گلشن احباب جلد نهم - جلسه صدو بیست و پنجم؛ اسرار ابتلاء مؤمن.
در صحنه عاشورا امام حسین علیهالسّلام چه ابتلائاتی دیدند! قبل از روز عاشورا، و در شب و روز عاشورا، و حوادث بعد از آن روز! این إسارت کمتر از ابتلائات روز عاشورا نبود!
نفس شریف حضرت امام حسین علیهالسّلام چه نفسی است! چه سعهای دارد! این همه ضربه! واقعاً ضربه است. این همه ضربات بر ایشان وارد میشود ولی هیچ تکان نمیخوردند.
وقتی قاسمبنالحسن برادرزاده حضرت که نوجوانی سیزده ساله بود؛ لَمیَبلُغِ الحُلُمَ «هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود»، پیش حضرت آمد تا اجازه بگیرد، حضرت چه کردند؟ در تاریخ دارد که این دو بزرگوار این عمو و برادرزاده، همدیگر را بغل نموده و معانقه کردند، و جَعَلا یَبکِیانِ حَتَّی غُشِیَ عَلَیهِما، [۱] «آنقدر گریه کردند که هر دو از حال رفتند.»
این ضربه نیست؟! از حال رفتند! میخواهد از حضرت اذن بگیرد به او اذن نمیدهند. اگر بهمیدانرفتن قاسمبنالحسن برای حضرت عادی بود که در وهله اوّل به او اذن میدادند و میگفتند: به میدان برو!
سخت است! باید آنقدر بیفتد و پای حضرت را ببوسد، دست حضرت را ببوسد؛ فَلَمیَزَلْ یُقَبِّلُ یَدَیْهِ و رِجْلَیْهِ، تا اینکه از آقا اذن بگیرد.
یا وقتی قنداقه علیاصغر را به حضرت دادند؛ ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتَّی أُوَدِّعَهُ، [۲] «ای زینب! طفل شیرخوار مرا بیاور تا با او وداع کنم!» حضرت سر را پائین میآورند تا فرزندشان را ببوسند که همانجا تیر حَرمَله آمد و طفل در دستان حضرت جان داد.
این برای حضرت چقدر سخت و ناگوار است؟! تا اینکه از جانب حضرت حق خطاب میرسد: دَعْهُ یا حُسَینُ! فَإنّ لَهُ مُرضِعًا فی الجَنَّةِ. [۳] «این فرزند را رها کن! برای او دایهای در بهشت قرار دادیم.» أمّا حضرت تکان نمیخورند؛ یعنی اینطور نیست که مصیبت، آن حضرت را بشکند و سست شده و خود را ببازند.
یا وقتی حضرت علیاکبر اذن میدان میگیرند و به میدان میروند، حضرت أباعبدالله علیهالسّلام محاسن مبارک خود را به سمت آسمان گرفته عرضه میدارند: بارپروردگارا! ما هروقت مشتاق زیارت رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میشدیم به این جوان نگاه میکردیم، زیرا این جوان در صورت و سیرت و گفتار شبیهترین مردم به رسول توست؛ أَشبَهُ النّاسِ خَلْقًا و خُلُقًا و مَنْطِقًا بِرَسولِکَ.
سپس حضرت عمر سعد را نفرین کردند؛ یابنَسَعْدٍ! قَطَعَ اللَهُ رَحِمَکَ کَما قَطَعْتَ رَحِمی. «ای فرزند سعد! خداوند رحم و قرابتت را قطع کند، چنانکه تو با من قطع رحِم کردی و حرمت خویشاوندی من را با رسول خدا نگه نداشتی.»
اینها همه مشکلات حضرت است، مشکلاتی که حضرت با جان و دل تحمّل کردند. علیاکبر به میدان میرود و صدوبیست نفر از أبطال را به خاک هلاکت انداخته خدمت حضرت برمیگردد و عرضه میدارد:
یا أَبَهْ! العَطَشُ قَدقَتَلَنی و ثِقْلُ الحَدیدِ أَجهَدَنی؛ فَهَل إلَی شَرْبَةٍ مِن مآءٍ سَبیلٌ؟ [۴] «ای پدر! عطش مرا کشته و سنگینی زره مرا به سختی انداخته؛ آیا راهی هست که جرعهای آب بنوشم؟» چنین فرزندی از چنین پدری تقاضای جرعهای آب میکند و آبی نیست که حضرت به او بدهند، چقدر برای ایشان ناگوار است!
آنوقت خدا به امام حسین چه حرم و بارگاهی میدهد! روزی امام صادق علیهالسّلام مریض میشوند، به یکی از اصحاب که عازم زیارت امام حسین علیهالسّلام است وجهی پرداخت میکنند که در آنجا برای حضرت دعا کند، زیرا دعا تحت قُبَّةالحسین علیهالسّلام مستجاب است. [۵]
امام حسین علیهالسّلام در روز عاشورا هرچه داشت در راه خدا داد و خدا هم آنچه داشت به امام حسین علیهالسّلام داد؛ لذا وقتی پدر بزرگوارشان أمیرالمؤمنین علیهالسّلام به جنگ صفّین میرفتند، به زمین کربلا که رسیدند از استر فرود آمدند و مقداری از خاک را برداشته بوئیدند و گریستند!
بعد فرمودند: مُناخُ رِکابٍ و مَصارِعُ عُشّاقٍ شُهَدآءَ لایَسْبِقُهُم مَن کانَ قَبلَهُم و لایَلحَقُهُم مَن بَعدَهُم. [۶] «اینجا محلّ فرودآمدن مرکبها و بهخاکافتادن و شهادت عاشقان خداست، شهدائی که هیچیک از سابقین از آنها پیشی نگرفته و هیچیک از لاحقین هم به آنها نمیرسند.»
لاأضحَکَ اللهُ سِنَّ الدَّهرِ إن ضَحِکَتْ
و ءَالُ أحمَدَ مَظلومونَ قَدقُهِروا
مُشَرَّدونَ نُفوا عَن عُقْرِ دارِهِمُ
کَأَنّهُم قَدجَنَوْا ما لَیسَ یُغتَفَرُ[۷]
خدایا! به مظلومیّت أباعبدالله الحسین علیهالسّلام در فرج امام زمان علیهالسّلام تعجیل بفرما! چشمان رمددار ما را به جمال ایشان روشن و منوّر بگردان! ما را از اصحاب خاصّ ایشان قرار بده! ایشان را از ما راضی و مسرور بدار!
۱. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۳۴.
۲. اللهوف، ص۱۱۷.
۳. تذکرةالخواصّ، ص۲۵۲.
۴. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۴۳.
۵. ابنفهد حلّی (ره) روایت میکند که: و رُویَ أنّ الصّادِقَ علَیهِالسّلامُ أصابَهُ وَجَعٌ فأَمَرَ مَن عِندَهُ أنیَستَأْجِروا لَهُ أجیرًا یَدْعو لَهُ عِندَ قَبرِ الحُسَینِ علَیهِالسّلامُ.
فخَرَجَ رَجُلٌ مِن مَوالیهِ فوَجَدَ ءَاخَرَ علَی البابِ فحَکَی لَهُ ما أُمِرَ بِهِ، فقالَ الرَّجُلُ: أنا أمْضی لَکِنَّ الحُسَینَ علَیهِالسّلامُ إمامٌ مُفتَرَضُ الطّاعَةِ و هُوَ أیضًا إمامٌ مُفتَرَضُ الطّاعَةِ فکَیفَ ذلِکَ؟!
فرَجَعَ إلی مَولاهُ و عَرَّفَهُ قَولَهُ، فقالَ: هوَ کَما قالَ، لَکِن ماعَرَفَ أنّ لِلّهِ تَعالَی بِقاعًا یُسْتَجابُ فیها الدُّعآءُ؛ فتِلْکَ البُقعَةُ مِن تِلْکَ البِقاعِ. (عدّةالدّاعی، ص۵۷)
۶. بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲۹۵.
۷. عیونأخبارالرّضا علیهالسّلام، ج۲، ص۲۶۶؛ «خداوند دندان روزگار را به خنده آشکار نکند اگر بخواهد بخندد، درحالیکه به آلپیامبر ستمشده و مظلوم گردیدهاند، همه از خانه و کاشانه اصلی خود رانده شده که گوئی از آنان فساد و جنایتی سر زده است که قابل بخشش نیست.»