کتاب گلشن أحباب (جلد چهارم) - مجلس پنجاهودوم - کسب نور در طریق إلی الله.
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ
و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم
قالَ اللهُ الحکیمُ فی کتابِه الکریم: رَبَّنَآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا. [۱]
انسان که در شب مسافرت میکند اگر شب مهتاب نبوده و تاریکی همهجا را گرفته باشد، نمیتواند طریق را تشخیص دهد و چهبسا بر خلاف طریق حرکت میکند و سر از جائی دیگر درمیآورد.
کسیکه با ماشین مسافرت میکند، اگر ماشین روشنائی نداشته و باطری آن ضعیف باشد و یا لامپ نداشته باشد چطور میتواند رانندگی کند؟! اصلاً نمیشود رانندگی کرد. رانندگی در شب حتماً چراغ لازم دارد، آن هم چراغهای قوی که جادّه را روشن کند و إلاّ نمیتواند راه برود و چهبسا به درّه سقوط کرده و پرت شود.
راه خدا هم همینطور است؛ طیّ طریق خدا هم احتیاج به نور دارد؛ یعنی باید وجود انسان منوّر به نور توحید و بصیرت إلهی شود، تا بتواند طیّ طریق کند، تا بتواند در صراط مستقیم قدم بردارد، تا او را به مقصود برساند و إلاّ در درّه افتاده و یا مسیری بر خلاف مسیر مقرّر و معهود إلی الله را سیر میکند.
همانطور که در طیّ طریق دنیا نور لازم است و بدون نور نمیتوان حرکت کرد، در طریق توحید نیز نور لازم است!
نور در مقابل ظلمت و تاریکی است، نور در مقابل نفس و تخیّلات و توهّمات نفسانی است؛ اینها همه ظلمت است؛ اللَهُ وَلِیُّ الَّذِینَ ءَامَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَآؤهُمُ الطَّغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَتِ. [۲] «خداوند ولیّ آن افرادی است که ایمان آوردهاند. خدا ایشان را از ظلمات خارج نموده و به عالم نور میآورد. أمّا آنها که کافر شدهاند اولیائشان طاغوت است. این طواغیت ایشان را از نور به ظلمات خارج میکنند.» یعنی اگر اینها نوری هم داشته باشند که همان نور فطرت اوّلیهشان باشد یا نوری که در اثر ایمان بهدست آورده و بعد کافر شدند، آن نور سلب شده و وارد ظلمت میشوند.
شخصیکه وارد ظلمت شده چهبسا طیّ طریق هم میکند، أمّا راهی که میرود عَن بصیرةٍ نیست، بهسوی خدا نیست؛ راهی مخوف است در ظلمات و تاریکی.
ترسم نرسی به کعبه ای أعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است
یک راه دیگر است. خودش هم واقعاً خیال میکند در نور حرکت میکند، فکر میکند خوابها و مکاشفاتش بسیار عالیست، ولی در ظلمات است و خودش نمیفهمد.
یکی از رفقای سابق که خدمت مرحوم آیهالله أنصاری رضواناللهتعالیعلیه میرسید، سیّد خیلی خوبی بود که با آقای مهدوینیا رفاقت بسیار صمیمی داشتند؛ مثل یک روح در دو جسد بودند. أمّا به قول مرحوم والد معظّم رضواناللهتعالیعلیه شیاطین ایشان را ربودند.
از بس شیاطین او را وسوسه کردند راهش عوض شد و دائماً مکاشفه داشت و امام زمان علیهالسّلام را میدید و میگفت: من تمام کارهائی که انجام میدهم به دستور حضرت است ـ خدا رحمتش کند ـ این بنده خدا در اواخر عمر نمازش ترک میشد؛ آیا میشود انسان در مکاشفه امام زمان حقیقی را ببیند و نمازش ترک شود؟ اصلاً چنین چیزی امکانپذیر نیست.
البتّه بعد از اینکه از دنیا رفته بود همین سیّد را در خواب میبینند؛ برادر مکرّم جناب آقای مهدوینیا این خواب را بعد از وفات ایشان برای من نقل کردند که: ایشان در عالم خواب گفته بود: به من دو درجه دادند: یکی بهخاطر سیادت و دیگری بهخاطر صدقی که داشتم، یعنی مورد غفران پروردگار واقع شد. چون خیلی پاک بود و صدق داشت و این اذیّت و آزارهای شیاطین إنسی بهواسطه إلقاء شبهات افرادی بود که در غیرطریق حق بوده و او را کشیدند و بردند.
آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: اگر او را نبرده بودند و اگر شیطنت شیاطین نبود آسیّد جلال به مقامات عالی رسیده بود؛ اینقدر پاک بود و نورانیّت داشت!
قضیّه چیست؟ قضیّه ایناستکه: راه، راه نور است و راه ظلمت نیست. اگر در نور نرود وارد ظلمت میشود؛ یعنی وارد در نفس و تمایلات نفسانی میگردد و آنوقت خوابی که میبیند حتّی وقتی خواب و مکاشفه امام زمان را میبینند نفسانی است، امام زمان خیالی است، نه امام زمان حقیقی.
آن کسیکه امام زمان را میبیند و با آن حضرت معیّت دارد و أعمالش بر اساس رضای امام زمان است، از آن شخص ترک أولی هم سر نمیزند، چه برسد به اینکه خدای نکرده نمازش ترک شود و یا خلاف کند و اگر چنین نبود معلوم میشود آن امام زمانی که میبیند امام زمان خیالی و نفسانی است.
یکی دیگر از افرادیکه در سیر و سلوک بوده و بعد در مسیر خلاف واقع شد او هم دائمالمکاشفه بود و میگفت: من از امام زمان دستور میگیرم! آقا فرمودند: این امام زمان نیست، این نفس تو است؛ اینها همه باطل است. کسیکه امام زمان علیهالسّلام را حقیقةً میبیند در حیطه نور و در جادّه مستقیم حرکت میکند، نه در ظلمات نفس أمّاره؛ امام زمانی که ساخته و پرداخته نفس باشد او امام زمان نیست.
دیروز بحارالأنوار قسمت فتن و حوادث بعد از حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را مطالعه میکردم. در وقایع پس از قتل عثمان این مطلب را روایت کرده بود که: بعد از جنگ جمل، أمیرالمؤمنین علیهالسّلام از کنار شخصی عبور فرمودند درحالیکه مشغول وضوگرفتن بود؛ به او فرمودند: وضویت را کامل بگیر!
رو کرد به أمیرالمؤمنین و گفت: یا أمیرالمؤمنین! دیروز مردمانی را کُشتی که شهادتین میگفتند و نماز میخواندند و وضوء خود را نیز کامل میگرفتند. (منظورش أهل بصره بودند که در جنگ جمل همراه عایشه، فدائی او بوده و از او دفاع میکردند و او را بر شتر سوار نمودند و در بحبوحه جنگ به دستور أمیرالمؤنین شتر عایشه پی شد و لذا این جنگ را «جمل» مینامند.)
حضرت فرمودند: بله همینطور است. چرا به یاری آنها نیامدی؟
گفت: من آماده جنگ شده و در راه بودم، میخواستم بیایم و یقین داشتم که اُمّالمؤنین عایشه حقّ است و تخلّف از لشکر او کفر میباشد. ولی همینکه به منطقه خُرَیبه رسیدم منادی ندا کرد که: القاتِلُ و المَقتولُ فی النّار! «کُشنده و کشتهشده هر دو در جهنّماند!» من منصرف شدم و برگشتم.
روز دوّم دوباره تصمیم گرفتم که در جنگ شرکت کنم و اعتقادم این بود که اُمّالمؤنین عایشه حقّ است، باز حرکت کردم که بیایم که منادی ندا کرد که: القاتِلُ و المَقتولُ کِلاهُما فی النّار. «کشنده و کشتهشده هر دو در آتش جهنّماند.»
حضرت فرمودند: میدانی این منادی که بود؟ ذاکَ أَخوکَ إبْلیسُ. «آن برادرت إبلیس بود.» شیطان را برادر او شمردند؛ یعنی راه تو کج است و در ظلمات سیر میکنی، تو عقد اُخوّت با شیطان خواندهای! حالا هزار جور مکاشفه هم ببینی ظلمات است. حضرت به او برادر إبلیس گفتند و نتوانستند بگویند که: تو خودت إبلیس بلکه معلّم إبلیسی! کسیکه در مقابل أمیرالمؤنین قرار بگیرد و اشکالتراشی کند ظلمات است، حقیقت إبلیس است، بالاتر از برادر إبلیس!
بعد حضرت فرمودند: شیطان هم به تو راست گفته است که: القاتِلُ و المَقتولُ کِلاهُما فی النّارِ. «کشنده و کشتهشده هر دو در آتشند.» أمّا مرادش، قاتل و مقتول از لشکریان عایشه بود؛ یعنی چه آنهائی که میکشند و کشته نمیشوند و چه آنهائی که کشته میشوند مثل طلحه و زبیر. [۳]
این شخص معلوم است که برای خود شأن و منزلتی معتقد است که جسارت کرده و به حضرت اعتراض میکند؛ أمّا حقّانیت یا عدم حقّانیت این مکاشفه که دیده را شاه أولیاء میفهمد، نه او. آن را أمیرالمؤمنین میفهمند که نور محض و معدن نور است، نه تو که عینکی کج و خراب و ظلمانی زدهای و چنین راه میروی و حتّی جلوی پایت را نمیبینی؛ أمثال این شخص کورند و دید ندارند، حالا هرچه هم نماز بخوانند و روزه بگیرند ظلمات است، حتّی اگر بهقدر حضرت نوح هم عمر کنند.
رَمَد دارد دو چشم أهل ظاهر
که از ظاهر نبیند جز مَظاهر
(گلشنراز، ص۲۰.)
چشمی که رمد دارد نمیتواند حق را ببیند؛ درصورتی انسان میتواند حق را ببیند و آن را تشخیص دهد که خودش را وارد نور کند و از ظلمات و هواهای نفس و از توهّمات و تخیّلات نفس بیرون بیاورد.
انسان اگر تقوای اوّلین و آخرین را هم داشته باشد تا مادامی که در نفس است آن تقوی ظاهری است و پشیزی ارزش ندارد، بلکه تمام آن وبالش میشود.
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش
(دیوانحافظ، ص۲۱۷، غزل ۲۸۶.)
باید امرش را به خدا بسپارد، به خدا توکّل کند، به او تکیه کند تا کسب نور کند. انسان تا کسب نور نکرده قدم از قدم نمیتواند بردارد. به شما قول میدهم که اگر صدهزار سال هم راه برود در ظلمات راه رفته است! باید خودش را از ظلمات و از نفس بیرون بکشد. با چه چیزی؟ با تضرّع، با گریه، با نالهکردن، با از حول و قوّه خود بیرونآمدن و خود را در حول و قوّه إلهی واردکردن، با بیرونآمدن از نفس و از أمیال نفسانی و خود را بالمعنی الحقیقی در راه خدا واردکردن و إلاّ در ظلمات است، هزار مکاشفه هم اگر ببیند؛ نه اینکه راه نرود، راه میرود، أمّا در ظلمات حرکت میکند.
اللَهُ وَلِیُّ الَّذِینَ ءَامَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَتِ إِلَی النُّورِ. باید از ظلمات به نور رفت. رَبَّنَآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا. بهشتیها به خداوند در روز قیامت میگویند: «خدایا! نور ما را تمام کن.» این یک ذرّه نوری که داریم این نور را بیشتر کن تا به کارخانه نور برسیم، به خودت برسیم؛ کارخانه نور همان توحید است.
در مناجات شعبانیّه میخوانیم: أَنِرْ أَبْصارَ قُلوبِنا بِضِیآءِ نَظَرِها إلَیکَ. «خدایا! دیدگان قلوب ما را نور بده با پرتو نظر بهسوی خودت.» حَتَّی تَخرِقَ أَبْصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ. «تا اینکه چشمهای قلبها حجب نورانی را پاره کند.» نه حجب ظلمانی را.
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است
(دیوانحافظ، ص۱۶۴، غزل ۳۶۵.)
فَتَصِلَ إلَی مَعدِنِ العَظَمَةِ. [۴] «تا برسد به معدن عظمت.» معدن عظمت همان توحید و همان کارخانه نور است، به آن کارخانه برسد، به اللَهُ نُورُ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ برسد.
این دعای بهشتیان باید دعای ما باشد: رَبَّنَآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا. «خدایا نور ما را کامل کن.» یک چشمبههمزدن و یک لحظه غفلت در راه خدا انسان را ساقط کرده و میاندازد به جائی که از أمیرالمؤمنین که شاه أولیاء است اشکال میگیرد.
گروهی از أهل یمن خدمت رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم رسیدند. وقتی وارد شدند حضرت فرمودند: ایشان قومی هستند که دلهایشان نرم و ایمانشان محکم و استوار است و از میان آنها منصور با
هفتادهزار سپاه قیام کرده و جانشین من و جانشین وصیّ مرا یاری مینماید.
عرض کردند: ای رسول خدا! وصیّ شما کیست؟ حضرت فرمودند: همان کسیکه خداوند عزّوجلّ به شما دستور داده است که به ریسمان محکم او چنگ زنید و فرموده است: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَهِ جَمِیعًا وَ لاَتَفَرَّقُوا. [۵] عرض کردند: ای رسول خدا! برای ما بیان فرمائید که این ریسمان چیست؟ فرمودند: همان کلام خداوند است که فرمود: إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ. [۶] ریسمان از طرف خدا کتاب اوست و ریسمانی که از مردم است وصیّ من است.
م
عرض کردند: ای رسول خدا! وصیّ شما کیست؟ حضرت فرمودند: همان کسیکه خدا درباره او میفرماید: أَنتَقُولَ نَفْسٌ یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطْتُ فِی جَنبِ اللَهِ. [۷] عرض کردند: ای رسول خدا! مقصود از جنب خدا چیست؟ فرمودند: همانکه خداوند دربارهاش میفرماید: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً. [۸] او پس از من، وصیّ من و راه بهسوی من است.
عرض کردند: ای رسول خدا! به خدائی که حقّاً تو را به پیامبری مبعوث کرد قَسمت میدهیم که وصیّ خود را به ما نشان بده که مشتاق دیدار او شدهایم!
حضرت فرمودند: هُوَ الَّذی جَعَلَهُ اللَهُ ءَایَةً لِلمُؤِنینَ المُتَوَسِّمینَ، فَإن نَظَرْتُم إلَیهِ نَظَرَ مَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ، عَرَفْتُم أَنّهُ وَصیّی کَما عَرَفْتُم أَنّی نَبیُّکُم. فَتَخَلَّلوا الصُّفوفَ و تَصَفَّحوا الوُجوهَ فَمَن أَهْوَتْ إلَیهِ قُلوبُکُم فَإنّهُ هُوَ، لِأَنّ اللَهَ عَزَّوجَلَّ یَقولُ فی کِتابِهِ: فَاجْعَلْ أَفْنءِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ، [۹] أَی إلَیهِ و إلَی ذُرّیَّتِهِ عَلَیهِمُالسّلامُ.
«او همان است که خداوند او را برای مؤنین زیرک و علامتبین، نشانه قرار داده است. پس اگر شما همچون کسیکه دارای إدراک و تعقّل است و یا گوش فرا داده و حاضر و ناظر میباشد، به چهره او بنگرید، خواهید فهمید که او وصیّ من است؛ همچنانکه فهمیدید من پیامبر شما هستم.
اکنون به میان صفها بروید و چهرهها را بنگرید! پس هر آنکس که دلهای شما بهسوی او متمایل شد و محبّتش در قلوب شما جای گرفت، همان وصیّ من است، زیرا خدای عزّوجلّ در کتابش میفرماید: پس دلهای گروهی از مردم را بهسوی آنان متمایل کن! یعنی بهسوی اسماعیل و خاندان او علیهمالسّلام.»
راوی میگوید: أبوعامر أشعری از بین أشعریها و أبوغِرّه خَولانی از خولانیها و ظَبیان و عثمانبنقیس از بنیقیس و عُرنه دَوسی از دوسیها، و لاحقبنعِلاقه برخاستند و به میان صفها رفته و به بررسی چهرهها پرداختند و دست أمیرالمؤنین علیهالسّلام را گرفته و گفتند: ای رسول خدا! دلهای ما بهسوی این شخص متمایل شد.
حضرت فرمودند: شما برگزیدگان خدائید! چون وصیّ رسول خدا را پیش از آنکه به شما معرّفی شود شناختید. چگونه فهمیدید که او وصیّ من است؟
همگی درحالیکه با صدای بلند میگریستند عرض کردند: ای رسول خدا! ما به مردم که نگاه میکردیم هیچ اشتیاقی نسبت به آنها در دلهای خود نیافتیم، ولی وقتی او را دیدیم دلهایمان لرزید و سپس اطمینان یافته و آرام شدیم و جگرهایمان لبریز از غم و اندوه شد و اشک از دیدگانمان سرازیر شد، آنگاه حرارت درونمان فرو نشست و شرح صدر پیدا کرده و آنچنان با وی مأنوس شدیم که گوئی او پدر ما و ما فرزندان او بودیم.
پیغمبر أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: وَ مَایَعْلَمُ تَأْوِیلَهُو إِلاَّ اللَهُ وَ الرَّ سِخُونَ فِی الْعِلْمِ. [۱۰] شما بهواسطه جایگاه بسیار نیکوئی که از جانب خداوند برای شما در نظر گرفته شده است، ملحق به راسخون هستید و از آتش دور شدهاید.
راوی میگوید: این گروه همراه أمیرالمؤنین علیهالسّلام باقی ماندند و در جنگ جمل و صفّین در رکاب حضرت حاضر شده و در جنگ صفّین شهید شدند. پیغمبر أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم پیشاپیش به آنان مژده بهشت داده و به ایشان خبر داده بودند که در رکاب أمیرالمؤنین علیهالسّلام به شهادت خواهند رسید. [۱۱]
بله، آنها بالاتّفاق دستشان را روی أمیرالمؤنین علیهالسّلام گذاشتند، چرا؟ چون با صدق آمدند، با نیّت پاک آمدند، خدا هم نور فطرت را در قلبشان قرار داد و دیگر احتیاجی به برهان و دلیل ندارد.
مولیالموحّدین أمیرالمؤنین، شاه أولیاء است! نوری که أمیرالمؤنین علیهالسّلام دارد چه کسی دارد؟ صاحب لوای حمد است؛ در روز قیامت رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم لوای حمد را به أمیرالمؤنین میدهند.
باید در طیّ طریق حواسمان جمع باشد، به او توکّل کنیم و از خودمان مایه نگذاریم، نفس ظلمات است! باید نفس و بافتههای نفس را دور ریخت و از او مدد گرفت.
این نوری که خدا داده، این رشته ارتباطی که به کارخانه متّصل است، گرچه ضعیف و باریک باشد، قطعش نکنیم، بلکه با توکّل و تضرّع و با بکاء و گریه تشدیدش نمائیم. خدایا! نورمان را زیاد کن؛ رَبَّنآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا.
این دعائی که خداوند در قرآن از زبان أهل بهشت نقل میکند و میفرماید: مؤنین در آن عالم از خدا درخواست میکنند: «خدایا نور ما را کامل کن.» این صرف حکایت نیست؛ بلکه خدا میخواهد بفرماید: شما هم که در حال حیاتید همین مطلب را از خداوند تقاضا کنید و إلاّ اگر طلب نکنید و خدا نور را زیاد نکند، به مطلوب نخواهید رسید.
خدا پیش نیاورد که این نور به جای اینکه زیاد شود، آن سوسوی نور هم که دارد، کمکم بهواسطه عدم توکّل و عدم تضرّع و نالهنکردن خاموش شود.
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش
تکیه بر عبادات و حالات و تکیه بر درک محضر اولیاء إلهی خطاست. اینها اصلاً ارزشی ندارد؛ آنوقت قابل ارزش و قیمت است که عبادات و حالات موجب مزید خضوع و خشوع و ذلّت در مقابل پروردگار شود.
آنقدر انسانها بودند که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را دیده بلکه با حضرت مدّتها همنشین بودند، ولی عاقبتبهخیر نشدند. این امور ملاک نیست؛ آنچه ملاک است اطاعت از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و بهکاربستن دستورالعملهای آن حضرت است.
آنچه اصل است نفس را تخلیهکردن و آن را زمینزدن و پا روی آن گذاشتن است تا انسان بتواند وارد در نور شود و إلاّ تا مادامی که انسان نفس دارد و برای آن اهمّیت و موضوعیّت قائل است و تا مادامی که وارد ظلمات است، نمیتواند در مسیر نور قدم بردارد، چه رسد به اینکه به حضرت حق برسد؛ هزار مکاشفه هم که ببیند فاقد ارزش است.
باید با نیّات صادقه و قلوب طاهره از خدا طلب کنیم که: خدایا! ما را آنی به خود وامگذار، ما را از شرّ نفسمان مصون و مأمون بدار و خودت دستگیری کن تا راه تو را با سلامت و سعادت و در نور طی کنیم. اللهمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرضَی و جَنِّبْنا عَمّا یُسخِطُکَ و تَنهَی.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
۱. قسمتی از آیه ۸، از سوره ۶۶: التّحریم. «پروردگارا! نور ما را برای ما کامل بگردان.»
۲. قسمتی از آیه ۲۵۷، از سوره ۲: البقرة.
۳. بحارالأنوار، ج۳۲، ص۲۲۵ و ۲۲۶.
۴. إقبالالأعمال، ج۳، ص۲۹۹.
۵. صدر آیه ۱۰۳، از سوره ۳: ءَالعمران؛ «همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.»
۶. قسمتی از آیه ۱۱۲، از سوره ۳: ءَالعمران؛ «هرکجا یافت شوند، مُهر خواری و ذلّت بر آنان زده میشود مگر آنکه به ریسمانی از جانب خدا و ریسمانی از مردم چنگ زنند.»
۷. قسمتی از آیه ۵۶، از سوره ۳۹: الزّمر؛ «بترسید از آن روزی که یکی از شما بگوید: ای حسرت و ندامت بر من! بخاطر کوتاهیهائی که در ارتباط با خدا مرتکب شدم.»
۸. آیه ۲۷، از سوره ۲۵: الفرقان؛ «روزی که ستمگر دست خود را به دندان گزیده و میگوید: ای کاش با پیغمبر خدا، راهی بهسوی حق برگرفته بودم.»
۹. قسمتی از آیه ۳۷، از سوره ۱۴: إبراهیم.
۱۰. قسمتی از آیه ۷، از سوره ۳: ءَالعمران؛ «و تأویل قرآن را بجز خداوند و استواران و ثابتقدمان در علم کسی نمیداند.»
۱۱. الغیبة نعمانی، ص۳۹ تا ۴۱.