گلشن احباب جلد نهم - جلسه صدوبيستم.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَهِ أَوْلِیَآءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ. [۱]
در عالم وجود آنچه مرئیّ ماست، بالنّسبه به عالم ربوبی، حقیقت و واقعیّتی ندارد؛ آنچه ما میبینیم و مشاهده میکنیم وجود ندارد بلکه حکم آیه و عکس در آینه را نسبت به ذوالآیه و صاحب عکس که وجود مقدّس پروردگار جلّجلاله است دارد و مانند اشیائیاست که ما در خواب میبینیم؛ مثل شخصی که در خواب میبیند وارد باغ یا منزلی شده یا خواب میبیند که مشغول نماز است.
گاهی انسان اتّفاقات و کارهای چند روز یا یک ماه را در خواب میبیند، سپس بلند شده میبیند که یک ساعت بیشتر نخوابیده و هیچیک از این کارهائی که انجام داده وجود خارجی ندارد، بلکه وجودی خیالی بوده که از نفس او منبعث شده و در عالم خواب بروز و ظهور پیدا کرده است.
خوابهائی که انسان میبیند خیالاتی است که از نفس او منبعث شده و فرقی بین خوابهای خوب و خوش با خوابهای سوء وجود ندارد. اگر نفس طیّب و طاهر باشد خوابهای إلهی میبیند و اگر نفس او نفس سیّئی باشد خوابهای شیطانی میبیند و اگر نفس او مشوب است، مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَی هَوءُلاَءِ وَ لاَ إِلَی هَوءُلاَءِ[۲]، و هنوز درست نشده و طیّب نگشته باشد، گاهی خوابهای خوب و نیکو و گاهی خوابهای بد میبیند.
آنهائی که به مقام طهارت رسیدهاند محال است خواب سیّئ ببینند، چون از کوزه همان برون تراود که در اوست. لذا حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: إنّ الرؤیا الصّادِقَةَ جُزْءٌ مِن سَبْعینَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ. [۳] رؤیای صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوّت است.»
رؤیای صادقه به حقیقت میپیوندد و واقع است، البتّه رؤیاهای صادقه هم درجاتی دارد؛ انسان مؤمن رؤیای صادقه میبیند و امام و پیغمبر هم رؤیای صادقه میبینند، ولی بَینَهُما بَونٌ بَعید؛ خیلی با هم تفاوت میکنند.
در هر صورت، شخصی که خواب است وقتی بلند میشود میبیند که آنچه دیده، در خواب بوده و حقیقت نداشته است، حالا شما میتوانید بگوئید: وجود داشته، أمّا وجود خیالی بوده است. اصل وجود و تحقّقش را انکار نمیکنیم. وقتی خواب میبیند که وارد ساختمانی شده واقعاً آنطور که او میپنداشته ساختمانی وجود نداشته که حیّز و فضائی را در عالم طبع اشغال کند.
این عالم هم نسبت به عالم غیب حکم خواب را دارد؛ یعنی وجود خارجی نداشته فقط تخیّلِ وجود است. شما خیال میکنید که آنطور که شما میبینید وجود دارد و در همین خیال، شب و روز خود را میگذرانید.
زندگی ما در همین خیال است و با خیال زندگی میکنیم؛ نماز میخوانیم با خیال است، روزه میگیریم با خیال است، نکاح میکنیم با خیال است، همهوهمه خیال است؛ النّاسُ نِیامٌ فَإذا ماتوا انْتَبَهوا. [۴] مردم در خواب هستند و هروقت از دنیا بروند انتباه حاصل میکنند.»
حضرت نفرمود: النّاسُ کَالنّیامِ؛ مردم مانند انسانهای خواب هستند. نه! مردم واقعاً خواب هستند.
در روایت دیگری از حضرت سیّدالشّهداء علیهالسّلام وارد است که: و اعْلَموا أَنّ الدُّنْیا حُلْوَها و مُرَّها حُلُمٌ و الاِنْتِباهَ فی الأَخِرَةِ، و الفآئِزُ مَن فازَ فیها و الشَّقیُّ مَن شَقیَ فیها. [۵]
«بدانید که دنیا شیرینی و تلخیاش همگی خواب است و بیداری در آخرت است، و فوز و نجات برای کسی است که در آخرت به فوز برسد و شقی کسی است که در آخرت به شقاوت مبتلا گردد.»
و در مواعظ حضرت امام باقر علیهالسّلام نیز آمده است: أَنزِلْ نَفْسَکَ مِنَ الدُّنْیا کَمَثَلِ مَنزِلٍ نَزَلْتَهُ ساعَةً ثُمَّ ارْتَحَلْتَ عَنهُ، أَو کَمَثَلِ مالٍ اسْتَفَدْتَهُ فی مَنامِکَ فَفَرِحْتَ بِهِ و سُرِرْتَ ثُمَّ انْتَبَهْتَ مِن رَقْدَتِکَ و لَیْسَ فی یَدِکَ شَیْءٌ؛ و إنّی إنّما ضَرَبْتُ لَکَ مَثَلاً لِتَعقِلَ و تَعمَلَ بِهِ. [۶]
«مثال دنیا را نسبت به خودت همچون منزلگاهی قرار بده که برای مدّتی در آن نزول نمودی و سپس از آن کوچ کردی، یا مانند مالی که در خواب بهدست آوردی و بدان خشنود و مسرور گشتی و چون از خواب برخاستی دیدی دستت تهی و خالی است؛ و من برای تو مثالی زدم تا در آن تعقّل نموده و آن را دریابی و به آن عمل کنی.»
این عالم مادّه، عالم خیال ماست، ولی برای او أصالت قائل میشویم و میگوئیم: این پارچ موجود است، این آب موجود است، این لیوان موجود است، این عمارت موجود است، این زن و بچّه موجود هستند، این رفیق موجود است.
ولی پای سالک که از این مرحله میگذرد، از عالم خیال و عالم نفس که میگذرد و به عالم تجرّد میرسد، کمکم این عالم خیال ضعیف شده چشم انسان باز میشود و میفهمد که همهاش پوچِ پوچ بوده و با خیال عشقبازی میکرده است!
این آیه شریفه عجیب است که میفرماید: فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ. [۷] چشمانت در روز قیامت تیز و قوی است و خوب میبیند.» ولی در این عالم چشمها همه رَمَد داشته ضعیف است و نمیتواند حقیقت را از مجاز تشخیص دهد.
لذا در سوره مبارکه عنکبوت میفرماید: مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَهِ أَوْلِیآءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ. [۱] مَثَل افرادیکه غیر از خدا را ولیّ خود قرار دادهاند مَثَل عنکبوت است.»
در این آیه مثال به عنکبوت زده شده است، چون عنکبوت هم خودش نوعاً حیوان خیلی ضعیفی است و به مختصر اشارهای از بین میرود و هم خانهاش بسیار سست است؛ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ. [۹] هم طلبکننده ضعیف است و هم طلبشده ضعیف است.»
آنهائی که به دنبال خدا میگردند و موحّدند، آنها جاندار و قوی هستند، أمّا انسانهائی که به دنبال غیرخدا میگردند و موحّد نیستند، جاندار نیستند، محکم و استوار نیستند، قوّه و بنیه ندارند؛ مثل عنکبوت میمانند که: اتَّخَذَتْ بَیْتًا. «برای خود خانهای میتند که بسیار سست و ضعیف است.»
خداوند متعال در ادامه با دو تأکید میفرماید: وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ. «همانا سستترین خانهها، خانه عنکبوت است اگر بدانند.»
آنهائی که دنیا را گرفتهاند چنیناند و تکیهگاهشان ضعیفترین تکیهگاه است. ایشان سستترین بناء را گرفتهاند؛ دنیا پایهای ندارد، اساسی ندارد، هستی برای این عالم نیست، هستی برای آن طرف است.
آیه شریفه میفرماید: ذَ لِکَ بِأَنَّ اللَهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَطِلُ وَ أَنَّ اللَهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ. [۱۰] این به این جهت است که فقط خداوند تبارکوتعالی حقّ است و هرچه غیر از او عبادت میشود و خوانده میشود باطل است و فقط خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.» نمیفرماید: خدا حقّ است، بلکه میفرماید: بِأَنَّ اللَهَ هُوَ الْحَقُّ. «حق، منحصر به خداوند است.»
و همچنین باطل را منحصر به غیرخداوند دانسته میفرماید: هُوَ الْبَاطِلُ؛ یعنی ما یک حق داریم و یک باطل. یک حقیقت داریم و یک مجاز. یک اصل داریم و یک فرع. یک هست داریم و مابقی نیست!
سایه، هستی مینماید، لیک اندر أصل نیست
نیست را از هست ار بشناختی یابی نجات[۱۱]
در سفر آخری که در شام خدمت مرحوم آقای حدّاد مشرّف شدیم به ایشان عرض کردم: موجودات عالم به چه صورتی هستند؟ فرمودند: خواب! سپس فرمودند: اینجا نیستِ هستنماست، و آن طرف هستِ نیستنماست.
وقتی شما خواب ببینید که اینجا یا آنجا رفتید، وقتی بیدار میشوید آنچه در خواب دیدهاید چگونه است؟ همهاش تمام شده و میبینید أصالت نداشته و توهّم و پندار بوده است. آنچه در خواب میبینید از دید کسیکه خواب است، هست و واقعیّت دارد، ولی واقعاً نیست و أصالت ندارد.
در عالم واقع هم غیر از خدا همه خوابی است که انسان میبیند و وقتیکه از خواب غفلت بیدار شود میفهمد که استقلال و أصالت موجودات توهّم بوده است.
به صبح حشر چون گردی تو بیدار
بدانی کان همه وهم است و پندار[۱۲]
در مقابل، آن طرف که جنبه خدا و عالم لاهوت باشد، هست و هستی آن همه جا را پر کرده است، ولی از دید کسانیکه در حجابند نیست دیده میشود و از آن ادراکی ندارند؛ تا وقتی در اینجا و در حجاب هستند آن را نیست میپندارند.
وقتی هم که انسان حجابها را کنار میزند و وارد آن عالم میخواهد بشود، میبیند در حقیقت آن عالم أصلاً نما ندارد تا شما آن را پیدا کرده و بگیرید؛ هرکس آنجا میرود او را میزنند و هستی او را میگیرند. وقتی هستی او را گرفتند چگونه میتواند چیزی را پیدا کند؟! شما باید هستی داشته باشید تا بتوانید رفیقتان را پیدا کنید، زید و عمرو را پیدا کنید.
چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند[۱۳]
هرکس به آنجا برود با شمشیر او را میزنند. آیا این شمشیر خوب است یا خیر؟ شمشیر درد دارد، شمشیر هیچگاه جمال نمیشود، همه شمشیرها جلال است! آیا باید رفت و شمشیر خورد یا همینجا توقّف نمود؟
زیر شمشیر غمش رقصکُنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد[۱۴]
این شمشیر، جلال است ولی جلالی است که همه آن شیرینی است. تا سر این گوسفند را نزنند هیچگاه تزکیه نمیشود. اگر ده میلیون گوسفند همینطور در بیابان موت حتف أنف شده و از دنیا رفته باشند، آیا شما یک سیر از گوشت آنها را میل میکنید؟ میل نمیکنید! میته و حرام است و حتماً باید ذبح شرعی شود؛ باید بسم الله گفته شود تا طیّب و طاهر گردد.
انسان هم اگر بخواهد به مقام طهارت مطلقه برسد باید شمشیر خدا به او بخورد، و تا زنده است نمیتواند به مقام طهارت برسد. باید جلال را تحمّل کند و گرنه با جمال تنها کار تمام نمیشود.
لذا مرحوم حدّاد میفرمودند: وقتی میخواهیم گوشمالی بدهیم بعضی از شاگردان ما طاقت ندارند و فرار میکنند. میفرمودند: سلوک بدون گوشمالی نمیشود و همیشه در سلوک آبنبات نیست. گوش بچّه را باید مالید.
این گوشمالی اولیّه مقدّمه آن جلال است؛ آن جلال که بیاید إزهاق روح کرده، هستی انسان را میبرد؛ از این کلام تعجّب نکنید! در آیه شریفه است که: قَالُوا رَبَّنَآ أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِن سَبِیلٍ. [۱۵] کافران در روز قیامت میگویند: خدایا! دوبار ما را میرانیدی و دوبار هم ما را زنده کردی، پس ما به گناهانمان اعتراف کردیم؛ آیا راهی بهسوی خلاصی و خروج از عذاب برای ما وجود دارد؟» پس ازهاق روح میشود که دوبار زنده میشویم.
آقای حدّاد میفرمودند: حالا که بناست این برنامهها اتّفاق بیفتد پس خودتان تسلیم شوید! با خدای خود کنار آمده تسلیم شوید و با اختیار خود حرکت کنید که اگر با اختیار خود این راه را طی کنید خیلی آسانتر است.
دلا نقاب بَرافکن ز روی او و مترس
از آنکه سوخته گردی در آتش سُبُحات[۱۶]
باید این زغال نفس آتش بگیرد، پس خودتان با دست خود آن را آتش بزنید! تا این زغال نفس آتش نگیرد کار درست نمیشود و انسان به مقام طهارت نمیرسد. تمام أعمالی که سالک انجام میدهد همه برای ایناستکه جذبه إلهی آمده نفس انسان را بسوزاند.
دلا نقاب برافکن ز روی او و مترس
از آنکه سوخته گردی در آتش سبحات
تمام این عالم، عالم خیال بوده و ما در خیال زندگی میکنیم، پس باید پا را از این عالم بیرون کشیده به عالم معنی و حقیقت بگذاریم و آن عالم را درک کنیم، چون ما برای آن عالم خلق شدهایم!
آنچه میبینیم یک ظاهری است، صورتی از دریاست؛ حقیقت دریا نیست، این ظاهر زَبَد است، غبار است.
باطن بحر جملگی آب است
ظاهر بحر سربهسر زَبَد است
ظاهرش را همیشه از باطن
جنبش و حول و قوّه و مدد است[۱۷]
وَ إِن مِن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَآئِنُهُو وَ مَا نُنَزِّلُهُو إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ. [۱۸] خدا میفرماید: «تمام خزینههای أشیا نزد ماست و ما هم به اندازه معلوم و به تدریج آن را پائین میفرستیم.» وَ لِلَّهِ خَزَآئِنُ السَّمَوَ تِ وَ الأَرْضِ. [۱۹] گنجینهها و خزینههای آسمانها و زمین فقط برای خداست.»
آن عشق و لذّت و کیف حقیقی را چه کسی میبرد؟ آنهائی که به مقام طهارت رسیدهاند. در دعای جوشن کبیر میخوانیم که: یا سُرورَ العارِفینَ. [۲۰] ای خدائی که تو سُرور عارفان هستی.» آنهائی که تو را شناختهاند سرور و بهجتشان تو هستی.
نمیفرماید: «یا سرورَ المؤمنین!» نمیفرماید: «یا سرورَ المُحِبّین!» بلکه میفرماید: یا سُرورَ العارِفینَ! چون مُحب درجاتی دارد؛ ممکن است به حدّ عارف برسد و ممکن است نرسد. همه ما خدا را دوست داریم أمّا چقدر عشق و علاقه به خدا داریم؟ به هر مقداری که خدا را شناخته باشیم، به همان مقدار از سرور بهره داریم! اگر به فنای مطلق رسیده باشیم آن سرور حقیقی و خالص نصیب انسان میشود.
مرحوم حدّاد رضواناللهتعالیعلیه تمام أسفار أربعه را طی کرده بودند و در این سفر آخری که خدمتشان رسیدیم دیگر آن حرارتهای قبلی را نداشتند. بنده خدمت مرحوم علاّمه والد رضواناللهتعالیعلیه عرض کردم: آقاجان! در سفرهای قبلی که خدمت مرحوم حدّاد بودیم ایشان یک پارچه آتش بودند ولی الآن حالت برودت دارند. فرمودند: این از کمال ایشان است، این از کمال ایشان است! قبلاً شرابهایشان شراب زنجبیل بوده، الآن شرابشان شراب کافور است.
ولی معذلک در همین سفر وقتی صحبت عشق خدا به میان میآمد از خود بیخود میشدند و چنان بهجتی به ایشان دست میداد که لایوصَف بود. این عشق خداست! با عشق خدا زندگی میکنند که واقعاً لایوصَف است.
خدایا! به برکت محمّد و آلمحمّد همه ما را با عنایت خودت از عالم نفس عبور بده! تا دست عنایت خدا نباشد نمیشود، محال است! باید کار کرد، باید زحمت کشید، باید إنابه کرد.
أمّا خدا که به ما بدهکار نیست، ما هم از خدا طلب نداریم و نمیتوانیم طلبی داشته باشیم؛ دلش خواست میدهد، دلش نخواست نمیدهد. ارادهاش تعلّق بگیرد میدهد، تعلّق نگیرد نمیدهد؛ لاَیُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. [۲۱] خداوند متعال نسبت به کارهایش بازخواست نمیشود، ولی معبودهای دیگر بازخواست میگردند.»
مرحوم سیّد بحرالعلوم میفرماید: سالک باید از آغاز از عنایت پروردگار مدد بگیرد و با عنایت او حرکت کند. [۲۲] در برخی از مراحل سلوک آنقدر کار دشوار میشود که اگر عنایت پروردگار نباشد ممکن است سر از کفر در آورد، آن هم کفر أعظم!
ایشان در بیان ورود به عالم اسلام أعظم میفرماید:
و چون به توفیق بیچون با جنود وهم و غضب و شهوت محاربه و بر ایشان مظفّر و منصور گردید، و از چنگ عوائق و علایق او مستخلص شد، و عالم طبیعت و مادّیت را بدرود کرد، و قدم از دریای وهم و أمل بیرون نهاد، خود را جوهری میبیند یکتا و گوهری بیهمتا بر عالم طبیعت محیط، و از موت و فنا مصون و خالی، و از کشاکش متضادّات فارغ، و از خارخار متناقضات در آرام، و در خود صفائی و بهائی و نوری و ضیائی مشاهده مینماید که فوق إدراک عالم طبیعت است.
چه در اینوقت طالب به مقتضای: مُتْ عَنِ الطَّبیعَةِ، [۲۳] مرده است و زندگانی تازه یافته است و بهسبب تجاوز از قیامت أنفسیّه صغری که موت نفس أمّاره است، از معلومات صوریّه مُلکیّه به مشاهدات معنویّه ملکوتیّه فائز گشته، و بسی از امور مخفیّه بر او ظاهر و بسیاری از احوال عجیبه او را حاصل، و به قیامت أنفسیّه وُسطی رسیده.
در اینوقت اگر عنایت أزلیّه او را در نیابد بهواسطه آنچه از خود مشاهده مینماید أنانیّت و إعجاب او را درمییابد و دم از أنانیّت میزند و راهزن او در مراحل سابقه، أعداء خارجیّه و أذناب شیطان بود و در اینوقت رئیس أبالسه و عدوّ داخل که نفس و ذات باشند...
در این حال چنانچه عنایت إلهیّه إنقاذ نکند به کفر أعظم مبتلا میشود... و در مقابل همین کفر اسلام أعظم است. [۲۴]
حافظ رحمةاللهعلیه میفرماید:
به سعی خود نتوان برد ره به گوهر مقصود
خیال باشد کاین کار بیحواله برآید[۲۵]
انسان باید کار کند، باید إنابه داشته باشد، گریه داشته باشد. روایات عجیبی درباره بکاء داریم! در روایت است که: اگر در قومی یک نفر گریه کند خداوند به آن قوم ترحّم میکند؛ لَو أَنّ بَاکیًا بَکَی فی أُمَّةٍ لَرُحِموا. [۲۶] گریه خیلی مهمّ است، خیلی مهمّ است!
خلاصه، از ما فقط باید إظهار عجز و نیاز باشد و إظهار کبریائی و بزرگی و آقائی اختصاص به او دارد. ما نباید خودمان را جزء موجودات به حساب آوریم که اگر به حساب آوریم معلوم نیست عنایت او شامل ما شود. باید خودمان را کالعدم حساب کنیم، بهنحویکه گویا أصلاً خدا این موجود را ـ یعنی ما را ـ خلق نکرده است.
تا کم نشوی و کمتر از کم نشوی
اندر صف عاشقان تو محرم نشوی
باید خاک شوی؛ اگر انسان نسبت به ساحت ربوبی خاک شد و خود را از همه پستتر دید، شاید عنایت پروردگار آن هم با إنابه و بکاء و عمل شامل حال او شود؛ عمل لازم است!
خدا إنشاءالله به برکت محمّد و آلمحمّد به همه ما توفیق داده، ما را از عالم نفس عبور دهد و هستی ما را با لطف و کرمش، تا جائی که میشود با جمال خودش بردارد و آنجا که جای جلال است، طاقت آن را نیز بدهد و صبر و استقامت در طریق به ما عطا بفرماید.
خدا إنشاءالله به برکت محمّد و آلمحمّد عشق خودش را روزبهروز در دلهای ما زیادتر نموده، عنایات إلهیّه را شامل حال همه ما بفرماید.
إنشاءالله خدا همه ما را اهل عمل قرار دهد که تا عمل نباشد نمیشود. باید کار کرد، باید زحمت کشید، بیداری کشید.
إنشاءالله خدا ما را اهل إنابه و خضوع و خشوع قرار دهد تا کفّه سعادت بر شقاوت غلبه کند و جزء کسانی نباشیم که شقاوتشان غلبه پیدا کرده است؛ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا. [۲۷] کافران در روز قیامت میگویند: پروردگارا! شقاوت ما بر ما غلبه نمود.»
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. آیه ۴۱، از سوره ۲۹: العنکبوت.
۲. قسمتی از آیه ۱۴۳، از سوره ۴: النّسآء؛ «منافقین بین ایمان و کفر سرگردان و مردّد میباشند، نه با گروه مؤمنین هستند و نه با کافرین.»
۳. منلایحضرهالفقیه، ج۲، ص۵۸۵.
۴. عوالیاللئالی، ج۴، ص۷۳.
۵. بحارالأنوار، ج۱۱، ص۱۵۰.
۶. تحفالعقول، ص۲۸۷.
۷. ذیل آیه ۲۲، از سوره ۵۰: ق.
۸. آیه ۴۱، از سوره ۲۹: العنکبوت.
۹. ذیل آیه ۷۳، از سوره ۲۲: الحجّ.
۱۰. آیه ۶۲، از سوره ۲۲: الحجّ.
۱۱. دیوانکاملشمسمغربی، ص۷۶.
۱۲. گلشنراز، جواب سؤال سوم، ص۲۶.
۱۳. دیوانحافظ، ص۶۰، غزل ۱۳۲
۱۴. دیوانحافظ، ص۷۹ و ۸۰ ، غزل ۱۷۷
۱۵. آیه ۱۱، از سوره ۴۰: غافر.
۱۶. دیوانکاملشمسمغربی، غزل ۲۳، ص۸۳ .
۱۷. همانمصدر، ص۸۱ .
۱۸. آیه ۲۱، از سوره ۱۵: الحجر.
۱۹. قسمتی از آیه ۷، از سوره ۶۳: المنافقون.
۲۰. المصباح کفعمی، ص۲۵۳.
۲۱. آیه ۲۳، از سوره ۲۱، الأنبیآء.
۲۲. رسالهسیروسلوک منسوببهبحرالعلوم، ص۱۵۹.
۲۳. از عالم مادّه و طبیعت بمیر و کنده شو!
۲۴. همانمصدر، ص۱۱۰ تا ۱۱۵.
۲۵. دیوانحافظ، ص۹۵، غزل ۲۱۲.
۲۶. الکافی، ج۲، ص۴۸۱.
۲۷. قسمتی از آیه ۱۰۶، از سوره ۲۳: المؤمنون.