کتاب جذبه عشق - راههای تحصیل و تقویت محبّت خداوند - مجاهده و دوری از غفلت.
اگر کسی به این معنا واقف شد (که میتواند: آیینه تمام نمای خدا باشد)، آن وقت از این غفلت بیدار میشود و این بیداری را هم استمرار میبخشد؛ یعنی در تمام ساعات شبانهروز، این بیداری را دارد و با یقظه کارهایش را انجام میدهد.
انسان بیدار، زمین تا آسمان با شخص غافل فرق میکند؛ مسیر غافل مسیری است و مسیر بیدار مسیری دیگر. کسی که بیدار است دست به کار میشود و برای آخرت خود توشه تهیّه میکند.
جهانِ عقل و جان سرمایه تست
زمین و آسمان پیرایه تست
(گلشنراز، ص۳۴.)
بکن اکنون که کردن میتوانی
چو نتوانی چه سود آنگه که دانی
(گلشنراز، ص۲۶.)
حالا که میتوانی حرکت کنی، پا داری، دست داری، عقل داری، جوارح داری، قلب داری، الآن که شرایط تلاش و کوشش تماماً مهیّا است؛ چرا کار نمیکنی؟
زمانی میرسد که علم پیدا میکنی و برایت روشن میشود که باید کار میکردی؛ سرمایه و نفع تو در این بوده که مجاهده کنی. أمّا آن وقت دیگر کاری از تو ساخته نیست؛ آن وقت میبینی مؤمنین مخلِص و مخلَص چه سودها بردند، أمّا تو چقدر ضرر کردی؛ مراقبه نداشتی، مجاهده نداشتی، در چاه نفس فرو رفتی!
چه میگویم حدیث عالم دل
تو را ای سر نشیب پای در گل
(گلشنراز، ص۲۶.)
تمام آفرینش را خداوند برای تو خلق کرده است، أمّا سر تو به طرف پائین و پایت هم در گِل فرورفته است؛ عوض اینکه راه خدا را طی کرده و بسوی او هجرت کنی، به باتلاق دنیا چسبیدهای و چنان در این باتلاق فرو رفتهای که نمیتوانی حرکت کنی!
جهان زانِ تو و تو مانده عاجز
ز تو محرومتر کس دیده هرگز؟
(گلشنراز، ص۲۶.)
تمام این جهان آفرینش را خداوند برای تو خلق کرده است، ولی تو عاجزی و هیچ کاری نکردی! به قول جناب حافظ رضواناللهعلیه:
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است؟
(دیوانحافظ، ص۱۰، غزل ۱۶.)
از بالا از عرش تو را صدا میزنند که: بیا بالا! ولی تو به این روز افتادی! در این باتلاق دنیا گرفتار شدی و پایت در گِل تعلّقات محبوس شده است؛ برای همین هم به سمت عالم قدس حرکت نمیکنی!
چو محبوسان به یک منزل نشسته
به دست عجز پای خویش بسته
(گلشنراز، ص۲۷.)
مثل آدمهای محبوس که حبسشان کردهاند، در منزل نشستی و در قفس ماندی و از این قفس خود را رها نمیکنی؛ با دست خود، پایت را بستهای! خداوند به انسان اراده و اختیار و فکر و اندیشه داده است و برای همین انسان با حیوانات فرق میکند؛ میتواند خودش را بالا بکشد و با اراده آهنین و عزم راستین حرکت کند، نمازهایش نماز بشود، خشوع در نماز داشته باشد، تهجّد و بیداری شب داشته باشد، آه و ناله و اشک داشته باشد، خوشاخلاق باشد، اهل احسان باشد، احسان به والدین و احسان به ذیرحم، احسان به رفیق، احسان به فقرا و نیازمندان داشته باشد، کارها و اعمال خیری که إلی ما شاء الله فراوان و بیحدّ و حصر است، انجام دهد؛ أمّا این کارها را نکرده و به خودش ضرر زده است.
نشستی چون زنان در کوی إدبار
نمیداری ز جهل خویشتن عار
(گلشنراز، ص۲۷.)
تو نسبت به خداوند متعال، مُدبِر شدی، به او پشت کردی، در حالیکه انسان باید در همه حال مُقبل به خداوند باشد؛ مؤمن همیشه نسبت به خداوند مُقبل است و بسوی او حرکت میکند. کسی که میخواهد در نور حرکت کند، نباید حتّی پشت سرش را نگاه کند، چه برسد به اینکه خدای ناکرده به خداوند تبارکوتعالی پشت کند!
بعضی افراد اهل معصیت توبه کرده و خدمت مرحوم علاّمه والد رضوانالله تعالیعلیه میرسیدند و در اثر ارتباط با ایشان از صلحاء و اخیار میشدند. بعضی از
این افراد خدمت مرحوم والد عرض میکردند: ما وقتی به گذشته خود نگاه کرده و اعمال سیّئه و معاصی خود را از نظر میگذرانیم، خیلی پژمرده و افسرده میشویم. مرحوم علاّمه خطاب به این افراد میفرمودند: «شما دیگر وارد عالم نور شدید، شما دارید به طرف خدا میروید، کسی که به طرف خدا می رود و اقبال بسوی او میکند، هیچ وقت نباید پشت سرش را نگاه کند.»
کسی که در نجف أشرف به سمت حرم أمیرالمؤمنین علیهالسّلام قدم برمیدارد، پشت سرش را نگاه میکند؟! وقتی انسان حرکت کرد، توبه نمود و توبهاش هم مقبول شد و حال ندامت به او دست داد و بلکه بالاتر از ندامت، استغفار حقیقی انجام داد، دیگر نباید پشت سرش را نگاه کند و به آن مشغول شود، بلکه باید همیشه نگاهش به پیش رو بوده و بسوی خداوند متعال حرکت کند.
آری گاهی انسان به گذشته خود نظر میکند و از آن برای آینده عبرت میگیرد و بر نقص و ضعف خود بیشتر متنبّه میشود و بر گناهان خود اشک میریزد، این مطلوب است، أمّا اگر توجّه به گذشته انسان را از هدف دور کرده و به خود مشغول نماید، باید از آن پرهیز کرد و آن را فراموش نمود.
دلیران جهان آغشته در خون
تو سر پوشیده نَنْهی پای بیرون
(گلشنراز، ص۲۷.)
مردان اهل مجاهده، رِجَالٌ لاَتُلْهِیهِمْ تِجَرَةٌ وَ لاَبَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَهِ، [۱] آنهائی که با نفس مبارزه کردند، آنها آغشته در خوناند، آنها به مقام شهادت رسیدند، در راه خدا جهاد کردند و از نفس خود گذشتند، نفس خود را له کردند؛ ولی تو شجاعت این جهاد را نداری و مانند مخدّراتی که از جهاد مُعاف هستند سر خود را میپوشانی که مبادا مردانگی به خرج داده و پای در میدان مبارزه با نفس بگذاری.
چه کردی فهم ازین دین العجائز
که بر خود جهل میداری تو جائز
اگر مردی برون آی و سفر کن
هر آنچه پیشت آید زان گذر کن
(گلشنراز، ص۲۷.)
اگر واقعاً مردی و در زمره رجال إلهی قرار داری، باید از این خانه کوچک نفس بیرون بیایی و سفر کنی تا إنشاءالله اسفار أربعه خود را طیّ کنی.
هرچه در این راه، یعنی راه وصال و لقاء پروردگار، در مقابل تو قرار میگیرد، باید از آن عبور کنی؛ کسی که مقصدش خداوند است در هیچ منزلی از منازل راه اطراق نکرده و در هیچ مرحلهای توقّف نخواهد کرد.
کسی که از طهران به طرف مشهد میآید و قصدش زیارت امام رضا علیهالسّلام است، در دامغان و شاهرود و سبزوار توقّف نمیکند، چرا؟ چون مقصد زیارت امام رضاست. این شخص آمده و حرکت میکند تا خودش را برساند به آنجائی که تشرّف زیارت امام علیهالسّلام دست دهد.
کسی هم که مقصدش خداوند است و بسوی او حرکت میکند، در هیچ منزلی از منازل راه توقّف نمیکند؛ اگر چنانچه باغی دید و خواست در این باغ توقّف کند، از زیارت خود باز میماند، زیارتش از دست میرود.
لذا بزرگان اهل معرفت فرمودهاند: کسی که سالک راه خداست، همّ و غمّ او باید فقط خداوند متعال باشد و عزمش را بر این امر جزم کند؛ و این عزم و این همّ و غم هم نباید به هیچ وجه تغییر کند؛ نباید به این عزم هیچ نحوه سستی و کسالت و ملالتی عارض شود.
خلیل آسا برو حق را طلب کن
شبی را روز و روزی را به شب کن
برو اندر پی خواجه به أسری
تفرّج کن همه آیات کبری
(گلشنراز، ص۲۷ و ۲۸.)
حرکت کن به همانجائی که پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم رفتهاند، همانجائی که مقام توحید است؛ ما را به توحید دعوت کردهاند. تمام آیات قرآن کریم بر محور توحید است. ما را هم به آن مقام و مرتبه دعوت کردهاند؛ ما باید به دنبال پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم حرکت کنیم تا برسیم به آنجائی که مقام توحید را درک کنیم.
خواجه أسری که در این بیت به آن اشاره شده است، متّخذ از آیه اوّل سوره مبارکه الإسرآء است؛ سُبْحَنَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِی بَرَکْنَا حَوْلَهُو لِنُرِیَهُو مِنْ ءَایَتِنَآ إِنَّهُو هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. [۲]
شیخ محمود شبستری میفرماید: برو معراج کن! برو دنبال حضرت و آیات و نشانههای کبرای خداوند متعال را تماشا کن؛ وقتی رفتی و از عالم کثرت گذشتی، آن وقت به عالم ملکوت میرسی، از عالم ملکوت هم که بگذری به عالم جبروت و بعد آن هم به عالم لاهوت خواهی رسید؛ آنجا چه خبرهاست که ما نمیدانیم!
دهد حق مر تو را هر آنچه خواهی
نمایندت همه اشیاء کما هی
(گلشنراز، ص۲۸.)
اگر چنین سیری داشتی، خداوند تبارکوتعالی هم، هرچه شما بخواهید به شما خواهد داد؛ اشیاء و موجودات عالم را همانطوری که هستند به شما نشان میدهد و آن وقت نحوه خلقت و رابطه خالق با مخلوق و سرّ آیتیّت مخلوقات برای شما منکشف میشود.
نقل شده است که حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم کراراً میفرمودند: رَبِّ أَرِنی الأَشْیَآءَ کَما هِیَ. [۳] «خدایا! اشیاء را همانطور که هستند به من نشان بده!»
اگر این دعا در حقّ کسی مستجاب شده و حقیقت اشیاء را ببیند، میفهمد که در عالم واقع، خبری از این ما و منها نیست و همه عبد محض پروردگارند.
بارنامه ما و من در عالم حسّست و بس
چون ازین عالم برون رفتی نه ما بینی نه من
از برون پرده بینی یک جهان پر شاه و بت
چون درون پرده رفتی این رَهی گشت آن شَمَن[۴]
این جهان و آن جهانت را به یک دم در کشد
چون نهنگ درد دین ناگاه بگشاید دهن
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
سوی آن حضرت نپوید هیچ دل با آرزو
با چینن گلرخ نخسبد هیچ کس با پیرهن
(دیوانسنائی، ص۲۵۳.)
جناب سنائی میفرماید: ما ومنها همه در این عالم اعتبار و کثرت است و از این عالم که بیرون بروی و حقائق اشیاء بر انسان هویدا گردد، دیگر ما و منی نمیبینی؛ وقتی از این سو نظر میکنی همه چیز را شاه و بت میبینی و آنها را مستقلّ و مطلوب و ارزشمند میپنداری، ولی وقتی به درون پرده سفر کردی میبینی بهجای شاه، غلام و بهجای بت، بتپرست و عابد بوده و همه بنده جمال حضرت پروردگار و طالب لقاء او بودهاند و در طلب او روز و شب میگذارندهاند و در تحت اراده قاهره او حرکت میکردهاند.
اگر درد دین پیدا کنی درد دین تو را از دو جهان فارغ میکند و از هر دو میگذری و فقط خداوند را میبینی و به لقاء او میرسی. برای رسیدن به توحید باید بر هوای نفس غلبه کرد، باید هوا و محبّت غیرخدا را از دل بیرون نمود تا دل از محبّت خدا پر شده و انسان را به توحید برساند، چون محبّت خدا و غیرخدا متضادّند و با هم در یکجا جمع نمیشوند؛ مَا جَعَلَ اللَهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ. [۵]
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن
یا اسیر حکم جانان باش یا در بند جان
زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن
شکّرستان کن درون از عشق تا کی بایدت
دست حسرت چون مگس از دور بر سر داشتن
ای که جویی کیمیای عشق پر خون کن دو چشم
هست شرط کیمیا گوگرد أحمر داشتن
(دیوانحکیمقاآنی، ص۲۵۰.)
(ادامه: قطع محبّت دنیا)
۱. قسمتی از آیه ۳۷، از سوره ۲۴: النّور.
۲. آیه ۱، از سوره ۱۷: الإسرآء.
۳. تفسیر ملاّصدرا، ج۲، ص۳۴۲؛ در عوالیالئالی، ج۴، ص۱۳۲، این حدیث با این لفظ آمده است: اللهُمَّ أرِنا الحَقآئِقَ کَما هِیَ؛ و ملاّ محمّدتقی مجلسی در لوامعصاحبقرانی، ج۸، ص۴۳۱، گفته است: حضرت سیّدالبشر میفرمودند که: اللهُمَّ أرِنا الأشْیآءَ کَما هِیَ.
۴. «رَهی»: غلام؛ «شَمَن»: بتپرست.
۵. صدر آیه ۴، از سوره ۳۳: الأحزاب.