اسرار ابتلاء مؤمن

گلشن احباب جلد نهم - جلسه صدو بیست و پنجم؛ اسرار ابتلاء مؤمن.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلّی اللَهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ و ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ

و لَعنَةُ اللَهِ عَلی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلی قیامِ یَومِ الدّینِ

و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَلیِّ العَظیم[۱]

روایاتی درباره شدّت ابتلاء مؤمن

بسیاری از کتب روائی مثل اصول‌کافی و بحارالأنوار بابی را به عنوان «شدّت ابتلاء مؤمن» اختصاص [۲] که بنا به این روایات خداوند مؤمن را در این عالم به بلاهای گوناگون مبتلا می‌کند و شدّت بلا به‌قدر شدّت و قوّت و قدرت ایمان است.

از امام محمّدباقر علیه‌السّلام روایت شده است که: إنّما یُبتَلَی المؤمن فی الدُّنْیا عَلَی قَدْرِ دینِهِ. [۳] «به هرمقداری که ایمان انسان قدرت و قوّت داشته باشد به همان میزان ابتلائاتی که خداوند مؤمن را به آن مبتلا می‌کند شدیدتر می‌شود.» کما اینکه در روایت داریم: کسی‌که ایمانش ضعیف است، خداوند او را زیاد مبتلا نمی‌کند، زیاد گرفتارش نمی‌نماید؛ نه در مالش، نه در جسدش، و نه گرفتاری‌های خارجی؛ چون همه‌چیز دست خداست، و خداوند بر اساس حکمت خویش بلا را کم یا زیاد قرار می‌دهد.

علیّ‌بن‌إبراهیم از پدرش إبراهیم‌بن‌هاشم از ابن‌أبی‌عُمَیر از هشام‌بن‌سالم از امام صادق علیه‌السّلام نقل می‌کند که: إنّ أَشَدَّ النّاسِ بَلآءً الأَنْبیآءُ، ثُمَّ الَّذینَ یَلونَهُم، ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ. [۴]

از نظر سندی، این روایت به‌جهت إبراهیم‌بن‌هاشم «حسنه» است. البتّه برخی از علماء رجال ادّعا کرده‌اند روایتی که إبراهیم‌بن‌هاشم در سند آن باشد، «صحیحه» است؛ و صحیح هم همین است، زیرا إبراهیم‌بن‌هاشم قمّی از بزرگان بوده و پدر علیّ‌بن‌إبراهیم قمّی است و فقیهی جلیل‌القدر می‌باشد.

گرچه در کتب رجالی لفظاً و به صراحت او را توثیق و تجلیل نکرده‌اند، ولی می‌گویند: آن‌قدر إبراهیم‌بن‌هاشم جلیل‌القدر است که لازم بلکه صحیح نبوده که او را توثیق کنند، توثیق مثل إبراهیم‌بن‌هاشم مثل این‌است‌که کسی بخواهد مرحوم آیة‌الله بروجردی را که در عدالت ایشان هیچ شکّی نیست توثیق کند.

می‌گویند: این خلاف شأن ایشان است، چون عدالت ایشان أظهَرُ مِنَ الشَّمس است و مقام و منزلت این بزرگوار به‌قدری است که احتیاج به توثیق ندارد و نیازی نیست که بگوئیم ایشان عالم خوبی بوده‌اند؛ بلکه توثیق از منزلت ایشان می‌کاهد.

درباره إبراهیم‌بن‌هاشم هم همین را می‌گویند؛ یعنی این بزرگوار شخصیّتی بوده که نیازی به توثیق نداشته و لذا بسیاری از علما قائل به صحّت روایاتی هستند که از ایشان نقل شده است و تعبیر «حَسَنَةٌ کالصَّحیحَة» را برای این روایات به کار می‌برند؛ یعنی حسنه‌ای است که مثل صحیحه می‌ماند.

بله! امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند: إنّ أَشَدَّ النّاسِ بَلآءً الأَنْبیآءُ، ثُمَّ الَّذینَ یَلونَهُم، ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ. «شدیدترین مردم از حیث ابتلائات، پیغمبران هستند، سپس کسانی‌که به ایشان نزدیک‌اند و در درجه بعد از ایشان قرار دارند، یعنی اوصیاءشان، و سپس مؤمنینی که از حیث ایمان به آنها شبیه‌ترند و همین‌طور بیائید پائین.»

ابتلائات مؤمن به میزان قوّت و قدرت ایمان اوست. هرکه بامش بیش برفش بیشتر؛ هرکس ایمانش بیشتر بوده و بهره بیشتری از خدا می‌برد، ابتلائش هم در این عالم بیشتر است.

در روایت دیگری هست که: اصحاب خدمت امام صادق علیه‌السّلام نشسته بودند و صحبت از بلاء و ابتلائاتی که خداوند به مؤمن اختصاص داده است به میان آمد حضرت فرمودند: از رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم سؤال شد که: مَن أَشَدُّ النّاسِ بَلآءً فی الدُّنْیا؟ «چه کسانی بلایشان در دنیا از همه بیشتر است؟ «رسول اکرم فرمودند: النَّبیّونَ ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ. و یُبتَلَی المؤمن بَعدُ عَلَی قَدْرِ إیمانِهِ و حُسْنِ أَعْمالِهِ؛ فَمَن صَحَّ إیمانُهُ و حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلآؤُهُ، و مَن سَخُفَ إیمانُهُ و ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلآؤُهُ. [۵]

«پیغمبران و بعد از پیغمبران هرکسی‌که در ایمان و عمل صالح به ایشان شبیه‌تر است. و در رتبه بعد، مؤمن به مقدار ایمان و عمل صالحی که دارد مبتلا می‌شود (و خداوند برای او بلا را هدیه می‌آورد.) پس هرکس ایمانش صحیح و راسخ بوده و عملش خوب باشد بلاهایش زیاد می‌شود، و هرکس ایمانش سخیف و سست بوده و عملش هم ضعیف و کم باشد بلائش کمتر است.»

جواب یک سؤال و شبهه

گاهی وقت‌ها برخی از عوام مردم از خدمت مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه سؤال می‌کردند که: چرا کشورهای اروپائی و افرادی‌که دین و ایمان ندارند، در ناز و نعمت زندگی می‌کنند؛ نه مشکلی دارند، نه دردی می‌فهمند، نه مرضی دارند، أمّا ما که به خدا و پیغمبران و معاد ایمان داریم، در انواع بلاها گرفتاریم؟! و چه‌بسا این موضوع برای افراد ضعیف الإیمان ایجاد شک کند که چرا چنین است؟

البتّه واقعیّت این‌طور نیست که آنها هیچ مشکلی نداشته باشند، آنها هم به انواعی از مشکلات خاصّ خود دچار هستند و به اشتباه، مردم ما می‌پندارند که در آنجا همه امور بر وفق مراد است، أمّا به هر حال در برخی از مسائل از مسلمانان موفّق‌تر بوده و شرائط بهتری دارند.

بخشی از این امر، محصول تلاش و زحمتی است که آنها می‌کشند و کوتاهی‌هائی که مسلمانان در بلاد اسلامی دارند. هرکس در راستای دنیای خود زحمت بکشد خداوند هم به او در همان زمینه امداد می‌فرماید. ولی بخشی از این مشکلات بلاد اسلامی هم از این جهت است که مؤمن باید همیشه مورد ابتلا قرار بگیرد.

عالَم دنیا عالَم امتحان است. خدا مؤمن را دوست دارد و می‌خواهد با این ابتلائات او را تربیت کند، او را رشد دهد و به کمال برساند، اگر اینها نباشد که رشد نمی‌کند.

رشد و تربیت، در پرتوی ابتلائات

این گیاهانی که در گلخانه پرورش پیدا می‌کنند و باغبان در شدّت سرما هوای ملایمی در داخل گلخانه برای آنها فراهم می‌کند و أصلاً سرمائی تحمّل نمی‌کنند و نمی‌فهمند سرما چیست، این گیاهان دیگر تحمّل باد خزان و تحمّل سرما را ندارند، تحمّل برف و بوران را ندارند، چرا؟ چون قدرت لازم را ندارند، این ساقه چنین قدرتی پیدا نکرده است.

به أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام (هم پشت سر حضرت و هم به خود حضرت) می‌گفتند: یا علی! تو که نان خشک جوین با نمک می‌خوری، چگونه چنین قدرتی داری؟ آن نان خشک هم مانند نان خشک‌های الآن نبود، نان خشکی بود که حضرت با دست مبارک خودشان نمی‌توانستند بشکنند و از زانوی خود کمک گرفته نان را می‌شکستند، می‌گفتند: تو با چنین غذائی چگونه چنین بنیه‌ای داری؟ اینکه با عقل سازگار نیست!

این معنا با عقل آنها سازگار نبود، چون بدن به مواد غذائی نیاز دارد، نان جو، آن هم فقط چند لقمه (چون حضرت سیر نمی‌خوردند) چگونه چنین قدرتی می‌آورد؟

حضرت مثال زدند به گیاهان و درختانی که در بیابان روئیده می‌شود که آب چندانی به آنها نمی‌رسد و بر آنها باد می‌وزد و خورشید می‌تابد و سرما و گرما می‌بینند، نگاه کنید ببینید چه‌قدر این درختان محکم‌اند! این درختان با درختانی که در منزل کاشته می‌شود قابل مقایسه نیست. [۶]

مؤمن را که خدا مبتلا می‌کند و برای او گرفتاری می‌آورد؛ به نقص عضو و نقص مال مبتلا می‌فرماید، دزد مالش را می‌زند، بچّه‌اش مریض می‌شود، خودش مریض می‌شود، سرطان به او می‌دهد، همه اینها موجبات تطهیر نفس از أرجاس و آثام است، خدا می‌خواهد او را پاک کند.

انبیاء و اولیاء را هم که پاک هستند خدا مبتلا می‌کند، تا آنها را بالاتر ببرد و رشد دهد و قلب آنها اتّساع پیدا کند و وسعت یابد؛ چرا؟ چون باید خدا درون این قلب بیاید، قلبی که خدا می‌خواهد در آن بیاید باید آن‌قدر سعه و عظمت داشته باشد که با این مصیبت‌ها تکان نخورد؛ واقعاً هم اینها تکان نمی‌خوردند.

نمونه‌هائی از ابتلائات مرحوم علاّمه (قدّه)

طلب عافیت، و عدم درخواست بلاء و امتحان

البتّه انسان باید همیشه و در همه أمور، من‌جمله در این ابتلائات، از خداوند طلب عافیت کند! خدایا! آن بلاء و ابتلائی که به ما می‌دهی به اندازه تحمّل ما باشد، نه به اندازه آن بلاهائی که به أمیرالمؤمنین داده‌ای!

گاهی وقت‌ها برای انسان حالتی پیدا می‌شود و می‌گوید: می‌خواهیم اجر زیادی ببریم پس خدایا! ما را هم به همان ابتلائاتی که أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام داشتند مبتلا کن! تا ما هم به آن مقامات برسیم.

نه! این درست نیست؛ خداوند بلا را به اندازه ظرفیّت بدهد، اگر بلا سنگین باشد انسان را می‌شکند، درختی که جوان است با یک باد خزان شکسته می‌شود و تحمّل ندارد. بلایا کشش می‌خواهد، بلا قدرت و قوّت می‌خواهد. از خدا بخواهیم که خدایا! به ما توفیق بده، قدرت و بنیه بده! انسان باید از خدا بخواهد اگر بلا هم می‌دهی بلا را با عافیت بده.

همیشه مرحوم علاّمه والد می‌فرمودند: از خدا نخواهیم که خدایا! ما را امتحان کن! اگر خواست امتحان کند و اگر هم خواست امتحان نکند؛ از خدا بخواهیم که اگر امتحان می‌کند با عافیت امتحان کند.

لازمه تکامل امتحان است؛ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن‌یُتْرَکُوا أَن‌یَقُولُوا ءَامَنَّا وَ هُمْ لاَیُفْتَنُونَ. [۷] «آیا مردم چنین گمان کرده‌اند که به مجرّد آنکه بگویند: ما ایمان آورده‌ایم، یله و رها شده و دیگر ایشان آزمایش نمی‌شوند؟» ولی اینکه از خداوند بخواهیم که ما را امتحان سختی کن یا در این برهه از زمان امتحان نما، باید از چنین درخواست و سؤالی بر حذر باشیم.

مرحوم آقای انصاری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمود: انسان باید از جائی‌که ابتلا هست فرار کند، نه اینکه خودش را در دامن ابتلائات و بلایا بیندازد. باید فرار کند، البتّه درصورتی‌که فرار در اختیار او باشد، أمّا اگر امر إلهی و قضاء و قدر او تعلّق گرفت که انسان را امتحان کند، دیگر مفرّی نیست؛ و لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکومَتِکَ؛ [۸] «نمی‌شود از قضاء و قدر إلهی فرار کرد.»

ابتلاء مؤمن در دنیا و تفقّد خداوند از او

ابتلاء مرحوم قوچانی (قدّه) به نابینائی

ابتلائات برخی از انبیاء علیهم‌الّسلام

انبیاء را ببینید! خداوند چه ابتلائاتی در این عالم به ایشان داده است؛ سر حضرت یحیی را بریدند! بدن حضرت زکریّا را ارّه کردند! بدن أنبیاء و مؤمنین را ارّه می‌کردند و ایشان را می‌کشتند.

بنی‌إسرائیل در یک روز قبل از طلوع آفتاب هفتاد پیغمبر را کشتند و بعد هم برگشتند درِ مغازه‌هایشان را باز کردند؛ کَأن لَم‌یَکُنْ شَیئًا مَذکورًا. مثل اینکه هیچ اتّفاقی نیفتاده است. [۹] خدا هم بر این ابتلائات عظیم ناظر است.

ابتلائات عظیم امام حسین علیه السّلام

عنایت خاصّ خداوند به سیّدالشّهداء علیه‌السّلام

بارپروردگارا! مرضای همه رفقا، مرضای همه شیعیان أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام، مرضهای ظاهری و باطنی ما را به لطف و کرمت شفا ببخش! أموات این جمع، أموات همه شیعیان أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام غریق رحمت واسعه خویش بفرما!

بارپروردگارا! بر درجات مرحوم علاّمه والد، مرحوم آقای حدّاد، مرحوم آقای قاضی، مرحوم آقا سیّد احمد کربلائی و همه اولیاء خدا از ماضین، بیفزا!

بارپروردگارا! نور ما را به إتمام برسان! بارپروردگارا! آنی و کمتر از آنی ما را از خودت و اولیاء خودت جدا مفرما! بارپروردگارا! از آن شرابهای بهشتی که به اولیاء خودت چشاندی به همه ما هم بچشان! خداوندا! همه حوائج شرعیّه ما را به منصه إجابت برسان!

اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم

پانویس

۱. این جلسه در تاریخ هفتم محرّم‌الحرام ۱۴۲۳ برگزار گردیده است.

۲. الکافی، ج۲، ص۲۵۲؛ و بحارالأنوار، ج۶۴، ص۱۹۶. (بابُ شدّةِ ابتلآءِ المؤمن)

۳. الکافی، ج۲، ص۲۵۳.

۴. همان‌مصدر، ص۲۵۲.

۵. همان‌مصدر.

۶. حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام در ضمن نامه خود به عثمان‌بن‌حَنیف می‌فرمایند: و کَأَنّی بِقآئِلِکُم یَقولُ: إذا کانَ هذا قوتُ ابنِ‌أبِی‌طالِبٍ فقَدقَعَدَ بِهِ الضَّعفُ عَن قِتالِ الأقْرانِ و مُنازَلَةِ الشُّجْعانِ؛ ألا و إنّ الشَّجَرَةَ البَرّیَّةَ أصلَبُ عودًا و الرَّواتِعَ الخَضِرَةَ أرَقُّ جُلودًا و النّابِتاتِ العِذْیَةَ أقوَی وَقودًا و أبطَأُ خُمودًا. (نهج‌البلاغة، نامه ۴۵، ص۴۱۸)

۷. آیه ۲، از سوره ۲۹: العنکبوت.

۸. مفاتیح‌الجنان، ص۶۳. (دعای کمیل)

۹. حضرت سیّدالشّهداء علیه‌السّلام در گفتگوی خود با عبدالله‌بن‌عمر می‌فرمایند: أما عَلِمْتَ أنّ مِن هَوانِ الدُّنیا علَی اللهِ أنّ رَأسَ یَحیَی‌بنِ‌زَکَریّا أُهْدِیَ إلی بَغِیٍّ مِن بَغایا بَنی‌إسرآئیلَ؟! أما تَعلَمُ أنّ بَنی‌إسرآئیلَ کانوا یَقتُلونَ ما بَینَ طُلوعِ الفَجرِ إلی طُلوعِ الشَّمسِ سَبْعینَ نَبیًّا، ثُمّ یَجلِسونَ فی أسْواقِهِم یَبیعونَ و یَشتَرونَ کَأَن لَم‌یَصنَعوا شَیئًا؟! (اللهوف، ص۳۱ و ۳۲)

مطالب جدید