گلشن احباب جلد دهم - جلسه صد و سی و هشتم؛ راههای تحصیل و تقویت عشق خدا.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
نوع افرادیکه وارد سلوک میشوند ابتدا آتش محبّت تندی دارند و دوست دارند که زود به لقاء پروردگار نائل شده و به کمال برسند. مرحوم علاّمه والد کراراً میفرمودند: این شوق و عشق تام اگر در مسیر صحیح و در مراقبه تامّه قرار نگیرد به تدریج کمرنگ شده و آن گرما تبدیل به سردی میشود.
لذا سالک باید آن حرارت و آن شوقی که در ابتدای أمر داشته را با مراقبه و محاسبه و توجّه تام نسبت به مبدأ و عمل به دستورات حفظ نموده و زیاده گرداند.
اثر خواندن أشعار وتذکرههای اولیاء در سلوک إلی الله
خواندن تذکرههای اولیاء مُمدّ این راه است. همچنین خواندن أشعار گرمی که عرفا و دلسوختگان و سالکان این راه سرودهاند تأثیر بسزائی دارد. إمعان نظر و تعمّق در معانی این أشعار و تذکرهها، به نفس انسان شوک وارد میکند و نفس را تکان داده باعث میشود از حال غفلتی که گریبانگیر او شده خارج شود.
کسیکه میافتد و حال غش به او دست میدهد چطور أطبّا بالای سر او آمده و سیلی محکمی به صورتش میزنند تا برگردد و اگر برنگشت دوبار، سه بار یا چهار بار میزنند تا برگردد؟! این أشعار نیز حکم همان سیلیها را دارد و انسان را به آن فطرت خود برمیگرداند و او را بیدار میکند.
چون انسان اگر ذکر هم بگوید باز ممکن است بهواسطه اشتغال به کثرات، خود را فراموش کرده و وقتی به خود مراجعه میکند میبیند که آن عشق را ندارد؛ و این بهخاطر آناستکه غفلت او را گرفته و از قافله دور مانده است. من حیثُ لایَشعُر غفلت روی غفلت آمده و دیگر آن علاقه تامّی که در ابتدای سلوک داشت را ندارد.
در ابتدای سلوک نماز شبش ترک نمیشد أمّا کمکم نماز شبش ترک میشود. به آمدن در جلسه اشتیاق تام داشت، کمکم شوق او کمرنگ میگردد و همچنین سائر دستورات کمکم نَسیاً مَنسیّا میشود.
علی أیّ حال، خواندن أشعار و تذکرههای اولیاء و بزرگان موجب بیدارباش انسان میشود. بیجهت نیست که مرحوم قاضی رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: اگر کسی تائیّه کبرای ابنفارض را حفظ کند محال است که عاشق پروردگار نشود؛ حتماً عاشق میشود!
یعنی این معانی را که ابنفارض در قالب الفاظ گنجانده، هرکس بخواند آنقدر از این پسگردنیها به نفسش میخورد که تکانش داده بیدار میگردد و عاشق میشود.
ابتدای تائیّه کبرای ابنفارض ایناست:
سَقَتْنی حُمَیّا الحُبِّ راحَةُ مُقْلَتی
و کَأْسی مُحَیّا مَن عَنِ الحُسنِ جَلَّتِ
«دستان چشمم حرارت شراب محبّت را به من نوشاند، درحالیکه جام این شراب رخسار کسی بود که از توصیف به حسن و زیبائی أجلّ و برتر میباشد.»
اینها مؤثّر است و وقتی انسان این أشعار را میخواند از خواب غفلت بیدار شده و او را در حال یقظه میبرد. بقیّه أشعارش نیز همینطور است؛ چقدر عالی فرموده است:
علَی نَفسِهِ فلْیَبْکِ مَن ضاعَ عُمرُهُ
و لَیسَ لَهُ فیها نَصیبٌ و لا سَهمُ[۱]
«آن کسیکه عمرش تضییعشده و نصیب و بهرهای از خدا ندارد، باید به حال خود گریه کند، باید زار زار اشک بریزد که از آن محبوب حقیقی بهرهای ندارد!»
این أشعار انسان را بیدار میکند. و مرحوم ابنفارض از قبیل شعرائی نیست که شیاطین و گمراهان از آنها تبعیّت میکنند؛ چنانکه قرآن میفرماید: وَ الشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ. [۲]
این أشعار از کبد و جگر سوخته کسیکه به مقام معرفت پروردگار نائل شده تراوش کرده است، لذا هرکس که در سلوک باشد و این أشعار را بخواند موجب بیدارباش او شده و تکانش میدهد و از کثرات به وحدت منجذب میگردد، هر کثرتی که باشد؛ کثرت، بازار باشد، کثرت، درس و مباحثه باشد فرقی نمیکند؛ او را به عالم توحید میبرد.
آنوقت کسیکه موحّد شود و در عالم توحید به سر ببرد، کسیکه عاشق پروردگار شده و هموم و غموم خود را یکی قرار دهد، اگر وارد بازار شود چقدر تأثیرگذار است! یا آن طلبهای که به عشق خدا درس میخواند و عشق خدا را سرمشق کار خود قرار داده است، در مقایسه با طلبهای که در این وادیها نیست و در عالم کثرت سیر میکند و درس میخواند، زمین تا آسمان فرق میکند؛ وَ لِکُلٍّ دَرَجَتٌ مِمَّا عَمِلُوا. [۳]
علی أیّ حال، این معنا را میخواستم عرض کنم که: آن حرارت و عشقی که انسان در ابتدای سلوک دارد و قدم در این راه میگذارد و دوست دارد زودتر وارد شود و زودتر پذیرفته شود و شبها با چه سوز و گدازی بیدار میشود، آن عشق و حرارت، نه تنها نباید سرد شود و به برودت تبدیل شود، بلکه باید روز به روز بیشتر شود. همچنین غفلت عالم کثرت نباید مانع او شده و او را متوقّف کند و إلاّ مشمول این شعر ابنفارض میشود که:
علَی نَفسِهِ، فلْیَبْکِ مَن ضاعَ عُمرُهُ
و لَیسَ لَهُ فیها نَصیبٌ، و لا سَهمُ
ما که مرحوم حدّاد و مرحوم علاّمه را زیارت کردیم و خدمتشان رسیدیم و از فیض حضورشان بهرهمند شدیم، باید با أعمال صالحه، عوائق و موانع راه را به کنار زده و عشق به پروردگار را تشدید کنیم.
باید آناً فَآناً این حرارت را بیشتر کرد! گرچه باید مدام بر نفس خود گریه کند که چرا غفلتهای او از آن حال ذُکری که در طول مدّت عمر داشته بیشتر بوده است؟! در طول عمر چقدر غافل بودهایم؟ إلی ما شاء الله! و فقط مدّت ناچیزی در حال ذِکر و نماز متذکّر بودهایم، آن هم نه در تمام ذکر و نماز!
لذا انسان باید بر عمر از دست رفته گریه کند. أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرماید: مِن کَرَمِ المَرْءِ بُکآؤُهُ عَلَی ما مَضَی مِن زَمانِهِ! [۴] «از کرامت مؤمن ایناستکه بر گذشتههای خود گریه کند.» حتّی اگر گمان میکند در مقام ذُکر و توجّه و اطاعت بوده است و توجّه تام داشته و از اولیاء خدا تبعیّت کرده است، أمّا مع ذلک باید بر عمر گذشته خود گریه کند؛ چقدر از عمرمان در غفلت بوده است؟ چقدر در خواب و چقدر بیدار بودیم؟ بیداریِمان هم در خواب بوده است.
هرکه بیدار است او در خوابتر
هست بیداریش از خوابش بتر[۵]
بیداری ما که بیداری نیست! بیداریای که به عشق خدا و به یاد و ذکر خدا نباشد از خواب هم بدتر است.
قرائت تذکرههای اولیاء پروردگار بسیار تأثیرگذار است و أشعاری مثل أشعار ابنفارض، أشعار مغربی، دیوان باباطاهر، همه اینها پر از مطالبی است که مُمدّ راه انسان است. انسان یک شعر حافظ را که میخواند و به معنای آن توجّه میکند چهبسا زندگیاش را دگرگون نموده و عوض کند، همینطور أشعار مغربی. البتّه هرکدام به شکلی؛ یکی تندتر و یکی ملایمتر است.
عِباراتُنا شَتَّی و حُسْنُکَ واحِدٌ
و کُلٌّ إلَی ذاکَ الجَمالِ یُشیرُ
همه یک چیز را میگویند، منتها عبارات مختلف است.
به صحرا بنگرُم صحرا ته وینُم
به دریا بنگرُم دریا ته وینُم
به هرجا بنگرُم کوه و در و دشت
نشان از روی زیبای ته وینُم[۶]
و از جمله نوشتههائی که بسیار عالی و راقی بوده و برای سالک إلی الله بسیار مفید است مکتوب مرحوم آقا محمّد بیدآبادی است که دو إلی سه صفحه بیشتر نیست. قسمت اوّل آن را در برخی از جلسات گذشته خواندیم. ایشان در ادامه میفرمایند:
باید اوّل از مرشد کل و هادی سبل هدایت جسته، دست تولّی به دامن متابعت ائمّه هدی علیهمالسّلام زده، پشت پا به علائق دنیا زنی و تحصیل عشق نمائی؛ قُلِ اللَهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ. [۷]
عشق مولی کِی کم از لیلی بود
محوگشتن بهر او أولی بود
حاصل عشق همان بس که اسیر غم او
دل به جائی ندهد میل به جائی نکند
پس هموم خود را همّ واحد ساخته، با جدّ و جهد تمام، پا به جادّه شریعت گذارد و تحصیل ملکه تقوی نماید؛ یعنی پیرامون حرام و شبهه و مباح قولاً و فعلاً و حالاً و خیالاً و اعتقاداً نگردد، تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود که شرط عبادت است. [۸]
پس باید اوّل از مرشد کل و هادی سبل هدایت جوید، دوم: دست تولّی به دامن متابعت ائمّه هدی علیهمالسّلام زند. و سوم: پشت پا به علائق دنیا بزند.
علائق دنیا یعنی همه آنچه انسان در دنیا بدان دلبستگی پیدا میکند، از مال و جاه و اهل و عیال و... که همه مانند قفل و زنجیرهائی است که به این نفس بسته میشود و کندن آن مشکل است.
و چهارم: و تحصیل عشق نماید؛ قُلِ اللَهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ. اینها همه درس است! یعنی عشق را به خانه دلت وارد کن و تحصیل عشق نما؛ نگوئیم: حالا ما امر را به خدا سپردیم. نه! انسان باید همّت خود را عالی کند، باید آستین را بالا بزند و عشق را وارد دل خود کند، پنجره را باز نماید تا نور آفتاب وارد اتاق شود.
مرحوم آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: شما پنجره را بسته و پرده را نیز کشیدهاید و منتظر نور آفتاب هستید که چه موقع نور آفتاب طلوع میکند؟! اینطور نمیشود! قُلِ اللَهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ. [۹] باید غیرخدا را ترک کنی و تحصیل عشق نمائی!
عشق مولی کِی کم از لیلی بود
محو گشتن بهر او أولی بود
حاصل عشق همان بس که اسیر غم او
دل به جائی ندهد میل به جائی نکند
پس باید هموم خود را همّ واحد سازد؛ انسان إلیماشاءالله غم و غصّه دارد، غم أولاد، کار، رفیق و... باید هرچه همّ و غم دارد را همّ واحد ساخته و یک همّ داشته باشد و آن همّ، همِّ خداست.
و با جدّ و جهد تمام پا به جادّه شریعت گذارد و تحصیل ملکه تقوی نماید؛ یعنی پیرامون حرام و شبهه و مباح قولاً و فعلاً و حالاً و خیالاً و اعتقاداً نگردد، تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود که شرط عبادت است.
انسان میتواند پیرامون همین یک جمله ساعتها صحبت کند. عمده تحصیل طهارت ظاهر و باطن است که این طهارت شرط عبادت است؛ یعنی همانطور که ظاهر عبادت مشروط به تحصیل طهارت ظاهریّه است و اگر انسان وضو نداشته باشد یا غسل نکرده باشد نمیتواند نماز بخواند، همانطور شرط باطن عبادت نیز طهارت باطن است و اگر بخواهد باطن عبادت درست شود شرط آن طهارت معنوی است.
اگر نفس ملکه تقوی پیدا نکرده است شرط عبادت معنوی و باطنی حاصل نشده؛ نماز خوانده است أمّا فقط صورت نماز بوده و حقیقت نماز موجود نشده است. حقیقت نماز کی محقّق میشود؟ وقتی که طهارت باطنی برای انسان حاصل شود.
اگر طهارت باطنی حاصل شد؛ یعنی اگر آن عشق پروردگار وارد قلب شد و ملکه تقوی حاصل گردید و همّ و غمّ انسان یکی شد و انسان تحصیل طهارت کرد و همه نجاسات را از خانه قلبش زدود، شرط عبادت باطنی را تحصیل کرده است.
حقیقةً باید برای هر جمله از این فرمایش مرحوم بیدآبادی ساعتها صحبت کرد.
إنشاءالله خداوند به ما توفیق دهد مراقبه شدیده داشته باشیم و از آن خطّ و مسیری که برای ما معیّن کردند تخلّف ننموده و همّ و غمّ خود را یکی کنیم؛ به یکی فکر نمائیم، به یکی اندیشه داشته باشیم، تا آن عشق و حرارتی را که در اوّل سلوک داشتیم از دست ندهیم، بلکه آناً فَآناً عشق خود را زیادتر کنیم.
اگر این کار را کردیم شاهد مقصود را در آغوش میگیریم و إلاّ بهخاطر کوتاهی و تفریطی که داشتیم در روز جزا دست حسرت و ندامت گزیده میگوئیم: یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَهِ. [۹]
إنشاءالله خداوند ما را موفّق بدارد که در همان مسیری که اولیاء و بزرگان رفتهاند حرکت کنیم که: «ره چنان رو که رهروان رفتند»[۱۱]
اللَهُمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی و الحَمدُ لِلّهِ أوّلاً و ءَاخِرًا.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. دیوانابنالفارض، ص۱۸۵.
۲. آیه ۲۲۴، از سوره ۲۶: الشّعرآء؛ «و مردمان گمراه، از شاعران پیروی میکنند.»
۳. ذیل آیه ۱۳۲، از سوره ۶: الأنعام؛ «و برای هر فردی درجات و مراتبی است که متناسب با آنچه انجام داده است، میباشد.»
۴. بحارالأنوار، ج۷۱، ص۲۶۴.
۵. مثنویمعنوی، دفتر اوّل، ص۱۲، س۱۵.
۶. دیوانباباطاهر، ص۱۸.
۷. قسمتی از آیه ۹۱، از سوره ۶: الأنعام.
۸. روحمجرّد، ص۲۹۵.
۹. ذیل آیه ۹۱، از سوره ۶: الأنعام.
۱۰. ذیل آیه ۹۱، از سوره ۶: الأنعام.
۱۱. مثنویّاتشاهنعمتاللهولی، شماره۵۰، ص۶۵۳.
این نصیحت قبول کن از ما تا درآیی به جنّةالمأوی
ره چنین رو که رهروان رفتند راه رفتند و راه را رفتند