گلشن احباب جلد دهم - جلسه صد و چهل و چهارم؛ شرح فقراتی از حدیث معراجیّه (۳).
یا أَحمَدُ! وَعِزَّتی و جَلالی ما مِن عَبْدٍ ضَمِنَ لی بِأَرْبَعِ خِصالٍ إلاّ أَدخَلْتُهُ الجَنَّةَ. «ای احمد! هیچ بندهای نیست که چهار صفت را برای من ضامن شود و این چهار صفت را انجام دهد مگر اینکه من او را داخل بهشت میکنم:
اوّل: یَطوی لِسانَهُ فَلایَفتَحُهُ إلاّ بِما یَعْنیهِ. «زبانش را ببندد و باز نکند مگر به کلامی که برایش مفید است.»
کلمات بیهوده نگوید و از سخنانی که به درد دنیا و آخرتش نمیخورد اجتناب کند؛ چیزهائی که میگوید یا بهره دنیوی برای او داشته باشد یا بهره اُخروی! بهره دنیوی حقیقی هم بالأخره مُمدّ امر آخرت است!
ما سر و کارمان با زبان است، و چقدر این زبان را مورد استفادههائی قرار میدهیم که صحیح نیست! صمت اوّلین صفتی است که اینجا بیان شده است.
بعضیها ذاتاً کمصحبتاند و بعضی ذاتاً پرصحبتاند؛ خوشا به حال کسانیکه کمصحبتاند! اگر ما پرصحبتیم باید این روایت را نصبالعین خود قرار دهیم و با مجاهده به آن عمل کنیم.
خیلی مشکل است! انسان پیش رفیقش نشسته است و دوست دارد از اوّل تا آخر حوادثی که برای او پیش آمده را تعریف کند. أمّا اولیاء خدا اینطور نبودند، مرحوم آقای حدّاد و مرحوم علاّمه والد معظّم اینطور نبودند، صحبت میفرمودند، أمّا از مطالب بیهوده سخنی به میان نمیآوردند.
صحیح نیست انسان سه ساعت بنشیند و از همه چیز صحبت کند، گرچه با رفقای سلوکی باشد. بله رفقای سلوکی مثل بقیّه نیستند و خوب است انسان با رفیق راه صحبت کند، أمّا از خدا نه از غیرخدا؛ چراکه صحبت از غیرخدا صحبت از دنیا محسوب میگردد.
لذا در روایت معراجیّه درباره صمت و جوع چندین بار صحبت شده است و خدا این دو چیز را بسیار دوست دارد؛ دوست دارد بندهاش را گرسنه ببیند، چقدر صمت و جوع میراث و ثمرات خوبی دارد!