علم واقعی و ظاهری

کتاب گلشن أحباب (جلد سوم) - مجلس سی‌وچهارم , سی‌وپنجم - علم واقعی و ظاهری.

مجلس سی‌وچهارم؛ علم واقعی و ظاهری (۱)

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

آنچه انسان را به‌سوی خدا سوق می‌دهد عمل است و آنچه موجب بینش و ازدیاد علم انسان می‌شود نیز عمل می‌باشد!

خواندن کتابهای ادبیّات (صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع)، منطق، فقه و اصول، فلسفه و حتّی عرفان (عرفان نظری)، اینها انسان را به خدا نمی‌رساند؛ یعنی نمی‌شود گفت: هرکس فقه و اصول بخواند به خدا می‌رسد و هرکس ادبیّاتش خوب باشد به لقاء پروردگار مشرّف می‌شود. هیچ‌کس چنین ادّعایی نکرده حتّی آنهائی که از عرفان خبری ندارند و بوئی از آن نبرده‌اند نیز این‌طور نمی‌گویند.

و الدّلیل علی ذلک این‌است‌که: بسیاری از افراد فقه و اصول خواندند و در راه خدا، همین مقدّمات و فقه و اصول دست‌وپاگیرشان شده و آنها را از راه به در برد!

اهمّیت تفقّه در دین

نه اینکه فقه مطلوب نیست، فقه مطلوب است و آیه نفر دلالت بر اهمّیت تفقّه در دین دارد. در روایات نیز درباره اهمّیت فقه مطالب بسیار ارزنده و ارزشمندی بیان شده است؛ در روایت است که اگر می‌خواهید تجارت کنید، اوّل بروید احکام تجارت را بیاموزید سپس وارد تجارت شوید؛ الفِقْهَ ثُمَّ المَتْجَرَ. [۱] و نیز امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند: لَوَدِدْتُ أَنّ أَصْحابی ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّیاطِ حَتَّی یَتَفَقَّهوا. [۲] «حقّاً دوست داشتم که بر سر اصحاب من شلاّق فرو می‌آمد تا تفقّه در دین پیدا کنند.»

روایات عدیده‌ای درباره اهمّیت تفقّه در دین داریم، چرا؟ برای اینکه انسان تنبّه پیدا کند و راهش را بفهمد، بیدار و بینا شود.

حال اگر فقه این معنا را برای شخص ایفاء نکرد، یعنی خواندن درس فقه و اصول با نفسانیّات همراه بود و برای خدا خوانده نشد، در این صورت همین فقه مُبعّد مِن الله است.

فقه مقدّمیت دارد، ولی مشروط به اینکه نیّت انسان خالص بوده و فقط برای خدا درس بخواند و نیّتهای دیگر در ذهن انسان نباشد؛ درس که می‌خواند برای عمل بخواند، نه اینکه درس را برای مِراء و مجادله بخواند تا بعداً خودنمایی کرده إظهار فضل و دانش کند. نه!

لذا اگر درس را برای خدا نخوانْد، یعنی عالم شد ولی عامل نبود، از خدا به دور است؛ به نحوی به دور است که در روز قیامت اهل دوزخ از بوی عالمی که عامل نیست مُتأذّی و مشمئز می‌شوند. [۳]

علم و تواضع

بنابراین، هیچ علمی بدون عمل موجب قدر و ارزش انسان نمی‌شود، بلکه خدای ناکرده اگر موجب شود که این ذلّتی که بین انسان و خدای خودش هست از او گرفته شود، یا خدای ناکرده خودش را یک سروگردن از دیگران بالاتر بداند که وامصیبتا! وامصیبتا! چون این علم امانت است، شرف نیست؛ علمی شرف است که با عمل توأم و مقرّب ما به‌سوی پروردگار باشد و موجب ازدیاد تواضع و عبودیّت گردد.

آقا کراراً در همین مجلس عصر جمعه می‌فرمودند: بهترین رفقای شما در جلسه، آن دوستانی هستند که خودشان را از همه پائین‌تر بدانند؛ یعنی افراد جلسه را که نگاه می‌کنند، می‌بینند که از همه پائین‌تر هستند و واقعاً خود را پائین‌تر می‌بینند، نه اینکه تصنّعی باشد.

و اگر چنانچه این حال در کسی نباشد ـ این را بنده عرض می‌کنم ـ باید خودش را تصنّعاً پایین ببیند تا تدریجاً آن حال واقعی در قلبش پدید آید.

امام زین‌العابدین علیه‌السّلام می‌فرمایند: اللَهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ و لاتَرْفَعْنی فی النّاسِ دَرَجَةً إلاّ حَطَطْتَنی عِندَ نَفْسی مِثْلَها. [۴]

«خدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و هیچ‌گاه درجه مرا در میان مردم بالا مبر مگر اینکه به همان میزان مرا در نفسم ذلیل‌تر و خوارتر بگردانی که در مقام عبودیّت تو باشم.»

علم کز تو ترا نه بستاند

جهل از آن علم به بود صدبار

(دیوان‌حکیم‌سنائی، ص۲۰۰.)

چرا صدبار بهتر است؟ چون آنهائی که علم ندارند این حالت رفعت و عُجب و تکبّر نیز برایشان نیست و به‌واسطه عمل‌کردن به همان مطالبی که در پای منبر شنیده و به دنبالش رفته‌اند، خداوند بصیرتی به آنها می‌دهد که به بنده نداده است.

مرحوم حاج هادی ابهری مگر بی‌سواد نبود؟! اصلاً نمی‌توانست امضاء بکند؛ یعنی حتّی سواد امضاء نداشت. من امضاء ایشان را دارم امضاهائی که می‌کرد به نحوی بود که انسان خیال می‌کرد شکل چیزی را کشیده است! أمّا چقدر نورانیّت داشت! آقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: نورانیّت حاج هادی خیلی زیاد است.

چیزهای بسیاری می‌دید، اموری که بعداً واقع می‌شد را می‌دید، ولی به‌واسطه این امور اصلاً برای خودش قدر و منزلت و ارزشی نمی‌دید، هیچ! با یک حمد مریض شفا می‌داد، أمّا اینکه حالا چون مریض شفا داده در دلش خود را بالاتر ببیند، نه! همان کوچکی‌ای که نسبت به خدا داشت را تا آخر داشت و پیشرفت می‌کرد.

آقای حدّاد از علوم ظاهری بهره‌ای داشتند؟! نه! در حدّ جامع‌المقدّمات و سیوطی بود و بیشتر از اینها نبود، أمّا از دقیق‌ترین

نکات عرفانی اطّلاع داشتند و از عارف بی‌بدیل: شیخ محیی‌الدّین عربی اشکال می‌گرفتند؛ از فتوحات‌مکّیه شیخ محیی‌الدّین در مسائل غامض عرفانی اشکال می‌گرفتند، اشکالهائی که وارد بود.

کسی‌که در علوم ظاهری در این مرتبه نازله است، چطور این‌قدر اوج می‌گیرد و از أدقّ مفاهیم عرفانی خبر می‌دهد؟ به‌واسطه عمل! مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ ما لَم‌یَعْلَمْ. [۵] «کسی‌که به آنچه می‌داند عمل کند خدا علم آنچه را نمی‌داند به او عطا می‌کند.»

مگر این چیزی که ما می‌خوانیم علم است؟! نه، حقیقت علم نور است و چیز دیگری است. البتّه باید این دروس را بخوانیم؛ خیال نکنید که اینها لازم نیست. گاهی وقتها خدمت آقا عرض می‌کردم: آقا علم که اینها نیست! آقا می‌فرمودند: درست است؛ حقیقت علم چیز دیگری است، ولی چون دستور دارید باید اینها را بخوانید.

تحصیل علم با إخلاص در عمل

شما آقایان طلاّب هم باید درس بخوانید؛ ولی درسی که از روی إخلاص باشد، درسی که برای خدا باشد، درسی که توأم با نماز اوّل وقت باشد، درسی که بیداری شب داشته باشد و انسان شب بلند شود و تهجّد کند، درسی که توأم با ذکر خدا باشد؛ تا إن‌شاءالله خداوند به‌واسطه این درس، همراه با عمل به آن، حقیقت علم را هم نصیب انسان گرداند.

مرحوم علاّمه والد رحمه‌الله‌علیه‌رحمهً‌واسعة از شیخ رجبعلی خیّاط تعریف می‌کردند. ایشان هم درس‌خوانده نبود ولی به‌واسطه إخلاص در عملی که داشت و به‌واسطه عباداتی که از روی اخلاص انجام می‌داد به مقاماتی رسیده بود، البتّه نه اینکه به مقام توحید نائل شده باشد، نه! آن تعریف‌هائی که از آقای حدّاد می‌کردند یک صدمش را از ایشان نمی‌کردند، ولی می‌فرمودند: آدم خوبی است، آدم با إخلاصی است و به‌واسطه اخلاص در عمل گوشه‌ای از پرده برایش کنار رفته است.

ایشان مسیر توحیدی مثل مرحوم قاضی و مرحوم حدّاد نداشت، ولی به آنچه شنیده بود عمل می‌کرد؛ پای منبرها شنیده بود که باید اخلاص در عمل داشته باشید! به دنبال اخلاص در عمل می‌رفت تا آن را پیدا کند، می‌گفتند: نماز شب بخوانید! می‌رفت و می‌خواند، انفاق بکنید! انفاق می‌کرد، دل از دنیا ببرید! دل از دنیا می‌برید.

راه همه به‌سوی خدا باز است، این‌طور نیست که راه کسی بسته باشد، نه! راه همه باز است، ولی عمل می‌خواهد. ایشان به‌واسطه عمل به جائی رسیده بود که سرنخ حوادثی که پیش می‌آمد را پیدا می‌کرد و متوجّه می‌شد که منشأ این ناراحتی و این ناگواری که الآن برای او پیش آمده چه عملی است، و چه عملی انجام داده که موجب این حال شده است.

درباره ایشان نقل می‌کنند که: یک روز وارد بازار که می‌شود یک گناهی در دلش خطور می‌کند، فوری استغفار و توبه می‌کند. می‌رود و از آن طرف بازار خارج می‌شود، می‌بیند که یک کاروان شتر در حال عبور است و این شترها خیلی آرام رد می‌شوند. ناگهان یکی از این شترها لگد محکمی می‌زند که اگر شیخ رجبعلی کنار نکشیده بود چه‌بسا آن لگد ایشان را مجروح می‌کرد و یا می‌کشت.

متحیّر می‌شود و با خود می‌گوید: مگر من چه کاری کرده‌ام که مبتلی به این واقعه شدم؟ وضو می‌گیرد و به مسجد می‌رود، در عالم معنی برای او کشف می‌شود و به او می‌گویند: این واقعه به‌خاطر همان گناهی است که در دلت خطور کرد! می‌گوید: من که گناه نکردم و فوری استغفار کردم. به او می‌گویند: شتر هم که به تو لگد نزد فقط پایش را بالا آورد که به تو بزند ولی به تو که نزد.

یعنی به‌واسطه مراقبه شدید انسان از آثار نیّات خود نیز باخبر می‌شود و این لطف خداست، عنایت پروردگار است. آیا غیر از عنایت پروردگار چیز دیگری می‌تواند باشد؟!

پس محصّل عرائض این شد که: طلاّب باید درس بخوانند، باید زحمت بکشند و آنچه وظیفه ظاهریشان است انجام بدهند، ولی با اخلاص درس بخوانند و این درس‌خواندن‌ها یک ذرّه منیّتشان را اضافه نکند، یک ذرّه منیّتشان بیشتر نشود که اگر بشود جز انحطاط چیز دیگری نیست! جز بُعد از خدا چیزی به همراه ندارد؛ این حقیقت است!

لذا می‌بینید آقای شیخ رجبعلی خیّاط رحمه‌الله‌علیه که در سیر و سلوک نیامده و استاد نداشتند، به‌واسطه مجاهده و مراقبه پرده از جلوی چشمش مقداری کنار می‌رود، ولی برای بعضی از افرادی که عمری درس خوانده‌اند و چه‌بسا استاد هم داشته‌اند پرده کنار نمی‌رود.

سیر و سلوک إلی الله به این‌است‌که انسان هرچه هستی دارد بریزد، نه اینکه به خودش اضافه کند، باید هستی‌هایش را بریزد؛ در این راه اضافه‌کردن نداریم، هرچه انسان دارد از او می‌گیرند!

پس مطلب اوّل اینکه: انسان باید درس بخواند ولی برای خدا بخواند و این درس او را به خدا نزدیک کند و هستی او را بگیرد، نه اینکه بر إنّیتش بیافزاید.

علوم ظاهری مقدّمه عرفان عملی

مطلب دوّم این‌است‌که: علم را در این درسها نبیند، علم چیز دیگری است و اینها همه مقدّمه است؛ علم فقه مقدّمه علم اخلاق است، علم اخلاق مقدّمه علم عرفان است. علم عرفان نیز مقدّمه است؛ مقدّمه عرفان عملی و عرفان شهودی است.

پس علم حقیقی چیست؟ العِلْمُ نورٌ یَقْذِفُهُ اللَهُ فی قَلْبِ مَن یَشآءُ. [۶] «علم نوریست که خدا در قلب هرکسی‌که مشیّت و اراده او بر هدایتش تعلّق بگیرد می‌اندازد.» خدا چه کسی را دوست دارد هدایت کند؟ آن کسی را که در مقام مراقبه عمیق بوده و خودش را از همه پائین‌تر می‌بیند.

به سرّ جام‌جم آنگه نظر توانی کرد

که خاک میکده کُحل بصر توانی کرد

(دیوان‌حافظ، ص۵۱، غزل ۱۱۰.)

حافظ گتره و بیخودی چیزی نمی‌گوید. اشعار حافظ پر است از اسرار سلوک؛ اشعارش مشحون از معارف و اسرار و دستورالعمل‌های عرفانی است.

به سرّ جام‌جم، به کُنه ربوبیّت پروردگار، به لقاء پروردگار، به اندکاک و فناء در ذات إلهی، آنگاه می‌رسی که خاک میکده کحل بصر توانی کرد؛ یعنی خاک محفلی که در آن عشق و یاد پروردگار برقرار است، خاک مجالس ذکر را، سرمه و توتیای چشمت قرار دهی؛ در آن صورت است که می‌رسی.

اهمّیت مجالس ذکر

این جلسات محترم است. آقا می‌فرمودند: هرکسی می‌خواهد وارد جلسات شود باید بیرون جلسه خودش را بتکاند بعد وارد شود؛ علمش را، آقائیش را، ریاستش را، عنوانش را، مالش را، هرچه دارد، باید همه را بیرون جلسه بتکاند بعد وارد جلسه شود.

به سرّ جام‌جم آنگه نظر توانی کرد

که خاک میکده کُحل بصر توانی کرد

انسان باید جلسات ذکر را محترم شمرده و فقط قصدش از شرکت در آن جلسات خدا باشد. در زمان حیات آقا یک نفر خدمت ایشان عرض کرد: آقا من نمی‌توانم فلان جلسه بروم و از این جلسه استفاده‌ای ندارم. آقا فرمودند: استفاده شما در همان جلسه است، همان جلسه!

معنی ندارد «استفاده ندارم»! وقتی ولیّ خدا به شما می‌گوید: در آن جلسه شرکت کنید، نفس این گفتن استفاده است! آیا شما می‌خواهید استفاده را از یک امر خارجی کسب کنید؟! شما می‌گوئید: علم من از فلانی بالاترست. مگر اینجا دکّان علم و علم‌فروشی است؟! مگر این جلسات، جلسات ابراز و اظهار علم ظاهری است؟!

مگر آقای حدّاد نمی‌فرمود: فلانی می‌آید و هیچ حرفی نمی‌زند،

یک روز، دو روز می‌نشیند، نه من با او یک کلمه صحبت می‌کنم و نه او یک کلمه با من صحبت می‌کند، أمّا استفاده‌اش را می‌کند و نصیب خود را می‌برد.

این استفاده‌ها، استفاده‌های معنوی است، استفاده‌های ظاهری نیست. آن کسی‌که به جلسه می‌آید اصلاً غیرخدا را نباید ببیند. آقا می‌فرمودند: وقتی که از راه وارد جلسه می‌شود باید خودش را بتکاند و تا وقتی که خارج می‌شود فقط خدا را ببیند و این حالت را باید در خودش حفظ کند و تا هفته آینده داشته باشد.

می‌فرمودند: نفس انسان حکم باطری را دارد که باید شارژ شود. این باطری باید تا هفته آینده شارژ باشد، علامت شارژبودن آن هم این‌است‌که دائماً انتظار می‌کشد و می‌گوید: خدایا کی می‌شود جمعه شود و من در جلسه شرکت کنم؟! این حال را باید دائماً حفظ کند.

پس خلاصه عرائض اینکه: اگر انسان فقط یک کلام هم بلد باشد، وقتی آن را با اخلاص به کار ببندد خدا علمش را بیشتر می‌کند. کسی‌که بی‌سواد است آیا خدا به او علم می‌دهد؟ بله! علم که منحصر به علم ظاهری نیست؛ اصل، آن طرف است و این ظاهر فقط عکسی از آن اصل است، آن هم عکسی که خیلی درست و حسابی هم نیست! علم، آن طرف است؛ لذا فرمود: العِلْمُ نورٌ یَقْذِفُهُ اللَهُ فی قَلْبِ مَن یَشآءُ. علم نور است!

اینکه آقا می‌فرمودند: حاج هادی نورانیّتش خیلی زیاد است، معنایش همین است. ایشان با اینکه وارد عالم توحید نشده بودند، با اینکه استاد نداشتند، ولی رنج‌دیده و در محبّت اهل بیت عصمت صلوات‌الله‌علیهم خون‌دل خورده بود؛ فَإِنَّ اللَهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. [۷] هرکس هرچقدر کار کند خدا اجرش را پرداخت می‌کند و آن را ضایع نمی‌نماید.

إن‌شاءالله امیدوارم که خدا هرچقدر ما را در میان مردم بالاتر می‌برد در نفسمان پایین‌تر بیاورد، ذُلّ نفسمان را بیشتر کند، عجز و بیچارگی‌مان را نسبت به خودش بیشتر کند، خودمان را بیچاره ببینیم! یَأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَهِ. شما همه بیچاره هستید، فقیر هستید، نیازمندید. وَ اللَهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ. [۸] غنیّ حمید اوست، بی‌نیاز اوست. اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.

خدایا ما را جزء عاملین قرار بده! ما را جزء مخلِصین قرار بده تا برای غیر تو کاری نکنیم! و قیام و قعودمان، جلوسمان، إیاب و ذهابمان، عبادت و غیر عبادتمان، أکل و نوممان، همه‌اش برای تو باشد.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

مجلس سی‌وپنجم؛ علم واقعی و ظاهری (۲)

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

روایاتی در اهمّیت و فضیلت تفّقه در دین

رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: مَن یُرِدِ اللَهُ بِهِ خَیْرًا یُفَقِّهْهُ فی الدّینِ. [۹] «هرکسی‌که خدا برایش اراده خیر نماید، او را در دین فقیه می‌گرداند.»

و همچنین می‌فرمایند: لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عِمادٌ وَ عِمادُ هَذا الدّینِ الفِقْهُ. [۱۰] «برای هر چیزی ستونی است و ستون این دین فقه است.»

و همچنین می‌فرمایند: الفُقَهآءُ أُمَنآءُ الرُّسُلِ. [۱۱] «فقهاء امانت‌داران پیامبرانند.»

و أمیرالمؤنین صلوات‌الله‌علیه به پسرشان محمّدبن‌حنفیّه

می‌فرمایند: تَفَقَّهْ فی الدّینِ فَإنّ الفُقَهآءَ وَرَثَةُ الأَنْبیآءِ. [۱۲] «در دین تفقّه کن زیرا فقهاء وارثان أنبیاء هستند.»

و امام صادق علیه‌السّلام از پدرانشان از رسول خدا صلّی‌الله‌علیه وآله‌وسلّم نقل می‌کنند که ایشان فرمودند: إذا أَرادَ اللَهُ بِعَبْدٍ خَیْرًا فَقَّهَهُ فی الدّینِ. [۱۳] «اگر خداوند برای بنده‌ای اراده خیر کند، او را در دین فقیه می‌گرداند.»

در روایت دیگری رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم می‌فرمایند: أَفضَلُ العِبادَةِ الفِقْهُ. [۱۴]

و از امام باقر علیه‌السّلام نقل شده است که فرمودند: تَفَقَّهوا فی الحَلالِ و الحَرامِ و إلاّ فَأَنْتُمْ أَعْرابٌ. [۱۵] «در حلال و حرام خدا تفقّه کنید و آنها را فرا بگیرید و گرنه شما از أعراب و بادیه‌نشینان می‌باشید.»

و همچنین ایشان پیوسته می‌فرمودند: تَفَقَّهوا و إلاّ فَأَنْتُمْ أَعْرابٌ. [۱۶]

و از امام صادق علیه‌السّلام نقل است که فرمودند: حَدیثٌ فی حَلالٍ و حَرامٍ تَأْخُذُهُ مِن صادِقٍ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیا و ما فیها مِن ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ. [۱۷] «یک حدیث درباره حلال و حرام را از امام علیه‌السّلام یا از شخص

صادق و موثّقی بگیرید، از دنیا و تمام طلا و نقره‌های آن بهتر است.»

در جمعه گذشته عرض شد: علومی که انسان فرا می‌گیرد در صورتی صِبغه إلهی و رنگ خدائی دارد که با اخلاص و عبودیّت توأم باشد.

اگر این علوم با اخلاص و عبودیّت توأم نباشد، نه تنها صبغه إلهی نمی‌گیرد و انسان را به‌سوی خدا نزدیک نمی‌کند، بلکه مُبعّد بوده و انسان را از خدا دور می‌کند؛ یعنی همین علم که باید راهگشا باشد و انسان را به خدا برساند، او را از خدا دور و دورتر می‌کند.

روایات بسیاری درباره تفقّه در دین داریم که نمونه‌ای از آنها را برایتان خواندیم. این روایات دو قسم است: قسم اوّل روایاتی است که استحباب تفقّه در دین به نحو مطلق را می‌رساند و ناظر به کلّ دین و معارف است، أعمّ از اینکه این معارف حلال و حرام و احکام دینی باشد یا اعتقادات و اخلاقیّات، و دسته دیگر خصوص تفقّه در بخشی از دین که حلال و حرام باشد را بیان می‌کند و هر دو قسم این روایات زیاد است.

امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند: حَدیثٌ فی حَلالٍ و حَرامٍ تَأْخُذُهُ مِن صادِقٍ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیا و ما فیها مِن ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ. «یک حدیث درباره حلال و حرام را از امام علیه‌السّلام یا از شخص صادق و موثّقی بگیرید، از دنیا و تمام طلا و نقره‌های آن بهتر است.»

خیلی ساده است؛ مثلاً این حدیث درباره حلال و حرام است که: هِیَ [الفُقّاعُ] خُمَیْرَةٌ اسْتَصْغَرَها النّاسُ. [۱۸] «آب‌جو خمر و شرابی است و مردم آن را کوچک شمرده‌اند.» درصد الکل آب‌جو از خمر کمتر بوده و مستی‌ای که شراب می‌آورد را ندارد، لذا مردم می‌گویند: این حرام نیست. امام علیه‌السّلام می‌فرمایند: نه! این حرام است؛ این خمر است و مردم آن را کوچک می‌شمارند.

اگر انسان این حدیث را از شخص صادقی بشنود، مثلاً از امام بشنود ـ اگر صادق را به معنای امام بگیریم ـ یا از یک راوی صادق و راستگو مانند جناب زراره بشنود، خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیا و ما فیها مِن ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ. «از دنیا و تمام طلا و نقره‌های دنیا ارزشش بیشتر است.»

همان‌طور که عرض کردیم، بعضی از روایات به نحو خاص موضوع را روی حلال وحرام برده و بعضی به نحو عام تفقّه در دین و درک معارف دینی را موضوع خود قرار داده‌اند که بخشی از آن حلال و حرام است؛ معارف دینی ما در حلال وحرام خلاصه نمی‌شود بلکه فقط بخشی از آن حلال و حرام است.

اصول اعتقادات: توحید، امام‌شناسی و معادشناسی، اینها از اصول مهمّه دین است؛ همچنین حبّ‌فی‌الله، بغض‌فی‌الله، مسائل اعتقادی قیامت، میزان، حساب، سؤل نکیر و منکر و سائر أمور اعتقادی که تفقّه در دین تمام اینها را شامل می‌شود.

عجیب است روایاتی که حضرت می‌فرماید: تَفَقَّهوا فی دینِ اللَهِ و لاتَکونوا أَعْرابًا؛ فَإنّهُ مَن لَم‌یَتَفَقَّهْ فی دینِ اللَهِ لَم‌یَنْظُرِ اللَهُ إلَیهِ یَوْمَ القِیَمَةِ و لَم‌یُزَکِّ لَهُ عَمَلاً. [۱۹] «در دین خدا تفقّه کنید، بروید و دین خدا را

فراگرفته به معانی آن برسید و مثل أعراب نباشید. (مثل بادیه‌نشین‌ها نباشید که هیچ چیزی را تشخیص نمی‌دهند و معارف حقّه و همچنین حلال و حرام را نمی‌دانند.) کسی‌که تفقّه در دین إلهی نکند خدا در روز قیامت به او نگاه نمی‌کند. و هیچ عملی از اعمالش را تزکیه و پاک نمی‌نماید.»

إخلاص، شرط اوّل تحصیل علم

پس تفقّه در دین و به دنبال درس‌بودن این‌قدر ارزش داشته و مهمّ است! ولی همین درس شرائطی دارد که شرط اوّل آن إخلاص است، یعنی باید برای خدا باشد.

اگر این شرائط تحصیل شد این تفقّه انسان را به عبودیّت نزدیک کرده و از شیطان دور می‌کند و موجب خشنودی پروردگار است و إلاّ جز دوری از خدا هیچ چیزی به همراه ندارد.

درس‌خواندن و تفقّه در دین موضوعیّت ندارد بلکه طریقی برای شناخت خداست، طریقی برای عبودیّت، برای اطاعت، برای قرب به پروردگار است و إلاّ نفس تعلیم و تعلّم موضوعیّتی ندارد؛ اگر موضوعیّت داشت باید خود این تعلیم و تعلّم و فراگیری مسائل حلال و حرام و اصول‌فقه و این امور، انسان را نجات می‌داد که مسلّماً چنین نیست؛ اینها به شرطی از انسان دستگیری می‌کند که موجب تقرّب شود و به تنهائی هم موجب تقرّب نیست. باید با اخلاص و عمل همراه شود تا انسان را به‌سوی خدا نزدیک کند، لذا فقط در صورتی مُنتج نتیجه و مثمر ثمر هستند که انسان برای خدا درس بخواند تا او را به‌سوی خدا نزدیک کند.

آن زمان که ما در حوزه قم بودیم آقا هر ماه یک‌بار به قم مشرّف می‌شدند و به ما سر می‌زدند. یک روز ظهر اذان را که می‌گفتند، من مشغول مطالعه کتاب مکاسب بودم. فرمودند: آقا چکار می‌کنید؟! عرض کردم: مطالعه می‌کنم. فرمودند: اذان است، وقت نماز است. عرض کردم: یک خط دیگر مانده اگر اجازه بدهید تمام می‌شود. فرمودند: نه آقا! مگر شما درس را برای چه می‌خوانید؟ مگر غیر از این‌است‌که برای نماز درس می‌خوانید، برای تقرّب به‌سوی خدا درس می‌خوانید؛ وقتی که اذان می‌گویند، باید شما درس را رها کنید و به سراغ خدا بیائید.

این را می‌گویند «عالم ربّانی». حالا اگر چنانچه بگوید: آقا! بگذار درسش تمام شود یک خط که بیشتر نیست، طلب علم هم که این‌قدر شرافت دارد؟ چه اشکال دارد که چند لحظه دیرتر نماز بخواند؟

جواب این‌است‌که: اوّلاً علمی شرافت دارد که با اخلاص همراه باشد. ثانیاً این نماز هم طلب علم است، منتهی طلب بالاستعمال؛ همان‌طور که امام صادق علیه‌السّلام به عنوان بصری می‌فرمایند: علم را با استعمال یعنی به‌کاربستن و عمل‌کردن، فرابگیر!

علم نورانی

وقتی علم انسان همراه با عمل شد آن‌وقت این علم باعث نورانیّت می‌شود. و این روایاتی که ترغیب به تحصیل علم می‌کند منافات ندارد با حدیث عنوان بصری که امام صادق علیه‌السّلام به عنوان بصری می‌فرمایند: لَیْسَ العِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعَلُّمِ؛ إنّما هُوَ نورٌ یَقَعُ فی قَلْبِ مَن یُریدُ اللَهُ أَن‌یَهْدِیَهُ. [۲۰] «علم به زیاد یادگرفتن نیست؛ علم نور است،

آن نوری که هرکسی‌که خدا دوستش داشته باشد و بخواهد هدایتش نماید این نور را در قلبش جاری و ساری می‌کند و می‌اندازد.» نورٌ یَقْذِفُهُ اللَهُ تَعالَی فی قَلْبِ مَن یُریدُ اللَهُ أَن‌یَهْدِیَهُ. [۲۱]

اگر کسی برای خدا درس بخواند مقدّمه‌ای می‌شود که این علم حقیقی در قلبش جاری شود و منافات هم ندارد با این همه روایاتی که راجع به تحصیل حلال و حرام بیان شده است.

درست است که آن علمی که نور است علم باطن است، ولی طریقی هم دارد؛ هر چیزی طریقی دارد که از آن طریق می‌توانید وارد شوید و آن را تحصیل کنید. برای تحصیل حقیقت علم نیز باید تحصیل علوم ظاهری کنید که اگر با اخلاص و عبودیّت همراه باشد به آن حقیقت علم می‌رسید.

امام صادق علیه‌السّلام به عنوان بصری می‌فرمایند: یا أَباعَبْدِاللَهِ! لَیْسَ العِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنّما هُوَ نورٌ یَقَعُ فی قَلْبِ مَن یُریدُ اللَهُ تَبارَکَ‌وتَعالَی أَن‌یَهْدِیَهُ. فَإن أَرَدْتَ العِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فی نَفْسِکَ حَقیقَةَ العُبودیَّةِ و اطْلُبِ العِلْمَ بِاسْتِعْمالِهِ و اسْتَفْهِمِ اللَهَ یُفْهِمْکَ. [۲۲]

«ای أباعبدالله! علم به تعلّم نیست؛ علم نوری است که در قلب کسی‌که خداوند تبارک‌وتعالی بخواهد او را هدایت فرماید واقع می‌شود. اگر شما طالب علم هستید اوّلاً در نفس خود حقیقت عبودیّت و بندگی را طلب کنید.» نه اینکه بدون توجّه به خدا، دنبال علم بروید و خدای ناکرده أهواء نفسانیّه بر شما چیره شده، علم را در مصارف سوء استفاده کنید. «و ثانیاً علم را با استعمال آن طلب کن.» با عمل به علم، آن را تحصیل نما، نه اینکه همین‌طور کتابها را پشت سر هم بخوانی أمّا در مقام عمل بی‌بهره باشی.

سابقاً که در قم بودیم یکی از آقایان فضلا نقل می‌کرد و می‌گفت: به دیدار یکی از مدرّسین مشهور قم رفته بودم، به من گفت: فلانی! این قرآنی که روی طاقچه قرار دارد و گرد بر آن نشسته را می‌بینی؟ چهار ماه است که این قرآن را باز نکرده‌ام!

و این را از افتخارات خود می‌دانست که آن‌قدر مشغول مطالعه و تدریس اصول و فقه بوده که چهار ماه بر او گذشته و قرآن را باز نکرده است!

آیا این علم نورانیّت می‌آورد؟! کسی‌که قرآن کریم را کوچک می‌شمارد هر چقدر هم که در فقه و اصول مسلّط بوده، خِرّیت فن باشد و مبانی اصولی در مشتش باشد، جز بُعد از خدا هیچ چیز عائدش نمی‌شود و این علم برای او بتی شده او را از حقائق و معارف قرآن دور می‌دارد.

وظیفه ما نسبت به قرآن چیست؟ اوّلین و کمترین وظیفه ما این‌است‌که: هر روز قرآن بخوانیم؛ امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: «هر مؤنی باید در روز پنجاه آیه قرآن بخواند.»[۲۳] دوّم: تدبّر در آیات قرآن و فهم معانی آن است. و سوّم: بکار بستن و عمل‌نمودن به آنچه در قرآن آمده است. ما عترت داریم و قرآن و جز اینها چیزی نداریم.

علمی که باعث شود انسان قرآن را کنار بگذارد و حتّی نگاهش نکند؛ این جهل است، جهل! و بعد آن‌قدر دورِ دورِ دور می‌شود که از افتخارات خود می‌شمرد و می‌گوید: آن‌قدر متوغّل در فقه و اصول و تدریس هستم که اصلاً نمی‌رسم قرآن را باز کنم!

لذا فرمود: فَإنْ أَرَدْتَ العِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فی نَفْسِکَ حَقیقَةَ العُبُودیَّةِ. «اگر تو طالب علم هستی اوّلاً: در نفس خود حقیقت عبودیّت و بندگی را طلب کن!» ثانیاً: و اطْلُبِ العِلْمَ بِاسْتِعْمالِهِ. «حالا که می‌خواهی علم یاد بگیری آن را با عمل و تقوا همراه کن تا علمت زیاد گردد و به حقیقت علم برسی.»

خدا به‌واسطه عمل نورانیّتی به انسان می‌دهد که علمش بیشتر می‌شود، باز عمل می‌کند و علمش بیشتر می‌شود، بعد به آن علمِ بیشتر عمل می‌کند و باز بیشتر می‌شود؛ مَن عَمِلَ بِما یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ ما لَم‌یَعْلَمْ. [۲۴] «هرکس به آنچه می‌داند عمل نماید خداوند علم چیزهائی که نمی‌داند را به او می‌دهد.»

مثل حاج هادی أبهری که امضاء خودش را نمی‌توانست بنویسد، ولی خدا به او نورانیّتی داده بود که با مشاهیر از علماء می‌نشست و صحبت می‌کرد و آنها را مجاب می‌نمود که شما در فلان جا اشتباه

می‌کنید. شخصی که سواد ندارد با علماء بزرگ، با مجتهدین بزرگ که درس فقه و اصول داشتند می‌نشست، صحبت می‌کرد و آنها را محکوم می‌کرد و مُفحَم می‌شدند، مجاب می‌شدند و در مجالس می‌ترسیدند که حاج هادی ابهری بیاید و جلوی ایشان را گرفته و بگوید: اینجا اشتباه کردید. البتّه با علماء غیرعامل چنین برخوردی می‌نمود.

ایشان نه فقه و اصول خوانده بود و نه منطق و نه فلسفه، نه بدایه و نهایه و نه أسفار، هیچ هیچ نخوانده بود، أمّا خداوند به او نورانیّتی داد که با این نورانیّت جلوی جهل را می‌گرفت.

عبودیّت، راه کسب نور

راه کسب نور برای همه باز است، عمده این‌است‌که انسان خودش را در مقام اطاعت و عبودیّت در آورد و خودش را همیشه پائین ببیند، همیشه پست ببیند، خودش را نیست ببیند و برای خودش ارزش و قدر و منزلتی قائل نشود؛ یعنی حقیقةً خودش را این‌طور ببیند.

حضرت فرمودند: فَإن أَرَدْتَ العِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فی نَفْسِکَ حَقیقَةَ العُبودیَّةِ. یعنی اوّل حقیقتِ عبودیّت را طلب کن. شما می‌بینید خدا به رجبعلی خیاط نورانیّتی داده که به ما نداده است و این به جهت همان میزان عبودیّتی است که ایشان تحصیل کرده بود.

یک روز مرحوم آیه‌الله حاج شیخ مرتضی حائری رضوان‌الله تعالی‌علیه به مشهد مشرّف شده بودند و ما در محضر مرحوم علاّمه والد معظّم أعلی‌الله‌تعالی‌مقامه به دیدن ایشان رفتیم. مرحوم آیه‌الله حائری در ضمن صحبت‌ها فرمودند: یک زنی از أزغد خدمت امام رضا علیه‌السّلام مشرّف می‌شود و حضرت را می‌بیند و با حضرت مکالمه می‌کند و حاجتش را گرفته می‌رود و این نه یک‌بار نه دوبار، کراراً اتّفاق افتاده است. بعد فرمودند: من با خودم فکر می‌کنم آیا می‌شود زنی بی‌سواد خدمت امام رضا علیه‌السّلام برسد و ایشان را ببیند و حاجت خود را بگیرد؟ یعنی این زن از ما بالاتر است؟ ما که این‌قدر درس خواندیم و زحمت کشیدیم!

مرحوم آیه‌الله حائری خیلی مرد شریفی بود، خیلی پاک و بزرگوار. از جهت تقوی و زهد و علمیّت مشهور بود و می‌گفتند: از جهت علمیّت از مراجع هم قوی‌ترند. ما درس ایشان می‌رفتیم، بسیار درس عمیق و پرباری بود و تعمّق و جولان فکری که ایشان در درس داشتند من نسبت به اساتید دیگر ندیدم.

تا ایشان فرمودند که: ما با این مقام علمی و زحمت‌هائی که کشیده‌ایم آیا از این زن کمتر هستیم؟ آقا بلاتأمّل فرمودند: بله آقا! کمتریم، بله کمتریم. آن کسی‌که می‌آید و می‌گیرد بالاتر است و ما کمتریم! و بعد بلا فاصله فوراً مرحوم حائری تصدیق کردند که: بله آقا! همین‌طور است، همین‌طور است و ما کمتریم.

این هم دلالت بر صدق و صفای مرحوم آیه‌الله حاج شیخ مرتضی می‌کرد که فوراً تصدیق کردند و إلاّ تصدیق نمی‌کردند و می‌گفتند: من کجا و یک زن دهاتی کجا؟ آقا با صراحت تمام پرده‌هائی که میان ایشان و مرحوم حائری بود را کنار زده، بدون تأمّل فرمودند: بله آقا این زن بالاتر است! و ایشان هم فوراً قبول کردند و فرمودند: بله آقا همین‌طور است، این زن بالاتر است.

صحبت سر این‌است‌که اینجا خلوص اعتبار دارد، اینجا عبودیّت اعتبار دارد، اینجا نورانیّت و پاکی می‌خواهد، اینجا صداقت می‌خواهد.

بله، دستور است که شما آقایان طلاّب بروید و درس بخوانید و اگر شما از طریق علم، این صداقت و نورانیّت را پیدا کردید، به‌واسطه این صداقت و اخلاص، شرف و سعادت دنیا و آخرت نصیبتان شده، بهره بسیار می‌برید.

عالِم عارف

خیلی فرق است بین اینکه کسی عارف به خدا شود و عالم باشد و کسی‌که عارف به پروردگار باشد و عالم نباشد؛ خیلی فرق است! آن کسی‌که عالم نیست فقط گلیم خود را از آب بیرون می‌کشد أمّا آن کسی‌که عالم است عالَمی را به‌سوی خدا حرکت داده و می‌کشاند.

بعد امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند: و اسْتَفْهِمِ اللَهَ یُفْهِمْکَ. تو که طالب علم هستی و خواستار فهم می‌باشی از خدا طلب فهم کن، نه از استاد، نه از کتاب یا از نوشته. فهم را از خدا بخواه تا خدا فهم را به تو عنایت کند؛ یعنی خودت را به خدا بسپار و امر خود را به خدا تفویض کن! به نام خدا شروع کن و به یاد خدا ختم کن! اینها همه برای ما درس است.

فرق مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه با علماء دیگر این بود که ایشان تمام نفسانیّات را یله و رها کرده و آنها را با علم مخلوط نمی‌کردند و به علم خود عمل می‌نمودند؛ مثلاً وقتی در روایت می‌دیدند که شخصی که جنازه را تشییع می‌کند باید عقب جنازه حرکت کند، اگر عالَم کُن فیَکون می‌شد محال بود جلوی جنازه حرکت کنند. چرا؟ چون

امام صادق علیه‌السّلام فرموده است! [۲۵]

آن‌قدر اتّفاق می‌افتاد که علماء در جلوی جنازه حرکت می‌کردند و می‌آمدند که ایشان را هم به جلو ببرند، ولی ایشان می‌فرمودند: نه آقا! این بدعت است! تشییع‌کننده باید عقب جنازه حرکت کند، بگوئید آنها بیایند و عقب جنازه حرکت کنند.

تمام احکام همین‌طور بود؛ یعنی همیشه نظر ایشان به عمل بود که این روایتی که آمده است همین الآن باید عمل شود. باید به این روایت عمل کرد، حالا نفس من طور دیگر می‌خواهد باید نفس را خرد کرد! ایشان نفس خود را خرد کرده بودند، له کرده بودند و این نفس فانی در پروردگار شده بود.

در سفر اوّلی که خدمت آقای حدّاد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه به کربلا مشرّف شدیم، بنده از ایشان سؤل کردم که: آیا پدر ما به مقام فناء رسیده‌اند؟ ایشان عصبانی شده دستشان را محکم تکان دادند و فرمودند: آقا سیّد محمّدحسین از فانی هم بالاتر است، أبرار خدمتش می‌کنند! این قضیّه مربوط به سی‌وچهار سال پیش است.

اگر علمی را که یاد می‌گیرید برای خدا باشد و برای خدا به آن عمل کنید، در دل انسان نورانیّت ایجاد می‌کند و انسان را به حقیقت عبودیّت و به مقام فناء می‌رساند و راه و چاهش را تشخیص می‌دهد.

راه باید مشخّص باشد، چه برای دوستانی که طلبه هستند و تعلّم علم می‌کنند و چه برای آنهائی که تعلّم علم نمی‌کنند. راه، راه عبودیّت و بندگی است، راه، راه مسکنت است. راه، راه تضرّع و ابتهال به درگاه خداست که: خدایا! ما را در این مسیر آوردی، خدایا! برای ما حدّأکثر استفاده را مقدّر بفرما!

خدایا! تا عمرمان نگذشته، آنچه برای اولیاء خودت مقدّر کردی که: لا عَیْنٌ رَأَتْ و لا أُذُنٌ سَمِعَتْ و لا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ، [۲۶] نصیبمان بفرما. از آن شرابهای بهشتی که به خاصّان خودت در همین نشئه نوشاندی لاأقل جرعه‌ای هم به ما بچشان و بنوشان.

خدایا! ما را از دنیا دور بفرما، دنیائی که آن‌قدر در نزد خداوند متعال پست و خوار است که در روایت داریم: مانَظَرَ إلَیها مُنْذُ خَلَقَها. [۲۷] «از روزی که این دنیا را خلق نمود به آن نظر نکرد.» خدایا ما را از دنیا و آلودگیها و آمال آن نجات بده و محبّت خودت را که شیرین‌ترین امر است، نصیب ما بفرما.

برای سالک راه خدا شیرین‌ترین امر، محبّت خداست و بهترین توشه و زاد راه سالک نیز همین محبّت به خداست؛ خدایا! این محبّت را در دل ما شعله‌ور کن! تا همان‌طور که زغال مشتعل می‌شود و آتش می‌گیرد نفوس ما هم به محبّت خودت مشتعل شده آتش بگیرد و ما را به‌سوی خودت رهنمون شود.

اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.

جهت شادی روح طاهر مرحوم علاّمه آیه‌الله والد معظّم و حضرت آقای حدّاد و جمیع اساتید گرامیشان و جمیع أولیاء و مقرّبان درگاه او از گذشتگان، رَحِمَ اللهُ لِمَن یَقرَأُ الفاتِحَةَ مَعَ الصَّلَوات.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. الکافی، ج۵، ص۱۵۰.

۲. همان‌مصدر، ج۱، ص۳۱.

۳. مرحوم کلینی ره از أمیرالمؤنین علیه‌السّلام روایت می‌کند که: حضرت رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: العُلَمآءُ رَجُلانِ: رَجُلٌ عالِمٌ ءَاخِذٌ بِعِلمِهِ فهَذا ناجٍ؛ و عالِمٌ تارِکٌ لِعِلمِهِ فهَذا هالِکٌ. و إنّ أهلَ النّارِ لَیتَأَذَّوْنَ مِن ریحِ العالِمِ التّارِکِ لِعِلمِهِ. (همان‌مصدر، ص۴۴)

۴. الصّحیفه‌السّجّادیة، ص۹۲.

۵. روضه‌المتّقین، ج۲، ص۳۲۲.

۶. مصباح‌الشّریعة، ص۱۶.

۷. قسمتی از آیه ۱۱۵، از سوره ۱۱: هود.

۸. آیه ۱۵، از سوره ۳۵: فاطر.

۹. عوالی‌اللئالی، ج۱، ص۸۱ .

۱۰. همان‌مصدر، ج۴، ص۵۹.

۱۱. الکافی، ج۱، ص۴۶.

۱۲. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۳۸۷.

۱۳. الأمالی شیخ مفید، ص۱۵۸.

۱۴. الخصال، ج۱، ص۳۰.

۱۵. المحاسن، ج۱، ص۲۲۷.

۱۶. همان‌مصدر، ص۲۲۸.

۱۷. همان‌مصدر، ص۲۲۹.

۱۸. الکافی، ج۶، ص۴۲۳.

۱۹. المحاسن، ج۱، ص۲۲۸.

۲۰. منیه‌المرید، ص۱۴۹.

۲۱. الوافی، ج۱، ص۱۰.

۲۲. بحارالأنوار، ج۱، ص۲۲۵.

۲۳. مرحوم کلینی از حَریز روایت می‌کند که امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: القُرءَانُ عَهدُ اللهِ إلی خَلقِهِ فقَدیَنبَغی لِلمَرْءِ المُسلِمِ أن‌یَنظُرَ فی عَهدِهِ و أن‌یَقرَأَ مِنهُ فی کُلِّ یَومٍ خَمْسینَ ءَایَةً. (الکافی، ج۲، ص۶۰۹)

۲۴. بحارالأنوار، ج۴۰، ص۱۲۸.

۲۵. امام صادق علیه‌السّلام از آباء گرامشان نقل می‌کنند که: رسول خدا صلّی‌الله علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: اتْبَعوا الجَنازَةَ و لاتَتبَعْکُم؛ خالِفوا أهلَ الکِتابِ. وسآئل‌الشّیعة، ج۳، ص۱۴۹ تفصیل این معنا، در نورمجرّد، ج۳، ص۲۷۴ تا ۲۷۶ آمده است.

۲۶. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۱، ص۲۹۵.

۲۷. در نهج‌الفصاحة آورده است که: إنّ اللهَ تَعالَی لَم‌یَخلُقْ خَلقًا هُوَ أبغَضُ إلَیهِ مِن الدُّنیا و ما نَظَرَ إلَیها مُنذُ خَلَقَها بُغضًا لَها. نهج‌الفصاحة، ص۳۰۱

مطالب جدید