گلشن احباب جلد هشتم - جلسه صد و هشفتم؛ راه بندگی و ندیدن خود (۵).
امام صادق علیه السلام میفرمایند: هیچ حجابی ظلمانیتر و غریبتر از حجاب نفس و هوا و تمایلات نفسانی نیست، بعد میفرمایند: و لَیْسَ لِقَتْلِهِما و قَطْعِهِما سِلاحٌ و ءَالَةٌ مِثْلُ الاِفْتِقارِ إلَی اللَهِ و الخُشوعِ و الجوعِ و الظَّمَإِ بِالنَّهارِ و السَّهَرِ بِاللَیلِ؛ فَإن ماتَ صاحِبُهُ ماتَ شَهیدًا.
حالا که نفس تاریکترین حجاب است، پس این نفس را باید کشت! این هوای نفس را باید کشت! این حجاب را باید از بین برد!
حضرت میفرمایند: «برای قتل و کشتار این دو، اسلحهای مثل افتقار و احتیاج إلی الله و خشوع و جوع و تشنگی در روز و سهر و بیداری در شب نیست.»
اوّل: افتقار است. «افتقار» باب افتعال از «فقر» است؛ یعنی فقیر و نیازمندشدن و فقر و نیازمندی. [۱] و در این سیاق به معنای ابراز نیاز و فقر است؛ یعنی خودش را به درگاه إلهی محتاج ببیند و عرض احتیاج نزد خداوند کند، إظهار عجز و نیاز و بیچارگی نماید. هیچ اسلحهای در قتل نفس و هوای نفس مثل افتقار بهسوی خدا نیست.
دوم: خشوع است. «خشوع» به معنای پائینآمدن و تواضعیافتن است. برای قتل نفس و هوای نفس باید نسبت به پروردگار خاشع و خاضع باشد، این «منم منم» ها با خشوع نمیسازد. این «منم منم» را باید دفن کند! با چه چیزی دفن کند؟ با اینکه نسبت به پروردگار همیشه خشوع داشته و در رفتار و نشستوبرخاست و همه حالاتش این خشوع و خضوع را مراعات نماید.
حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرمایند: زَیْنُ العِبادَةِ الخُشوعُ. [۲] زینت عبادت خشوع است.» و نیز میفرمایند: نِعْمَ عَوْنُ الدُّعآءِ الخُشوعُ. [۳] خشوع خوب عون و یاری برای دعاکردن است.»
از حضرت امام صادق علیهالسّلام روایت شده است که: خداوند به حضرت موسی علینبیّناوآلهوعلیهالسّلام وحی فرمود: یابْنَعِمْرانَ! هَبْ لی مِن قَلبِکَ الخُشوعَ و مِن بَدَنِکَ الخُضوعَ و مِن عَیْنَیْکَ الدُّموعَ و ادْعُنی فی ظُلَمِ اللَیْلِ فَإنّکَ تَجِدُنی قَریبًا مُجیبًا. [۴]
«ای موسی! به من از قلبت خشوع و از بدنت خضوع و از چشمانت اشکها را هدیه بده و مرا در تاریکی شبها بخوان، که قطعاً و حقّاً مرا مییابی که به تو نزدیکم و دعای تو را جواب میدهم.»
سوم و چهارم: جوع و ظمأ است. الجوعِ و الظَّمَإِ بِالنَّهارِ. «گرسنگی و تشنگی در روز.» انسان باید این مرحله را طی کند؛ یعنی افرادیکه میتوانند باید مرحله جوع و گرسنگی را داشته باشد!
مرحوم علاّمه والد میفرمودند: آنهائی که مزاجشان اقتضاء میکند، مریض نیستند، قرحه و زخممعده یا ضعف مفرط ندارند و میتوانند تحمّل کنند، حتماً باید ماهی حدّأقل سهبار روزه بگیرند؛ پنجشنبه اوّل ماه، پنجشنبه آخر ماه، و چهارشنبه اوّل از دهه وسط ماه.
البتّه این برای آنهائی است که استطاعت دارند و میتوانند روزه بگیرند.
مضافاً به اینکه مطلق جوع در طول شبانهروز ممدوح است. خوب است که انسان به مقداری غذا بخورد که شکمش آنقدر پر نشود که نتواند توجّه حاصل کند.
ما مِن شَیْءٍ أَبغَضَ إلَی اللَهِ مِن بَطْنٍ مَمْلوآءٍ. [۵] هیچ چیزی مبغوضتر در نزد خداوند متعال از شکم پر نیست.» آنهائی که شکمشان پر است بهرهای ندارند یا اگر هم بهرهای داشته باشند بهرهشان اندک است.
میگویند: سابقاً بعضیها اسبی را که برای مسابقه آماده میکردهاند مدّتی به آن غذا میدادهاند و خوب که پروار میشد، مدّتی گرسنهاش نگه میداشتند و این اسب را با شکم گرسنه برای سوارکار میآورند، و اگر شکم اسب پر میبود نمیتوانست به خوبی بدود و سبقت بگیرد و در مسابقه پیروز شود؛ باید شکمش گرسنه باشد!
اسبهای عربی که اسبهای قیمتی هستند، شکمهایشان چسبیده است و گودی کمرشان کاملاً مشخّص است، یا سگهای شکار، سگهای سَلوقی، خیلی کمرباریک هستند که میتوانند شکار کنند وإلاّ اگر شکم پر باشد و همیشه به آن برسند و غذا بدهند و بخورد نمیتواند شکار کند.
در راه خدا هم اگر انسان بخواهد حرکت کند و سیر نماید با شکم پر نمیشود. وقتی مفصّل غذا خورده باشد و جای طعام که پر شد، جای شراب و نَفَس هم پر شود، نمیتواند حرکت کند، نمیتواند توجّه پیدا نماید؛ خستگی پیدا میکند، خوابش میگیرد و خوابش زیاد میشود.
لذا مرحوم علاّمه والد میفرمودند: شب چند لقمه مختصری بخورید که خواب شما را نگیرد و بتوانید عبادت کنید. به هر حال جوع و گرسنگی لازم است و بدون آن نمیشود.
پنجم: بیداری در شب است. بیداری در شب لازم است و بدون بیداری شب ریشه نفس و هوای نفس قطع نمیشود.
فَإن ماتَ صاحِبُهُ ماتَ شَهیدًا. «اگر کسی به این نحو حرکت کرد و از دنیا رفت، شهید از دنیا رفته است.» و إن عاشَ و اسْتَقامَ أَدّاهُ عاقِبَتُهُ إلَی الرِّضْوانِ الأَکبَرِ. «و اگر عمرش طولانی بود و زندگی کرد و در همین مسیر استقامت ورزید، در عاقبت و سرانجام کار به بالاترین مقام رضای إلهی میرسد.»
و إذا رَأَیْتَ مُجتَهِدًا أَبلَغَ مِنکَ فی الاِجتِهادِ فَوَبِّخْ نَفسَکَ و لُمْها و عَیِّرْها و حُثَّها عَلَی الاِزْدِیادِ عَلَیهِ. این مطلب بسیار شیرین و بسیار قابل دقّت و تأمّل و شایسته عملکردن است، میفرماید: «اگر کسی را دیدید که کوشش و تلاشش از شما بیشتر است نفس خود را توبیخ و سرزنش و تقبیح کنید و او را ترغیب کنید که عملش را بیشتر نماید.»
اگر کسی را دیدید عبادتش بیشتر است یا عشق و محبّتش به خدا بیشتر است یا سوز و گداز و نالهها و گریههای شبش بیشتر است، نفس خود را توبیخ کنید؛ هرکدام از اینها دوائی برای دردهای ماست.
اگر کسی گریه نمیکند، معلوم است که درد ندارد و باید برود در خودش درد ایجاد کند! حزن و اندوه نتیجه فراق است و فراق درد سالک است و سالک بدون حزن نمیتواند راه برود، نمیتواند قدم از قدم بردارد. باید همیشه این حزن ملازمش باشد، باید بکاء در شب همیشه ملازمش باشد، باید همیشه ملازم بیداری شب باشد.
اگر چنین کسانی را دیدید نفس خود را توبیخ و سرزنش و ملامت کنید. لُمْها امر از «لامَ یَلومُ» است؛ یعنی ملامتش کن! نفست را ملامت و تعییر کن که این رفیق از تو جلو زده و سبقت گرفته و پشت سر هم شرابهای بهشتی را کَأسًا بعدَ کَأسٍ میخورد و تو عقب افتادی! در غفلت ماندی! این نفس را ملامت کن!
و حُثَّها عَلَی الاِزْدِیادِ عَلَیهِ. «و با این ملامت و سرزنش آن را ترغیب کن تا حرکت کند و تکانی بخورد و رغبتی در او ایجاد شود که عمل صالحش را ازدیاد کرده و در راه خدا بیشتر جلو رود.»
از یکی از اصحاب حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام روایت شده است که: صَلَّیْتُ الصُّبْحَ خَلْفَهُ صَلَواتُاللَهِعَلَیهِ، فَلَمّا سَلَّمَ انْفَتَلَ عَن یَمینِهِ و عَلَیهِ کَءَابَةٌ، فَمَکَثَ حَتَّی طَلَعَتِ الشَّمْسُ. ثُمَّ قَلَبَ یَدَهُ و قالَ: وَاللَهِ لَقَدرَأَیْتُ أَصْحابَ مُحَمَّدٍ صَلَّیاللَهُعَلَیهِوءَالِهِوسَلَّمَ و ماأَرَی الیَوْمَ شَیْئًا یُشبِهُهُم!
کانوا یُصبِحونَ شُعْثًا غُبْرًا صُفْرًا، قَدباتوا لِلَّهِ سُجَّدًا و قیامًا، یَتْلونَ کِتابَ اللَهِ، یُراوِحونَ بَینَ أَقْدامِهِم و جِباهِهِم و کانوا إذا ذَکَروا اللَهَ مادوا کَما یَمیدُ الشَّجَرُ فی الرّیحِ و هَمَلَتْ أَعْیُنُهُم حَتَّی تَبُلَّ ثیابَهُم. و کانَ القَوْمُ باتوا غافِلینَ، یَعنی مَن کانَ حَوْلَهُ. [۶]
«نماز صبح را خدمت حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام بهجا آوردم (نماز جماعتی بود و حضرت با اصحاب خود نماز صبح را بهجا آورده بودند) نماز که تمام شد، برگشتند به طرف راستشان توجّه کردند.»
و عَلَیهِ کَءَابَة. («کَءَابة» در لغت به معنی حزن شدید یا انکسار و شکستگی حاصل از آن است.)
«وقتی حضرت روی مبارکشان را به طرف راست برگرداندند، آثار حزن شدید و انکسار در چهره حضرت دیده میشد (دیدند حضرت حالت حزن و گرفتگی دارند.)
حضرت تا طلوع شمس به تعقیبات و ذکر خود مشغول بودند و سپس با حالت تأسّف فرمودند: قسم به خدا! من اصحاب حضرت رسول را دیدم، ولی امروز شما را که میبینم هیچکس شبیه آنها نیست.
آنها در حالی وارد صبح میشدند که صورتهایشان درهم و آشفته و غبارآلود و رنگشان زرد بود. شب را در حال سجده و قیام برای خداوند بیتوته میکردند؛ کتاب خدا را درحالیکه بر پا ایستاده و یا پیشانی خود را بر خاک میگذاشتند تلاوت مینمودند، و از این دو حال خارج نبودند.»
«راوَحَ یُراوِح» از باب مفاعَله است. میگویند: «راوَحَ بَینَ العَمَلَین» أیِ اشتَغَلَ بِهذا مَرَّةً و بِهذا أُخرَی. «یکبار به این عمل مشغول شد و بار دیگر به آن عمل دیگر.»
«وقتی خدا را یاد میکردند، اضطراب، ایشان را فرا میگرفت و بدنهایشان میلرزید؛ همانطور که وقتی باد میوزد درختان میلرزند.»
عجیب است، میفرماید: «اشکهای ایشان همینطور میریخت، آنقدر میریخت که لباسهایشان خیس میشد.» انسان چقدر باید اشک بریزد تا لباسش خیس شود! با یک قطره و دو قطره که لباس انسان خیس نمیشود، ولی اصحاب حضرت آنقدر اشکهایشان میریخت که لباسهایشان خیس میشد.
«حضرت این مطالب را در حالی میفرمودند که اطرافیان حضرت که از نماز فارغ شده بودند شب را تا صبح با غفلت گذرانده و خوابیده بودند.» و حضرت نمونهای از اصحاب رسول اکرم صلّیالله علیهوآلهوسلّم را برای ایشان بیان فرمودند تا ایشان ترغیب شوند و حرکت کنند.
و نیز روایت شده است که از حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام پرسیدند: ما سیمآءُ الشّیعَةِ یا أَمیرَالمؤمنینَ؟ «علامت شیعیان چیست ای أمیرالمؤمنین؟!»
فَقالَ: صُفْرُ الوُجوهِ مِنَ السَّهَرِ، عُمْشُ العُیونِ مِنَ البُکآءِ، حُدْبُ الظُّهورِ مِنَ القیامِ، خُمْصُ البُطونِ مِنَ الصّیامِ، ذُبُلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعآءِ، عَلَیهِم غَبَرَةُ الخاشِعینَ. [۷]
«فرمودند: شیعیان از بیداری شبها برای عبادت چهرههایشان زرد شده و از شدّت گریه چشمهایشان ضعیف شده و اشک و آب آورده و از کثرت قیام برای نماز پشتهایشان خمیده و شکمهایشان از روزه به پشت چسبیده و لبهایشان از کثرت دعا خشکیده و بر ایشان غبار خضوع و خشوع نشسته است.»
۱. در لسانالعرب، ج۵، ص۶۰ و ۶۱ آورده است: و الفقرُ: الحاجةُ، و فعلُه الافتقارُ، و النّعتُ فَقیرٌ. و فی التّنزیلِ العزیزِ: إِنَّمَا الصَّدَقَتُ لِلْفُقَرَآءِ وَ الْمَسَکِینِ...؛ و الفقیرُ مبنیٌّ علی فَقُرَ قیاسًا و لمیُقَل فیه إلاّ افتقرَ یَفتقرُ، فهو فقیر
۲. تصنیفغررالحکم، ص۱۹۹.
۳. همانمصدر، ص۱۹۳.
۴. وسآئلالشّیعة، ج۷، ص۷۸؛ از الأمالی شیخ صدوق، ص۳۵۷.
۵. بحارالأنوار، ج۶۳، ص۳۳۱.
۶. مجموعةورّام، ج۱، ص۲۳۸.
۷. الإرشاد، ج۱، ص۲۳۷.