طریق بودن اعمال برای عبور از نفس

گلشن احباب جلد نهم - مجلس صدوبیست‌وچهارم.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

عبودیّت، هدف از أعمال

دستوراتی که در شرع مقدّس وارد شده است، تمام ناظر به عبودیّت است که انسان بنده خدا شود و مطیع و فرمانبردار او گردد، و بدین جهت است که انسان به‌واسطه عبودیّت پروردگار به مقام تهذیب نفس نائل و نفسش پاک شود، جوهره نفسش از کدورت و زنگار عالم کثرت صیقلی شده و این زنگار از بین برود و جوهر نفس ظهور پیدا کند؛ تمام أعمالی که انسان انجام می‌دهد مقدّمه برای این امر است.

نماز که می‌خواند این‌است، روزه که می‌گیرد همین است، حج که انجام می‌دهد همین است. اگر ما در آیات کریمه و روایات شریفه فحص کنیم و به مغزای روایات پی ببریم می‌بینیم که همین‌طور است و أعمال فی حدّ نفسه موضوعیّت ندارد بلکه طریقیّت دارد.

یعنی خداوند تبارک‌وتعالی نماز را من حیث إنّها صلاةٌ که موضوعیّت داشته باشد، از ما طلب نمی‌کند، بلکه نظر و غایت قصوای او همان عبودیّت است که از ناحیه نمازِ با حضور قلب و توجّه برای انسان حاصل می‌شود. روزه هم همین‌طور است. حجّ و صدقه و تمام دستورات شرع به همین منوال است.

بنابراین اگر انسان روی عادت نماز بخواند، روی عادت روزه بگیرد، روی عادت حجّ بیت‌الله انجام بدهد، واجد قدر و قیمت نیست. اگر نماز شب خوابش برد، واقعاً هم متأثّر شد، باز هم ارزش ندارد، چرا؟ به‌خاطر اینکه عادتش بوده نماز شب بخواند؛ خیلی از زُهّاد روی این ممشی حرکت می‌کنند و نمازهای واجب ومستحبّ آنها همه روی این جهت است و برایشان عادت شده است.

بنده در حینی که نماز می‌خواند و در حینی که عبادات را به‌جا می‌آورد، باید نظر به آن علّت غائی داشته و آن بندگی‌خداکردن است.

اطاعت محض، از أوامر معصوم

بارها مرحوم علاّمه رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: شارع مقدّس برای ما جعل نماز کرده و فرموده نماز بخوانید، جعل صیام کرده و روزه ماه مبارک رمضان را وضع کرده، حج را واجب فرموده است؛ وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً. [۱] خمر و مسکر و اعیان نجسه و... را حرام فرموده است، حال اگر فرض کنیم امام معصوم مفترض‌الطّاعه روی حکمتی در جائی خلاف این را بیان نمود و آن نمازی را که واجب است، فرمود: جناب فلانی! شما امروز نمازت را نخوان! اگر مؤمن بالله و مؤمن بالرّسول و مؤمن به اُولی‌الأمر است باید بگوید: سمعاً و طاعةً و قلبش أصلاً تکان نخورد، نه اینکه بگوید: یابن رسول الله! آقا واجب إلهی است و جدّ شما واجب کرده است.

از باب مثال، اگر امام زمان فرمود: آقاجان شما امروز نماز مغرب و عشا را نخوان! اگر بنده در قلبم تزلزلی حاصل شود معلوم است ایمانم ضعیف است. آقا می‌فرمودند: نباید بگوئید: این آقا امام نیست! اشتباه دارد می‌کند و ما باید برویم سراغ امام دیگری!

مرحوم علاّمه والد پا را بالاتر می‌گذاشتند و می‌فرمودند: اگر ولیّ خدا حضرت امام زمان علیه‌السّلام به شما فرمود: آقا این شراب را بخور! و واقعاً هم می‌دانی شراب است و نجس می‌باشد باید خورد. نگوئیم: آقا حالا این نجس است یا آقا شاید نمی‌دانند این خمر است؛ وقتی حضرت فرمود: بخور! باید بخوری.

البتّه و صد البتّه که امام علیه‌السّلام چنین چیزی نمی‌فرمایند، ولی مرحوم والد می‌خواستند این معنی را بفرمایند که: انسان باید در مقام اطاعت آن‌قدر تسلیم باشد که اگر امام زمان علیه‌السّلام به انسان فرمود که این عمل را که به‌حسب ظاهر خلاف است انجام دهید، اطاعت کند.

مگر مشرّع غیر از خود آن بزرگوار است؟! مشرّع جدّ حضرت است و ایشان وصیّ و خلیفه رسول الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم هستند، آیا ما بیشتر به مواقف تشریع واردیم یا امام علیه‌السّلام؟!

یا مثلاً امام زمان فرمود: آقا از این بالای ساختمان بیست طبقه خودت را پائین بینداز! انسان باید خودش را بی‌درنگ پائین بیندازد. مگر حضرت امام صادق علیه‌السّلام به هارون مکّی نفرمود؟ هارون مکّی وقتی وارد خانه شد عرض کرد: السّلامُ علَیکَ یابنَ رَسولِ الله! حضرت به او فرمود: کفش‌هایت را بگذار و زود برو در تنور! تنوری که آتش از آن زبانه می‌کشید و آن‌قدر گرم شده بود که سرخی بالای تنور به سفیدی زده بود. خیلی با طمأنینه نعلینش را زمین گذاشت و رفت داخل تنور.

حضرت پیش از آن به آن مرد خراسانی فرمود: برو در تنور! گفت: یابن رسول الله! من را با آتش شکنجه مکن، من را با آتش نسوزان! [۲] چه‌بسا در قلبش به آیه شریفه هم استدلال کرد: اگرچه به زبانش هم نگفته باشد: وَ لاَتُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ. [۳] «و با دست‌های خودتان خویش را در هلاکت نیندازید.» با خودش می‌گوید: این تهلکه است و القاء در تهلکه حرام است. جائز نیست انسان خودش را در آتش بیندازد.

و قِس علی ذلک فَعلَلَ و تَفَعلَلَ! علی أیّ حال امام علیه‌السّلام ناظر و حاکم بر تشریع است و بر همه جهات آن محیط می‌باشد و حقیقت شرع را باید از امام علیه‌السّلام أخذ کرد.

هر دستوری که امام علیه‌السّلام بدهد واجب‌الإطاعه است، چون امام است، معصوم از خطاست، معصوم از زَلَل است. عرض کردیم امام علیه‌السّلام چنین دستوری نمی‌دهد، ولی اگر فرضاً دستوری داد که بر مذاق ظاهر شرع منطبق نبود، می‌فرمودند: انسان در مقام اطاعت باید این‌طور باشد که تزلزلی برایش ایجاد نشود.

طریقیّت أعمال برای جذبه

غرض این‌است‌که: این أعمالی که انسان انجام می‌دهد و نمازی که می‌خواند و روزه‌هائی که می‌گیرد، اگر برحسب عادت بوده و برای انسان موضوعیّت داشته باشد، در این نوع امور پایش گیر می‌کند، أمّا اگر به‌جهت عبودیّت و رسیدن به عبودیّت باشد و مناط آن، اطاعت و بندگی بوده و طریقی باشد که اقتضای عبودیّت کند، آن‌وقت این أعمال حسنه انسان را جلو می‌برد.

اینها همه طریق‌اند؛ نماز و حجّ و زکات و همه واجبات طریق‌اند و ترک همه محرمات و موانع نیز طریق است. این عباداتی که انسان انجام می‌دهد اینها هریک طریق است. این طرق همدیگر را یاری می‌کنند و دست‌به‌دست هم می‌دهند تا اینکه انسان را به شاهراه حقیقت برسانند و به مرحله‌ای واصل کنند که به آن مرحله، «جذبه» می‌گویند.

اگر به مرحله جذبه رسید کار سالک تمام است، نه اینکه به واقع و حقیقت رسیده است، خیر! تازه اوّل راه است، منتها به جایی رسیده و بر مرکبی سوار شده که این مرکب سرعت سیر دارد.

این أعمالی را که انسان انجام می‌دهد اگر هزار سال هم انجام دهد، چنانچه آن حالت جذبه پیش نیاید، رساننده به فناء فی الله نیست. اینها همه طریق و ممدّ راه است و آدمی را کمک می‌کند تا آن حالت عشق و جذبه، برای بنده مؤمن پیش بیاید.

پس بنابراین، اصل چیست؟ اصل عشق و محبّت خداست. بنده نباید بر أعمالش تکیه کند. تکیه بر أعمال خطای محض است. باید انجام بدهد، وظیفه هم دارد انجام دهد. و به‌نحو أحسن و خوب هم انجام دهد، أمّا تکیه بر آن نداشته باشد. این أعمال همه طریق‌اند، آن هم چه أعمالی! ائمّه معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و بزرگان و اولیاء خدا با آن همه أعمال همیشه ناله‌شان بلند بود که: اللَهُمَّ إنّ عَمَلی ضَعیفٌ فَضاعِفْهُ لی. [۴] امام صادق علیه‌السّلام می‌فرماید: «خدایا! عمل من کم است تو خودت مضاعفش کن.»

جائی که عقاب پر بریزد

از پشّه لاغری چه خیزد

لذا با توجّه به أعمال دست و پا شکسته ما که در حال نماز توجّه‌مان تام نیست و هزار نقص و ایراد دارد، تکیه بر این أعمال، محض خطاست؛ حتّی اگر عمل کامل و بی‌عیب هم باشد باز تکیه بر عمل جائز نیست.

پس باید به چه تکیه کرد؟ تکیه به خدا باید کرد. باید دست به دامان او زد و از او استمداد طلبید. باید از او کمک گرفت. باید اعتراف به عجز و بیچارگی خود بکنیم، اگر اعتراف کردیم عنایت پروردگار شامل حالمان خواهد شد.

پرهیز از کسالت و لزوم کارکردن

از خدا بخواهیم که آن حالت جذبه و حالت عشق را در ما افزون کند. این معنی را واقعاً از خدا طلب کنیم و دنبالش برویم؛ یعنی بالأخره باید کار کرد. در این امر هیچ شکّی نیست؛ عمل را باید انجام داد، هیچ شکّی نیست. شب باید بیدار شد، تنبلی را باید کنار گذاشت؛ إیّاکَ و الکَسَلَ و الضَّجَرَ، فَإنّهُما یَمنَعانِکَ مِن حَظِّکَ مِنَ الدُّنْیا و الأَخِرَةِ. [۵] «بپرهیز از کسالت و خستگی! چراکه مانع بهره‌وری تو از منافع دنیا و آخرت می‌شود.»

می‌خواهد برای عبادت بلند شود حال ندارد، کسالت دارد؛ اگر حال نداری، بهره نداری! بی‌حالی مساویست با بی‌بهرگی!

دَعِ التَّکاسُلَ تَغنَمْ فقَدجَرَی مَثَلٌ

که زاد راهروان چُستی است و چالاکی[۶]

آنهائی که می‌خواهند راه بروند باید چابک باشند؛ سر ساعت بیدار شوند، سر موعد بلند شوند.

در این آیاتی که الآن قرائت گردید؛ وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سَلَمًا * وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِیَمًا. [۷] خداوند می‌فرماید: عبادالرّحمن کسانی هستند که شب را در حال سجده و قیام بیتوته می‌کنند؛ شب‌زنده‌دارند، سُجَّدًا وَ قِیَمًا هستند.

فرض بفرمائید کسی یک عُشر از شب را بیتوته کرد، آیا صدق می‌کند که شب را بیتوته کرده یا نمی‌کند؟ البتّه در این آیه شریفه نمی‌فرماید: یَبیتونَ طولَ الَّیلِ. «همه شب را بیتوته می‌کنند»، ولی برخی گفته‌اند: «باتَ» وقتی استعمال می‌شود که شخص تمام شب را به کاری مشغول باشد. [۸] و «یَبیتونَ» به این معناست که شب‌زنده‌دارند، و این معنی وقتی صدق می‌کند که لاأقل قسمت معظمی از شب را به کاری بپردازند و بیتوته کنند؛ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِیَمًا.

کار باید کرد، کوشش باید داشت، زحمت باید کشید، کسالت را باید کنار گذاشت، ولی به عملی که انسان انجام می‌دهد، نباید دل خوش کند. دل‌خوشی انسان فقط‌وفقط باید خدا باشد، چون غرض هستی خداست، چون نهایت هستی خداست.

رسیدن به لقاء خدا، با تحصیل محبّت

و این غرض کی حاصل می‌شود؟ آن‌وقتی‌که انسان محبّت به خدا را در دلش داشته باشد و آتش عشق خدا در دلش شعله بکشد و تا به این مرحله نرسیده و سوار بر این مرکب نشده نمی‌تواند سیر خودش را به‌سوی خدا طی کند و این عوالم تودرتو را یکی پس از دیگری بپیماید.

خلاصه کلام آنکه: درصورتی‌که آن معنی حاصل نشود، پای عمل از وصول به لقاء پروردگار لنگ است؛ بنابراین بارها عرض شده، از باب تذکار دوباره عرض می‌شود که به گوش بسپاریم و به خدا فکر کنیم و این محبّت خدا را در دل خود بیاوریم؛ محبت فرّار است! نگذارید این محبّت خدا به‌جای دیگر و در دلهای دیگر برود.

وقتی‌که در بازار چیز خوبی پیدا می‌کنید و پول هم در کیفتان هست، آیا می‌گوئید: بگذار دیگران بروند و بخرند؟! یا خود شما می‌روید می‌خرید؟ شما می‌روید می‌خرید.

حالا این محبّت خدا که این‌قدر ارزان است و ما می‌توانیم در قلب خودمان بیاوریم، چرا بگوئیم: دیگران بروند از آن استفاده کنند؟ خود شما هم استفاده کنید! چرا خودتان استفاده نکنید؟

آیه شریفه می‌فرماید: برای خدا چیزی نیست و سهل و آسان است و اگر شما استفاده نکنید، خدا یک قوم دیگر و گروه دیگر را می‌آورد که قدر این را بدانند؛ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ. [۹] «اگر خدا بخواهد شما را می‌برد و خلق جدیدی می‌آورد.» وَ مَا ذَلِکَ عَلَی اللَهِ بِعَزِیزٍ[۱۰] «و این امر بر خدا دشوار نیست.»

اگر انسان از عمرش استفاده نکند و دلش را مرکز أنوار إلهی و محبّت خدا قرار ندهد، این محبّت خدا خواستار زیاد دارد، دیگران می‌گیرند و استفاده می‌کنند.

فإن شِئْتَ أن‌تَحیا سَعیدًا فمُتْ بِهِ

شَهیدًا و إلاّ فالغَرامُ لَهُ أهلُ[۱۱]

«پس اگر حیات باسعادت را می‌طلبی در راه او بمیر که شهید خواهی بود؛ و اگرنه، برای عشق سوزان و جانگداز وی افرادی هستند که آن را دنبال کنند.»

لذا تا انسان می‌تواند باید نفسش را لگدکوب کند و کنار بگذارد و مرد و مردانه آستینش را بالا بزند و بیاید وارد گود شود و خدا را در دلش آورده و منتظر نباشد که این باران رحمت خودش نازل شود.

بازکردن درِ رحمت خدا، با اختیار

مرحوم علاّمه والد می‌فرمودند: آقا این نور خورشید که بر همه‌جا تابیده، اگر تو از آن بهره نداری تقصیر خودت است! تو رفته‌ای در خانه خودت در آن زیرزمین نشسته‌ای، درها را هم بسته و پرده را هم انداخته‌ای و از این نور خورشید استفاده نمی‌کنی.

چرا از نور خورشید یا نور این ماه شب چهارده که در شب طلوع می‌کند و برای همه هست، ما استفاده نکنیم؟! چرا از این هوای لطیف استفاده نکنیم و برویم در اتاق و درها را هم محکم ببندیم؟!

دست خودمان است، درها را باز کنیم. بازشدن درب رحمت إلهی به دست خودمان است. خدا این اختیار را دست خودمان داده است؛ إِنَّا هَدَیْنَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا. [۱۲] «ما او را هدایت کردیم، ما این راه را به او نشان دادیم، حال یا شکر گذارده و استفاده می‌کند و یا کفران نعمت می‌نماید.»

نمی‌شود بگوئیم: خدایا! بیا خودت من را از این زندان بیرون ببر! خدایا! در را هم خودت باز کن!

این کسانی‌که از اولیاء خدا شدند و به این مقامات رسیدند، آیا کسی دیگر آمد اینها را به زور از خواب بلند کرد؟ آیا ملائکه آسمان آمدند اینها را به زور از خواب بلند کردند که نماز شب بخوانند؟! این‌طور نبود. اینها از مضاجع خود، از رختخوابهای شیرین خودشان کنده می‌شدند؛ تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ. [۱۳] «کسانی‌که به آیات ما ایمان می‌آورند، شبانگاه پهلوهای خود را از بسترهایشان جدا می‌سازند و پروردگارشان را از روی ترس و امید می‌خوانند و از آنچه ما به آنها روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند.»

اینها هم موجوداتی مثل ما بودند، اینها هم دوست داشتند بخوابند، اینها هم استراحت داشتند. مقتضای عالم طبع همین است، دوست دارد استراحت کند، شب است؛ وَ جَعَلَ الَّیْلَ سَکَنًا. [۱۴] «شب را سکونت و آرامش قرار داد.» آنها هم دوست داشتند که در این زمان آرامش به خواب و استراحت و آسایش مشغول شوند، ولی به آسایش خودشان پشت پا زدند، بلند شدند؛ به دست خودشان بوده و درهای رحمت خدا را با دست خود باز کردند.

می‌گویند: آقا دعا کنید خدا توفیق دهد ما نماز شب بلند شویم. آقا این توفیق به دست خودتان است! مرحوم علاّمه کراراً می‌فرمودند: این توفیق دست خود شما است؛ نخوابید آقا! نخوابید، نماز شبتان را بخوانید؛ دست خودتان است. دیر می‌خوابید، تا نصف شب بیدار هستید بعد می‌خوابید. یک شکم پر هم که غذا خورده‌اید، حرفهای مالایعنی هم زده شده، گعده هم شده و چه‌بسا غیبت و معصیت خدا هم شده است، انتظار دارید سحر هم بیدار شوید؟! نه آقا، چه‌بسا آفتاب طلوع می‌کند و بیدار می‌شوید.

همیشگی‌بودن فیوضات إلهی

باید کار کرد، باید پنجره‌ها را باز کرد، باید انسان از این نفس خود خارج شود. خورشید همیشه نور می‌دهد، شب هم نور می‌دهد، روز هم نور می‌دهد، آیا شب مثلاً یک هاله‌ای جلوی خورشید می‌آید و جلوی نور را می‌گیرد؟!

خورشید کره‌ای نورانی است، شب و روز برایش ندارد و همیشه نورافشانی می‌کند. این گردش زمین است که مانع نور می‌شود و یک طرفش روز و یک طرفش شب است، ولی آن کره نورانی همیشه نورافشانی می‌کند.

خدا هم همیشه نورافشانی دارد، همیشه فیوضاتش جاری است، منتها شما خودتان را باید در معرض قرار دهید؛ در معرض نور آن خورشید عالم‌تاب قرار گیرید تا زنده شوید.

مرحوم آقای حدّاد رضوان‌الله‌علیه می‌فرمود: خدا یک‌پارچه نور است، یک‌پارچه رحمت است. باید ما با أعمالمان از آن نور بهره ببریم، أمّا آمدیم در زیرزمین و پرده‌ها را هم کشیدیم و تاریک شد، این تاریکی از خورشید است؟ یا نه از خودمان است؟ از نفس خودمان است!

یاد دائمی پروردگار

پس باید متذکّر پروردگار بود، باید به یاد او بود. برای اینکه ما به مقام عبودیّت برسیم، برای اینکه آن جذبه‌ها و نفحات إلهی شامل حالمان شود، باید بیشتر به یاد او باشیم، بلکه باید همیشه به یاد او باشیم.

مگر نمی‌شود که همیشه به یاد او باشیم؟ نمی‌شود ما تنزّل نکنیم؟ شما در حینی که دارید مطالعه می‌کنید به یاد خدا باشید، در حینی که مباحثه می‌کنید به یاد خدا باشید، در بازار هستید به یاد خدا باشید، با مشتری هستید باز به یاد خدا باشید، جنس می‌خرید به یاد خدا باشید؛ رِجَالٌ لاَتُلْهِیهِمْ تِجَرَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَهِ. [۱۵]

أدَلُّ الدّلیلِ علَی إمکانِ شی‌ءٍ وُقوعُه. [۱۶] این امر واقع شده پس حتماً ممکن است. خداوند می‌فرماید: رِجَالٌ لاَتُلْهِیهِمْ تِجَرَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَهِ. «مردانی هستند که نه تجارتی و نه بیعی آنها را از یاد خدا غافل نمی‌کند، آنها را به لهو وا نمی‌دارد.» پس می‌شود. چرا ما از آن مردها نباشیم؟ باید آستین‌ها را بالا زد و وارد میدان شویم.

یکی از آقایان خدمت آقای حدّاد عرض کرده بود: آقا من بازار می‌روم، خیلی خسته می‌شوم، خیلی ناراحت می‌شوم. فرمودند: شما با خدا معامله کن! غیر را نبین! به خدا بفروش، از خدا بخر. چقدر شیرین است! چه شیرینی از این بالاتر! به خدا بدهد و از خدا بگیرد.

خدا قدرت دهد، بُنیه دهد، عشق خودش را بدهد، عمل خالص عنایت بفرماید. همه باید دعا کنیم که آن خدای کریم عنایت کند و باید از او بخواهیم، منتها ما باید تکان بخوریم و از او هم مدد بگیریم. و اگر به ما دادند همه را از ناحیه او ببینیم! از ناحیه خودمان نبینیم!

چه قدرتی داریم؟ چه چیزی داریم؟ هیچ نداریم؛ نه علم داریم، نه قدرت داریم، نه حیات داریم. آنچه هست همه مظاهر اوست و ما اینها را به یدک می‌کشیم و به زور به خود چسبانده‌ایم، غصب و دزدی کردیم و به خودمان تهمت زدیم، تهمتِ هستی!

مرحوم رضی‌الدّین آرتیمانی در ساقی‌نامه چه زیبا می‌فرماید:

خدا را به جان خراباتیان

کزین تهمت هستی‌ام وارهان

به میخانهٔ وحدتم راه ده

دل زنده و جان آگاه ده[۱۷]

ما هستیم؟! ما که هستیم؟ ما را از این تهمت هستی نجات بده! هستی مال توست. تکانی بخوریم و بیشتر به یاد او باشیم! یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَهَ ذِکْرًا کَثِیرًا. [۱۸]

به یک نماز صبح که بلند می‌شویم و بعد دویست یا پانصد یا هزار مرتبه یا کمتر یا بیشتر ذکر یونسیّه یا تهلیل یا ذکر دیگر می‌گوئیم، به این اکتفا نکنید؛ یَآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَهَ ذِکْرًا کَثِیرًا. «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید یاد خدا کنید، زیادِ زیاد.» ذِکْرًا کَثِیرًا، نه در یک مقطع خاص و یک زمان خاص.

همیشه مؤمن باید به یاد او باشد، همیشه به عشق او باشد، به عشق او زنده باشد، به عشق او کار انجام دهد! هرچه کرم او اقتضا کند. ما باید کاسه‌های بزرگ ببریم تا إن‌شاءالله آشهای زیاد بگیریم؛ إن‌شاءالله.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. قسمتی از آیه ۹۷، از سوره ۳: ءَال‌عمران؛ «و برای خداوند بر گردن مردم واجب است که حجّ بیت الله انجام دهند، آنانی که استطاعت وصول و رسیدن به آن خانه را دارند.»

۲. مناقب‌ءَال‌أبی‌طالب علیهم‌السّلام، ج۴، ص۲۳۷.

۳. قسمتی از آیه ۱۹۵، از سوره ۲: البقرة.

۴. الکافی، ج۴، ص۴۰۷، ح۶ و ص۴۱۱، ح۵.

۵. همان‌مصدر، ج۵، ص۸۵ .

۶. دیوان‌حافظ، ص۲۲۸، غزل ۴۹۵.

۷. آیه ۶۳ و ۶۴، از سوره ۲۵: الفرقان؛ «بندگان خداوند رحمن آنانند که بر روی زمین با تواضع و آرامش راه می‌روند. و چون مردم نادان با ایشان خطاب و عتاب نمایند. با مسالمت و سلامتی درمی‌گذرند. و آنانند که شب را تا به صبح با سجده و قیام برای پروردگارشان به عبادت مشغولند.»

۸. در لسان‌العرب، ج۲، ص۱۶، نقل می‌کند که: ‎ باتَ الرّجلُ، إذا سَهِر اللیلَ کلَّه فی طاعةِ اللهِ أو معصیتِه.û

۹. آیه ۱۶، از سوره ۳۵: فاطر.

۱۰. آیه ۱۷، از سوره ۳۵: فاطر.

۱۱. دیوان‌ابن‌الفارض، ص۱۶۲.

۱۲. آیه ۳، از سوره ۷۶: الإنسان.

۱۳. آیه ۱۶، از سوره ۳۲: السّجدة.

۱۴. قسمتی از آیه ۹۶، از سوره ۶: الأنعام.

۱۵. صدر آیه ۳۷، از سوره ۲۴: النّور.

۱۶. «بهترین دلیل بر امکان هر چیز، وقوع آن‌است.»

۱۷. تذکره‌میخانه، ص۹۲۶.

۱۸. آیه ۴۱، از سوره ۳۳: الأحزاب.

مطالب جدید