دستورالعملی جامع برای رسیدن به لقاء الله

در کتاب الله‌شناسی دستورالعمل کوتاه و جامعی را از مرحوم عارف بزرگوار شیخ محمّد لاهیجی در شرح‌گلشن‌راز، برای رسیدن به مقام لقاءالله آورده‌اند، چند خطّی از آن را به مناسبت بخوانیم.

ایشان می‌فرماید: برای رسیدن به مقصود بعد از رسیدن به استاد باید این مسائل را مراعات کند:

‎ علی‌الدّوام متوجّه حق باشد و عادت به صدق أقوال و أفعال نماید و از مشتهَیات و لذّات نفسانی إعراض کند و نفس را از رذائل اخلاق و نقائص أعمال مُزکَّی سازد و به طاعات و عبادات بدنی به مقتضای شرع شریف نبوی صلّی‌الله‌علیه‌وآله مشغول گردد و از افراط و تفریط مجتنب باشد و از هرچه مانع توجّه او به جانب حق باشد به کلّی روی بگرداند و قلّت کلام و قلّت منام و ذکر به دوام و قلّت طعام را ورد و شعار خود سازد. [۱]

قلّت طعام و قلّت منام و قلّت کلام، سه اصل از اصول مهمّ سلوک إلی الله است. انسان باید بر خلاف میل نفس خود، این أعمال را انجام دهد تا بتواند سیر کند؛ کم غذا بخورد، کم صحبت کند و کم بخوابد!

انسان اگر طالب خداست، باید به این دستورات عمل کند. تمام علماء سیر و سلوک و عرفان این سه را از مقدّمات عرفان شمرده‌اند.

اوّل: قلّة الکلام

کم صحبت کند. انسان نباید هرچه را که دوست دارد انجام دهد. نباید تابع هوای نفس باشد؛ باید به دنبال آن چیزی باشد که مفید است. مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌علیه می‌فرمودند: زیاد صحبت‌کردن از سرمایه خرج‌کردن است، انسان را فقیر و بی‌چیز می‌کند، همین‌طور از انسان می‌گیرد و کم می‌نماید.

قلّة الکلام دستور شرع مقدس است. ائمّه طاهرین علیهم‌السّلام فرموده‌اند: کم صحبت کنید؛ حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌فرمایند: الصَّمْتَ مِنْجاةٌ. [۲] صمت و سکوت موجب نجات است.» الْزِمِ الصَّمْتَ یَسْتَنِرْ فِکْرُکَ. [۳] ملازم با سکوت باش فکرت نورانی شده و روشن می‌گردد.» همچنین می‌فرمایند: الصَّمْتُ رَوْضَةُ الفِکْرِ[۴] سکوت بوستان تفکّر است.»

سکوت ریاضت نفس است؛ هم انسان را از گناه در امان نگه می‌دارد و نجات می‌دهد و هم فکر و توجّه به نفس را تقویت نموده و انسان را به خودش مشغول می‌کند.

نفس میل دارد صحبت کند، انسان باید جلوی نفس را بگیرد؛ همین‌جا به نفس تودهنی بزند و شهوت و صولت نفس را در صحبت‌کردن بشکند.

دستورالعملی که به بعضی افراد می‌دادند دستورالعمل سکوت بود؛ می‌فرمودند: آقا شما فقط سکوت کن! ذکر شما سکوت است.

این عظمت سکوت را می‌رساند! البتّه در روایت داریم: سکوتی مطلوب است که با تفکّر و توجّه همراه باشد؛ یعنی انسان در آن به یاد خدا و یاد آخرت بوده و غافل نباشد.

کُلُّ قَوْلٍ لَیْسَ لِلَّهِ فیهِ ذِکْرٌ فَلَغْوٌ و کُلُّ صَمْتٍ لَیْسَ فیهِ فِکْرٌ فَسَهْوٌ و کُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فیهِ اعْتِبارٌ فَلَهْوٌ. [۵] هر سخنی که در آن ذکر و یاد خداوند نباشد لغو است و هر سکوتی که در آن تفکّر و اندیشه نباشد سهو و هر نگاهی که در آن عبرتی نباشد لهو است.»

دوم: قلّة الطّعام

انسان کم غذا بخورد؛ مامَلَأَ ءَادَمیٌّ وِعآءً شَرًّا مِن بَطْنِهِ فَإن کانَ و لابُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعامِهِ و ثُلُثٌ لِشَرابِهِ و ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ. [۶] هیچ‌کسی از بنی‌آدم هیچ ظرفی را بدتر از شکم خود پر نکرده است. و اگر چاره‌ای ندارد، معده‌اش را سه قسمت کند: یک قسمتش را برای طعام، یک قسمتش را برای آشامیدن، یک قسمتش راهم برای تنفّس خود بگذارد.»

یعنی ملاک این‌است‌که آرامشش بعد از غذا مثل قبل از غذا باشد. بعد از غذا سنگین نشود و حال توجّه و حضور قلبش کم نگردد. اگر بعد از غذا سنگین شد، ضرر دارد و نمی‌تواند راه خدا را طی کند، نمی‌تواند توجّه نماید.

شهوت در اصل غذاخوردن را که باید بشکند، حتّی شهوت در التذاذی که از غذا می‌برد را هم باید بشکند؛ مثلاً غذائی را که خیلی دوست دارد و با میل و شهوت می‌خورد، باید خود را از این التذاذ منع کند.

آقا رضون‌الله‌علیه می‌فرمودند: سالک نباید غذا را به‌خاطر خوش‌مزّه‌بودن آن بخورد. در مورد خیلی از افرادی‌که در سیر و سلوک بودند تعریف می‌کردند که: ایشان أصلاً غذاهای لذیذ و خوش‌مزّه صرف نمی‌کردند؛ یک نان و ماستی، نان و پنیری می‌خوردند و هیچ‌وقت غذاهای چرب و لذیذ میل نمی‌نمودند. اینها صولت شهوت و میل و رغبت به طعام را می‌شکستند و سالک باید این صولت را بشکند.

مرحوم علاّمه می‌فرمودند: غذا را که می‌خورید برای این بخورید که قوّه و نیرو بگیرید و بتوانید اطاعت حضرت حق را انجام دهید و این لازم است.

ایشان نمی‌فرمودند: غذاهای لذیذ نخورید! نه، ولی می‌فرمودند: غذائی را که لذیذ است برای کیف و لذّتش نخورید. اگر غذا را به قصد تلذّذ بخورد، آن میل و رغبتی که در نفس است إحیاء و زنده می‌گردد، درصورتی‌که آن میل باید شکسته شود. توجّه فرمودید! آن میل باید در هر حال شکسته شود.

سوم: قلّة المنام

باید کم بخوابید، زیاد نخوابید. به‌اندازه‌ای بخوابید که بدن نیاز دارد. سنین مختلف است. جوان باید بیشتر بخوابد و هرچه سن بالاتر می‌رود باید کمتر بخوابد. افرادی‌که سنّشان خیلی بالاست بعضاً با چهار ساعت هم خوابشان تأمین می‌شود. بدنها هم فرق می‌کند، کسی‌که با پنج ساعت خواب در شبانه‌روز، نیاز بدنش تأمین می‌شود، نباید پنج ساعت و نیم و شش ساعت بخوابد. باید به همان پنج ساعت اکتفاء کند.

خلاصه انسان به آن میزانی که برای بدن نیاز است باید بخوابد، نه کمتر و نه بیشتر. اگر کمتر بخوابد مریض می‌شود و اگر بیشتر بخوابد بهره‌اش از آخرت کم می‌گردد. خواب زیاد انسان را در روز قیامت فقیر می‌کند، شب باید بلند شد و کار کرد.

ضرورت شب زنده داری

قُمِ الَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً * نِصْفَهُو أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِیلاً. [۷] می‌فرماید: «ای پیغمبر! همه شب را برخیز و به عبادت مشغول باش إلاّ قلیلاً.» بعد از اینکه فرمود: همه شب را برخیز مگر کمی از آن را، بلافاصله توضیح فرمود: نِصْفَهُو أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ. «نصفش را یا کمی کمتر از نصف، یا از نصف هم مقداری بیشتر به عبادت مشغول باش.»

باید این مقدار از شب را به عبادت مشغول باشد، نه اینکه به مقدار ده دقیقه پانزده دقیقه بیدار باشد و نماز شب بخواند. با این مقدار فقط همین مقدار راه می‌رود، همین پانزده دقیقه راه می‌رود و با این مقدار راه خدا طی نمی‌شود. اگر کسی می‌خواهد راه خدا را طی کند باید شب راه برود، شب سیر کند وگرنه نمی‌شود.

عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق

شب‌روان را آشنائی‌هاست با میر عسس

عشق‌بازی کار بازی نیست ای دل سر بباز

زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس[۸]

در راه خدا شب‌زنده‌داری لازم است. خدا إن‌شاءالله ما را موفّق کند که شب‌زنده‌دار باشیم. آن‌وقت این غفلت از انسان گرفته می‌شود. مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌علیه می‌فرمودند: روز بروید به کارهائی که برایتان هست مشغول باشید؛ ما که طلبه هستیم باید درس بخوانیم، مطالعه کنیم، شما که فرض کنید کسب می‌کنید باید دنبال کسب و کارتان بروید، ولی شب باید کار کرد.

می‌فرمودند: شب کار کنید و روز خرج نمائید. شب باید بنزین گرفت و روز مصرف کرد و إلاّ اگر شما شب بنزین نگیرید، روز همیشه از مایه خرج می‌کنید.

کراراً می‌فرمودند: اگر می‌خواهید استفاده کنید و بهره ببرید، باید شب بیدار باشید؛ شب‌بیداری لازم است و بدون آن نمی‌شود.

خداوند به پیامبرش هم می‌فرماید: شبها تحصیل کن و روزها خرج کن. در ادامه آیات قبل در توضیح اینکه چرا باید شب را بیشتر به عبادت مشغول شد و روز برای این جهت کافی نیست می‌فرماید: إِنَّ نَاشِئَةَ الَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءًا وَ أَقْوَمُ قِیلاً * إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحًا طَوِیلاً. [۹] تحقیقاً شب‌زنده‌داری برای تو گامی استوارتر و گفتاری پایدارتر است. زیرا در طول روز اشتغال در عالم کثرت تو را از توجّه و ذکر باز می‌دارد.»

هنگام تاریکی شب برای قدم‌برداشتن در راه خدا و جلب فیوضات و برکات و تجلّیات إلهی محکم‌تر و استوارتر است و آیاتی که انسان در شب قرائت می‌کند بیشتر در دل می‌نشیند و حضور قلب بیشتری برای انسان حاصل می‌کند. ولی در روز در عالم کثرت وارد شده و شناور می‌شوی! و اشتغال به کثرات و رفع حوائج سبب می‌گردد ساعت مناسبی برای عبادت و خلوت فراهم نشود؛ شبها را بیشتر برای عبادت قرار بده و آنچه شب تحصیل می‌کنی در روز خرج کن.

حصول لقاء خدا، با تحصیل مقدّمات و اسباب آن

به هر حال باید مقدّمات و اسباب سیر را فراهم کرد. مرحوم لاهیجی در ادامه می‌فرماید:

‎ و چون این مقدّمات و اسباب مرتّب گردانید، آینه دل سالک که جام جهان‌نمای حقّ است به نور قدس و طهارت روشن، و از زنگ طبیعت مُصفّا گردد. و چون از این عالم سفلی ظلمانی قطع تعلّق نماید، روح او به پرواز و سیر عالم علوی درآید و عروج بر آسمانها و عرش و بالای عرش حاصل شود و با روحانیّات و ملائکه مناسبات پیدا آید و انوار إلهی در دل پاک او تافتن گیرد؛ و او را به دیده سرّ، لقاء الله که غایت مقاصد و نهایت مرام است حاصل شود. [۱]

وقتی انسان مقدّمات را تحصیل نمود، دل انسان روشن و قلب منوّر می‌شود و سرّ انسان مطهّر و پاک می‌گردد و کم‌کم بالا می‌رود و لقاء پروردگار حاصل می‌شود. دیگر از این بالاتر؟!

تأثیر زحمت و تلاش، و استاد، برای رسیدن به کمال

پس انسان نباید ناامید باشد و بگوید: اینها مختصّ اولیاء خداست، آنها هستند که چنین و چنان‌اند. نه آقا، شما هم بیا، چرا نمی‌توانی بیائی؟! هرکسی هر زحمتی بکشد به همان مقدار بهره می‌برد و بالا می‌رود، البتّه عبور از برخی مراحل بدون استاد کامل خیلی دشوار است، ولی در هر حال عمل هرکسی در عالم حرمت دارد.

از مرحوم نخودکی نقل شده است که: ایشان در أواخر عمر می‌فرمودند: من در خودم نقصی می‌بینم و خودم را کامل نمی‌دانم و استادی طلب می‌کنم که کامل باشد و من را سیر بدهد. [۱۱]

ایشان با آن زحماتی که کشیده بودند و با آن خون دلهائی که خورده و با آن رنجهائی که دیده بودند و بیداری شبها و ریاضتها، این‌طور می‌فرماید.

مرحوم علاّمه والد رضوان‌الله‌علیه می‌فرمودند: مرحوم آقا شیخ حسن‌علی نخودکی خیلی ریاضت کشیده بود و اگر استاد کاملی مثل مرحوم آقای حدّاد یا مرحوم آیة‌الله قاضی داشت، مسلّماً به عالم توحید راه پیدا کرده بود.

پس هرکس هر زحمتی که بکشد و خلوص داشته باشد ولو استاد نداشته باشد حرمت پیدا می‌کند؛ آقا می‌فرمودند: یک لا إلهَ إلاّ الله که یک شخص می‌گوید پیش خدا حرمت دارد ولو اینکه اهل سیر وسلوک نباشد. همین یک لا إلهَ إلاّ الله حق بر گردن انسان می‌آورد!

در مورد بعضی از این افرادی‌که در مسجد قائم علیه‌السّلام می‌آمدند و چه‌بسا نسبت به امور مسجد با مرحوم والد تعارض داشتند و موجبات اذیّت و کارشکنی را فراهم می‌کردند و حرف گوش نمی‌نمودند می‌فرمودند: انسان نمی‌تواند اینها را با شمشیر غضب بزند و از بین ببرد، اینها لا إلهَ إلاّ الله گو هستند و یک لا إلهَ إلاّ الله با إخلاص که در مسجد یا در منزل می‌گوید، بر انسان حق پیدا می‌کند.

حال اگر کسی در راه خدا باشد و به عشق او زنده بوده و به عشق او راه برود و به عشق او بخوابد، حقّش خیلی بیشتر می‌شود و قابل مقایسه نیست.

لقاء خدا، با فناء فی الله

مرحوم لاهیجی در ادامه أشعاری آورده و می‌فرماید:

چون تو دیدی پرتو آن آفتاب

تو نماندی باز شد آبی به آب

قطره بودی گم شدی در بحر راز

می‌نیابی این زمان آن قطره باز

گرچه گم‌گشتن نه کار هرکسی است

در فنا گم‌گشتگان چون من بسی است

لقاء خدا را بیان می‌کند و می‌گوید: وقتی وارد دریا شدی، دیگر تو قطره نیستی؛ فقط دریاست و تو در آن گم شدی و از تو اثری باقی نماند.

و این‌طور نیست که درجه فنا شامل حال هرکسی شود. این‌طور نیست که هرکسی به مقام طهارت برسد؛ جَلَّ جَنابُ الحقِّ عَن أن‌یَکونَ شَریعةً لِکلِّ واردٍ. [۱۲] جناب پروردگار خیلی جلیل و عظیم است و برتر از آن‌است‌که شریعه و راه برای هر واردی باشد.» چنین نیست که هرکسی‌که بخواهد وارد حریم پروردگار بشود، بتواند وارد گردد.

جناب عشق بلند است همّتی حافظ

که عاشقان ره بی‌همّتان به خود ندهند[۱۳]

ولی این‌طور هم نیست که راه بسته باشد و کسی نتواند به فناء برسد. این‌طور نیست که این راه مشتری نداشته باشد، نه؛ در همه نقاط عالم دل‌سوختگانی هستند، منتها ما نمی‌شناسیم، گرچه کم‌اند بلکه أقّل قلیل‌اند.

گرچه گم‌گشتن نه کار هرکسی است

در فنا گم‌گشتگان چون من بسی است

استفاده از عمر و مراعات دستورات

پس باید از عمر استفاده نمود، باید همّت کرد. انسان باید گذشته‌ها را از همین‌جا قطع کند، از حالا بیاید خودش را وارد مسیر خدا نماید؛ قلّة الطّعام، قلّة الکلام، قلّة المنام، این دستورات را مراعات کرده و وارد عمل به همین سه چیز مختصر شود؛ اگر بهره نگرفت!

شما یک هفته (نه یک سال) انجام دهید، (قلّة الکلام، کم صحبت کنید. قلّة المنام، کم بخوابید و شبها بلند شوید و تهجّد کنید. قلّة الطّعام، کم غذا بخورید) بهره‌اش را می‌بینید، به أربعین نرسیده انسان بهره‌اش را نقد می‌بیند نه اینکه نسیه ببیند.

خدا إن‌شاءالله به ما توفیق دهد که از غفلت بیرون بیائیم و همیشه در ذُکر باشیم، همیشه متوجّه حضرت حق باشیم.

بود در اوّل همه بی‌حاصلی

کودکی و بی‌دلی و غافلی

بود در اوسط همه بیگانگی

وز جوانی شعبه دیوانگی

باز در آخر که پیری بود کار

جان خرف در مانده تن گشته نزار

چون ز اوّل تا به آخر غافلی است

حاصل ما لاجرم بی‌حاصلی است[۱۴]

إن‌شاءالله حاصل ما بی‌حاصلی نخواهد بود. إن‌شاءالله همه‌اش حاصل خواهد بود؛ وَ مَاتَشَآءُونَ إِلاَّ أَن‌یَشَآءَ اللَهُ. [۱۵] همه چیز را باید با «إن‌شاءالله» گفت. بله شما کار کنید، شما زحمت بکشید، شما بیدار باشید، شما عمل کنید، از خدا امید داشته باشید إن‌شاءالله، همه‌اش حاصل خواهد بود إن‌شاءالله.

پانویس

۱. الله‌شناسی، ج۱، ص۱۹۲.

۲. تصنیف‌غررالحکم، ص۲۱۵.

۳. غررالحکم ودررالکلم، ص۱۳۲.

۴. همان‌مصدر، ص۳۷.

۵. الإرشاد، ج۱، ص۲۹۷.

۶. بحارالأنوار، ج۱، ص۲۲۶.

۷. آیات ۲ تا ۴، از سوره ۷۳: المزّمّل.

۸. دیوان‌حافظ، ص۱۲۳، غزل ۲۷۶.

۹. آیات ۶ و ۷، از سوره ۷۳: المزّمّل.

۱۰. الله‌شناسی، ج۱، ص۱۹۲.

۱۱. ایشان در ضمن نامه‌ای این‌گونه فرموده‌اند: ‎ اگر کسی طالب باشد خداوند به مضمون وعده خود: لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا، راه را به او می‌نماید. اگر در هر ورطه‌ای بیفتد، چون طالب راه خداست آن طلب او را به منزل می‌رساند.

سالکا اندر طلب زن هر دو دست

کاین طلب در راه نیکو رهبر است

امید است این طلب، شما را به مقصد برساند. أمّا این حقیر دوسه نفر از بزرگان را از زمان طفولیّت تا اوائل تکلیف دیدم و صفات بزرگی را در آنها به چشم خود مشاهده نمودم، ولی قسمت نبود. یکی از آنان، ده ساله بودم که فوت شد. دیگری را وقتی که از مشهد به قصد زیارت کربلا به اصفهان آمدم در شاهرضای اصفهان ملاقات نمودم. گفتم: به زیارت کربلا می‌روم و سپس می‌آیم به خدمت او. أمّا حقیر در کربلا بودم که خبر فوت او را آوردند! و بعد از آن به کسی برنخوردم.

گاهی بعضی إظهار طلب می‌کنند، می‌گویم: وَالله! من خود را قابل این منصب نمی‌بینم، إلاّ اینکه چون فقها عنوان می‌دارند که اگر کسی در بلدی بود که مجتهد نداشت و دست او به مجتهد نمی‌رسید، أمّا یک‌نفر بود که بتواند جامع‌عبّاسی شیخ بهائی با حدیقه مجلسی را درس بگوید و توضیح دهد، تکلیف مردم آن‌است‌که تا وقتی که به مجتهدی برسند مسائل را از او أخذ کنند.

حقیر به این عنوان، گاهی دوستان را که طالب راه خدا می‌بینم و مشاهده می‌کنم که دست آنها به کسی نمی‌رسد، مطالبی را که از بزرگان شنیده‌ام به آنها می‌گویم، و إلاّ خداوند می‌داند که أبداً خود را قابل إرشاد و هدایت نمی‌دانم، و با هرکس مراوده داشته‌ام این مطلب را تصریح نموده‌ام که: وَالله! من اهل نیستم و خود را قابل نمی‌دانم، إلاّ آنکه چون اهلی را نمی‌بینم که خود نزد او بروم و یا دیگری را به او راه بنمایم، و این اشخاص مدّعی را مدّعیِ باطل می‌دانم، لذا مطالبی را که از بزرگان شنیده‌ام، برای آنها می‌گویم.

و أمّا درباره التماس دعا، امیدوارم که خداوند توفیق دهد که در دعای در حقّ طالبان راه حق تقصیری ننمایم، چونکه خود طالبم و می‌دانم شخص طالب چه حالی دارد، لذا کوتاهی نمی‌کنم، و لَنِعمَ ما قالَ:

دلم سوخت بر طالبی ره‌نورد

که می‌گفت با حسرت و آه و درد

دریغا که هر سو که بشتافتم

نه رَستم نه وارسته‌ای یافتم

(نشان‌ازبی‌نشان‌ها، ص۱۳۳ و ۱۳۴)

در ضمن نامه دیگری این‌چنین فرموده‌اند: ‎ وقتی که شما از حقیر استرشاد کردید، گفتم: خود را قابل نمی‌دانم، أمّا برای آنکه بیکار نباشید چیزی می‌گویم که مشغول باشید تا وقتی برسید به کاملی، آن‌وقت ترک کنید و به دستور او عمل کنید. اگر به کاملی رسیدید دیگر با من چه کار دارید؟ و اگر به انسان کامل نرسیدید چرا آن را ترک کردید؟ (همان‌مصدر، ص۱۴۶)

۱۲. شرح‌إشارات، ج۳، ص۳۹۴. (نمط نهم: فی مقامات العارفین)

۱۳. دیوان‌حافظ، ص۶۵، غزل ۱۴۲.

۱۴. منطق‌الطّیر، ص۱۵۹.

۱۵. قسمتی از آیه ۳۰، از سوره ۷۶: الإنسان.

مطالب جدید