محبّت و ایثار در سلوک راه خدا

گلشن احباب (جلد دوم) - مجلس پانزدهم - محبّت و ایثار در سلوک راه خدا.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم[۱]

مناجاتهای پانزده‌گانه‌ای که از امام زین‌العابدین علیه‌السّلام رسیده است، دارای مضامین عالیه بوده و بسیار پرمحتوا می‌باشد.

بزرگان راه سلوک و عرفان عنایت خاصّی به این مناجاتها داشته و به بعضی از سالکین راه خدا دستور می‌دادند که هر روز این مناجاتها را بخوانند و خود ایشان نیز این مناجاتها را با توجّه خاص می‌خواندند.

توکّل و محبّت

واقعاً هر فقره از این فقرات، یک عالمی را برای انسان روشن می‌کند و هر جمله آن یک دستورالعمل برای طیّ طریق می‌باشد؛ مثلاً در همین مناجات راغبین که الآن قرائت شد می‌فرماید: إلَهی إن کانَ قَلَّ زادی فی المَسیرِ إلَیکَ فَلَقَد حَسُنَ ظَنّی بِالتَّوَکُّلِ عَلَیکَ.[۲] «خدایا! اگر در مسیر تو زاد و توشه من کم است أمّا حسن ظنّ من به توکّل بر تو خوب است.»

درباره خود همین توکّل، آن‌قدر در قرآن تأکید شده است؛ وَ عَلَی اللَهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنتُم مُؤمِنِینَ.[۳] «اگر شما به خدا ایمان دارید، اگر به این منبع قدرت و عظمت و اختیار و اراده ایمان دارید، از خودتان و از اراده خودتان بیرون آمده بر خدا توکّل کنید.»

خیلی کم هستند افرادی که توکّلشان خوب باشد. البتّه توکّل نیز مثل محبّت، مقول به تشکیک است؛ مؤمنین توکّل دارند أمّا یکی توکّلش در مرحله ضعیفی قراردارد و دیگری توکّلش قوی‌تر است؛ مثل محبّت به پروردگار و پیغمبر أکرم و أئمّه طاهرین و أولیاء خدا که یکی محبّتش آن‌قدر زیاد است که به مرحله عشق رسیده است و دیگری محبّتش ضعیف‌تر است.

فَإِذَا قَضَیْتُم مَنَسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَهَ کَذِکْرِکُمْ ءَابَآءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا.[۴] «وقتی عبادات و أعمال حجّ را تمام کردید، پس خدا را یاد کنید همان‌طور که نسبت به پدرانتان محبّت دارید و ایشان را یاد می‌کنید.» خدا را نیز همان‌طور یاد کنید و در دل و زبان متوجّه خدا باشید. «یا اینکه نه! خدا را بیشتر از پدران خود یاد کنید.»

قُلْ إِن کَانَ ءَابَآؤکُمْ وَ أَبْنَآؤکُمْ وَ إِخْوَ نُکُمْ وَ أَزْوَ جُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْو لٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَرَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَکِنُ تَرْضَوْنَهَآ أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَهُ بِأَمْرِهِ.[۵] «ای پیغمبر! بگو اگر پدران شما، یا فرزندان، یا برادران، یا همسران و قوم و خویش شما، یا این اموالی که به‌دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد آن می‌ترسید و یا خانه‌های خوبی که بدان علاقه‌مندید، اگر این أمور را بیشتر از خدا و پیغمبر و جهاد در راه او دوست دارید پس باید منتظر باشید تا أمر خدا برسد.»

هیچ‌یک از این أمور نمی‌تواند در مقابل پروردگار قرار بگیرد! چرا؟ چون خدا غیور بوده و غیرتش اجازه نمی‌دهد کسی در مقابل او قد علم کند. محبّت زن و فرزند و پدر و هر آنچه غیر خدا فرض کنید، باید در طول محبّت پروردگار باشد، نه در عرض آن! به این معنا که من خدا و فرزندم را به نحو مساوی دوست داشته باشم، یا اینکه فرزندم را بیشتر از خدا دوست داشته باشم.

اگر أمر دائر شد که به جهاد در راه خدا که به أمر رسول الله است بروم یا به‌خاطر محبّتی که به عیالم دارم از دستور جهاد سرپیچی کنم، کدام را انتخاب می‌کنم؟!

مگر حنظله غسیل الملائکه که بود؟! حنظله یک شب از دامادیش گذشته بود وقتی شنید که لشگر حرکت کرده است با اینکه مجاز بود بماند أمّا او هم حرکت کرد و در جنگ به شهادت رسید، رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: او را ملائکه غسل دادند؛[۶] یعنی آن‌قدر محبّت رسول خدا در وجودش ریشه دوانده بود که با اینکه عیال گرفته و شب دامادیش است و بهترین التذاذات عالم در مقابلش قرار دارد أمّا به آن اعتنا نمی‌کند و به شهادت می‌رسد. این را می‌گویند: «محبّت به خدا!»

پس مراد آیه این‌است‌که: باید محبّت خدا بر محبّت به عیال رجحان داشته باشد، نه اینکه انسان اصلاً به عیال و فرزند خود محبّت نداشته باشد، نه! چقدر درباره محبّت و مودّت نسبت به فرزند یا عیال توصیه شده است! همچنین نسبت به سائر ذوی‌الحقوق و هرکسی‌که به گردن انسان حقّی دارد.

محبّت به إخوان دینی

رفیق به گردن انسان حقّ دارد؛ سِرْ أَرْبَعَةَ أَمْیالٍ زُرْ أَخًا فی اللَهِ.[۷] «چهار میل راه برو و برادر إلهی خود را زیارت کن.» چقدر ثواب دارد که انسان به زیارت برادران فی‌الله برود؛ آنهائی که در راه خدا رفیق انسان هستند، چه زیارت خودشان و چه زیارت قبورشان. در روایت داریم که أئمّه علیهم‌السّلام می‌فرمایند: زیارت قبور دوستان و أولیاء ما زیارت ما محسوب می‌شود و اگر کسی نمی‌تواند به زیارت ما بیاید به زیارت قبور شیعیان صالح برود.[۸]

پس آیه، محبّت و مودّت بیشتر از محبّت پروردگار و در عرض محبّت پروردگار را نهی می‌کند، أمّا چه اشکالی دارد که انسان رفیقش را به‌خاطر خدا دوست داشته باشد، خیلی هم أجر و فضیلت دارد و چه چیزی از این بالاتر! مگر حافظ نمی‌فرماید:

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

اینکه این همه در روایات درباره إخوان دینی توصیه شده است که به ملاقاتشان بروید، به آنها رسیدگی کنید و اگر احتیاجی دارند حاجتشان را برطرف کنید؛ اینها برای چیست؟ چون همه یک هدف دارند و همه به‌سوی یک مقصد در حرکت هستند و با این کار خدا شاد می‌شود و انسان مأجور است. چقدر فضیلت دارد که به عیادت مریض مؤمن برویم!

تمام این دستورات برای این‌است‌که محبّت به إخوان دینی مقدّمه وصول به کمال و توحید است؛ یعنی نه تنها در طول محبّت پروردگار است بلکه مقدّمه حصول آن محبّت کلّیه بوده، موجب می‌شود آن محبّت کلّیه زودتر حاصل شود.

اهمّیت ایثار در سلوک إلی الله

آقا می‌فرمودند: از مرحوم آقای أنصاری سؤال شد که برای سالکین راه خدا چه چیزی قوی‌تر بوده و زودتر آنها را به‌سوی خدا حرکت می‌دهد؟ فرمودند: ایثار! ایثار! ایثار!

انسان خودش احتیاج دارد ولی برای رفیقش ایثار می‌کند، این انسان را از جا می‌کَند. بعضی از این ماشینها که موتور خیلی قوی‌ای دارند آیا مشاهده کرده‌اید وقتی می‌خواهند حرکت کنند مثل این‌است‌که می‌خواهد زمین را بکَند، این‌طور حرکت می‌کند، وقتی انسان ایثار می‌کند این‌طور نفسش کنده می‌شود و با سرعت و قوّت هر چه تمام‌تر به‌سوی خدا حرکت می‌کند.

وَ یُؤثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ؛[۹] این آیه از مناقب أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام بوده و می‌فرماید: «نسبت به إخوان دینی ایثار کرده و آنها را بر خود و بر جانهای خود مقدّم می‌کنند، اگرچه که خودشان در سختی و فشار باشند.»

انسان باید از خدا بخواهد که خدایا! به ما توفیق ایثار بده و این ایثار را در ما زیاده گردان.

مگر این داستان را نشنیده‌اید[۱۰] که یکی از علماء بزرگ در سال

قحطی، از شدّت گرسنگی کتاب خود را می‌فروشد. برای طلبه هم هیچ چیزی عزیزتر از کتاب درسی‌اش نیست. سابقاً مثل حالا نبود که طلاّب یک لقمه نانی داشته باشند، نه! در نهایت عسرت زندگی می‌کردند. الآن در کتب تراجم، شرح أحوالشان را مطالعه می‌کنیم که خیلی‌ها اصلاً پول نداشتند کتاب بخرند، حتّی پول نداشتند کتاب کرایه کنند و گاهی دو نفر یک کتاب را به نحو شراکتی مطالعه می‌کردند.

حالا این آقا کتاب خود را می‌فروشد و دو گرده نان خریده به خانه می‌آورد که بخورد، می‌بیند یک سگ مادّه‌ای هفت‌هشت‌تا بچّه دورش هستند و این از گرسنگی اصلاً شیر ندارد و بچّه‌ها همین‌طور زوزه می‌کشند. دلش رحم می‌آید و با اینکه خودش گرسنه بوده، این نان را تکّه‌کرده و کم‌کم می‌دهد و این مادر می‌خورد. نان که تمام می‌شود اشک از چشمان این سگ جاری می‌شود و سرش را رو به آسمان می‌کند. ما می‌گوئیم: این حیوان چیزی نمی‌فهمد، درحالی‌که این‌طور نیست. ما اگر سگی را در راه ببینیم با لگد می‌زنیم و دورش می‌کنیم، ولی همین سگ با خدای خود رابطه دارد، منتهی ما نمی‌بینیم و درک نمی‌کنیم.

جمله ذرّات عالم در نهان

با تو می‌گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم

این حیوان سرش را بالا می‌کند و همین‌طور اشک می‌ریزد. این آقا می‌گوید: من از جهت ذهن کند بودم و درس را نمی‌فهمیدم أمّا به‌واسطه دعای این سگ چنان علوم بر من وارد شد که منبع علم شدم.

مگر برای خدا کاری دارد! ایثار این کار را می‌کند؛ ایثار نه به إخوان دینی، بلکه ایثار به یک سگ این کار را می‌کند!

آقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: در یک زمستان که هوا در همدان بسیار سرد بود، مرحوم آقای أنصاری رضوان‌الله تعالی‌علیه یک دستمال بزرگ از این دستمالهای یزدی داشتند که سابقاً اگر میوه، خربزه و هندوانه یا سبزی می‌خریدند درون این دستمال می‌گذاشتند، یک شب ایشان به منزل آمدند و درون این دستمال چندتا بچّه سگ گذاشته و به خانه آوردند و جایشان را گرم کردند.

آقا می‌فرمودند: یک طلبه و أهل علم اصلاً جلوی سگ نمی‌رود، آن هم کلب ممطور، سگی که باران خورده؛ یعنی آن‌قدر درون نفسش مشمئز می‌شود که اصلاً نمی‌تواند جلو برود. ایشان این سگها را به خانه آوردند و تا یک هفته تمام از آنها پذیرائی کردند و بعد از یک هفته که در منزل بوده و طبعاً خانه هم کثیف شده بود، آنها را بردند.

إن‌شاءالله خدا نفس ما را با ایثار و با توجّه به خودش بیشتر آشنا کند. ما را بیشتر تکان دهد تا از این باقیمانده عمرمان حدّاکثر استفاده را ببریم و این‌طور نباشد که در آنجا بگوئیم: یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَهِ.[۱۱] «واحسرتا! چقدر در ارتباط با خداوند کوتاهی کرده‌ام!» و إن‌شاءالله با دست پر برویم.

نورانیّت شب ولادت حضرت صدّیقه طاهره سلام‌الله‌علیها

شب ولادت باسعادت صدّیقه طاهره است و خلاصه امشب باید از حضرت عیدی گرفت! شبی بسیار با عظمت و نورانی است! إن‌شاءالله از مقام ولایت کلّیّه آن حضرت بخواهیم ما را از شیعیان خالصشان قرار دهد.

امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند: لَتَلْتَقِطُ شیعَتَها و مُحِبّیها کَما یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الحَبَّ الجَیِّدَ مِنَ الحَبِّ الرَّدیءِ.[۱۲] «در روز قیامت حضرت فاطمه زهرا مانند مرغی که دانه‌های خوب را از دانه‌های پست جدا می‌کند، شیعیان و محبّین خود را گلچین می‌نماید.»

إن‌شاءالله خدا ما را از وساوس نفسانی دور بدارد! مکر مَکَره را به خودشان برگرداند! دشمنان اسلام را خوار و زبون بفرماید! قلب رفقا را به هم نزدیک کند و محبّت و عشقشان به یکدیگر بیشتر شود و این عشقها را مقدّمه رسیدن به خودش قرار دهد! ما را در همین نشئه به خودش برساند! و ذلیلانه درخواست می‌کنیم که دست همه ما را گرفته به أعلی علّیّین برساند!

اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.

جهت شادی روح طاهر والد معظّم، آقای حدّاد رضوان‌الله تعالی‌علیه، مرحوم قاضی، همه أولیاء خدا و همه شیعیان أمیرالمؤمنین، مِنَ المؤمنینَ و المؤمنات، رَحِمَ اللهُ مَن یَقرَأُ الفاتِحَةَ مَعَ الصَّلَوات.

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. این جلسه در ۱۹ جمادی‌الثّانیه ۱۴۱۷، شب ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها برگزار گردیده است.

۲. بحارالأنوار، ج۹۱، ص۱۴۵.)مناجات الرّاغبین (

۳. ذیل آیه ۲۳، از سوره ۵: المآئدة.

۴. صدر آیه ۲۰۰، از سوره ۲: البقرة.

۵. قسمتی از آیه ۲۴، از سوره ۹: التّوبة.

۶. البرهان‌فی‌تفسیرالقرءَان، ج۴، ص۱۰۳.

۷. من‌لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۳۶۱.

۸. در روایت است که امام کاظم علیه‌السّلام فرمودند: مَن لَم‌یَسْتَطِعْ أن‌یَزورَ قُبورَنَا فَلْیَزُرْ قُبورَ صُلَحآءِ إخْوانِنا. )الکافی، ج۴، ص۶۰ (

۹. قسمتی از آیه ۹، از سوره ۵۹: الحشر.

۱۰. مرحوم تنکابنی ره در قصص‌العلمآء در احوالات مرحوم آیه‌الله سیّد محمّدباقر شفتی (ره) معروف به «حجّه‌الإسلام» آورده است که: در آخر اوقات فقر و فاقه‌اش، روزی قلیل تنخواهی به گیرش آمد، به بازار رفته که برای خود و عیال قوّتی تحصیل نماید. چون به بازار داخل شد، با خود خیال کرد که چیزی که ارزانتر باشد گرفته باشد، تا خود و عیال سدّ جوع نمایند؛ لهذا از قصّاب جگربند گوسفند گرفت و روانه خانه شد. چون در اثنای طریق رسید، خرابه‌ای به نظرش آمد، نگاه کرد دید که سگی گرگین، ضعیف و نحیف و لاغر، خوابیده و بچّه‌های او دور او جمع و همه در نهایت نقاهت و ضعف، و در پستان مادرشان شیر نمانده و آنها همه مطالبه شیر از مادر دارند و همه به فریاد اشتغال دارند.

حجّه‌الإسلام را بر آن سگ و بچّگان او رحم آمد و گرسنگی آنها را بر گرسنگی خود و عیال مقدّم داشته، آن جگربند را در نزد آنها انداخته، به یک بار آن حیوانات هجوم آوردند و آن جگر را خوردند، و سیّد ایستاده و نگاه می‌کرد. پس بعد از انجام کار جگر، آن سگ گرگین روی به آسمان کرده، گویا دعا می‌کرد. (قصص‌العلمآء، ص۱۸۰)

۱۱. قسمتی از آیه ۵۶، از سوره ۳۹: الزّمر.

۱۲. شرح‌الأخبار فی‌فضآئل‌الأئمّه‌الأطهار علیه‌السّلام، ج۳، ص۶۳.

مطالب جدید