گلشن احباب جلد نهم - جلسه صد و سی و یکم غنا و بینیازی حقیقی.
امام صادق علیهالسّلام از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل میکنند که آن حضرت فرمودند:
ما أَقبَحَ الفَقْرَ بَعدَ الغِنَی و أَقبَحَ الخَطیئَةَ بَعدَ المَسْکَنَةِ و أَقبَحُ مِن ذَلِکَ العابِدُ لِلَّهِ ثُمَّ یَدَعُ عِبادَتَهُ. [۱]
ما أَقبَحَ الفَقْرَ بَعدَ الغِنَی! «چقدر قبیح است فقر بعد از غنا!»
اگر این فقره از روایت به تنهائی وارد شده بود بدون شک میگفتیم: در اینجا مراد فقر و غنای مالی نیست و حضرت نمیخواهند بگویند: اگر کسی ثروتمند بود بعد فقیر شد چقدر زشت است، چون این امر از نگاه إلهی زشتی ندارد! خدا خواسته به ما غنا بدهد بعد هم اراده کرده فقر بدهد، خدا خواسته به ما صحّت بدهد بعد هم اراده کرده مرض بدهد. لذا أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرمایند: الفَقْرُ بَعدَ الغِنَی بِاللَهِ لایَضُرُّ. [۲] «بعد از اینکه مؤمن جان و قلبش با اتّصال به خداوند و توکّل بر او غنی شد، دیگر فقر ظاهری برای او مُضر نیست.»
اگر بگوییم: مراد فقر و غنای مالی است، همین معنی در صحّت و مرض هم هست و باید رسول خدا بفرمایند: ما أَقبَحَ المَرَضَ بَعدَ الصِّحَّةِ. «چقدر زشت است مریضی بعد از سلامتی!» در موت و حیات هم همین معنا میآید؛ چقدر قبیح و زشت است موت بعد از حیات و زندگی!
اینها همه مثل هم است. اگر غنا را به معنای ثروت بگیریم لازمهاش ایناستکه در صحّت و مرض و موت و حیات نیز همین معنا را بگوئیم، درحالیکه ائمّه طاهرین صلواتاللهعلیهمأجمعین میفرمایند: باید حال انسان مؤمن در فقر و غنا یکی باشد؛ یعنی همان حالتی را که در غنا دارد در حال فقر نیز همان حالت را داشته باشد و حالتی را که در صحّت دارد در مرض نیز همان حالت را باید داشته باشد؛ چرا؟ چون همه اینها دست خداست، خدا هم صحّت و غنا را میدهد و هم مرض و فقر را.
کسیکه غنیّ به ولایت و محبّت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام است و غنیّ به یقین و طاعت است، چنانچه این غنا به فقر تبدیل شود، این خیلی زشت است! یعنی ولایت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام از او گرفته شود و این بذر توحید که خداوند در دل او کاشته و این معرفت و محبّت نسبت به خداوند و پیغمبر و ائمّه طاهرین سست و ضعیف گردد؛ حقیقت فقر اینهاست.
همانطور که حقیقت غنا، داشتن معرفت به خداست و هیچ نعمتی بالاتر از نعمت معرفت نیست. معرفت همان توحید است، همان ولایت است. در روایت است که: هیچ نعمتی بالاتر از نعمت ولایت نیست. [۳]
پس معرفت پروردگار غناست! معرفت سرمایه ماست و اگر معرفت نداشته باشیم فقیر هستیم. منتها یک وقت کسی از اوّل معرفت ندارد باید تحصیل کند و یک وقت کسی دارد أمّا با دست خود این محبّت و ولایت و تمام اصول و فروع دین را کنار میگذارد، حالا در هر مقطعی که باشد، اگر آن را کنار بگذارد، میشود فقیر!
پس بنابراین، اگر این فقره از حدیث به تنهائی وارد شده بود ـ ما أَقبَحَ الفَقْرَ بَعْدَ الغِنی! ـ بلاشکّ میگفتیم: مراد فقر ظاهر نیست، بلکه فقر معنوی است، فقر دین و معرفت است، فقر محبّت پروردگار است و قِس علی ذلک فَعلَلَ و تَفَعلَلَ.
ولی با توجّه به اینکه در ذیل حدیث، به فقر معنوی و دوری از خداوند اشاره کرده و آمده است که: أَقبَحُ مِن ذَلِکَ العابِدُ لِلَهِ ثُمَّ یَدَعُ عِبادَتَهُ. «قبیحتر و زشتتر از فقر بعد از غنی ایناستکه انسان اهل عبادت پرودگار باشد و سپس عبادت را رها نماید.» با توجّه به این ذیل معلوم میشود که: منظور از قبح در کلام اوّل حضرت، قبح ظاهری و در نزد اهل دنیاست.
حضرت اوّل به اصحاب خود میفرمایند: چقدر در نزد شما و از دید شما زشت است که کسی غنی باشد و در میان مردم با عزّت و آبروی ظاهری رفتوآمد کند و ناگهان فقیر شده و دست نیاز بهسوی این و آن دراز نماید و به ذلّت بیفتد، ترک عبادت خداوند پس از عابدبودن، در منطق واقع و حقیقت، از این زشتتر و قبیحتر است؛ چون عبادت خدا غنای حقیقی و دوری و جدائی از خداوند فقر حقیقی است.