عبودیت زمینه ساز عشق

به هر حال باید آتش عشق و محبّت شدید به خداوند در قلب حاصل شده و جان و دل از نور آن روشن گردد و بدون آن محال است انسان به مقصد برسد و یکی از صفات قطعی مؤمن، وجود محبّت پروردگار در قلب اوست، و تا درجه نهائی محبّت تحصیل نشود لقاء الله حاصل نمی‌گردد.

مراتب محبّت پروردگار همواره ملازم با مراتب عبودیّت و تواضع در محضر حضرت حقّ است و هرقدر حال انکسار و عبودیّت بیشتر شود زمینه محبّت حقیقی در نفس بیشتر می‌شود و وصول به نهایت درجه محبّت پروردگار و تحصیل آن درجه عالی از عشق، بدون اطاعت و عبادت کامل تحقّق پیدا نمی‌کند؛ چون تا کسی به آن عشق و محبّت إلهیّه تامّه نرسد، از نفس عبور نخواهد کرد و راه تحصیل محبّت و عبور از مرحله نفس هم عبودیّت واطاعت است.

هرچه شما خود را در برابر پروردگار ذلیلتر ببینید وعزّت و رفعت را برای خدا بدانید، به آن مرحله نزدیکتر می‌شوید. عمده این‌است‌که انسان خودش را در مقابل پروردگار ذلیل ببیند! تمام عبادات و اعمالی که انسان انجام می‌دهد، برای این‌است‌که به ذلّت مطلقه برسد؛ یعنی برسد به آنجائی که خودش را هیچ ببیند و بشود: عَبْدًا مَمْلُوکًا لاَیَقْدِرُ عَلَی شَیْ‌ءٍ. [۱] لایَمْلِکُ لِنَفسِهِ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا وَ لا مَوْتًا وَ لا حَیَاةً وَ لا نُشورًا! [۲] عبد مملوکی که اصلاً برای خودش هیچ چیزی نمی‌بیند؛ هرچه را می‌بیند برای مولای خودش می‌داند. نه ملک و مال دارد و نه ملکیّت؛ اصلاً مالک نمی‌شود!

اولیاء إلهی اصلاً خودشان را مالک نمی‌دانند، حتّی مالی که در ظاهر متعلّق به خودشان هست را نیز برای خود نمی‌بینند، زیرا این مال را مالُ الله می‌دانند؛ یَرَوْنَ المالَ مالَ اللَهِ، یَضَعونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ. [۳] مالشان را در جائی مصرف می‌کنند که او می‌خواهد. خدا می‌گوید: اینجا مصرف بکن. چشم! آنجا نباید مصرف کنی. چشم!

اینجا دوست دارم، چشم! آنجا دوست ندارم، چشم! برای ولیّ خدا ملاک رسیدن به اوست.

امام سجّاد علیه‌السّلام در دعای مکارم الأخلاق می‌فرمایند: اللَهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ وَ لاتَرْفَعْنی فی النّاسِ دَرَجَةً إلاّ حَطَطْتَنی عِندَ نَفْسی مِثْلَها وَ لاتُحْدِثْ لی عِزًّا ظاهِرًا إلاّ أَحْدَثْتَ لی ذِلَّةً باطِنَةً عِندَ نَفْسی بِقَدَرِها. [۴]

«خدایا! بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست و در نزد مردم مقام و درجه من را بالا مبر مگر آنکه به همان مقدار که نزد مردم مرا بالا می‌بری، در نفس خودم پائین بیاوری. خدایا! برای من عزّت ظاهری ایجاد نکن مگر اینکه به همان میزان برای من ذلّت باطنی ایجاد کنی و به همان مقدار که من را به حسب ظاهر بالا می‌بری، در نفس خودم ذلیل کرده و پائین بکشی.»

یعنی کاری کن که من خودم را ذلیل ببینم، هیچ ببینم، حالا عزّت و شرائط ظاهری من هرچه می‌خواهد باشد! اگر از نظر علمی شهره آفاق هم باشم نباید این مطلب در من تأثیری بگذارد، بلکه باید هرچه بالاتر می‌روم خودم را در مرتبه پائین و پائین‌تر ببینم.

اگر از جهت عملی و تقوا هم شهره آفاق بشوم، باز خودم را در نزد خودم و در مقابل عظمت تو ذلیل ببینم؛ خودم را و نفس خودم را با تمام این کمالات نبینم، برای خودم ارزشی قائل نشوم، برای خودم به هیچ نحو عزّت ظاهری نبینم، اگرچه همه عالم بگویند: این شخص أعزّ النّاس است، أعظم النّاس است، أعلم النّاس و أتقی النّاس است، أشجع النّاس است و...

من باید تمام این أفعل تفضیل‌ها را برای خودم به صورت معکوس در نظر بگیرم و در نزد خودم أفقر النّاس و أجهل النّاس و أعجز النّاس باشم. راه رسیدن به مطلوب، رعایت همین نکته است.

چرا انسان باید خود را چنین ببیند؟ چون انسان باید از خودش بپرسد: این کمالات را چه کسی به تو داده است؟!

یقیناً خداوند مُعطی تمام این نِعَمات است! او عطا کرده و هم‌اکنون نیز امور ما بتمامه در دست قدرت اوست و تمام این قدرتها و نعمتها، فقط در نزد ما به نوعی امانت است و اوست که می‌تواند تمام علم و قدرت انسان را با یک تب از بین ببرد!

چه کسی این اموال را در اختیار أغنیاء قرار داده است؟! بدون هیچ شکّ و شبهه‌ای خداوند تبارک‌وتعالی این افراد را صاحب مال و ثروت کرده است و الآن هم تمام ثروت مخلوقات، در مُلک خود اوست و اوست که می‌تواند تمام مال و مُکنتها را به یک شب از میان بردارد!

نفس ما هرچه قابلیّت برای انجام امور خارق‌العاده و ظهور و بروزات مختلف دارد، همه از ناحیه حضرت پروردگار است. او خود داده و خود او هم می‌تواند از ما به یک اراده پس بگیرد؛ إِنَّ اللَهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ. [۵]

عمده این‌است‌که بدانیم این خداوند است که دارد خدائی می‌کند و ما باید بندگی کنیم؛ حقیقت ما و وظیفه ما بندگی است و امر و شأن او خدائی.

خود بنده خیلی از افراد را می‌شناختم که از جهت علمی نبوغ فراوانی داشتند أمّا در أواخر عمر به نسیان مبتلا شدند و آلزایمر گرفتند! یکی از این افراد، با اینکه مسجد، در نزدیکی منزلشان بود أمّا مسیر مسجد تا خانه را گم می‌کرد و نیاز بود اهل منزل چند ساعتی در خیابانها و کوچه‌های اطراف بگردند تا ایشان را پیدا کنند!

مرحوم علاّمه والد نسبت به یکی از بزرگان می‌فرمودند: این شخص در درس خارج خود، چهار یا شش ماه پیرامون عنوان مقدّمه واجب بحث کرده بود که آیا ما باید لفظ مقدّمه در این عنوان را به فتح دال بخوانیم یا کسر دال! چنین شخصی با چنین جَوَلان فکری، در اواخر عمر خود به نسیان مبتلی شد و کار او تا حدّی بالا گرفت که یک انگشت خود را در ماست می‌زد أمّا انگشت دیگری را که خشک بود در دهان می‌کرد و می‌گفت: چقدر شیرین است!

اینها، همه نشانه این‌است‌که علم را خدا به انسان عطاء کرده است؛ اگر این علم ما متعلّق به خودمان بود، نباید آن را از دست می‌دادیم!

نه تنها علم و حافظه، بلکه تمام آنچه خداوند به ما عنایت کرده است همین حُکم را دارد؛ از اصل وجودمان گرفته تا حیات و علم و قدرت و... تمام این وجود و صفات، مال اوست؛ این کمالات را فقط به نحو عاریه در ما قرار داده است. این عاریه را باید زمانی پس بدهیم. پس باید از این عمری که خداوند به ما عنایت کرده است، در جهت وصول و لقاء او نهایت استفاده را ببریم.

حضرت امام سجّاد علیه‌السّلام در ادامه دعای شریف مکارم الأخلاق می‌فرمایند: اللَهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ وَ مَتِّعْنی بِهَدْیٍ[۶] صالِحٍ لاأَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَریقَةِ حَقٍّ لاأَزیغُ[۷] عَنْها وَ نِیَّةِ رُشْدٍ لاأَشُکُّ فیها. [۸]

«خداوندا! بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست و من را از سیره و طریقه صالحه و نیکی بهره‌مند ساز که هیچ چیزی را جایگزین آن نکنم و آن را به هیچ چیزی نفروشم و راه حقّی را به من نشان بده که از آن به یمین و یسار متمایل نشوم. و من را از نیّتی صحیح و استوار بهره‌مند ساز که آن نیّت مرا به حق برساند و من در آن به شک دچار نشده و بر آن پابرجا بمانم.»

باید توجّه داشت که نیّت است که انسان را بالا می‌برد و اساس أعمال انسان قائم بر همین نیّت است؛ إنَّما الأَعْمالُ بِالنِّیّاتِ، وَ إنَّما لِکُلِّ امْرِئٍ ما نَوَی. [۹]

بلکه در روایات ما به این معنا اشاره شده است که مؤمن اگر نیّت کار خیری نماید ولیکن از انجام آن عاجز باشد، خداوند همان أجر و پاداشی را برای او منظور می‌فرماید که اگر این کار خیر را انجام می‌داد در انتظارش بود. [۱۰]

حضرت در ادامه دعای خود از خداوند طلب می‌کنند: وَ عَمِّرْنی ما کانَ عُمُری بِذْلَةً فی طاعَتِکَ فَإذا کانَ عُمُری مَرْتَعًا لِلشَّیطانِ فَاقْبِضْنی إلَیْکَ قَبْلَ أَنْ‌یَسْبِقَ مَقْتُکَ إلَیَّ أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ.

آن لباسهای کهنه‌ای که کارگرها می‌پوشند و اصطلاحاً به آن «لباس کار» می‌گویند، در لسان عربی به «بِذلة»[۱۱] معروف است. این لباس اگر روغنی هم بشود،

پاره و کثیف هم بشود، هیچ ایرادی ندارد، چون لباس کار است، به خلاف لباسی که حفظ و نگهداری می‌شود؛ مثلاً لباسی که برای بیرون از منزل و مهمانی‌هاست را انسان در خانه نمی‌پوشد، آن را محفوظ در صندوقچه‌ای قرار می‌دهد که آسیب و گزندی نبیند و وقتی هم که می‌پوشد آن را نگهداری می‌نماید.

بعضی گفته‌اند: «بِذلة» دراینجا استعاره آمده است و بعضی گفته‌اند: تشبیه بلیغ با حذف ادات تشبیه است. [۱۲] یعنی امام سجّاد علیه‌السّلام عمر و حیاتی که در طاعت خداوند صرف می‌شود را به بِذلة تشبیه کرده‌اند؛ از این جهت که مانند لباس کار وسیله است و جز در راستای کار، ارزشی نداشته و برای خود، موضوعیّت ندارد. «مَقت» نیز به معنای بغض و دشمنی شدید است. [۱۳]

حضرت در این فقره از دعا می‌فرمایند: «خدایا! مرا زنده بدار مادامی که عمر من مانند لباس کاری باشد که در طاعت تو صرف شود و اگر زمانی عمر من چراگاه و محل آمدوشد شیطان شد و شیطان در عمر من تصرّف کرد و در نتیجه من کارهای شیطانی انجام دادم، روح مرا بگیر و بسوی خودت ببر قبل از اینکه تو من را به شدیدترین نحو مبغوض بداری یا اینکه غضبت بر من مستحکم و ثابت بشود.»

باز حضرت عرضه می‌دارند: اللَهُمَّ لاتَدَعْ خَصْلَةً تُعابُ مِنّی إلاّ أَصْلَحْتَها وَ لا عآئِبَةً أُوَنَّبُ بِها إلاّ حَسَّنْتَها وَ لا أُکْرومَةً[۱۴] فِیَّ ناقِصَةً إلاّ أَتْمَمْتَها.

«خدایا! هیچ خصلت و صفتی را از من که عیب شمرده می‌شود در من باقی مگذار مگر آنکه آن را اصلاح نمایی. و هیچ عیبی را که بواسطه آن مورد سرزنش قرار می‌گیرم رها مکن مگر آنکه آن را تبدیل به صفتی نیکو گردانی. خدایا! هیچ کار کریمانه‌ای را که در او نقصانی هست مگذار مگر اینکه تمامش کنی و نقصانش را برطرف نمائی.» یعنی اگر کار کریمانه‌ای انجام می‌دهم که در آن نقصانی هست، آن نقصان را خودت برطرف کن و آن را به نهایت برسان!

تمام این فرمایشاتی که حضرت در مقام دعا بیان فرمودند، مقدّمه‌ای است برای عبور از نفس، أمّا خود عبور از نفس نیست. اینکه امام علیه‌السّلام می‌فرمایند: خدایا! درجات من را در ظاهر بالا مبر مگر اینکه در باطن و سرّ خودم مرا پائین بیاوری و به ذلّت نفسم واقف نمایی، مقدّمه‌ای است برای عبور از نفس و رسیدن به عبودیّت.

اگر کسی توفیق پیدا کند و تمام این ادعیه در حقّش مستجاب شود و در تحصیل این امور، مراقبه خود را نیز تام نماید، إن‌شاءالله می‌رسد به جائی که توفیق عبودیّت تامّه پروردگار را پیدا کند. عبودیّت تامّه با عملِ تنها به دست نمی‌آید و متوقّف بر جذبه است؛ اگر جذبات إلهی دامن کسی را بگیرد، آن وقت او را به عالم عبودیّت محض و خلوص سوق می‌دهد.

البتّه طبیعی است که تحقّق این معانی در نفس، یعنی خود را کوچک دیدن و بلکه هیچ ندیدن، در عمل برای کسی که اهل مراقبه نباشد بسیار سخت و مشکل است، أمّا اگر کسی در طریق مراقبه باشد، آن وقت تمام این کارها و ندیدن نفس و حتّی عبور از آن، برایش به تدریج سهل و آسان می‌شود.

پانویس

۱. قسمتی از آیه ۷۵، از سوره ۱۶: النّحل.

۲. اقتباس از آیه ۳، از سوره ۲۵: الفرقان.

۳. بحارالأنوار، ج۱، ص۲۲۵. حدیث عنوان بصری

۴. صحیفه‌کامله‌سجّادیّه، دعای۲۰، ص۹۳.

۵. ذیل آیه ۲۰، از سوره ۲: البقرة.

۶. مرحوم سیّدعلیخان‌کبیر در شرح خود بر صحیفه‌سجادیّة فرموده است که: در بیشتر نسخ صحیفه این کلمه، بصورت «هُدًی» ضبط شده است، ولی در بعض نسخ بصورت «هَدْی» آورده‌اند که از جهت معنا مناسب‌تر است.

و الهُدی بضمِّ الهاءِ مقصورًا کما اتّفقتْ علیه النُّسَخُ، مصدرٌ من هَدَی... و رأیتُ فی بعضِ النُّسخِ کان قد ضُبط «هَدْی» بفتحِ الهاءِ و سکونِ الدّالِ و بعدَها یاءٌ مُثَنّاةٌ علی وزنِ فَلْس، ثمّ أُصلِح إلی ما اتّفقتْ علیه النُّسخُ من ضَبطِه بالضّمِّ مقصورًا. و لو ثبتتْ هذه الرّوایةُ لکانتْ أشدَّ ارتباطًا بالفِقرةِ التّالیةِ، لأنّ الهَدْی علی وزنِ فَلْس بمعنَی السّیرةِ و هی الطّریقةُ و الهَیئةُ، و وصفُه بالصّلاحِ بهذا المعنَی أعرفُ من وصفِ الهُدَی مقصورًا به، و منه الحدیث: الهَدْیُ الصّالِحُ و السَّمْتُ الصّالِحُ جُزءٌ مِن خَمسَهٍ‌وعِشْرینَ جُزءًا مِنَ النُّبُوَّةِ. و هو بفَتحِ الهاءِ و سکونِ الدّالِ اتِّفاقًا، ثمَّ رَأیتُه کَذلکَ فی نُسخةٍ قدیمةٍ فَثَبَتَت الرِّوایةُ به و للّهِ الحمد. (ریاض‌السّالکین، ج۳، ص۳۰۷ و ۳۰۸)

۷. در لغت آمده است که: «زاغَ عنه» أی: مالَ و تَباعد. معجم‌الوسیط، ص۴۰۹

۸. صحیفه‌کامله‌سجّادیّه، دعای۲۰، ص۹۴.

۹. عوالی‌اللئالی، ج۱، ص۸۱ .

۱۰. أبوبصیر از امام صادق علیه‌السّلام روایت می‌کند که: إنّ العَبدَ المُؤِنَ الفَقیرَ لَیَقولُ: یا رَبِّ! ارْزُقْنی حَتّی أفْعَلَ کَذا و کَذا مِنَ البِرِّ و وُجوهِ الخَیرِ. فإذا عَلِمَ اللهُ عَزَّوجَلَّ ذلِکَ مِنهُ بِصِدقِ نِیَّةٍ کَتَبَ اللهُ لَهُ مِنَ الأجرِ مِثلَ ما یَکْتُبُ لَهُ لَو عَمِلَهُ؛ إنّ اللهَ واسِعٌ کَریمٌ. (الکافی، ج۲، ص۸۵)

۱۱. «البِذلةُ» بالکسرِ علی وزنِ سِدْرة: ما یُمتهَنُ و لایُصانُ من الثِّیابِ فی الخِدمةِ، و الفتحُ فیها لغة. (ریاض‌السّالکین، ج۳، ص۳۱۱)

۱۲. همان‌مصدر، ص۳۱۱ و ۳۱۲.

۱۳. مقَته مَقْتًا، من بابِ قتَل: أبغَضه أشدَّ البُغضِ عن أمرٍ قبیحٍ. (همان‌مصدر، ص۳۱۳)

۱۴. «أُکرومة» به معنای بزرگواری و کرامت یا کار کریمانه، اسم مصدر از «کَرَمْ» است؛ مثل أُعجوبه از عَجَبْ و به معنای فعلُ الکرم انجام‌دادن کرم نیز تفسیر شده است. در تاج‌العروس گوید: و المَکْرُمُ و المَکْرُمةُ، بضمِّ رائهِما و الأُکْرومةُ، بالضّمِّ: فِعلُ الکرمِ، کالأُعْجوبةِ من العَجَب. (تاج‌العروس، ج۱۷، ص۶۰۷)

مطالب جدید