شده است، أمّا اگر با قطره‌چکان روزی یک قطره از آن آب را بردارید لیوان خالی می‌شود بدون اینکه کسی متوجّه شود.

این آیه استدراج بسیار عجیب است! خداوند ایمان را می‌گیرد بدون اینکه انسان بفهمد! این همان کید پروردگار است که: إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ. [۱۹]

استدراج برای کسی است که در مقام چنین محاسبه‌ای برنیامده و از هَمَجٌ رَعاعٌ است که حضرت درباره ایشان فرمودند: و هَمَجٌ رَعاعٌ أَتْباعُ کُلِّ ناعِقٍ یَمیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ. [۲۰] «کسانی‌که اگر باد از این طرف بیاید از این طرف می‌روند و اگر از آن طرف بیاید از آن طرف می‌روند.» ولی کسی‌که محاسبه می‌کند مبتلا به استدراج نمی‌شود.

بعد از آنکه محاسبه نمود و از خود حساب کشید و تکلیف أعمالش را یک‌به‌یک معیّن نمود، اگر عمل خیری از او سر زده باید شکر کند و اعتراف کند که این عمل خیر منّتی از جانب خداوند بر اوست و سر به سجده شکر بگذارد و از حضرت حق تقاضا کند که بیشتر به او توفیق دهد، و اگر نعوذ بالله از او خطائی سر زده استغفار کند و با توبه و إنابه اثر آن را از قلبش بشوید؛ فَإن عَمِلَ حَسَنًا اسْتَزادَ اللَهَ و إن عَمِلَ سَیِّئًا اسْتَغْفَرَ اللَهَ مِنهُ و تابَ إلَیهِ. [۱۴]

کیفیّت خواب سالک إلی الله

مرحوم آیه‌الله حاج سیّد أحمد کربلائی قدّس‌سرّه می‌فرمایند: شب در هنگام خواب به محاسبه اکتفا نکنید بلکه متذکّر شوید که: أَنّ النَّوْمَ أَخو المَوْتِ؛ انسان که می‌خواهد به رختخواب برود و بخوابد متذکّر شود که خواب برادر مرگ است، مرگ برادر بزرگتر و خواب برادر کوچک‌تر؛ اللَهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ‌تَمُتْ فِی مَنَامِهَا. [۲] وقتی که موت انسان فرا برسد و همچنین وقتی که انسان به خواب می‌رود خداوند جانها را می‌گیرد؛ انسان که می‌خوابد قبض روح می‌شود، منتهی قبض روحی خفیف‌تر از موت.

و چون خواب برادر موت است، می‌فرمایند: هنگام خواب باید تجدید عهد به ایمان و شهادتین و عقائد حقّه نمود؛ یعنی هر وقت انسان می‌خواهد بخوابد شهادتین بگوید[۲۳] و عقائد حقّه خود را إظهار کند؛ مثلاً بگوید: أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللَهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ إلهًا واحِدًا أحَدًا صَمَدًا حَیًّا قَیّومًا لَم‌یَتَّخِذْ صاحِبَةً و لا وَلَدًا و أشهَدُ أنّ مُحَمّدًا عَبْدُهُ و رَسولُهُ، أرسَلَهُ بِالهُدَی و دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ و لَو کَرِهَ المُشرِکونَ؛ یعنی اظهار کند که خدایا! من به تو ایمان دارم، من به رسول تو و به کتاب تو قرآن ایمان دارم، به ائمّه علیهم‌الصّلوه‌والسّلام ایمان دارم، أشهَدُ أنّ الجَنَّةَ حَقٌّ و أنّ النّارَ حَقٌّ و أنّ الحِسابَ حَقٌّ و المیزانَ حَقٌّ و تَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ.

خواب برادر مرگ است پس باید انسان همانند وقتی که می‌خواهد از دنیا برود تمام این عقائد را اظهار کرده و با طهارت رو به قبله؛ کما یُجعَلُ المَیّتُ فی قَبرِه «همان‌طور که میّت را در قبر می‌گذارند»بخوابد. [۲۴]

خداوند شخص خواب را همانند شخصی که وقت مرگش رسیده، قبض روح می‌کند؛ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ، اگر در خواب أجلش برسد روحش را نگه می‌دارد و دیگر به بدن برنمی‌گرداند. وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی، أمّا آن کسی‌که هنوز وقت مرگش نرسیده خداوند دومرتبه روح او را تا زمانی که اجلش فرا برسد، به بدن برمی‌گرداند.

چه بسیار کسانی‌که خوابیدند و بیدار نشدند و تا روز قیامت سر برنداشتند؛ خیلی‌ها را خدا در خواب قبض روح می‌کند. خیلی‌ها خوابیدند یک ساعتی که مثلاً در خواب بودند أجلشان رسید و در حینی که خواب بودند برای همیشه قبض روح شدند و تا روز قیامت آنها را دوباره زنده نمی‌کند.

پس امید برگشتن به دنیا دوباره نداشته باشد مگر به تفضّل جدیدی از حضرت حقّ جَلّ‌وعَلا به برگردانیدن روح او را به بدن به لسان حال و قال ... رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ بگوید. همین‌که می‌خواهد به رختخواب برود بگوید که خدایا! ما را برگردان شاید در این برگشت عمل صالح انجام دهیم.

پس خواب سالک نباید مثل خواب سائر افراد بی‌معنا و بدون توجّه و بدون محاسبه باشد. طبق این دستورالعمل، سالک که می‌خواهد بخوابد باید شهادتین بگوید و ایمان خود را عرضه کند، با طهارت از حدث و خبث، متعطّراً رو به قبله با حال ذکر و توجّه بخوابد، همان‌طوری که میّت را در قبر می‌گذارند که بر شانه راست خوابیده باشد و مقادیم بدنش رو به قبله باشد.

چون هنگام خواب خداوند او را قبض روح کرده و حقیقةً از دنیا رفته و اگر با توجّه و حضور قلب بخوابد در این مدّت که در خوابست سیرش ادامه پیدا می‌کند و با ملائکه انس می‌گیرد، وانگهی معلوم نیست برگشتی باشد و ما نمی‌دانیم که خداوند یُمْسِکُ أو یُرْسِلُ؛ روح ما را نگه می‌دارد یا آن را برمی‌گرداند.

کیفیّت بیدارشدن سالک

لهذا چون از خواب برخیزد أوّلاً متذکّر نعمت إعاده روح که به منزله حیات تازه‌ایست از حضرت حق جَلّ‌وعَلا شده و حمد و شکر إلهی بر این نعمت چنانکه فرموده، سجده شکری بر این نعمت چنانکه حضرت پیغمبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمود، أدا نموده. مستحبّ است انسان که از خواب بیدار می‌شود سر به سجده بگذارد[۲۵] و عرض عبودیّت نموده و شکر به‌جا آورد. و مستحبّ است که تا بیدار شد بگوید: الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَحْیانی بَعدَ ما أَماتَنی و إلَیهِ النُّشورُ، الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی رَدَّ عَلَیَّ روحی لِأَحمَدَهُ و أَعبُدَهُ. [۲۶] و علاّمه والد می‌فرمودند: سزاوار است که این ذکر که حمد و شکر پروردگار است در همان سجده گفته شود و مقتضای جمع میان روایات نیز همین است.

الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَحْیانی بَعدَ ما أَماتَنی و إلَیهِ النُّشورُ، الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی رَدَّ عَلَیَّ روحی لِأَحمَدَهُ و أَعبُدَهُ. «حمد مخصوص آن پروردگاری است که مرا بعد از آنکه میراند زنده کرد و حشر و نشر به‌سوی اوست، حمد و ستایش اختصاص به آن خدائی دارد که روحم را به من برگرداند لِأَحمَدَهُ و أَعبُدَهُ؛ برای اینکه من او را شکر کنم و عبادت او را به‌جای آورم.»

این سجده‌ای که انسان بعد از بیدارشدن فوراً به‌جا می‌آورد بسیار عجیب است و به تجربه ثابت شده که سجده هنگام بیدارشدن با حضور قلب درانتباه و حرکت به‌سوی قرب پرودگار جَلّ‌وعَلا بسیار مؤّر است.

ملتفت آن شود که چندین هزارها این خواهش را از او درخواست نموده و به غیر از کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآنءِلُهَا، [۵] جوابی نشنیده‌اند. چقدر افراد از دنیا رفتند و وقتی چشم دلشان باز شد فهمیدند که در این دنیا همه‌اش زیان و خسران بوده و دائماً در غفلت گذرانده‌اند، اینجاست که متنبّه می‌شوند و می‌گویند: ... رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ، ولی خطاب می‌آید که: کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآنءِلُهَا؛ کلاّ؛ أبداً! این کلمه‌ای است که او آن را فقط می‌گوید و حقیقتی ندارد و قلب با زبان همراه نیست و اگر باز گردد باز هم همان کارها را خواهد کرد، یا اینکه این کلمه‌ای است که اثری ندارد و اجابت نمی‌شود و او را هرگز باز نمی‌گردانند. وَ مِنْ وَرَآنءِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ و وقتی رفتند دیگر بازگشتی نیست و برزخی است تا روز بعث و قیامت.

کمال مرحمت از حضرت حق جَلّ‌وعَلا درباره او شده که خواهش او را اجابت فرموده و او را دوباره به دنیا إرجاع فرموده، این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همّت بر آن گمارد که إن‌شاءالله تعالی تجارت رابحه نموده که برای دفعه دیگر که به این سفر رود او را مدد حیات أبدی بوده باشد.

می‌فرمایند: خودت را جای آن کسانی بگذار که واقعاً از دنیا رفته‌اند و درخواست برگشت کرده و گفته‌اند: رَبِّ ارْجِعُونِ، ولی جوابی نشنیده‌اند، أمّا تو جوابی شنیده و خداوند تو را زنده کرده است؛ پس مشغول کار شو! خداوند دومرتبه تو را زنده کرد و به تو عمر داد؛ قدر بدان! این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همّت بر آن گمار که إن‌شاءالله تعالی تجارت رابحه کنی.

داستان مرحوم آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی

کدام بهتر است موت یا حیات؟ مرض یا صحّت؟ کدام بهتر است؟ داستان مرحوم آقا سیّد جمال گلپایگانی را مرحوم والد گاهی نقل می‌کردند که ایشان دعا می‌کرد: خدایا! هرطور که می‌خواهی مرا امتحان کن. به هر شکل صلاح می‌دانی، همان‌طور که أنبیاء و أولیائت را امتحان نمودی ما را امتحان کن و ما صبر می‌کنیم و تحمّل می‌نمائیم، ولی حاجت مرا بده و به قرب خودت برسان! گفتند: بسم‌الله! اشکش را درآوردند! ناله‌اش را درآوردند! گفت: خدایا! معذرت می‌خواهم، خدایا! غلط کردم، اشتباه کردم. [۲۸]

آقا می‌فرمودند: در راه خدا سالک را زیر سنگ آسیاب می‌گذارند و له می‌کنند و به این هم اکتفاء نمی‌کنند و روغنش را در می‌آورند، ولی سالک باید تحمّل کند و دست از طلب و سیر برندارد.

اصل اوّل‌بودن حیات و صحّت

به یک اعتبار هرآنچه خداوند برای مؤن مقدّر کند از موت و حیات، از مرض و صحّت، همه به صلاح اوست و برای انسان خوب است؛ أمّا به این اعتبار که حیات موجب نجات انسان است، انسان در این عالم کار می‌کند و زحمت می‌کشد و دنیا متجر آخرت است، پس حیات بهتر از موت است.

روزی همین مسأله را خدمت مرحوم علاّمه آیه‌الله والد بزرگوار عرض کردم، ایشان فرمودند: اصل أوّلی برای انسان حیات است. اصل أوّلی برای انسان صحّت است؛ یعنی آیا صحیح است که انسان دعا کند که خدایا! برای من مریضی یا مرگ را تقدیر بفرما! خیر! صحیح نیست، این زیان و نقصان است و لذا در روایت است که: لاتَتَمَنَّ المَوْتَ؛ [۲۹] کراهت دارد که انسان از خدا آرزوی مرگ کند. هرچه انسان بیشتر در این عالم باشد بیشتر می‌تواند برای آخرتش زاد و توشه تهیّه کند؛ إنّ الدُّنْیا... مَتْجَرُ أَوْلیآءِ اللَهِ، [۳۰] پس اصل أوّلی حیات است مگر اینکه خدا اراده کند؛ اللَهُمَّ أَحْیِنی ما کانَتِ الحَیَوةُ خَیْرًا لی و تَوَفَّنی إذا کانَتِ الوَفاةُ خَیْرًا لی. [۳۱]

بله، حساب أولیاء و کاملین جداست که بارشان را به منزل رسانده و در دنیا دیگر کاری ندارند و تمام استعداداتشان به فعلیّت رسیده است. و اگر در برخی از روایات از معصومین نقل شده که تمنّای موت فرموده‌اند، به همین جهت است که ماندن در دنیا برایشان موجب ترقّی و تکامل نیست و از طرفی شدّت مصیبات و مشاهده ظلم و ستمها، ایشان را خسته کرده و طاقتشان تمام شده است، أمّا مؤن تا می‌تواند باید بماند و کار کند.

لذا فرمود: این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همّت بر آن گمارد که إن‌شاءالله‌تعالی تجارت رابحه نموده که برای دفعه دیگر که به این سفر رود او را مدد حیات أبدی بوده باشد. چون ما إلی‌ماشاءالله

سفر داریم؛ امشب خوابیدیم، دیشب هم خوابیدیم، امشب نیز باید سفر آخرت برویم، امشب هم باید بخوابیم، فردا شب هم باید بخوابیم، تا هر وقت موت حقیقی ما برسد؛ پس تا شب بعد که سفر دیگری می‌رویم باید توشه حیات ابدی خود را فراهم کنیم.

اختصاص مطلوب‌بودن، به خداوند

و پوشیده مباد بر طالب حق جَلّ‌وعَلا که علاوه بر اینکه سائر اشیاء و موجودات غیر از حضرت حق جَلّ‌وعَلا در معرض فناء و زوال است و لهذا شایسته مطلوبیّت نیست، ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودی نافع و مفید نیست جز حضرت حق جَلّ‌وعَلا چه هرآنچه فرض کنی غیر او چون ممکن است محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جَلّ‌وعَلا و در قبضه قدرت اوست جَلّ‌وعَلا.

چقدر عالی و زیبا بیان فرمودند؛ تمام موجودات ممکنند و فقط پروردگار واجب بالذّات است. «ممکن» یعنی محتاج، یعنی فقیر، یعنی ماهوقائِم‌بغَیره، موجودی که قیامش به خودش نیست این را می‌گویند «ممکن»! حیاتش به خودش نیست، علمش به خودش نیست؛ یعنی خودش مستقلاًّ علم ندارد، خودش مستقلاًّ حیات ندارد، خودش مستقلاًّ جمال ندارد، هر نعمتی از نعم إلهی را که فرض کنید همه به واجب‌الوجود برمی‌گردد، به خدا برمی‌گردد و همه موجودات غیر از خدا ممکن هستند و ممکن شایسته مطلوبیّت نیست.

آنچه انسان طلب می‌کند و به دنبال آن‌است مطلوب انسان است؛ آیا مخلوقات خداوند که همه در فقر و نیاز و امکان هستند شایسته مطلوبیّت هستند یا خداوندی که واجب‌الوجود بالذّات است؟ مسلّماًفقط خداوند شایسته مطلوبیّت است!

هیچ عاقلی سایه را با خورشید عوض نمی‌کند، هر وقت خورشید برود سایه را هم با خود می‌برد؛ پس سایه شایسته مطلوبیّت نیست؛ چون ممکن است و قوامش به خورشید است. خورشید بود که سایه انداخت و خورشید بود که سایه را برد. خداست که علم را إعطا می‌کند و خداست که علم را می‌برد، خداست که حیات را إعطا می‌کند و خداست که حیات را می‌برد، خداست که قدرت را می‌دهد و همین خداست که قدرت را می‌گیرد و می‌برد. و تمام موجودات چه در آسمان و چه در زمین، چه ملک و موجودات مجرّده و چه مادّی، موجودات سفلی و علوی، همه سایه او بوده و موجودیّتی ندارند.

سایه هستی می‌نماید لیک اندر أصل نیست

نیست را از هست اگر بشناختی یابی نجات

(دیوان‌شمس‌مغربی، ص۷۶.)

خورشید که اینجا بود نورش هم بود، الآن غروب می‌کند و نورش را هم با خود می‌برد؛ آیا هیچ عاقلی پابند سایه می‌شود و دل به سایه می‌بندد؟! اینجا انسان باید به خدا پناه ببرد؛ خدایا! محبّت غیرخودت را در قلب ما وارد نساز! چرا؟ چون شایستگی مطلوبیّت ندارد. تنها محبّت تو در قلب ما باشد، تو واجبی، تو اصیلی، تو باقی می‌مانی و تمام موجودات در معرض زوال و فنا هستند.

ز وحدت دلا تا کی اندر شکی

یکی گو، یکی دان، یکی بین، یکی

(دیوان‌حکیم‌سبزواری، ص۱۸۳.)

غیر از خدا باطل است و فقط او هست است. غیرخدا باطل است یعنی مُهر امکان بر او خورده نه اینکه موجودیّت ندارد، موجودیّت دارد أمّا به موجودیّت او صبغه وجودی گرفته است.

«سایه هستی می‌نماید لیک اندر أصل نیست»؛ انسان در این دنیا زندگی می‌کند و به همه موجودات دل می‌بندد و عمرش را تلف می‌کند، أمّا وقتی در آن عالم علوی وارد شود برای انسان روشن می‌شود که اینها أصالت و واقعیّت ندارند؛ حال یا بعد از وفات وارد در آن عوالم می‌شود و حقیقت را می‌بیند که فرمود: فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ، [۳۲] امروز چشم تو تیزبین می‌شود و واقعیّات را کما هی مشاهده می‌کنی، یا اینکه در همین دنیا بر اساس مجاهده و مراقبه و محاسبه و تبعیّت از ائمّه طاهرین صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین خودش را به آن درجات عالی می‌رساند و نیستی خود و نیستی همه موجودات را در مقابل حضرت حق بعینه مشاهده می‌کند؛ و می‌بیند که بر تمام موجودات مُهر امکان خورده است و آنچه بر او مهر امکان خورده شایسته مطلوبیّت نبوده و نباید انسان به دنبال او برود؛ پس هیچ موجودی شایسته مطلوبیّت نیست، و سزاوار نیست که انسان عمرش را و سرمایه وجودیش را برای او صرف کند، آن‌طور که اهل دنیا می‌کنند و به دنبال همین ممکنات بوده و دنبال خدا نیستند، و اگر دنبال خدا بودند در زمره «اهل دنیا» نبودند.

و لهذا هیچ موجودی غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت شایستگی مطلوبیّت را برای شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جَلّ‌وعَلا.

ماسوی‌الله برای افراد دانا و عاقل (نه برای افراد نادان) شایستگی مطلوبیّت ندارد؛ افراد دانا آنهائی هستند که حضرت می‌فرمایند: إنّما الکَیِّسُ کَیِّسُ الأَخِرَةِ. [۳۳] «زیرک تنها زیرک آخرت است.» دانا دانای آخرت است نه دانای دنیا؛ یعنی اینهائی که دنیا را بر آخرت ترجیح دادند سفیه و مجنون هستند، اگرچه در مقام استدلال خود را أعقل عقلا فرض کنند. برخی از اهل دنیا افرادی را که به پیامبر ایمان آورده بودند سفیه می‌خواندند و می‌گفتند: اینها فهم ندارند، اینها مردمان پائینی هستند و رشد عقلی ندارند، ما هستیم که فهم داریم؛ قرآن می‌فرماید: أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَآءُ وَ لَکِن لاَیَعْلَمُونَ. [۳۴] آگاه باشید! أَلاَ برای تنبیه و تأکید است. إِنَّهُمْ تأکید است. هُم در هُمُ السُّفَهَآءُ، تأکید بر تأکید است؛ فقط و فقط سفها اینانند. وَ لَکِن لاَیَعْلَمُونَ؛ ولی خودشان نمی‌دانند که سفیهند!

آیا آن کسانی‌که به دنبال پیغمبر، آن هم پیغمبر خاتم رفتند و به دنبال نور بودند سفیهند یا آنهائی که پشت کرده و پیغمبر را ترک کردند و دنبال دنیا رفتند و بتهایشان را سجده کردند و از هوا و هوس خود پیروی نمودند؟ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَآءُ وَ لَکِن لاَیَعْلَمُونَ.

ملاک مسأله فقط کفرورزیدن نیست؛ ملاک پیروی از باطل و رها کردن حقّ است و به هر مقدار بیشتر باشد سفاهت شخص بیشتر می‌شود. لذا حضرت فرمودند: السَّفَهُ اتِّباعُ الدُّناةِ و مُصاحَبَةُ الغُواةِ. [۳۵]

«سفاهت پیروی از اشخاص پست و همنشینی با گمراهان است.»

پس همه اهل دنیا و طالبان دنیا سفیه هستند؛ آنهائی که بوئی از آخرت به مشامشان نرسیده و عشق و محبّت پروردگار به دل و جانشان ننشسته و به دنبال دنیا می‌روند همه سفها هستند. وَ لَکِنْ لاَیَعْلَمُونَ. و لکن خودشان نمی‌دانند و گمان می‌کنند که أعقل عقلایند.

مطلوب‌بالغیربودن دین و آخرت و معرفت

و اگر فرض شود که شخص عاقل چیزی غیر از او طلب نماید پس بالضّرورة و الیقین مطلوب بالذّات نخواهد بود بلکه مطلوب بالغیر خواهد بود، مانند مطلوبیّت دین و ایمان و آخرت و محبّت و معرفت او جَلّ‌وعَلا و دوست او چون پیغمبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و ائمّه هدی علیهم‌السّلام و عبودیّت و طاعت نسبت به او و ایشان علیهم‌السّلام و رضا و تسلیم و سائر اخلاق محموده و ملکات پسندیده که محبوبیّت و مطلوبیّت و مفیدبودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جَلّ‌وعَلا، نه بالذّات و فی‌نفسه.

خیلی مطلب بلندی است! مرحوم آیه‌الله حاج سیّد أحمد کربلائی نمی‌فرمایند: در این نشئه فقط به مشتهیات نفسانی تعلّق نداشته باشید و فکر و همّ و غمّ شما این امور نباشد؛ بلکه می‌فرمایند: سالک باید آنچه غیرخداست را در نگاه استقلالی از صفحه دلش محو و نابود کند و لو اینکه إجمالاً نسبتی با پروردگار داشته باشد مانند دین! نباید فکر سالک فکر دینِ جدای از خداوند متعال باشد، بلکه باید فکر سالک فکر خدا باشد و نظر به دین استقلالاً نداشته باشد.

خیلی مقام عالی و درجه بلندی از سلوک را بیان می‌کنند؛ دنیا و آخرت پرتوئی از جمال پروردگار است، سالک باید فکر خدا باشد نه فکر آخرت؛ یعنی نباید آخرت را مستقلاًّ ببیند. کسی‌که دنبال خدا بوده و طالب خداست باید تا آخر همراه با عشق به‌سوی خدا برود و دنیا و آخرت را رها کند.

دنیا و آخرت را با عشق قیمتی نیست

مِی ده که چار تکبیر بر این و آن توان زد

(دیوان‌غبارهمدانی، ص۱۸.)

کسی‌که مبتلا به فراق خدا و طالب لقاء اوست فقط خدا را در نظر دارد و به دنیا و آخرت نظر نمی‌کند.

دین و ایمان و آخرت و محبّت و معرفت خداوند متعال مطلوب است، دوستان او چون حضرت پیغمبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و ائمّه هدی علیهم‌السّلام مطلوب هستند، ولی می‌فرمایند: چون تو نظر به توحید داری، نظر به خدا داری، آنها را هم به‌خاطر خدا بخواه؛ پس تا آخر فقط به خدا نظر داشته باش و وقتی توحید را به‌دست آوردی تمام این امور را هم به‌دست آوردی؛ چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

وقتی شما توحید را بگیرید ولایت و رسالت را هم گرفتید! پیغمبر هم دارید! أمیرالمؤنین هم دارید! دین هم دارید! آخرت هم دارید! همه چیز دارید! أمّا باید نظر استقلالی انسان به همان واجب‌الوجود بالذّات باشد نه به غیر او! غیر او ممکن بوده و شایسته مطلوبیّت بالأصالة (یا با قطع نظر از خدا) نیست.

مراد از ممکنات فقط ممکنات عالم مادّه نیست و عالم مجرّدات را هم شامل می‌شود؛ یعنی هرآنچه غیر از خدا فرض شود حتّی معرفت پروردگار! می‌گوئید: «معرفت پروردگار» و آن را به پروردگار اضافه می‌کنید؛ پس خود پروردگار نیست، مطلوب انسان باید خود خدا باشد!

لزوم صَرف طلب در پروردگار، با مراقبه و محاسبه

لهذا شایسته برای عاقل چنان‌است که صرف‌نظر و همّت طلب از جمیع أشیاء غیر از او نموده و به مقتضای: قُلِ اللَهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ، [۶] همّت طلب را منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه [مخاطب] قرار داده بگوید:

ما از تو نداریم به غیر از تو تمنّا

حلوا به کسی ده که محبّت نچشیده

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

پس غنیمتی در این حیات تازه جز از طلب او جَلّ‌وعَلا منظور نداشته باشد. حالا که از خواب بیدار شد و حیات تازه‌ای گرفت، همّتش را فقط صرف در او کند، طلبش را صرف در او نماید و به طرف پروردگار حرکت کند.

و در تمام آنات و لحظات و حرکات و سکنات نظر به او جَلّ‌وعَلا داشته و او را حاضر و ناظر در جمیع اوقات بداند تا وقت خوابیدن در شب آینده و هکذا.

مسلّماً اگر کسی این‌طور دقّت کند، این‌طور محاسبه و مراقبه داشته باشد، در أسرع وقت به محبوب حقیقی و مطلوب واقعی خویش که همان ذات مقدّس پروردگار باشد خواهد رسید. ولی اگر امروزش مانند دیروز و دیروزش هم مانند پریروز باشد، همین‌طور أیّام می‌آید و انسان خسته و کسل شده، می‌گوید: ما راهی نرفته‌ایم و کاری نکردیم. اینها به‌خاطر این‌است‌که مراقبه انسان خوب نیست.

علّت اینکه انسان از خواب غفلت بیدار نمی‌شود هم این‌است‌که محاسبه نکرده است. اگر انسان محاسبه کرد و دید که توقّف یا عقب‌گرد کرده، متنبّه می‌شود و سعی می‌کند جبران کند. حالا فرقی نمی‌کند که توقّف کرده باشد یا سقوط و عقب‌گرد، هر دو زیان است. اگر عقب‌گرد کرده که «وَا سَوْءَتَاه» و اگر توقّف کرده باز هم «وا سَوءَتاه». مَنِ اسْتَوَی یَوْماهُ فَهُوَ مَغبونٌ؛ [۳۷] «کسی‌که دو روزش با هم مساوی باشد مغبون بوده و زیان دیده است.»

اگر انسان دید که زیان کرده است باید خود را توبیخ و سرزنش کند تا فردا تکرار نشود و چنانچه دید سود کرده باید شکر خدا را به‌جا آورده و از خدا بخواهد که خدایا! به ما توفیق بده تا روزهای آینده هم دائماً در حال رشد و تعالی باشد.

اگر انسان همان‌طور که مرحوم آیه‌الله حاج سیّد أحمد کربلائی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه فرمودند، محاسبه داشته باشد و نگاهش به خواب و بیداری به همان نحو باشد و متذکّر آیات وارده شود که: حَتَّی إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآنءِلُهَا وَ مِنْ وَرآنءِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ [۳۸] و وقتی بیدار شد بگوید: الحمد للّه که خطاب: کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآنءِلُهَا، به او نشده و به خواب أبدی نرفته‌است و مرگ او را نگرفته است، اگر چنین باشد برای آخرت خود توشه‌ای برمی‌دارد.

خدایا! به برکت این بزرگان و دلسوختگان که راه تو را پیموده و از دقائق و رموز این راه برای ما پرده برداشتند و ما از خوان و سفره ایشان استفاده می‌کنیم، بارپروردگارا! به برکت ایشان این معانی را در قلب ما بنشان!

عمر ما همین‌طور روزبه‌روز سپری می‌شود و سالیان سال گذشته و یوماً بعد یومٍ و لیلةً بعد لیلةٍ می‌گذرد، از خدای تبارک‌وتعالی عاجزانه مسألت داریم که قلب ما را متنبّه کند و مراقبه ما شدیدتر شده و محاسبه ما فی کلّ لیلةٍ به نحوی باشد که ما را از این عالم حرکت دهد و آتشی در درون ما ایجاد کند و محبّت خودش سراسر وجود ما را بگیرد، به‌طوری‌که غیر از او در عالم وجود مطلوب بالذّاتی نبینیم و نشناسیم. و مطالبی که بزرگان برای ما نقل کردند از صفحات کتاب به صفحات دل ما رسوخ کند، به نحوی که در عالم وجود جز جمال حضرت حقّ و آن واجب الوجود و پروردگار عالم به چیز دیگری توجّه نداشته باشیم.

بارپروردگارا! حضرت ولیّ‌عصر أرواحُنالتراب‌مَقدمه‌الفِداء را از همه ما راضی و خشنود بگردان! أولیاء خودت از گذشتگان، مرحوم علاّمه والد، مرحوم آقای حدّاد، مرحوم آقای قاضی و دیگران از أولیاء را بارپروردگارا! از ما راضی و خشنود بفرما، و ما را در منهج قویم أولیاء خودت ثابت‌قدم بدار!

بارپروردگارا! آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذار! بارپروردگارا! در همین نشئه ما را مشرّف به لقاء خودت بگردان!

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. مصباح‌الشّریعة، ص۴۴.

۲. صدر آیه ۴۲، از سوره ۳۹: الزّمر.

۳. قسمتی از آیه ۴۲، از سوره ۳۹: الزّمر.

۴. ذیل آیه ۹۹ و صدر آیه ۱۰۰، از سوره ۲۳: المؤمنون.

۵. قسمتی از آیه ۱۰۰، از سوره ۲۳: المؤنون.

۶. قسمتی از آیه ۹۱، از سوره۶: الأنعام.

۷. کلّیات‌سعدی، ص۵۷۸، غزل ۶۱. مصرع اوّل با عبارت «ما از تو به غیر از تو نداریم تمنّا» آمده است.

۸. همان‌مصدر، ص۵۹۹، غزل ۷؛ مصرع اوّل آن این‌چنین است: «گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی»

۹. تذکره‌المتّقین، ص۱۷۸ تا ۱۸۰.

۱۰. تحف‌العقول، ص۲۰.

۱۱. الکافی، ج۸، ص۱۷۲.

۱۲. غررالحکم ودررالکلم، ص۴۲۹.

۱۳. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۴۱۱.

۱۴. الکافی، ج۲، ص۴۵۳.

۱۵. آیه ۱۸، از سوره ۵۹: الحشر؛ «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از خدا بترسید، هر انسانی باید در أعمالی که برای فردای خود از پیش فرستاده است تأمّل نماید، و از خدا بترسید، زیرا یقیناً خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»

۱۶. الکافی، ج۸، ص۱۴۳.

۱۷. بحارالأنوار، ج۶۸، ص۲۶۷.

۱۸. ذیل آیه ۱۸۲، از سوره ۷: الأعراف.

۱۹. ذیل آیه ۱۸۳، از سوره ۷: الأعراف.

۲۰. نهج‌البلاغة، حکمت۱۴۷، ص۴۹۶.

۲۱. الکافی، ج۲، ص۴۵۳.

۲۲. صدر آیه ۴۲، از سوره ۳۹: الزّمر.

۲۳. درباره استحباب أداء شهادتین قبل از خواب و نیز تعویذ از شیطان شیخ کلینی ره از معاویه‌بن‌وهب روایت می‌کند که: شبی یکی از فرزندان امام صادق علیه‌السّلام نزد آن حضرت آمد و عرضه داشت: پدر جان! می‌خواهم بخوابم! حضرت فرمودند: پسرم! هنگام خواب بگو: أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللهُ و أنّ مُحَمّدًا عَبدُهُ و رَسولُهُ، أعوذُ بِعَظَمَةِ اللهِ و أعوذُ بِعِزَّةِ اللهِ و أعوذُ بِقُدرَةِ اللهِ و أعوذُ بِجَلالِ اللهِ و أعوذُ بِسُلطانِ اللهِ، إنّ اللهَ علَی کُلِّ شَی‌ءٍ قَدیرٌ.

و أعوذُ بِعَفوِ اللهِ و أعوذُ بِغُفرانِ اللهِ و أعوذُ بِرَحمَةِ اللهِ مِن شَرِّ السّآمَّةِ و الهآمَّةِ و مِن شَرِّ کُلِّ دآبَّةٍ صَغیرَةٍ أو کَبیرَةٍ بِلَیلٍ أو نَهارٍ و مِن شَرِّ فَسَقَةِ الجِنِّ و الإنْسِ و مِن شَرِّ فَسَقَةِ العَرَبِ و العَجَمِ و مِن شَرِّ الصَّواعِقِ و البَرَدِ. اللهُمَّ صَلِّ علَی مُحَمّدٍ عَبدِکَ و رَسولِکَ. (الکافی، ج۲، ص۵۳۷)

۲۴. در کتاب شریف نورمجرّد، ج۲، ص۵۰۴ چنین آمده است:

[مرحوم علاّمه والد] به خوابیدن رو به قبله، هم خود مقیّد بودند و هم به سائرین تأکید می‌نمودند و می‌فرمودند: إتیان این سنّت، هم به‌صورت محتضر ممکن است که انسان به پشت بخوابد و پایش را رو به قبله قرار دهد و هم به‌صورت میّت که بر پهلوی راست بخوابد و صورت و جلوی بدنش رو به قبله باشد و البتّه صورت دوّم خوابیدن مانند میّت در قبر ترجیح دارد.

و در تعلیقه آمده است:

آنچه در هنگام خواب مهمّ است، حضور قلب و توجّه به خداوند متعال است که برای تحصیل بیشتر این معنا خوب است مؤمن همیشه رو به قبله بخوابد. در هنگام خواب چه انسان به‌شکل محتضر بخوابد و چه به‌مانند میّت و بر شانه راست باشد، در هر دو حال استقبال قبله صدق می‌کند و لذا در روایات، استقبال قبله را در باب احتضار به خوابیدن به پشت و قراردادن پا به‌سوی قبله تفسیر فرموده‌اند. (وسآئل‌الشّیعة، ج۲، ص۴۵۲ و ۴۵۵)

و در برخی از روایات آمده است که خواب أنبیاء بر پشت و خواب مؤمنین بر پهلوی راست است. شیخ صدوق به سند خود از حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام روایت می‌کند که: آن حضرت فرمودند: النَّومُ علَی أربَعَةِ أصنافٍ: الأنبیآءُ تَنامُ علَی أقفیَتِها مُسْتَلْقیةً و أعیُنُها لاتَنامُ مُتَوَقِّعَةً لِوَحیِ رَبِّها عَزَّوجَلَّ، و المُؤمِنُ یَنامُ علَی یَمینِهِ مُسْتَقبِلَ القِبلَةِ، و المُلوکُ و أبنآؤُها تَنامُ علَی شِمالِها لِیَسْتَمْرِءُوا ما یَأکُلونَ، و إبلیسُ و إخوانهُ و کُلُّ مَجنونٍ و ذوعاهَةٍ یَنامونَ علَی وُجوهِهِم مُنْبَطِحینَ. (عیون‌أخبارالرّضا علیه‌السّلام، ج۱، ص۲۴۶ و ۲۴۷؛ و وسآئل‌الشّیعة، ج۶، ص۵۰۴؛ و نظیر همین مضمون را در ص۵۰۳، ح۵ و ص۵۰۲، ح۱، از حضرت رسول أکرم صلّی‌الله‌علیه وآله‌وسلّم و حضرت امام عسکری علیه‌السّلام روایت نموده است.)

ولی در هر حال آنچه سنّت حضرت رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم است و در آداب خوابیدن بدان أمر شده خوابیدن بر شانه راست است. از جمله در مکارم‌الأخلاق روایت می‌کند که: کانَ صَلّی‌اللهُ‌علَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ إذا أوَی إلی فِراشِهِ اضْطَجَعَ علَی شِقِّهِ الأیمَنِ و وَضَعَ یَدَهُ الیُمْنَی تَحتَ خَدِّهِ الأیمَنِ. (مکارم‌الأخلاق، ص۳۸)

و در ضمن حدیث شریف أربعمائة از حضرت أمیرالمؤنین علیه‌السّلام روایت شده است که: إذا أرادَ أحَدُکُم النَّومَ فلْیَضَعْ یَدَهُ الیُمْنَی تحتَ خَدِّهِ الأیمَنِ. (خصال، ج۲، ص۶۳۱ و ۶۳۶)

۲۵. از حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیهماالسّلام روایت است که: ما اسْتَیقَظَ رَسولُ اللهِ صَلّی‌اللهُ‌علَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ مِن نَومٍ قَطُّ إلاّ خَرَّ لِلَّهِ عَزَّوجَلَّ ساجِدًا. و نیز روایت شده است: إنّ النَّبیَّ صَلّی‌اللهُ‌علَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ ما قامَ مِنَ النَّومِ إلاّ خَرَّ ساجِدًا شُکرًا لِلَّهِ عَزَّوجَلَّ. بحارالأنوار، ج۷۳، ص۲۰۲ و ۲۱۹

۲۶. مصباح‌المتهجّد، ج۱، ص۱۲۷.

۲۷. قسمتی از آیه ۱۰۰، از سوره ۲۳: المؤنون.

۲۸. مرحوم علاّمه در برخی از سخنرانی‌هایشان تفصیل این داستان را چنین بیان فرموده‌اند:

مرحوم آقای آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی رحمه‌الله‌علیه از علماء بزرگ نجف بود و مرجع تقلید بود. دارای اخلاق بود، دارای علم بود، دارای ادب بود. مرد سالک و مراقبی بود. ایشان به خود بنده می‌گفت: من می‌رفتم این حلقه‌های ضریح أمیرالمؤنین علیه‌السّلام را می‌گرفتم و تکان می‌دادم و می‌گفتم: هر بدبختی و هر بلائی می‌خواهید به سر من بیاورید، بیاورید! ولی آن حاجتی که من می‌خواهم را بدهید.

یک ساعت، دو ساعت به اذان صبح مانده، در زمستانهای سرد می‌رفتیم پشت درِ صحن می‌نشستیم، خودمان را به این در می‌مالیدیم تا بعد از یک ساعت درِ صحن را باز کنند، که اوّل کسی‌که وارد صحن می‌شد ما بودیم. می‌رفتیم و تقاضا می‌کردیم پیش أمیرالمؤنین و گریه می‌کردیم و... که هر فقری، هر بیچارگی، هرچه باشد اشکال ندارد، ولی آنچه ما می‌خواهیم بدهید.

خب جدّاً هم می‌گوید، واقعاً هم می‌گوید، نه اینکه دروغ باشد، واقعاً در آن حالی که دارد این‌چنین دعا می‌کند، چنین حالی داشته است که: آنچه من می‌خواهم بدهید، در مقابلْ تمام مصائب و آلامی که متصوّر است بر من وارد بشود؛ من باب مثال: کوه بر سر من خراب شود، بدن من قطعه‌قطعه شود، فقر بر من مستولی شود، تمام افراد و عشیره من از دار دنیا بروند، و خلاصه هر بلائی که بر حضرت أیّوب و حضرت یعقوب و بعضی از أنبیاء وارد شد، بر من وارد شود، ولی آن حاجتی که من می‌خواهم را بدهید! ایشان می‌گفت: کم‌کم زمینه‌اش شروع شد، یک زمینه مختصر از همین گرفتاری فقر؛ ما مبتلا شدیم به بی‌پولی، پول برایمان نیامد، نیامد، نیامد. در همان زمانی که در نجف به عنوان تحصیل رفته بودیم، چندین ماه نیامد. دیگر هرچه می‌توانستیم قرض کنیم، قرض کردیم. پیش بقّالها حسابمان پر شد، دیگر از آنها خجالت می‌کشیدیم! دیگر هیچ‌جا نمانده بود.

چندین ماه اجاره‌خانه عقب افتاد و صاحب‌خانه اسبابهای ما را بیرون ریخت! ما اسبابها را بردیم در مسجد کوفه و در یک حجره، خودمان و عیالمان زندگی می‌کردیم کوفه بیش از یک فرسخ با نجف فاصله دارد. صبحها می‌آمدیم نجف برای درس، بحثمان را می‌کردیم و باز می‌رفتیم مسجد کوفه؛ جایمان آنجا بود دیگر! مرحوم آقا سیّد جمال خیلی قویّ‌المزاج هم بود.

عیالمان شروع کرد با ما دادوبیدادکردن: آخر این چه زندگی است؟! این چه مسلمانی است؟! این چه دینی است؟ این چه آئینی است؟ خدا به تو این‌طور گفته است؟! آخر بلند شو! یک حرکتی، یک کاری!

ما گفتیم: خب بلند شو برو پیش حضرت أمیرالمؤنین علیه‌السّلام، آنجا برو هر درددلی می‌خواهی بکن!

تابستان گرمی بود. با ایشان از مسجد کوفه آمدیم به نجف و من کنار صحن نشسته بودم روی این سنگهای داغ! و ایشان رفت داخل حرم، برای اینکه پیش أمیرالمؤنین علیه‌السّلام گله کند. وقتی برگشت، دید کفشش را بردند! با پای برهنه و بی‌کفش به صحن آمد و می‌گفت: این هم أمیرالمؤنینت! بیچاره شدیم ما! چکار کنیم دیگر!

حالا هیچ خبری نیست‌ها، فقط یک خورده جلو گرفته شده است. خدا به آدم می‌خواهد بفهماند که: چه می‌گوئی؟! هر بلائی به من می‌خواهی بدهی، بده؟! این چه حرفی است؟! آدم در دعای کمیل می‌خواند که: فهَبْنی یا إلهی و سَیّدی و مَولایَ و رَبّی صَبَرْتُ علَی عَذابِکَ، فکَیفَ أصبِرُ علَی فِراقِکَ؟! و هَبْنی صَبَرْتُ علَی حَرِّ نارِکَ، فکَیفَ أصبِرُ عَنِ النَّظَرِ إلی کَرَامَتِک؟!

«خدایا! فرض کن که من در عقاب تو، عقابی که به من می‌کنی و در آتشی که به من می‌ریزی، من صبر کنم، من صبر می‌کنم؛ أمّا چگونه من از تو دور باشم؟ و فرض کن که مرا در آتش بیندازی و به عقوبات خودت و به گرمی آتشت مبتلا کنی، من صبر می‌کنم؛ أمّا چگونه صبر کنم از آن نظر رحمتی که تو بر من می‌اندازی؛ اگر نیندازی من چه کنم؟»

اینها را مولا أمیرالمؤنین می‌خواند، ما هم می‌گوئیم: یا الله! بهشت مال بچّه‌هاست! ما که از خدا بهشت و حورالعین و درخت و این چیزها نباید بخواهیم؛ ما باید کمال بخواهیم. ترس از آتش، مال افرادی است که بین آنها و بین پروردگار بینونت و جدائی است، ما که گل سرسبد عالمیم و از این مراحل گذشته‌ایم و عبور کرده‌ایم و لقاء خدا را می‌خواهیم. ترس از جهنّم دیگر کار ما نیست. نمی‌بینید مولا أمیرالمؤنین در دعای کمیل چه می‌فرماید؟! دوسه‌تا از این فقرات را هم بیان می‌کنیم و معنا می‌کنیم و تمام شد؛ پرونده را می‌پیچیم و روی هم می‌گذاریم، و خیال می‌کنیم که با گفتار مسأله تمام است. می‌گوید: بسم‌الله، بفرما! این حرفهائی که زدی بیا استحصال کن ببینیم آخر آنچه را طی کردی، حالا اینجا امتحان بده، ببینیم نمره‌ات چند می‌شود؟

آقا سیّد جمال می‌گفت: فقر غلبه کرد، غلبه کرد، غلبه کرد، غلبه کرد، به جائی رسید که من می‌رفتم این حلقه‌ها را تکان می‌دادم و می‌گفتم: یا أمیرالمؤنین! غلط کردم! آنچه را گفتم پس گرفتم! هیچ ما طاقت نداریم، هیچ! غلط کردم!

هان! وقتی آدم گفت: غلط کردم! آن‌وقت می‌گویند: خیلی خوب، حالا که غلط کردی و اعتراف به غلط کردی بیا بنشینیم، با همدیگر راه برویم.

ما بنده‌ایم؛ بنده طاقت هیچ چیز ندارد آقا! یک سوزن توی بدنش فرو کنند طاقت ندارد.

آنجائی که می‌بینید که ابن‌فارض می‌فرماید: «عَذِّبْ بِما شِئْتَ غَیرَ البُعدِ» او دارد می‌گوید؛ ما نباید بگوئیم! او در یک حالی است که دارد این جمله را می‌گوید، و در آن حال اگر او را هر عذابی بکنند غیر از دوری، می‌پذیرد. «می‌پذیرد» یعنی جنبه عبودیّت غلبه کرده و در مرحله فنا رفته است؛ قطعه‌قطعه‌اش هم کنند او درک نمی‌کند! آن‌وقت اگر انسان در آن لحظه بگوید، درست است.

کما اینکه أمیرالمؤنین علیه‌السّلام هم که می‌فرمود، درست می‌فرمود؛ او که غلط نمی‌فرمود؛ أمّا آن حالِ أمیرالمؤنین بود که در آن حال چنین جمله را می‌گفت. این را می‌گویند: «کلام بر اقتضاء حال گفتن» تا آدم این حال را ندارد نباید از این حرفها بزند: هر عذابی می‌خواهی مرا بکنی بکن! خوب بسم‌الله، بفرما! یک وقت من خدمت مرحوم آقا سیّد جمال رفتم. (بنده هفته‌ای یکی‌دو مرتبه خدمت ایشان می‌رفتم و ایشان یک ساعت ما را نصیحتی می‌کرد و به‌خصوص به ترک معصیت خیلی اصرار داشت، و می‌فرمود: تمام این سیر و سلوک متوقّف است بر ترک معاصی.)

هوا گرم بود! ایشان در اطاق خودش در طبقه فوقانی افتاده بود و در آن‌وقت جمیع ابتلائات و گرفتاریها برای ایشان بود؛ یعنی دو تا مرض مهم داشت: یکی مرض پروستات که سوراخ کرده بودند و به‌وسیله لاستیکی ادرار می‌آمد در ظرفی در زیر تختی که روی آن تخت افتاده بود. و یک مرض هم مرض قلب بود. سنّ ایشان از نود سال هم متجاوز بود. خلاصه ایشان در اطاق بیرونی بود و تابستان بود و هوا هم خیلی گرم بود.

همچنین ایشان خیلی سخت مقروض شده بود. خانه‌اش را هم برای اینکه یکی از آقازاده‌هایش به مناسبتی مریض شده و در بیمارستان بود، برای معالجه او به چهارصد دینار گرو گذاشته بود، خلاصه خانه هم در گرو بود. قرض هم از آنجاهائی که قرض می‌گرفتند پر شده بود. گرفتاریهای دیگری هم داشت؛ عیالشان هم با ایشان دعوا کرده بود که من می‌خواهم تابستان بروم برای سفر ایران و سفر امام رضا؛ و بعضی ابتلائات دیگر.

من وارد شدم در اطاقش، دیدم دارد گریه می‌کند و صحیفه‌سجّادیّه می‌خواند ـ ایشان خیلی صحیفه‌سجّادیّه می‌خواند ـ تا من را دید گفت: بیا بنشین ببینم! خنده‌ای کرد و گفت: سیّد محمّدحسین! می‌دانی یا نه؟! گفتم: چه آقا؟ گفت: من را می‌بینی؟! خوشم، خوش! کسی‌که عرفان ندارد، نه دنیا دارد نه آخرت! چون می‌دانست که من به گرفتاریهای او وارد هستم و مطّلعم، این جمله را گفت؛ گفت: خوشم! کسی‌که عرفان ندارد نه دنیا دارد نه آخرت.

خب، بعد از اینکه انسان متنبّه می‌شود و بیدارش می‌کنند، می‌رسانند او را به یک جاهائی که ابتلائات هم که بر او وارد می‌شود، دیگر آن ابتلائات را از ناحیه غیرخدا نمی‌بیند؛ می‌بیند که پروردگار روی دست رحمت این ابتلائات را بر او واردکرده است. (سخنرانی مرحوم علاّمه (ره) در شرح دعای أبوحمزه، جلسه اوّل)

۲۹. نهج‌البلاغة، نامه۶۹، ص۴۵۹.

۳۰. همان‌مصدر، حکمت۱۳۱، ص۴۹۳.

۳۱. بحارالأنوار، ج۷۹، ص۱۷۶.

۳۲. ذیل آیه ۲۲، از سوره ۵۰: ق.

۳۳. الکافی، ج۴، ص۵۵۷.

۳۴. ذیل آیه ۱۳، از سوره ۲: البقرة.

۳۵. بحارالأنوار، ج۷۲، ص۲۹۹.

۳۶. قسمتی از آیه ۹۱، از سوره۶: الأنعام.

۳۷. الأمالی شیخ صدوق، ص۶۶۸.

۳۸. آیه ۹۹ و ۱۰۰، از سوره ۲۳: المؤنون.

مطالب جدید