کتاب جذبه عشق - راههای تحصیل و تقویت محبّت خداوند - راه سوّم: تهذیب نفس و مراقبه - آثار تطهیر سرّ.
کسی که قلبش گواهی میدهد که در عالم بیش از یک وجود نیست، چنین کسی سزاوار مناجات پروردگار است. انسان اگر جایگاه حقیقی خود را در عالم بشناسد، خواهد فهیمد که راهی جز تطهیر سرّ و دستیابی به أعلی درجات طهارت باطنی نخواهد داشت.
تو مغز عالمی زان در میانی
بدان خود را که تو جان جهانی
(گلشنراز، ص۳۴.)
یعنی ای انسان تو حقیقت عالم هستی! خدا تمام موجودات را مُسخَّر تو کرده است؛ تو خلیفةُ اللهی!
وَ تَزْعُمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغیرٌ
وَ فیکَ انْطَوَی العَالَمُ الأَکْبَرُ[۱]
«آیا تو خیال میکنی تنها یک جرم صغیر و کوچک هستی؟ در حالیکه عالم اکبر در تو منطوی شده است!» تو الآن فقط قوّه هستی، أمّا اگر به فعلیّت برسی چه خواهی شد؟!
اگر به فعلیّت برسی، خلیفه خدا میشوی؛ در حدیث قدسی آمده است که: عَبْدی أَطِعْنی أَجْعَلْکَ مِثْلی؛ أَنَا حَیٌّ لاأَموتُ أَجْعَلُکَ حَیًّا لاتَموتُ، أَنَا غَنِیٌّ لاأَفْتَقِرُ أَجْعَلُکَ غَنِیًّا لاتَفْتَقِرُ، أَنَا مَهْما أَشآءُ یَکونُ أَجْعَلُکَ مَهْما تَشآءُ یَکونُ. [۲]
«ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را همانند خود قرار دهم. من زندهای هستم که هرگز نمیمیرم، تو را هم زندهای میگردانم که موت او را در بر نخواهد
گرفت. من بینیازی هستم که هرگز نیازمند نخواهم شد، تو را نیز بینیازی قرار میدهم که هیچگاه فقیر نشوی. من هرچه را اراده کنم محقّق میشود، به تو نیز قدرتی میدهم که هروقت چیزی را بخواهی تحقّق یابد.»
یعنی همانطور که خداوند، إِنَّمَآ أَمْرُهُو إِذَآ أَرَادَ شَیْئًا أَنیَقُولَ لَهُو کُن فَیَکُونُ[۳] است، بنده خدا هم که به وسیله مجاهده و مراقبه و اطاعت از پروردگار از قوّه به در آمده و به فعلیّت رسیده است، به صرف اراده، خواستهاش محقَّق خواهد شد؛ مَظهر اسماء إلهی میشود و بإذن الله در این عالَم کار خدائی میکند.
مرحوم علاّمه والد رضواناللهتعالیعلیه در کتاب شریف معادشناسی میفرمایند:
چندین نفر از رفقا و دوستان نجفی ما از یکی از بزرگان علمی و مدرّسین نجف أشرف نقل کردند که او میگفت: من درباره مرحوم استاد العلماء العامِلین و قُدوَة أهل الحقّ و الیقین و السّید الأعظم و السّند الأفخم و طَود أسرار ربِّ العالمین آقای حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبائی رضواناللهعلیه و مطالبی که از ایشان أحیاناً نقل میشد و احوالاتی که بگوش میرسید در شک بودم. با خود میگفتم: آیا این مطالبی که اینها دارند درست است یا نه؟ این شاگردانی که تربیت میکنند و دارای چنین و چنان از حالات و ملکات و کمالاتی میگردند راست است یا تخیّل؟
مدّتها با خود در این موضوع حدیث نفس میکردم و کسی هم از نیّت من خبری نداشت. تا یک روز رفتم برای مسجد کوفه برای نماز و عبادت و بهجایآوردن بعضی از اعمالی که برای آن مسجد وارد شده است.
مرحوم قاضی رضواناللهعلیه به مسجد کوفه زیاد میرفتند و برای عبادت در آنجا حجره خاصّی داشتند، و زیاد به این مسجد و مسجد سهله علاقمند بودند و بسیاری از شبها را به عبادت و بیداری در آنها به روز میآوردند.
میگوید: در بیرون مسجد به مرحوم قاضی رحمهاللهعلیه برخورد کردم و سلام کردیم و احوالپرسی از یکدیگر نمودیم و قدری با یکدگر سخن گفتیم تا رسیدیم پشت مسجد، در این حال در پای آن دیوارهای بلندی که دیوارهای مسجد را تشکیل میدهد در طرف قبله در خارج مسجد در بیابان هر دو با هم روی زمین نشستیم تا قدری رفع خستگی کرده و سپس به مسجد برویم.
با هم گرم صحبت شدیم و مرحوم قاضی رحمهاللهعلیه از اسرار و آیات إلهیّه برای ما داستانها بیان میفرمود و از مقام إجلال و عظمت توحید و قدمگذاردن در این راه، و در اینکه یگانه هدف خلقت انسان است، مطالبی را بیان مینمود و شواهدی اقامه مینمود.
من در دل خود با خود حدیث نفس کرده و گفتم: که واقعاً ما در شکّ و شبهه هستیم و نمیدانیم چه خبر است؟ اگر عمر ما به همین منوال بگذرد وای بر ما؛ اگر حقیقتی باشد و به ما نرسد وای بر ما! و از طرفی هم نمیدانیم که واقعاً راست است تا دنبال کنیم.
در این حال مار بزرگی از سوراخ بیرون آمد و در جلوی ما خزیده به موازات دیوار مسجد حرکت کرد. چون در آن نواحی مار بسیار است و غالباً مردم آنها را میبینند ولی تا بحال شنیده نشده است که کسی را گزیده باشند.
همین که مار در مقابل ما رسید و من فیالجمله وحشتی کردم، مرحوم قاضی رحمهاللهعلیه اشارهای به مار کرده و فرمود: مُتْ بِإذْنِ اللهِ! «بمیر به اذن خدا!» مار فوراً در جای خود خشک شد.
مرحوم قاضی رضواناللهعلیه بدون آنکه اعتنائی کند شروع کرد به دنباله صحبت که با هم داشتیم، و سپس برخاستیم رفتیم داخل مسجد. مرحوم قاضی اوّل دو رکعت نماز در میان مسجد گذارده و پس از آن به حجره خود رفتند. و من هم
مقداری از اعمال مسجد را بهجای میآوردم و در نظر داشتم که بعد از بهجاآوردن آن اعمال به نجف أشرف مراجعت کنم.
در بین اعمال ناگاه بخاطرم گذشت که آیا این کاری که این مرد کرد واقعیّت داشت یا چشمبندی بود، مانند سحری که ساحران میکنند؟ خوب است بروم ببینم مار مرده است یا زنده شده و فرار کرده است؟!
این خاطره سخت به من فشار میآورد تا اعمالی که در نظر داشتم به اتمام رسانیدم و فوراً آمدم بیرون مسجد در همان محلّی که با مرحوم قاضی رضوانالله علیه نشسته بودیم، دیدم مار خشک شده و بروی زمین افتاده است؛ پا زدم به آن دیدم ابداً حرکتی ندارد.
بسیار منقلب و شرمنده شدم، برگشتم به مسجد که چند رکعتی دیگر نماز گزارم، نتوانستم؛ و این فکر مرا گرفته بود که واقعاً اگر این مسائل حقّ است، پس چرا ما ابداً بدانها توجّهی نداریم.
مرحوم قاضی رحمهاللهعلیه مدّتی در حجره خود بود و به عبادت مشغول، بعد که بیرون آمد و از مسجد خارج شد برای نجف، من نیز خارج شدم. درِ مسجد کوفه باز به هم برخورد کردیم، آن مرحوم لبخندی بمن زده و فرمود: «خوب آقاجان! امتحان هم کردی، امتحان هم کردی؟»
باری، این عمل بواسطه اسم «المُمیت» پروردگار صورت تحقّق پذیرفته است و بدان قبض روح انجام گرفته است. [۴]
مرحوم آیهالله قاضی یا مرحوم آخوند ملاّحسینقلی همدانی و بطور کلّی تمام اولیاء إلهی در ابتدا که متولّد شدند، مثل سائر نوزادهای دیگر بودند؛ یعنی از نظر قابلیّت مانند دیگران بودند، منتهی این بزرگان قابلیّت خودشان را به فعلیّت
رساندند و با یَقظه و بیداری دل، خود را از غفلت کثرات این عالم خارج کردند.
تو بودی عکس معبود ملائک
از آن گشتی تو مسجود ملائک
تو مغز عالمی زان در میانی
بدان خود را که تو جان جهانی
(گلشنراز، ص۳۴.)
اگر انسان به این معنا واقف شد که خلیفهالله بوده و حقیقةً جانشین خداوند است و حضرت پروردگار، تمام علومش را در کُمون او قرار داده و او میتواند با مجاهده و مراقبه به أعلی درجه علم و معرفت برسد، آن وقت قدر و منزلت خود را دانسته و خود را از غفلت خارج نموده و به عالم یقظه وارد میکند و این یقظه را هم استمرار بخشیده و دائماً مراقب است تا از او تنها افعال و اعمال و اقوال خیر تراوش کند، بلکه مصدر تمام خیرات و نیکیها شود.
مؤمن در اثر به فعلیّت رساندن قوای خود، در کائنات تصرّف میکند، إحیاء نفوس میکند و مانند مرحوم قاضی رضواناللهعلیه واسطه اسم «مُمیت» پروردگار میشود، أمّا تمام افعال او تکویناً و تشریعاً به اذن إلهی خواهد بود؛ مؤمن حقیقی بدون إذن خداوند کاری انجام نمیدهد؛ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ * لاَیَسْبِقُونَهُو بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. [۵] «اینها بندگان إکرامشده پروردگارند و از او سبقت نمیگیرند، بلکه هر آنچه خداوند امر کند، انجام میدهند.»
تمام این کمالات بواسطه عبودیّت و طهارت نفس است که برای انسان حاصل میشود و انسان هم تا در آتش عشق إلهی نسوزد و ناخالصیهای وجود را بواسطه محبّت پروردگار از لوح جان پاک نسازد، به آن مرتبه عالی طهارت باطنیّه و خلوص ذاتی نخواهد رسید.
این معنا با شناخت قدر و منزلت انسان حاصل میشود، چنانکه أمیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: رَحِمَ اللَهُ امْرَأً عَرَفَ قَدْرَهُ. [۶] «خداوند رحمت کند کسی که قدر و منزلت خود را بشناسد.»
اگر کسی قدر خود را شناخته و به این معنا پی ببرد که جان جهان و حقیقت عالم هستی است، آن وقت است که با مراقبه و مجاهده در صدد تحصیل محبّت پروردگار برآمده و نهایةً خود را به مقام آیتیّت عُظمای إلهی میرساند؛ یعنی میتواند بزرگترین آیه پروردگار بشود. بزرگترین آیه پروردگار کیست؟ (ادامه: معنای آیت الله العظمی)