راههای تحصیل و تقویت محبّت خداوند

کتاب جذبه عشق - راههای تحصیل و تقویت محبّت خداوند.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم

از ضرورت تحصیل محبّت سخن گفتیم و گوشه‌ای از حال عاشقان خداوند را نیز بیان کردیم. اکنون باید ببنیم چه کنیم تا عمرمان تباه نشود؟ چه کنیم که بذر محبّت خدا در دلمان جوانه بزند و آن‌قدر رشد کند که تمام جان و قلب ما را فرابگیرد؟!

آیا به صِرف دم‌زدن از محبّت و خواندن اشعار عرفانی این محبّت حاصل می‌شود؟ آیا به صرف دعاکردن خود ما یا دیگران این محبّت حاصل می‌گردد؟ آیا اگر اولیاء إلهی دست به دعا بردارند و انسان برای حصول این معنا دست به دامان خوبان و مقرَّبان شود کار تمام است؟

حقیقت این‌است‌که: تحصیل عشق إلهی جز با عمل و مراقبه و مجاهده و ریاضت ممکن نیست؛ اگر با دعای اولیاء إلهی این امر محقّق می‌شد، حتماً مرحوم قاضی رضوان‌الله‌علیه برای شاگردانشان دعا می‌کردند تا قلبشان از محبّت إلهی پر شود و همه شاگردانشان با دعای ایشان به مقصد می‌رسیدند! ولی اینطور نبوده و نیست؛ این راه نیاز به مجاهده و مراقبه دارد.

البتّه ایشان و همه اولیاء إلهی برای هدایت و موفّقیت سالکان راه خدا و مؤمنین دعا می‌کنند، أمّا اینکه بخواهند با تصرّف یا اموری از این قبیل کسی را عاشق خداوند کرده و از خودشان مایه بگذارند و دست به آن دعاهائی بردارند که حتماً مستجاب می‌شود، چنین نبوده است؛ زیرا اولیاء إلهی بندگان مطیع محض خداوند هستند و در مقابل اراده او از خود هیچ اراده‌ای ندارد؛ لاَیَسْبِقُونَهُو بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. [۱]

در سفر اخیری که خدمت مرحوم آقای حدّاد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه بودیم خدمت ایشان عرض کردم: یکی از دوستان علاقه خاصّی به رفیق خودش پیدا کرده است. ایشان فرمودند: «علاقه به رفیق دو قسم است: یا علاقه‌ای نفسانی است که مطلوب نیست یا علاقه‌ای إلهی است. علامت علاقه إلهی هم این‌است‌که وقتی این شخص پیش رفیق خود می‌نشیند به یاد خداوند بیافتد و مجالست با رفیق و محبّت او برای شخص زمینه‌ساز ذکر إلهی و نورانیّت باشد، این علاقه خوب و مطلوب است. أمّا اگر علاقه بین این دو نفر از قسم علاقه نفسانی باشد باید زائل شود.»

خدمتشان عرض شد: شما دعا کنید و اراده بفرمائید تا مشکل این شخص حل شود، فرمودند: «من می‌توانم این علاقه را زائل کنم ولی این کار را نمی‌کنم، چون رضای خدا نیست و آن سیر طبیعی که خداوند قرار داده است باید طی شود که اگر آن مسیر طی شود بهتر خواهد بود.»

یعنی اراده إلهی به این تعلّق گرفته است که این شخص اگر علاقه نفسانی دارد با مجاهده و ریاضت، این محبّت را از خود زائل کند و اگر محبّت إلهی دارد مجاهده کند و از خدا بخواهد تا این محبّت را در جان او شعله‌ورتر کند. چه شیرین است که انسان نزد رفیقش بنشیند و یاد خدا کند و به یاد خدا باشد!

چو با حبیب نشینی و باده پیمائی

به یاد آر محبّان باد پیما را

(دیوان‌حافظ، ص۵، غزل ۹.)

محبتّی که برای خداست و خداوند در دل مؤمنین قرار داده کیمیاست و حقیقةً ارزشمند است و لذا در کتب روائی روایات بسیاری در فضائل «المُتَحابّونَ فی الله» بیان شده است. [۲]

در هر حال این راه، راه مجاهده است؛ نمی‌شود بدون عمل این محبّت را حاصل کرد! نمی‌شود تنها به دعای اولیاء خدا دل بست؛ ولیّ خدا هیچ کاری بدون اذن خداوند انجام نمی‌دهد و سنّت إلهی هم به این تعلّق گرفته است که عموم مؤمنین با ریاضت و مجاهده تحصیل محبّت نمایند. پس باید دامن همّت را بالا زده و برای تحصیل محبّت تلاش کرد، أمّا این فریده دهر و دُرّ ثمین عشق از چه راهی بدست آمده و طُرق تحصیل این محبّت چیست؟

می‌توان گفت: در مجموع سه راه برای تحصیل عشق به خداوند متعال وجود دارد که در میان این سه راه، یک راه اصلی و اساسی بوده و آن دو راه دیگر در حُکم مُعِدّ و مُمِد می‌باشند و به تنهائی کاری را پیش نخواهند برد. إن‌شاءالله در ابتدا به توضیح دو راه فرعی پرداخته و نکات آن را به اختصار بیان می‌کنیم و سپس بحث خود را بعَونِ اللهِ و مَنِّه معطوف راه اصلی خواهیم نمود.

راه اوّل: یادکردن نعمتها و اوصاف جمالی خداوند

انسان فطرةً و ذاتاً محبّ جمال و کمال بوده و خوبیها را دوست می‌دارد و اگر خوبی و جمال را در کسی یا چیزی بیابد، بالعَرَض و بالتَّبَع به آن چیز و آن شخص هم محبّت می‌ورزد.

مثلاً اگر کسی همیشه به شما احسان کرده و در مشکلات کمک نماید، شما چون احسان و لطف او را دوست دارید، تدریجاً خود او را هم دوست خواهید داشت، و اگر کسی صاحب جمال و زیبائی باشد، شما چون زیبائی را دوست دارید، به آن شخص زیباصورت هم به جهت جمالش محبّت می‌ورزید.

ولی باید دانست که هیچکدام از این محبّتها، محبّت حقیقی نیست؛ یعنی شما آن شخص و آن نفس را حقیقةً دوست ندارید، بلکه جمالش را دوست دارید و اگر آن جمال در اثر حادثه‌ای از بین برود آن محبّت نیز زائل می‌گردد؛ چنانکه اگر آن کسی که همیشه به شما احسان و نیکی می‌کرد، به دلیلی این کمک و احسان او منقطع شود، تدریجاً محبّت او هم از قلب شما بیرون خواهد رفت.

به قول جناب ملاّی رومی رحمه‌الله‌علیه:

چونک زشت و ناخوش و رخ زرد شد

اندک اندک در دل او سرد شد

عشقهائی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

(دیوان‌حافظ، ص۵، غزل ۹.)

آری! هرچند میان این قبیل محبّتها و محبّت و عشق حقیقی به خداوند متعال فاصله زیادی است، أمّا سالک می‌تواند با ذکر احسان و نعمتهای بی‌شمار پروردگار و اسماء جمالی حضرتش؛ همچون رحمت و مغفرت و لطف و إکرام، اوّلین جوانه‌های محبّت به خداوند را در دل خود ایجاد نماید؛ بطوری که سالک نعمتهای إلهی را در طول شبانه‌روز مدّ نظر قرار داده و همواره به یاد داشته باشد که تمام این نعمتها از جانب خداوند متعال است و بس.

مثلاً وقتی سر سفره می‌نشیند توجّه داشته باشد که الآن بر سر سفره إنعام پروردگار نشسته و غذائی که در دهان می‌گذارد عطیّه و هدیه‌ای از جانب خداوند مهربان و رحیم است که از سر لطفش به او روزی کرده است و وقتی سر بر بالش

می‌گذارد تا بخوابد توجّه کند که این بستر نرم را خداوند برای او گسترانده و او در تمام این احوال، میهمان سفره خداوند است.

اگر سالک سعی کند که تمام نعمتها را به دیده توحیدی بنگرد و در همه جا و همه حال خدا را در جمیع خوبیها حاضر ببیند، آهسته‌آهسته محبّت خداوند در قلبش قوی شده و با خداوند رحمنِ رحیمِ رؤوفِ رزّاقِ منّان انس می‌گیرد.

در بحارالأنوار در باب حُبّ الله تعالی، از امام باقر علیه‌السّلام روایت می‌کند که:

قال رَسولُ اللَهِ صَلَّی‌اللَهُ‌عَلَیهِ‌وَءَالِهِ‌وَسَلَّمَ لِلنّاسِ وَ هُمْ مُجْتَمِعونَ عِندَهُ: أَحِبّوا اللَهَ لِما یَغْذوکُمْ بِهِ مِنْ نِعَمِهِ، وَ أَحِبّونی لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَحِبّوا قَرابَتی لی. [۳]

«رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم به مردم که نزد آن حضرت جمع شده بودند فرمود: خداوند را بخاطر روزیهائی که به شما عطا می‌نماید دوست داشته باشید، و مرا بخاطر خداوند عزّوجل، و اهل بیت و خویشان مرا به خاطر من.»

و در حدیث دیگری در همین باب از آن حضرت آورده است که:

أَوْحَی اللَهُ تَعالَی إلَی موسَی عَلَیهِ‌السَّلامُ: أَحْبِبْنی وَ حَبِّبْنی إلَی خَلْقی. قالَ موسَی: یا رَبِّ إنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ أَحَبَّ إلَیَّ مِنْکَ فَکَیْفَ لی بِقُلوبِ العِبادِ؟ فَأَوْحَی اللَهُ إلَیْهِ: فَذَکِّرْهُمْ نِعْمَتِی وَ ءَالآئی؛ فَإنَّهُمْ لایَذْکُرونَ مِنّی إلاّ خَیْرًا. [۴]

«خداوند به حضرت موسی کلیم‌الله وحی فرستاد که: مرا دوست بدار و در نزد بندگانم نیز مرا محبوب نما! موسی علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السّلام عرض کرد: خداوندا خودت می‌دانی کسی محبوب‌تر از تو برای من وجود ندارد ولی نمی‌دانم با دلهای بندگانت چه کنم و چگونه تو را نزد آنها محبوب گردانم؟ خداوند فرمود: نعمتهای مرا برایشان بیان کن و به یادشان آور، چرا که بندگانم از من جز خوبی و نیکوئی به یاد نمی‌آورند.»

این طریقه برای تحصیل اوّلیّه محبّت طریقه مطلوبی است، ولی آنچه سالک به دنبال آنست، یعنی عشقی که وجود مجازی را سوزانده و انسان را به عبودیّت مطلقه برساند، با این محبّتهای جزئی تحصیل نمی‌شود؛ در حقیقت کسی که خدا را به جهت نعمتها و الطافش دوست دارد، خودِ خداوند را دوست نداشته و بالعَرَض و المجاز محبّتش به خداوند تعلّق گرفته است.

اولیاء إلهی اوّلاً و بالذّات خدا را دوست می‌دارند و به جهت محبّت به خداوند، همه مظاهر او را نیز دوست داشته و عشق و محبّتشان به موجودات عالم، از محبّتشان به خداوند متعال می‌جوشد و سپس به کثرات ساری و جاری می‌شود، چون می‌دانند که کثرات برای خود چیزی ندارند تا بخواهد آن چیز متعلَّق محبّت قرار بگیرد.

تمام خیرات و خوبیهای عالم از آنِ پروردگار است و در دید اولیاء إلهی، تمام محاسن و زیبائیهائی که در مظاهر امکانیِ عالم مشاهده می‌شود، تنها واسطه ازدیاد محبّت به منشأ خیرات، یعنی خداوند است و نه چیز دیگر. محبّت مقرّبان در وهله اوّل به وجود مطلق تعلّق می‌گیرد و بعد از آن، به کثرت و تعیّن نظر می‌نمایند؛ چنانکه جناب سعدی در بیان حال ایشان سروده است:

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

(کلّیات‌سعدی، غزلیّات، ص۲۴۹.)

از این رو همیشه به این معنی توجّه دارند که همه نعمتها از جانب خداوند است و همیشه وحدت را در کثرت مشاهده می‌نمایند، ولی وحدت را اصل و کثرت را فرع می‌دانند، نه بالعکس.

علی أیّ حالٍ، این روش برای آغاز راه سلوک و افرادی که می‌خواهند تازه با محبّت خدا آشنا شوند بیشتر مفید است و می‌توان از روایاتی که سابقاً گذشت هم این معنا را استفاده نمود، چون ظاهر این روایات درباره افرادی است که اصلاً محبّت به خداوند ندارند و برای همین خداوند به حضرت موسی فرمود: من را در نزد بندگانم محبوب نما و محبّت من را در قلب ایشان ایجاد کن.

البتّه خوب است که سالک در طول سیر نیز همیشه از این طریقه برای ازدیاد محبّت استفاده نموده و همواره نعمتهای إلهی را به یاد داشته باشد و اوصاف جمال إلهی را مدّ نظر قرار دهد.

راه دوّم: زنده نگهداشتن محبّت در قلب

هریک از مؤمنین و سالکان إلی الله در قلب خود بهره‌ای از محبّت خداوند متعال دارند و گهگاهی که عبادات یا بروز ابتلائات، انسان را از عالم کثرت منصرف می‌نماید، نسیمی از عالم قدس وزیده و این محبّت ظهور یافته و زنده می‌شود، ولی متأسّفانه بدلیل انغمار در عالم کثرت این نور به خاموشی گرائیده و محبّت سالک به وادی نسیان سپرده می‌شود.

عشق به پروردگار بسان آتشی است که در زغالی افتاده و اگر در معرض وزش باد قرار بگیرد، کم‌کم شعله‌ور شده و فروزان می‌گردد، ولی اگر روی آن را خاکستر بپوشاند، این آتش نیز آهسته آهسته خاموش خواهد شد. از این رو سالک إلی الله باید دقت نماید که این محبّت را همیشه در قلبش زنده نگه دارد و اجازه ندهد تا این محبّت در پس پرده خواطر و اشتغالات غیر إلهی مخفی گردد. دوام حضور محبّت در قلب، محبّت را اشتداد می‌بخشد و زمینه طلوع عشق خداوند را فراهم می‌نماید.

برای زنده‌نگه‌داشتن محبّت إلهی در قلب، راههائی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

راه سوّم: تهذیب نفس و مراقبه

آنچه گذشت اموری بود که معدّ و ممدّ تحصیل عشق است، ولی همانطور که عرض شد هیچکدام به تنهائی قلب را به جذبه عشق منوّر نمی‌گرداند و هستی سالک را بر باد فنا نمی‌دهد.

برای رسیدن به این درجه هیچ راهی جز تهذیب نفس و تطهیر قلب و تحصیل نورانیّت و سنخیّت‌یافتن با عالم قدس و ملکوت وجود ندارد؛ اگر کسی موفّق شد که خانه دل را از أغیار تطهیر کرده و نفسش را به مجاهده و ریاضت صیقل زده و منوّر گرداند، آن وقت کشش و جذبه‌ای از درون، او را بسوی عالم نور می‌کشاند و آخرالأمر به حرم امن پروردگار سوق می‌دهد.

ناریان مر ناریان را جاذبند

نوریان مر نوریان را طالبند

(مثنوی، دفتر دوّم، ص۱۰۸، س۷.)

ذرّه ذرّه کاندرین ارض و سماست

جنس خود را همچو کاه و کهرباست

معده نان را می‌کشد تا مستقرّ

می‌کشد مر آب را تفّ جگر

چشم جذّاب بتان زین کویهاست

مغزجویان از گلستان بویهاست

زآنکه حسّ چشم آمد رنگ کش

مغز و بینی می‌کشد بوهای خوش

زین کشش‌ها ای خدای رازدان

تو به جذب لطف خودمان ده امان

(همان‌مصدر، دفتر ششم، ص۶۰۱، س۱۱.)

از این رو هر چیزی که موجب تهذیب و نورانیّت نفس باشد محبّت‌آفرین هم خواهد بود؛ مداومت بر نوافل نهاریّه و لیلیّه، و قرائت قرآن با صوت حزین در دل شب، توسّل به اهل بیت علیهم‌الصّلوه‌والسّلام، خدمت به والدین و انفاق و ایثار و گذشت و... هرکدام در حدّی که در تحصیل نورانیّت اثرگذارند، محبّت‌آفرین نیز می‌باشند.

در یک کلام، اساسی‌ترین رکن تحصیل محبّت، اهتمام به تهذیب نفس و تطهیر قلب و مراقبه است بجمیع مراتبها، أعمّ از ترک محرّمات و ترک مکروهات و لهو و لغو و ترک غفلت از یاد خدا. انسان باید تمام همّ وغمّ خود را مصروف رسیدن به لقاء پروردگار کرده و مراقبه خود را چنان قوی کند که تنها آنچه مَرضیّ رضای پروردگار است انجام داده و آنچه موجب سَخَط اوست ترک نماید

و ءَانآءَ اللَیل و أطرافَ النَّهار دائماً به ذکر خداوند مشغول باشد؛ یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَهَ ذِکْرًا کَثِیرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً. [۵]

مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در بیان این معنا می‌فرمایند:

یکی از أهمّ چیزهائی که در راه سیر و سلوک در حکم ضروری‌ای از ضروریّات آن است، همانا امر مراقبه است. سالک باید از اوّلین قدم که در راه می‌گذارد تا آخرین قدم، خود را از مراقبه خالی ندارد و این از لوازم حتمیّه سالک است.

باید دانست که مراقبه دارای درجات و مراتبی است؛ سالک در مراحل اوّلیه یک نوع مراقبه‌ای دارد و در مراحل دیگر انواع دگری.

هرچه رو به کمال رود و طیّ منازل و مراحل کند مراقبه او دقیقتر و عمیقتر خواهد شد، به‌طوری‌که آن درجات از مراقبه را اگر بر سالک مبتدی تحمیل کنند از عهده آن برنیامده و یکباره بار سلوک را به زمین می‌گذارد یا سوخته و هلاک می‌شود، ولی رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اوّلیّه و تقویت در سلوک می‌تواند مراتب عالیه از مراقبه را در مراحل بعدی به‌جای آرد، و در این حالات بسیاری از مباحات در منازل اوّلیّه بر او حرام و ممنوع می‌گردد.

در اثر مراقبه شدید و اهتمام به آن، آثار حبّ و عشق در ضمیر سالک هویدا می‌شود، زیرا عشق به جمال و کمال علی الإطلاق فطری بشر بوده و با نهاد او خمیر شده و در ذات او به ودیعت گذارده شده است، لیکن علاقه به کثرات و حبّ به مادّیات حجابهای عشق فطری می‌گردند و نمی‌گذارند که این پرتو ازلی ظاهر گردد.

بواسطه مراقبه کم‌کم حجابها ضعیف شده تا بالأخره از میان می‌رود و آن

عشق و حبّ فطری ظهور نموده ضمیر انسان را به آن مبدأ جمال و کمال رهبری می‌کند. [۶]

پانویس

۱. آیه ۲۷، از سوره ۲۱: الأنبیآء.

۲. بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۳۶، بابُ الحبِّ فی اللهِ و البُغضِ فی الله.

۳. بحارالأنوار، ج ۶۷، ص۱۶.

۴. همان‌مصدر، ص۲۲.

۵. آیه ۴۱ و ۴۲، از سوره ۳۳: الأحزاب.

۶. رساله‌لبّ‌اللباب، ص۳۰ و ۳۱.

مطالب جدید